آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن

بر پایه اخبار موجود، دو تن از همسران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) متهم به زنا شدند که روایات هر یک با تفاوت ها و گاه تعارض هایى روبه روست. خلط اخبار مربوطه، و نیز نزاع هاى فرقه اى، به پیچیده تر شدن این مسئله کمک کرده است. این نوشتار اخبار آن دو حادثه را با نگاهى انتقادى، بررسى کرده و بر اساس روایاتِ شأن نزول، شواهدى از آیات 11 ـ 26 سوره مبارکه نور و قراین تاریخى، نزول آیات افک را در دفاع از شخص رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مبارزه با منافقان مدینه در خصوص اتهام زنا به عایشه دانسته است. اما این حادثه بعدها دستاویزى براى بزرگ نمایى عایشه و به نوعى مبارزه با امیر مؤمنان امام على(علیه السلام) شد و در دامن تعصبات مذهبى رشد کرد.2
واژگان کلیدى: افک، همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)، عایشه و ماریه
مقدمه
حادثه افک در دوره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با نفاق و گروه منافقان پیوند خورده است. آنان براى رسیدن به اهداف خود در زمینه هاى تخریب و سمپاشى، شایعه پردازى و تخریب شخصیت، و حتى کشتن شخص پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فعالیت مى کردند که بسیارى از آن ها با افشاگرى قرآن و رهبرى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دفع مى شد. منافقان در بازگشت از جنگ بنو مُصْطَلِق توطئه خطرناک افک را طراحى کردند. که نتیجه آن، انتشار شایعه افک بود. پذیرش آن در اجتماع مسلمانان موجب انزواى سیاسى اجتماعى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و از دست دادن مقبولیت و پایگاه اجتماعى آن حضرت مى شد، که در این صورت امکان رهبرى جامعه وجود نداشت. در حقیقت، ماجراى افک اساسى ترین توطئه داخلى منافقان بر ضد حکومت نبوى (صلى الله علیه وآله) بود که جز اندک مردم هوشیار، همه را همراه توطئه گران به کام سرزنش الهى کشاند.
پیکان توطئه در این حادثه، شخص پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) را هدف گرفت، لذا آیات افک در دفاع از رسالت نازل شد. همراهى عایشه با صفوان بن مُعَطَّل بهانه اى براى تخریب شخصیت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود که نزول آیات افک این بهانه را از دست منافقان گرفت. از این رو اثبات نزول آیات افک درباره عایشه فضیلتى بیش از پاکدامنى او را نمى رساند و این مورد اتفاق فرقه هاى اسلامى است، همان گونه که رد آن، بیان گر فساد اخلاقى عایشه نیست و کسى از شیعه امامیه عایشه را به فساد اخلاق نمى شناسد.3 هم چنین اثبات پاکدامنى او بیان گر سلامت وى در همه ابعاد زندگى، از جمله مسئله امامت و حتى دیگر فضایل اخلاقى نیست.4
حدیث افک از بحث هاى مهم و مشکل تاریخ اسلام است که با گرایش هاى مذهبى و مباحث تفسیرى، کلامى، فقهى و رجالى پیوند جدّى خورده و گرایش هاى مذهبى ـ سیاسى آن را پیچیده تر کرده است. راویان اخبار، حادثه افک را با گرایش هاى مختلفى روایت کرده اند و عایشه نیز که نقش محورى در این حادثه دارد، از موقعیت پیش آمده بهره بردارى کامل نموده با برداشت هاى خاص خود از اسلام، وحى و نبوت به بیان آن حادثه پرداخته است. او در این ماجرا و دیگر حوادث، بیش از آن که به اطرافش توجه داشته باشد از خود سخن گفته است و شاید همین باعث شده تا اهل سنت آیات افک را از فضایل وى بشمارند5 و برخى از شیعیان اصل داستان را درباره وى انکار کنند.6 کتاب ها و مقاله هایى که درباره حادثه افک تألیف شده یکى از این دو هدف مزبور را دنبال کرده اند. برخى از این تألیف ها عبارت اند از:
خبر الافک، مدائنى، على بن محمد (م 225 ق);
الرد على اهل الافک، ظاهرى، ابوسلیمان اصفهانى، داود بن على بن خلف کوفى (م 270 ق);
حدیث الافک، ابن هیثم دیر عاقولى، عبد الکریم (م 278 ق);
حدیث الافک، معافرى، ابوبکر محمد بن عبد الله بن عربى (م 543 ق);
تنزیه عائشه عن الفواحش العظیمه، نصرالدین عبد الجلیل بن محمد قزوینى (م بعد از 556 ق);
حدیث الافک، مقدسى، عبد الغنى (م 600ق);
حدیث الافک، مرتضى عاملى، جعفر (دامت افاضاته);
حدیث الافک، ابن دیزل، ابراهیم بن حسین کسائى;
شرح حدیث الافک، عبدالله بن سعد بن ابى جمره ازدى (م 675 ق).
پیش از آغاز بحث، آیات مربوط به این حادثه را مرور کنیم:
إِنَّ الَّذِینَ جَآءُو بِالاِْفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِى مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الاِْثْمِ وَ الَّذِى تَوَلَّى کِبْرَهُو مِنْهُمْ لَهُو عَذَابٌ عَظِیمٌ * لَّوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَـتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَ قَالُواْ هَـذَآ إِفْکٌ مُّبِینٌ * لَّوْلاَ جَآءُو عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُواْ بِالشُّهَدَآءِ فَأُوْلَـلـِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَـذِبُونَ * وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُو فِى الدُّنْیَا وَالاَْخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِى مَآ أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ * إِذْ تَلَقَّوْنَهُو بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ ى عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُو هَیِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ * وَ لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّتَکَلَّم بِهَـذَا سُبْحَـنَکَ هَـذَا بُهْتَـنٌ عَظِیمٌ * یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِ ى أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الاَْیَـتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَـحِشَةُ فِى الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِى الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ * وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُو وَ أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ * یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّیْطَـنِ وَ مَن یَتَّبِعْ خُطُوَ تِ الشَّیْطَـنِ فَإِنَّهُو یَأْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُو مَا زَکَى مِنکُم مِّنْ أَحَد أَبَدًا وَ لَـکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّى مَن یَشَآءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * وَ لاَ یَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنکُمْ وَ السَّعَةِ أَن یُؤْتُواْ أُوْلِى الْقُرْبَى وَالْمَسَـکِینَ وَ الْمُهَـجِرِینَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُواْ وَلْیَصْفَحُواْ أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَـتِ الْغَـفِلَـتِ الْمُؤْمِنَـتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ * یَوْمَـلـِذ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ * الْخَبِیثَـتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَـتِ وَ الطَّیِّبَـتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَـتِ أُوْلَـلـِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ;7 در حقیقت، کسانى که آن بهتان (داستان افک) را (در میان) آوردند، دسته اى از شما بودند. آن (تهمت را شرّى) براى خود تصور مکنید براى شما در آن مصلحتى (بوده) است. براى هر مردى از آنان (که در این کار دست داشته) همان گناهى است که مرتکب شده است، و آن کسى از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت.* چرا هنگامى که آن (بهتان) را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند: «این بهتانى آشکار است»؟ * چرا چهارگواه بر (صحت) آن (بهتان) نیاوردند؟ پس چون گواهان (لازم) را نیاورده اند، اینانند که نزد خدا دروغگویانند. * و اگر فضل خدا و رحمتش در دنیا و آخرت بر شما نبود، قطعاً به (سزاى) آنچه در آن به دخالت پرداختید، به شما عذابى بزرگ مى رسید. * آنگاه که آن (بهتان) را از زبان یکدیگر مى گرفتید و با زبانهاى خودچیزى را بدان علم نداشتید، مى گفتید و مى پنداشتید که کارى سهل و ساده است با اینکه آن (امر) نزد خدا بس بزرگ بود. * و (گرنه) چرا وقتى آن شنیدید نگفتید: براى ما سزاوار نیست که در این (موضوع) سخن گوییم. (خداوندا،) تو منزهى، این بهتانى بزرگ است. * خدا اندرزتان مى دهد که هیچ گاه دیگر مثل آن را ـ اگر مؤمنید ـ تکرار نکنید. * و خدا براى شما آیات (خود) را بیان مى کند، و خدا داناى سنجیده کار است. * کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده اند، شیوع پیدا کند، براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا(ست که) مى داند و شما نمى دانید. * و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است (مجازات سختى در انتظارتان بود). * اى کسانى که ایمان آورده اید، پاى از پى گامهاى شیطان منهید، و هر کس پاى بر جاى گامهاى شیطان نهد (بداند که) او به زشتکارى و ناپسند وا مى دارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمى شد، ولى (این) خداست که هر کس را بخواهد پاک مى گرداند و خدا(ست که) شنواى داناست. * و سرمایه داران و فراخ دوستان شما نباید از دادن (مال) به خویشاوندان و تهیدستان و مهاجران راه خدا دریغ ورزند، و باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده مهربان است. * بى گمان، کسانى که به زنان پاکدامن بى خبر (از همه جا) و با ایمان نسبت زنا مى دهند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند، و براى آنها عذابى سخت خواهد بود، * در روزى که زبان و دستها و پاهایشان، بر ضد آنان براى آنچه انجام مى دادند، شهادت مى دهند. * آن روز خدا جزاى شایسته آنان را به طور کامل مى دهد و خواهند دانست که خدا همان حقیقت آشکار است. * زنان پلید براى مردان پلیدند، و مردان پلید براى زنان پلید، و زنان پاک براى مردان پاکند، و مردان پاک براى زنان پاک. اینان از آنچه درباره ایشان مى گویند برکنارند، براى آنان آمرزش و روزى نیکو خواهد بود.8
از آیات مبارکه بالا استفاده مى شود که:
1. اتهام به یکى از همسران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) متوجه بوده است;
2. جمعیتى، هم فکر و هم داستان براى انتشار شایعه افک، دست اندرکار بودند;
3. انتشار شایعه افک درسطح وسیع و نقل دهان به دهان;
4. طراح شایعه یک نفر و آن هم مرد بوده است;
5. گسترش فحشا از اهداف نخستین شایعه پراکنان بود;
6. شایعه پراکنان سه دسته بودند: جماعتى متشکل (حزب)، رهبرى جماعت و توده ناآگاه همراه با جماعت متشکل (حزب);
7. توده مردم بدون توجه به اهداف شایعه، وسیله انتقال آن شدند;
8. سرزنش الهى متوجه مردمى است که در دام شیادان گرفتار شدند;
9. وعده عذاب الهى براى طراح شایعه;
10. افک به عنوان مرز ایمان قلبى و زبانى است: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِى أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِین»;
11. ذیل آیات مربوطه از امور مهمى خبر مى دهد: «عَذَابٌ عَظِیم»، «إِفْکٌ مُّبِین»، «هُمُ الْکَـذِبُون»، «هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیم»، «بُهْتَـنٌ عَظِیم»، «إِن کُنتُم مُّؤْمِنِین»، «عَذَابٌ أَلِیمٌ فِى الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَة»، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم»، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون»، «أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَّحِیم»، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم»، «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم»;
12. عدالت الهى اقتضاى عذابى بزرگ و دردناک داشت، ولى حیات سیاسى اجتماعى مسلمانان با فضل الهى ادامه یافت;9
13. تشریع حکم قذف پیش از ماجراى افک بوده است، زیرا خواستن کارى بدون فرمان پیشین ناپسند است;
14. حادثه افک بسیار فراتر از تهمت همشویى به همشویش است. نزول شانزده آیه درباره حادثه اى، سخن از انواع عذاب و تکرار آن، توبیخ مردم ناآگاه، استحقاق نزول عذاب براى جامعه، نقش حزب (مشتمل بر رهبرى، جماعت متشکل یا به تعبیرى شوراى مرکزى، جماعت همراه و پیرو) در این حادثه، بیان گر پیچیدگى و بزرگى حادثه است که خداوند فرمود: «هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیم ... وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون»;
15. هدف اصلى شایعه افک تضعیف رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و حکومت نبوى بود که با نزاع هاى خانوادگى سازگار نیست;
16. افشاى توطئه، هشیارى مردم و نجات جامعه، به دو صفت علم و حکمت الهى نسبت داده شده که حکایت از پیچیدگى بالاى توطئه دارد.
1. نزول آیات افک
از دیر باز به نوعى درباره شأن نزول آیات افک اختلاف نظر بوده است، برخى نزول آیات مزبور را درباره اتهام عایشه به ماریه قِبْطّیه و پاکدامنى وى و برخى دیگر درباره اتهام منافقان به عایشه دانسته اند. به نظر مى رسد این دو داستان گاهى در اصل ماجرا و گاهى در ارتباط با نزول قرآن با یکدیگر خلط شده است. على بن ابراهیم قمى (م. بعد 307ق) گوید: شیعه، نزول آیات افک را درباره پاکدامنى ماریه، و اهل سنت درباره عایشه مى دانند. آن گاه به روایتى از ابن بکیر از زراره از امام باقر(علیه السلام)براى اثبات نظر شیعه استناد کرده است. بنا بر این روایت، امام (علیه السلام)فرمود: پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) از درگذشت فرزندش ابراهیم10 بسیار غمگین بود. عایشه از حضرت خواست تا ناراحت نباشد، زیرا ابراهیم فرزند جریح (جریج) قبطى11بوده است، نه فرزند او! پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با شنیدن این سخن، على (علیه السلام) را مأمور کشتن جریح کرد. على (علیه السلام) براى انجام مأموریت، شمشیر به دست، درِ باغى را که جریح در آن بود، کوفت. جریح با دیدن شمشیر و آثار غضب در چهره امام (علیه السلام)، گریخته براى نجات خود از درخت خرمایى بالا رفت، اما آن حضرت را در تعقیب خود بر تنه درخت دید که خود را از بالاى درخت به زیر انداخت. این کار موجب بالا رفتن پیراهن وى و کشف عورتش شد. در این هنگام امام (علیه السلام) دریافت که جریح هیچ گونه اندام تناسلى ندارد، دست از مأموریت برداشت و نزد پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله)رسیده، عرض کرد: در انجام دادن دستور سراپا مطیع باشم یا تحقیق کنم. حضرت او را به تحقیق فرمان داد و على (علیه السلام) با نقل آن چه دیده بود، پرده از توطئه عایشه برداشت.12
قدیمى ترین سندِ این داستان، گفتار على بن ابراهیم قمى13 است که از کلام وى استفاده مى شود شیعه، در باب نزول آیات درباره ماریه اختلاف نظر ندارد و گویا نوعى اجماع یا دست کم شهرت را قائل است، در حالى که نزول آیات افک درباره ماریه نه تنها اجماعى نیست، بلکه میان شیعه، مشهور هم نبوده و بیشتر علماى شیعه، نزول آیات مزبور را درباره عایشه دانسته اند. نصر بن مزاحم منقرى (م 212ق) و بزرگانى که پس از على بن ابراهیم زیسته اند، مانند نعمانى (م 342ق)، مفید (م 413ق)، طوسى (م 460ق)، طبرسى (م 548ق)، ابوالفتوح رازى (م نیمه اول قرن 6)، ابوالمحاسن (م قرن ششم)، راوندى (م 573ق)، ابن شهر آشوب (م 588ق)، ابن ادریس حلى (م 598ق)، سیورى (م 826ق)، مقدس اردبیلى (م 993ق)، مجلسى (1110ق) و دیگران، نزول آیات افک را درباره عایشه دانسته اند.14 برخى نیز به بیان دو داستان و اشکالات سندى و محتوایى هر یک اکتفا کرده15 و معدود کسانى که آیات مزبور را درباره ماریه دانسته اند، به کلام على بن ابراهیم و به روایت ایشان از امام باقر (علیه السلام) استناد کرده اند.16 از این رو مى توان مانند مفید17، ابن ابى الحدید18، عبد الله شُبّر19 و مُغنیه20 ادعا کرد که شأن نزول آیات افک درباره عایشه مورد اتفاق همه مفسران و راویان از جمیع فرقه هاى اسلامى، مگر اندکى است. علامه حلّى نیز در پاسخ به این پرسش که قصه افک و آیات مربوطه در سوره نور درباره پاکدامنى کدام یک از همسران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نازل شده است، گوید: علما اختلافى در این ندارند که مراد از آیات مزبور در سوره نور، عایشه است.21
گذشته از این ها، على بن ابراهیم و پیروان ایشان نیز در شأن نزول آیات افک نظر قاطعى ندارند، زیرا داستان ماریه را، هم ذیل آیات افک و هم ذیل آیه نباء22آورده اند،23 که در واقع به ذکر مصادیق پرداخته است. گویا دلیل على بن ابراهیم براى نزول آیات درباره ماریه روایتى از امام باقر (علیه السلام) است که از نظر گذشت. گرچه روایات زیر مستند على بن ابراهیم را تأیید مى کند، اما قابل نقد هستند که در ادامه، بررسى مى شوند:
1. روایت ابن بکیر از امام صادق (علیه السلام):
پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) مى دانست که عایشه به ماریه و جریح تهمت زده است، اما فرمان کشتن جریح نه به قصد وقوع که به قصد سازندگى عایشه صادر شد، ولى این فرمان، او را از این کار باز نداشت.24
2. روایت ابن بابویه از حضرت امیر (علیه السلام) در «حدیث مناشده» در شوراى شش نفره:
آیا نمى دانید که به دست من اتهام عایشه به ماریه و جریح قبطى کشف شد.25
3. روایت حسین بن حمدان خصیبى (م 358) از حضرت رضا (علیه السلام):
تولد ابراهیم از ماریه براى عایشه و حفصه قابل تحمل نبود، شکایت نزد ابوبکر و عمر بردند و سرانجام تصمیم به تهمت گرفتند. پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) از شنیدن این سخن غضب کرده حکم به قتل جریح داد.26
4. شیخ مفید روایتى نقل کرده که وقتى جریح بالاى درخت رفت بادى وزیده عورتش نمایان شد.27
5. روایت محمد بن حنفیه از امیرالمؤمنین(علیه السلام): پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام)فرمود:
اگر او را نزد ماریه یافتى بکش و چون چنین دید قصد جان او کرد. جریح از درخت خرمایى بالا رفت. وقتى امام على(علیه السلام) به درخت خرما نزدیک شد خودش را پشت سر حضرت پرتاب کرده پایش را بالا گرفت تا نشان دهد اندام تناسلى ندارد.28
6. مأبور در چاهى شنا مى کرد، وقتى امام على (علیه السلام) او را براى مجازات از آب بیرون آورد، اندام تناسلى در او ندید.29
7. مأبور بالاى درخت خرما بود که با دیدن امام على(علیه السلام) جامه بینداخت. با معلوم شدن حقیقت، جبرئیل با خطاب «یا ابا ابراهیم» پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) را از پاکى همسرش مطمئن کرد.30
8. مأبور با دیدن على(علیه السلام) ظرف آبى را که بر سر داشت ریخت، به درخت خرمایى پناه برده، عریان شد.31
9. پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به ماریه مشکوک شد، لذا عمر را مأمور قتل مأبور کرد. وقتى او عمر را دید برهنه شد تا نشان دهد بى گناه است. عمر براى گزارش نزد پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) بازگشت حضرت، نزول جبرئیل و بشارت پاکى ماریه و حمل او به ابراهیم را براى عمر بیان کرد.32
10. جریح وقتى على(علیه السلام) را در تعقیب خود دید از درخت خرما بالا رفت و على(علیه السلام)او را از پایین نگاه کرد، اندام تناسلى در او ندید.33
نقد روایات
الف ـ روایات بالا در وقوعِ اصل داستان یکدیگر را کمک مى کنند، اما از درون با هم ناسازگارند. موارد ناسازگارى عبارت است از:
1. زمان اتهام و کشف: روایت على بن ابراهیم آن را بعد از مرگ ابراهیم مى داند34و بعضى روایات آن را زمان حمل ماریه مطرح مى کنند که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله)فرمود:
«ان الله عز و جل قد برّأ ماریة... و بشرنى ان فى بطنها منى غلاما».35
2. مکان برخورد امیر المؤمنین(علیه السلام) با جریح: برخى روایات محل ملاقات را درون باغ، پاره اى بیرون از باغ، برخى هنگام شنا، بعضى نزد ماریه و برخى میان راه هنگام آب بردن بیان مى کنند و روایات هفتم و نهم کشف اتهام را با نزول جبرئیل دانسته و براى على(علیه السلام) نمى دانند.36
3 ـ اختلاف در چگونگى کشف اتهام: بر پایه روایات هفتم و نهم، نزول جبرئیل37و بر اساس دیگر روایات، تحقیق امام على(علیه السلام) در کشف توطئه نقش داشت، که خود این روایات نیز با یکدیگر اختلاف دارند، زیرا روایتى کشف اتهام را به هنگام بیرون آمدن جریح از آب مى داند و روایاتى درخت خرما را در کشف اتهام مطرح مى کنند:
ـ جریح قبل از دیدن على(علیه السلام) بالاى درخت بود که با دیدن حضرت عبا از تن انداخت.38
ـ با دیدن على(علیه السلام) از درخت بالا رفته و چون او را نزدیک دید خود را پایین پرتاب کرده، عورتش نمایان شد.39
ـ هنگامى که حضرت را به خود نزدیک دید، شلوار از تن انداخت.40
ـ بالاى درخت عریان شد.41
ـ با وزیدن باد، عورت او نمایان شد.42
ـ با نگاه على(علیه السلام) از پایین به او، کشف واقع شد.43
ـ بالا زدن جامه پس از پرتاب کردن خود از بالاى درخت بود.44
براى توجیه این روایات اگر بگویند از عبا و شلوار، لباس اراده شده است و بیشتر روایات همدیگر را بازسازى مى کنند، جاى این سؤال خواهد بود که کشف اتهام توسط جبرئیل بوده یا على(علیه السلام)، نزد چاه آب بوده یا بالاى درخت یا پایین آن؟
4. تعارض روایات درباره آگاهى پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به پاکدامنى همسرش: روایت ابن بکیر حکایت از آگاهى آن حضرت دارد،45 در حالى که بیشتر روایات بیان گر شک رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است.46 تفسیر دیدن به آگاهى در عبارت «یرى الشاهد ما لا یرى الغائب» نیز شک پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) را تأیید مى کند.47
5. اختلاف در زمان پرسش: بعضى روایات، سؤال حضرت امیر(علیه السلام) را از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله)پس از کشف واقع و برخى پیش از اقدام به مأموریت بیان مى کنند.
ب. سند روایات، نقدپذیر است، حتى روایت على بن ابراهیم که بیشتر به او استناد کرده اند. فیض ذیل همین روایت مى فرماید: «اگر خبر صحیح باشد باید توجیه شود».48
ج. متن روایات نقدپذیر است و به قدرى اشکال دارد که کسى بدون توجیه آن ها را نپذیرفته است. اشکالات داستان عبارت اند از:
1. چرا پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با شنیدن سخن عایشه دستور کشتن جریح را داد؟
آیا علم به ناپاکى او داشت و طبق آگاهى خود، حکم قتل او را صادر کرد؟ آیا سخنان عایشه براى او علم آور بود؟ آیا شهادت یک زن براى کشتن کافى است، آن هم همشویى که از ابتداى حمل ماریه کینه هاى بسیارى بروز داده بود؟49 آیا طبق روایت محمد بن حنفیه، شهادت دو مرد و دو زن در حد زنا کافى است؟50
2. چگونه پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) تحت تأثیر سخنان کینه توزانه عایشه واقع شد و در حال غضب، حکم قتل جریح را صادر کرد؟51
3. اگر زانى محکوم به مجازات بود، چرا از حکم زانیه سخن به میان نیامد، در حالى که حکم هر دو مساوى است؟
4. مجازات زنا در اسلام کشتن نیست.52
5. از مجازات کسانى که به ماریه تهمت زدند، گزارشى وجود ندارد.53
2. توجیه داستان ماریه
داستان ماریه، مبهم تر از آن است که بتوان به ظاهر آن استناد کرد، حتى بزرگانى مانند شیخ مفید و سید مرتضى که به وقوع این حادثه معتقد هستند به دنبال راه حل و چاره جویى بوده بیشتر از راه کلامى و نه تاریخى در صدد اثبات حادثه هستند. توجیه آنان بر چند مقدمه استوار است:
1. ذمى بودن جریح;54
2. نهى ذمى از داخل شدن به منزل ماریه;
3. مخالفت نهى پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله);
4. مخالفت نهى، موجب محارب شدن است;55
5. حکم محارب، قتل است.56
اما دلیلى بر مقدمات اول و دوم وجود ندارد، بلکه در روایت محمد بن حنفیه به نیکو بودن اسلام جریح تصریح شده است57 و از طرفى خادم یا برادر ماریه بود58 که ورود او به منزل مولایش نه منعى دارد و نه موجب بدگمانى مى شود.
به نظر مى رسد کوتاه ترین توجیه این داستان آن باشد که فرمان کشتن به عنوان عقوبت نبوده است تا موجبات آن بررسى شود، بلکه در شمار دستورهاى ظاهرى است که به انگیزه وقوع، صادر نمى شوند; یعنى همان گونه که فرمان ذبح اسماعیل7 براى امتحان ابراهیم(علیه السلام) بود،59 دستور کشتن جریح نیز براى بیدارى فطرت خفته عایشه صادر شد.60
3. تطبیق حادثه با آیات افک
در صورت پذیریش توجیهات داستان ماریه، روایات مزبور تنها بیان گر وقوع اصل حادثه است، اما مستندى براى نزول آیات افک درباره ماریه ارائه نشده است، بنابراین، پذیرش داستان ماریه با نزول آیات افک درباره دیگرى منافاتى ندارد، همان گونه که شیخ مفید از سویى رساله اى به توجیه این داستان اختصاص داده و آن را مورد اتفاق همه دانسته است61 و از سوى دیگر، نزول آیات افک را درباره عایشه مى داند.62
کسانى هم که داستان ماریه را ذیل آیات افک نقل کرده اند درست همان مطالب را ذیل آیه نبأ63 نقل کرده اند64 که تزلزل نظر آنان را مى رساند، به خصوص با اضافه کردن روایتى از امام باقر(علیه السلام) که داستان ماریه را شأن نزول باطنى آیه نبأ مى شمرد.65طبرسى نیز بر پایه نقلى، داستان نزول آیه نبأ را درباره ماریه مى داند.66
پس مى توان گفت دلیل قطعى براى نزول آیات افک درباره ماریه وجود ندارد، علاوه بر این، داستان ماریه با ظاهر آیات افک هم سازگار نیست، زیرا:
الف ـ ظاهر آیات بیان گر جمعیتى هم فکر و هم دست براى انتشار شایعه افک است، ولى در داستان ماریه، نسبت ناشایست به یک نفر (عایشه) داده شده است.67
روایت حسین بن حمدان، دخالت ابوبکر، عمر، عایشه و حفصه را در این ماجرا نشان مى دهد،68 ولى نکاتى در این روایت قابل توجه است که عبارت اند از:
1. سند روایت به دلیل فساد مذهب حسین بن حمدان مورد تأیید علماى رجال نیست;69
2. اختلاف روایت با دیگر روایات (البته ممکن است این روایت با روایاتى که تعبیراتى مانند «اکثر الناس»70، «اهل الإفک و الزور»71 و «أشرار الناس»72 دارند، همدیگر را کمک کرده، به طور اجمال دخالت غیر عایشه را اثبات کنند و تنها ذکر کردن عایشه در بعضى روایات به عنوان شاخص ترین فرد باشد);
3. از آیات افک دخالت سه دسته در شایعه افک استفاده مى شود; 1. جماعت متشکل یا حزب یا به تعبیر قرآن «عصبه»، 2. رهبر حزب و 3. توده ناآگاه همراه.
با فرض این که افراد دیگرى هم در اتهام به ماریه شریک بوده اند نام «عصبه» و حزب براى آن ها صحیح نیست; زیرا «عصبه» را جماعتى هم دست و نیرومند همچون شبکه اعصاب مرتبط با یکدیگر و مؤثر در تمام اعضا معنا کرده اند و به کمتر از ده نفر گفته نمى شود.73 عصبه در قرآن هم به معناى جماعت نیرومند و غیر مقهور به کار رفته است.74
تنها گروهى که زمان پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) تشکیلات نیرومند و شناخته شده اى در برابر مسلمانان داشته و بارها براى تضعیف نظام اسلامى توطئه کردند، حزب منافقین به رهبرى عبدالله بن ابى بود. براى نیرومندى آن ها همین بس که با انتشار شایعه افک، جامعه مسلمانان را متزلزل کردند. اما خداى سبحان براى جلوگیرى از تزلزل جامعه، حزب نفاق را تحقیر کرده فرمود: «لا تحسبوه شرّاً لکم بل هو خیرٌ لکم» این توطئه به زیان شما نیست.75
4. از آیات، توطئه اى مهم و فراتر از نزاع هاى خانوادگى استفاده مى شود. شیعه و سنى هدف توطئه را تضعیف پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) دانسته اند.76 اگر هدف، تضعیف حکومت نبوى (صلى الله علیه وآله) بود تنها گروه منافقین مى توانست عهده دار این شایعه باشند نه همسران حضرت و پدران آنان، زیرا آنان در شمار مسلمانان نخستین بوده و تقویت حکومت نبوى دیدگاه هاى آنان را تأمین مى کرد، چه ایمان آنان واقعى باشد یا ظاهرى، با ایمان واقعى بایستى جانفشانى مى کردند و با ایمان ظاهرى راهى جز تقویت آن نظام نداشتند تا بتوانند فردا بهتر از ثمره آن استفاده کنند;
5. اگر این ها گروه شایعه سازى بودند که نفرین خداوندى درباره آن ها نازل شده بود، دست کم عایشه در کوران مسائل پیچیده سیاسى پس از رحلت پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله)یک مرتبه شماتت مى شد.
بـ قرآن طراح شایعه را یک نفر مرد معرفى مى کند، زیرا موصول و ضمائر در آیه «الذى تولى کبره منهم له عذاب عظیم»77 مفرد مذکر است و برگشت آن ها به لفظ «المفترى» یا «القاذف» خلاف ظاهر آیه است.78
جـ خداوند در توطئه افک به دفاع از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) افشاگرى کرد و این را هم به دو صفت «علم» و «حکمت» خود نسبت داد که بیان گر عظمت حادثه است، اما در داستان ماریه توطئه به دست على(علیه السلام) کشف شد.
دـ ماریه با کشف واقعیت، از تهمت پاک شد و با کشف واقعیت، نیازى به تبرئه شرعى نداریم; به بیان دیگر، پاک شدن از تهمت با قوانین شرعى زمانى ارزش دارد که دست رسى به واقعیت نباشد و آیات افک، برائت شرعى را مى رساند، گرچه مى توان گفت آیات افک با آن همه تهدید، ملامت و شدّت نوعى آگاهى دادن به برائت واقعى هم هست.
پس استدلال به آیات افک و روایاتى که داستان ماریه را نقل مى کند، براى اثبات نزول آن آیات درباره ماریه، ناتمام است، همان گونه که استدلال به شأن نزول آیات اولیه سوره تحریم79 نیز تلاشى بى نتیجه است;80 زیرا نزول آیات اولیه سوره تحریم نزد بیشتر شیعه درباره زینب، بنت حجش81 و نزد اهل تسنن درباره خلوت کردن پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با ماریه و آزار پیامبر توسط حفصه و عایشه و بشارت حضرت به حکومت ابوبکر و عمر است.82
از سوى دیگر، آیا سه بخش از قرآن مى تواند درباره یک حادثه نازل شود؟83 در صورت امکان، آیا داستان ماریه این اندازه مهم بود که آیات زیادى در سوره هایى متعدد براى او نازل شود؟ بنابراین، هیچ مدرکى احتمال ارتباط داستان خلوت کردن پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با ماریه را با اتهام عایشه به ماریه و نزول آیات افک تأیید نمى کند.
4. اتهام به عایشه
غزوه بنو مُصطَلِق (مُرَیْسیع)84 در سال پنجم هجرى85 به هنگام بازگشت از آن نبرد رخ داد. لشکریان براى استراحت بین راه اردو زده بعد از استراحت با فرمان حرکت، به سوى مدینه براه افتادند. عایشه که براى قضاى حاجت از لشکرگاه فاصله گرفته بود، زیور خویش را در گردن ندید. به این گمان که لشکریان منتظر او خواهند ماند به جست و جوى گردن بند پرداخت.86 مأموران نقل و انتقال وى نیز به این تصور که وى در هودج نشسته و آماده حرکت است، مرکب او را حرکت دادند.87 عایشه بعد از یافتن گردن بند به لشکرگاه آمد و اثرى از لشکریان ندید. ناگزیر به این امید که به سراغش خواهند آمد، در همان محل ماند و پس از مدتى انتظار، خواب بر او چیره شد که ناگهان با صداى استرجاع شخصى از خواب بیدار شد. صفوان بن مُعَطَّل سُلمى را دید که در ساقه لشکر حرکت مى کرد.88 صفوان با ابراز تأسف از آن چه پیش آمده بود شترش را در اختیار عایشه قرار داد و مهار شتر را در دست گرفته، حرکت کرد. آنان به هنگام ظهر به لشکریان ملحق شدند. منافقان به رهبرى عبداللّه بن اُبى با دیدن چنین منظره اى موقعیت را براى ضربه زدن به اسلام مناسب دیدند و توطئه افک را ساز کردند.
عایشه بعد از ورود به مدینه بى خبر از چنین توطئه اى، نزدیک یک ماه در بستر بیمارى بود تا به دوران نقاهت رسید. شبى با ام مِسْطح89 براى قضاى حاجت به آبریزگاه رفت، پاى ام مسطح لغزید و با ناراحتى پسرش را ناسزا گفت. عایشه از ناسزاگویى به مجاهد بدرى برآشفت و ام مسطح در پاسخ وى ماجراى افک را تعریف کرد.
عایشه با آگاهى از شایعه ارتباط وى با صفوان و نسبت زنا به آنان، بیماریش شدت یافت و به منظور دریافت خبرى از پدر و مادرش، به منزل ابوبکر آمد. مادرش ام رَوْمان، سعى در دلجویى او داشت، ولى نه اشک از چشم او بازماند و نه خواب به چشمش راه یافت.90
پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) پس از مشورت با نزدیکانش اسامة بن زید، على(علیه السلام) و بریره91ضمن ایراد خطبه اى، پاکدامنى همسرش را اعلام و براى مجازات توطئه گران از مسلمانان یارى خواست.92 مهتر اوسیان به دفاع از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) و خانواده اش گفت: اگر توطئه گر از قبیله اوس باشد، گردن وى را مى زنیم و اگر از قبیله خزرج باشد، گوش به فرمان هستیم. از آن جا که اذهان عمومى متوجه عبداللّه بن ابى از قبیله خزرج بود، سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج، برآشفت و مهتر اوسیان را به تعصبات قبیله اى متهم کرده، او را عاجزتر از کشتن یک نفر خزرجى دانست. این کار، سبب شد تا سعد بن عباده به دفاع از نفاق متهم شود و در نهایت دو گروه انصار با یکدیگر درگیر شوند و با یادآورى افتخارات جاهلى93 به آشفتگى اوضاع بیفزایند.
پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با مشاهده وجود تعصبات قبیله اى و جاهلى در تاروپود فکرى یاران، مصلحت را در آرامش جامعه و سوختن و لب فروبستن دید. پس از یک ماه غمِ افک و تلاش در اثبات پاکدامنى همسرش، وقتى دست بشر را در سرکوبى توطئه کوتاه دید خطاب به عایشه فرمود: «اگر پاکدامن باشى خداوند تو را تبرئه مى کند و اگر لغزشى بوده راه توبه باز است».
احساسات شخصى به عایشه اجازه سخن نداد. پدر و مادرش را به دفاع از خود خواند و چون آنان را از دفاع ناتوان دید، احساسات خود را کنترل کرد و به دفاع از خود پرداخت. اما او ماجراى افک را فراتر از اتهام به شخص خود نمى دید و تنها به فکر رهایى خود از این اتهام بود که آثار وحى بر رخسار مبارک نبوى (صلى الله علیه وآله) ظاهر شده، پاکدامنى عایشه و رهایى از توطئه منافقان را نوید داد. پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با خواندن آیات مزبور براى مردم، از توطئه منافقان پرده برداشت و بار دیگر آنان را رسوا کرده، برگ خیانتى بر پرونده سیاه آنان افزود.94
روایات افک که از اهل سنت و بیشتر، از شخص عایشه نقل شده افزون بر شهرت و کثرت95 یکدیگر را در وقوع اصل حادثه کمک مى کند و نیازى به بررسى جداگانه روایات نیست، به ویژه با نفى نزول آیات افک درباره ماریه، حدیث افک درباره عایشه تقویت مى شود. شواهدى نیز این استناد را تأیید مى کند:
الف ـ استناد عدى بن حاتم طایى96 نزد امیر المؤمنین (علیه السلام) به حدیث افک و برداشت عمومى جامعه آن روز از حدیث افک و شأن نزول آیات مزبور: زید بن عدى بن حاتم طایى پس از جنگ صفین جنازه حابس بن سعد طایى97 را میان کشته ها دید و با تأثر از قتل دایى خود قاتل او را کشت و چون مورد شماتت پدر قرار گرفت به معاویه پناهنده شد. پناهندگى زید سبب بدگمانى بزرگان عراق بر ضد عدى بن حاتم شد. عدى براى اتهام زدایى نزد امیر المومنین (علیه السلام) آمده، پوزش طلبید و گفت:
خداوند آیات افک را براى رهایى عایشه از توطئه اهل افک نازل کرد، در حالى که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) بهتر از تو و عایشه «در آن روز» بهتر از من بود. زید نزد معاویه رفته و این، سبب بدگمانى مردم شده است. به خدا قسم! اگر فرزندم را بیابم خواهم کشت.98
گفتنى است عدى به نزول آیات و حدیث افک براى عایشه استناد کرد، اما ظاهر کلام وى بى مهرى به عایشه را نشان مى دهد، زیرا از آن جاى که عدى در زمان حادثه، مسلمان نبود، عایشه را نسبت به روز حادثه افک با خودش قیاس کرد، نه به طور کلى، یا نسبت به زمانى که از حضرت امیر (علیه السلام) فاصله گرفته بود.
ب ـ پسینى بودن شایعه افک از درگیرى مهاجر و انصار: در بازگشت از غزوه مُرَیسیع نخستین رویارویى مسلحانه مهاجران و انصار رخ داد و رقابت میان آنان وارد مرحله اى تازه شد. از این رو عبدالله بن اُبَى در جمع برخى منافقان اعلام کرد که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را از مدینه بیرون خواهد کرد99. گرچه آنان با افشاگرى قرآن رسوا شدند، اما تأخیر ورود عایشه به مدینه، آنان را در اجراى تصمیم شان در قالب منزوى کردن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و متزلزل نمودن پایگاه اجتماعى آن حضرت کمک کرد.
5. نقد داستان
نسبت دادن حدیث افک به عایشه با آیات قرآن سازگارتر و اصل حادثه، پذیرفتنى تر است، اما اشکالات زیادى دارد که نبایستى از آن ها غافل ماند. توجه به چند نکته پیش از پرداختن به این اشکالات لازم است:
الف ـ هر روایتى بخشى از داستان را بیان کرده و ابن شهاب زهرى آن را به شکل داستانى پیوسته درآورده است.100 البته پیوسته کردن روایات مختلف و به نمایش دادن حادثه اى ممکن است موجب اختلاف نقل شود، اما این سبب ضعف اصل داستان نخواهد بود;
ب ـ عایشه در این داستان، زنان زمان حادثه را لاغر وصف کرده و این بیان گر نقل داستان سال ها پس از وقوع حادثه است. الفاظ «کان»، «اذ ذاک» و «انما یأکلن» در خبرِ «کان النساء اذ ذاک خفافا لم یثقلهن و لم یغشیهن اللحم، و انما یأکلن العلقة من الطعام»101 بیان گر فاصله زمانى زیادى میان نقل حادثه و وقوع آن است و طبیعى است که الفاظ در تعریف حادثه اى با زمان نقل حادثه، سازگارتر است. به عنوان مثال، استفاده از لفظ «منبر» در این داستان تطبیق همان مکان مرتفع در سال پنجم هجرى یا منبر چوبى در سال هفتم یا هشتم هجرى است، زیرا منبر چوبى براى نخستین مرتبه در این سال ساخته شد.102
ج ـ برخى حوادث تاریخى در مسائل سیاسى پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله)دستاویزى براى برخورد با مخالفان بوده است و چه بسا در بستر مسائل سیاسى، تعارض نقل ها پدید آمده باشد که به بررسى نیاز دارد و سبب نفى اصل حادثه نمى شود. نقل واقعه افک نیز خالى از رسیدن به اغراض شخصى و سیاسى نبوده است، که دخالت آن ها و دیدگاه هاى فکرى ـ سیاسى در بیان آن گاهى سبب تعارض یا تحریف نقل شده است. به گفته نویرى، افک در دامن تعصبات واقع شده است.103
د ـ افک در کوران مسائل سیاسى پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وسیله اى براى بزرگ کردن عایشه و مبارزه با حضرت امیر (علیه السلام) شد و بنى امیه مسئول اصلى شایعه افک را آن حضرت معرفى مى کردند.104 جواب آن حضرت در مشورت پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به سه تعبیر بیان شده است:
1. زنان دیگرى هستند که مى توانى دیگرى را به جاى عایشه برگزینى، ولى از آن جا که کنیز از حال مولاى خود بیشتر آگاه است، با بریره، کنیز عایشه مشورت کن;105
2. همان جواب با این اضافه که امام (علیه السلام) بریره را زد، تا راست بگوید;106
3. شهادت به پاکى عایشه. بنابر روایتى که آن را حلبى نقل کرده است، امام على (علیه السلام)فرمود: پاکدامنى عایشه از این استفاده مى شود که در نماز پاپوش خود را بیرون آوردى و چون سبب پرسیدیم، فرمودید: جبرئیل به من خبر داد که در آن نجاستى است. بنابراین اگر نباید نجاستى در کفش تو باشد، چگونه در میان اهل خانه تو باشد؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از پاسخ حضرت امیر (علیه السلام) خرسند شد.107
امام على (علیه السلام) از سوى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عهده دار تحقیق از بریره شد و پرسش امام (علیه السلام) از بریره بر اساس فرمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود و آن امام (علیه السلام) نیز جز خیرخواهى و امتثال امرِ آن حضرت، کارى انجام نداد. از این رو، نه مورد شماتت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) قرار گرفت108 و نه در کوران مسائل سیاسى پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هیچ گاه در این خصوص از سوى مخالفانش سرزنش نشد. اما براى عایشه خوشایند نبود که حتى امام (علیه السلام) به فرمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در صدد تحقیق برآید.109 آیا احتمال نمى رود این خبر که امیر المؤمنین (علیه السلام) بریره را کتک زده است، از ساخته هاى دشمنان آن حضرت باشد؟ همان گونه که خدمت حَسّان به حکومت سقیفه سبب نادیده گرفتن لغزش وى پس از روى کار آمدن ابوبکر و معرفى حسّان به عنوان حامى دین و رسالت، از سوى عایشه شد.110
با توجه به نکته هاى بالا بسیارى از ایراداهاى داستان عایشه قابل دفاع است. روایاتى که این داستان را نقل مى کنند در اصل داستان مشترک، اما در شاخ و برگ آن، تفاوت هاى زیادى دارند، از جمله:
1. حدّ قذف به شایعه پراکنان: طبق برخى منابع بر هیچ یک از شایعه پراکنان حدّ جارى نشد،111 اما روایاتى حدّ را براى چهار تن به نام هاى عبداللّه بن اُبَى، حَسّان بن ثابت، مِسْطح بن اثاثه112 و حَمَنه، دختر جَحْش یاد کرده اند.113 روایاتى عبداللّه را از این چهار تن استثنا نموده114 و بر خلاف آن، روایاتى دیگر دو حدّ قذف115 و روایتى یک حدّ براى عبداللّه بیان کرده است.116
برخى احتمال داده اند خداوند از باب فضل خود117 ـ گرچه با عفو متهم118 ـ مجازات آنان را برداشت یا این که حد (هشتاد تازیانه) بر آنان جارى شده و زیادتر از آن بخشیده شده است، زیرا در این موارد به احترام پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) باید عقوبت بیشترى باشد.119 البته بیشتر احتمالات و توجیهات در رفع تعارض روایاتِ ذکر شده، کلامى است نه شواهد تاریخى.120
2. مشورت پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با نزدیکانش پیش از خطبه بوده یا پس از آن؟121
3. مستشاران نبوى چه کسانى بودند؟ بیشتر منابع از امام على (علیه السلام)، اسامة بن زید و بریره یاد کرده اند.122 برخى نصوص نیز زینب دختر جحش و ام ایمن،123 برخى ام مسطح،124 برخى نویبیّه125 و بعضى نیز عمر و عثمان را نام برده اند.126
4. مشورت پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با جوان: اسامة بن زید جوانى چهارده ساله127 و برخوردار از رشد عقلى بالایى بود. برخى از صحابه به منظور اجرا نشدن حدّ الهى بر شایعه پراکنان از وى خواستند نزد پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) شفاعت کند و او هنگامى که تقاضایش پذیرفته نشد، سبب آن را پرسید.128 همو در سن بیست سالگى از سوى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عهده دار فرماندهى لشکریان مسلمان براى نبرد با روم شد و پیامبر (صلى الله علیه وآله) در پاسخ به اعتراض اصحاب، او را شایسته این منصب دانست.129 لشکر او نیز در شمار موفق ترین لشکرها بود که بدون تلفات و با غنایم زیادى به مدینه بازگشت.130 طبیعى است مشورت با چنین نوجوانى که پدرش نیز فرزند خوانده رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود و در خانه آن حضرت آمد و شد داشت، ناپسند نیست.
5. بدگمانى نسبت به عایشه: مشورت حضرت با نزدیکانش در شمار مواردى است که حکایت از تردید رسول خدا (صلى الله علیه وآله) دارد. اما اشکال فرمانِ کشتن جریح در داستان ماریه کمتر از تردید در داستان عایشه نیست. همان گونه که دستور کشتن در داستان ماریه از روى مصلحت بود، سخنان حاکى از تردید آن حضرت نیز مى تواند در جهت مصالح جامعه و نوعى برخورد طبیعى با حوادث باشد. و چنان که انگیزه دستور همیشه طلب وقوع کارى نیست، مشورت نیز همیشه به انگیزه آگاهى از واقع صورت نمى پذیرد. قتاده، ربیع و ابن اسحاق فلسفه «و شاورهم فى الامر»131 را شخصیت دادن به افراد، که نوعى مصلحت سیاسى ـ اجتماعى است، مى دانند. سفیان بن عیینه نیز آن را نوعى تربیت و هدایت امت اسلامى براى مشورت در امورشان شمرده است و برخى نیز به منظور تمایز میان خیرخواهان از غیر آنان دانسته اند.132
شعله توطئه افک چنان سوزان بود که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) با علم به پاکدامنى عایشه133نمى توانست به آگاهى خود عمل کند، لذا مشورت کرد تا دست کم از مقدار نفوذ توطئه در میان نزدیکانش آگاه شود. وقتى آن ها را هوشیار دید خطبه خوانده اعلام کرد که جز پاکدامنى از عایشه چیزى نمى دانم، اما با گره خوردن توطئه نفاق با افکار جاهلى اصحاب، جز سکوت و واگذارى کار به خدا راهى ندید و سرانجام با بى نتیجه بودن تلاش هایش براى اثبات پاکدامنى عایشه خطاب به او گفت: اگر پاکدامن باشى خداوند تو را از این توطئه نجات خواهد داد و اگر لغزشى سرزده باشد، توبه کن.134 این سخن حاکى از بدگمانى نیست، بلکه حکایت از کوتاهى دست بشر در سرکوبى توطئه است، به ویژه آن که این سخن را پس از اعلام پاکى عایشه بیان فرمود. آیات افک نیز با بزرگ شمردن توطئه و انتساب کشف آن به دو وصف علم و حکمت الهى135 حکایت از کوتاهى دست بشر در سرکوبى توطئه دارد.136
6. خواجه بودن صفوان: در بیشتر روایات افک تعبیراتى مانند «حصور»137 و «لا یأتى النساء»138 درباره صفوان آمده که آن را دلیل ناتوانى جنسى وى شمرده اند،139اما «لا یأتى النساء مع القدرة» و «لا یأتى النساء من العفة» از دیگر معانى «حصور» است، از این رو با ازدواج و فرزنددار شدن صفوان پس از حادثه افک منافاتى ندارد.140
7. اشعار حَسّان در بدگویى صفوان: حسّان در بدگویى صفوان شعر گفت یا مهاجران یا اعراب مسلمان؟ باغ به او اهدا شد یا سیرین141 خواهر ماریه قبطیه؟ هدیه پس از درگیرى مهاجر و انصار بر سر چاه مریسیع بود یا در ماجراى افک یا به سبب اشعارش در دفاع از اسلام و پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله)؟142
8. ابوبکر مسطح را عفو کرد یا در مذمت او شعر گفت؟143 ممکن است شعر او قبل از نزول آیه «ولا یأتل اولو الفضل منکم و السعة...»144 باشد.
کتاب نامه
1. قرآن کریم.
2. ابن ابى الحدید مدائنى، عبد الحمید (م 656)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1385 ق.
3. ابن اثیر، على بن ابى الکرم (م 630)، اسد الغابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بى تا].
4. ابن اثیر، مبارک بن محمد (م 606)، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، نحقیق طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1367.
5. ابن ادریس حلى، محمد بن احمد (م 598)، منتخب التبیان، به کوشش مهدى رجایى، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، 1409 ق.
6. ابن جوزى، عبدالرحمان بن على (م 597)، صفة الصفوه، بیروت، دارالفکر، [بى تا].
7. ابن حجر، احمد بن احمد بن محمد (م 973)، الصواعق المحرقه على اهل الرفض و الضلال و الزندقه، تحقیق عبدالرحمان ترکى و کامل محمد خراط، بیروت، مؤسسة الرساله، 1997 م.
8. ابن حجر، احمد بن على (م 852)، الإصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1328 ق.
9. ابن داود حلى، حسن بن على (م 707)، رجال، نجف، مطبعة الحیدریه، [بى تا].
10. ابن سعد، محمد بن سعد (م 230)، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
11. ابن شَبَّه نُمیرى بصرى، عمر (م 262)، تاریخ المدینه المنوره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفکر، [بى تا].
12. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على (م 588)، مناقب آل ابى طالب، قم، چاپخانه علمیه، [بى تا].
13. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله (م. 463)، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد ابجاوى، بیروت، دارالجبل، 1412ق.
14. ابن فارس، ابو الحسین احمد (م 395)، معجم مقائیس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1404ق.
15. ابن کثیر دمشقى، ابو الفداء اسماعیل (م 774)، البدایة و النهایه، تحقیق گروهى، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بى تا].
16. ابن کثیر دمشقى، ابو الفداء اسماعیل (م 774)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، 1409ق.
17. ابن منظور، محمد بن مکرم (م 711)، لسان العرب، تحقیق على شیرى، داراحیاء التراث العربى، 1408 ق.
18. ابن هشام، عبدالملک حمیرى (م 218)، السیرة النبویه، تحقیق گروهى، بیروت، دارالمعرفه، [بى تا].
19. ابوالفتوح رازى، حسین بن على نیشابورى (م نیمه اول قرن 6)، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، کوشش محمد جعفر یاحقى و محمد مهدى ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1368.
20. ابو الفرج اصفهانى، (م 356)، الاغانى، تحقیق عبدالعلى مهنا و سمیر جابر، بیروت، دارالفکر، 1407 ق.
21. استرآبادى نجفى، سید شرف الدین (م قرن 10)، تأویل الآیات الطاهره، تحقیق مدرسه امام مهدى (عج)، قم، مدرسه امام مهدى (عج)، 1407ق.
22. بحرانى، سید هاشم (م 1107)، البرهان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالهادى، 1412ق.
23. بخارى، محمد بن اسماعیل (م 256)، صحیح، تحقیق قاسم شمّاعى رفاعى، بیروت، دارالعلم، 1407ق.
24. بلاذرى، احمد بن یحیى (م 279)، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودى، بیروت، مؤسسة الأعلمى، 1394ق.
25. بوطى، محمد سعید رمضان، فقه السیرة النبویه، مع موجز لتاریخ الخلافة الراشده، بیروت، دارالفکر المعاصر و دمشق، دارالفکر، 1411ق.
26. بیهقى نیشابورى، احمد بن الحسین (م 458)، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، تصحیح عبدالمعطى قلعجى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق.
27. تبریزى، میرزا جواد، صراط النجاة، (استفتاءات خویى)، دفتر نشر برگزیده، 1416ق.
28. جصاص، احمد بن على رازى (م 370)، احکام القرآن، بیروت، دار الکتاب العربى، [بى تا].
29. حاکم نیشابورى، محمد بن عبدالله (م 405)، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، [بى تا].
30. حلبى، على بن برهان الدین (م 1044)، السیرة الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بى تا].
31. حلى، حسن بن یوسف (م 726)، اجوبة مسائل المهنائیه، قم، مطبعة الخیام، 1401ق.
32. حموى، یاقوت بن عبدالله (م 626)، معجم البلدان، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1399ق.
33. حویزى، عبد على بن جمعة العروسى (م 1112)، نور الثقلین، تعلیقه هاشم رسولى محلاتى، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410 ق.
34. خازن بغدادى صوفى، على بن محمد بن ابراهیم (م 725)، باب التأویل فى معانى التنزیل، بیروت، دارالفکر، 1399 ق.
35. خلیفة بن خیاط (م 240)، الطبقات، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
36. ذهبى، محمد بن احمد (م 748)، سیر اعلام النبلاء، تحقیق گروهى، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410 ق.
37. راغب اصفهانى، حسین بن محمد (م 502)، مفردات الفاظ القرآن فى غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانى، تهران، مکتبة المرتضویه، 1362.
38. راوندى، سعید بن هبة الله (م 573)، فقه القرآن، تحقیق سید احمد حسینى، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، 1399 ق.
39. زمخشرى، محمود بن عمر(م538)، اساس البلاغه، تحقیق عبدالرحیم محمود، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
40. زمخشرى، محمود بن عمر(م538)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربى، 1406ق.
41. سمهودى، على بن احمد (م 911)، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بى تا].
42. سهیلى، عبد الرحمن (م 581)، الروض الاُنُف، تحقیق عبد الرحمن الوکیل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1412 ق.
43. سید مرتضى، على بن الحسین (م 436)، امالى سید مرتضى، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، 1403 ق.
44. سیورى، مقداد بن عبدالله (م 826)، کنز العرفان فى فقه القرآن، تعلیق محمد باقر شریف، تهران، مکتبة المرتضویه، 1343.
45. سیوطى، جلال الدین (م 911)، الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، 1404 ق.
46. شُبّر، عبد الله، الجوهر الثمین.
47. شبیرى، محمد جواد، «نقد اعلام المکاسب»، مجله نور علم، شماره 19، 21 و 23.
48. شوشترى، قاضى نورالله (م 1019)، الصوارم المهرقه، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموى، تهران، چاپخانه نهضت، 1367.
49. صدوق، محمد بن على (م 381)، الخصال، تحقیق على اکبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1403 ق.
50. صنعانى، عبد الرزاق بن همام (م 211)، مصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمى، المجلس العلمى، [بى تا].
51. طباطبایى، سید محمد حسین (م 1402)، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1392 ق.
52. طبرانى، سلیمان بن احمد (360)، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبدالمجید اسلفى، بیروت، داراحیاء التراث العربى (افست قاهره)، [بى تا].
53. طبرسى، على بن فضل (م 548)، اعلام الورى بأعلام الهدى، تهران دارالکتاب الاسلامیه، [بى تا].
54. طبرسى، على بن فضل (م 548)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق هاشم رسولى محلاتى و فضل الله یزدى، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
55. طبرى، محمد بن جریر (م 310)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث العربى، [بى تا].
56. طوسى، محمد بن حسن (م 460)، التبیان فى تفسیر القرآن، کوشش احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بى تا].
57. طوسى، محمد بن حسن (م 460)، عدة الأصول، تحقیق محمد رضا انصارى، قم، ستاره، 1417ق.
58. فخررازى، محمد بن عمر قرشى طبرستانى (م 606)، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بى تا].
59. فرید گلپایگانى، بینات الفرید، تهران، افست مروى، 1399ق.
60. فیض کاشانى، محمد محسن (م 1091)، الصافى، مشهد، دار المرتضى، [بى تا].
61. قرطبى، محمد بن احمد (م 671)، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق.
62. قمى، على بن ابراهیم (م بعد از 329)، تفسیر قمى، تصحیح سید طبیب اموسوى اجزائرى، بیروت، دار السرور، 1411ق.
63. لاستین، عبدالفتاح، لغة المنافقین فى القرآن، بیروت، دارالرائد العربى، 1405ق.
64. متقى هندى، علاء الدین على بن المتقى (م 975)، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال ، تحقیق شیخ بکرى حیانى و شیخ صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409ق.
65. مجلسى، محمد باقر (م 1110)، بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1403ق.
66. محقق حلى، جعفر بن حسن (م 676)، المعتبر فى شرح المختصر، تحقیق گروهى، قم، مؤسسة سید الشهداء، 1364.
67. مرتضى، سید جعفر، حدیث الافک، بیروت، دارالتعارف، 1400ق.
68. مسعودى، على بن الحسین (م 345)، التنبیه و الاشراف، تحقیق عبد الله اسماعیل اصاوى، قاهره، دار الصاوى، [بى تا].
69. مشهدى، میرزا محمد (م 1125)، کنز الدقائق، قم، جامعه مدرسین، 1412ق.
70. مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، بیروت، دارالملایین، 1981م.
71. مفید، محمد بن محمد (م 413)، الافصاح فى الامامه: مصنفات شیخ مفید ج 8، تحقیق مؤسسة البعثه، قم، المؤتمر العالمى لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.
72. مفید، محمد بن محمد (م 413)، الجمل و النصرة لسید العتره، مصنفات شیخ مفید ج 1، تحقیق سید على میر شریفى، قم، المؤتمر العالمى لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.
73. مفید، محمد بن محمد (م 413)، رسالة حول خبر ماریه، مصنفات شیخ مفید ج 1، تحقیق مهدى صباحى، قم، المؤتمر العالمى لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.
74. مقدس اردبیلى، احمد بن محمد (م 993)، زبدة البیان، تحقیق محمد باقر بهبودى، تهران، المکتبة المرتضویه، [بى تا].
75. مقریزى، احمد بن على (م 845)، امتاع الاسماع، تحقیق محمود محمد شاکر، قاهره، [بى تا].
76. مکارم شیرازى، ناصر، القواعد الفقهیه، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، 1411ق.
77. منقرى، نصر بن مزاحم (م 212)، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، 1403ق.
78. نجاشى، احمد بن على (م 450)، رجال، تحقیق سید موسى شبیرى زنجانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1407ق.
79. نویرى، احمد بن عبدالوهاب (م 733)، نهایة الارب فى فنون الادب، تحقیق گروهى، قاهره، وزارة الثقافه و الارشاد القومى،[بى تا].
80. واقدى، محمد بن عمر (م 207)، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، قم، دفتر تبلیغات اسلامى (افست بیروت)، 1414ق.
81. هیثمى، على بن ابى بکر (م 807)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
82. یوسفى غروى، محمد هادى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1423ق.


--------------------------------------------------------------------------------

1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2. با سپاس از نویسنده و پژوهشگر مقاله که با پى گیرى و دقت فراوان و تحسین برانگیز، در این بحث دیرینه و آشنا، اما دشوار و پیچیده، به نتایج تازه اى رسیده; باب بحث و نقد و نظر در این باره همچنان باز است، هیئت تحریریه
3. ابن حجر نسبت زنا به عایشه را به بسیارى از غالیان شیعه (روافض) نسبت داده و آنان را به دلیل تکذیب آیات قرآن درباره پاکدامنى عایشه، کافر شمرده است. (صواعق المحرقه، ج 1، ص 194). شوشترى در رد گفتار وى، این نسبت را به امامیه و حتى غالیان شیعه دروغ محض دانسته و افزوده است که البته غلات، کافر و مانند سایر کافران نجس العین هستند. (الصوارم المهرقه، ص 319ـ321) شیخ طوسى، نسبت زنا به همسران انبیا را اشتباهى بزرگ و گفتارى بى پایه خوانده است و ذیل آیه 10 سوره تحریم، از ابن عباس روایت کرده است که خیانت زنان نوح (علیه السلام) و لوط (علیه السلام)، به کفر باطنى و نفاق آنان بازمى گردد نه زنا، زیرا همسران انبیا مرتکب زنا نمى شوند. (تبیان، ج 10، ص 52). واغله همسر نوح (علیه السلام) و واهله همسر لوط (علیه السلام) بود. (طبرسى، مجمع، ج 10، ص 64)
4. آن چه در این حادثه، مهم بود، دفاع از شخص رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود، گرچه گواه پاکدامنى عایشه نیز هست، همان گونه که تعبیر ام المؤمنین (وَ أَزْوَ جُهُ أُمَّهَـتُهُم (احزاب (33)، آیه 6) براى همسران پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به منظور احترام به شخص آن حضرت است، گرچه وصفى براى همسران و حتى مورد سوء استفاده برخى از آنان نیز شد.
5. فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 23، ص 173; تفسیر خازن، ج 5، ص 61; ابن اثیر، اسدالغابه، ج 5، ص 504.
6. سید جعفر مرتضى، حدیث الافک، ص 267. خویى بر اساس ملاک هاى رجالى و بازگشت سند این روایات به عایشه، آن ها را تام و قابل اعتنا نمى داند، (ر.ک: تبریزى، صراط النجاة، ج 1، ص 464).
7. نور (24) آیه هاى 11ـ26.
8.ترجمه فولادوند، محمدمهدى، قم:دارالقرآن الکریم(دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامى)،چاپ اول، 1372ش.
9. «لو تُلیت القرآن و فُتّشت عما اوعد به العُصاة لم تر الله تعالى قد غلُظ فى شىء تغلیظه فى افک عایشه» (زمخشرى، کشاف، ج 3، ص 217).
10. ابراهیم سال دهم هجرى، در سن شانزده ماهگى وفات یافت و در بقیع دفن شد. ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 97; ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص 54 ـ 61; ابن جوزى، صفة الصفوه، ج 1، ص 66 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج 1، ص 38 ـ 40.
11. مَقوقِس، پادشاه مصر، ماریه و سیرین را به همراه خادمى براى آن ها در سال هشتم هجرى به پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) اهدا کرد. نام او جریح و طبق منابع اهل سنت مأبور بود; (طبقات ابن سعد، ج 8، ص 171; تاریخ طبرى، ج 3، ص 21 و 172 و ج 11 ص 617; ابن اثیر، اسد الغابه، ج 4، ص 268 و ج 5، ص 543; ابن حجر، الااصابه، ج 4، ص 404; ابن کثیر، البدایه، ج 4، ص 271 ـ 272). مأبور در لغت به معناى خواجه یا فرد متهم است که گویا جریح به آن وصف مشهور شده و آن جایگزین نامش گردیده است. ظهیر الدین کازونى (م 697) نام وى را مایوشنج آورده است (به نقل از: مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 45). استاد یوسفى غروى یوشنج را معرب هوشنگ در زبان فارسى دانسته است، (موسوعة التاریخ الاسلامى، ج 3، ص 350) اما با توجه به لفظ «ما» پیش از یوشنج و عبارت «مأبور شیخ کبیر کان اخا ماریه; ابن سعد، ج 8، ص 212» به نظر مى رسد «مایوشنج» تصحیف شده «مأبور شیخ» باشد.
12. تفسیر قمى، ج 2، ص 100.
13. تفسیر قمى گردآورى دیگران است، رک: شبیرى، «نقد اعلام المکاسب»، مجله نور علم، شماره 19، 21 و 23.
14. منقرى، وقعة صفین، ص 523; فرید، بینات الفرید، ص 267; شیخ مفید، جمل، ص 158، 218، 426; مفید، افصاح، ص 60; شیخ طوسى، تبیان، ج 7، ص 414 ـ 425; طبرسى، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 203 ـ 211; طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 95; تفسیر ابوالفتوح، ج 14، ص 104 ـ 114; تفسیر گازر، ج 6، ص 285 ـ 294; راوندى، فقه القرآن ج 2، ص 388 ـ 390; ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 201، ابن ادریس، منتخب التبیان، ج 2، ص 143، سیورى، کنز العرفان، ص 345; مقدس اردبیلى، زبدة البیان، ص 388; مجلسى، همان، ج 20، ص 309 ـ 316. مکارم شیرازى، همراهى را با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جنگ مُرَیسیع نقل کرده و آن را مستند قاعده فقهى قرعه قرار داده و افزوده است سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آن بود که براى همراهى برخى همسرانش در نبردها، قرعه مى زد (القواعد الفقهیه، ج 1، ص 351).
هم چنین ر.ک: سواطع الالهام، ج 4، ص 44 ـ 49، بخشى از تفسیر کهن به پارسى، ص 251; تفسیر شریف لاهیجى، ج 3، ص 262; الوجیز فى تفسیر القرآن العزیز، ج 2، ص 377 ـ 381; تفسیرى بر عشرى از قرآن مجید، ص 341 ـ 356; قمى، منتهى الآمال، ج 1، ص 139; حسینى عراقى، العقل و القرآن، ج 3، ص 388; اعیان الشیعه، ج 1، ص 262; آشنایى با قرآن از شهید مطهرى، ج 4، ص 30 ـ 66; بلاغى، حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر، ج 5، ص 8 ـ 12; احسن الحدیث، ج 7، ص 190 ـ 198; تفسیر آسان، ج 14، ص 35 ـ 48; الجدید فى تفسیر القرآن المجید از سبزوارى، ج 5، ص 96 ـ 99.
15. فیض کاشانى، الصافى، ج 3، ص 423 ـ 426; طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 15، ص 87 ـ 107.
16. بحرانى، البرهان، ج 3، ص 126 و حویزى، نور الثقلین، ج 3، ص 581.
17. شیخ مفید، جمل، ص 218.
18. شرح ابن ابى الحدید، ج 14، ص 23.
19. شبّر الجوهر الثمین، ج 4، ص 302.
20. مغنیه، تفسیر کاشف، ج 5، ص 403 405;
21. حلّى، اجوبة المسائل المهنائیه، ص 121: «ما یقول سیدنا فى قصة الإفک والآیات التى نزلت ببراءة المقذوفة هل ذلک عند أصحابنا کان فى عایشة أم نقلوا أن ذلک کان فى غیرها من زوجات النبى صلى الله علیه وآله؟ الجواب: ما عرفت لأحد من العلماء خلافا فى أنّ المراد بها عایشه».
22. حجرات (49): آیه 6.
23. تفسیر قمى، ج 2، ص 326
24. همان.
25. شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 563.
26. بحرانى، البرهان، ج 3، ص 127.
27. شیخ مفید، رساله، ص 16.
28. سید مرتضى، امالى، ج 1، ص 54; و متقى هندى، کنزل العمال، ج 5، ص 454.
29. حاکم نیشابورى، المستدرک، ج 4، ص 39 ـ 40; ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 334 و حلبى، السیرة الحلبیه، ج 3، ص 312.
30. طبقات ابن سعد، ج 8، ص 172 و هیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 161.
31. ابن سعد، همان، ج 8، ص 458.
32. ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 335; هیثمى، همان، ج 9، ص 161 ـ 162; متقى هندى، همان، ج 11، ص 471 و ج 12، ص 453 ـ 454 و حلبى، همان، ج 3، ص 312.
33. متقى هندى، همان، ج 5، ص 458.
34. قمى، همان، ج 2، ص 100.
35. ابن سعد، همان ج 8، ص 172; هیثمى، همان، ج 9، ص 161 ـ 162 و حلبى، همان، ج 3، ص 312.
36. همین مقاله، ص 7.
37. همین مقاله، ص 7.
38. ابن سعد، همان، ج 28، ص 172; هیثمى، همان، ج 9، ص 161 و ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 335.
39. قمى، همان، ج 2، ص 100.
40. ابن سعد، همان، ج 8، ص 458.
41. همان، ج 8، ص 172 و هیثمى، همان، ج 9، ص 161.
42. شیخ مفید، رسالة حول خبر ماریه، ص 16.
43. متقى هندى، همان، ج 5، ص 458.
44. سید مرتضى، همان، ج 1، ص 54; متقى هندى، ج 5، ص 454.
45. قمى، همان، ج 2، ص 326.
46. هیثمى، همان، ج 9، ص 161 ـ 162 و حلبى، همان، ج 3، ص 312.
47. سید مرتضى، همان، ج 1، ص 55.
48. فیض، همان، ج 3، ص 424.
49. ابن سعد، همان، ج 8، ص 171; ابن کثیر، البدایه، ج 4، ص 374; ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 405; سمهودى، وفاء الوفاء، ج 3، ص 826 و متقى هندى، همان ج 12، ص 430.
50. سید مرتضى، همان، ج 1، ص 54 و متقى هندى، همان، ج 5، ص 454.
51. بحرانى، همان، ج 3، ص 128.
52. رجم غیر از کشتن با شمشیر است.
53. مجازات تهمت زنا هشتاد تازیانه است، (نور (24) آیه 4).
54. به اهل کتاب که جان و مال او در پناه اسلام باشد ذمّى گویند، ابن اثیر، النهایه، ج 2، ص 168، ماده ذمم.
55. غیر مسلمانى که طبق قرار داد در پناه اسلام است، اگر با مفاد قرار داد مخالفت کند محارب نامیده مى شود.
56. شیخ مفید، رسالة حول خبر ماریه، ص 16 و سید مرتضى، همان، ج 1، ص 55.
57. ابن سعد، همان، ج 8، ص 172; طبرى، همان، ج 11، ص 617; سید مرتضى، همان، ج 2، ص 54; ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 335. حلبى او را مسیحى مى داند (ر.ک: همان، ج 3، ص 313).
58. برخى جریح را خادم ماریه (ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 172; ابن ابى الحدید، همان، ج 10، ص 262 و ابن کثیر، البدایه، ج4، ص272 و 376) و برخى او را برادر ماریه (ر.ک: ابن سعد، همان، ج8، ص171; طبرى، همان، ج 11، ص 617; ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 334، ج 4، ص 405 و مجلسى، همان، ج 21، ص 45)، برخى دیگر وى را پسر عموى ماریه دانسته اند (حاکم نیشابورى، المستدرک، ج 4، ص 39; سید مرتضى، همان، ج 1، ص 54; طبرسى، همان، ، ج 5، ص 198 و ابن حجر، الاصابه، ج3، ص 335). به نظر مى رسد جریح، خادم ماریه بوده است نه برادر یا پسر عموى او، زیرا به گفته طبرى او مأمور حفظ ماریه و سیرین در مسیر مصر ـ مدینه و رساندن آنان به پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) بود و ابن کثیر او را غلام سیاه خواجه معرفى کرده است. خواجه بودن و سیاهى رنگ او مى تواند بیان گر غلام بودن وى باشد، اما به اعتبار هم کیشى، هم نژادى یا هم شهرى بودن، برادر یا پسر عموى ماریه گفته شده است. در اسلام نیز دو هم کیش، برادر، و در نظام قبیلگى دو تن از یک قبیله پسر عمو خوانده مى شود.
59. صافات (37) آیه 105. انگیزه دستور در کشتن اسماعیل، سنجش میزان اطاعت از دستور است که در اصطلاح به این گونه دستورات، «اوامر امتحانیه» گویند.
60. قمى، همان، ج 2، ص 326.
61. شیخ مفید، رسالة حول خبر ماریه، ص 16 ـ 19.
62. همو، الجمل، ص 158 و 217 و 426 و همو، الافصاح، ص 60.
63. حجرات (49) آیه 6.
64. قمى، همان، ج 2، ص 326; بحرانى، همان، ج 4، ص 205 و حویزى، نورالثقلین، ج 5، ص 81.
65. استرابادى، تأویل الآیات، ج 2، ص 604
66. طبرسى، همان، ج 5 ـ 6، ص 198.
67. قمى، همان، ج 2، ص 100; حاکم نیشابورى، همان، ج 4، ص 39; ابن کثیر، البدایه، ج 4، ص 374 و بحرانى، همان، ج 3، ص 127.
68. بحرانى، همان، ج 3، ص 127.
69. رجال نجاشى، ص 67، شماره 159 و رجال ابن داود، ص 240.
70. سید مرتضى، همان، ج 1، ص 54 و متقى هندى، همان، ج 5، ص 454.
71. حاکم نیشابورى، همان، ج 4، ص 39.
72. شیخ مفید، رسالة حول خبر ماریه، ص 16.
73. ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج 4، ص 339 (عصب); راغب، ص 336 (عصب); زمخشرى، الکشاف، ج 3، ص 217 و همو، اساس البلاغه، ص 302 (عصب)
74. یوسف (12)، آیه هاى 8 و 14 و قصص (28) آیه 76.
75. نور (12) آیه 8 و 14 و قصص (28) آیه 76.
76. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 79 و طباطبائى، همان، ج 15، ص 90 و لاستین، لغة المنافقین فى القرآن، ج 2، ص 28.
77. نور (24) آیه 11.
78. مشهدى، کنزالدقائق، ج 7، ص 28.
79. تحریم (66)، آیه هاى 1 ـ 4.
80. سید مرتضى، همان، ص 250.
81. طبرسى، همان، ج 9 ـ 10، ص 471 ـ 472.
82. ابن سعد، همان، ج 8، ص 172; زمخشرى، همان، ج 4، ص 562 ـ 563; حلبى، همان، ج 3، ص 314 316. بخارى نزول آیات اولیه سوره تحریم را درباره زینب، بنت حجش مى داند (صحیح بخارى، ج 6، ص 541 543).
83. نور (24) آیه هاى 11 ـ 26; تحریم (66) آیه هاى 1 ـ 4 و حجرات (49) آیه 6.
84. مُرَیسیع نام چاه آبى میان مکه و مدینه است. و به غزوه بنو مِصطلِق، غزوه مریسیع نیز گویند، حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 252; واقدى، المغازى، ج 1، ص 415; ابن هشام، السیرة النبویه، ج 3 ـ 4، ص 290 و ابن سعد، همان، ج 2، ص 48.
85. واقدى، همان، ج 1، ص 404; ابن سعد، همان، ج 2، ص 48; مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 215; بیهقى، دلائل النبوه، ج 4، ص 44; و سمهودى، همان، ج 1، ص 314.
86. برخى روایات، فاصله گرفتن عایشه را از لشکریان در موقع خم شدن هودج ام سلمه مى دانند، ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 319.
87. زن دور از چشم نامحرمان در هودج مى نشست و مأموران نقل و انتقال، آن را روى شتر گذاشته مى بستند، واقدى، همان، ج 1، ص 427; ابن هشام، همان، ج 2، ص 297. گویند: مسئول حمل و نقل عایشه ابو مویهبه بوده است، حلبى، همان، ج 1، ص 292.
88. واقدى، همان، ج 1، ص 428; ابن شبه، همان، ج 1، ص 319; ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 725; سهیلى، الروض الأنف، ج 6، ص 437; ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3، ص 26; قرطبى، الجامع لأحکام القرآن، ج 11 ـ 12، ص 133; ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 546 و 550; مفریزى، امتاع الأسماع، ج 1، ص 207 و حلبى، همان، ج 1، ص 292.
89. ام مسطح دختر خاله ابوبکر است، ابن هشام، همان، ج 2، ص 299; بخارى، همان، ج 5 6، ص 224 و ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 1224.
90. طبق برخى منابع ابو بکر وى را سرزنش کرد و آرزو نمود که پیش از این مرده بود، واقدى، همان، ج 1، ص 433.
91. برخى زینب بنت حجش، ام ایمن و ام مسطح را از مستشاران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) دانسته اند، ر.ک: واقدى، همان، ج 1، ص 430; ابن شبه، همان، ج 1، ص 321. برخى از نویبیه نیز نام برده اند; همان، ج 1، ص 325; طبرانى، همان، ج 23، ص 106. برخى از عمر و عثمان نیز در این خصوص یاد کرده اند، ر.ک: همان، ج 1، ص 325.
92. برخى خطبه حضرت را پیش از مشورت آورده اند، ابن هشام، همان، ج 22، ص 300 ـ 301.
93. روایتى درگیرى اوس و خزرج را بعد از نزول آیات افک و خطبه پیامبر (علیه السلام) بیان مى کند، ابن شبه، همان، ج 1، ص 339 ـ 340.
94. واقدى، همان، ج 1، ص 426 ـ 434; بخارى، همان، ج 5 ـ 6، ص 223 ـ 229 و طبرانى، همان، ج 23، ص 50 ـ 133.
95. ر.ک: ابن شبه، ج 1، ص 426 ـ 434; طبرانى، ج 23، ص 50 ـ 133 و هیثمى، ج 9، ص 229 ـ 240 و سیوطى، ج 5، ص 24 ـ 38.
96. عدى فرزند حاتم طایى معروف، مهتر قبیله طَىّ در زمان جاهلى و اسلام، مسلمان شده سال نهم (و به قولى دهم) هجرى، صحابه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و یار وفادار امیر المؤمنین بود که در نبردهاى جمل و صفین با آن امام (علیه السلام) همراهى کرد و چشم خود را در جنگ جمل از دست داد. عدى در 120 سالگى در سال 68ق در زمان مختار از دنیا رفت، ابن سعد، همان، ج 6، ص 22; خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص 127 و ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3، ص 392.
97. حابس از فرماندهان لشکر شام در جنگ صفین بود; منقرى، همان، ص207 وابن عبدالبر، همان، ج1، ص279.
98. منقرى، همان، ص 522 ـ 523 و ر.ک: بلاذرى، انساب الاشراف، ص 306 و 364.
99. منافقون (63) آیه 7: «یَقُولُونَ لَـلـِن رَّجَعْنَآ إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَل».
100. ابن شبه، همان، ج 1، ص 311 و 328; ابن هشام، همان، ج 3 ـ 4، ص 297; صنعانى، مصنف، ج 5، ص 410.
101. زنان در آن زمان به دلیل کم خوراک بودن، لاغراندام و سبک وزن بودند; ابن شبه، همان، ج 1، ص 312.
102. حلبى، همان، ج 3، ص 300.
103. نویرى، نهایة الارب، ج 16، ص 50.
104. ابن شبه، همان، ج 1، ص 337; طبرانى، همان، ج 23، ص 97 و حلبى، همان، ج 3، ص 302.
105. ابن شبه، همان، ج 1، ص 314 و 320 و 324 و هیثمى، همان، ج 9، ص 239.
106. ابن شبه، همان، ج 1، ص 333; ابن هشام، همان، ج 3 ـ 4، ص 301 و سهیلى، همان، ج 6، ص 438.
107. حلبى، همان، ج 3، ص 306. براى آگاهى از روایتِ در آوردن پاپوشِ نماز ر.ک: شیخ طوسى، عدة الاصول، الاصول ج 2، ص 581 و محقق حلى، المعتبر، ج 1، ص 433.
108. بغض و کینه عایشه به امیر المؤمنین در دوران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چنان بود که رافع، مولاى عایشه گوید: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: «قاتل اللّه من یقاتلک و عادى الله من عاداک». عایشه پرسید آن چه کسى است، فرمود: تو و همراهانت (شیخ مفید، الجمل، ص 427). عایشه پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نیز حاضر نمى شد نام امام (علیه السلام) را به زبان آورد. او در وصف بیمارى منتهى به رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، روایت کرده است که آن حضرت با تکیه بر دوش دو تن از اهل بیت، خارج شد، که یکى از آنان فضل بن عباس بود، عبدالله بن عباس گوید: فرد دیگر على (علیه السلام) بود، اما عایشه پیوسته و تا آن جا که بتواند از وى به نیکى یاد نمى کند (همان، الجمل، ص 158). همو با شنیدن خبر شهادت امیر (علیه السلام) سجده شکر کرد (همان).
109. مفید، الجمل، ص 427.
110. ابو الفرج اصفهانى، الأغانى، ج 4، ص 168 ـ 169.
111. واقدى، همان، ج 1، ص 434.
112. نامش عوف بن اثاثه بن عباد است، ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 1223.
113. ابن شبه، همان، ج 1، ص 337 ـ 338; صنعانى، همان، ج 5، ص 419 ـ 420.
114. ابن شبه، همان، ج1، ص337، ابن هشام، همان، ج3 ـ 4، ص 302 و مسعودى، التنبیه و الأشراف، همان،ص26.
115. طبرانى، همان، ج 23، ص 116; هیثمى، همان، ج 9، ص 239 و حلبى، همان، ج 3، ص 305.
116. طبرانى، همان، ج 23، ص 124 و 128.
117. اشاره به آیه: «ولو لا فضل الله علیکم و رحمته...» نور (24) آیه 14.
118. حد قذف با درخواست متهم جارى مى شود; جصاص، احکام القرآن، ج 3، ص 271 و فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 23، ص 152.
119. حسینى عراقى، ج 3، ص 388.
120. حلبى، همان، ج 3، ص 305.
121. ابن هشام، همان، ج 3 ـ 4، ص 300 ـ 301.
122. همان.
123. واقدى، همان، ج 1، ص 430 و ابن شبه، همان، ج 1، ص 332.
124. ابن شبه، همان، ج 1، ص 321 و 325.
125. همان.
126. حلبى، همان، ج 2، ص 306.
127. ابن سعد، همان، ج 4، ص 54 و ذهبى، همان، ج 4، ص 501.
128. ابن سعد، همان، ج 4، ص 51 ـ 52.
129. همان، ج 2، ص 145 ـ 147 و ج 4، ص 49 ـ 51.
130. همان، ج 4، ص 50.
131. آل عمران (3) آیه 159.
132. شیخ طوسى، تبیان، ج 3، ص 31. شیخ طوسى اقوال دیگرى را نیز یاد آور شده است.
133. ابن ابى الحدید، همان، ج 20، ص 30.
134 0 ابن شبه، همان، ج 1، ص 315.
135. نور (24) آیه 18.
136. ر.ک: بوطى، فقه السیرة النبویه، ص 310.
137. ابن شبه، همان، ج 1، ص 345; ابو الفرج اصفهانى، همان، ج 4، ص 167 و هیثمى، همان، ج 9، ص 236.
138. همان.
139. ابن منظور، همان، ج 3، ص 202، «حصر».
140. راغب، همان، ص 120، ماده حصر; ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 191 و حلبى، همان، ج 3، ص 301.
141. اهدایى مقوقس به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در سال هشتم.
142. ابن شبه، همان، ج 1، ص 341 ـ 342 و 350 و ابو الفرج اصفهانى، همان، ج 4، ص 161 ـ 167.
143. ابن شبه، همان، ج 1، ص 317; ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 1224; نویرى، همان، ج 16، ص 414 و هیثمى، همان، ج 9، ص 235.
144. نور (24) آیه 22.

تبلیغات