تحقیقى در باره اربعین حسینى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیشین (بهار 84) مقاله جامعى در باره اربعین حسینى و بحث ورود اهل بیت آن حضرت به کربلا در بازگشت از شام، چاپ شد که در آن، همه اقوال و دیدگاه ها و تمامى جوانب مسئله بررسى شده است. اینک با توجه به این که باب بحث و نقد و نظر علمى همواره باز و حرمت دیدگاه هاى مختلف علمى محفوظ است، در این شماره، مقاله دیگرى در این باره به پژوهشگران عرصه تاریخ اهل بیت(علیهم السلام) عرضه مى داریم.
چکیده
مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام) و این که آیا خاندان آن حضرت پس از رهایى از اسارت یزید قصد عزیمت به کربلا را داشته و نیز آیا توانسته اند در آن روز به زیارت آن مضجع شریف نایل آیند و مرقد مطهرش را زیارت کنند، از جمله مسائلى است که از دیرباز صاحب نظران در باره آن اختلاف نظر داشته و هریک با استشهاد به ادله تاریخى براى اثبات یا نفى آن تلاش کرده اند. در این مقاله با توجه به متون تاریخى معتبر احتمالات ممکن را تبیین کرده و ضمن بیان نظر مدافعان این واقعه، دیدگاه خود را مبنى بر نبود دلیل کافى و قابل اعتماد بر مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام)تبیین خواهیم نمود. هم چنین امکان رسیدن کاروان اسرا را نیز به کربلا در اربعین اول تقریبا ناممکن دانسته و در پایان، دلیل الحاق سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را به جسم شریفش مورد خدشه قرار داده و وجود حدیث شریفى که زیارت اربعین را از علائم مؤمنان مى شمارد براى استحباب و فضیلت آن زیارت کافى دانسته ایم.
کلید واژگان: اربعین، کربلا، حسین(علیه السلام)، شهادت، اهل بیت، اسارت، کوفه، شام.
مقدمه
ورود خاندان مکرّم سیدالشهداء به کربلا در راه بازگشت از شام به مدینه در روز اربعین و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به پیکر مطهّرش در آن روز، یکى دیگر از وقایع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستى اگرچه حادثه عاشورا دل خراش ترین و غمبارترین حادثه اى است که در طول تاریخ، قلب شیعیان و دوست داران خاندان عصمت و طهارت را جریحه دار ساخته و جا داشت تمامى وقایع آن بدون هیچ کم و کاستى در کتاب هاى تاریخ نقل شود، امّا مع الاسف از آن جا که هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شیعیان على بن ابى طالب و فرزندان معصومش تحت بیشترین فشارها و آزارها بوده، سخت ترین شکنجه ها و تحریم ها را متحمّل شده و عملا در حاشیه قرار گرفته بودند ، هیچ گاه امکان ضبط و نقل وقایع غم بار عاشورا و آن چه بر خاندان مکرم سید الشهداء گذشت پدید نیامد. به راستى وقتى تاکنون به طور قطع و یقین سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام)که در واقع یکى مهم ترین امورى است که باید مورد توجه قرار مى گرفت روشن نشده است و اقوال در باره دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است چگونه مى توان انتظار داشت وقایع ریز و درشت دیگرى همچون مدّت حبس خاندان سید الشهداء در کوفه ، روز حرکت از کوفه و مسیر حرکت آنان از کوفه تا شام، میزان اقامت آنان در شام و بالأخره مسیر بازگشت آنان به درستى و روشنى ، و بدون هیچ گونه اختلافى ثبت و ضبط شده باشد؟!
مى دانیم که بخش اعظم وقایع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت که بعضاً تلاش مى کردند دامن یزید و خاندان بنى امیّه را از این لکه ننگ ابدى، پاک سازند نقل شده است، پس نباید انتظار داشت تمام وقایع و حوادث بدون کمترین تحریفى نقل شده باشد. از آن گذشته اگر مورخان نیز قصد نگارش حوادث را به صورت صحیح و بدون تحریف داشتند، حکّام وقت ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود که چه سرنوشتى در انتظار نویسنده و نوشته او بود.
تلاش نگارنده این سطور بر آن است که مسئله بازگشت کاروان اسراى بنى هاشم (علیهما السلام)را از شام بررسى کرده و نتیجه گیرى نهایى را براساس متون موجود، بازگو نماید. باشد که این
تحقیق گامى مثبت در جهت هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضى پروردگار واقع گردد.
مشهور بین عرف شیعه آن است که امام سجاد(علیه السلام) به همراه اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در راه بازگشت از شام، به کربلا رفته و روز اربعین موفق به زیارت قبر مطهر حسین بن على(علیه السلام) و اصحاب باوفایش شدند و پس از سه روز عزادارى و اقامه ماتم به مدینه الرسول(صلى الله علیه وآله)بازگشتند. و نیز بین شیعیان مشهور است که زین العابدین(علیه السلام)سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شریفش ملحق نمود. اما با وجود این از دیرباز در میان محقّقان و صاحب نظران در باره رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا اختلاف نظر بوده است. برخى آن را تایید کرده، شواهد تاریخى بر آن اقامه مى کنند و برخى دیگر، حضور خاندان سید الشهداء(علیه السلام) را در اربعین اول انکار کرده تحقق آن را امکان پذیر ندانسته یا محقق شده نمى دانند.
نویسنده این سطور نیز بر این باور است که کاروان اسرا در روز اربعین به کربلا نرسیده و نیز معتقد است «احتمال رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین» با «تحقق آن» دو امر مستقلند که در این مسئله معلوم نیست که هردو با هم رخ داده باشند. بنابراین، به باور نویسنده هرگز نمى توان گفت که منکران قضیه اربعین به بى راهه رفته اند.
ما در این مقاله بر آن شدیم تا وقایعى را که پس از اسارت اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)اتفاق افتاد و با رسیدن یا نرسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین اوّل ارتباط مستقیم دارد مرور کرده، تحقیقى مختصر درباره آن ارائه نماییم.
بررسى وقایع مرتبط با واقعه اربعین
به طور کلّى وقایعى را که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا رابطه مستقیم دارد مى توان در امور ذیل خلاصه نمود:
1 ـ مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در کوفه و زمان حرکت آنان به سوى شام;
2 ـ مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام;
3 ـ زمان صرف شده براى رسیدن به شام;
4 ـ مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام;
5 ـ مسیر بازگشت از شام به مدینه و بررسى احتمال عزیمت آن کاروان به کربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول;
اکنون هریک از موارد فوق را به طور مستقل بررسى مى کنیم.
1. مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء در کوفه و زمان حرکت آنان به سوى شام
تقریباً در باره خروج اهل بیت امام حسین(علیه السلام) از کربلا و حرکت به سوى کوفه در کسوت اسارت در روز یازدهم محرم تردیدى نیست و هم چنین بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد کوفه شدند، امّا در مورد حرکتشان به سوى شام تاریخ دقیق و یقین آورى در دست نیست، زیرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در کوفه چندان معلوم نیست . البته از مسلمات تاریخ است که اسرا مدتى در کوفه زندانى شدند، چنان که برخى مقاتل معتبر به آن تصریح کرده اند. طبرى به نقل از عوانة بن حکم کلبى به این مسئله اشاره کرده2 و شیخ صدوق نیز در مقتل خود به زندانى شدن اسرا تصریح مى کند و مى نویسد:
ثم امر بعلى بن الحسین فغلّ وحمل مع النسوة والسبایا الى السجن...فامر ابن زیاد بردهم إلى السجن3; سپس فرمان داد تا على بن الحسین به غل و زنجیر کشیده شده به همراه زنان و یتیمان به زندان برده شود... پس دستور داد که آن ها را به زندان بازگردانند.
امّا اکثر مقاتل در مورد تاریخ خروج کاروان اسرا از کوفه و حرکت به سوى شام یاد نکرده، از زمان دقیق خروج آنان از کوفه خبر دقیقى در دست نیست.یکى از نویسندگان در این باره چنین مى گوید:
با این که اسراى اهل بیت مدتى که مقدارش تحقیقاً معلوم نیست در کوفه در زندان ابن زیاد مانده اند و ابن زیاد از یزید کسب اطلاع نموده و درباره آن ها کسب تکلیف و دستور خواسته که تمامى آن ها را بکشد یا به شام ره سپار سازد.4
اما آن دسته از صاحب نظرانى که اربعین اول را پذیرفته و بر این باورند که کاروان اسرا در روز اربعین اول به زیارت قبور مطهر شهداى کربلا موفق شده اند باید به گونه اى وقایع را تبیین کنند که رسیدن آنان به کربلا در اربعین قابل توجیه باشد، چنان که باید زمان محبوس بودن آنان را در کوفه بسیار کوتاه بدانند. از این رو برخى بر این اعتقادند که اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به مدت بسیار کوتاهى در کوفه زندانى بوده و در فاصله دو روز کبوتر نامه بر نامه ابن زیاد را نزد یزید برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتیجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. براى اثبات این ادعا شواهدى ذکر شده و از آن، چنین برداشت شده است که در آن زمان از کبوترِ نامه بر استفاده مى شده است.
شاهدى که براى این امر نقل شده، عبارت ذیل است:
مرحوم احمد بن تاج الدین حسن سیف الدین استر آبادى از محدثین امامیه در کتاب آثار احمدى مى گوید صحیح است که عبدالله انصارى مى گوید: با جمعى از مردم در خدمت امام حسین(علیه السلام)بودیم، بادى عظیم از جانب شام برآمد، یکى از موالیان معاویه آن جا حاضر بود گفت: یابن رسول الله جدت مردم را از وزیدن باد خبر مى داد و تو نیز اگر مى توانى خبر ده که این باد چه مى گوید؟! آن حضرت فرمود: مى گوید که حاکم شام مرده و از جانب فوات جرعه کشیده، آن ملعون را سخن امام(علیه السلام) بسیار گران آمد، امّا به غیر سکوت چاره اى ندید، روز دیگر خبر رسید که معاویه مرده و از خاک دان دنیا رخت فوات بدار الجزاء کشیده است. بعد محدث خیابانى(رحمهم الله)فرمود: پس معلوم شد که به جز وسیله کبوترِ نامه بر، ایصال این خبر ممکن نخواهد بود.5
صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) با استناد به این نقل معتقد است که بنى امیه از کبوتر نامه بر براى ارسال نامه هاى خود استفاده مى کردند، پس ابن زیاد نیز براى کسب تکلیف از یزید درباره اسرا از کبوترِ نامه بر استفاده کرده و در نتیجه، اسراى آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در کوفه به شام فرستاده است. بر این اساس، مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه از روز 12 ـ 15 محرم بوده است6 و در این فاصله، نامه ابن زیاد با کبوتر نزد یزید فرستاده شد و پاسخ یزید مبنى بر ارسال سرهاى شهدا و اسرا به شام بازگشت.
ما اصرارى بر انکار رسیدن کاروان اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به کربلا در روز اربعین نداریم، امّا بر این باوریم که تحقّق آن نیز در تاریخ مسلّم نیست و شواهد و قراین معتبرى برخلاف آن وجود دارد. براى مثال در نقد آن چه از قول یکى از طرفداران رسیدن اهل بیت امام(علیه السلام) به کربلا در روز اربعین اول نقل شد مى توان گفت که زمان وقوع دو اتفاق، در تاریخ روشن است: نخست، تاریخ مرگ معاویه که با پانزده رجب برابر بوده و دیگرى، تاریخ خروج امام حسین(علیه السلام)از مدینه که آن نیز با روز 28 رجب مصادف بوده است.7 هم چنین امر دیگرى نیز در تاریخ روشن است و آن این که ولید، والى مدینه در همان شبى که نامه یزید مبنى بر مرگ معاویه و لزوم اخذ بیعت از حسین بن على(علیهما السلام) و عبدالله بن زبیر به دستش رسید، امام(علیه السلام) را احضار کرد و خبر مرگ معاویه و لزوم بیعت با یزید را با آن حضرت در میان گذاشت 8 و امام حسین(علیه السلام) نیز دو روز پس از آن واقعه، از مدینه خارج شده و راه مکه را در پیش گرفت.
اکنون اگر این سه امر را بپذیریم، و چون در مقاتل از روز رسیدن نامه یزید به مدینه یاد نشده، نتیجه خواهیم گرفت که نامه یزید یا به عبارت دیگر خبر مرگ معاویه باید روز 26 رجب به مدینه رسیده باشد، نه روز 16 رجب. این امر نخستین دلیلى است که ثابت مى کند نامه یزید با کبوتر نامه بر نیامده است، بلکه نامه رسانى از جنس انسان آن را به مدینه آورده است. و اما دلیل درستى خبر مرحوم استرآبادى آن است که چون در آن، از تاریخ وزش باد و پیش گویى امام یاد نشده معلوم مى شود که آن جریان به یک روز قبل از رسیدن نامه یزید به مدینه ارتباط دارد و پیش گویى امام نیز قبل از رسیدن خبر به مدینه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاویه.
دلیل دوم آن که نویسنده طبقات کبرى در الطبقة الخامسة من الصحابة مى نویسد:
و قدم رسول من قِبَل یزید بن معاویه یأمر عبیدالله أن یرسل الیه بثقل الحسین ومن بقى من ولده واهل بیته ونسائه;9 فرستاده اى از طرف یزید پیش آمد و عبیدالله فرمان داد سر حسین ابن على و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوى یزید روانه سازد.
ظهور این عبارت حاکى از آن است که فرستاده یزید از جنس کبوتر نبوده، بلکه از آدمیان بوده است، زیرا کلمه «رسول» براى پیک و قاصدى که مأمور ارسال نامه و احتمالاً رساندن پیغام یا خبر به صورت شفاهى بوده به کار مى رفته نه براى کبوترى که حداکثر حامل یک نامه بوده است.
سومین دلیل بر استفاده نکردن یزید از کبوتر نامه بر آن که در گزارش طبرى آمده است که ضمن نامه اصلى یزید نامه اى به اندازه أُذُن الفأره( گوش موش) وجود داشت که در آن دستور دست گیرى و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر در صورت بیعت نکردن آنان صادر شده بود.10 از این مطلب به دست مى آید که چنین نامه اى (یک نامه بزرگ و اصلى و یک نامه کوچک که ضمیمه آن شده بود) را قاعدتا کبوتر نمى توانسته است حمل کند، زیرا حمل چنین نامه اى به مسافتى طولانى، یعنى فاصله بین شام تا مدینه، خارج از توان و طاقت کبوتر خواهد بود و کبوتران غالبا نا مه هاى بسیار کوچک و مختصر را جابه جا مى کردند و این گونه نبوده است که نامه اى رسمى را به ضمیمه نامه کوچکى توسط کبوتر براى مکانى دور دست ارسال کنند.
واما دلیل چهارم: مرحوم محدث خیابانى که جناب قاضى به قول ایشان استناد کرده است نیز آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرده و به صورت امرى قطعى نمى داند، علاوه بر آن که بر فرض رواج استفاده از کبوتر، حفظ امنیت شهرها، به ویژه شهر مدینه، ایجاب مى کرد نامه توسط قاصدى مطمئن و کاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنین پیامى به دست نامحرمان کاسته شود، زیرا اگرچه کبوتر پیام ها را با سرعت بیشتر به مقصد مى رساند اما از اطمینان بالایى برخوردار نبود و همواره نگرانى در مورد اشتباه کبوتر و یا راه زنى رندان و فضولان وجود داشته است .
حال که احتمال کسب تکلیف ابن زیاد از یزید در مورد اهل بیت سید الشهداء(علیه السلام)توسط کبوتر منتفى است و هیچ کتاب تاریخى نیز حتى اشاره اى به استفاده از کبوتر نامه بر نکرده است در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت که عبارت است از:
الف ـ این که اسراى بنى هاشم در کوفه زندانى شدند تا قاصد ابن زیاد نامه او را به یزید رسانده و پاسخ را دریافت کند و به کوفه بازگردد که در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول مى کشید و بنابراین مى بایست که مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از کوفه به سوى شام نیز پس از دوهفته حبس در کوفه بوده باشد.11
طبرى نقل مى کند که زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه روزهاى متوالى به طول انجامیده است. وى مى نویسد:
وامّا عوانة بن الحکم الکلبى فانّه قال: لمّا قتل الحسین وجىء بالأثقال والأسارى حتّى وردوا بهم الکوفة الى عبیدالله فبینا القوم محتبسون اذ وقع حجر فى السّجن معه کتاب مربوط وفى الکتاب خرج البرید بأمرکم فى یوم کذا وکذا الى یزید بن معاویة وهو سائر کذا وکذا یوماً وراجع فى کذا وکذا فان سمعتم التکبیر فأیقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تکبیراً فهوالأمان إن شاءالله، قال فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین أو ثلاثة اذا حجر قد اُلقى فى السجن مربوط و موسى، وفى الکتاب، اوصوا واعهدوا فانّه ینتظر البرید یوم کذا وکذا فجاء البرید ولم یسمع التکبیر وجاء کتاب بأن سرح الاسارى الىّ;12 اما عوانة بن حکم کلبى گفت: هنگامى که حسین بن على کشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا این که آن ها را در کوفه تسلیم ابن زیاد کردند. مدتى در زندان به سر بردند تا این که روزى یک سنگى که تکه اى کاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد ودرآن نوشته شده بود در فلان روز پیک براى کب تکلیف در باره شما به سوى یزید روانه شد، چند روزى در راه است و فلان روز باز مى گردد. پس اگر صداى تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته خواهید شد و اگر صداى تکبیر نشنیدید به معناى امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است که وقتى دو یا سه روز به بازگشتن پیک باقى مانده بود سنگى به داخل زندان افتاد که با آن نامه اى بسته شده بود و در آن نوشته شده بود که وصیت کنید و پیمانها را ببندید که در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامى که پیک بازگشت صداى تکبیرى شنیده نشد و در نامه اى که آن قاصد از طرف یزید آورده بود نوشته شده بود که اسیران را به نزد من بفرست.
توجه به این نقل دو نکته را به خوبى روشن مى سازد: اول، آن که نامه توسط پیک یا برید به شام ارسال شده است نه کبوتر، و دوّم، آن که مدّت زندانى شدن اهل بیت در کوفه طولانى بوده است تا آن جا که از جمله: «فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین او ثلاثة» چنین به نظر مى آید که زمان بازگشت باید بیشتر از سه روز باشد، زیرا کوفیان این مدت، یعنى سه روز را اواخر انتظار قلمداد مى کردند. بنابراین اگر این نقل را بپذیریم باید زمان خروج کاروان اسرا را از کوفه پس از 25 محرم قلمداد کنیم، زیرا حداقل زمان رفتن پیک به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر این اساس حرکت کاروان اسرا به سوى شام نمى توانسته است قبل از 25 محرم باشد.
ب ـ ابن زیاد قبل از آن براى یزید که کاروان اسرا و سرهاى شهدا را از کوفه به سوى شام روانه سازد هیچ نامه اى براى یزید ارسال نکرد، بلکه نامه را به همراه رأس شریف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهاى دیگر شهدا و کاروان اسرا را نیز به شام فرستاد . بنا براین فرض، اقامت و زندانى شدن اهل بیت در کوفه طولانى نبوده است، زیرا ابن زیاد مجبور بود براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم کوفه به سرعت اهل بیت امام و سرهاى شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه یا فرصت قیام و آشوب را از مردم کوفه بگیرد.
شاید از اخبارى که بر انتقال سرمطهر امام(علیه السلام) به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان براى این امر استفاده نمود، زیرا رسم عرب این بوده است که پس از غلبه در جنگ سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه اى که بشارت پیروزى بود براى فرمانرواى خود ارسال مى کردند و عقبه سپاه به همراه غنایم و اسرا در روزهاى بعد باز مى گشتند. در این جریان نیز وقتى برخى مقاتل بر همراهى نامه ابن زیاد و سر مطهر سید الشهدا(علیه السلام) اذعان دارند، مى توان نتیجه گرفت که ابن زیاد براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم کوفه بدون کسب تکلیف از یزید، کاروان اسرا و سرهاى شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانى کردن آنان به مدت طولانى ابا کرده است.
برخى از کتاب هاى تاریخى معتبر این فرض را تأیید کرده اند و از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهاى شهدا یاد نکرده اند علاوه بر این، برخى مقاتل تصریح مى کنند که ابن زیاد نامه اى را که گزارش انجام مأموریتش در کوفه بود به همراه سرامام حسین(علیه السلام)به شام فرستاد.
ابن اعثم کوفى در مقتل خود نقل مى کند:
وسبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین الى دمشق حتّى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد، فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال ما عندک ...13 و 14; زجر بن قیس جعفى در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چیست؟
2. مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام
واقعیت آن است که هیچ خبر یقینى و معتبرى در خصوص مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام وجود ندارد، به همین دلیل صاحب کتاب نفس المهوم علیه الرحمه در کتاب خود مى فرماید:
اعلم ان ترتیب المنازل الذى نزلوها فى کلّ مرحلة باتوا بها أم عبروا منها غیر معلوم ولا مذکور فى شىء من الکتب المعتبره بل لیس فى اکثرها مسافرة اهل البیت الى الشام15; بدان که ترتیب منزلهایى که در هر مرحله در آن توقف کرده اند، بیتوته کرده اند یا از آن عبور کرده اند معلوم نیست و در هیچ کتاب معتبرى ذکر نشده است، بلکه در بیشتر آن ها از مسافرت اهل بیت به شام مطلبى به چشم نمى خورد.
امّا با توجه به نقشه جغرافیایى منطقه و مسیرهایى که بین کوفه و شام در آن زمان بر اساس برخى مدارک مرسوم بوده مى توان گفت که درمجموع سه راه بین کوفه و شام وجود داشته است:
مسیر اول: همان گونه که گفته شد هیچ دلیل معتبرى که بر مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به سوى شام دلالت کند وجود ندارد، اما در بسیارى از کتاب هاى ضعیف و غیر معتبر از منازلى که کاروان اسرا از آن منازل عبور کرده اند یاد شده و این اخبار ضعیف، زمینه شهرت مسیر سلطانى را فراهم آورده است. این امر باعث شده است که برخى از نویسندگان و محققان متأخرِ تاریخ عاشورا آن را تأیید کرده و راه سلطانى را که از شهرهایى چون تکریت ، موصل، تل عفر، نصیبین و عین الورد مى گذرد به عنوان مسیر حرکت کاروان اسرا به شام بپذیرند . بنابراین، نخستین مسیرى که اخبار ضعیف و غیر مستند بر آن دلالت مى کند راه سلطانى است. شاید علت این شهرت این باشد که در آن زمان براى رفتن از کوفه به شام اغلب از این
مسیر استفاده مى شد. اما باید توجه داشت که این مسیر بسیار طولانى بوده و راه هاى کوتاه ترى نیز وجود داشته است.
مسیر دوم: مسیر دیگرى که برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسیر محتمل ساخته است مسیر مستقیم کوفه به شام است. این مسیر از منطقه اى کویرى و صحرایى خشک وسوزان به نام بادیة الشام که هیچ شهرى در آن وجود ندارد مى گذرد.
اولین بار در کتاب اعیان الشیعه از آن مسیر نام برده شده و نویسنده براى توجیه آن که پیک ابن زیاد به شام راه کوفه تا شام را مى توانسته است در مدت یک هفته بپیماید مسیر مستقیم را معرفى مى کند. ایشان ابتدا پیمودن فاصله میان کوفه تا شام را در مدت یک هفته که برخى از مقتل نویسان ذکر کرده اند بعید مى شمارد، اما در ادامه، در توجیه آن مى گوید:
و یمکن دفع الاستبعاد بأنّه یوجه طریق بین الشام والعراق یمکن قطعه فى اسبوع لکونه مستقیماً وکان عرب عقیل یسلکونه فى زماننا. و تدلّ بعض الأخبار على انّ البرید کان یذهب من الشام للعراق فى الاسبوع وعرب صلیب یذهبون من حوران للنّجف فى نحو ثمانین ایام. فلعلّهم سلکوا هذا الطریق و تزوّدوا ما یکفیهم من الماء واقلّوا المقام فى الکوفة و الشّام، والله اعلم;16 ممکن است این استبعاد به این توجه که پیمودن راه بین شام و عراق در یک هفته ممکن است دفع شود، زیرا آن مسیر، مستقیم است و عرب عقیل در زمان ما دین مسیر را مى پیمایند. بعضى از اخبار نیز دلالت دارد که پیک مسیر بین شام تا کوفه را در یک هفته مى رفته است و عرب صلیب نیز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز مى پیموده اند، پس شاید آنها از این مسیر عبور مى کردند و با خود آب کافى مى بردند و در شام و کوفه به مقدار اندکى اقامت مى کردند. خداوند داناست.
محمّد امین امینى نیز در کتاب خود این مسیر را ترجیح داده و مى نویسد:
ونحن ایضاً نرجّح أنّ اعداءالله ورسوله(صلى الله علیه وآله) کانوا قد سلکوا ببقیة الرکب الحسینى فى سفرهم من الکوفة الى الشام اقصر الطرق مسافة، سواء أکان طریق عرب عقیل او غیره ونستبعد أنّهم سلکوا ماسِمّى بالطریق السلطانه الطویل;17 و ما نیز ترجیح مى دهیم که دشمنان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى بُردن بازماندگان کاروان حسینى(علیه السلام) از کوفه به شام کوتاهترین مسیر ممکن گذشته اند. و فرق نمى کند که این مسیر همان راه عرب عقیل باشد یا راه دیگرى و اینکه آنها مسیر طولانى معروف به مسیر سلطانى را پیموده باشند را بعید مى دانیم.
و بالاخره آیة الله شهید قاضى طباطبائى(رحمهم الله) در کتاب خود به وجود راه مستقیم تصریح کرده امّا در این باره که کاروان بازماندگان سیدالشهداء را از آن مسیر به شام منتقل کرده اند یا نه اظهار نظرى نکرده است،18 بلکه از کلام ایشان چنین بر مى آید که با انتقال از مسیر سلطانى موافق است، زیرا برخى از وقایع بین راه را که مربوط به مسیر سلطانى است بر اساس اخبار ضعیف نقل کرده و ظاهراً تأیید مى کند.19
امّا حقیقت این است که گذشتن آنان از راه مستقیم که تنها دو شخصیّت از محققان متأخر آن را تأیید کرده اند نه تنها هیچ شاهد و مدرکى ندارد، بلکه شواهدى برخلاف آن موجود است، زیرا ـ همان گونه که گذشت ـ برخى کتاب هاى ضعیف و متأخر وقایعى را در مسیر اسرا نقل کرده اند که همگى مربوط به مسیر سلطانى است، نه مسیر بادیة الشام. علاوه بر این، شاهد معتبر دیگرى وجود دارد که پیمودن مسیر بادیة الشام را منتفى مى سازد و آن شاهد جمله اى از سخنان زینب کبرا(علیها السلام)خطاب به یزید است که فرمود:
أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک وامائک وسوقک بنات رسول الله(صلى الله علیه وآله)سبایا قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههنّ یحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الى بلد;20 اى فرزند آزاد شدگان آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان تو در پناه تو باشند و دختران پیامبر خدا اسیر باشند
و خرمتشان دریده شود و صورتهایشان آشکار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر دیگر برند و... .
بدیهى است که اگر مسیر کاروان اسرا از صحراى سوزان و کویرى بادیة الشام بود، آن حضرت مى بایست از سختى هاى راه، همچون تشنگى و گرسنگى طفلان اباعبدالله(علیه السلام) در راه که عادتاً باید با آن رو به رو مى شدند و یا دست کم از سوى مأموران به آن ها که در کسوت اسارت بودند تحمیل مى شد شکایت مى نمود، امّا زینب(علیها السلام)از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید مردمان به عنوان اسیر خارجى شکایت کرده و به چیز دیگرى اشاره نمى کند که این خود دلیلى بر حرکت از مسیرى همچون مسیر سلطانى مى باشد نه مسیر بادیة الشام.
مسیر سوم: راه سوّم که به نظر مى رسد بیش از هر راه دیگرى احتمال دارد مسیر کاروان اسرا از کوفه به شام بوده باشد، مسیر ظاهراً متعارف و مرسوم بین کوفه تا شام است; یعنى مسیرى که از ساحل غربى رود فرات و از شهرهایى چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و منطقه صفین مى گذرد.
ویژگى هاى این مسیر آن است که اولا: مسیرى متعارف و مرسوم بین کوفه و شام بوده و ثانیاً: نه آن قدر طولانى است که اشکال مسیر سلطانى به آن وارد باشد و نه مسیرى کویرى و خشک و سوزان است که چون مسیر بادیة الشام متروکه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى آن هم توسط افرادى متبحّر و مجهّز یا بومى که به آن منطقه آشنا هستند پیموده شود.
این مسیر همان مسیرى است که لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى جنگ با معاویه آن را پیموده اند21 و در زمان امام حسن مجتبى(علیه السلام) نیز لشکریان معاویه از شام تا مسکن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(علیه السلام)) از آن عبور کرده اند.
البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بین کوفه و دمشق، براى هر بیننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى کند که تنها پیمودن این مسیر، منطقى و معقول بوده است ، زیرا انتخاب مسیر سلطانى و رفتن به تکریت، موصل و نصیبین همانند آن است که لقمه اى را از دور گردن چرخانده به دهان برسانیم و انتخاب مسیر کویرى و سوزان در حالت عادى براى مردان کار کشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممکن است یک مشت زن و کودک را از آن مسیر منتقل کنند و هیچ نقلى، وصف آن را پس از پیمودن متذکر نشده باشد.
بنابراین ظاهر این است که انتخاب مسیر جانب غربى فرات که مسیرى میانه است از احتمال بیشترى نسبت به دو راه دیگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهاى حلب، قنسرین، حماة و حمص و دیر راهب از آن جهت که مشترک بین دو مسیر سلطانى و مسیر میانه است نمى تواند شاهدى براى هیچ یک از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت، دلیلى بر عدم پیمودن راه بادیة الشام خواهد بود.
3. زمان صرف شده براى رسیدن به شام
به نظر مى رسد رسیدن کاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذیرفته نیست. همان گونه که ذکر شد، نویسنده کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) در کتاب خود به راه مستقیم بین کوفه و شام اشاره کرده و زمان پیمودن آن مسیر را توسط مردمان همان دیار بالغ بر هفت روز مى داند. ایشان در کتاب خود مى نویسد:
راهى میان شام و عراق است و راه راست و مستقیم مى باشد و عرب هاى (عقیل) در زمان ما از آن راه مى روند و در مدّت یک هفته به عراق مى رسند.22
وى در ادامه همان مطلب نقل مى کند:
عرب هاى (صلیب) از (حوران) که محال وسیع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مرکز آن محال (بصرى) مى باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زیاد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حرکت کرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند.23
و نیز از حکایت میثم تمار نتیجه مى گیرد و مى نویسد:
از این قضیه، کاملا روشن است که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه مى آمدند و قاصد در مدت یک هفته به کوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحیح و درست در آمده است .24
و بالاخره باز هم یاد آور مى شود:
و برخى نقل مى کنند که یازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به کوفه رسیده اند.25
با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذیل مى توان به این نتیجه رسید که کاروان اسرا در روز اول صفر نمى توانسته اند به کربلا برسند:
1 ـ استفاده از کبوتر نامه بر هیچ شاهد و مؤیدى ندارد و نامه ابن زیاد توسط پیک یا برید ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان یزید ظاهراً نباید کمتر از دو هفته به طول انجامیده باشد . بنابراین، کاروان اسرا دست کم دو هفته در کوفه در زندان ابن زیاد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زیاد صادر شده است;
2 ـ به دلیل سختى مسیر کویرى بادیة الشام، اسرا از آن مسیر منتقل نشده اند و البته هیچ شاهدى حتى در کتاب هاى ضعیفه آن را تأیید نمى کند;
3 ـ شواهد حاکى از آن است انتقال آنان از کوفه به شام بیش از یک هفته به درازا کشیده است، زیرا وقتى مسیر مستقیم کوفه تا شام را پیک هاى تندرو یا بومیان محلى در یک هفته مى پیمایند، پیمودن مسیر سلطانى که نزدیک به دو برابر مسیر بادیة الشام است یا مسیر میانه که آن نیز از مسیر بادیة الشام بسیار طولانى تر است باید بیشتر از آن زمان به طول انجامیده باشد . این مسئله به چهار دلیل قابل احتجاج است :
الف ـ نخست آن که کاروان اسرا متشکل از عده اى زن و کودک بوده است و چنین کاروانى هرگز طاقت سرعت سیر، آن گونه که پیک ها بامرکب هاى آزموده و تندرو طى مى کردند نداشته اند;
ب ـ آن که طبیعت حرکت دسته جمعى مدارا و پیمودن راه به قدم ضعیف ترهاست ، این امر حتى در میان مرکب ها نیز صدق مى کند; یعنى اگر دسته اى از مرکب ها را بخواهیم به صورت جمعى حرکت دهیم ناچار باید سرعت حرکت هم پاى ضعیف ترین آن مرکب ها باشد، چرا که با سرعت زیاد لاجرم پراکندگى و ازهم پاشیدگى در حرکت اجتناب ناپذیر خواهد بود;
سوم ـ آن که پیمودن مسیر. طولانى تر، خود زمان بیشترى مى طلبد; یعنى مسیر بادیة الشام در یک هفته پیموده مى شد، اما مسیر سلطانى یا میانه که طولانى تر است یقیناً زمان بیشترى را مى طلبد;
چهارم ـ آن که وجود شهرهاى متعدد آن گونه که در مسیر سلطانى وجود داشته یا شهرهاى موجود در مسیر میانه، ناخود آگاه توقف ها را بیشتر کرده و از سرعت حرکت مى کاهد.
بنابراین، حتى با فرض بسیار خوشبینانه اگر در هر روز خاندان سیدالشهداء و سرهاى شهدا را 100 کیلومتر برده باشند رسیدن به شام با توجه به این که فاصله کوفه تا شام از مسیر سلطانى حدود 1500 کیلومتر بوده است باید بیش از پانزده روز به طول انجامیده باشد.
اما اگر روشن شود که سر مطهر سید الشهداء را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند تردیدها به طور کلى در این خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پیش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت . البته اگر چه نقل هایى وجود دارد که حاکى از همراهى سر امام حسین(علیه السلام) با اسرا بوده، اما نقل هاى متعددى نیز دلالت مى کند که ابن زیاد سر امام(علیه السلام) را زودتر به شام فرستاده است.
به هرحال، یکى از دو نقل مطابق با واقع نیست و باید در تحقیق آن نقلى را که در عالم خارج با واقع بیشتر مطابق به نظر مى رسد و قراین و شواهد آن را بیشتر تأیید مى کند پذیرفت.
شاید بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(علیه السلام) به شام و کم شدن یک سر از مجموع سرهاى شهدا چندان به نظر نیامده است و همین عامل، باعث اشتباه برخى مورخان شده و باعث شده است که آنان سر امام(علیه السلام) را نیز همراه دیگر سرها با کاروان اسرا بدانند.
اما شواهدى که به فرستادن سر امام(علیه السلام) پیش از کاروان اسرا و بقیه سرها دلالت مى کند عبارت است از:
1 ـ تمام کتاب هایى که روز اول صفر و وارد کردن سرامام حسین(علیه السلام) را به شام متذکر شده اند، از وارد نمودن اسرا در آن تاریخ به شام هیچ یادى نکرده اند، چنان که در دو گزارش زیر آمده است:
وفى اوله ـ اى اول الصفر ـ ادخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه.26 و قال الکفعمى : و فى اوله (صفر) أدخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه;27 و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز روز عید بنى امیه شد کفعمى مى گوید: و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنى امیه عید شد.
و در بعضى مقاتل آمده است:
و قد کان عبیدالله بن زیاد لمّا قتل الحسین(علیه السلام) بعث زجر بن قیس الجعفى الى یزید بن معاویه یخبره بذالک... ;28 عبدالله بن زیاد وقتى حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند زجر بن قیس جعفى را به سوى یزید فرستاد تا او را از این امر با خبر سازد.
2 ـ بر اساس گزارش بسیارى از کتاب هاى تاریخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زحربن قیس سر امام را به شام برده است تا خبر پیروزى ابن زیاد را به یزید ابلاغ کند. این منابع، فرستادن سر امام(علیه السلام) را پیش از کاروان اسرا تأیید کرده و مى نویسند:
و سبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین إلى دمشق حتى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد. قال: فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال: هات ما عندک یا زجر... قال: ثمّ أتى بالرأس حتى وضع بین یدى یزید بن معاویة فى طشت من ذهب... ;29 زجر بن قیس جعفى در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بیا چه چیزى در نزد توست؟... . گفت: سر مطهر را آورد و در مقابل یزید بن معاویه در طشتى از طلا قرار داد.
3 ـ نقل دیگرى حکایت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) توسط محضر بن ثعلبه دارد که اگر چه در آن، حامل رأس مطهر شخص دیگرى دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پیش از کاروان اسرا تأیید مى کند:
و قدم برأس الحسین محقر بن ثعلبة العائذى على یزید فقال: اتیتک یا امیرالمومنین برأس احمق الناس والأمم، فقال یزید: ما ولدت ام محقر أحمق و الام;30 محقر بن ثعلبة عائذى سر حسین(علیه السلام) را به نزد یزید آورد و گفت این امیرالمؤمنان سر احمق ترین و نادان ترین مردم را براى تو آورده ام. یزید گفت: کسیکه مادر محقر به دنیا آورده است احمق تر و نادان تر است.
4 ـ و بالأخره یکى دیگر از شواهدى که به همراه نبودن سر مطهر سید الشهداء با کاروان اسرا دلالت مى کند حکایت مجلس یزید است . مجلسى که در آن چنین نقل شده است:
ثم ادخل نساء الحسین علیه والرأس بین یدیه فجعلت فاطمه و سکینة ابنتا الحسین تتطاولان لتنظرا الى الرأس، و جعل یزید یتطاول لیستر عنهما الرأس، فلمّا رأین الرأس صحن;31 سپس خانواده حسین(علیه السلام) را داخل کردند در حالى که سر مطهر امام مقابل روى یزید بود فاطمه و سکینه دختران حسین(علیه السلام)تلاش مى کردند تا سر پدر را ببینند و یزید آن را از آنها مى پوشاند. امّا آنگاه که سر پدر را دیدند صیحیه کشیدند.
نکته مهمى که از این نقل باید برداشت کرد این است که تلاش دختران ابا عبدالله(علیه السلام)براى دیدن سر بریده پدر و صیحه کشیدن آن ها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) از کاروان اسرا حکایت مى کند ، زیرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره رأس شریف پدر را در مقابل خود مشاهده مى کردند، اولا: براى دیدن آن در مجلس یزید تلاش نمى کردند و ثانیاً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از کف نمى داده و صیحه نمى کشیدند. بنابراین، بسیار دشوار است بپذیریم که سرهاى شهدا و نیز سر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را به همراه عده اى زن و کودک به سوى شام روانه کنند و با رسیدن به هر شهر و دیارى سرها و اسرا را به نمایش در آورند، اما فرزندان سید الشهداء سر مطهر پدر خود را در طول این مسیر مشاهده نکرده باشند.
علاوه بر این ـ همان گونه که گذشت ـ رسم رایج در آن زمان آن بوده است که پس از پیروزى در جنگى، رأس سرکرده مخالفین به همراه قاصدى نزد امیر و فرمانرواى قوم پیروز ارسال مى شد تا بشارت پیروزى به سرعت و زودتر از هر خبرى به اطلاع فرمانرواى قوم پیروز رسیده و او بتواند تصمیم لازم و مقتضى را اتخاذ نماید و آخرین فردى نباشد که خبرى به این مهمى به او رسیده باشد.
نتیجه آن که ظاهراً نمى توان پذیرفت که ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زیرا دو هفته در کوفه محبوس بودن و نزدیک به دو هفته پیمودن راه کوفه تا شام احتمال رسیدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفى خواهد کرد.
4. مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام
یکى دیگر از امورى که با رسیدن اهل بیت سیدالشهداء در روز اربعین به کربلا ارتباط مستقیم دارد روشن شدن میزان اقامت آنان در شام است . همان گونه که موارد قبلى تا اندازه اى مشکوک و غیر متیقن بود این مسئله نیز به یقین معلوم نیست، حتى تشتت اقوال و اخبار در این خصوص بیش از موارد قبل است .
در میان اقوال مربوط به میزان اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام مى توان به موارد ذیل اشاره نمود :
1. توقف کاروان اسرا در شام به مدت 8 روز;32
2. قاضى نعمان توقف آنان را در مکان بى سقف به مدت یک ماه و نیم روایت مى کند، علاوه بر آن، یاد آور شده که به مدت هفت روز در خانه یزید مانده اند به عزادارى پرداخته اند:
وقیل ان ذلک بعد ان أجلسهن فى منزل لا یکنّهنّ من برد ولا حر فأقاموا فیه شهراً ونصف حتّى اقشرّت وجوههنّ من حرّ الشمس ثمّ اطلقهن;33 گفته شده است که این واقعه (عزادارى در خانه یزید به مدت 7 روز) بعد از آن بود که به مدت یک ماه و نیم در خانه اى که نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت مى کرد بود، تا اینکه صورت هایشان از گرمى آفتاب سیاه شد و پوست انداخت، و سپس آزاد شدند.
محدث نورى نیز این قول را تأیید کرده و اقامت اهل بیت را در خانه یزید به مدت ده روز جداى از زندانى شدن آن ها در مکان بدون سقف که از گرما و سرما حفاظت نمى کرد، مى داند;34
3. ابن طاووس نیز در اقبال الأعمال مدت اقامت آن ها را یک ماه ذکر کرده است.35
هم چنین مرحوم طبسى نجفى اقامت و حبس اهل بیت را در شام کمتر از یک ماه ندانسته و در کتاب خود مى نویسد :
أنّ ظاهر عدّة التواریخ أنّ توقّفهم فى الشام لا یقل من شهر.36 ظاهر تعدادى از کتب تاریخ این است که توقف آنها در شام کمتر از یک ماه نبوده است.
4. قول دیگرى اقامت آنان را شش ماه دانسته و سید بن طاووس آن را بدون قائل مى داند;37
5. نقل هاى دیگرى نیز بر اقامت 18 روزه38 یا 45 روزه39 و حتى یک ساله اهل بیت در شام دلالت دارند که عمدتاً اقوال شاذ و نادر مى باشند.
این مسئله نزد امامیه از ابهام بیشترى برخوردار است، زیرا آنان از یک سو با اقوالى که حاکى از حبس طولانى مدت اهل بیت در مکانى بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمى کرد موافق اند تا آن جا که تصریح مى کنند صورت هاى اهل بیت امام(علیه السلام) سیاه شده و پوست انداخته بود، و از سوى دیگر براى اثبات رسیدن کاروان اسرا به کربلا در اربعین اول با قول توقف کوتاه در شام موافق اند . این دو امر با هم سازگارى نداشته و همین مسئله کار را بر امامیه مشکل تر ساخته است.
البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت کاروان سیدالشهداء در شام تقریباً ما را به این امر مطمئن مى سازد که اقامت آنان به مدت هشت یا ده روز نبوده است ، زیرا اولا: اقامت در مکانى که از گرما و سرما محافظت نمى کند به اندازه اى که صورت هاى اهل حرم سیاه شده و پوست آنان بسوزد هرگز نمى توانست مدت کوتاهى باشد، زیرا طبق نقل هاى معتبر کاروان اسرا با مرکب هایى که بدون کجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورت هایشان نیز باز بوده است ، پس اگر قرار بود صورتهایشان مى سوخت و پوست مى انداخت باید در راه رخ مى داد، نه در مدت کوتاه اقامت و حبس در مکان بى سقف . اما همین که چندین خبر معتبر سوختن پوست هاى صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بى سقف نسبت داده اند در واقع یکى از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمى هوا و بى سقف بودن مکان زندان، یادآورى طولانى بودن مدت حبس در چنین مکانى بوده است، علاوه بر آن که شاید از آن بتوان چنین نتیجه نیز گرفت که اسرا را از مسیر بادیة الشام نیز به شام منتقل نکرده اند، زیرا در آن صورت باید علت سوختگى پوست صورت اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) به مسیر بین کوفه تا شام نسبت داده مى شد.
هم چنین باید اسکان در خانه یزید و برپایى هفت روز عزادارى در آن سرا را به آن حبسِ ظاهراً طولانى مدت اضافه نمود و نیز واگذار نمودن اختیار اقامت در شام یا بازگشت به مدینه را به اهل بیت و انتخاب بازگشت به مدینه از سوى آنان و مدت زمانى را که براى تجهیز کاروان لازم بوده است تا براى انتقال خاندان سیدالشهداء(علیه السلام) از شام به مکانى دورتر از کوفه، یعنى به مدینه منتقل سازد هر یک زمانى مى طلبد که باید به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه کرد. از این رو اعتقاد به اقامت هشت یا ده روزه اسرا در شام با واقعیت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نیست .
مرور رفتار یزید با سر مطهر امام(علیه السلام) و خاندان آن حضرت نشانه آن است که باید تغییر رفتار یزید در مدت زمان قابل توجهى رخ داده باشد، زیرا یزید به عنوان خلیفه یا به عبارت دیگر حاکم مطلق سرزمین پهناور اسلام نمى توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعریض به بازماندگان سیدالشهداء را به راحتى و در مدت چند روز، کاملا تغییر دهد و از امام سجاد دل جویى کند. توضیح آن که یزید ابتدا با جسارت به سر مطهر سید الشهداء(علیه السلام)در مجالس متعدد و تحقیر بازماندگان امام(علیه السلام)در صدد فرو نشاندن آتش کینه و عداوت خود با آل محمد(صلى الله علیه وآله)برآمد، به آنان بى مهرى کرد و آنان را در مکانى نامناسب و بدون سقف زندانى نمود، اما آن گاه که اوضاع را نامناسب و متشنج یافت و اعتراض و ناخرسندى مردم، حتى اطرافیانش را مشاهده کرد براى جلوگیرى از تنفر افکار عمومى کم کم تغییر موضع داد، اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) را در دربار و منزل خود اسکان نمود و امام سجاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود نشاند و به آن ها اجازه اقامه عزادارى براى سیدالشهداء و اصحاب با وفایش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد(علیه السلام)دل جویى کرد و گناه به شهادت رساندن سیدالشهداء(علیه السلام) را به گردن ابن زیاد انداخته خود را از این جنایت تبرئه نمود .
بدیهى است براى این که یزید متوجه اشتباه خود شود باید زمانى سپرى مى شد و اوضاع جارى را ارزیابى مى نمود و هم چنین پس از آن که اشتباه خود را فهمید براى این اندازه تغییر موضع نیز نیاز به زمانى کافى داشت. او زمانى که دریافت دشمنى بیشتر با خاندان پیامبر ارکان حکومتش را متزلزل مى سازد تغییر موضع داد و آن گاه دریافت که باید همچون پدرش معاویه از درِ حیله و نیرنگ وارد شود تا بتواند اوضاع را به کنترل درآورد و از آشوب جامعه جلوگیرى به عمل آورد. لذا کم کم با اتخاذ موضعى دوستانه با اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) و اسکان آنان در کاخ خود و اجازه برپایى عزادارى تلاش کرد تا افکار عمومى را به نفع خود تغییر داده و از بروز تشنج جلوگیرى کند. پس در واقع یزید چاره اى جز این تظاهرها و فریب کارى ها نداشت تا از این ره گذر آتشى را که برافروخته، خاموش ساخته و جلوى فتنه و آشوب را بگیرد.
البته پس از فروکش کش آتش غرور و نخوتش و پس از دریافتن عمق فاجعه اى که مرتکب شده بود، براى جلوگیرى از آشوب عمومى و بروز ناآرامى و اعتراض در شام و دیگر بلاد، مجبور بود ضمن آسان گرفتن بر اسرا و اظهار همدردى با آنان و انداختن بار سنگین جنایت بر دوش ابن زیاد، اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را با حالت اکرام واحترام در شام نگاه دارد و به همگان نشان دهد که به آن ها اکرام کرده و احترام مى کند تا از این طریق اوضاع را تحت کنترل داشته باشد. لذا فرستادن خاندان اسرا به مدینه، آن هم قبل از آن که گرد عزا را از آنان تا حدى بزداید و خستگى سفر دور و دراز مکه تا کربلا و کربلا تا شام را از تن آنان بیرون کند چیزى جز فراهم آوردن زمینه آشوب و قیام مردمى در گوشه و کنار بلاد کشور اسلامى به دنبال نداشت. البته او مى توانست حتى آن گاه که اهل بیت را در مکان بى سقف که از گرما و سرما محافظت نمى کرد زندانى کرده بود در بین مردم چنین تبلیغ کند که آن ها را در خانه خود اسکان داده و احترام مى کند .
به هر حال، یزید اگر چه نمى توانست اهل حرم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در حالت اسارت و با وضعیت اسفبار و دل خراش آن هم به صورت آشکارا در شام نگاه دارد و احساسات و عواطف مسلمانان را در شام جریحه دار سازد، امّا مى توانست آنان را اگر چه با اکراه در حالت احترام و اکرام در شام نگاه داشته و ظاهرا با آنان اعلام هم دردى کند تا مانع از برافروخته شدن آتش غضب دوست داران اهل بیت شده و آن را فرو نشاند و اوضاع بلاد را در کنترل خود نگه دارد، و پس از آن که اوضاع از آرامش نسبى برخوردار شد و مصیبت سیدالشهداء در بین اذهان عموم جامعه به وادى فراموشى سپرده شد اهل بیت امام را روانه مدینه کند .
نتیجه آن که به نظر مى رسد یزید نه تنها مى توانست اهل بیت را با این وضعیت در شام نگاه دارد، بلکه او مجبور بود آن را عملى سازد تا آب ها از آسیاب افتاده و آرامش در جامعه حکم فرما شود، زیرا رها ساختن خاندان سیدالشهداء در حالى که هنوز گَرد عزا بر چهره آنان نشسته، و غم و اندوه در دل هاى آنان موج مى زد و بغض گلوهایشان را مى فشرد امرى عجیب و از عقل سیاسى به دور بوده است . بدیهى است این امر زمینه هرگونه آشوب و ناآرامى را در مناطقى که اهل بیت از آن جا عبور مى کردند را فراهم مى ساخت و اوضاع را براى حکومت مرکزى ناامن مى کرد .
بنابراین، نگهدارى اهل بیت در شام براى مدتى پیش از آن چه مشهور است (هشت یا ده روز) تقریباً قطعى بوده و شواهد تاریخى نیز بر آن دلالت مى کند.
و امّا مرور وقایعى که در شام اتفاق افتاده هر انسانى را مطمئن مى سازد که آن وقایع در مدت هشت روز نمى توانسته است اتفاق افتاده باشد. ما در این جا وقایعى را که در شام واقع شده، ذکر مى کنیم و قضاوت را بر عهده خواننده محترم مى گذاریم :
1. ورود سر مطهر سیدالشهداء به شام در اول صفر و وجود برخى شواهد و قراین مبنى بر ورود کاروان اسرا در روزهاى بعد;
2. مجلس یزید در روز اول ورود اسرا به شام که شواهد زیادى دلالت دارد در روز اول صفر نبوده و چندین روز پس از آن بوده است;
3. زندانى شدن به مدت طولانى در مکانى بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمى کرد;
4. سخنرانى امام سجاد در مسجد اموى پس از سخنرانى خطیب یزید;
5. مجلس هاى بعدى امام سجاد با یزید . بدیهى است که فراهم آمدن امکان سخنرانى امام سجاد(علیه السلام) در مسجد اموى یا مجلس امام سجاد(علیه السلام) با یزید نیاز به گذشت زمان و ایجاد زمینه مناسب داشت;
6. حاضر کردن یزید، امام سجاد را بر سر سفره خود و نیز مجلسى که یزید در آن از فرزند امام مجتبى(علیه السلام)خواست تا با فرزندش کشتى بگیرد;
7. مجالسى که یزید با اطرافیانش برگزار مى کرد و در آن سر امام را مقابل خود گذاشته و شرب خمر مى نمود;40
8. اسکان اهل بیت در خانه یزید و عزادارى اهل بیت در آن جا به مدّت یک هفته;
9. ملاقات منهال با امام سجاد(علیه السلام) در بازار شام که حاکى از اقامت نسبتاً طولانى اسرا در شام است، زیرا اگر اقامت اسرا در شام کوتاه بود حضور امام سجاد در بازار وملاقات منهال با حضرت در بازار چندان منطقى به نظر نمى رسد;
10. زمان مورد نیاز براى تجهیز کاروان براى انتقال اهل بیت امام از شام به مدینه که مسیرى بسیار طولانى بوده است;
11. پرداخت دیه و خون بهاى شهداء و اهل بیت از سوى یزید و اعتراض شدید فاطمه بنت الحسین;(علیه السلام)
12. تغییر موضع 180 درصدى یزید و تبدیل شدن دشمنى آشکار او با حسین بن على و پدر بزرگوارش على بن ابیطالب (علیهما السلام) به موضعى دوستانه و همراه با دل سوزى و تفقد از امام چهارم و اهل بیت حسین بن على(علیه السلام).
البته آن چه شمرده شد تنها وقایعى است که در کتاب هاى تاریخ نقل شده است، اما
به یقین حوادث دیگرى نیز واقع شده است که مورخان به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن پرهیز کرده اند.
اکنون این خواننده گرامى است که مى تواند قضاوت کند آیا تحقق این وقایع عادتاً در مدّت هشت یا ده روز ممکن است یا زمان بیشترى مى طلبد.
نکته دیگرى که باید در نظر داشت ملاحظه حال و روز اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)است. کاروانى که متشکل از بیست زن و پانزده بچه خردسال، با حالتى رنج کشیده و داغدیده، اسارت کشیده و کتک خورده که از هشتم ذى حجه تا اوایل صفر یعنى نزدیک به دو ماه در حال سفر و طىّ طریق بوده است و سخت ترین فشارهاى جسمى و بالاترین فشارهاى روحى و روانى را متحمّل شده است آیا مى توانسته است تنها پس از هشت یا ده روز اقامت در شام آن هم به صورت فلاکت بار و دل خراش بدون کمترین استراحت یا آرامشى بار دیگر بار سفرى دیگر را ببندد و عازم مدینه گردد؟!
البته اگر چه این امور دلیلى قاطع براى اثبات اقامت بیشتر در شام نیست، امّا یقیناً قراین و شواهدى است که مى تواند ما را به واقعیت نزدیک تر سازد.
اما در مورد فرمان خروج کاروان اسرا از شام ـ با توجه به آن چه گذشت ـ نمى توان به تاریخ دقیقى رسید مگر این که بر اساس برخى نقل ها روز بیستم صفر روز خروج اهل بیت از شام بوده است، زیرا شیخ طوسى در مصباح المتهجد مى فرماید :
و فى الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیّدنا أبى عبدالله الحسین بن على بن ابیطالب(علیهما السلام)من الشام إلى مدینة الرسول(صلى الله علیه وآله);41 و در بیستمین روز ماه صفر بازگشت خانواده آقاى ما اباعبدالله حسین بن على بن ابى طالب(علیهم السلام) از شام به مدینه نبوى واقع شده است.
برخى متون دیگر نیز این قول را تأیید و عبارت هایى نظیر آن ذکر مى کنند.42 اما صاحب کتاب «مع الرکب الحسینى» پس از نقل این اقوال، آن ها را به زمان خروج از شام حمل مى کند ، نَه زمان رسیدن به مدینه.43 البته همان گونه که گذشت اقامت اهل بیت در شام ظاهرا طولانى بوده و پذیرفتن قول خروج اهل بیت از شام در تاریخ بیستم صفر با هیچ یک از اقوال گذشته که میزان اقامت آنان را در شام بیان مى کرد قابل جمع نیست ولذا پذیرش آن نیز در بوته اى از ابهام قرار خواهد داشت .
5. عزیمت به کربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول
آخرین مسئله اى که با اربعین و اقامه عزادارى در آن روز توسط اهل بیت سیدالشهداء در کنار مرقد مطهر آن حضرت ارتباط دارد قصد عزیمت به کربلا در بازگشت و رسیدن به آن جا در روز اربعین است. این مسئله را مى توان در چند پرسش خلاصه نمود:
1 ـ به راستى آیا مى توان گفت کاروان حرم سیدالشهداء به هنگام حرکت به سوى مدینة الرسول ابتدا به قصد زیارت قبر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) عازم کربلا شدند و سپس به مدینة الرسول(صلى الله علیه وآله) بازگشتند؟!
2 ـ آیا آن ها از ابتدا قصد عزیمت به کربلا داشتند یا در میانه راه ، تصمیم خود را تغییر داده راه خود را به سوى کربلا کج کردند و از مسیر مدینه منوره منحرف شدند؟
3 ـ آیا ممکن است بازماندگان سیدالشهداء(علیه السلام) مستقیماً از شام به مدینه رفته و به کربلا نرفته باشند؟
4 ـ اگر آنان به سوى کربلا حرکت کردند در چه روزى به کربلا رسیدند؟ آیا در اربعین اول به آن جا رسیدند یا در روزهاى پس از آن موفق به زیارت قبر مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) شدند .
این ها همگى پرسش هایى است که در این مقطع قابل طرح خواهد بود و پاسخ به آن ها نیز به سادگى میسّر نیست ، زیرا اخبار قابل اطمینانى که معارض نداشته باشد در مورد هیچ یک از پرسش هاى فوق وجود ندارد .
صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) نه تنها طرفدار رسیدن اهل بیت به کربلا در اربعین و ملاقات جابر با آن هاست، بلکه با اصرار زیاد مدافع دفن شدن سر سیدالشهداء والحاق رأس شریف امام به بدن مطهرش در همان روز اربعین توسط امام سجاد(علیه السلام) نیز هست. وى پس از آن که اقوال مختلف مربوط به دفن سر مطهر در عسقلان، مصر، نجف و کربلا را نقل و بررسى کرده، در نتیجه گیرى خود مى نویسد :
پس قول صحیح آن است که علماى امامیّه بر آن قائل و عملشان بر آن ست که رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام)را امام سجاد ـ سلام الله علیه ـ در مراجعت از شام با رئوس شهدا به کربلا آورده گرچه یقینى نیست که تمامى سرهاى شهدا را با خود آورده باشد، ولى رأس مطهر را با مخدّرات عصمت و طهارت بدون شک با خود به کربلا آورده و در اربعین روز بیستم شهر صفر سال 61 در کربلا ملحق به جسد اطهر و اطیب کرده است و سائر رئوس شهدا را نیز در کربلا دفن فرموده است.44
ونیز در جاى دیگر مى آورد:
رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) را امام سجاد... بدون شک با خود به کربلا آورده و در اربعین، روز بیستم صفر سال 61 ملحق به جسد اطهر و اطیب کرده است.45
مهم ترین دلیل وى در خصوص این مدعایش روایت عطیه است. با این که در روایت عطیه آن گونه که بشارت المصطفى نقل کرده است تنها به زیارت جابر از قبر مطهر سیدالشهداء تصریح شده و از ملاقات او با امام سجاد و کاروان اسرا هیچ یادى نشده است، اما ایشان ادعا مى کند که روایت عطیه در بشارت المصطفى به صورت تقطیع شده آمده و در نسخه اصلى آن
به رسیدن اهل بیت به کربلا در روز اربعین و ملاقات جابر با امام سجاد(علیه السلام) و کاروان اسرا تصریح شده است.46 اما به نظر مى رسد:
1 ـ تقطیع روایت در بشارة المصطفى تنها مستند به سید امین است که از علماى متأخر بوده و به صرف ادعاى او نمى توان روایت را تقطیع شده فرض کرد;
2 ـ در روایت عطیه هیچ اشاره اى به روز اربعین نشده است; یعنى ممکن است جابر در ایام اقامتش در کوفه بارها به زیارت قبر مطهر سید الشهداء آمده باشد و در یکى از موارد عطیه همراه او بوده است، به ویژه آن که از ابتداى روایت عطیه چنین به نظر مى آید که آن ها از مکان نزدیکى به کربلا عزیمت کرده اند، نه از مکانى دور چون مدینه، زیرا در ابتداى روایت او آمده است:
خرجت مع جابر بن عبدالله الانصارى ـ رضى الله عنه ـ زائرا قبر الحسین(علیه السلام)فلما وردنا کربلا ... ; با جابر بن عبد الله انصارى به جهت زیارت قبر حسین(علیه السلام)خارج شدم. پس وقتى وارد کربلا شدم...
بدیهى است اگر مراد عطیه خارج شدن از مدینه بود به این اختصار از آن نمى گذشت و حتماً اشاره اى به شهر مدینه و یا طولانى بودن راه و برخى وقایع میان راه اشاره اى مى کرد. از همه مهم تر آن که عطیه خود اهل کوفه است و جناب قاضى(قدس سره)نیز به آن تصریح مى کند،47 بنابراین، مسلماً جابر مدتى در کوفه اقامت داشته و بارها به زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام)مشرف شده است و جمله عطیه که مى گوید: «خرجت مع جابر...» ظهور در خارج شدن از کوفه داشته و از اقامت جابر در کوفه حکایت مى کند. پس جابر فقط یک بار به زیارت کربلا مشرف نشده است که ملاقاتش با کاروان امام سجاد(علیه السلام) در همان یک بار اتفاق افتاده و آن یک بار نیز در روز اربعین بوده باشد. به هر حال اشتباهى که برخى از محققان مرتکب شده اند آن است که از دو مقدمه « زیارت جابر از کربلا در روز اربعین » و « ملاقاتش با امام سجاد(علیه السلام)واهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)» نتیجه گرفته اند که کاروان اهل بیت(علیهم السلام) در روز اربعین به کربلا رسیده اند، در حالى که این دو مقدمه، زیارت جابر را در روزهاى بعد نفى نمى کند و مى توان تصور کرد که هنگام زیارت مجدد جابر از کربلا در روزهاى بعد، ملاقات با امام سجاد(علیه السلام)صورت گرفته باشد. این مطلب وقتى قوت مى یابد که بدانیم جابر پیرمردى نابینا بوده زیرا، بدیهى است وقتى پیرمردى نابینا از مدینه عازم زیارت قبر مولایش در کربلا مى شود با یک بار زیارت قبر حسین بن على(علیهما السلام) باز نمى گردد و یقینا مدتى در کربلا یا کوفه اقامت مى کند و بارها به زیارت آن مزار شریف مشرف مى شود. بنابراین اگر ملاقاتى بین جابر و امام سجاد(علیه السلام)صورت گرفته است باید در روزهاى پس از اربعین حسینى رخ داده باشد.
3 ـ همان گونه که گذشت استاد شهید قاضى طباطبائى در کتاب خود نه تنها تصریح مى کند که روایت عطیه بر اساس آن چه در بشارة المصطفى آمده تقطیع شده است و در نسخه اصلى در ادامه روایت به ملاقات جابر با امام سجاد و اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) تصریح شده است، بلکه معتقد است که در همان روز سر مطهر آن حضرت و بقیه سرها به بدن هاى شریفشان ملحق گردیده است.
اما با مشاهده بخش تقطیع شده روایت عطیه چنین مطلبى را نمى توان برداشت کرد، زیرا در آن بخشى ظاهراً در بشارت المصطفى حذف شده چنین آمده است:
قال عطیة : فبینما نحن کذلک وإذاً بسواد قد طلع من ناحیة الشام فقلت : یا جابر هذا سواد قد طلع من ناحیة الشام. فقال جابر لعبده : انطلق إلى هذا السواد واتنا بخبره فإن کانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع إلینا لعلّنا نلجأ إلى ملجأ وإن کان زین العابدین(علیه السلام)فأنت حرّ لوجه الله تعالى . قال : فمضى العبد فما کان بأسرع من أن رجع وهو یقول : یا جابر قم واستقبل حرم رسول الله(صلى الله علیه وآله)هذا زین العابدین(علیه السلام) قد جاء بعماته واخواته فقام جابر یمشى حا فى الاقدام مکشوف الرأس إلى أن دنا من زین العابدین(علیه السلام). فقال الإمام : أنت جابر؟ فقال : نعم یابن رسول الله(صلى الله علیه وآله). فقال یا جابر : ههنا والله قتلت رجالنا وذبحت اطفا لنا وسبیت نساؤنا وحرقت خیامنا. ثمّ انفصلوا من کربلاء طالبین المدینة;48 عطیه گفت: مدّتى بر ما گذشت، در این هنگام از ناحیه شام سیاهى نمایان شد. گفتم: اى جابر سیاهى از طرف شام نمایان شده است. جابر به غلامش گفت: به سوى سیاهى برو و از آن براى ما خبر بیاور. اگر از یاران عمر بن سعد بود فوراً براى ما خبر بیاور تا در پناهگاهى پناه گیرم. و اگر زین العابدین(علیه السلام)بود تو در راه خدا آزادى. آن غلام روانه شد و طولى نکشید که به سرعت بازگشت گفت: اى جابر برخیز و به استقبال حرم پیغمبر خدا برو. این زین العابدین(علیه السلام)است که به همراه عمه ها و خواهرانش به این سو مى آیند. جابر برخاست و با گام هاى بلند در حالى که سرش برهنه بود به استقبال امام رفت وقتى به زین العابدین(علیه السلام)نزدیک شد. امام فرمود: آیا تو جابرى؟ گفت: بله اى فرزند رسول خدا. سپس امام فرمود: اى جابر بخدا سوگند اینجا مردان ما کشته شدند و کودکانمان ذبح شدند، زنهاى ما به اسارت رفتند و خیمه هاى ما به آتش کشیده شد. سپس کربلا را به قصد مدینه ترک کردند.
اکنون با توجه به متن فوق چند نکته را خاطر نشان مى شویم:
1. چرا عطیه از الحاق سر امام حسین(علیه السلام) به جسم مطهرش هیچ یادى نکرده است ؟ آیا در حالى که قاعدتاً مى بایست الحاق رأس شریف به بدن مطهر با تشریفات خاصى انجام مى شد و نقل هاى متعددى در باره آن وجود مى داشت مى توان تصور کرد عطیه به عنوان راوى واقعه، از این مسئله غفلت کرده و هیچ اشاره اى حتى به سر مطهر سیدالشهداء ننموده باشد؟! آیا مهم تر از آن، مسئله دیگرى بوده است که باعث شده است او از آن غفلت کرده باشد؟! آیا الحاق سر فرزند فاطمه زهرا((علیها السلام)) که چهل روز در شهر و دیار چرخانده شد و بر نوک نیزه ها جاى داشت و مورد بى مهرى ها و اهانت هاى بى حد و حصر یزیدیان واقع گردید مسئله کوچک و بى اهمیتى بوده است که عطیه از ذکر آن اغماض کرده یا آن را به فراموشى سپرده است؟!
2. اگر سر امام حسین به امام سجاد(علیهما السلام) تسلیم مى شد باید یزید دستور مى داد تا اهل بیت امام را به کربلا برند و پس از دفن سر حسین(علیه السلام) عازم مدینه شوند، در حالى که در هیچ یک از نقل هاى موجود از چنین دستورى خبرى نیست.
3. اگر سر امام حسین(علیه السلام) به امام سجاد(علیه السلام) تحویل مى شد از ابتدا مأموران همراه کاروان اسرا از آن مطلع بوده و راه خود را ابتدا به مقصد کربلا انتخاب مى کردند که در آن صورت نیازى به خواهش اهل بیت(علیهم السلام) از آنان در خصوص تغییر مسیر کاروان از مقصد مدینه به مقصد کربلا نبوده است.
4. اقوال فراوانى که از دفن سر مطهر امام حسین(علیه السلام) در جایى غیر از کربلا حکایت دارد بعضاً معارض هاى خوبى براى این اعتقاد خواهند بود.49
به هر حال، پرسش ما این است که با توجه به وجود ادله و اقوال مختلف در خصوص دفن سر مطهر امام(علیه السلام)و پراکندگى و تشتت آن اقوال که خود ایشان بر آن ها واقف بوده وبسیارى از آن اقوال را در کتاب خود آورده است و بالغ بر پنجاه صفحه از کتاب خود را به آن اختصاص داده است،50 و نیز با وجود خدشه ها واشکالاتى که برخى از علما و صاحب نظران به نظریه دفن سر مطهر امام حسین(علیه السلام)در کنار پیکر مطهرش کرده اند ، چگونه مى توان با این اندازه از اطمینان و جزم معتقد شد که سر امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین توسط امام سجاد(علیه السلام)به پیکر مطهرش ملحق گردیده است ! ؟ آیا اصولا در یک مسئله تاریخى به جز در مواقعى که اخبار متواتر و بدون معارض یک امرى را تصریح مى کنند مى توان به چنین جزم و یقینى دست یافت ؟!
نتیجه آن که اشاره نشدن الحاق سر مطهر سیدالشهداء به بدن شریفش در روایت عطیه ما را به دو نتیجه محتمل نزدیک تر مى سازد، و بر اساس هر دو نتیجه، رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا و دفن سر امام حسین(علیه السلام)در همان روز در کنار بدن مطهرش را به زیر سؤال مى برد :
نخست، آن که اگر تقطیع روایت عطیه صحیح باشد باید بپذیریم سرهاى شهدا در روز اربعین همراه امام سجاد(علیه السلام)نبوده است، زیرا اگر این گونه بود عطیه حتماً به همراه جابر در تدفین آن ها شرکت نموده ودر روایت خود آن واقعه مهم را با تفصیل نقل مى کرد;
دوم، آن که روایت عطیه همان است که در بشارة المصطفى آمده و ادامه اى نداشته است ، پس اهل بیت امام حسین(علیه السلام)در روز اربعین به کربلا نرسیده اند و جابر در اربعین حسینى پس از زیارت قبر مطهر حسین بن على(علیه السلام)به کوفه عزیمت کرده است و بازماندگان سیدالشهداء(علیه السلام)در روز اربعین به کربلا نرسیده اند و هیچ ملاقاتى در آن روز بین امام سجاد(علیه السلام)و جابر رخ نداده است .
یکى دیگر از قائلان عزیمت اهل بیت امام(علیهم السلام) به کربلا سید ابن طاووس در کتاب لهوف است. ایشان مى نویسد:
قال الراوى : ولمّا رجع نساء الحسین(علیه السلام) وعیاله من الشام وبلغوا إلى العراق قالوا للدلیل : مُرّ بنا على طریق کربلاء... ;51 راوى مى گوید: هنگامیکه زنان و فرزندان حسین(علیه السلام) از شام بازگشته به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از مسیر کربلا ببر.
پذیرفتن این جمله سید ابن طاووس نیز در هر حال، مشکل خواهد بود، زیرا رفتن بازماندگان سید الشهداء(علیه السلام)به کربلا از دو حال خارج نبوده است: یا از ابتداى حرکت قصد عزیمت به کربلا را داشتند، و یا در بین راه تصمیم خود را عوض کرده و قصد زیارت مرقد مطهر حسین(علیه السلام) نمودند.
اما اگر کاروان اسرا پس از آزادى، از ابتدا قصد عزیمت به کربلا را داشتند از همان ابتدا مسیر عراق و کربلا را پیش گرفته و نیازى به درخواست آنان بین راه از راهنمایان و گماشتگان یزید نبود تا آنان را به کربلا ببرند. و اما اگر قصد اولیه آنان مراجعت به مدینه منوره بوده و عزیمت به کربلا را قصد نکرده بودند، در آن صورت مسیر شام به مدینه را که راهى غیر از مسیر شام به عراق است در پیش گرفته و هرگز از عراق نمى گذشتند تا به هنگام رسیدن به عراق اهل بیت(علیهم السلام)از آنان بخواهند تا راه خود را به سوى کربلا کج کرده و آنان به زیارت مرقد مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) نایل آیند .
بنابراین، مشاهده مى شود که تقریباً نمى توان به هیچ یک از ادله قائلان به رسیدن اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به کربلا در روز اربعین اعتماد بایسته اى پیدا کرد و این امر هم چنان در هاله اى از ابهام باقى خواهد ماند، بلکه نرفتن اهل بیت امام به کربلا در راه بازگشت یا دست کم رسیدن به کربلا اما پس از اربعین شهداى کربلا از قوت بیشترى برخوردار است.
نتیجه
با توجه به بررسى پنج مطلب اساسى که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین ارتباط مستقیم داشت نتایج ذیل قابل اخذ خواهد بود:
1 ـ میزان زندانى بودن کاروان اسرا در کوفه دقیقاً معلوم نیست وبا توجه به زمانى که براى ارسال نامه ابن زیاد به شام و دریافت پاسخ آن از یزید لازم بود نمى توان گفت که خروج اسرا از کوفه قبل از 25 محرم بوده است ، مگر آن که معتقد شویم نامه اى براى کسب تکلیف در مورد اسرا بین ابن زیاد و یزید ردّ و بدل نشده است . بدیهى است که در آن صورت مدت زندانى شدن بازماندگان امام حسین(علیه السلام) در کوفه کوتاه بوده است . به هر حال، در مورد مدت توقف آنان در کوفه نمى توان اظهار نظر دقیق و یقین آورى ارائه نمود اگر چه با توجه به شواهد تاریخى زندانى بودن اسراى آل محمد به مدت نزدیک به دو هفته از احتمال بیشترى برخوردار است;
2 ـ انتقال کاروان اسرا از مسیر بادیة الشام به دلیل کویرى و صعب العبور بودن، و هم چنین به دلیل مرسوم نبودنِ عبور از آن و بالأخره به دلیل عدم وجود هیچ شاهد و مدرکى بر آن، منتفى بوده و قابل اثبات نیست، از این رو باید آن ها را از مسیر سلطانى یا میانه ـ آن گونه که به تفصیل گذشت ـ به شام منتقل کرده باشند;
3 ـ از آن جا که پیمودن فاصله بین کوفه و شام براى کاروان اسرا سریع تر از پیک ها ممکن و متصور نبوده است، قاعدتاً باید زمانى حدود دو هفته براى آن در نظر گرفت;
4 ـ براى مدت اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام نمى توان به نظرى قابل قبول و قطعى دست یافت، و به همین دلیل، تعیین زمان خروج آنان از شام نیز میسر نخواهد بود. اما آن چه نزدیک به یقین مى توان باور داشت این است که زمان اسارت و پس از آن، اقامت اهل بیت امام(علیه السلام) در شام بیش از هفت یا ده روز بوده است;
5 ـ چگونگى قصد عزیمت کاروان اسرا به کربلا پس از آزادى از بند یزید چندان مشخص نیست; یعنى معلوم نیست که آیا از هنگام حرکت از شام قصد کربلا نموده اند یا در بین راه تصمیم خود را تغییر داده اند؟ آیا از راه سلطانى یا راه میانه به سوى مدینه بازگشتند یا از راه مستقیم که از کنار دریاى مدیترانه مى گذرد ؟
6 ـ در یک جمع بندى نهایى مى توان چنین نتیجه گیرى نمود که گرچه بر اساس قول مشهور رفتن کاروان اسرا به کربلا در راه بازگشت پذیرفتنى است و اصرارى بر انکار آن وجود ندارد، اما رسیدن آنان در روز اربعین به کربلا با توجه به ابهامات بسیار و نیز شواهد وقراینى که برخى از آن ها در همین مقاله ذکر شد ممکن نبوده اصرار بر تحقق آن چندان قابل قبول نخواهد بود;
7 ـ با توجه به این که اثبات رسیدن کاروان اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به کربلا در روز اربعین اول، مؤونه بسیارى داشته و تقریباً امکان پذیر نیست، پس چه امرى باید برخى محققان را تا این اندازه مصمم ساخته باشد که آن را بپذیرند و براى اثباتش تلاش کنند؟ آیا براى اثبات فضیلت زیارت اربعین سیدالشهدا(علیه السلام)، روایات معصومان(علیهم السلام)کفایت نمى کند؟! آیاباید رسیدن اتفاقى اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) به کربلا در روز اربعین به آن ضمیمه شود؟! به نظر مى رسد حتى اگر روایتى بر فضیلت و استحباب زیارت اربعین نداشته باشیم (که البته این چنین نیست و در روایتى از معصوم(علیه السلام)، زیارت اربعین از علایم مؤمن دانسته شده است)52 رسیدن اتفاقى کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین بر فرض اثبات نیز نمى تواند وجه استحباب و فضیلت آن زیارت باشد.
والله اعلم وله الحمد
کتاب نامه
1. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، تحقیق على اکبر غفّارى ، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1399 ق.
2. سید محسن امین، أعیان الشیعة ، چاپ پنجم: بیروت ، دارالتعارف ، 1403 ق.
3. الاحتجاج على أهل اللجاج ، تحقیق ابراهیم بهادرى و محمّدهادى به، چاپ اول: تهران: دار الاُسوه ، 1413 ق.
4. دینورى، ابوحنفیه، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر ، چاپ اول: قم، منشورات رضى ، 1409 ق .
5. الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبدالله محمّدبن محمّدبن النعمان العکبرى البغدادى المعروف بالشیخ المفید(ت 413 هـ ) تحقیق : مؤسّسة آل البیت (علیهم السلام) ، قم : مؤسّسة آل البیت(علیهم السلام) ، الطبعة الاُولى ، 1413 هـ .
6. الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فى السنة ، أبو القاسم علیّ بن موسى الحلّى الحسنى المعروف بابن طاووس (ت 664 هـ ) ، تحقیق: جواد القیّومى ، قم : مکتب الإعلام الإسلامى ، الطبعة الاُولى ، 1414 هـ .
7. التهذیب (تهذیب الأحکام فى شرح المقنعة) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسیّ (ت 460 هـ . ق) ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الاُولى 1401 هـ .
8. الطبقات الکبرى ، محمّد بن سعد کاتب الواقدى (ت 230 هـ ) ، بیروت : دارصادر .
9. العدد القویّة لدفع المخاوف الیومیّة ، جمال الدین أبى منصور الحسن بن یوسف بن علیّ المطهّر الحلّى المعروف بالعلاّمة (ت 726 هـ ) ، تحقیق : السیّد مهدى الرجائى ، قم : مکتبة آیة الله المرعشى ، الطبعة الاُولى ، 1408 هـ .
10. الفتوح، أبو محمّد أحمد بن أعثم الکوفیّ (ت 314 هـ )، تحقیق : على شیری، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولى 1411 هـ .
11. الکافى، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینى الرازى (ت 329 هـ ) ، تحقیق : على أکبر الغفّارى ، طهران : دارالکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 هـ .
12. الکامل فى التاریخ ، أبو الحسن علیّ بن محمّد الشیبانیّ الموصلیّ المعروف بابن الأثیر (ت 630 هـ ) ، تحقیق: على شیرى ، بیروت : دار إحیاء التراث العربیّ ، الطبعة الاُولى 1408 هـ .
13. المصباح فى الأدعیة والصلوات والزیارات ، تقى الدین إبراهیم بن زین الدین الحارثى الهمدانى المعروف بالکفعمى (ت905 هـ ) ، قم : منشورات الرضى .
14. اللهوف فى قتلى الطفوف ، أبو القاسم علیّ بن موسى بن طاووس الحسینى الحلّى (ت 664 هـ ) ، تحقیق : فارس تبریزیان ، طهران : دار الأسوة ، الطبعة الاُولى ، 1414 هـ .
15. أمالى الصدوق ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّى المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 هـ ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمى ، الطبعة الخامسة ، 1400 هـ .
16. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار(علیهم السلام) ، محمّد باقر بن محمّدتقى المجلسى (ت 1110 هـ ) ، تحقیق : دار إحیاء التراث ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الاُولى ، 1412 هـ .
17. تاریخ الطبریّ (تاریخ الاُمم والملوک) ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبریّ الإمامى (ق 5 هـ ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار المعارف .
18. تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)،محمد على قاضى طباطبایى، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ،سازمان چاپ و انتشارات، 1383 ش .
19. تسلیة المجالس و زینة المجالس،محمد بن ابى طالب المجدى الحسنى الموسوى الحائرى، قم : مؤسسه المعارف الاسلامیة 1418 .
20. سیر أعلام النبلاء ، أبو عبدالله محمّد بن أحمد الذهبیّ (ت 748 هـ ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة 1414 هـ .
21. شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضى النعمان بن محمّد المصریّ (ت 363 هـ ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینى الجلالى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، الطبعة الاُولى ، 1412 هـ .
22. فرحة الغرى فى تعیین قبر أمیر المؤمنین علیّ(علیه السلام) ، غیاث الدین عبد الکریم بن أحمد الطاووسى العلوى (ت 693 هـ ) ، قم : منشورات الشریف الرضى .
23. کامل الزیارات ، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (ت 367 هـ ) ، تحقیق : عبدالحسین الأمینى التبریزى ، النجف الأشرف : المطبعة المرتضویة ، الطبعة الاُولى ، 1356 هـ .
24. مصباح المتهجّد ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطوسى (ت 460 هـ ) ، تحقیق : علیّ أصغر مروارید ، بیروت : مؤسسة فقه الشیعة ، الطبعة الاُولى ، 1411 هـ .
25. مع الرکب الحسینى (علیه السلام)،محمد جواد طبسى، قم ،مرکز الدرساة الاسلامیة للممثلیة: 1424 هـ.
26. مقتل الامام الحسین(علیه السلام)،محمد رضاالطبسى النجفى، قم : محبین، 1382 ش .
27. مقتل الحسین(علیه السلام) ، موفّق بن أحمد المکّى الخوارزمیّ (ت 568 هـ ) ، تحقیق: محمّد السماویّ ، قم : مکتبة المفید .
28. موسوعة الإمام علیّ(علیه السلام) فى الکتاب والسنّة والتاریخ ، محمّد الرَّیشَهرى و آخرون، قم و بیروت : دار الحدیث ، 1422 هـ .
29. موسوعة مقتل الامام الحسین(علیه السلام)،محمد عیسى آل مکباس، قم : للطباعة و النشر ، 1422 هـ .
30. نفس المهموم فى مصیبة سیدنا الحسین المظلوم(علیه السلام)،عباس القمى، قم: ذوى القربى ، 1421 هـ .
31. ینابیع المودّة لذوى القربى ، سلیمان بن إبراهیم القندوزى الحنفى (ت 1294 هـ ) ، تحقیق : على جمال أشرف الحسینى ، طهران : دارالاُسوة ، الطبعة الاُولى ، 1416 هـ .
32. التهذیب (تهذیب الأحکام فى شرح المقنعة) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسیّ (ت 460 هـ . ق) ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الاُولى 1401 هـ .
33 . المصباح فى الاعیه و الصلوات و الزیارات، للشیخ تقى الدین ابراهیم بن على بن الحسن العاملى الکفعمى (ت 900 هـ.ق) منشورات الشریف الرضى ـ قم.
34 . توضیح المقاصد، محمد بن الحسین العاملى (1030) هـ ق.) انتشارات آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم.
35 . مهیّج الاحزان، حسن یزدى حائرى، (1242 هـ .ق).
--------------------------------------------------------------------------------
1 . کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامى.
2 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 463 .
3 .آل مکباس، موسوعة مقتل الامام الحسین(علیه السلام) ، ص 446، امالى الصدوق، ص 140، مجلس 31، ح 3،و نیز ر.ک: مع الرکب الحسینى، ج 5، ص 136.
4 .سید محمد على قاضى طباطبائى، تحقیقى درباره اوّل اربعین حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، ص 41 ـ 42 .
5 . همان، ص 262.
6 . همان، ص 153، 261 و 273.
7 . طبرى، همان، ج 5، ص 338 (زمان مرگ معاویه روز 15 رجب) و ص 341 (روز 28 رجب زمان خروج امام از مدینه).
8 . همان : ج 5، ص 339.
9 محمد بن سعد الطبقات الکبرى، ج 1 ص 485 و مع الرکب الحسینى، ج 6، ص 83. و هم چنین نویسنده این کتاب در جاى دیگر دست کم زمان اقامت و اسارت اهل بیت را در کوفه تا روز 24 محرم مى داند و حرکت آنان را زودتر از 24 محرم به احتمال قوى رد مى کند ر،ک به ج 5، ص 178 ـ 179.
10 . همان : ج 5، ص 338.
11 . محمد على قاضى طباطبایى، تحقیق در باره اول اربعین سید الشهداء: ص 34 ـ 35.
12 . طبرى، همان، ج 5، ص 463 و موسوعة مقتل الامام الحسین لآل مکباس: ص 746 نقل از: الکامل فى التاریخ: ج 3، ص298.
13 . آل مکباس، همان، ص 410، به نقل از الفتوح، ابن اعثم کوفى: ج 5، ص 127 و ص 586.
14 .البته به نظر مى رسد که اگر مرحوم قاضى طباطبائى از این فرض دوّم دفاع مى کرد براى اثبات این که کاروان اسرا در کوفه توقف کوتاهى داشته و در روز اول صفر به شام رسیده اند و به تبع آن در اربعین حسینى نیز (20 صفر) به کربلا رسیده اند مناسب تر بود و متحمل زحمت کمترى نیز مى شد زیرا اوّلا: این فرض را حداقل دو کتاب مقتل تأیید مى کند و ثانیاً: نیازى به زحمت فراوان براى اثبات این که در زمان یزید از کبوتر نامه بر استفاده مى شد نیز نبود.
15 . محدث قمى، عباس، نفس المهوم، ص 227 (388).
16 . سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، قسم الاول جزء 4; قاضى طباطبائى، تحقیق پیرامون اربعین سیدالشهداء، ص 193.
17. مع الرکب الحسینى، ج 5، ص 186.
18 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.
19 . همان، ص 151.
20 . طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 125، ابن طاووس اللهوف، ص 215، مقتل خوارزمی: ج 2، ص 62. و نیز رجوع شودبه : ص 55، الفتوح: ج 2، ص 180 و تسلیة المجالس: ج 2، ص 379.
21 . ر.ک: موسوعة الإمام على(علیه السلام) : ج 6، فصل 6، به نقل از مسیر الإمام إلى الصفین: ص 55 .
22 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.
23 . همان، ص 34.
24 . همان، ص 34.
25 . همان، ص 38.
26 . مصباح کفعمى، ص 676; شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 391.
27 . مصباح کفعمى، ص 510; و توضیح المقاصد، 5 مسئله.
28 . الطبقات الکبرى (الطبقه خامة من الصحابه): ج 1، ص 485; و الأخبار الطوال، ص 260 .
29 . الفتوح: ج 5، ص 127 وراجع الارشاد: ج 2، ص 118.
30 . ابن سعد، همان، الطبقة الخامسة من الصحابه (طبقات کبرى)، ج1، ص486، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص576.
31 . الکامل فى التاریخ: ج 2، ص 577، سیر اعلام النبلا: ج 3، ص 320، ینابیع المودة: ج 3، ص 16
32 . مجلسى، بحارالأنوار : ج 45 ص 196 .
33 . قاضى نعمان مغربى، شرح الأخبار، ج 3، ص 269 .
34 . نجفى، قاضى طباطبائى، همان، ص 44.
35 . اقبال الأعمال : 589، اعلام الورى، ص 249 .
36 . طبسى نجفى، مقتل الإمام الحسین، ص 285 .
37 . قاضى طباطبائى، همان، ص 45 ـ 46 .
38 . ر.ک: مهیج الأحزان.
39 . به نقل از طراز المذهب.
40 . خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج 2 ص 72. البته این اخبار ممکن است مربوط به زمانى باشد که سر امام به شام رسانده شده، ولى کاروان اسرا هنوز نرسیده باشد .
41 . مصباح المتهجّد، ص 730; و مجلسى، بحارالأنوار، ج 101، ص 334 .
42 . العدد القویة، ص 219; مصباح کفعمى، ص 489 و 510.
43 . الرکب الحسینى، ج 6 ص، 270 .
44 . قاضى طباطبائى، همان، ص 359.
45 . همان.
46 . همان، ص 179 - 221 .
47 . همان، ص 179.
48 . همان، ص 186.
49 . کلینى الکافى : ج 4 ص 571; ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 83، فرحة الغرى، ص 92 ج 8; بحارالأنوار، ج 45 ص 178 ح 28 .
50 . قاضى طباطبائى، همان، ص 304 - 352.
51 . سید بن طاووس، اللهوف، ص 225 .
52 . شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 52، ح 122; و مجلسى بحار الأنوار، ج 101، ص 322، به نقل از: تهذیب، مصباح الزائر و اقبال سید، و مزار شهید.