درآمدى بر شناخت شکل گیرى و تطور صحابه نگارى(1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
صحابه نگارى به عنوان بخشى از علم رجال، ارتباط تنگاتنگى با حوزه سیره شناسى و حدیث دارد. حقیقت آن است که علما و مورخان در این حوزه، تلاش وسیعى کرده اند و حجم عظیم کتاب هایى که به گونه ها و از زاویه هاى مختلف به این موضوع پرداخته اند شاهد این مدعاست. نوسان هاى زیادى که در سیر تکوین دانش صحابه نگارى در طول بیش از ده قرن انجام شده، این شاخه از علم رجال را به بخشى عظیم، مهم و مستقل از دیگر بخش هاى رجال و سیره تبدیل کرده که شاید هنوز محققانى که در حوزه سیره نگارى و تاریخ اسلام تحقیق مى کنند توجه لازم را به این کتاب ها ندارند یا بدون درک صحیح از کیفیت تدوین آن ها و آگاهى به نواقص و اشتباه هاى زیاد موجود در آن ها کمتر با دیده نقد، مطالب این گونه کتاب ها را بازگو مى کنند. از این رو این مقاله، قدم کوچکى است براى آشنایى اجمالى با این کتاب ها.
درآمدى بر شناخت شکل گیرى و تطور صحابه نگارى
()
مقدمه
نهضت صحابه نگارى از همان قرن اول هجرى توانست همپاى سیره نگارى و حدیث نگارى، جاى خود را در میان علوم اسلامى باز کند، به طورى که خود، شاخه بسیار مهمى از علم رجال به معناى عام آن شد. از آن جا که بخش عظیمى از فقه، حدیث و تاریخ مسلمانان به گزارش هاى صحابه، وابسته است، علماى زیادى، توان خود را صرف این بخش کرده، ده ها کتاب در این باره نوشته اند. در این نوشتار در صدد بیان سیر تطور این گونه کتاب ها هستیم. براى تبیین این تطورِ تاریخى باید به این سؤال هاپاسخ داده شود:
1. زمینه هاى تاریخى و اجتماعى صحابه نگارىِ نخست، کدام بوده است؟
2. صحابه نویسى نخست، در چه قالب هایى ظهور و بروز کرد؟
3. مستندهاى اولیه صحابه نویسان براى تدوین فهرست صحابه، چه منابعى بوده است؟
4. آیا صحابه نگاران با یک نگاه و یک جهت به تدوین معجم هاى صحابه پرداخته اند؟
5. مشکلات و راه حل هاى این فن کدام است؟
زمینه هاى تاریخى صحابه نگارى
منابع تاریخى نشان مى دهد که مسلمانان از همان قرن اول و حتى از دوران خلفا به اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و جایگاه و اعتبار آنان توجه خاصى داشته اند.2 این جایگاه با فتوحات و گسترش اسلام در میان اقوام غیر عرب تقویت شد، زیرا آنان صحابه را واسطه هاى میان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امت و نیز آشنایان با سنت و سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى دانستند. این توجه و جایگاه پس از نزاع و جنگ هاى داخلى مسلمانان بیشتر شد، چرا که هر یک از طرف هاى درگیر سعى مى کردند با جذب صحابه، حقانیت و برترى خود را به دیگران نشان دهند. این امر، به خصوص براى نسل هاى بعدى که دوران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را ندیده بودند و از سوابق افراد اطلاع کافى نداشتند بسیار حائز اهمیت بود. این بهره بردارى تا بدان جا بود که طلحه و زبیر از اصحابِ سرشناس، براى فریب افکار عمومى در جنگ جمل، حاضر شدند بر خلاف نص قرآن، عایشه را با عنوان ام المؤمنین با خود همراه کنند. شبهه اى که از این ناحیه متوجه مسلمانان مى شد از نگاه ابن عباس دور نبود و از این رو به امیرالمؤمنین(علیه السلام)پیشنهاد داد تا آنان نیز از ام سلمه دعوت کنند، ولى آن حضرت این پیشنهاد را نپذیرفت.3
جایگاه اصحاب به خصوص سابقین در اسلام به حدى بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام)در نامه اش به معاویه، ملاک اختیار و تعیین خلیفه را تنها از آنِ بدریون و سابقین از مهاجر و انصار معرفى کرد.4
حضور جمع زیادى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ماجراى قتل عثمان، موجب شد تا محکوم کردن قتل او به شدت با چالش روبه رو شود، هم چنان که حضور آن جمع در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز همیشه مورد توجه مسلمانان و علماى اسلام بوده است. از همین رو، قدیمى ترین و نخستین کتاب رجالى جهان اسلام کتاب عبیدالله بن ابى رافع کاتب امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. این کتاب به نام تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین على بن ابى طالب الجمل و صفین و النهروان من الصحابه5 و مشهور به رجال ابن ابى رافع است.6 این کتاب، اوضاع سیاسى حاکم بر جامعه آن روز مسلمانان و نیز انگیزه تدوین چنین کتابى را نشان مى دهد.7 چنان که جوانى نزد ابان بن تغلب آمد و از او درباره تعداد صحابه پیامبر که على(علیه السلام) را همراهى کرده اند سؤال کرد. ابان پاسخ داد: گویا با آگاهى از این موضوع مى خواهى بر فضل و بزرگى على(علیه السلام) واقف شوى؟ جوان گفت: آرى. ابان گفت: ولى به خدا سوگند ما فضل و بزرگى اصحاب را تنها به سبب پیروى آنان از على(علیه السلام)شناخته ایم.8
عامل دیگرى را که مى توان بستر تاریخى و اجتماعى صحابه نگارى دانست این است که از نظر اجتماعى براى نوادگان صحابه بسیار مهم بود که اطلاعاتى در باره اجدادشان و نقش آنان در تاریخ اسلام داشته باشند.9 بدین منظور، مردم مدینه از شرحبیل بن سعد (متوفاى 123ق) به دلیل آگاهى وى بر اخبار سیره، سؤال مى کردند، ولى وى از پاسخ به کسانى که از پرداخت وجه امتناع مى کردند، طفره مى رفت. طبیعى است که چنین شخصى در مقابل اخذ وجه مى توانست غیر صحابى یا کسى را که در غزوه ها شرکت نداشته است در شمار این افراد قرار دهد، و برعکس در مقابل عدم پرداخت وجه، اقدام به سانسور اخبار یا خروج کسانى از شمار صحابیان و غازیان نماید. به همین دلیل، علماى مدینه او را متهم، و مغازى او را از اعتبار ساقط کرده، از موسى بن عقبه (متوفاى 141ق) که متخصص این فن بود خواستاز ارائه فهرست اصحاب شرکت کننده در غزوه ها شدند.10
تسمیه نگارى، مقدمه صحابه نگارى
بنا بر تحقیقات انجام شده11 و گزارش هاى تاریخى، در قرن نخست، صحابه نگارى با فهرست نویسى آغاز شد و عنوان تسمیه یا اسماء در مورد این فهرست ها بارها در منابع مختلف دیده مى شود.
همان طور که بیان شد موسى بن عقبه نیز مغازى خود را در این راستا تدوین کرد و به نظر مى رسد مغازى وى - دست کم در مرحله نخست - همانند مغازى واقدى نبوده، بلکه صحابه نگارى مختصرى بوده که تنها در آن، فهرستى از اسامى اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ارائه شده است.
با توجه به جایگاه علم انساب در میان عرب مى توان گفت که در حقیقت، تسمیه نویسى، شاخه اى از همان علم است یا دست کم برگرفته از علم انساب است. براى کسانى که در حوزه صحابه نویسى مى خواستند کتاب بنویسند در مرحله نخست آن چه مهم بود شناخت و تبیین نام و مشخصات فردى و قبیله اى اصحاب بود تا معلوم شود که آیا اساساً چنین شخصى وجود خارجى دارد یا خیر؟
فهرست نویسى صحابه با نام تسمیه یا اسماء، از قرن سوم شتاب بیشترى گرفت. غالب کتاب هایى که در باره تراجم نویسى راویان احادیث با عناوین طبقات و تاریخ نوشته شده بخش قابل توجهى از آن ها به فهرست نام صحابه اختصاص داده شده است. واقدى پیشگام چنین آثارى است. کتاب الطبقات او هر چند موجود نیست، ولى کاتب و شاگرد او، یعنى ابن سعد با تألیف کتاب الطبقات الکبرى بسیارى از مطالب طبقات واقدى را آورده، به گونه اى که برخى انتساب حقیقى این کتاب را به واقدى حدس زده اند. به هر حال، ابن سعد در الطبقات الکبرى با عنوان «تسمیه»، غالب اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را نام برده و در بخش هاى مختلف کتاب، براساس پراکندگى اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مناطق مختلف، آن ها را به یک نوع تقسیم بندى جغرافیایى طبقه بندى کرده است، مانند تسمیة من نزل مکة من اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله)و... .
ابن ابى خیثمه احمد بن زهیر بن حرب (متوفاى 279ق) نیز بخش هایى از کتاب التاریخ الکبیر معروف به تاریخ ابن ابى خیثمه را با عنوان تسمیه، به اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اختصاص داده و بر اساس شیوه ابن سعد، یعنى طبقه بندى جغرافیایى، از آنان نام برده است، مانند: تسمیة من نزل بالکوفة من اصحاب النبى(صلى الله علیه وآله)و... .
در کنار این گونه کتاب ها، کتاب هاى مستقلى با عنوان تسمیه و یا اسماء نوشته شده که برخى از آنها در ادامه خواهد آمد و برخى دیگر نیز به قرار ذیل است:
تسمیة اولاد العشرة و غیرهم من الصحابه، على بن مَدِینى (متوفاى 234ق).12
اسماء الصحابه، بخارى، محمد بن اسماعیل (متوفاى 256ق).13
تسمیة اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ترمذى. محمد بن عیسى بن سوره (متوفاى 279ق).14
اسماء الصحابه، دغولى ابوالعباس محمد بن عبدالرحمن (متوفاى 325ق).15
اسماء الصحابه، ابن عدى جرجانى ابو احمد عبدالله بن عَدِى (متوفاى 365ق).16
صحابه نگاران پیشگام
ابن حجر، بخارى را نخستین صحابه نگار دانسته است،17 ولى این سخن صحیح نیست و پیش از او افراد دیگرى پیش گام صحابه نویسى بوده اند، چنان که اسامى آنان خواهد آمد.
تا پیش از ابن عبدالبر (متوفاى 463ق) که خود ادعا کرده که خواسته است کتاب الاستیعاب او جامع منقولات صحابه نگاران پیشین باشد و از نام کتاب نیز این پیداست، افراد زیادى به تدوین مجموعه هاى صحابه نگارى اقدام کرده اند. شناخت دقیق مؤلفان، و تجزیه و تحلیل هر یک از این کتاب هاى صحابه نگارى، خود بررسى جداگانه مى طلبد. در این جا هدف ما، تنها آشنایى با اسامى نویسندگان و کتاب هاى آنان است. هم چنین از تکرار کتاب هایى که پیش از این نام برده شد یا در بخش هاى دیگر خواهد آمد پرهیز شده است:18
1. الصحابه، ابوعبیدة معمر بن مثنى (متوفاى 208ق).
2. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد (متوفاى 230ق).19
3. الصحابه، عثمانى، محمد بن عثمان بن خالد (احتمالا وى همان ابو مروان (متوفاى 241 ق) باشد).
4. المعرفة، حلوانى، حسن بن على (متوفاى 242ق)
5. الصحابه، قاضى ابوسعید عبدالرحمن بن ابراهیم بن عمرو قرشى دمشقى معروف به دُحَیم20 (متوفاى 245ق)
6. کتاب المعرفة فى معرفة الصحابه، عباد بن یعقوب رواجنى کوفى (متوفاى 250 یا 271ق)
7. کتاب التاریخ الکبیر (تاریخ الصحابه)، بخارى، اسماعیل بن ابراهیم (متوفاى 256ق).
8. الصحابه، حسن بن عثمان (به احتمال زیاد، وى مورخ، ادیب و قاضى بغداد، ابوحسان زیادى حسن بن عثمان بن حماد بغدادى (متوفاى 242ق) است).21
9. الطبقات، مسلم بن حجاج نیشابورى (متوفاى 261ق).
10. الصحابه، عمر بن شبه (متوفاى 263ق)
11. الصحابه، ابوزرعه رازى (متوفاى 264ق)
12. الصحابه، احمد بن سیار مروزى (متوفاى 268ق)
13. معرفة الصحابة و انسابهم، ابن برقى، ابوبکر احمد بن عبدالله بن عبدالرحیم بن سعید (متوفاى 270ق)
14. الصحابه، طائى حمصى، محمد بن عوف (متوفاى 272ق)
15. الصحابه، ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانى (متوفاى 275ق)
16. الصحابه، ابو حاتم رازى، محمد بن ادریس (متوفاى 275ق)
17. الصحابة یا تاریخ ابن ابى خیثمه، ابن ابى خیثمه، احمد بن زهیر بن حرب نسائى (متوفاى 279ق)
18. الصحابه، کُدَیْمى، ابو العباس، محمد بن یونس بن موسى بصرى قرشى شامى (متوفاى 286ق)
19. کتاب الصحابه، ابن رشدین، احمد بن محمد بن حجاج مصرى (متوفاى 292ق)
20. معرفة الصحابه، عَبْدان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عیسى مروزى (متوفاى 293ق)
21. الصحابه، مطیَّن، ابوجعفر محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمى (متوفاى 297ق)
22. کتاب الصحابه، محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمى (متوفاى 297ق).
23. کتاب الصحابه، عسکرى، ابوالحسن على بن سعید (متوفاى 300 یا 305ق).
24. معرفة الصحابه، ابومنصور باوَرْدى22، محمد بن سعد (متوفاى 301ق).
25. معجم الصحابه، ابویعلى موصلى، احمد بن على بن المثنى بن یحیى بن عیسى بن هلال تمیمى موصلى (متوفاى 307ق)
26. الصحابه، ابن خزیمه، ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمة بن مغیرة بن صالح سلمى نیشابورى (223 - 311ق).
27. الصحابه، ابوبکر بن ابى داود سجستانى، عبدالله بن سلیمان (متوفاى 316ق).
28. معجم الصحابه، بَغَوى، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفاى317ق). از این کتاب تنها دو جزء آن (10 و 11) موجود بوده و در پنج جلد چاپ شده است. این کتاب یکى از منابع مهم صحابه نگاران بعدى، چون ابونعیم و ابن عبدالبر بوده است.
29. الطبقات و کتاب الصحابه، ابو عَروبَه حرانى، حسین بن محمد بن ابى معشر مردود بن حماد سلمى حرانى (220 - 318ق).23
30. المنتقى من کتاب الطبقات، ابو عَروبَه، حسین بن محمد بن ابى معشر مردود بن حماد سُلَمى حَرّانى (متوفاى 220 - 318ق).
31. الصحابه، ابن الجارود، ابومحمد، عبدالله بن على بن جارود نیسابورى (متوفاى 320 یا 307ق).
32. کتاب الصحابه، عقیلى، ابوجعفر محمد بن عمر بن موسى (متوفاى 322ق).
33. کتاب الصحابه، ابن ابى حاتم، ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن ادریس (متوفاى 327ق).
34. الصحابه، ابواحمد عَسّال، قاضى ابو احمد، محمد بن احمد بن ابراهیم اصفهانى (متوفاى 349ق). سمعانى از او چنین با عظمت یاد کرده است: «امام کبیر جلیل القدر احد ائمة الحدیث فهماً و اتقاناً و امانة».24 ابن منده در باره او گوید: من از هزار شیخ و استاد حدیث نوشتم، ولى هیچ کدام را چون ابواحمد عسال متقن تر نیافتم.25 ابونعیم نیز گوید: وى در حفظ و اتقان و معرفت (شاید منظور شناخت احکام و حدیث و رجال باشد) از بزرگان بود.26
35. معجم الصحابه، ابن قانع، ابوالحسین عبدالباقى بن قانع بن مروزوق (متوفاى 351ق).
36. معجم الصحابة (الحروف بالصحابه)، ابن سَکَن بغدادى، ابوعلى سعید بن عثمان (متوفاى 353ق).
37. تاریخ الصحابه، ابن حبان، محمد بن حبان بستى (متوفاى 354ق)
38. کتاب الصحابه، جِعابى، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء بن سبرة بن سیار تمیمى بغدادى (284 - 355). مغلطاى در الابانه از آن نام برده است.
39. معرفة الصحابه، طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن احمد (متوفاى 360ق).
40. الصحابه، ابوالفتح ازدى موصلى، محمد بن حسین بن احمد (متوفاى 367 یا 374ق).
41. معرفة الصحابه، ابن زَبْر، ابو سلیمان محمد بن عبدالله بن احمد بن ربیعه الربعى الدمشقى (متوفاى 379ق).
42. تاریخ - معرفة - الصحابه، ابو احمد العسکرى، حسن بن عبدالله (متوفاى 382ق)
43. کتاب الصحابه، ابن شاهین، ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان (متوفاى 385ق)
44. اسماء الصحابة التى اتفق فیها البخارى و المسلم و ما انفرد به کل منهما، دارقطنى، على بن عمر (متوفاى 385ق).
45. معرفة الصحابه، ابن مَنْدَه، ابوعبدالله محمد بن اسحاق اصبهانى (متوفاى395ق). نسخه خطى از این کتاب موجود است و محقق تاریخ ابن یونس از آن استفاده کرده است. کتاب ابن منده یکى از مهم ترین منابع صحابه نگاران بعدى است. خاندان ابن منده یکى از برجسته ترین خاندان ها در اصفهان بوده اند که بیش از دو قرن منشأ خدمات ارزنده اى در علوم حدیث و فقه و تاریخ بوده اند. از جمله اعضاى این خاندان، ابوزکریا بن مَندَه، یحیى بن عبدالوهاب بن محمد عبدى اصبهانى (متوفاى 511). است که ذیلى بر کتاب معرفة الصحابه جدش با عنوان ذیل معرفة الصحابه تدوین کرد.
46. معجم الصحابه، ابن لال (بلال) شافعى، احمد بن على بن لال همدانى (308- 398ق)
47. معجم الصحابه، روذراورى،27 ابوبکر احمد بن على بن احمد بن محمد (308- 398ق).
48. معجم الصحابه، حسین القرشى، حسین بن عبدالله القرشى (زنده به سال 400ق)
49. معجم الصحابه، ذکوانى، ابوبکر محمد بن ابى على احمد بن عبدالرحمن اصبهانى (333 - 419ق)
50. معرفة الصحابه، ابونعیم اصبهانى، احمد بن عبدالله (متوفاى 430ق). در باره این کتاب توضیحاتى خواهد آمد.
51. معرفة الصحابه، مستغفرى، ابن معتز، ابوالعباس جعفر بن محمد بن مستغفرى بن فتح نسفى (متوفاى432).
52. الشمائل و الدلائل و معرفة الصحابة الأوائل، مستغفرى، (متوفاى432ق).
53. المصابیح فى معرفة الصحابه، شیرازى، یحیى بن یونس (متوفاى 432ق)
54. معرفة الصحابه، ابن منیره، ابوعبدالله محمد بن اسحاق (متوفاى 453ق).
55. کتاب الصحابه، ابو اسحاق صیرفى ملقب به سنان (متوفاى 380ق).28
56. کتاب الصحابه، ابوعثمان، سعید بن یعقوب سراج شیرازى، (متوفاى ؟)
صحابه نگارى محلى
با گسترش فتوحات و پراکندگى صحابه در سرزمین هاى فتح شده، صحابه نویسىِ جغرافیایى، توجه صحابه نگاران را به خود جلب کرد، به گونه اى که مى توان آن را بخشى از تاریخ نگارى محلى دانست. همان طور که گذشت، ابن سعد (متوفاى 230ق) نخستین کسى است که جهت گیرى جغرافیایى و محلى صحابه را در کتاب الطبقات الکبرى لحاظ کرد و بر این اساس نیز تقسیم بندى نمود،29 ولى بیشترین و بهترین کتاب هایى که در باره صحابه نگارى محلى نوشته شد از آنِ علماى همان مناطق بوده است، چرا که غالباً فرزندان و نوادگان این صحابه در آن شهرها بودند و بهتر از دیگران به میراث علمى و خانوادگى خود، آگاهى داشتند یا این که روایات آن اصحاب نزد مردم آن مناطق، حفظ شده بود. تکرار این جمله از صحابه نگاران که روایات فلان صحابى نزد بصریان30 و کوفیان31 و شامیان32 است ناظر به این موضع است. در نتیجه، جمع آورى این اطلاعات براى صحابه نویسانِ آن مناطق، آسان تر و متقن تر بود. هم چنین از آن جا که حضور و ورود صحابه در آن مناطق به عنوان میراث فرهنگى و محلى آن مناطق به شمار مى رفت، صحابه نگارانِ محلى، ثبت نام صحابه و تدوین این گونه کتاب ها را از وظایف دینى و ملى خود مى دانستند، چنان که حمزة بن یوسف سهمى (متوفاى 427ق) مؤلف تاریخ جرجان هدف از تألیف این کتاب را چنین بیان مى کند:
من چون دیدم که بسیارى از مردم و علما نسبت به شهرهاى خود تعصب نشان داده و به ذکر مفاخر و فضلاى خود، اعم از ورود اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن شهرها و نیز انتساب برخى از خلفا و امرا و علما بدان شهرها کتاب ها نوشته اند، اما درباره جرجان با این که مفاخر زیادى دارد هیچ یک از مشایخ و علماى ما همت نگماشته است، از این رو تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم.33
جایگاه صحابه نگارى محلى را مى توان به جریده هاى سادات تشبیه کرد که در آن ها نقبا و بزرگان سادات، اسامىِ سادات مهاجر به این مناطق را مى نوشتند. این جریده ها منبع بسیار مهم و مرجع اصلى نسب شناسان براى تدوین کتاب هاى انساب بوده است. از این رو، کسانى چون ابن عبدالبر، ابن اثیر و ابن حجر معمولا براى اثبات صحابه بودن شخصى که در مناطقى دیگر، غیر از حجاز بوده اند به کتاب هایى استناد مى کنند که در این خصوص، نوشته شده است. به طور مثال، ابن حجر ذیل جاحل ابومسلم صدفى که مصریین از احادیث او آگاه بودند از ابن منده روایتى نقل مى کند که بر صحابى بودن جاحل دلالت دارد، ولى ابن حجر با استناد به «ابن یونس» و «جیزى» که هر دو درباره اصحاب مصرى کتاب نوشته اند مى گوید: این دو و نیز ابونعیم، صحابى بودن او را تأیید نکرده اند و در این زمینه، این افراد اسوه و الگو براى ابن منده هستند.34 بروکلمان در آداب اللغة العربیة35 به برخى از این تواریخِ محلى اشاره کرده است، ولى در این جا با توجه به موضوع بحث، به چند کتابى که تنها با نگاه صحابه نگارى نوشته شده است اشاره مى شود:
تسمیة من نزل الکوفة من الصحابه، تألیف ابونعیم فضل بن دکین (130 - 219ق)
تسمیة من نزل البصرة من الصحابه، تألیف قومسى، نوح بن ابى حبیب (وى شاگرد عبدالرزاق صنعانى (متوفاى 212ق) است).
معرفة من نزل من الصحابة سائر البلدان، تألیف على بن مدینى ابوالحسن على بن عبدالله بن جعفر بن نجیح سعدى (161 - 234). او یکى از برجسنه ترین علماى جرح و تعدیل است که دیدگاه هایش درباره رجالِ احادیث، همیشه مورد استناد علماى رجال بوده است. آغا بزرگ تهرانى او را نخستین صحابه نگار دانسته است.36 کتاب او از منابع ابن منده و ابونعیم و دیگر صحابه نگاران بعدى بوده است.
تسمیة من نزل حمص من اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله) یا تاریخ الحمصیین، تألیف ابوبکر احمد بن محمد بن عیسى بغدادى (متوفاى 257ق).
تسمیة من نزل الشام من الصحابه، تألیف ابن سمیع، محمود بن ابراهیم (متوفاى 259ق).
تسمیة من نزل فلسطین من الصحابه، تألیف ابن قادم رملى، موسى بن سهل الدئلى (متوفاى 260ق).
تسمیة من نزل الشام من اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله) من الانصار و قبائل الیمن، ابوزرعة دمشقى، عبدالرحمن بن عمرو بن عبدالله نصرى دمشقى (متوفاى 281ق).
تسمیة من نزل من الصحابة حمص خاصة، حِمْصى، قاضى ابوالقاسم عبدالصمد بن سعید بن عبدالله (متوفاى 321 یا 324ق).
الصحابة المصریین، تألیف ابن قدید، ابوالقاسم على بن الحسن بن خلف بن قدید مصرى (229 - 312). مغلطاى در الابانه از آن نام برده است.
تسمیة من نزل من الصحابة مصر یا تاریخ الصحابة الذین نزلوا مصر، تألیف جِیزى، محمد بن ربیع بن سلیمان (متوفاى 321ق). ابن حجر بیش از سى مرتبه از کتاب او در الاصابه نام برده است.
تاریخ الرقة و من نزل من الصحابة و التابعین بها، تألیف قُشَیْرى حَرّانِى، ابوعلى محمد بن سعید بن عبدالرحمن (متوفاى 334ق).
تاریخ ابن یونس (القسم الاول: تاریخ المصریین)، ابن یونس، ابوسعید عبدالرحمن بن احمد بن یونس بن عبدالاعلى صدفى مصرى (281 - 341). طبق جستوجویى ابتدایى، ابن حجر در الاصابه بیش از پنجاه بار از او نام برده و موردى یافت نشد که نظر ابن یونس را رد کرده باشد.
تاریخ داریا و من نزل بها من الصحابة و التابعین بها، تألیف ابن مهنا، ابوعلى خولانى دارانى، عبدالجبار بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحیم بن داود (متوفاى 370ق).
تسمیة من نزل خراسان من الصحابه، تألیف ابو عبدالله حافظ حاکم نیشابورى محمد بن عبدالله (متوفاى 405ق). این کتاب باید همان تاریخ نیسابور یا بخشى از آن کتاب باشد.
من دخل الیمن من الصحابه، عَرشانى یمنى، قاضى صفى الدین، احمد بن على بن ابى بکر (متوفاى 590ق).
درّ السحابة فیمن دخل مصر من الصحابه، جلال الدین سیوطى، عبدالرحمن بن ابى بکر (809 - 911).37
عنوان النجابة فى تاریخ من دفن فى المدینة من الصحابة. رافعى، مصطفى بن محمد بن عبدالله.
تأملى در دو نام معجم الصحابة و معرفة الصحابه
نام بسیارى از صحابه نگارى هاى قرن سوم و چهارم معجم الصحابه و معرفة الصحابه است. آیا این دو عنوان با هم تفاوتى دارند؟ آیا نام گذارى به این دو، پا به پاى هم بوده یا این که حکایت از یک نوع تطور تاریخى در تدوین صحابه دارد و یکى بر دیگرى مقدم بوده است؟
نمى توان پاسخ قطعى به این سؤال داد، زیرا اگر بخواهیم با توجه به معناى این دو عنوان، این فرضیه را داشته باشیم که معجم نویسى مرحله اى پیش از معرفه نویسى بوده و در معجم تنها فهرستى از اسامى صحابه ارائه مى شده که صحت و سقم این انتساب چندان ارزیابى نمى شده است، فرضیه جامع و مانعى نسیت، زیرا عنوان معرفة الصحابه از نظر زمانى پیش از معجم الصحابه بوده و در قرن سوم، على بن مدینى (متوفاى 234ق); حلوانى حسن بن على (متوفاى 242ق); عَبّاد بن یعقوب رَواجنى (متوفاى 250 یا 271ق) عَبْدان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عیسى مَرْوَزى (متوفاى 293ق) و در ابتداى قرن چهارم ابومنصور باوَرْدى38 کتاب هاى خود را با عنوان معرفة الصحابه نوشته اند و اولین کتابى که در این باره با عنوان معجم الصحابه است از ابویعلى موصلى (متوفاى 307ق) است.
به نظر مى رسد معجم نویسى، حرکتى در مقابل کتاب هایى بوده است که اسامى را بر اساس قبایل یا حوادث تاریخى مرتب مى کرده اند، مانند الطبقات الکبرى ابن سعد و الطبقات خلیفة بن خیاط. معمولا این گونه کتاب ها با عنوان الطبقات است که به طبقه بندى اسامى از حیث مراتب فضل و سن (بزرگ تر و کوچکتر= کبار صحابه و صغار صحابه) و نیز تقسیمات تاریخى (بدریون، حدیبیون و...) و قبایل (مهاجرین، انصار - اوس و خزرج) و ... اشاره دارد.
ترتیب طبقات نویسى به دلیل این که متفرع بر شناخت حوادث تاریخى و قبایل افراد بوده و بسیارى، از آن اطلاع نداشته اند، براى سهولت در کار و پیدا کردن اسامى آن ها روش معجم نویسى انتخاب شده است. معجم نویسى نیز گاه فقط در حرف اول بوده است; یعنى مثلا تمام اسامى که با حرف الف شروع مى شدند یک جا بیان مى شده و گاه در تمام حروف، که البته روش دوم، بیشتر از قرن ششم به بعد بوده است.
با این حال، نقد و بررسى، هر چند به طور ضعیف مى توانسته هم در معجم نویسى و هم در معرفت نویسى باشد، اما به هر حال، دیده مى شود که جهت گیرى کتاب هاى معرفت نویسى در نقد و بررسى اصحاب و بیان اشتباه ها و توهم هایى که پیشینیان در این موضوع مرتکب شده اند، بیشتر جلوه مى کند و عنوان «معرفة» نگاهى دقیق تر از معجم به موضوع صحابه نگارى دارد. این مطلب را مى توان از نوشته هاى ابن عبدالبر و ابن اثیر و ابن حجر به وضوح دید، هر چند که پیش گام در این زمینه را باید ابونعیم اصفهانى دانست.39 ابونعیم همان طور که از کتابش معرفة الصحابه آشکار است بنا را بر پالایش و نقد و بررسى گفته ها و خطاهاى پیشینیان گذاشته که توضیح آن در ادامه خواهد آمد.
فضایل نگارى صحابه
حرکت فضایل نگارى صحابه را نباید تنها از دید تاریخ نگارى صرف نگاه کرد، بلکه با توجه به حوادث واقع در بستر زمانىِ تدوین این گونه کتاب ها، یعنى از قرن سوم تا پنجم باید این حرکت علمى را واکنشى از سوى فرقه هاى اسلامى مختلف در برابر حرکت هاى مذهبى، کلامى و سیاسى هم قلمداد کرد. بر محققان تاریخ، به خصوص آنان که در مقطع تاریخى یاد شده، تأمل بیشترى دارند، پوشیده نیست که بحث هاى کلامى میان اهل تسنن و تشیع در قرن چهارم و پنجم، قالب خود را در مباحث تاریخى پى مى گرفت و مهم ترین بحث در این میان، موضوع ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مباحث راجع به آن بود، و این گونه مباحث به عملکرد صحابه در برابر آن گره مى خورد، از جمله سقیفه و حوادث مربوط به حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)و دوران خلفا، به خصوص قتل عثمان و نیز جنگ هاى داخلى جمل، صفین و نهروان. در نتیجه، واکنش ها و موضع گیرى هاى متفاوتى نسبت به صحابه از سوى گروهاى مختلف مذهبى در پى داشت; برخى، مدافع و برخى، مخالف عملکرد صحابه بودند.
اهل تسنن با ادعاى عدالت تمام صحابه (بخوانید عصمت، حقى که حتى براى انبیا قائل نیستند) هر گونه انتقاد بر آنان، به خصوص اصحاب مشهور، از جمله خلفا را بر نمى تافتند، اما شیعه با توجه به حوادث تاریخ با رد عدالت صحابه، حق انتقادِ بر آنان را براى خود محفوظ مى داشت و به همین دلیل از دیر باز به دشمنى با صحابه متهم بود. شیعیان بر اساس آیاتى از قرآن که در آن ها خداوند به گروهى از منافقان (به ظاهر مسلمان و صحابى) لعن کرده است، و نیز برخى روایات اهل بیت(علیهم السلام)، لعن و نقل مثالب را جایز شمرده و این را مصداقى از تبرّى جستن از دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)تلقى کرده اند. از جمله این روایات که مورخان اهل تسنن و تشیع نقل کرده اند لعن امام على(علیه السلام) در نماز، بر معاویه، عمرو بن عاص، ابو الاعور سلمى، ابوموسى اشعرى، ولید بن عقبه، حبیب بن مسلمه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید و ضحاک بن قیس است;40 تمامى این افراد از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) هستند،41 اما اهل سنت بر اساس همان نظریه عدالت صحابه این را جایز نمى دانند، هر چند کسى چون ابوسفیان باشد که ابن عبدالبر در شرح حال او با این که روایاتى نقل کرده که بر کفر ابوسفیان صراحت دارد، اما مى گوید: بدتر از این روایات نیز نقل شده، اما من خوش ندارم آن ها را نقل کنم.42
از سوى دیگر، حرکت فضایل تراشى براى خلفا، به خصوص عثمان به عنوان حربه اى براى سرکوب امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بنى هاشم و شیعیان آن حضرت از سوى معاویه43 و جناح عثمانىِ طرفدار امویان در قرن اول و دوم، و از طرف اهل الحدیث و حنابله در قرن سوم و چهارم، جامعه شیعه را عملا به واکنش وا مى داشت که به صورت هاى مختلف، از جمله مثالب نویسى صحابه (البته نه همه صحابه، بلکه افراد خاص) ظهور و بروز مى کرد; هر اندازه آنان در بزرگ نمایى خلفا و صحابه پیش مى رفتند، اینان نیز بر نقل اخبار تاریخى که به گونه اى بیان کننده مثالب صحابه بود، اصرار مى کردند. این واکنش ها تنها یک سویه نبود، بلکه گاه اهل سنت سبب تحریک شیعیان مى شدند و گاه بالعکس. به طور نمونه، وقتى شیعیان دیلمى و آل بویه در بغداد از نقل فضایل صحابه ممانعت به عمل آوردند و به تعبیر ابن جوزى سب سلف را بر دیوارها نوشتند، شافعى محمد بن عبدالله تعمداً و براى مقابله با شیعیان، در مسجد جامع بغداد و مسجد خودش در باب الشام، به نقل و املاى فضایل صحابه پرداخت.44 از طرفى تا پیش از این که احمد بن حنبل کتاب فضائل الصحابه را بنویسد جامعه اهل تسنن (البته عثمانى ها و سلفى ها) حتى حاضر نبود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان خلیفه چهارم بپذیرد و تنها به تثلیث (ابوبکر، عمر و عثمان) خلافت قائل بود. مناقشه هاى اجتماعى که از این ناحیه، میان این دو گروه بود در کلام ابن قتیبه به روشنى ترسیم شده است. وى در الاختلاف فى اللفظ از افراط گرى اهل الحدیث در برابر فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شدت انتقاد کرده آن را جهالتِ محض شمرده است.45
احمد بن حنبل با نوشتن کتاب فضائل الصحابه و نوشتن فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)گامى در تعدیل افکار گروه افراطى اهل سنت برداشت و نظریه تربیع را جا انداخت. نسائى نیز به دلیل تصحیح افکار منحرفان شام، خصائص امیرالمؤمنین نوشت و به علت این که گروهى از او ناراحت شدند که خصائص شیخین را ننوشته، فضائل الصحابه را نوشت،46 هم چنین طبرى، مورخ مشهور از یک سو کتاب الولایه را نوشت و در ابتداى آن به فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرداخت47 و از سویى دیگر، فضائل ابى بکر و عمر را نوشت و آن بدین علت بود که وقتى وارد طبرستان شد مشاهده کرد که سب آن دو در میان مردم، شایع است و از این رو از طبرى خواسته شد تا فضائل آن دو را بنویسد، و چون این خبر به حاکم طبرستان رسید خواستند او را دست گیر کنند، ولى طبرى از آن جا فرار کرد.48
بخارى نیز که گرایش هاى سلفى او در کتاب صحیحش نمایان است در بخش فضائل الصحابه، بر خلاف رویه خود وقتى به معاویه رسیده است، عنوان باب را فضائل معاویه، ننوشته، بلکه «ذکر معاویه» نوشته است.49
تألیف کتاب هاى فضایل نگارى صحابه را تنها نباید حمل بر تقابل با مثالب نویسى شیعیان یا بالعکس دانست، بلکه همان طور که بیان شد گاه اقدام به فضایل نگارى، به خصوص تک نگارى هاى مربوط به امیرالمؤمنین (علیه السلام) از سوى علماى اهل سنت نقش تعدیل عقول و تألیف قلوب طرفداران هر دو فرقه را داشت.50 باید اذعان کرد که تألیف این کتاب ها اقدامات بسیار مهم و با ارزش و به خصوص در برخى دوره هاى تاریخى، به نوعى ایثار شبیه بوده است. البته نوشتن این گونه کتاب ها براى آرام کردن احساسات تند هر چند تأثیر خود را به مرور (ولى طولانى) بر جوامع سنى گذاشت، اما به این معنا نیست که از سوى افراطیان، نویسندگان این کتاب ها مورد اذیت و آزار قرار نمى گرفتند. کوچک ترین عکس العمل در برابر نویسندگان این کتاب ها اتهام تشیع و رافضى به آنان بود، چنان که حنابله، طبرى را پس از نوشتن کتاب الولایه به شدت مورد انتقاد قرار دادند و نه تنها او را به رافضى بودن، بلکه به الحاد متهم کردند و حتى به خانه او هجوم بردند و آن را سنگ سار کردند و پس از وفات نیز از ترس افراطیان اهل سنت او را در خانه اش دفن کردند.51 نسائى تنها به جهت رد درخواست مردم شام مبنى بر نقل فضایل معاویه و انکار هر گونه فضیلت براى معاویه از سوى وى، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و بر اثر این صدمات، جان باخت.52 نگاهى به کتاب الجمل و النصرة لسید العترة فى حرب البصره تألیف شیخ مفید (متوفاى 413ق) هر چند یک کتاب کاملا علمى و آن گونه که خود گفته است اخبار آن مستفیضه و کاملا مستند بر گزارش هاى مورخان اهل سنت بوده است،53 با این حال، براى سلفى هاى اهل تسنن که به هیچ وجه حاضر نبودند اندک مثالبى را در باره صحابه بشنوند، این کتاب بسیار ثقیل بوده است. به طور نمونه، گزارش حرکت نمادین عایشه در برایر سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرمایش آن حضرت به عایشه، گزارشى نیست که بتوان آن را به آسانى در جامعه آن روز بیان و نقل کرد،54 حتى در قرن سوم ابن هلال ثقفى کتاب المعرفه را که در فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مثالب دشمنان آن حضرت نوشته شده بود نتوانست در کوفه به رغم سابقه تاریخى تشیعش، انتشار دهد.55
از این ناحیه، پیوسته میان این دو گروه، برخوردهایى بوده، ولى شدت و ضعف موضع گیرى آنان یکسان نبود. در میان علما این بحث به صورت مناظره ها و گاه مشاجره هاى علمى و نوشتن کتاب ها و ردّیه نگارى دنبال مى شد، ولى در میان نیروهاى افراطىِ هر دو گروه و نیز بازتاب هاى اجتماعى آن، گاه به صورت زد و خورد و حتى آتش زدن محله هاى طرف هاى درگیر، نمود پیدا مى کرد.56
تا پیش از حکومت آل بویه بر عراق و ایران، شیعیان عراق در فشار و محدودیت هایى بودند که از سوى سلفى هاى بغداد بر آنان اعمال مى شد. داستان هاى قطع دست و پاى زایران امام حسین (علیه السلام) توسط بربهارى و نیروهاى او در همین دوران بوده است. نقش این فشارها در تحریک شیعیان بى تأثیر نبود. شیعیان بغداد که در قرن چهارم رو به ازدیاد نهاده بودند در مجالس خود به مثالب صحابه مى پرداختند. مسجد براثا پایگاه شیعیان بغداد بود که ابوالعباس بن عقده در آن جا به نقل فضایل على (علیه السلام) و مثالب صحابه، حتى شیخین مى پرداخت. این امر موجب شد که خلیفه عباسى اعلام کند که هر که صحابه را به بدى یاد کند ذمه خود را از او برداشته است.57
وقتى آل بویه بر خلافت عباسى تسلط یافتند، از شیعیان و علماى آنان حمایت کردند و معزالدوله احمد، نخستین حاکم بویهى بر عراق، اقدام هاى مهمى در ترویج شعایر شیعه در بغداد برداشت. وى دستور داد بر در و دیوارها شعار «لعن الله معاویة بن ابى سفیان و لعن من غصب فاطمة رضى الله عنها فدکاً و من منع ان یدفن الحسن عند قبر جدّه و من نفى اباذر الغفارى» را بنویسند. این شعارها موجب خشم سنیان شد و آن ها را پاک کردند.58برپایى مراسم عزادارى در روز عاشورا که طعن بر معاویه و یزید و شاید خلفاى قبلى را هم به دنبال داشت موجب درگیرى هایى میان حنبلى هاى متعصب بغداد و شیعیان شد و براى مقابله با شیعیان، مراسم عزادارى در مسکن بر سر قبر مصعب بن زبیر و نیز در برابر روز غدیر مراسمى مشابه در روز بیست و ششم ذى حجه به مناسبت روز غار59برگزار کردند، ولى هیچ یک از این دو مراسم پا نگرفت. و این موضوع آن قدر مضحک بوده که ابن کثیر متصدیان این اعمال را از نادانان و بى خردان اهل سنت شمرده است.60هم چنین مراسم شبیه سازى جنگ جمل به راه انداختند. در این مراسم، زنى را عایشه نامیدند و کسى را طلحه و دیگرى را زبیر خواندند و وانمود مى کردند که مى خواهند به جنگ اصحاب على (علیه السلام) بروند. هر یک از این مراسم در حقیقت به صراحت یا کنایه به عملکرد صحابه باز مى گشت. طبیعى است که شیعیان نیز در برابر این مراسم از خود عکس العمل نشان دهند و به درگیرى بینجامد که گاه تعداد قابل توجهى هم کشته مى شدند.61
شیعیان در مقابل فضایل نویسى صحابه، مناقب نویسى اهل بیت (علیهم السلام) به خصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دنبال مى کردند و از آنان کسى که در زمینه فضایل نگارىِ صحابه تألیفى داشته باشد یافت نشده است.62 تقابل فضایل نویسى و مناقب نویسى در مناطقى که از دو گروه اهل تسنن و تشیع شکل یافته بود، بیشتر بود. این تقابل در قرن پنجم و ششم در ایران و در زمان حکومت غزنویان و سلجوقیان شدت بیشترى داشت.63 در قرن ششم، غزالى خواندن مقتل الحسین را بر واعظان حرام اعلام کرد و بیان داشت که نقل و بازگو کردن این گونه مطالب، دشمنى مردم را با اصحاب بر مى انگیزد و موجب طعن و لعن آنان مى شود و این روا نیست، چرا که آنان اَعلام دین هستند.64 همچنین محمد بن محمود سلجوقى با تمسک به شعارها و سخنان برخى عوام الناس یا غالیان شیعه، کتاب بعض فضائح الروافض را نوشت و در آن تا توانست تهمت هاى سنگینى به شیعیان زد.65عبدالجلیل قزوینى رازى این کتاب را نقض کرد و با نوشتن بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض به رد این تهمت ها و بیان اعتقاد شیعه درباره صحابه پرداخت.
شیعیان تحت فشارهاى تبلیغاتى که از ابتدا تا قرن هاى متوالى بر روى آنان سایه افکنده بود نتوانستند در زمینه صحابه نگارى با علماى اهل سنت هم دم شوند، بلکه هر کدام فضایل نگارى صحابه و منقبت نگارى اهل بیت(علیهم السلام) را جزئى از هویت دینى و سیاسى و اجتماعى خود به شمار مى آورد و آن را به اصطلاح «شعار» خود مى دانست.
عماد الدین طبرى که در قرن هفتم وارد اصفهان شده علت نوشتن کتاب خود به نام اربعین را چنین مى گوید: «در شهر اصفهان بودم و علماى آن بقعه را یافتم که جمعى تفضیل صحابه مى نهادند بر اهل بیت و عترت رسول (علیه السلام)، و طایفه اى تفضیل عترت مى نهادند بر صحابه. چون چنین بود این کمینه دعاگویان بر خود لازم دید دلایلى چند که مرحّج طایفه دوم است نوشتن، به نقل از کتب طایفه اول».66
باید به این نکته اشاره کرد که برخى علماى هر دو فرقه براى اعتدال تفکر پیروان خود درباره صحابه، گام هاى مؤثرى برداشتند. اگر به کتاب النقض عبدالجلیل قزوین رازى توجه شود تفکرات اعتدالى او درباره صحابه مشاهده خواهد شد، به طورى که گاه به ذهن مى رسد براى ردّ اتهاماتى که نویسنده فضائح الروافض به شیعه نسبت داده بیش از حد به توجیه دست زده است. به جز او قوامى، شاعر همین دوره نیز در اشعار خود نگاه شیعى اعتدالى را نسبت به صحابه در اشعار خود نشان داده است. به طور مثال، وى گوید:
مبر تو تهمت شتم صحابه بر شیعت *** مگر چیزى که واجب آید استغفار و نیز گوید:
بر روان مهاجر و انصار *** بى نهایت ز ما سلام و دعاست 67
در شعرى دیگر نیز گوید:
از جان و روان سوخته آل رسولم *** و اصحاب نبى را به دل و دیده خریدار
آن را که بود دوستى آل پیمبر *** یاران نبى را به دل و دیده بود یار68
در ادامه حرکت اعتدالى شیعه نسبت به صحابه، علامه حلى، ابن میثم بحرانى و تنى چند از علماى شیعه و حتى اهل سنت به اظهار نظرهایى پرداخته اند که تفصیل آن، مجال دیگرى مى طلبد.69
در ذیل، فهرست مختصرى از اسامى کتب فضایل نگارىِ صحابه نگارى ملاحظه مى شود:
فضائل الصحابه، محمد بن صباح زعفرانى (شاید از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) یا پدر ابوعلى حسن بن محمد بن صباح زعفرانى و شاگرد شافعى باشد).70
فضائل الصحابه، ابن حبیب اندلسى، عبدالملک بن حبیب بن سلیمان بن هارون سلمى ابومروان (174 - 238ق).71
فضائل الصحابه، اسد بن موسى اموى (متوفاى 212ق).
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل (متوفاى 241ق).
فضائل الانصار، ابوداود سجستانى سلیمان بن اشعث (متوفاى 275ق).
فضائل الصحابه، نسائى، احمد بن شعیب (متوفاى 303ق).
فضائل الصحابه، بَغَوى، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفاى 317ق).72
فضائل الخلفاء الأربعة، ابوبکر احمد بن اسحاق نیشابورى (متوفاى 342ق).
فضائل الصحابه، خیثمة بن سلیمان قرشى طرابلسى (250-343ق).73
فضائل الصحابة و مناقبهم، دارقطنى، على بن عمر (متوفاى 385ق).
فضائل الصحابه، غلام خلال، ابوبکر عبدالعزیز بن جعفر عکبرى حنبلى (زندگى در قرن چهارم)74.
المصابیح فى فضائل الصحابه، ابن فطیس، عبدالرحمن بن محمد بن عیسى (متوفاى 348 - 402ق).75
فضائل الصحابه، غنجارى بخارى، ابوعبدالله محمد بن احمد بن سلیمان بن کامل (متوفاى 412ق)76
فضائل الصحابه، القادر بالله خلیفه عباسى ابوالعباس احمد بن اسحاق بن جعفر مقتدر خلیفه عباسى (336-422ق).77
فضائل الصحابه، ابونعیم اصبهانى، احمد بن عبدالله (متوفاى 430ق).
فضائل الصحابه، بیهقى شافعى، احمد بن حسین (384 - 458ق).78
فضائل الصحابه، شقراطسى، ابومحمد عبدالله بن یحیى بن على توزرى (متوفاى 466ق).79
فضائل الصحابه، سمعانى ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور (متوفاى 564ق).80
فضائل الصحابه، ابن صصرى، حسن بن هبة الله دمشقس (537 - 586ق).81
فضائل الصحابه، ابن قدامه مقدسى، عبدالله بن احمد بن محمد (متوفاى 620ق).
فضائل الصحابه، سید الکلّ قفطى، ابوالقاسم هبة الله بن عبدالله (متوفاى 697ق).82
فضائل الصحابه، ابن ابى ثلج ابوبکر محمد بن احمد الکاتب (متوفاى ؟).83
فضائل الصحابه، دیلمى، ابوالقاسم عمر بن على (متوفاى ؟).84
فضائل الصحابه، صعیدى، عبة الله بن عبدالله (متوفاى ؟).85
از صحابه نگارى حدیثى تا صحابه نگارى انتقادى
تا پیش از کتاب معرفة الصحابه ابونعیم، کسانى که در حوزه صحابه نگارى آثارى داشتند نوعاً با دید حدیث نگارى به این موضوع پرداخته، و تنها از اصحابى نام برده اند که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایتى داشته اند. این نوع از صحابه نگارى ها بیشتر میان کسانى رایج بوده است که تاریخ را از منظر حدیث نگارى مى دیده اند و به جنبه حدیث نگارى بیش از تراجم نگارى و شرح حال نویسى توجه داشته اند.
دلیل روى آوردن به این روش را مى توان در دو نکته دانست: نخست، تعریف صحابه که برخى، صحابى را کسى مى دانستند که با پیامبر(صلى الله علیه وآله) مجالست داشته و حدیث و سخنى از آن حضرت شنیده است.86 دوم، هم چنان که خلیفه و شافعى و ابوزرعه گفته اند صحابه در زمان وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالغ بر 60 هزار (سى هزار در مدینه و سى هزار نفر دیگر در خارج از مدینه) یا صد هزار نفر بوده اند و چون ثبت و ضبط اسامى آنان غیر ممکن یا بسیار مشکل و غیر قابل اطمینان بوده است از این رو براى شناخت صحابه، نقل روایت را میزان قرار داده اند. براى این گونه صحابه نگاران، این روش براى اثبات صحابى بودن افراد از دیگر علائم و نشانه ها متقن تر بوده است. به همین دلیل، ابوزرعه تعداد اصحابى را که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت دارند تنها هزار نفر دانسته و حاکم چهار هزار نفر گفته است.87افزون بر این، چنین روشى این کتاب ها را به مجموعه اى از احادیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله)تبدیل مى کرده که مى توانست براى فقها منبع خوبى باشد، هر چند که نمى توان گفت تمام منابع صحابه نگارى که بدین روش نگاشته شده است مى توانست منبع حدیثى نیز باشد، زیرا مهم براى آنان، اثبات صحابى بودن فرد از راه نقل حدیث بوده است. از همین رو احادیث، با اشاره و تقطیع نقل شده اند. نگاهى به طبقات خلیفه، این موضوع را آشکار مى کند.88 کتاب صحابه نگارى افرادى که تمام روایت را نقل مى کردند به شکل یک منبع حدیثى در آمده است. اسامى برخى از صحابه نگارى هایى که با نگاه حدیثى نوشته شده اند به قرار ذیل مى باشد:
تسمیة من روى عن النبى من اولاد العشرة و غیرهم من اصحابه، ابوالحسن مدینى على بن عبدالله (161 - 234).
الرواة من الاخوة و الاخوات، على بن مدینى (متوفاى 234ق) و ابوداود سجستانى (متوفاى 257ق).
الطبقات، خلیفة بن خیاط (متوفاى 240ق).
المسند، احمد بن حنبل (متوفاى 241ق).
الوحدان، بخارى، اسماعیل بن ابراهیم (متوفاى 256ق).
الوحدان، مسلم بن حجاج نیشابورى (متوفاى 261ق).
المسند، بقى بن مخلد بن یزید قرطبى اندلسى (متوفاى 201 - 276ق) وى این کتاب را به ترتیب اسامى صحابه تنظیم کرده و تعداد روایات هر یک از آنان را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیان کرده است.
من روى عن النبى من الشعراء الاسلامیین، ابن ابى خیثمه، احمد بن زهیر بن حرب نسائى (متوفاى 279ق).
الوحدان من الصحابه، قبانى حسین بن محمد (متوفاى 289ق).
مسند الصحابه (معروف به مسند رویانى)، رویانى، ابوبکر محمد بن هارون رویانى رازى آملى طبرى (متوفاى 307). وى نام 104 نفر از اصحاب را شمرده و روایات هر یک را آورده است. رویانى، مسند خلفا و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بسیارى از اصحاب مشهور را نیاورده است!
معجم الصحابه، بَغَوى، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز (متوفاى317ق). یکى از منابع مهم صحابه نگارانى، چون ابونعیم و ابن عبدالبر بوده است. سبک حدیث نگارى این کتاب کاملا مشهود است و عناوین هر باب را با «ذکر من روى عن النبى(صلى الله علیه وآله)» آغاز مى کند. از این کتاب تنها دو جزء (ده و یازده) موجود است که در پنج مجلد به چاپ رسیده است.
المعجم، ابن قانع، ابوالحسین عبدالباقى بن قانع (265 - 351ق) معروف به «معجم ابن قانع». وى در سال 347ق آن را املا کرده است.89 ابن قانع، اصحابى را که نام برده یک یا چند روایت نیز از آنان نقل کرده، و در مجموع، 1226 نفر صحابى نام برده است.
المقلّین من الصحابه، ابن ابى شیبه، محمد بن عثمان (متوفاى 297ق). مقلین به کسانى گفته مى شود که روایات اندکى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند.
من حدث هو و ابوه عن النبى، حافظ جِعابى، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء بن سبرة بن سیار تمیمى بغدادى (284 - 355ق).
المعجم الکبیر، طبرانى، ابوالقاسم سلیمان بن احمد (متوفاى 360ق). این کتاب همانند مسند احمد بیشتر شبیه یک کتاب حدیثى است تا معجم نگارى تاریخى. مجموع اصحاب نام برده شده نزدیک به 1500 نفر است که ترتیب آنان بر اساس حروف معجم مى باشد.
الآحاد و المثانى، ابن ابى عاصم، احمد بن عمرو شیبانى (206 - 287ق) از نام این کتاب آشکار است که اصحابى را نام برده که یک یا دو روایت از آنان نقل شده است.
الآحاد من الصحابه، ابن جارود، ابومحمد، عبدالله بن على بن جارود نیشابورى (متوفاى 320 یا 307ق).
تاریخ الصحابة الذین روى عنهم الاخبار، ابن حبان، محمد بن حبان (متوفاى 354ق). وى در این کتاب از 1608 صحابىِ راوى نام برده است.
من لم یرو عنه من الصحابة سوى واحد، ابوالفتح محمد بن حسین ازدى موصلى (متوفاى 367ق).
کتاب ذکر اسم کل صحابى روى عن رسول الله امراً و نهیاً و من بعده من التابعین و غیرهم ممن لا اخ له یوافق اسمه من نقلة الحدیث من جمیع الامصار، حافظ ابوالفتح محمد بن حسین ازدى موصلى (متوفاى 367ق) این کتاب هم چنان که از نامش پیداست به صحابه اختصاص ندارد. مجموع افراد نام برده شده 629 نفر از صحابه و غیر آن مى باشد. در این کتاب از برخى اصحاب یاد شده که در معجم هاى دیگر صحابه از آنان نامى نیست. محقق کتاب این افراد را دوازده نفر ذکر کرده است.
الاخوة من الصحابة و التابعین و من بعدهم من الخالفین، عبدالرحمن بن محمد بن عیسى (متوفاى 348 - 402ق).
أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، ابن حزم اندلسى، على بن احمد (متوفاى 456ق).
المسند، ابویعلى موصلى، احمد بن على بن المثنى بن یحیى بن عیسى بن هلال تمیمى موصلى (متوفاى 307ق).
ترتیب اسماء الصحابة الذین اخرج حدیثهم احمد بن حنبل فى المسند، ابن عساکر (متوفاى 571ق). تعداد اصحاب نام برده شده 1056 نفر است.
کتاب التاریخ و اسماء المحدثین و کناهم، قاضى ابوعبدالله محمد بن احمد مقدمى (متوفاى 301ق). این کتاب به اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اختصاص ندارد; اما مؤلف ابتدا از 135 نفر صحابى نام برده است.
بى شک این شیوه صحابه نگارى اشکال ها و نواقص مهمى داشته و منشأ توهم هاى زیادى در باب صحابه نگارى بوده است. مهم ترین اشکال هاى این شیوه به شرح ذیل است:
الف خروج بسیارى از اصحاب که روایتى ندارند، اما امکان اثبات صحابى بودن آنان از راه هاى دیگر وجود دارد، چرا که صحابى بودن ملازم با راوى بودن نیست، مانند حویطب بن عبدالعزى که هیچ روایتى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ندارد، اما به طور قطع وى در شمار افرادى است که در فتح مکه اسلام آورده است.90 هم چنین مى توان گفت بسیارى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در غزوه هاى نخستین شهید شدند از این دسته هستند. بدیهى است که خروج این افراد از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، صحابه نگارى را با نقایص جدى روبه رو مى کند;91
ب چنان چه مستند صحابى بودن فردى، منحصر به روایتى شاذ باشد، تضعیف جدى در سند این روایت، سبب رد مضمون آن حدیث و در نتیجه، نفى وجود شخص صحابى مورد نظر خواهد شد;
ج صرف روایت شخص از پیامبر(صلى الله علیه وآله) دلالت قطعى بر مسند بودن آن ندارد و به اصطلاحِ حدیثى، حدیث مرفوعه نخواهد بود، بلکه حدیث «مرسل» مى تواند باشد، لذا برخى که تنها زمان رسول خدا را درک کرده بودند براى نشان دادن این موضوع، نام اصحابى را که از آنان حدیث شنیده بودند مى انداختند و خود مستقیم از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل حدیث مى کردند.92 مرسل بودن روایات سبب شده تا افراد زیادى از تابعین در شمار صحابیان قرار گیرند;93
د کسانى که با روایت سر و کار دارند مى دانند که نام افراد به تناسب ذوق و سلیقه راویان یا توهم، به گونه هاى مختلف بیان شده است. گاه افراد به اسم، کنیه، جَدّ، قبیله، تیره و... نام برده شده اند. همین امر برخى صحابه نگاران را بر آن داشته تا با سطحى نگرى، بر اساس هر یک از روایات، اصحابى خیالى درست کنند. این امر یکى از دلایل اصلى افزوده شدن اصحابى است که نام آن ها به صورت هاى مختلف در روایات نقل شده است. به طور مثال، ابوخزامه سعدى تنها یک روایت دارد که این روایت به دلیل اختلاف در سند و نیز تصحیف در آن، پانزده نام را براى خود در شمار صحابه باز کرده است و بالأخره همین امر، سبب تناقض گویى صحابه نگاران و مشتبه شدن امر بر آنان شده است.94 این نقیصه یکى از مهم ترین اشتباه هاى صحابه نگاران و لغزش گاه آنان بوده است.
ه اشکال دیگرى که متوجه این روش است، ارائه نکردن اطلاعات کافى در باره اصحاب است; امرى که دیگران را بر آن داشت تا صحابه نگارى حدیثى را به تراجم نگارى تغییر جهت دهند. ابن عبدالبر به این نکته توجه داشته و گوید: درباره صحابه کتاب هاى زیادى نوشته شده، ولى یا بیشتر به نسب و قبایل آنان پرداخته اند و یا به روایات آنان توجه بیشترى کرده اند، اما از اخبار دیگرى که در شناخت شخصیت آنان مهم و لازم بوده، صرف نظر شده است.95 ابن اثیر نیز به همین موضوع اشاره کرده و گوید: من کتاب هاى ابن منده و ابونعیم را ملاحظه کردم و دیدم که مطالب آن دو بیشتر درباره احادیث و روایات است، ولى از اخبار و احوال صحابه، سخنى به میان نیاورده اند.96 با مطابقت التاریخ الکبیر بخارى و نیز المعجم ابن قانع و الآحاد و المثانى ابن ابى عاصم و المعجم الکبیر طبرانى با کتاب هاى بعدى صحابه نگارانى، مانند الاستیعاب و اسدالغابه و به خصوص الاصابه تفاوت فاحش میان این کتاب ها را به خوبى نشان مى دهد.
بنابراین، حرکت دیگرى که در حوزه صحابه نگارى پدید آمد، روش نقد و بررسى مستندات صحابه نگارانِ پیشین بود. پیش گام این حرکت، تا آن جا که منابع موجود نشان مى دهد، ابونعیم اصفهانى در معرفة الصحابه است. ابونعیم از شیوه روایى پیروى نکرد و آن را جامع و مانع ندانست. وى از کسانى که تنها بر اساس روایات، افرادى را در شمار صحابه نام برده اند، انتقاد مى کند. به طور مثال، ذیل عتبة بن ابىوقاص گوید: برخى علماى متأخر97 او را صحابى دانسته اند و به حدیث زهرى از عروه از عایشه از عتبة بن ابى وقاص استناد کرده اند، در حالى که اسلام آوردن عتبه ثابت نشده است.98 هم چنین ممکن است «سماع از پیامبر (صلى الله علیه وآله)» حاصل نشده باشد. مانند مصعب بن شیبه99; ایاس بن مالک100، محمد بن زهیر بن ابى جبل101، محمد ابومهندمزنى102، محمد بن علیه قرشى103، محمود بن شرحبیل104 و عتبة بن طویع105. این افراد از نظر ابونعیم در شمار تابعین هستند. وى این اشتباه را از ناحیه برخى راویان دانسته و در پایان، ذیل بابى به نام «ذکر من اسمه محمد و ذکرهم بعض الرواة فى جملة الصحابة واهماً فیهم» تصریح مى کند که تمام افرادى که نام برده شد از اصحاب نیستند و تنها برخى بر اساس این روایاتِ موهوم و بى اساس، توهم کرده اند که آنان در شمار صحابه هستند. ابونعیم مى گوید: تنها کسانى به این روایات اهمیت مى دهند که هدفشان زیاد کردن شمار صحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مباهات به آنان است.106
وى در معرفة الصحابه سعى بر این دارد تا این اشتباه ها را برطرف سازد و از این رو به راه هاى مختلفى که مى توانسته در اثبات صحابى بودن کسى کمک کند، توجه کرده است. آن چه از میان همه راه ها براى او و صحابه نگاران بعدى قابل توجه بوده و بدان استناد کرده اند، علاوه بر تواتر، شهرت صحابى بودن فردى در نزد مورخان و محدثان بوده است، در عین حال از روایت نیز غافل نشده و براى اطمینان، روایت یا روایاتى را از آن صحابى - هر چند با اشاره - نقل مى کند.
پس از ابونعیم کتاب هایى به عنوان حاشیه و تکمله و ذیل بر کتاب معرفة الصحابه نوشته شد که هر کدام به سهم خود درصدد اصلاح و تبیین اشتباه ها و توهم هاى ابونعیم بوده اند. مهم ترین این کتاب ها عبارت اند از:
ذیل (تتمة) معرفة الصحابة لابى نعیم، ابوموسى مدینى، محمد بن عمر مدینى اصفهانى (متوفاى 501 - 581ق). این کتاب یکى از مهم ترین کتاب هایى است که در حوزه صحابه شناسى مورد توجه و استناد صحابه نگاران بعدى، به خصوص ابن اثیر و ابن حجر قرار گرفته است. این ذیل نزدیک به دو سوم کتاب ابن منده بوده است.107 این حجم قابل توجه، از یک سو افتادگى هاى زیاد ابونعیم را در باب صحابه نگارى، و از سوى دیگر، وسعت اطلاعات ابوموسى را در این زمینه نشان مى دهد.
تبیین الاصابة لأوهام حصلت فى معرفة الصحابة یا کتاب اوهام ابى نعیم فى کتابه الصحابه، ابن سرور مقدسى جماعیلى، تقى الدین ابومحمد، عبدالغنى بن عبدالواحد بن على بن سرور مقدسى دمشقى (متوفاى 541 - 600ق).
نزدیک به سى سال پس از ابونعیم در حوزه صحابه شناسى ابن عبدالبر کتاب الاستیعاب فى معرفة الاصحاب را نوشت.108 عبدالبر در مقدمه به منابع خود اشاره کرده است. وى افزون بر ده ها کتاب سیره و تاریخ و حدیث و انساب و... از کتاب هایى که در خصوص صحابه نوشته شده است بهره برده که برخى از آن ها عبارت اند از:
کتاب الصحابه، ابوجعفر عقیلى محمد بن عمرو بن موسى مکى (متوفاى 322ق).
الحروف فى الصحابة، ابن سَکَّن سعید بن عثمان (متوفاى 353ق).
الصحابه، ابوحاتم رازى (متوفاى 275ق).109
کتاب من روى عن النبى من الشعراء الاسلامیین، ابن ابى خیثمه.110
معجم الصحابه، ابن قانع.111
کتاب معرفة من نزل من الصحابة و سائر البلدان، على بن مدینى (متوفاى 234ق).112
وى راه اثبات صحابى را منحصر به روایات ندانسته است، بلکه در مرحله نخست، بر اقوال مشهور علماى حدیث، سیره و انساب اعتماد، و از کتاب هاى آنان براى اثبات صحابى بودن افراد استفاده کرده است، ولى این بدان معنا نیست که ابن عبدالبر تقلید گونه، دیدگاه هاى پیشینیان را در صحابى بودن افراد پذیرفته باشد; بلکه در موارد قابل توجهى با بیان «و لاتصح له صحبة»113 صحابى دانستن برخى را صریحاً رد مى کند یا با عبارت «فى صحبته نظر»114; «فى اسناده (اى فى اسناد حدیثه) مقال»115; «اسناده لیس بالقوى»; «حدیث لیس اسناده قوى»116; «و لایصح عندى ذکره فى الصحابة و حدیثه مرسل»117; «فى اسناده شیخ مجهول لایعرف»118 و یا «فى اسلامه نظر»119 صحابى بودن افرادى را با چالش روبه رو ساخته است. این گونه نقدها بر احادیث افرادى که تنها مستند صحابى بودن آنان روایتشان بوده است در حقیقت ردّ صحابى بودن آن افراد خواهد بود.
وى هم چنین با ردّ دیدگاه هاى محدثان و صحابه نگاران بزرگى چون دار قطنى120 و عقیلى121 و ابن ابى خیثمه و ابوحاتم رازى و پسرش122 قوت خود را در نقد حدیث نشان داده است. این ایراد بر ابن عبدالبر وارد نیست که با توجه به مردود بودن این افراد به عنوان صحابه رسول الله(صلى الله علیه وآله) چرا آنان را نام برده است، زیرا اولا: در کتابى که به فهرست اصحاب پرداخته، لازم است که به چنین افرادى که دیگران آنان را صحابى دانسته یا حتى توهم کرده اند اشاره شود، ثانیاً: ابن عبدالبر در مقدمه خود بیان کرده که در این کتاب چنین بنایى نداشته که تنها نام افرادى را بنویسد که صحابى بودنشان مسلم بوده است، بلکه افرادى را که صحابى بودنشان جاى بحث و مناقشه بوده نیز آورده است. به طور کلى ابن عبدالبر افزون بر صحابیان مسلّم، از شش گروه دیگر به عنوان اصحاب در کتاب خود نام برده که عبارت اند از:
1- کسانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را - در حالى که مسلمان بوده اند - تنها یک بار ملاقات کرده اند;
2- کسانى که نه در حد ملاقات، بلکه تنها یک بار او را دیده اند;
3- کسانى که در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را دعا کرده است. ظاهر این حرف این است که این نوزادان را نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده اند، نه این که خبر تولد کسى را به پیامبر داده باشند و آن حضرت هم او را دعا کرده باشد، زیرا در این صورت حداقلِ دیدار حاصل نشده است;
4- کسانى که در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها به آنان نظر افکنده است;123
5- کسانى که در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مسلمان زاده شده اند، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها به آنان نظر افکنده و آنان به دست مبارک پیامبر تبرک جسته اند یا مانند آن;
6- کسانى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایمان آورده و براى آن حضرت، صدقات (زکات و غیره) فرستاده و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هم آن ها را باز نگردانده است;
این مورد آخر، ابهام دارد که آیا با فرض حصول دیدار است یا خیر؟ ظاهر عبارت، دیدار را نمى رساند و این احتمال نیز مى رود که صدقات را به کارگزار پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده باشند، ولى پرداخت را به آن حضرت نسبت دهند. اگر چنین باشد این، خروج از حداقل تعریف صحابه خواهد بود که «دیدار» در آن قید شده است.
با این توضیحات آشکار مى شود که چرا افرادِ قابل توجهى در الاستیعاب نام برده شده اند که خود ابن عبدالبر صحابى بودن آنان را رد کرده است. با این حال، افراد متعددى نیز در الاستیعاب نام برده شده که در هیچ یک از گروه هاى هفت گانه (اصحاب اختلافى و شش مورد مذکور) قرار نمى گیرند و دیدار آنان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه تنها ثابت نشده124، بلکه به عدم رؤیت این افراد و تابعى بودن آنان تصریح کرده است یا گاه تنها به صرف تولد آنان در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) صحابى شمرده است، مانند ربیعة بن عامر بن هدیر125، زِرّ بن حبیش126، زید بن وهب جهنى127، ابوعثمان نهدى، ابورافع الصائغ و... . مجموع افراد در الاستیعاب 4225 نفر است که از این میان، 3224 مرد و 1001 تن زن مى باشد.
این تعداد هر چند با اختلاف ده نفر، کمتر از تعداد 4235 نفر اصحابى است که ابونعیم در معرفة الصحابه نام برده است، اما با تتبع در مطالب ابن عبدالبر به دقت نظر او در شناخت صحیح اصحاب و نیز شرح حال آن ها بهتر پى خواهیم برد. شاید از همین رو این کتاب به مراتب بیش از کتاب ابونعیم مورد توجه علماى بعدى قرار گرفته و ذیل ها و حاشیه هاى مختلفى بر آن نگاشته شده است. این ذیل ها و حاشیه ها را نباید بر اشکال هاى انبوه ابن عبدالبر در الاستیعاب حمل کرد، بلکه چنان که از اسدالغابه و الاصابه به عنوان دو کتابى که بیشترین مطالب این ذیل ها را نقل کرده اند، بر مى آید اغلب موارد یاد شده در آن ذیل ها مربوط به افرادى است که به عنوان اصحاب استدراک شده اند. نمودارهایى که در ادامه خواهد آمد ذیل هایى را که بر کتاب الاستیعاب نوشته شده است نشان مى دهد. از مجموع این ذیل ها، ذیل ابن فتحون مالکى ابوبکر محمد بن خلف (متوفاى 520ق) و ابوموسى مدینى محمد بن عمر اصفهانى (متوفاى 581ق) از اهمیت بیشترى برخودار است.
در کنار این ذیل ها، خلیلى مقدسى، شمس الدین، محمد بن یعقوب (متوفاى 797) کتاب الاستیعاب را خلاصه کرده و نام آن را أعلام الإصابة بأعلام الصحابه نهاده است.128عبدالغنى مقدسى نیز کتاب الاصابة لأوهام احمد الخلیلى را نوشته و در آن، اشتباه هاى خلیلى را تبیین کرده است.129
معـرفـة الصحـابه
ابن مَنْده، محمد بن اسحاق اصبهانى (متوفاى 395)
ذیل معرفة الصحابه ذیل معرفة الصحابه
ابوزکریا بن مَندَه (متوفاى511) ابو موسى مَدِینى (متوفاى 581)
معـرفـة الصحـابـه
ابو نعیم اصبهانى احمد بن عبدالله (م 430)
ذیل معرفة الصحابه لابى نعیم تبیین الاصابة لأوهام حصلت فى معرفة الصحابه
ابوموسى مَدِینى(501-581) ابن سرور عبدالغنى مقدسى(541-600).
الاستیعاب فى معرفة الاصحاب
ابن عبدالبَرّ، یوسف بن عبدالله (م 463)
حـاشیة الاستـیعاب ذیل الاستیعاب ذیل الاستیعاب اوهام ابن عبدالبر
ابوالولیدوَقَّشى(م.488ق) غسّانى(م.498ق) ابن فَتْحون(م.520) ابن فَتْحون(م.520ق)
ذیل الاستیعاب ذیل الاستیعاب ذیل الاستیعاب تتمة معرفة الصحابه
ابن الأمین(م.544ق) ابن دبّاغ(م.546ق) اشیرى (م. 561ق) ابوموسى مَدِینى(م.581ق)
تهذیب الاستیعاب حاشیة الاستیعاب أعلام الإصابة بأعلام الصحابه روضة الاحباب
ابن ابى طى(م.630ق) ابن دِحْیة (م. 633ق) خلیلى مَقْدسى (م. 797ق) اورعى (م.703-783ق)
تلخیص الاستیعاب الشموس المضیئة فى ذکر اصحاب الخیر البریه
جماعة بن عمر(م. ؟) سندروسى، محمد بن محمد بن على (م. 1177ق)
ابن عبدالبر در حوزه صحابه نگارى حاکمیت علمى خود را نزدیک به دو قرن تثبیت کرد و صحابه نگاران بعدى جز ذیل ها و تلخیص هاى سودمند خود بر الاستیعاب کارى از پیش نبردند.
کتاب نامه
1. آغا بزرگ تهرانى (متوفاى 1389)، ذیل کشف الظنون، به کوشش سید حسن موسیو خرسان، نجف، ]بى تا[.
2. آقا بزرگ تهرانى(متوفاى 1389)، الذریعة الى تصانیف الشیعه، بیروت، دار الأضواء، 1403ق.
3. ابن ابى الحدید، عبدالحمید بن محمد(متوفاى 656ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل محمد ابراهیم، قم، اسماعیلیان.
4. ابن اثیر جزرى، ابو الحسن على بن محمد (متوفاى 630ق)، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، تحقیق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ]بى تا[.
5. ابن اثیر، على بن ابى الکرم(متوفاى 630ق)، الکامل فى التاریخ، تحقیق ابوالفداء عبدالله قاضى، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407ق.
6. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على(متوفاى 579ق)، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
7. ابن حبان، محمد بن حبان تمیمى(متوفاى 354ق)، کتاب الثقات، حیدر آباد هند، مؤسسة الکتب الثقافه، 1393.
8. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852)، الاصابة فى تمییز الصحابه، تحقیق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
9. ابن شهرآشوب، محمد بن على (متوفاى 588ق)، معالم العلماء، قم، ]بى تا[.
10. ابن عبدالبر اندلسى، یوسف بن عبدالله (متوفاى 463ق)، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
11. ابن قانع، عبدالباقى (متوفاى 351ق)، معجم الصحابه، تحقیق صلاح بن سالم مصراتى، مدینه منوره، مکتبة الغرباء الاثریة، 1418ق.
12. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، (متوفاى 276ق)، الاختلاف فى اللفظ و الرد على الجهمیة و المشبهة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق .
13. ابن کثیر، ابى الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقى(متوفاى 774ق)، البدایة و النهایة، تحقیق على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408ق.
14. ابن هلال ثقفى، ابراهیم بن محمد (متوفاى 283ق)، الغارات او الاستنفارات و الغارات، تحقیق سید جلال الدین محدث.
15. ابونعیم اصفهانى، احمد بن عبدالله (متوفاى 430ق)، معرفة الصحابه، تحقیق عادل یوسف عزارى، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق.
16. اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه على قرائى و رسول جعفریان، قم، کتابخانه آیت الله العظمى مرعشى نجفى، 1413ق.
17. اسماعیل باشا بن محمد امین بغدادى (متوفاى 1339ق)، ایضاح المکنون فى الذیل على کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ]بى تا[.
18. اسماعیل باشا بن محمد امین بغدادى (متوفاى 1339ق)، هدیة العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ]بى تا[.
19. بخارى، محمد بن اسماعیل(متوفاى 256ق)، التاریخ الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
20. بخارى، محمد بن اسماعیل (متوفاى 256ق)، صحیح البخارى، بیروت، دارالفکر، طبعه بالاوفست عن طبعة دارالطباعة العامرة باستانبول، 1401ق.
21. بلاذرى، احمد بن یحیى (متوفاى 279ق)، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودى، بیروت، موسسة الأعلمى للمطبوعات، 1394ق.
22. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انتشارات انصاریان، 1375.
23. حاجى خلیفة (متوفاى 1067ق)، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت، داراحیاء التراث.
24. ذهبى، محمد بن احمد (متوفاى 748ق)، تجرید اسماء الصحابه، بیروت، دار المعرفة، ]بى تا[.
25. ذهبى، محمد بن احمد(متوفاى 748ق)، تذکرة الحفاظ، 4 مجلد، هند، مکتبة الحرم المکى.
26. ذهبى، محمد بن احمد(متوفاى 748ق)، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب النؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
27. زرکلى، خیرالدین (متوفاى 1410ق)، الأعلام قاموس التراجم، بیروت، دارالعلم للملایین ]بى تا[.
28. سمعانى، ابى سعد عبدالکریم بن محمد بن منصور تمیمى، (متوفاى 562ق)، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودى، بیروت، دار الجنان، 1408ق.
29. سهمى، حمزة بن یوسف (متوفاى 427ق)، تاریخ جرجان، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.
30. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبرى بغدادى (متوفاى 413ق)، مصنفات الشیخ المفید (الجمل و النصرة لسید العترة فى حرب البصرة)، تحقیق سید على میر شریفى، قم، المؤتمر العالمى لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.
31. طبرسى، فضل بن حسن (متوفاى 548ق)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ اول: بیروت، دارالمعرفة، 1376ق.
32. طوسى، محمد بن الحسن(متوفاى 460هـ)، الفهرست، چاپ اول: تحقیق جواد قیومى، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.
33. علامه امینى، عبدالحسین (متوفاى 1392ق)، الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الکتاب العربى، 1417ق.
34. قاضى نعمان مصرى، نعمان بن محمد (متوفاى 363ق)، شرح الخبار فى فضائل الائمة الاطهار(علیهم السلام)، بیروت، دارالثقلین، 1414ق.
35. کحاله، عمر رضا، معجم المولفین تراجم مصنفى الکتب العربیة، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
36. ماسینیون، لویى، مباهله در مدینه اسلام و مسیحیت، ترجمه و مقدمه محمودرضا افتخار زاده، تهران، انتشارات رسالت قلم، 1378.
37. منقرى، نصر بن مزاحم(متوفاى 212ق)، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، المکتبة آیت الله العظمى مرعشى النجفى.
38. مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، مجله تراثنا، شماره 15، 1409،
39. نجاشى، احمد بن على (متوفاى 460ق)، رجال النجاشى، تحقیق موسى شبیرى زنجانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ق.
40. نعمانى، ابن ابى زینب، محمد بن ابراهیم (متوفاى 380ق)، کتاب الغیبة، تحقیق على اکبر غفارى، تهران، مکتبة صدوق.
41. یاقوت حموى، (متوفاى 626ق)، معجم الادباء، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408ق.
42. ، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
راهنماى اشتراک فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش
1 در صورت تمایل، وجه اشتراک را به حساب جارى 1001 بانک ملى شعبه مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى(ره) قم (کد 2723) (قابل پرداخت در سراسر کشور) واریز نموده و اصل فیش بانکى یا تصویر آن را همراه برگ اشتراک و مشخصات کامل خود، به نشان دفتر فصلنامه ارسال نمایید.
2 در صورت تغییر نشانى خود، فصلنامه را از نشانى جدیدتان مطلع سازید.
3 در کلیه مکاتبات خود، شماره اشتراکتان را نیز ذکر کنید.
4 بهاى اشتراک داخل کشور، سالانه (4 شماره) 16000 ریال (تک شماره 4000 ریال).
توجه در صورت افزایش نرخ فصلنامه، مبلغ مزبور از موجودى شما کسر مى شود.
نشانى دفتر فصلنامه:
فـم بلوار امین(ص) روبروى راهنمایى و رانندگى 45 مترى بسیج مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى(ره) فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش تلفن 2932328 داخلى 689 . دورنگار2936002(0251) .
برگ درخواست اشتراک
اینجانب(نام):.............................................................(نام خانوادگى):........................................................................................................................
سطح تحصیلات:........................................................ مشترک حقیقى / حقوقى به نشانى ذیل متقاضى دریافت مجله مى باشیم:
شهرستان: .......................................................خیابان:.............................................................................................................................................................
کوچه:.......................................پلاک:................................. کدپستى:...................................... صندوق پستى:................................... تلفن: ................................................................................................ کد شهرستان:................................................................................................
لطفاً از شماره ................................ تا شماره........................................................ فصلنامه را به نشانه فوق ارسال نمایید.
در ضمن فیش بانکى به شماره................................... با مبلغ........................................................................................ ریالى به پیوست ارسال گردید. تاریخ امضاء
--------------------------------------------------------------------------------
1 عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2 . ر.ک: ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 1، ص 164 - 165. حتى در برخى روایات آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى شرکت کنندگان در بدر، امتیاز خاصى قائل بوده است. ر.ک: طبرسى، مجمع البیان، ج9، ص 378.
3 . شیخ مفید، الجمل، ص 239.
4 . اگر چه در جاى خود بیان شده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر اساس عقیده و روش و رویه اى که براى انتخاب خلیفه مرسوم شده بود با معاویه سخن گفته است، و نه بر اساس عقیده واقعى که همانا از راه انتصاب از جانب خدا و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى باشد.
5 . شیخ طوسى، الفهرست (فهرست شیخ طوسى)، ص 175. قاضى نعمان در کتاب خود، این کتاب را آورده است (شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار(علیهم السلام)، ج 2، ص16 - 36). پس از او احمد بن محمد بن سعید زیدى با عنوانِ تسمیة من شهد مع امیرالمؤمنین (علیه السلام) حروبه من الصحابة و التابعین کتابى نوشت. ر.ک: رجال النجاشى، ص 94; شیخ طوسى، الفهرست، ص 74 و ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص53.
6 . آقا بزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 10، ص 83.
7 . البته این جنگ ها به این دلیل که پیکار با صحابه و مسلمانان بوده است همیشه از سوى دشمنان آن حضرت به عنوان نقطه منفى بر ضد امام تبلیغ مى شده است، چنان که نقل شده شخصى نزد ابن عباس آمد و نظر او را در باره امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواست. ابن عباس از فضایل امام روایاتى گفت، ولى آن شخص گفت: منظور من این ها نبود، بلکه از جنگ هاى جمل و صفین و نهروان و کشتن اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان به دست او سؤال دارم. ابن عباس پرسید: آیا نزد تو، من عالم ترم یا على (علیه السلام)؟ آن مرد گفت: اگر نزد من على (علیه السلام) از تو عالم تر بود از تو سؤال نمى کردم. ابن عباس از این سخن برآشفت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند، من هر چه مى دانم از على (علیه السلام) است، و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را آموخت و خدا رسولش را از فوق عرش خویش آموخت; علم على (علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و علم پیامبر(صلى الله علیه وآله)از خدا و علم من از على (علیه السلام) است و علم تمام صحابه در برابر علم على (علیه السلام) همچون قطره اى در هفت دریاست. ر.ک: شیخ مفید، الإمالى، ص 236.
8 . هاشم معروف حسنى، سیرة الأئمة الاثنى عشر، ج 2، ص 197.
9 . دقیقاً مى توان این خواسته را با موضوع سادات تشبیه کرد که برخى براى اغراض و اهداف مختلف، خواهان انتساب خود به سادات بودند. قدیمى ترین کتابى که در باره انساب آل ابى طالب نوشته شده با نام تسمیة من اعقب من ولد امیرالمؤمنین (علیه السلام) تالیف سید یحیى بن حسین (214-277) است.
10 . ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 116
11 . ر.ک: سیدمحمدرضا حسینى جلالى، «التسمیات طلیعة المؤلفات فى الحضارة الاسلامیة»، تراثنا، 1409ق شماره 15، ص 116.
12 . زرکلى، الاعلام، ج 4، ص 303.
13 . حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 88 و اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج 2، ص 16.
14 . ابن حجر عسقلانى، الإصابه، ج 2، ص 134.
15 . ابن حجر عسقلانى، الإصابه، ج2، ص140.
16 . زرکلى، الاعلام، ج4، ص103. زرکلى گوید: وى در شهر خود به ابن قَطّان معروف است، ولى در میان محدثان به ابن عدى شناخته مى شود.
17 . ابن اثیر، اسدالغابة، ج 1، ص 75.
18 . این فهرست بر گرفته از این کتاب ها بوده است: ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب; ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابة; ابن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمییز الصحابة; خطیب بغدادى، تاریخ بغداد; شمس الدین ذهبى، سیر اعلام النبلاء و تذکرة الحفاظ; مغلطاى بن قلیچ، الانابة الى معرفة المختلف فیهم من الصحابة; خیرالدین زرکى، الاعلام; حاجى خلیفه، کشف الظنون; اسماعیل پاشا، هدیة العارفین و ابن شاکر عبدالنعم، ابن حجر عسقلانى، مصنفاته و دراسة فى منهجه و موارده فى کتاب الاصابة.
19 . بى شک، این کتاب مختص صحابه نیست، ولى بخش زیادى از آن به اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) اختصاص دارد.
20 . دحیم، تصغیر دحمان به معناى خبیث است و قاضى ابوسعید از این که او را با این لقب مى خوانده اند ناراحت مى شده است. سمعانى، الانساب، ج2، ص461.
21 . براى اطلاع از شرح حال وى ر.ک: ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص496.
22 . همان «ابیورد» از شهرهاى خراسان است که بین سرخس و نسا واقع است. یاقوت حموى، معجم البلدان، ماده باورد.
23 . مغلطاى در الانابه از دو کتاب او نام برده است.
24 . سمعانى، الانساب، ج4، ص 189.
25 . ابن جوزى، المنتظم، ج14، ص130. نقل سمعانى از ابن منده چنین است: من شرق و غرب دنیا را گشتم و کسى مانند ابو احمد عسال ندیدم. (الانساب، ج4، ص 189).
26 . ابن جوزى، المنتظم، ج14، ص 131.
27 . دهستانى، نزدیک نهاوند. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج3، ص78.
28 . مغلطاى، از این کتاب در الانابه نام برده است.
29 . البته این مطلب صرف نظر از کتاب طبقات واقدى است، زیرا برخى را بر این باور است که طبقات ابن سعد در حقیقت همان کتاب طبقات واقدى است با افزوده شدن مطالبى دیگر از ابن سعد. اگر چنین نظریه اى درست باشد به احتمال زیاد، طبقات واقدى نیز تقسیم بندى جغرافیایى را لحاظ کرده است.
30 . ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص 105، 108 و ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 8، ص 311، 328.
31 . بخارى، التاریخ الکبیر، ج1، ص455; ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص52، 127، 377; ابو نعیم اصفهانى، معرفة الصحابة، ج5، ص2940; ابن اثیر، اسدالغابة، ج6، ص173 و ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 8، ص 187.
32 . ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص10، 35، 75، 130، 200 و ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 1، ص302 و ج3، ص396 و ج5، ص310 و ج8، ص36.
33 . سهمى، تاریخ جرجان، ص 43-44.
34 . ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 1، ص 552: فلابن منده فیهم اسوة.
35 . بروکلمان، آداب اللغة العربیة، ج 1، ص 400 - 417.
36 . آغابزرگ تهرانى، ذیل کشف الظنون، ص 30.
37 . این کتاب تلخیص کتاب تسمیة من نزل من الصحابة مصر تألیف محمد بن ربیع بن سلیمان جِیزى (متوفاى 321ق) است، ولى سیوطى سى صد نفر دیگر از صحابه را بدان افزوده است.
38 . همان ابیورد از شهرهاى خراسان است که بین سرخس و نسا واقع است. یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل باورد.
39 . البته به دلیل موجود نبودن کتاب هاى پیش از ابونعیم که با عنوان معرفة الصحابه بوده است براى ما معلوم نیست که آیا آنان نیز جهت گیرى نقد و بررسى را داشته اند یا خیر؟
40 . وقعة صفین، ص 552; انساب الاشراف، 352 و الغارات، ج2، ص 641.
41 . بنابر این، روایتى که نصربن مزاحم آورده که در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیه السلام) حجر بن عدى و عمرو بن حَمِق خُزاعى را از لعن بر معاویه برحذر داشته و سفارش کرده که به جاى لعن، مثالب او را بگویند، به نظر مى رسد این سیاست مربوط به زمان و موقعیتى خاص بوده است; بدین معنا که نمى توان چنین برداشت کرد که سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هر شرایط و زمانى این بوده که لعن بر هیچ کس، حتى شخصى مثل معاویه که مسبب و مسئول این همه فساد بر روى زمین بوده را جایز نمى شمرده است، چرا که با لعن خود آن حضرت بر تعدادى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) سازش ندارد. بنابراین، باید گفت که این دستور مربوط به شرایط جنگ بوده و هنوز امید به هدایت معاویه و شامیان بوده است، (وقعه صفین، ص 103). علاوه براین، بنا بر برخى روایات دیگر به نظر مى رسد راوى در نقل این روایت، اشتباه کرده، زیرا قاضى نعمان مصرى همین خبر نصر بن مزاحم را نقل کرده است، اما در آن آمده که حجر بن عدى و عمرو بن حمق شامیان را لعن مى کردند و امام به آنان فرمود تا معاویه و شیعیان او را لعن کنند. (شرح الاخبار، ج2، ص165). به هر حال، دست کم طبق همان روایت نصر در این که امام على (علیه السلام) نقل مثالب افرادى مانند معاویه را تجویز کرده، شکى نیست.
42 . ابن عبدالبر، الاستیعباب، ج4، ص241.
43 . نعمانى، کتاب الغیبة، ص 79; ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص46. بر این اساس، ابن عرفه معروف به ابن نفطویه مى گفت: بیشتر روایات مربوط به فضایل صحابه، اخبار ساختگى است.
44 . ابن جوزى، المنتظم، ج14، ص173.
45 . ابن قتیبه، الاختلاف فى اللفظ، ص 41 - 42.
46 . ذهبى، تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 699-701.
47 . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص162; یاقوت حموى، معجم الادباء، ج 18، ص40 و 85 و نیز ر.ک: علامه امینى، الغدیر، ج1، ص152. البته اذیت و آذار حنابله بغداد نسبت به طبرى مربوط به مخالفت هاى او با احمد بن حنبل نیز بوده است.
48 . یاقوت حموى، معجم الادباء، ج18، ص 85-86.
49 . صحیح البخارى، ج 4، ص 219.
50 . چنان که در باره انگیزه نسائى از نوشتن خصائص امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فضائل الصحابه او و نیز احمد بن حنبل بیان شد.
51 . ابن اکثیر، البدایة و النهایه، ج11، ص162; یاقوت حموى، معجم الادباء، ج18، ص40 و 85 و نیز ر.ک: علامه امینى، الغدیر، ج1، ص152. البته اذیت و آذار حنابله بغداد نسبت به طبرى مربوط به مخالفت هاى او با احمد بن حنبل نیز بوده است.
52 . همان.
53 . شیخ مفید، الجمل، ص 226 و 423.
54 . در این گزارش، چنین آمده که عایشه در برابر سپاه خود ایستاد و مانند حرکت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جنگ بدر، مشتى خاک برداشت و به طرف سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و گفت: «شاهت الوجوه». امام على(علیه السلام) در برابر این حرکت عایشه خطاب به او فرمود: «و ما رَمَیْتِ إذ رَمَیْتِ یا عائشةَ و لکنَّ الشیطانَ رَمَى» (شیخ مفید، الجمل، ص 347-348).
55 . رجال النجاشى، ص 17.
56 . غالیان از هر دو فرقه، سهم بیشترى در برافروخته شدن آتش مشاجره ها داشتند. این گونه درگیرى ها معمولا میان اهل الحدیث و حنابله بغداد با نیروهاى شیعى، اوج بیشترى داشت. ابن جوزى حوادث و اتفاقات مربوط به قرن چهارم و پنجم را در المنتظم نقل کرده است که صورت خوشایندى ندارد و انسان را از چنین درگیرى هایى متأثر مى کند.
57 . ابن جوزى، المنتظم، ج4، ص 27 و 37 ، حوادث سال هاى 331 و 332.
58 . هما، ص 140.
59 . روزى که ابوبکر به همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مدینه هجرت کرد و براى این که به دست مشرکان قریش دست گیر نشوند در غار ثور مخفى شدند.
60 . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 373.
61 . رسول جعفریان، تاریخ تشیع، ج 1، ص363 - 364.
62 . جز یک کتاب که آن هم به طور قطع نمى توان نظر داد و آن کتاب فضائل الصحابه اثر محمد بن صباح زعفرانى است که احتمال داده اند از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) باشد، احتمال داده شده است که ولى پدر ابوعلى حسن بن محمد بن صباح زعفرانى و شاگرد شافعى باشد. اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 55.
63 . براى اطلاع از فشارها و تهدیدهاى اجتماعى و سیاسى که از این ناحیه، میان شیعیان و سنیان به وجود آمده است ر.ک: جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، فصل «غزنویان و سلجوقیان و تشیع» و نیز فصل «تشیع اعتدالى».
64 . لوئى ماسینیون، مباهله در مدینه اسلام و مسیحیت، مقدمه کتاب، محمود افتخار زاده، ص 43 - 44.
65 . از جمله مى گوید: «مذهب رافضیان بر آن است که همه امت کافرند»; «شیعت (شیعیان) همه زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را دشنام مى دهند». براى اطلاع بیشتر ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع، فصل تشیع اعتدالى در ایران، ج 2، ص 553 - 602.
66 . همان، ج 2، ص 544.
67 . رسول جعفریان، همان، ج 2، ص 577.
68 . همان، ص 589.
69 . ر.ک: همان، ص 591-602.
70 . اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 55.
71 . اسماعیل باشا، هدیة العارفین، ج1، ص 64.
72 . حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج2، ص 1276. شاید همان معجم الصحابه ایشان باشد.
73 . همان، ج 2، ص 1385; اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، ج1، ص357 و زرکلى، الاعلام، ج2، ص326.
74 . اتان کلبرگ، همان، ص 55.
75 . حاجى خلیفه، همان، ج 2، ص 1276 و اسماعیل باشا، همان، ج 1، ص515.
76 . حاجى خلیفه، همان، ج 2، ص 1276 و اسماعیل باشا، همان، ج 2، ص61.
77 . کحاله، معجم المؤلفین، ج1، ص 160.
78 . حاجى خلیفه، همان، ج 2، ص 1712 و اسماعیل باشا، همان، ج 1، ص 78.
79 . الاعلام، ج 4، ص 145.
80 . اتان کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص 254.
81 . اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج2، ص 196 و همو، هدیة العارفین، ج1، ص 279.
82 . حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج1، ص 171.
83 . ابن ندیم، الفهرست، ص 289. ابن ندیم در باره مذهب این شخص گوید: «خاصى عامى و التشیع غلب علیه».
84 . حاجى خلیفه، همان، ج 2، ص 1276.
85 . همان، ج 2، ص 1276.
86 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص 10 و ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 1، ص 159.
87 . ذهبى، تجرید اسماء الصحابة، ج 1، ص ب - ج.
88 . درباره این موضوع و کتاب الطبقات، توضیحاتى در کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا) ویژه سیره نبوى داده ایم.
89 . عبدالباقى ابن قانع، المعجم، ج 1، ص 3.
90 . ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 2، ص 124.
91 . تنها توجیه صحابه نگاران حدیثى ممکن است این باشد که نگاه ما به اصحاب، نگاهى استقلالى نیست، یعنى آنان براى ما موضوعیت ندارند، بلکه از این حیث که آنان واسطه میان امت و سنت پیامبرند از جایگاه ویژه اى برخوردارند، و بدیهى است اصحابى که روایتى ندارند از این نگاه خارج اند.
92 . مقدمه معجم ابن قانع، ج 1، ص 3.
93 . توضیح بیشتر در بحث مراسیل خواهد آمد.
94 . این اسامى، عبارت اند از: ابوخزامة، ابوحزامة، ابوخزامة سعدى، ابوخزامة عذرى رفاعة بن عرابة، ابوخزامة عذرى رفاعة بن عرادة، ابوخزامة عذرى رفاعة بن عرابة بن عرادة، حارث بن سعد هذیم، زید بن حارث، سعد بن هذیل، سعد بن هذیم، سعد بن قیس، معمر و یعمر سعدى.
95 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص 129.
96 . ابن حجر عسقلانى، اسدالغابة، ج 1، ص 111.
97 . غالباً منظور او ابن منده است.
98 . ابونعیم اصفهانى، معرفة الصحابة، ج 4، ص 2138.
99 . همان، ج 5، ص 2557.
100 . همان، ج 1، ص 297.
101 . همان، ج 1، ص 187.
102 . همان، ج 1، ص 188.
103 . همان، ج 1، ص 189.
104 . همان، ج 1، ص 196.
105 . همان، ج 4، ص 2136.
106 . ابونعیم اصفهانى، معرفة الصحابه، ج 1، ص 204.
107 . ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 110.
108 . بررسى دقیق این کتاب، فرصت مستقلى را مى طلبد، چرا که اقدام هاى مهم و دیدگاه هاى دقیق ابن عبدالبر با مقایسه دیگر کتاب هاى صحابه نگارى بسیار قابل توجه است.
109 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، ص367 و 395 و ج 4، ص 276.
110 . همان، ج 4، ص 260.
111 . همان، ج 4، ص 246.
112 . همان، ج 1، ص 190 و 294.
113 . همان، ج1، ص 173 و 205.
114 . همان، ج 1، ص169 و 179 و 183.
115 . همان، ج 1، ص 173 و 184.
116 . همان، ج 1، ص 203 و 211 و 212.
117 . همان، ج 1، ص 158.
118 . همان، ج 1، ص 250.
119 . همان، ج 1، ص233.
120 . همان، ج 1، ص 189 و 191.
121 . همان، ج 4، ص 180.
122 . همان، ج 1، ص 219.
123 . در باره این افراد در بحث از الاصابه توضیح خواهد آمد.
124 . تا چه رسد به دو سال مصاحبت افراد با پیامبر(صلى الله علیه وآله) که سعید بن مسیب در ثبوت صحابى بودن شرط دانسته یا به سن بلوغ که واقدى در تعریف صحابى قید کرده است.
125 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص 71. البته براساس قانون ابن حجر براى فرزندان صحابه، صحابى بودن چنین افرادى ثابت مى شود ولى با قید این که امکان دیدار بوده باشد.
126 . همان، ج 2، ص 131.
127 . همان، ج 2، ص 127.
128 . زرکلى، الاعلام، ج 7، ص 146.
129 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 1، مقدمه، ص 90.