آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن

خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقى دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان یکى از بزرگ ترین مورّخانى است که نهایت اهمیت را براى صحت ضبط و دقت روایات به کار برده و روش او در نگارش تاریخ، شیوه اى منحصر به فرد بوده است. رعایت امانت او به حد وسواس مى رسد تا جایى که چیزى را بر کاغذ نمى آورد مگر این که آن را بر معاینه دیده یا از معتمدى شنیده و یا در کتاب اطمینان بخشى خوانده باشد. شیوه امانت دارى و دقت و اهتمام او در این کتاب به شیوه هاى گوناگون بیان شده است که در این تحقیق، این موارد با ذکر منابع و و شخصیتهاى مورد اعتماد با ذکر صفحات کتاب آمده است. شنیدن از اشخاص معتمد، خواندن در اخبار و کتاب هاى گوناگون، نامه ها و مشافهه هایى که در آغاز دیوان رسالت به همراه داشته است و مشاهده ها و نظریه هاى شخصى، از جمله مواردى است که شیوه امانت دارى و صداقت و اطلاع و آگاهى تاریخى او را براى خوانندگان و علاقه مندان تبیین مى کند. مبناى اصلى تحقیق، کتاب تاریخ بیهقى به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر در سه جلد مى باشد که در واقع از چاپ استاد دکتر على اکبر فیاض استفاده کرده است. در موارد اختلاف به چاپ دیگرى از این کتاب که به اهتمام دکتر غنى و دکتر فیاض در سال 1324 در تهران چاپ شده رجوع شده است. هم چنین از اثر معروف و تعلیقه هاى گرانبهاى استاد سعید نفیسى بر کتاب تاریخ بیهقى که به نام تاریخ مسعودى در سال هاى (1319-1332) در تهران به زیور طبع آراسته شده، استفاده شده است.

«محال است چیزى نبشتن که به ناراست ماند». (بیهقى)
اگر حقیقت را از تاریخ بگیرند. جز قصه بى فایده اى به جا نمى ماند. (بولى بیوس)
زندگى نامه
خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقى، دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان در سال 385 ق در قریه حارث آباد بیهق ولادت یافت و بعد از کسب فضایل در نیشابور، به دیوان رسائل محمودى راه جست و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت وى هم چنان در خدمت سلاطین غزنوى به سر مى برد تا در زمان عزالدوله رشید که در سال 441ق سلطنت یافته بود، چندى صاحبدیوانى انشا کرد، لکن به تهمت حاسدان، معزول و محبوس شد. در سال 443ق که طغرل کافر نعمت بر عبدالرشید خروج کرد، او را کشت، بسیارى از خادمان درگاه را در قلاع محبوس ساخت و بیهقى را از حبس سلطان یا به قولى از حبس قاضى غزنین بیرون آورد و به زندان قلعه فرستاد. بیهقى بعد از رهایى از زندان، باقى عمر را در انزوا به سر برد تا در سال 470ق بدرود حیات گفت.2
آثار
«مهم ترین اثر بیهقى، تاریخ مشهور اوست که در شرح سلطنت آل سبکتکین نوشته شده بود و به سى مجلد بالغ مى شد و در آن از تشکیل دولت غزنوى تا اوایل ایام سلطان ابراهیم بن مسعود سخن رفته بود و اکنون قسمتى از آن درباره سلطنت مسعودبن محمود غزنوى و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن آن ولایت به دست سلطان محمود و حکومت آلتون تاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه در دست است».3 از این تاریخ بزرگ، جز شش مجلد تاکنون به دست نیامده و همین مقدار، دلیل روشنى بر شایستگى تاریخ نگار فرزانه و ادیب توانایى است که 85 سال عمر گرامى را در راه دانش اندوزى و مطالعه تاریخ و ادب صرف کرد و به گرد آورى اسناد و مدارک پرداخت.
ابوالحسن بیهقى کتابى دیگر به نام زینة الکتاب در آداب کتابت، به ابوالفضل بیهقى نسبت داده است که اکنون در دست نیست. هم چنین در یکى از مجموعه هاى خطى کتابخانه ملک چند ورق مشتمل بر شرح پاره اى از لغات است که به ابوالفضل بیهقى نسبت داده مى شود.4
«تاریخ بیهقى یکى از امهات کتب تاریخ و ادبیات فارسى است. اهمیّت تاریخى این کتاب تنها در آن نیست که قسمتى از مهم ترین حوادث سیاسى دوره غزنوى در آن نگارش یافته، بلکه بیشتر از باب روش کار مؤلف و اتقان و صحت مطالب و دقت بیهقى در نقل حوادث و استفاده او از اسناد و مدارکى است که مقام دربارى او در اختیارش نهاده بود.»5
صداقت و اطلاع
دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقى شاید بیش از خوانندگان خود متوجّه اهمیّت آن بوده و بدین جهت در هر فرصتى خاطر خوانندگان را از راست گویى و حقیقت دوستى و هم چنین احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان مى دهد ... مندرجات کتاب بیهقى یا از مشهودات خود اوست که در طى روزگار با دقت تمام تعلیق مى کرده یا اطلاعاتى است که با کنجکاوىِ بسیار، از اشخاص مربوط و مطّلع به دست مى آورده یا منقولاتى است از کتاب ها که غالباً نام آن ها را ذکر مى کند و حتى راجع به ارزش آن ها نظر خود را اظهار مى دارد. بیهقى از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشت و با دلبستگى و علاقه مندى تمام به تهیّه مواد آن مشغول بوده و براى این کار از موقع مساعد خود در دربار استفاده کرده است که به قول خودش براى دیگر کس میسر نبوده است».6
امانت و دقت
رعایت اصل امانت و دقت کافى در ضبط و نقل مطالب، شیوه اى پسندیده و مقبول براى اغلب مورخان و محققّان قدیم بوده که نهایت اهمیّت را براى صحت ضبط و دقّت روایات قائل بوده اند، اما در این میان، روش بیهقى در نگارش تاریخ، شیوه اى منحصر به فرد است و رعایت امانت او به حد وسواس مى رسد تا جایى که چیزى را بر کاغذ نمى آورد مگر آن را به معاینه دیده باشد یا از معتمدى شنیده باشد و یا در کتاب اطمینان بخشى خوانده باشد. آن چه را که به صحتش ایمان ندارد تصریح مى کند و آن چه را با تردید تلقى کرده، تردید خود را بر زبان مى آورد و اطمینان مى دهد که: «محال است چیزى نبشتن که به ناراحت ماند».7
آن چه باعث شده است که این اثر ارزش مند مقبول طبع صاحب نظران واقع شود، همین جنبه صداقت و امانت و راست گویى و حقیقت گویى وى مى باشد تا آن جا که خود مى گوید: «نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن مى نویسم، و گواه عادل برین چه گفتم، تقویم سال هاست که دارم با خویشتن همه بذکر این احوال ناطق».8
بیهقى در نقل روایات و ضبط وقایع، خواه تاریخى و خواه داستانى، همه جا کمال امانت و راستى را به کار برده و همراه با وقایع تاریخى، داستان هایى از هنر سحرآفرین بلاغت و سخن دانى خود مى گنجاند که خواننده را مسحور و مجذوب مى کند، آن چنان که اگر ده ها بار هم آن داستان را بخوانند باز هم سیر نمى شوند.
به هر حال، امانت دارى و دقت و اهتمام او در این کتاب به شیوه هاى گوناگون بیان شده است: 1ـ شنیدن از اشخاص معتمد وثقه، 2ـ خواندن اخبار و کتاب هاى گوناگون، 3ـ نامه ها و مشافهاتى که در آغاز کار دیوان رسالت به همراه داشته است، 4ـ مشاهدات و نظریه هاى شخصى، 5ـ مواردى بدون ذکر مبنع و مأخذ، 6ـ مواردى از زبان خود بیهقى.
1 ـ شنیدن از اشخاص معتمد وثقه
بیهقى آن چه را از افراد موثق و مورد اعتماد شنیده بازگو نموده و آرزو مى کرده: «همیشه مى خواستم آن را بشنوم از معتمدى که آن را به رأى العین دیده باشد».9 در جاى دیگر مى گوید: «و من که این تاریخ پیش گرفته ام، التزام این قدر بکرده ام که آن چه نویسم، یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردى ثقة».10 اینک این افراد را معرفى مى کنیم:
الف ـ وى در درجه اول از استادش، ابونصر مشکان که مدت نوزده سال در دیوان رسالت زیر نظر او به خدمت دیوانى اشتغال داشته، اخبارى نقل کرده است. با بررسى مقایسه اى بیشترین نقل قول بیهقى از استادش بوده است که او را با نام هاى: خواجه بونصر، استادم، بونصر مشکان در هیجده مورد ذکر نموده است.11
ب ـ پس از استادش بونصر مشکان بیشترین نقل قول هاى او از خواجه بوسعید عبدالغفار از دبیران کافى و از معتمدان سلطان مسعود بوده که با لقب حمید امیرالمؤمنین (ستوده فرمانرواى گرویدگان) از او یاد نموده و حدود 24 صفحه از این کتاب را گفته هاى او تشکیل مى دهد.12
ج ـ استاد عبدالرحمن قوال خنیاگر و سرودگوى دربار که خود را عبدالرحمن فضولى (یاوه گو) نامیده نیز از افراد مورد اعتماد او بوده که در شش مورد گفته هاى وى را ذکر نموده است.13
د ـ دیگر افرادى که از آنان مطلبى را شنوده و در سمت دبیرى، مستوفى، وکیلِ در و پرده دار، بوده اند عبارت اند از: 1ـ خواجه طاهر دبیر، (ص 1) 2ـ خواجه احمد عبدالصمد (ص 470 و 1112) 3ـ مسعدى (ص 51) 4ـ ابوعبدالله (ص 268) 5ـ معتمد عبدوس (ص 228) 6ـ خواجه عمید عبدالرزاق (ص 232) 7ـ ابوعلى اسحق (ص 53) 8ـ عبدالملک مستوفى (ص 249، 251، 638، 748) 9ـ ابوالحسن على بن احمد (ص 246، 678، 686) 10ـ اسمعیل بن شهاب (ص 220) 11ـ ابوالمظفر بن احمد (ص 247) 12ـ خواجه بو منصور ثعالبى (ص 1102) 13ـ ابوالحسن حریلى (ص 235) 14ـ مستى زرین مطربه (ص 624) 15ـ عندیب (ص 651) 16ـ حاجب نوشتگین و لوالجى (ص 711) 17ـ عبدالملک نقاش مهندس (ص 722) 18ـ حسن تبانى (ص 1122).
گاهى همین افراد سخن را از دیگران شنیده و براى بیهقى نقل کرده اند، چنان که مى گوید:«از عبدالملک مستوفى شنیدم و از احمد بو عمر نقل مى کند».14 در جاى دیگر مى نویسد: «اسمعیل بن شهاب گوید از احمد بن ابى داود شنیدم».15
2 ـ خواندن اخبار و کتاب هاى گوناگون
«در این اخبار فواید و عجایب بسیار است، چنان که خوانندگان و شنوندگان را از آن بسیار بیدارى و فواید حاصل شود».16 بیهقى آن چه را در کتاب هاى مورد اعتماد و اطمینان بخش دیده، خوانده و همانند امانت دارى حقیقت گو آن را نقل کرده است: «و من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام، خاصه اخبار که از آن التقاط ها کرده و در میانه این تاریخ چنین سخن ها را براى آن آرم تاخفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هر کس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد».17
وى در مقایسه کتاب ارزش مند خود با دیگر منابع مى گوید: «در تاریخ مى خوانند که فلان پادشاه، فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند و این آن را یا او این را بزد و برین بگذاشتند، اما من آن چه واجب است به جاى آرم».18 اخبار و کتاب هایى که از آنان به عنوان مأخذ خود استفاده کرده چنین است:
1ـ اخبار خلفا (ص 24، 220، 241، 640، 988)
2ـ اخبار ملوک عجم ترجمه ابن مقفع (ص 159) کتاب سیر ملوک عجم (ص 1098)،
3ـ اخبار خلفاى عباسیان (ص 159، 973)، 4ـ اخبار رؤسا (ص 189)، 5ـ اخبار عمر ولیث (ص 445)، 6ـ اخبار خلفاء عباسیان (ص 735)، 7ـ اخبار معتضد امیرالمؤمنین (ص 1102)، 8ـ کتاب ابوریحان (ص 1103)، کتابى به خط ابوریحان (ص 1100) و تعلیقات همین کتاب: (چنین نوشت ابوریحان در مشاهیر خوارزم)، 9ـ اخبار آل بویه در کتاب تاجى که ابواسحاق دبیر ساخته (ص 241)، 10ـ اخبار یعقوب لیث (ص 397)، 11ـ کعب احبار گفته (ص 515)، انوشیروان گفته (ص 515)، «این حال ها محمود ورّاق سخت نیکو شرح کرده است در تاریخى که کرده است» (ص411).
وى در فایده این کتاب هاى و اخبار گفته است: «و غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را از من فایده اى حاصل آید و مگر کسى را از این به کار آید». (ص 226) «فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آن را به تدریج بر خوانند و آن چه بیاید و به کار آید بردارند.» (ص 30) و «تاریخ ها دیده ام بسیار که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمت کاران ایشان که اندران زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش آن را خواسته اند (ص 162) اما در تاریخ بیش از این که راندم، رسم نیست.» (ص 163).
3 ـ نامه ها و مشافهات
بخش دیگرى از این تاریخ گرانبها، مزیّن به نامه ها و مشافهات و نسخه هایى است که در زمان بیهقى در دیوان رسالت نگهدارى مى شده و این مورّخ نامى در هنگام نگارش تاریخ خود از آن استفاده کرده است: «و نامه ها و مشافهات این جا ثبت کنم تا بر آن واقف شده آید.»(ص 257). وى با جمع آورى این نوشته ها اولا، یک مجموعه نفیس از نثر پارسى را به یادگار گذاشته و ثانیاً، همچون مورخى صریح و شجاع، تمام رویدادهاى عمر خود را جمع آورى کرده است.19 عنوان نامه ها و مشافهات به قرار زیر است:
1ـ نامه حشم تگینا باد به مسعود (ص5). این نامه درباره ارکان دولت محمودى بوده که در آغاز مجلد پنجم آمده است،
2ـ نامه به قدرخان (ص 64)، محتواى نامه در باب دوستى با قدرخان است،
3ـ نامه امیر به آلتونتاش (ص 73) در باب دریافت دل وى و جواب نامه آلتونتاش به امیرى (ص 76)،
4ـ مشافهه اولى (ص 259) تقاضاى وصلت، 5 ـ مشافهة الثانیه (ص 262) درباره شرح ولیعهدى مسعود،
6ـ نامه القائم به مسعود (ص 446)، 7ـ نسخه العهد (بیعت نامه) (ص 452)، 8ـ نامه ترکمانان در باب صلح (ص 713)، 9ـ نامه به ارسلان خان، 10ـ نامه مسعود به خوارزم شاه آلتونتاش و نامه سلطان مسعود به قدرخان (ص 258)، 11ـ نامه مسعود به آلتونتاش (ص 467)، 12ـ نامه ترکمانان به سورى (ص 693).
4 ـ مشاهدات و نظریه هاى شخصى
«آن چه گویم از معاینه گویم و از تعلیق که دارم و یا از تقویم».20 بیهقى در چند مورد، مطالبى را از زبان خود مى گوید و یا با ذکر: «چنین آورده اند، گویند، چنان خوانند» اشاره اى صریح به ذکر منبع و مأخذ نموده است که به این صورت بیان گردیده است: «چنین گوید ابوالفضل بیهقى»21، «همى گوید ابوالفضل محمد بن الحسین بیهقى»،22 «چنین آورده اند: حکایت فضل و سهل ذوالریاستین با حسین مصعب»23 و «چنان خواندم».24
5 ـ مواردى بدون ذکر منبع و مأخذ
با توجه به این که بیهقى مى گوید: «من مى خواستم که این تاریخ بکنم هر کجا نکته اى بودى در آن آویختى»25 مطالبى را بدون ذکر منبع آورده است که برخى از آن ها را یادآور مى شویم:
الف ـ «شنودم به درست که این سرهنگان را پوشیده سلطان مسعود فرموده بود که گوش به یوسف مى دادند و نیز شنودم که طغرل حاجبش را بر وى در نهان مشرف کرده بود تا انفاس یوسف مى شمرد.» (ص 57)
ب ـ «پس از آن شنیدم که قریب 10 فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند.» (ص 666)
ج ـ «حدیث کرد یکى از فقهاى بلخ.» (ص 254)
د ـ «از ثقات او (خواجه احمد حسن میمندى) شنیدم.» (ص 205)
هـ ـ «از چند ثقة زاولى شنیدم.» (ص 411).
«این حکایات بى فایده نیست و تاریخ به چنان حکایات آراسته گردد.» (ص 475). «و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راست گوى باشد و نیز خرد گواهى دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را که گفته اند: «لا تُصَدِقَنّ مِنَ الاَخبار ما لا یستقیم فیه الرأى»; راست مشمار از خبرها آن چه براى (خرد) درست نیاید». (ص 1099) «زیرا روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبذیر کردن.» (ص 678)
و این، رازِ امانت دارى و صداقت و راست گویى این مورخ بزرگ و ادیب نامور است که باعث شده اثر ارزش مند او در بین آثار دیگرى که به امانت پاى بندند همچون: وفیات الاعیان ابن خلّکان، تاریخ عالم آراى عباسى، کتاب مشهور منیة الفضلاى ابن طباطباء، تجارت الامم ابوعلى مسکویه و... از اعتماد بیشترى برخوردار شود.
6 ـ مواردى از زبان خود بیهقى
در نگاه اوّل، شاید تصور شود که این موارد همان مشاهدات و نظریه هاى شخصى است که در بخش چهارم به آن پرداخته شده، اما در آن جا هم از طریق معاینه یا تعلیق یا یادداشت هایى بوده که بدون ذکر منبع و مأخذ بوده است که در بخش پنجم همان موارد با ذکر منابع و مآخذ روشن ترى آورده شده است. اما مواردى در این اثر گرانبها وجود دارد که در واقع، تحلیل و تجزیه حوادث و وقایع روزگار دوران اوست و به قول استاد دکتر على اکبر فیاض: «هیچ کس به قدر بیهقى معناى تاریخ را درست نفهمیده و به شرایط و آداب تاریخ نویسى استشعار نداشته است. ابداعى که بیهقى در این فن آورده حتى در نظر خود او بى سابقه بوده است. خود او مى گوید: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمّه اى بیش یاد نکرده اند، امّا چون من این کار را پیش گرفتم مى خواهم که داد این تاریخ را به تمامى بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند».26
مزّیت عمده این کتاب بر تاریخ هاى دیگر این است که خواننده همه جا خود را با نویسنده اى حقیقت گو و امانت دار از یک سو، و عباراتى بلیغ و گویا از دیگر سو، روبه رو مى بیند. با این که بیهقى مانند همه خوانندگان و شنوندگان از مظلومیت حسنک وزیر سخت به خود مى پیچد، هیچ گاه تحت تأثیر احساسات، عنان اختیار خِرد و عقل سلیم را از کف نمى دهد و از رعایت جانب امانت و بیان حقیقت فروگذارى نمى کند.
این نویسنده توانا براى آرایش و زینت تاریخ خود، اشعار عربى و فارسى و حکایات و امثالى را آورده که بیشتر در موارد پند و اندرز و بى اعتبارى دنیاست. درباره مأخذ این اشعار و نام گوینده آنان هم امانت دارى را رعایت نموده و به جز چند مورد نادر، اسامى شعرا و گویندگان را ذکر کرده است. برابر کتاب مذکور، 321 بیت به عنوان شاهد آورده شده که طبق تصحیح استاد سعید نفیسى 327 بیت و یک مصراع مى باشد. گوینده هاى این اشعار عبارت اند از:
الف اشعار پارسى
1ـ رودکى، 32 بیت (ص 49، 235، 285، 502، 930);
2ـ لبیبى، 5 بیت (ص 60-61);
3ـ دقیقى طوسى، 11 بیت (513 و 523);
4ـ ابوطیب مصعبى، 14 بیت (ص 513-517);
5ـ ابوالعباس ربنجنى، 3 بیت، در چاپ خطیب رهبرى 4 بیت (ص 514);
6ـ معروفى بلخى، 1 بیت (ص 690);
7ـ مسعودى رازى، 2 بیت (ص 925);
8ـ عنصرى، 2 بیت (ص 1111);
9ـ ابوحنیفه اسکافى، 243 بیت که طبق چاپ مرحوم نفیسى شش بیت اضافه در چهار قصیده دارد.(ص 424 ـ 432، 516 ـ 522، 966 ـ 973);
10ـ گوینده پنج بیت معلوم نیست که سه بیت آن در صفحه هاى 639 و 640 در تاریخ بیهق آمده و از شیخ ابوالمظفر عبدالجبار است و دو بیت باقیمانده در صفحه 236.
ب ـ اشعار عربى
59 بیت عربى به عنوان شواهد شعرى و به تناسب موضوعى آمده که نام گوینده تعدادى را ذکر نکرده است: 1ـ عتابى، 2 بیت (ص 49); 2ـ ابن رومى، 2 بیت (ص 49); 3ـ ابى سهل زوزنى، 4 بیت (ص 178); 4ـ عبدالله زبیر، 4 بیت (ص 238 ـ 239). دو بیت از این اشعار به نقل از حصین بن الحمام ذکر شده است; 5 ـ ابن الانبارى، 21 بیت (ص 242 ـ 243); 6ـ سدیف، 1 بیت (ص 285); 7 ـ ابوالفتح بستى، 3 بیت (ص 253); 8 ـ حُطیئه، 1 بیت (ص 284); 9 ـ متنبى، 1 بیت (ص 285); 10ـ ابو العتاهیه، 1 بیت (ص 285);
ابیات نامعلوم: 1 بیت در (ص 22، 30، 62 و 243) و دو بیت در (ص 52، 63، 156، 235 و 272). بیت هاى بدون ذکر نام گوینده در (ص 240) که دو بیت آن از فضل بن عبدالصمد زناشى، و یک بیت در (ص 252) از ابوعبدالله العزیز و یک بیت در (ص 30) از متنبى شاعر معروف عرب مى باشد.
ج ـ حکایات و داستان ها
19 داستان به تناسب موضوع و براى عبرت گیرى خوانندگان در این اثر ارج مند آمده است:
1ـ داستان فضل بن ربیع و مأمون (ص 24); 2ـ حدیث ملطفه ها و مأمون (ص 29); 3ـ قصه نصر احمد در علاج خشم خود (ص 161); 4ـ حکایت فضل سهل ذوالریاستین با حسین مصعب (ص 189); 5ـ داستان مأمون و امام رضا(علیه السلام) (ص 191); 6ـ حکایت افشین و بودلف (ص 220); 7ـ قصه عبدالله بن زبیر (ص 236); 8ـ قصه هارون الرشید و جعفر برمکى (ص 240); 9ـ قصه بردار کردن ابن بقیه (ص 241); 10ـ داستان امیر رضى و عمش عبدالعزیز (ص 246); 11ـ قصه سبکتکین (ص 249); 12ـ حکایت موسى با بره گوسفند (ص 250); 13ـ داستان زندانى شدن بوذرجمهر (ص 472); 14ـ حکایت ابوالمظفر برغشى (ص 494); 15ـ حکایت فضل برمکى و هارون الرشید (ص 640); 16ـ حکایت عمرولیث در مرگ فرزند (ص 698); 17ـ داستان هارون الرشید با دو زاهد: ابن سماک و عبدالعزیز (ص 736); 18ـ حکایت جعفر بن یحیى بن خالد برمکى (ص 988); 19ـ حکایت خوارزم شاه ابوالعباس (ص 1100).
با پایان یافتن کتاب رشحات جادویى و سحرآمیز این اثر بزرگ، خواننده را بر بال هاى خیال به تماشاى قرون و اعصار گذشته مى برد و آن چه تاکنون درباره او گفته و نوشته اند، به نظر حقیر و ناچیز مى آید و این نویسنده بزرگ حق دارد بگوید:
امّا غرض من آن است که تاریخ پایه اى بنویسم و بنایى بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقى ماند و توفیق اتمام آن را از حضرت صمّدیت خواهانم.27
و به قول ادیب پیشاورى:
در شکر غلطد چو طوطى هر که خواند این کتاب *** هین بخوان اى خواجه تا بر قول من ایقان کنى

--------------------------------------------------------------------------------

1 دکترى ادبیات فارسى، استادیار.
2 . ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 891.
3 . ابوالحسن على بن زید بیهقى، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمن یار، ص 175.
4 . ذبیح الله صفا، همان، ج 2، ص 891 .
5 . همان، ص 892 .
6 . خواجه ابوالفضل بیهقى، تاریخ بیهقى، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، مقدمه، ص 4 .
7 . همان، ص 161.
8 . همان، ص 886.
9 . همان، ص 162 .
10 . همان، ص 1100 .
11 . ر.ک: همان، ص 43، 54، 70، 195، 200، 277، 288، 455، 456، 479، 666، 670، 674، 679، 691، 700، 873 و 890 .
12 . ر.ک: همان، ص 164 ـ 188.
13 . ر.ک: همان، ص 5، 58، 61 ـ 62 و 689.
14 . همان، ص 249 .
15 . همان، ص 20 .
16 . همان، ص 1102 .
17 . همان، ص 241 .
18 . همان، ص 491 .
19 . محمد شفیعى، «تراژدى تاریخ بیهقى»، یادنامه ابوالفضل بیهقى، ص 374 .
20 . بیهقى، همان، به کوشش خلیل خطیب رهبر، ص 204.
21 . همان، ج 5، ص 83.
22 . همان، ص 149، 186، 869 و 199.
23 . همان، ص 189 .
24 . همان، ص 284، 472 و 634.
25 . همان، ص 470 .
26 . ابوالفضل محمدبن حسین بیهقى، تاریخ بیهقى، تصحیح على اکبر فیاض، ص 11.
27 . بیهقى، همان، به کوشش خلیل خطیب رهبر، ص 149.

تبلیغات