آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن

شرح مصائب امام حسین(علیه السلام) یکى از پر تألیف ترین موضوع هاى تاریخى مى باشد، که در هیچ موضوعِ تاریخى بدان اندازه کارنوشتارى انجام نگرفته است; چرا که در هیچ موضوعى، آن قدر تقاضا وجود نداشته است. افزون بر انگیزه هاى دینى، زنده بودن واقعه عاشورا در یادها و خاطره ها را نیز مى توان از مهم ترین انگیزه ها جهت کارهاى نوشتارى و تحقیق ها و تألیف ها در این باره برشمرد. شیعیان و دوستداران خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در همان عصر ائمه(علیهم السلام) و با اشاره و تشویق آن بزرگواران، هر سال در سالگرد شهادت امام حسین(علیه السلام) به سوگوارى و عزادارى مى پرداختند. با روى کار آمدن سلسله شیعى آل بویه این موضوع گسترش بیشترى یافت و به صورت آشکار در کوچه و بازار برگزار شد و طى قرن هاى متمادى تبدیل به رمز و شعار تشیع شد. در صده هاى اخیر نیز با تشکیل دولت صفویه در ایران و اهتمام آنان به این امر از گسترش زیادى برخودار شد. با این وجود در خصوص تاریخ عزادارى امام حسین(علیه السلام)، نوشتار قابل توجهى انجام نگرفته است. تنها کار جدّى در این زمینه، کتاب واقعه کربلا فى وجدان الشعب نوشته مرحوم آیت الله شیخ محمد مهدى شمس الدین است که در فصل چهارم این کتاب، به ادوار ماتم حسینى و مراحل عزادارى آن حضرت پرداخته است. وى ادوار و مراحل عزادارى امام حسین(علیه السلام) را به سه دوره، تقسیم کرده است که عبارتند از:
1. از ابتداء تا سقوط بغداد به دست هلاکوخان;
2. از سقوط بغداد تا شروع عصر جدید;
3. از شروع عصر جدید تا امروز.
کمال تمجید را باید از این کتاب کرد; چرا که کارى ابتکارى و تقریباً منحصر به فرد و در نوع خود خدمتى بس بزرگ مى باشد، با این حال لازم است گفته شود، تنها ملاکى که مرحوم مؤلف در تقسیم دوره هاى عزادارى امام حسین(علیه السلام)، در نظر داشته، عبارت است از تغییرهاى شگرفى که در جهان اسلام رخ داده، نظیر: سقوط بغداد و از بین رفتن حکومت مرکزى در جهان اسلام و ورود به عصر جدید، و تغییر ساختارهاى سیاسى ـ اجتماعى و دگرگونى ابزارهاى اقتصادى.
در حالى که این دو تحوّل، تأثیر چندانى روى سنت هاى دینى، به ویژه مظاهر تشیع نداشته است. سقوط بغداد اگرچه تأثیرى در فرهنگ مسلمانان داشت، ولى بیشتر در باره فرهنگى است که بر جامعه اهل سنت حاکم بوده است و تأثیر چندانى در مراکز علمى و فرهنگى شیعه نگذاشته است; چنانکه قرون وسطا در اروپا که عصر تاریکى و بى فرهنگى و عقب ماندگى در آن محدوده جغرافیایى بوده، تأثیرى بر مشرق زمین و جهان اسلام نداشته و در این زمان فرهنگ و تمدن اسلامى در اوج خود به سر مى برده است.
بدین جهت، ما ملاک دیگرى را در تقسیم ادوار و مراحل عزادارى در نظر گرفته ایم و آن عبارت است از، مقاطعى که به تبع گسترش تشیع، تغییرهاى اساسى در شکل و چگونگى عزادارى انجام گرفته است; بر این اساس مراسم عزادارى امام حسین(علیه السلام)بعد از شهادت آن حضرت به چهار دوره تقسیم مى شود که عبارتند از:
1. عزادارى هاى نخستین براى امام حسین(علیه السلام) (بدون فاصله بعد از واقعه عاشورا).
2. فعلیّت و عینیّت یافتن عزادارى امام حسین(علیه السلام) (از عصر امام باقر(علیه السلام) به بعد).
3. آشکار شدن عزادارى امام حسین(علیه السلام) (از سال 352 هـ. در عصر آل بویه تا عصر صفوى).
4. توسعه شکلىِ عزادارى امام حسین(علیه السلام) (از عصر صفویه تا عصر حاضر).
نخستین عزاداران امام حسین(علیه السلام)
بى شک نخستین کسانى که در شهادت امام حسین(علیه السلام) به عزادارى پرداختند، اهل بیتِ آن حضرت و بنى هاشم بودند. شروع عزادارى آن حضرت بدون فاصله بعد از شهادت آن جناب در سرزمین کربلا بود; نقل شده، پس از اینکه امام حسین(علیه السلام) از پشت اسب به زمین افتاد و اسب خون آلودِ آن حضرت به خیمه ها رفت. زنان، و خواهران و دختران آن حضرت به محض شنیدن صداى اسب از خیمه ها بیرون ریخته و بر سر و صورت خود زدند; و جناب ام کلثوم فریاد مى کرد: وا محمدا! وا جداه! وا نبیاه! وا ابالقاسماه! وا علیاه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! این حسین(علیه السلام) است که به زمین افتاده و در کربلا نقش زمین شده، سرش از قفا بریده شده و عمامه و ردایش به غارت رفته و آن قدر گریست تا غش کرد.665در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: فلما نظرن النساء الى الجواد مخزیاً والسرج علیه ملویاً خَرَجْنَ من الحذور ناشرات الشعور على الخدود لاطمات و للوجوه سافرات و بالعویل و اعیات و بعد العزّ مذللات و الى مصرع الحسین مبادرات666.
در کتاب هاى معتبر مَقتل، گزارشى که حاکى از چگونگى عزادارى و احوال اهل بیت در شب عاشورا باشد، به چشم نمى خورد; اما در روز یازدهم محرم که به دستور عمر بن سعد، اهل بیت را از خیمه ها بیرون راندند و به سوى کوفه روانه ساختند، کتاب هاى مقاتل، جریان وداع مادران، همسران و دختران داغ دیده شهیدان را ثبت کرده اند; از جمله، ابومخنف نقل کرده است که زینب کبرى(علیها السلام) در قتلگاه چنان سخنانِ آتشینى به زبان آورد و ناله سر داد که، دوست و دشمن را به گریه واداشت; نخست جدّش را مورد خطاب قرار داده و گفت: یا محمداه! درود ملائکه آسمان بر تو باد. اکنون این حسین است که بر زمین افتاده، به خون خود آغشته گشته و اعضایش قطعه قطعه گردیده است. یا محمداه! اینها دختران تو هستند که اسیر شده اند، اینها فرزندان تو هستند که بر بدن هاى شان باد صبا مىوزد!667
دومین مرحله اى که اهل بیت در آن به عزادارى پرداختند و بر عزیزان خویش گریستند تا مردم را به گریه درآوردند; در شهر کوفه بود. اگر چه قاتلان امام حسین(علیه السلام) از مردم این شهر بودند، ولى شیعیان آن حضرت نیز در این شهر مى زیستند و اصولا این شهر از زمان خلافت على(علیه السلام) مرکز تشیع به شمار مى رفت. از این رو، مردم این شهر با دیدن حال اسیران، منقلب شده و اشک از چشمانشان سرازیر شد، به حدى که امام سجاد(علیه السلام) فرمود: این زنان بر ما مى گریند پس چه کسى ما را کشته است.668
هنگام ورود اسیران به کوفه، امام سجاد(علیه السلام)، زینب کبرى(علیها السلام)، ام کلثوم و فاطمه صغرى خطبه هایى ایراد فرمودند و مظلومیت خاندان خویش را بیان کردند; منابع تاریخى تأثیر این خطبه ها را چنین آورده اند:
بعد از خطبه امام سجاد(علیه السلام)، صداى ناله از هر سو بلند شد، در حالى که به همدیگر مى گفتند:«هلاک شدید ولى خود نمى دانید».669
بعد از خطبه جناب زینب(علیها السلام)، راوى مى گوید:«به خدا سوگند! مردم کوفه را در آن روز حیران دیدم که دست بر دهان گرفته مى گریستند. پیرمردى کنار من ایستاده بود، چنان گریه مى کرد که اشک چشمانش ریشش را تر کرده بود، در آن حال مى گفت: پدرم و مادرم به فداى شما باد; پیران شما بهترین پیران و جوانان شما بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست که مغلوب ناکسان نمى گردند».670
در باره تأثیر خطبه جناب ام کلثوم نیز گفته اند:«مردم همگى صداها را به گریه و نوحه بلند نمودند و زنان کوفه موهاى خویش را پریشان کرده و خاک بر سر مى ریختند و بر صورت ها تپانچه مى زدند و مى خراشیدند و فریاد واویلا بر مى آوردند. مردان کوفه نیز به گریه افتادند و ریش هایشان را مى کندند، مردم، از زن و مرد هیچ وقت بیش از آن روز نگریستند».671
بعد از خطبه فاطمه صغرى، دختر امام حسین(علیه السلام) صداى گریه و ناله مردم بلند شد و گفتند:«اى دختر پاکان دیگر کافى است، دلهاى ما را آتش زدى، سینه هاى ما را کباب کردى، و آتش اندوه را در درون ما افروختى».672
اما در طىّ راه به سوى شام، اهل بیت(علیهم السلام) را با حالت اسارت مى بردند و فرصت عزدارى به آنان نمى دادند; چنانکه سید بن طاووس(رحمه الله) در کتاب اقبال از امام سجاد(علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود:«مرا به شتر لنگ بدون جهاز سوار کرده و سر مبارک پدرم بر نیزه بلندى نصب بود و زنان ما پشت سر من بودند، ولى شتران آنها جهاز داشت. نگهبانان هم پشت سر ما و اطراف ما حرکت مى کردند و هرگاه یکى از ما چشمش مى گریست با نیزه بر سر او مى کوبیدند، تا آنگاه که وارد دمشق شدیم».673
عکس العمل مردم شام نسبت به اسیران اهل بیت(علیهم السلام) مثل عکس العمل مردم کوفه نبود; زیرا مردم شام پیوسته تحت تأثیر بنى امیه بودند و دمشق مرکز حکومت آنان به شمار مى آمد; از این رو، نقل کرده اند که مردم شام، هنگام ورود اسیران اهل بیت(علیهم السلام)، بساط شادى و سرور به راه انداختند674 ولى بعد از اینکه امام سجاد(علیه السلام) در مسجد جامع دمشق، خطبه آتشینى ایراد فرمود و خود و خاندانش را به مردم شناساند و با کلماتى چون: منم فرزند مقتول به تیغ اهل جفا، منم فرزند لب تشنه صحراى کربلا، منم فرزند غارت شده اهل جور و جفا، منم فرزند آنکه بر او نوحه کردند جنّیان زمین و مرغان هوا، منم، فرزند آنکه سرش را بر نیزه کردند و گردانیدند در شهرها، منم فرزند آنکه حرم او را اسیر کردند اولاد زنا، مائیم اهل بیت(علیهم السلام)محنت و بلا»،675 مظلومیت پدرش را به مردم گفت; مردم سخت تحت تأثیر قرار گرفتند و صداى گریه آنان برخاست. از این روز جوّ شام منقلب گشت و یزید ملعون مجبور شد، گناه قتل امام حسین(علیه السلام)را متوجه، ابن زیاد کند و اهل بیت(علیهم السلام) توانستند، سه روز در شام عزادارى کنند.676 سید بن طاووس نقل کرده:«در میان زنان دربار یزید، زنى از دوستداران بنى هاشم بود، بعد از دیدن سر بریده امام حسین(علیه السلام) صداى گریه اش بلند شد و نوحه سر داد»;677 همچنین به نقل ابى مخنف، «زنان خاندان معاویه نیز با زنان اهل بیت(علیهم السلام)همدردى کردند و همراه آنان بر امام حسین(علیه السلام) نوحه سردادند و گریستند».678
از دیگر مواردى که اهل بیت(علیهم السلام) در آنجا به عزادارى پرداختند، چهلمین روز شهادت امام حسین(علیه السلام) واقع در سرزمین کربلا بود; آنگاه که اهل بیت و خاندان امام حسین(علیهم السلام) از شام به سوى مدینه روانه بودند، براى زیارت قبور عزیزان از دست رفته خود، راه خویش را به جانب کربلا کج کردند و هنگامى که به آن سرزمین رسیدند، با جابر بن عبد الله انصارى صحابى بزرگوار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تعدادى از بنى هاشم که براى زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) به آنجا آمده بودند مواجه شدند. اهل بیت(علیهم السلام)چند روز در آنجا براى آن حضرت و سایر شهیدان کربلا به سوگوارى و نوحه سرایى پرداختند; زنان آن منطقه نیز با شنیدن صداى گریه و ناله اهل بیت(علیهم السلام) به سوى آنان شتافتند و با آنان هم نوا شدند.679
نخستین عزادارى در مدینه، به پیشگامى ام اسلمه (همسر گرامى پیامبر(علیه السلام))
یکى از مکان هایى که بدون فاصله بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام)، عزادارى آن حضرت در آنجا برگزار شد، شهر مدینه بود. مدینه کانون تجمع بنى هاشم، خاندان و زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود و بخش بزرگى از اهالى آنجا پیرو اهل بیت(علیهم السلام)بودند. در این شهر نخستین بار عزادارى امام حسین(علیه السلام) به وسیله ام سلمه همسرگرامى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) برگزار شد; بر اساس منابع تاریخى، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در زمان خردسالى امام حسین(علیه السلام)، مقدارى از خاک کربلا را که جبرئیل به آن حضرت داده بود، به جناب ام سلمه سپرد و فرمود: «هرگاه این خاک آغشته به خون شد، بدان که حسین(علیه السلام) شهید شده است».
ام سلمه بعد از خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینه، هر روز به آن خاک مى نگریست، تا اینکه در روز عاشورا مشاهده کرد که آغشته به خون شده است. از این رو صدایش را به گریه بلند کرد، تا زنان مدینه صداى او را شنیدند اطرافش جمع شدند و با او گریستند680 یعقوبى مى نویسد: «مدینه یکپارچه ضجه و ناله شد».681
دومین عزادارى در مدینه
دومین بارى که گریه بر امام حسین(علیه السلام) مدینه را فرا گرفت، هنگامى بود که خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) به وسیله قاصد یزید به والى مدینه رسید. این خبر به طور رسمى در شهر مدینه اعلام شد و مردم از این حادثه آگاه شدند. صداى گریه و ناله اهل شهر بلند شد; زنان بنى هاشم در خانه هاى خود چنان با سوز و گداز براى حسین(علیه السلام) گریه کردند که تا آن روز نظیرش دیده نشده; زینب دختر عقیل بن ابى طالب از شنیدن این خبر سراسیمه از خانه بیرون دوید، زن ها به دورش حلقه زدند، او در حالى که دامن لباس هاى خود را جمع مى کرد، چنین سرود:
ماذا تقولون اذ قال النبى لکم *** ماذا فعلتم و انتم آخِرُ الاهم682
بعترتى و باهلى بعد مفتقدى *** منهم اسارى و منهم مضرجوا بدم683
ماکان ذاک جزائى اذ نصحتکم *** ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحم684
هنگامى که عمروبن سعید، (حاکم مدینه)، صداى گریه زنان بنى هاشم را شنید، خندید و گفت: این شیون زنان هاشمى، به جاى شیون زنان بنى امیه که در کشته شدن عثمان داغدار شدند.685
سومین عزادارى در مدینه
با رسومى که اهل بیت(علیهم السلام) و نیز مردم مدینه، به عزادارى امام حسین(علیه السلام) پرداختند، هنگام ورود آنان به مدینه، [در بازگشت از کربل] بود. آنگاه که امام سجاد(علیه السلام) همراه زنان اهل بیت(علیهم السلام) به نزدیکى مدینه رسید، دستور داد کاروان توقف کند; به بشیر بن جذلم که بهره اى از شاعرى داشت، فرمود با سرودن شعرى، اهل مدینه را از آمدن آنان آگاه سازد; بشیر بن جذلم به مدینه رفت و با صداى بلند این شعر را خواند:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها *** قتل الحسین فاَدْمُعى مدرار686
الجسم منه بکربلاء مضرّج *** و الرأس منه على القناة یدار687
آنگاه به مردم مدینه اعلام کرد که امام سجّاد(علیه السلام) همراه زنان اهل بیت(علیهم السلام) به نزدیکى مدینه رسیده است. در این هنگام بود که مردم مدینه یکپارچه به سوى کاروان امام روى آوردند در حالى که زنان به سر و صورت خود مى زدند و ناله و شیون مى کردند; جمعیت به حدى بود که بشیر نمى توانسته خود را به آن حضرت برساند.
آنگاه امام سجّاد(علیه السلام) در ضمن سخنانى، شرح مصائب کربلا را به اطلاع مردم رساند و مدینه در سوگ امام حسین(علیه السلام)و یارانش عزادار و ماتم زده گشت. آنگاه امام سجاد(علیه السلام) بر خانه هاى شهیدان کربلا عبور کرد و آنها را خالى و بى صاحب دید، و نتوانست جلوى احساسات خود را بگیرد و اشک از دیدگانش سرا زیر گشت.688
بانوان داغ دیده بنى هاشم تا زمانى که ابن زیاد کشته شد و سر او را مختار به مدینه و خدمت امام سجاد(علیه السلام) فرستاد، از حالت عزا در نیامده بودند.689 ولى سوگوارى تعدادى از آنها در تاریخ شهرت یافته است; از جمله: رباب، دختر امرئ القیس، همسر گرامى امام حسین(علیه السلام); مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى نقل کرده:«همسر کلبیه [رباب] امام حسین(علیه السلام)بعد از مراجعت از شام وقتى که زنده بود، از گریه و نوحه بر امام حسین(علیه السلام) دست بر نداشت و ماتم زده از دنیا رفت; گریه او به حدى بود که اشک چشمانش تمام شد»;690ابن اثیر درباره او مى نویسد: «همراه [امام] حسین، همسرش رباب، دختر امرئ القیس بود و او مادر سکینه، دختر[امام] حسین، مى باشد; همراه خاندان آن حضرت به شام برده شد، سپس به مدینه برگشت; اشراف و بزرگان قریش از او خواستگارى کردند، در جواب آنها گفت: آیا بعد از فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همسرى مى توانم برگزینم. بعد از امام حسین(علیه السلام)، یک سال زنده ماند و در این مدت در زیر سقف ننشست، تا اینکه مریض شد و از دنیا رفت».
همچنین برخى نقل کرده اند، که او بر سر قبر امام حسین(علیه السلام) یک سال اقامت کرد و بعد از یک سال به مدینه برگشت و در سوگ امام حسین(علیه السلام) از دنیا رفت.691
یکى دیگر از بانوان بنى هاشم که اشک هاى جگرسوز او را بر شهیدان کربلا، تاریخ ثبت کرده است، ام البنین، همسر امیرمؤمنان و مادر بزرگوار حضرت ابوالفضل(علیه السلام)مى باشد; سه فرزند دیگر ام البنین به همراه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در رکاب امام حسین(علیه السلام)در کربلا شهید شدند. این بانوى بزرگوار پیوسته به قبرستان بقیع مى رفت و نوحه هاى جانسوزى را سر مى داد و چون ابر بهار مى گریست; مردم مدینه اطراف او جمع مى شدند و از مرثیه سرایى او مى گریستند، حتى شخصى چون مروان بن حکم که دشمن سرسخت على(علیه السلام) بود، بارها نوحه سرایى ام البنین را شنیده و گریسته است.692
نخستین مرثیه سرایان
تعدادى از شخصیت هاى بزرگ جهان اسلام در همان روزهاى نخستین شهادت امام حسین(علیه السلام)، تحت تأثیر مظلومیت آن حضرت قرار گرفته و درباره آن حضرت به مرثیه سرایى پرداختند، یا به شکل دیگرى به سوگوارى و اظهار اندوه و همدردى پرداختند، از آن جمله جابر بن عبدالله انصارى(رحمه الله) یار وفادار پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نخستین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام)زائر قبر آن حضرت بود و بر سر تربت آن جناب رفته و سخت گریست.693
خالد بن معدان که از بزرگان تابعان بود و در شام زندگى مى کرد وقتى که سر امام حسین(علیه السلام) را بالاى نیزه دید طاقتش تمام شد و یک ماه از مردم کناره گیرى کرد و بعد از اینکه دوستانش او را یافتند این اشعار را سرود:
جاؤوا برأسک یابن بنت محمد *** مترمّلا بدمائه ترمیلا694
و کانما بک یا ابن بنت محمد *** قتلوا جهاراً عامدین رسولا695
قتلوک عطشانا و لمّا یرقبوا *** فى قتلک التاویل و التنزیلا696
ویکبرون بأن قتلت و انما *** قتلوا بک التکبیر و التهلیلا697698
از جمله نخستین شخصیت هایى که در مرثیه مصیبت امام حسین(علیه السلام) شعر سروده اند، عبیدالله بن حر جعفى699 و سلیمان بن قته700 مى باشند. عبید الله به فاصله اندکى از شهادت آن حضرت کنار مزارش آمده و در مصیبت آن حضرت اشعار ذیل را سرود:
یقول امیر غادر و ابن غادر *** ألا کنت قاتلت الشهیدین فاطمه701
فیاندمى أن لا اکون نصرته *** ألا کل نفس لاتنسد نادمه702
و إنّى - لانّى لم اکن من جماعه- *** لذو حسرة ما ان، تفارق لازمة703
سقى الله ارواح الذین تازّروا *** على نصره، سقیاً من الغیث دائمة704
وقفتُ على اجداثهم و مجالهم *** فکاد الحشا ینقضّ و العین ساجمة705
لعمرى لقد کانوا مصالیت فى الوغى *** سراعاً الى الهیجا، حُماةً ضراغةً706
فان یقتلو فکلُّ نفس تقیه *** على الارض قد اصخت لذلک واجمه707
و ما إن رأى الرّاؤون افضل منهم *** لدى الموت سادات و زهرا قماقمة708
أتقتلهم ظلماً و ترجوا و دادنَا *** فدع خطّة لیست لنا بملائمة709
لعمرى لقد راغمتمونا بقتلهم *** فکم ناقم منّا علیکم و ناقمة710
أَهُمُّ مراراً ان اسیر بجحفل *** الى فئة زاغت عن الحق ظالمة711
فکفّوا و إلا ذُدْتکم فى کتائب *** اشد علیکم من زخوف الدیالمه712 713
سلیمان بن قته اشعار زیرا را در مرثیه امام حسین(علیه السلام) سرود:
مروت على ابیات آل محمّد *** فلم ارها لعهدها یوم حلت714
الم تر أن الشمس اضحت مریضه *** لفقد الحسین و البلاد اقسعرت715
و کانوا رجاءً ثمَّ صاروا؟؟ *** لقد عظمت تلک الرزایا و جلّت716
اتسأ لنا قیس فنعطى فقیرها *** وتقتلنا قیس اذا النعل زلت717
و عند غنى قطرة من دمائنا *** سنطلها یوماً بها حیث حلت718
فلا تُبْعِد الله الدیار و اهلها *** و ان اصبحت منهم برغمى تخلَّت719
فان قتیل الطف من آل هاشم *** اذل رقاب المسلمین فذلت720 721
ابوالرمح خزاعى از جمله نخستین شخصیتهاى است که در مصیبت امام حسین(علیه السلام)اشعار زیرا را سروده است:
اجالت على عینى سحائب عبرى *** فلم تصحّ بعد الدمع حتى ارمعلت722
تبکى على آل النبى محمد9 *** و ما اکثرت فى الدمع لابل اقلت723
اولئک قوم لم یشیموا سیوفهم *** و قد نکأت احداوهم حین سلّت724
و ان قتیل الطف من آل هاشم *** اذل رقاباً من قریش فذلت725 726
عزادارى امام حسین(علیه السلام) در عصر ائمه(علیهم السلام)
در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) - که دولت اموى رو به ضعف گذارده بود و در نهایت به وسیله نیروهاى عباسیان برافتاد دولت عباسى که تازه روى کار آمده بود و هنوز مخالفتش را با شیعیان و خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بروز نداده بود ـ مسئله عزادارى امام حسین(علیه السلام)به عنوان یک مراسم دینى سالیانه رواج یافت; اگر چه با قدرت گرفتن عباسیان و مخالفت شدید آنان با شیعیان و مظاهر تشیع، عزادارى امام حسین(علیه السلام) نیز از گسترش بازماند، حتى متوکّل عباسى قبر امام حسین(علیه السلام) را خراب کرد و از زیارت قبر آن حضرت جلوگیرى نمود.727 مگر در عصر امام رضا(علیه السلام) که جوّ مناسبى براى شیعیان پیش آمده بود. به نظر مى رسد در رواج و گسترش عزادارى در عصر ائمه(علیهم السلام) چند عامل مؤثر بوده است که در ذیل مورد بحث قرار مى گیرد:
1. اقدام عملى ائمه اطهار(علیهم السلام)
امامان معصوم(علیهم السلام) پیوسته بر جدّ بزرگوارشان مى گریستند و در ایام محرّم محزون و غمگین بودند و مى کوشیدند تا براى امام حسین(علیه السلام) مجالس عزادارى برپا کنند; شیخ مفید در مسار الشیعه نقل کرده که، در روز عاشورا امام صادق(علیه السلام)مجلس عزا برپا مى کرد و از خوردن و نوشیدن خودارى مى نمود، تا اینکه ظهر مى شد، آنگاه مانند مصیبت زده ها غذاى اندکى مثل شیر مى خورد و غذاى لذید تناول نمى کرد.728 امام رضا(علیه السلام) درباره گرامى داشتن سالگرد شهادت امام حسین(علیه السلام) به وسیله پدرش امام کاظم(علیه السلام)مى فرماید:«وقتى که ماه محرم فرا مى رسید، پدرم شاد دیده نمى شد; پیوسته غمگین بود، تا اینکه ده روز مى گذشت و روز دهم محرم مى رسید، این روز روزِ مصیبت و غم و اندوه او بود و مى فرمود: این روز، روزى است که حسین(علیه السلام) در آن شهید شد».729 ابن شهر آشوب نیز نقل کرده که امام رضا(علیه السلام)مى فرمود:«محرم ماهى است که در عهد جاهلیت جنگ را در آن ماه حرام مى دانستند، ولى [در عصر اسلام] در این ماه خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را شکستند، در این ماه فرزندان و زنان ما را اسیر کرده و آتش در خیمه هایمان زدند و هر چه در آنها بود، به غارت بردند و حرمت رسول خدا را در مورد ما رعایت نکردند، روزى که حسین به شهادت رسید، چشم هاى ما مجروح شد و اشک هاى ما سرازیر گشت».730
در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به جهت فرصت مناسبى که پیش آمده بود، مجالس عزا به صورت دسته جمعى در بیت شریف و در حضور امام برگزار مى شد و شاعران و مدّاحان اشعارى را در مرثیه امام حسین(علیه السلام) مى خواندند. وقتى که کمیت اسدى، شاعر بزرگ شیعى به مدینه آمد، خدمت امام باقر(علیه السلام) رسید و اظهار داشت که درباره [خاندان ]شما چند بیت شعر گفته ام، حضرت فرمود: بخوان، آنگاه کمیت شروع به خواندن اشعارى در مرثیه امام حسین(علیه السلام)نمود و چنین گفت:
اضحکنى الدهر و ابکانى *** و الدهر ذو صرف و الوان731
للتسعه بالطف قد غودروا *** و صاروا جمیعاً رهن الکفان732
در این هنگام آن حضرت به همراه فرزندش امام صادق(علیه السلام) گریستند و صداى گریه اهل حرم نیز از پشت پرده بلند شد. کمیت مى گوید: چون به این بیت رسیدم:
و ستة لایتجارى بهم *** بنو عقیل خیر فرسان733
ثم علىّ الخیر مولاهم *** ذکر هم هیج احزانى734
امام باقر(علیه السلام) گریست و فرمود: اگر کسى [خاندان] ما را ذکر کند، یا نزد او خاندان ما را ذکر کنند و از چشم او اشک خارج شود، اگر چه به اندازه بال مگس باشد، خداى متعال در بهشت خانه اى براى او بنا مى کند و این اشک را میان او و آتش حایل قرار مى دهد. آنگاه فرمود: اى کمیت! خدا گناه گذشته و آینده تو را بیامرزد.735
در عصر امام صادق(علیه السلام) عزادارى امام حسین(علیه السلام) بیش از هر زمانى رونق گرفت; امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: امام حسین(علیه السلام) به عزادار خود مى نگرد و براى او طلب مغفرت مى کند و خطاب به او مى گوید: اى کسى که به خاطر من گریه مى کنى اگر از اجر و پاداشى که خدا به تو مى دهد، آگاه شوى، شادیت بیش از اندوهت مى شود.736 در اثر تشویق هاى آن جناب عزادارى امام حسین(علیه السلام) به مناطق شیعه نشین نیز کشیده شد. چنانکه وقتى ابو هارون مکفوف در حضور امام صادق(علیه السلام) شروع به مرثیه سرایى کرد، امام فرمود: اى اباهارون! همان گونه که در میان خود [یعنى شهر رقه] مى خوانید، اینجا نیز همان گونه بخوان737.
همچنین بر اساس روایت زید شحام، جعفر بن عفان که از اهالى کوفه بود، در مرثیه خوانى تبحّر یافته بود، به طورى که امام صادق(علیه السلام) به او مى فرماید: شنیده ام که تو در مصیبت امام حسین(علیه السلام) خوب شعر مى گویى.738 همچنین بر اساس روایت عبد الله به حماد بصرى شیعیان مناطق گوناگون در روز نیمه شعبان در کربلا و کنار قبر امام حسین(علیه السلام)عزادارى مى کرده اند.739 از این رو شاعران بزرگ شیعه به بیت معظم آن جناب مى آمدند و در عزاى جدش امام حسین(علیه السلام) مرثیه سرایى مى نمودند; ابوالفرج اصفهانى از قول اسماعیل تمیمى نقل مى کند:
«خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که سید حمیرى اذن دخول خواست و وارد شد، امام به اهل خانه فرمود، که پشت پرده بنشینند; آنگاه از سید حمیرى خواست که در رثاى امام حسین(علیه السلام)شعر بگوید; سید این اشعار را خواند:
امرر على حدث الحسین *** فقل لاعظمه الزکیة740
یا اعظماً لازلت من *** وطفاء ساکبة رویة741
فاذا مررت بقبره *** فاطل به وقف المطیّه742
و ابک المطهر للمطهر *** و المطهرة النقیه743
لبکاء معوله اتت *** یوماً لواحدها المنیّة744 745
افزون بر سید حمیرى و ابوهارون مکفوف، شاعران بزرگِ دیگرى چون: کمیت اسدى، سفیان بن مصعب عبدى، عبدالله بن غالب، جعفر بن عفّان، فضیل الرّسان و ابوعماره در محضر و بیت شریف آن حضرت، در عزاى امام حسین(علیه السلام)مرثیه سرایى کرده اند.746
امام رضا(علیه السلام) در تمام دهه محرّم محزون و غمگین بود و مجلس عزادارى و مرثیه سرایى ترتیب مى داد و اگر شاعر یا مرثیه سرایى حضور داشت، مى فرمود، اشعارى در مرثیه امام حسین(علیه السلام) بسراید و در غیر این صورت خودش مصائب جدش را ذکر مى کرد و مى گریاند; چنانکه دعبل خزاعى مى گوید: خدمت سرورم امام رضا(علیه السلام) رسیدم، دیدم آن حضرت همراه اصحابش محزون و اندوهگین نشسته اند وقتى که مشاهده کرد که من به سوى او مى آیم، فرمود:«مرحبا به دعبل، مرحبا به کسى که با دست و زبانش ما را یارى مى کند; آنگاه مرا یک طرف خود نشاند و فرمود: اى دعبل! مى خواهم شعرى بگویى; زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهل بیت است و ایام سرور دشمنان ما خصوصاً بنى امیه است. اى دعبل! هر کس بر مصیبت ما بگرید یا بگریاند، [حتى یک نفر ر]، اجرش با خداست. اى دعبل! هر کس چشمش بر مصیبت ما اشک بریزد و بگرید همراه ما و در زمره ما محشور مى شود. اى دعبل! هر کس بر مصیبت جدّم حسین(علیه السلام) بگرید، البته خدا گناهان او را مى آمرزد».
آنگاه دستور داد پرده اى میان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشینند و در مصیبت جدّ خود بِگریند. در این هنگام به من فرمود: اى دعبل! بر حسین(علیه السلام) مرثیه بخوان. مادامى که تو زنده اى یاور و مدح کننده ما هستى پس هر چه توانستى از یارى ما کوتاهى نکن.
آنگاه من گریستم و اشعار زیرا را خواندم:
افاطم لوخلت الحسین مجدلا *** و قد مات عطشاناً بشط فرات747
اذا لطمت الخذ فاطم عنده *** و اجریت و مع العین فى الوجنات748
افاطم قومى یا بنة الخیر فاندبى *** نجوم السموات بارض فلات749
قبور بکوفان و اخرى بطیبه *** و اخرى بفخ نالها صلواتى750
قبور ببطن النهر من جنب کربلا *** معرسهم فیها بشط فرات751
توفرا عطاشاً بالفرات فلیتنى *** توفیت فیهم قبل حین وفاتى752
الى الله اشکو لوعة عند ذکرهم *** سقتنى بکاس الثکل و الفزعات753
بنات زیاد فى القصور مصونه *** و آل رسول الاله منهتکات754
و آل زید فى الحصول منیعه *** و آل رسول الله فى الفلوات755
و آل رسول الله تسبى حریمهم *** و آل زیاد آمنوا السربات756 757
اما در قرن سوم هجرى یعنى بعد از عصر امام رضا(علیه السلام)، بیشتر اوقات، ائمه اطهار در تقیه به سر مى بردند و امکان برپا کردن مجالس عزادارى امام حسین(علیه السلام)، براى آنان مهیا نبود. ولى با گذشت زمان این مراسم در میان شیعیان رونق و گسترش یافت و عده اى در امر مرثیه سرایى مهارت کافى کسب کردند و برخى دیگر در این زمینه شهرت یافتند; در اوایل قرن چهارم هجرى، [یعنى از اواخر غیبت صغرى]، مرثیه گویى به نام خِلْب مشهور بود که به دست بر بهارى رئیس حنابله بغداد، کشته شد:758 همچنین در عصر معزالدوله از نوحه گرى به نام ابن اصدق سخن به میان آمده است.759
2. توصیه ها و تشویق هاى ائمه اطهار(علیهم السلام) جهت برپایى عزاى امام حسین(علیه السلام).
توصیه هاى ائمه اطهار(علیهم السلام) جهت برپایى عزاى امام حسین(علیه السلام) به سه شکل بود:
أ. روایاتى که درباره ثواب گریستن و اشک ریختن بر امام حسین(علیه السلام) وارد شده است.
ب. روایاتى که درباره ثواب سرودن شعر و گریاندن مردم در مصیبت امام حسین(علیه السلام)وارد شده است.
نمونه هایى از این گونه روایات را در فصل فضیلت و ثواب عزادارى براى امام حسین(علیه السلام)آورده ایم.
ج. توصیه ائمه اطهار(علیهم السلام) جهت برپا کردن مجلس عزاى امام حسین(علیه السلام) در خانه هاى شیعیان.
مالک جهنى از امام باقر(علیه السلام) درباره وظیفه شیعیانى که در روز عاشورا نمى توانند به کربلا بروند و مرقد مبارک امام حسین(علیه السلام)را از نزدیک زیارت کرده و در آنجا براى حضرت عزادارى نمایند، مى پرسد. امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «...[چنین شخصى] باید بر آن حضرت بگرید و به خانواده اش نیز دستور دهد که بر آن حضرت گریه کنند و در خانه اش مجلس مصیبت براى آن جناب برپا کند و برایشان اظهار جزع نماید و [شیعیان] باید با گریه با هم ملاقات کنند و یکدیگر را در مصیبت حسین(علیه السلام) تعزیت و تسلیت گویند... و اگر توانستى، در این روز دنبال کارهایت نرو... و چیزى براى خانه ات ذخیر نکن».760
همچنین امام صادق(علیه السلام) در گفت و گو با مسمع بن عبد الملک کردین بصرى که اظهار مى داشت، به جهت وجود جاسوسانِ مأموران بنى امیه نمى تواند در کربلا حاضر شود، به او فرمود: «آیا [در خانه ات] مصیبت امام حسین(علیه السلام) را به یاد مى آورى؟ گفتم: آرى، فرمود: ناراحت مى شوى، گفتم: آرى به خدا سوگند، به طورى که خانواده ام اثر غم و اندوه را در من مشاهده مى کنند و از خوردن امتناع مى کنم، به طورى که آثار حزن در من ظاهر شود، فرمود: خدا اشک چشم تو را رحمت کند. آگاه باش که از کسانى به حساب مى آیى که در شادى ما شاد مى شوند و در غم ما غمگین و به هنگام خوف ما خوفناک مى گردند».761
به طور کلى ائمه اطهار(علیهم السلام) به شیعیان سفارش مى کردند که در روز عاشورا از کسب و کار دست بکشند و حالت غم و عزا به خود بگیرند; چنانکه امام رضا(علیه السلام) فرموده است: هر کس در روز عاشورا در برآوردن حوائج خود نکوشد، خدا در دنیا و آخرت حوائج او را برآورده مى کند و هر کس روز عاشورا را روز اندوه و گریه خود قرار دهد، خداى تعالى روز قیامت را روز شادى و سرور او قرار مى دهد و هر کس روز عاشورا را روز برکت (کسب و بدست آوردن پول) نماید و در این روز مالِ دنیا ذخیره کند، خدا برکت را از او بر مى دارد».762
شاعران مرثیه سرا
در عصر امویان به جهت فشار و اختناق شدید حکومت، شاعران شیعه کمتر مى توانستند در مرثیه امام حسین(علیه السلام)، شعر بگویند و بیشتر اشعار مراثى در خفا سروده مى شد; چنانکه ابوالفرج اصفهانى مى گوید:«اما از شعراى متقدم اشعارى در مرثیه امام حسین(علیه السلام) به دست ما نرسیده است; زیرا شعرا به جهت ترس و وحشتى که از بنى امیه داشتند بر این کار اقدام نمى کردند».763 حتى برخى از شاعران شیعى به خاطر حفظ جان خویش مجبور مى شدند، در مدح امویان نیز شعر بسرایند; چنانکه برادرِ کمیت اسدى نقل مى کند که کمیت مرا نزد امام باقر(علیه السلام) فرستاد و من به آن حضرت گفتم که کمیت مرا نزد شما فرستاد تا از شما اجازه بگیرم [براى حفظ جان خود] در مدح بنى امیه شعر بگوید. حضرت فرمود: آرى او آزاد است هرچه مى خواهد بگوید.764
در برخى از دوران هاى حکومت عباسى نیز وضع به همین منوال بلکه شدیدتر بود. در آغاز تشکیل دولت عباسى که آنها هنوز قدرت نیافته بودند و در برخى دوره ها که تمایل ضد شیعى بر حکومت ها غلبه نداشت، شاعران شیعى توانستند، اشعار فراوانى را در رثاى امام حسین(علیه السلام)بسرایند.
مرحوم سید محسن امین فهرست کسانى را که در سه قرن نخست هجرى در مرثیه امام حسین(علیه السلام) شعر سروده اند به شرح زیر آورده است:
عقبه بن عمرو سهمى، سلیمان بن قته، ابوالفرج خزاعى، رباب بنت امرئ القیس همسر امام حسین(علیه السلام)، بشیر بن خدلم، ام لقمان بنت عقیل، فضل بن عباس بن عتبة بن ابى لهب، ابودهبل جمحى، خالد بن معدان، عبید الله بن حر جعفى، جعفر بن عفان طائى، منصور نمرى، دعبل خزاعى، حسین بن ضحاک و قاسم بن یوسف کاتب.765
اما درباره اینکه چه کسى نخستین بار در رثاى آن حضرت شعر گفته، مشهور است که عبید الله بن حر جعفى نخستین شخص مى باشد;766 زیرا محل سکونت او به کربلا نزدیک بوده است. برخى نیز معتقدند، سلیمان بن قته نخستین کسى است که پس از گذشت سه روز از شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش به کربلا آمده و خطاب به شهدا شعر گفته است767.
شیخ مفید و ابن جوزى قائل اند که عقبه بن عمرو عبسى نخستین کسى است که در رثاى امام حسین(علیه السلام) شعر سروده است768.
در هر عصر، تعدادى از شاعران مشهور و نامدار شیعى، طلایه دار و پیشتاز شعر شیعى و مرثیه امام حسین(علیه السلام)بودند و خود را در ولایت و دوستى خاندان پیامبر ذوب کرده بودند; از جمله این شاعران: کمیت بن زید اسدى، کُثَّیِر عَزَّه، فرزدق و سید حمیرى در عصر امویان بودند، فرزند کمیت، مستهل مى گوید: کمیت هنگام مرگ، آخرین بار که چشمانش را باز کرد، سه بار گفت: اللهم آل محمد.769 در عصر عباسى اول (132 ـ 232 هـ) دو شاعر بزرگ، منصور نمرى و دعبل خزاعى از شاعران پیشتاز شیعه بودند. هارون الرشید دستور قتل نمرى را داد، ولى پیش از مرگش به او دست نیافتند.770 دکتر مصطفى شکعه درباره دعبل مى گوید:«دعبل اهل بیت پیامبر را مدح مى کرد و در اشعارش آنان را آن گونه که اهلش بودند، توصیف مى نمود، به امویان و عباسیان حمله مى کرد و اگر او را از این کار مى ترساندند مى گفت: من پنجاه سال است که چوبه دارم را با خودم حمل مى کنم و کسى را نمى یابم که مرا به آن بیاویزد.771
دکتر شوقى ضیف درباره شاعران بزرگ عصر دوم عباسى مى گوید:«در عصر دوم عباسى772 شعرِ شیعىِ زیادى گفته شده که بعضى از این اشعار را شاعران علوى سروده اند و برخى را نیز، سایر شاعران شیعى از مهم ترین شعراى علوى در این عصر محمد بن صالح علوى حمانى و محمد بن على از نوادگان عباس بن على(علیهما السلام) بودند773.
مشخصه هاى عزادارى امام حسین(علیه السلام) در عصر ائمه اطهار(علیهم السلام)
مشخصه هاى عزادارى امام حسین(علیه السلام) در زمان ائمه اطهار(علیهم السلام) را از دو جهت مى توان مورد بررسى قرار داد:
1. مکان: از لحاظ مکان، عزادارى امام حسین(علیه السلام) تنها در کنار مرقد آن حضرت در کربلا به طور علنى برگزار مى شده است.774 اما براساس راهنمائىِ ائمه اطهار(علیهم السلام) براى حفظ جان شیعیان در مناطق شیعه نشین آن عصر، این مراسم را در خانه ها انجام مى دادند و در ایام عاشورا در منازل جمع مى شدند و به یکدیگر تسلیت مى گفتند; چنانکه در حدیث مالک جهنى گذشت، امام باقر(علیه السلام) به کسانى که در روز عاشورا نمى توانستند در کربلا و کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) حاضر شوند، چنین توصیه مى کند.775
براساس نقل کشّى، زید شحّام مى گوید: همراه جماعتى از اهل کوفه نزد امام صادق(علیه السلام)بودیم که جعفر بن عفّان وارد شد. امام صادق(علیه السلام) او را نزدیک خود نشانید و به او فرمود: به من خبر رسیده که در رثاى حسین(علیه السلام) خوب شعر مى گویى، جعفر گفت: آرى فدایت شوم، آنگاه حضرت فرمود که مرثیه بخواند.776
البته خود ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز در این باره تقیه مى کردند; چنانکه سفیان بن مصعب عبدى که از شاعران بزرگ شیعى است، نقل کرده که، روزى در بیت معظمِ امام صادق(علیه السلام)و به دستور آن حضرت مشغول خواندن اشعارى در مصیبت امام حسین(علیه السلام)بوده که صداى گریه زنان بلند شده و مردم از بیرون متوجه شده و جلوى در اجتماع نمودند، در این هنگام امام صادق(علیه السلام) به جهت تقیه فرمود: به آنها بگوئید: یکى از بچه ها غش کرده و زنان براى او شیون مى کنند.777
2. شکل: در عصر ائمه اطهار(علیهم السلام) عزادارى امام حسین(علیه السلام) از لحاظ شکلى، محدود به مرثیه سرایى، گریستن و گریاندن بود. عمده مرثیه امام حسین(علیه السلام) در قالب شعر بود و مرثیه به وسیله شاعران شیعه خوانده مى شد. تعدادى نیز که خود شاعر نبودند، اشعار شاعران بزرگ را در مرثیه امام حسین(علیه السلام) مى خواندند که به آنها منشد مى گفتند که تعدادى از آنها در حضور امام صادق(علیه السلام) به مرثیه سرایى پرداخته اند; چنانکه مرحوم علامه امینى در شرح حال سید حمیرى مى گوید:«علاوه بر خود سید کسان دیگرى چون: فضیل رسان و ابوهارون مکفوف اشعار او را در رثاى امام حسین(علیه السلام)در حضور امام صادق(علیه السلام)خوانده اند».778 از جمله اینها، شخصى به نام ابوعماره بود که به او ابوعماره منشد مى گفتند.779
بنابر آنچه گفته شد، مى توان نتیجه گرفت که مرثیه سرایى و انشاى شعر در عصر امام صادق(علیه السلام) خیلى رایج بوده است; در کنار شاعران از قصاص نیز مى توان نام برد که از جمله مرثیه سرایان آن عصر بودند. در قرون نخستین هجرى قصه گویى همانند خطابه و شعر در میان مردم رواج داشته و جنبه تعلیمى آن بیشتر از خطابه بوده و کار موعظه را نیز بر عهده داشته است. درباره منشأ پیدایش قصه گویى مى توان گفت: با توجه به ممنوعیت نقل حدیث از سوى دستگاه خلافت، به پیروى از خلیفه دوم عُمَر، جریان قصه گویى که بیشتر بیان داستان هاى امت ها و پیامبران گذشته بود، رواج پیدا کرد و از حمایت دستگاه خلافت برخوردار شد; از این رو قصه گویان به نوعى وابسته به دستگاه خلافت بودند; مانند تمیم دارى780 ـ نخستین قصه گوى مسجد النبى در مدینه ـ در اوج ممنوعیت نقل حدیث قصه گویى مى کرد، تا بلکه خلأ نقل حدیث پر شود; جاحظ در بخشى از کتاب البیان و التبیین این مطلب را مورد بررسى قرار داده و از قصه گویان معروف نام برده است; از جمله شخصى به نام موسى اسوارى که به دو زبان عربى و فارسى قصه گویى مى کرده است.781 در عصر امام صادق(علیه السلام) ذکر مصیبت امام حسین(علیه السلام) شکل گرفته بود، قصه گویى در کنار شعر سرایى یکى از راه هاى بیان واقعه کربلا بوده است; چنانکه در خبر عبدالله بن حماد بصرى آمده که در روز نیمه شعبان تعدادى قصه گو در کنار قبر آن حضرت در کربلا به قصه گویى مى پردازند.782 این نوع از مرثیه سرایى تا عصر آل بویه رواج داشته است، همان طور که ابن کثیر در حوادث سال 367 هـ. ذکر کرده که میان شیعه و سنى درگیرى رخ داده که اغلب بر سر مراسم عاشورا بوده، عضدالدوله مُسبِب فتنه را قصه گویان و واعظان دانسته و آنان را از قصه گویى و موعظه منع کرده است.783
عزادارى در عصر آل بویه
یکى از مهم ترین مراحل عزادارى امام حسین(علیه السلام)، بعد از قدرت یافتن سلسله آل بویه در قرن چهارم هجرى مى باشد; که اوج گسترش تشیع است. در این قرن حکومت هاى شیعى چون: علویان طبرستان، زیدیان یمن، حمدانیان در شمال عراق، فاطمیان در مصر و آل بویه در عراق و ایران به روى کار آمدند. عزادارى امام حسین(علیه السلام) براى نخستین بار در این قرن، در قلمرو و حکومت آل بویه و تحت حمایت آنان به صورت علنى و عمومى در کوچه و بازار برگزار شد; عموم مورخان اسلامى به خصوص مورخانى که وقایع را به ترتیب سنواتى نوشته اند، از جمله: ابن جوزى، در کتاب المنتظم،784 ابن کثیر،785 ابن اثیر،786 یافعى در مرآت الجنان787 و ذهبى788 در ضمن وقایع سال 352 هـ. و سال هاى بعد از آن، کیفیت عزادارى شیعه را در روز عاشورا نوشته اند; ابن جوزى گفته است: «در سال 352 هـ. معزالدوله دیلمى دستور داد، مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند; در این روز بازارها بسته شد و خرید و فروش موقوف گردید; قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند; در بازارها خیمه برپا کردند و به رسم عزادارى کرباس آویختند; زنان به سرو روى خود مى زدند و بر حسین ندبه مى کردند»!789 ابن اثیر مى نویسد: «شمار عظیمى از شرکت کنندگان با چهره هاى سیاه شده و موهاى پریشان گرداگرد شهر بغداد مى گشتند و در روز عاشورا بر سینه مى زدند و اشعار حزن انگیز مى خواندند».790 با توجه به اینکه قرن چهارم، اوج گسترش تشیع بود و حکومت هاى شیعى در اکثر مناطق جهان اسلام از جمله: ایران، عراق، یمن، شام، مصر و طبرستان گسترده بودند، این دستور معزالدوله به طور گسترده از سوى مناطق شیعه نشین به خصوص بغداد با استقبال رو به رو شد. از جمله سیف الدوله حمدانى ـ از حاکمان سلسله شیعى حمدانیان - در قلمرو حکومت خویش، در شمال عراق، در این سال دستور عزادارى عمومى براى امام حسین(علیه السلام) را صادر کرد.791
همچنین حاکمان فاطمى مصر، با اینکه با آل بویه رقیب بودند، ولى از روش آنان پیروى کردند و در روز عاشورا، عزادارى عمومى را براى امام حسین(علیه السلام) مرسوم کردند; در این باره مقریزى مى نویسد:
«در زمان المعزلدین الله به سال 363 هـ در کشور مصر تمام فاطمیین و شیعه در روز عاشورا در کنار قبر ام کلثوم و نفیسه792 اجتماع نموده و به عزادارى پرداختند و مبلغ بى حساب براى اطعام و عزادارى و شربت مخارج نمودند و به سال 396 هـ در مصر کلیه بازارها را تعطیل عمومى کردند و ابن مأمون در سال 515 هـ. از موقوفات وصدقات کشور مصر روز عاشورا را تعطیل و روز توزیع صدقات قرار داد. و در عهد صدارت افضل بن بدرالدین در مسجد حسینى قاهره بوریاها فرش شد و افضل بدین سان در قلب مردم را یافت».793
همچنین بنا به گفته مقریزى بعد از سقوط فاطمیان، عزادارى امام حسین(علیه السلام) در مصر ادامه یافت و ایوبیان نتوانستند آن را متوقف سازند.794
بعد از این زمان برپایى عزادارى براى امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به سرعت در میان شیعیان گسترش یافت و از جمله مهم ترین شعائر شیعى گشت. ابوریحان بیرونى ـ که در قرن چهارم مى زیسته ـ در کتاب آثار الباقیه مى نویسد: «اما شیعیان در این روز نوحه مى خوانند و مى گریند; این مراسم، هم در مدینه السلام (بغداد) و هم در سایر شهرها و بلاد انجام مى گیرد».795 در عصر آل بویه، هر گاه عاشورا با عید نوروز یا مهرگان مصادف مى شد، انجام مراسم عید را به تأخیر مى انداختند.796 حنبلیان بغداد، به جهت کثرت شیعیان و حمایت آل بویه، نتوانستند از برپایى این مراسم جلوگیرى کنند.797 اگر چه عکس العمل هایى داشتند که گاهى خیلى شدید بود; از جمله حنابله براى دشمنى با شیعیان روز هجدهم محرم، روز قتل مصعب بن زبیر را عزا مى گرفتند.798 حتى در سال 363هـ. حنابله بغداد به تعبیر ابن کثیر ـ که خود سنّى متعصبى است و با شیعه دشمنى کرده ـ جاهلان سنّى دسته به راه انداختند و شبیه عایشه، طلحه و زبیر ساختند و گفتند: با اصحاب على مى جنگیم، که در این فتنه تعدادى از طرفین کشته شدند.799 گاهى امیران آل بویه براى جلوگیرى از فتنه هاى حنابله، مجبور مى شدند دستور دهند، به طور موقت مراسم عزادارى عاشورا تعطیل شود; از جمله در سال 367 هـ. عضدالدوله دستور توقف عزادارى را در روز عاشورا صادر کرد.800
از جمله مناطقى که در قرن چهارم و پنجم در آنها نسبت به شیعیان و مظاهر و شعائر آنان، مثل عزادارى عاشورا سخت گیرى شدید وجود داشته، منطقه ایران و قلمرو حکومت غزنویان و سامانیان بود; چنانکه ابن کثیر در ضمن حوادث سال 408 هجرى نوشته است: «سلطان محمود در این سال در بلاد خراسان و سایر مناطق قلمرو حکومتش، تعداد کثیرى از معتزلیان، رافضیان، اسماعیلیان، قرمطیان، جهمیه و مشبهه را به دار زد و کشت و تعداد دیگرى را به زندان انداخت و تعداد دیگرى را تبعید نمود و دستور داد آنان را بر بالاى منبرها لعن کنند و جماعتى از بدعت گذاران را نفى بلد نمود».801 مى توان گفت که عزادارى روز عاشورا از جمله مهم ترین بدعت ها در نظر سنّى متعصّبى چون ابن کثیر مى باشد; چنانکه خود در موارد فراوانى از کتاب خویش به بدعت آمیز بودن این عمل تأکید دارد.802بنابراین مى توان گفت مقصود از بدعت گذاران تبعید شده، عزاداران بوده اند.
بعد از زوال سلسله آل بویه، حنابله بغداد با یارى سلجوقیان که جایگزین آل بویه شده بودند و بر عکس آنان از اهل سنّت حمایت مى کردند نسبت به عزادارى امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا سخت گیرى کردند و شعارهاى شیعه را از مساجد آنان پاک کردند و دستور دادند در محله کرخ در اذان به جاى حى على خیر العمل، الصلوة خیر من النوم گفته شود.803 آزار و اذیت حنابله به حدّى شدت یافت که شیخ طوسى عالم بزرگ شیعى در سال 448 هـ مجبور شد، بغداد را ترک کرده و به نجف اشرف مهاجرت کند.804 ولى به تدریج با گذشت زمان از تعصب هاى سنى ها کاسته شد و به همزیستى مسالمت آمیز با شیعیان روى آوردند، حتى عزادارى روز عاشورا به میان آنان نیز راه یافت.805
عزادارى امام حسین(علیه السلام) بعد از عصر آل بویه
مراسم عزادارى امام حسین(علیه السلام) بعد از عصر آل بویه در روز عاشورا و در مناطق شیعه نشین به طرز جدى رواج داشته است; چنانکه در کتاب النقص از زبان یک نویسنده متعصّب سنى در قرن ششم درباره شیعه آمده است: «این طایفه روز عاشورا اظهار جزع و فزع مى کنند و رسم تعزیت را اقامت کنند و مصیبت شهداى کربلا تازه گردانند بر منبرها، قصه گویند، و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روى خراشند و مویه کنند».806
براساس اظهارات موجود در همین کتاب افزون بر مناطق و شهرهاى مختلف عراق مانند: نجف، کربلا، سامرا، حلّه، بغداد، ... در بسیارى از مناطق ایران چون: رى، قزوین، قم، کاشان، آبه، نیشابور، سبزوار، جرجان و شهرهاى مختلف مازندران عزادارى امام حسین(علیه السلام)به طرز آزاد برگزار مى شده است.807 در این باره گزارش مولانا جلال الدین رومى از عزادارى مردم شهر حَلب داراى اهمیت است; وى در کتاب خود مثنوى معنوى اظهار مى دارد که مردم حلب در روز عاشورا براى عزادارى امام حسین(علیه السلام) در یکى از میادین شهر اجتماع عظیمى را تشکیل داده بودند.808
همچنین به نقل ابن بطوطه در میان شیعیان آناتولى که اغلب از جوانمردان آن دیار بودند، مراسم روز عاشورا اهمیت بسزائى داشته و در آن روز مراسم عزادارى برگزار کرده و احسان مى دادند و مردم شهر و سپاهیان و کارگزاران حکومتى را دعوت مى کردند.809
از این رو از قرن ششم به بعد کتاب هاى زیادى در موضوع مقتل و شهادت امام حسین(علیه السلام)به رشته تحریر درآمده که انگیزه نگارش آنها تنها بیان وقایع تاریخى نبوده، بلکه نویسندگان این کتاب ها بیشتر رونق مراسم عزادارى و سوگوارى امام حسین(علیه السلام)را مدّنظر داشته اند; از این رو در کتاب هایى چون: مقتل الحسین خوارزمى (م 568 هـ) و درر السّحط فى خبر السبط قضاعى (م 658 هـ)، مرثیه هاى منثور امام حسین(علیه السلام) آمده است. همچنین سیّدبن طاووس (م 664 هـ) کتاب خود، اللهوف على قتلى الطفوف را که به معناى حزن و اندوه بر کشتگان طف مى باشد ـ با بحث درباره ثواب گریستن بر اهل بیت(علیهم السلام) به خصوص امام حسین(علیه السلام)شروع کرده است.
در این رابطه مى توان از منقبت خوانى و مداحى نام برد که از جمله مظاهر و نمودهاى عزادارى امام حسین(علیه السلام) در این عصر بوده است. از قرن پنجم به بعد کسانى پیدا شدند که در کوچه و بازار، مسجد و مدرسه، فضایل و مناقب خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)را مى خواندند و مظلومیت آنان، به ویژه امام حسین(علیه السلام) را ذکر مى کردند که به آنان مناقب خوان810 و بعدها مداح مى گفتند.811
عزادارى امام حسین(علیه السلام) در میان اهل سنّت
اگر چه پیش از روى کار آمدن آل بویه برخى از گروه هاى متعصب اهل سنت به پیروى از بنى امیه و نواصب نسبت به عزادارى امام حسین(علیه السلام) عکس العمل هاى منفى داشتند و این عکس العمل ها در عصر آل بویه، در قالب درگیرى هاى بسیارى که در روز عاشورا میان حنابله و شیعیان روى مى داد، بروز مى کرد.812 ولى به تدریج به جهت جایگاه خاندان پیامبر و علاقه اهل سنّت به سادات، سوگوارى امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به میان آنان نیز راه یافت; چنانکه عبدالجلیل رازى مى گوید: «اولا معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه، و امام مکرّم شافعى، و علما و فقهاى طرایف، خَلَفاً عن سلف، این سنّت را رعایت کرده اند و این طریقت نگاه داشته . اولا خود شافعى که اصل است و مذهب بدو منسوب است، بیرون از مناقب او را در حسین و شهداى کربلا مراثى بسیار است و یکى از آن قصیده اى که مى گوید أَبکى الحسین و أرثى منه أهل بیت رسول ا... مصباحاً تا آخر قصیده با مبالغتى تمام و کمال و دیگر قصیده اى است که مى گوید: تأوّب همى فالفؤاد کثوب ارق نومى فالرّقاد عجیب.
تا آخر همه مرثیه اوست به صفتى که بر چنان معانى دگران قادر نباشند و مراثى شهداى کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعى را هست، بى عدد و بى نهایت است. پس اگر عیب است اوّل بر بوحنیفه و بر شافعى و اصحاب ایشان; آنکه بر ما...
آنگه چون فروتر آیى معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنّت در عهد خود مقتدا بوده است، هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته اند و هر که رسیده باشد دیده و دانسته باشد و انکار نکند.
و آنگه بغداد که مدینه السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه على غزنوى حنیفى دانند که این تعزیت چگونه داشتى! تا به حدى که به روز عاشوار در لعنت سفیانیان مبالغتى مى کرد. سائلى برخاست و گفت: معاویه را چه گویى؟ به آواز بلند گفت: اى مسلمان! از على مى پرسد که: معاویه را چگویى؟ آخر دانى که على معاویه را چه گوید؟ امیر عبادى که علامه روزگار و خواجه معنا و سلطان سخن بود او را در حضرت المقتفى لامر الله پرسیدند: این روز که فردا عاشورا خواست بودن که : چه گویى در معاویه؟ جواد نداد تا سائل سه بار تکرار کرد، بار سوم گفت: اى خواجه! سؤال مبهم مى پرسى، نمى دانم کدام معاویه را مى گویى؟ این معاویه را پدرش دندان مصطفى بشکست و مادرش جگر حمزه بخائید، و او بیست اند بار تیغ در روى على کشید و پسرش سر حسین ببرید .اى مسلمانان! شما این معاویه را چه گویید؟ مردم در حضرت خلافت حنفى و سنّى و شافعى زبان به لعنت و نفرین بر گشودند مانند این بسیار است و تعزیت حسین هرموسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد و امّا همدان اگر چه مشبهه را غلبه براشد براى حضور رایت سلطان و لشکر ترکان، هر سال، مجدالدین مذکر همدانى در موسم عاشورا این تعزیت به صفتى دارد که قمیان را عجب آید. و خواجه امام نجم بوالمعالى بن ابى القاسم بزارى به نیشابور با آن که حنیفى مذهب بود، این تعزیت به غایت کمال داشتى و دستار بگرفتى و نوحه کردى و خاک پاشیدى و فریاد از حد بیرون کردى. و به وى که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصر آبادى و خواجه محمود حدادى حنیفى و غیر ایشان در کاروانسراى کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کرده اند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان».813
تقرب به اهل بیت(علیهم السلام) در میان اهل سنّت، متأثر از تمایل عالمان بزرگ اهل سنّت، به محبّت اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. محدثانى که فضایل خاندان پیامبر را انکار نکرده و این روایات را در کتاب هاى خود ذکر کرده اند; تعدادى از آنان در کتاب هاى رجال اهل سنّت مانند: میزان الاعتدال ذهبى متهم به تشیّع شده اند . از جمله آنها مى توان از احمد بن حنبل امام مذهب حنبلى نام برد که در دو کتاب خود مسند و فضائل الصحابه احادیث بى شمارى درباره فضائل اهل بیت(علیهم السلام) آورده است. همچنین محمد بن جریر طبرى دانشمند بزرگ جهان اسلام، اقدام به جمع آورى طرق حدیث غدیر کرده است.
همچنین کتاب هایى در خصوص مقتل امام حسین(علیه السلام) از سوى آنان نگارش یافته که نشان دهنده وجود عزادارى در میان اهل سنّت مى باشد; از جمله آنها، مقتل الحسین نوشته خوارزمى (م 568 هـ) و روضة الشهدا نوشته ملاحسین کاشفى (م 910 هـ) که وى در مقدمه روضة الشهدا اشاره کرده که علت تألیف این کتاب وجود مراسم سالیانه عزادارى در آن سامان مى باشد، حتى یکى از عالمان حنفى به نام محمّد معین بن محمّد امین السندى التقوى (م 1161 هـ) کتابى به نام قرة العین فى البکاء على الحسین(علیه السلام)» تألیف کرده و در آن ثابت کرده است که برپایى عزا براى حسین(علیه السلام)مختص به شیعه نیست و درباره لزوم گریه براى امام حسین(علیه السلام) سخن گفته است.
بسیارى از عالمان و واعظان بزرگ اهل سنت در روز عاشوار، مصیبت امام حسین(علیه السلام)را ذکر مى کردند و مردم را به گریه وا مى داشتند; چنانکه این مطلب در نقل رازى در کتاب النقض منعکس شده است . سبط بن جوزى عالم بزرگ حنفى نیز گزارش هایى از ذکر مصیبت امام حسین(علیه السلام) را به وسیله جدّش نقل کرده است.814
دانشمند بزرگ اهل سنت جلال الدین سیوطى در تاریخ الخلفا هنگام بیان تاریخ و شهادت امام حسین(علیه السلام)مى گوید:«قلب تحمل ذکر مصیبت او را ندارد».815
بدین جهت یاد کرد سالیانه واقعه عاشورا و ذکر مظلومیت امام حسین(علیه السلام) که از مهم ترین نمودهاى دوستى خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، بسترى براى پذیرش تشیّع در مشرق اسلامى بوده است; از این رو اشعار بسیارى در مراثى امام حسین(علیه السلام)از سوى شاعران اهل سنّت موجود است. به ویژه طریقت هاى تصوّف که اکثرشان به نوعى خود را مربوط به على(علیه السلام)مى دانستند; چنانکه دکتر شیبى در توصیف طریقت نقش بندى هرات در قرن دهم مى گوید: «گریه براى امام حسین(علیه السلام)جانشین مجالس ذکر صوفیانه ـ که نقشبندیان آن را ملغى کرده بودند ـ شده بود».816
شکل عزادارى امام حسین(علیه السلام) پس از 352 هجرى
همان طور که قبل ذکر کردیم بعد از اینکه سلسله آل بویه در بغداد قدرت یافتند، تحت حمایت آنها عزادارى و سوگوارى امام حسین(علیه السلام) وارد مرحله جدیدى شد، به حدّى که یافعى در ذکر حوادث روز عاشوراى سال 352 هـ مى گوید: «نخستین روزى بود که براى شهیدان کربلا سوگوارى مى شد».817
از این رو اشکال و قالب هاى سوگوارى عاشورا را به شکل زیر مى توان بیان کرد:
1. مرثیه سرایى و سرودن اشعار ـ که قدیمى ترین شکل سوگوارى امام حسین(علیه السلام) به شمار مى رود ـ هر چه بیشتر در این عصر گسترش یافت و شاعران بسیارى در مظلومیت سیدالشهدا(علیه السلام) به مرثیه سرایى پرداختند; پترچلکووسکى در این باره مى گوید: «مرثیه، نخستین قالب بیان تعزیه بود. در سده چهارم هجرى سراینده در قالب سوم شخص از سرگذشت حزن انگیز حسین یاد مى کرد و در شعر خود ضمن آنکه همدردى سوگواران را بر مى انگیخت، احساسات خویش را بیان مى کرد».818 در همین بستر در قرن پنجم و ششم منقبت خوانى به وجود آمد و مناقب خوانان در مجامع عمومى اشعارى را در فضیلت و منقبت ائمه اطهار(علیهم السلام) و مظلومیت و مراثى امام حسین(علیه السلام) قرائت مى کردند.819
2. مقتل خوانى: از قرن چهارم شکل دیگر از مرثیه سرایى در کنار سرودن اشعار گسترش یافت که عبارت بود از بیان مظلومیت شهیدان کربلا در قالب نثر یا همان مقتل خوانى که تألیف کتاب هاى فراوان مقتل در این راستا بوده است، با توجه به اینکه این گونه کتاب ها صرف جنبه تاریخى نداشته و گریاندن هم از انگیزه هاى تألیف آنها بوده است و شاهد آن آوردن احادیثى است که در ثواب و فضیلت گریه بر امام حسین(علیه السلام)واردشده است.
از این رو واعظان در روز عاشوار در منابر ذکر مصیبت امام حسین(علیه السلام) را مى کرده اند و این مختص شیعه نبوده و عالمان اهل سنت نیز در روز عاشورا مصیبت امام حسین(علیه السلام) را ذکر مى کردند که نمونه هایى از آن را از کتاب النقص نقل کردیم.
البتّه این شکل از مرثیه سرائى را مى توان در امتداد قصه گوئى دانست که در قرون نخستین متداول بوده است.
3. دسته سینه زنى: دسته هاى سینه زنى شکل جدید عزادارى بود که در عصر آل بویه به مراسم سوگوارى امام حسین(علیه السلام)افزوده شد; معزالدوله در سال 352 هـ دستور داد، روز عاشورا تعطیل شود. شیعیان به صورت دسته جمعى با حالت غم و اندوه به سر و روى خویش کاه و خاکستر مى پاشیدند و به سر و سینه مى زدند و اشعارى در عزاى امام حسین(علیه السلام)مى خواندند و خیابان هاى شهرها را مى گشتند. همچنین در این روز مردم از تهیه غذا براى خویش خوددارى مى کردند. از این رو نیکوکاران احسان و اطعام مى دادند. تنها آلتى که از آن در این نوع دسته ها نام برده شده طبل است. ابن کثیر در این باره مى گوید: «رافضیان در دولت بنى بویه در حدود سال 400 هجرى [درباره عزادارى حسین(علیه السلام) ]اسراف و زیاده روى مى کردند. در بغداد و سایر شهرها در روز عاشورا در بازارها و خیابان ها طبل مى زدند و بر سر خویش کاه و خاکستر مى پاشیدند و بر خیمه ها [به رسم عزادارى] کرباس آویخته بودند و مى گریستند و بسیارى از آنها به جهت همدردى با حسین(علیه السلام) آب نمى نوشیدند. زنان صورت هایشان را باز مى کردند و مى گریستند و به صورت و سینه خود مى زدند و پا برهنه در بازار مى رفتند».820
عزادارى امام حسین(علیه السلام) در عصر صفوى
بى شک در عصر صفوى مراسم عزادارى و سوگوارى امام حسین(علیه السلام) وارد مرحله جدیدى شد; شاهان صفوى نه تنها خود، شیعه و به غایت، علاقمند به خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)بودند، بلکه خود را ملزم به ترویج مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و اشاعه مذهب شیعه مى دانستند; یاد و ذکر شهادت امام حسین(علیه السلام) که یکى از شعائر و نمودهاى مهم تشیّع مى باشد، در این عصر به رشد و شکوفایى چشم گیرى رسید و تقریباً به مرحله تکامل خود پا نهاد; از این رو سوگوارى امام حسین(علیه السلام) را در این عصر از دو جهت مورد بررسى قرار مى دهم: گسترش و شکل.
الف: گسترش: در این عصر عزادارى امام حسین(علیه السلام) به تمام مناطق قلمرو حکومت صفویان، حتى روستاها نیز کشیده شد. در حالى که قبل از آن در برخى از مناطق که متعصبان اهل سنت چون: اصفهان در اکثریت بودند، برپایى این مراسم میسر نبود.821
از سوى دیگر زمان سوگوارى افزون بر دهه محرم و عاشورا ماه صفر و ماه رمضان که اوقات شهادت و رحلت سایر معصومان(علیهم السلام) در آنها واقع شده، گسترش یافت در حالى که پیش از این گزارشى از سوگوارى شیعیان در سایر روزها، غیر از روز عاشورا وجود ندارد. البته از عصر امام صادق(علیه السلام) شیعیان عراق در روزهایى غیر از عاشورا نیز که روایاتى در فضلیت زیارت امام حسین(علیه السلام) در آن روزها وارد شده در کربلا و کنار قبر آن حضرت به عزادارى مى پرداختند.822
این مطلب افزون بر یکپارچگى جامعه شیعه معلول توجه شاهان صفوى بوده است . آنان از یک سو شاعران را تشویق مى کردند، به جاى مدح و تعریف آنان درباره مناقب ائمه اطهار(علیهم السلام) و مظلومیت امام حسین(علیه السلام) شعر بسرایند; چنانکه اسکندر بیگ ترکمان در تاریخ عالم آراى عباسى در شرح حال شاه طهماسب مى نویسد: «در اوایل حال حضرت خاقانى جنب مکانى را توجه به حال این طبقه (شعرا) بود... و در اواخر ایام حیات که در امر به معروف و نهى از منکر مبالغه عظیم مى فرمودند، چون این طبقه علیه را وسیع المشرب شمرده از صلحا و زمره اتقیا نمى دانستند زیاده توجهى به حال ایشان نمى فرمودند و راه گذارئیدن قطعه و قصیده نمى دانند.
مولانا محتشم کاشانى قصیده اى غرّا در مدح آن حضرت و قصیده اى دیگر در مدح مخدره زمان، شهزاده پریخان خانم به نظم در آورده مذکور معروض گشت; شاه جنب مکان فرمودند که من راضى نیستم که شعرا زبان به مدح و ثناى من آلایند. قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین(علیهم السلام) بگویند، صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن از ما توقع نمایند; زیرا که به فکر دقیق معانى بلند و استعاره هاى دور از کار در رشته بلاغت در آورده به ملوک نسبت مى دهند که به مضمون در اکذب اوست احسن او اکثر در موضوع خود نیست. امّا اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند شأن معانى نشان بالاتر از آن است که محتمل الوقوع است».823
همچنین شانى تکلو شاعر به مناسبت سرودن این بیت:
اگر دشمن کشد شمشیر و اگر دوست *** به طاق ابروى جانانه اوست
که در مدح على(علیه السلام) سروده بود، هموزن خود طلا از شاه عباس صفوى صله دریافت کرد!824
از این رو شاعران بزرگى چون: محتشم کاشانى اشعار ماندگارى را در مرثیه امام حسین(علیه السلام)در این دوره به یادگار گذاشتند که تا به امروز دست مایه مهمى براى مراسم روضه خوانى منابر و دسته هاى سینه زنى گردیده است.
از سوى دیگر شاهان صفوى نسبت به شعائر مذهبى و شیعى تعصّب و علاقه زیادى داشتند; نصرالله فلسفى در این باره مى نویسد: «در ده روز اول محرم از طرف شاه و بزرگان و اعیان کشور در پایتخت و شهرهاى دیگر مجالس روضه خوانى دائر مى شد و در شب و روز عاشورا و روز بیست ویکم رمضان دسته هاى سینه زن و سنگ زن و امثال آنها با
مراسم و تشریفاتى که هنوز هم در بسیارى از شهرهاى ایران متداول است به راه مى افتاد».825
حتى شاه عباس در سفرهاى جنگى نیز سوگوارى امام حسین(علیه السلام) را برگزار مى کرد از جمله در ماه محرم سال 1013 هـ. که قلعه ایروان را در محاصره داشت و باترکان عثمانى مى جنگید مراسم عزادارى دائر کرد و در شب عاشورا از اردوى او چنان فریاد فغان برخاست که مردم قلعه وحشت کردند و به گمان اینکه شاه عباس فرمان حمله شبانه و ناگهانى را صادر کرده است تسلیم شدند. و قلعه به دست ایرانیان افتاد.826
از این رو گزارش هاى سفرنامه نویسان - در عین حال که خالى از اشتباهات و سوء تفاهم ها و بدبینى ها نیست ـ حاکى از گستردگى این مراسم در عصر صفوى در سراسر ایران مى باشد. تاورنیه که از مسافران خارجى عصر صفوى است ـ همراه با بدبینى و نیش ـ مى نویسد:
«اکنون از تشریفات بزرگ مذهبى ایرانى ها که مربوط به حسن و حسین(علیهما السلام) پسرهاى على(علیه السلام) است، گفت و گو مى نماییم: هشت یا ده روز قبل از آن روز مخصوص (عاشورا)، متعصب ترین شیعیان تمام صورت و بدن خود را سیاه مى کنند و برهنه و عریان مى شوند; فقط با پارچه کوچکى ستر عورت مى نمایند و سنگ بزرگى به هر دستى گرفته در کوچه و معبر گردش نموده آن سنگ ها را به یکدیگر زده انواع تشنجات به صورت و بدن فرد داده متصل فریاد مى کنند. حسین حسین، حسین حسین، و به قدرى این حرکت را تکرار مى نمایند که دهانشان کف مى کند و تا غروب مشغول این کار هستند. شب ها مردمان مقدسى هستند که آنها را به خانه هاى خود برده و اطعام شایانى مى نمایند و در همین ایام که آفتاب غروب کرد، در اغلب گذرها و میدان ها، منابرى نصب شده، واعظین مشغول موعظه و حاضر کردن مردم براى بى روز مخصوص هستند».827
همچنین کاررى سفرنامه نویس دیگرى از دوره صفوى مى نویسد:
«روز دوشنبه 23 ماه اوت، با طلوع ماه نو، برگزارى مراسمِ بسیار غم انگیز آغاز گردید. ایرانیان به یاد درگذشت دو تن از امامان خود، حسن و حسین فرزندان على این مراسم را همه ساله برگزار مى کنند. این دو تن در نزدیکى هاى بغداد به دست عمر [بن سعد] به قتل رسیده اند.828 این مراسم ده روز طول مى کشد و در تمام این مدت میدان ها و گذرگاه ها چراغانى و روشن، و عَلَم هاى سیاه در همه جا بر افراشته است. در سرگذرها صندل هایى گذاشته اند که هر چندگاه یک مُلاّ بر روى آن مى نشیند و سخنانى در منقبت و مصیبت کشتگان مى گوید. همه ساکنان محلات در حالى که به عنوان سوگوارى جامه کبود یا سرخ بر تن کرده اند، در پاى کرسى وعظ و مرثیه آنان مى نشینند. بعضى از این اشخاص در بین وعظ دو مُلاّ از میوه فصل نیز استفاده مى کنند».829
از این زمان به بعد تکیه ها و حسینیه ها و موقوفات مربوط به عزادارى امام حسین(علیه السلام)در ایران شکل گرفت; چنانکه در یکى دیگر از سفرنامه هاى عصر صفوى آمده است:«یکى از علل اساسى خیرات و مبَّرات ایرانیان براى ساختن آب انبارها و نجات مردم از تشنگى، توجه به همین امر تشنگى حسین و یارانش در همین واقعه است».830
یکى دیگر از زمینه هاى سوگوارى امام حسین(علیه السلام)، در این عصر وجود طریقت هاى صوفى بود. از جمله مریدان خانگاه صفویان قزلباش بودند که قدرت سیاسى و نظامى نیز داشتند، دهه محرم بستر خوبى شده بود که ریاضت هاى صوفیانه آن در قالب سوگوارى امام حسین(علیه السلام)جلوگر شود.831
البته در عصر صفویه با رشد نفوذ عالمان دین و حوزه هاى فقهى، تصوف کم رنگ شد و شریعت جاى طریقت را گرفت. در نتیجه اشکال و قالب هاى صوفیانه عزادارى امام حسین(علیه السلام)تعدیل یافته و در صورتهاى معقول و شرع پسند جلوِگر شد.
در عصر صفوى، دولت مغولان هند از دولت صفویه متأثر بود و بابر موسس سلسله گورکانیان هند به یارى صفویان به حکومت رسیده بود. از این رو از زمان او به بعد عزادارى امام حسین(علیه السلام) در مناطق مختلف شبه قاره هند میان مسلمانان رواج یافت و هم اکنون نیز این مراسم میان شیعیان و سنیّان به طور مشترک برگزار مى شود.832
شکل عزادارى امام حسین(علیه السلام) در عصر صفوى
عصر صفوى با توجه به شکل گیرى حکومت شیعى در ایران وارث آداب و رسوم و میراث فرهنگىِ پیشین تشیّع بود; از جمله آنها اشکال و سوگوارى امام حسین(علیه السلام) بود. از سوى دیگر این عصر را مى توان مرحله اوج گیرى عزادارى امام حسین(علیه السلام)دانست. اگر چه سیر تکامل آن در این دوره کامل نشد، ولى مى توان گفت: شکل تکامل یافته امروزى سوگوارى عاشورا و محرم، به شکلى ریشه در عصر صفوى دارد. اکنون به توضیح این مطلب مى پردازیم:
1. روضه خوانى: واژه روضه و عنوان روضه خوانى در اوائل عصر صفوى پدید آمد و پیش از آن، این اصطلاح وجود نداشت; مرحوم میرزا حسین نورى در کتاب لؤلؤ و مرجان مى گوید: «در عصر فاضل متبحر المعى ملا حسین کاشفى که در حدود سنه نهصد بود چون کتاب روضة الشهدا را تألیف نمود، مردم رغبت نمودند در خواندن آن کتاب در مجالس مصیبت و به جهت فصاحت و اخلاق آن کتاب، هر کس از عهده خواندن آن بر نمى آمد، بلکه اشخاص مخصوصه بودند که آنرا درست آموخته در مجالس تعزیه دارى مى خواندند و ایشان معروف شدند به روضه خوان یعنى خواننده کتاب روضة الشهدا پس از آن کم کم از آن کتاب به کتاب دیگر انتقال نمودند و از آن، بخواندن از حفظ و آن اسم اول برایشان ماند».833
باید توجه داشت که روضه خوانان در عصر صفوى کار مناقب خوانان، مداحان و مرثیه سرایان گذشته را انجام مى دادند. از سوى دیگر جاى قصه گویان و مقتل خوانان و حتى واعظان را هم گرفته بودند.
از این زمان به بعد وعظ و خطابه و مرثیه سرائى در وجود روضه خوانان جمع شده و آنان با در هم آمیختن نظم و نثر، مردم را به گریه وا مى داشتند. اینان از میان تحصیل کردگان علوم دینى بودند. اگر چه همه واعظان و گویندگان تخصص کافى در گریاندن مردم نداشته اند; پیتر و دلاوله سفرنامه نویس عصر شاه عباس مى نویسد: «هنگام ظهر در وسط میدان در بین جماعتى که گرد آمده اند یک مُلاّ که غالباً از نسل محمد است و در ایران به او سید، یعنى آقا مى گویند و علامت ممیزه اش، عمامه سبز است، بالاى منبر مى رود. در ترکیه به این گونه اشخاص امیر و در مصر به آنان شریف مى گویند و من بر خلاف ترکیه که اعقاب محمد همیشه عمامه سبز بر سر دارند، در ایران ندیدم به غیر از این گونه مواقع کسى عمامه اى با این رنگ بر سرگذارد. منبر مشرف بر همه زنان و مردانى است که بعضى بر روى زمین و بعضى بر روى چهار پایه هاى کوتاه نشسته اند و مُلاّ بر روى آن شروع به روضه خوانى و توصیف حسین مى کند و به شرح وقایعى که منجر به قتل او شد مى پردازد و گاهى نیز شمایلى چند نشان مى دهد و روى هم رفته تمام سعى و کوشش خود را به کار مى بندد، تا هر چه ممکن است بیشتر حاضرین را وادار به ریختن اشک کند».834 همچنین تاورنیه که در عصر شاه صفى دوم صفوى به ایران آمده است، مى نویسد:«در همین ایام که آفتاب غروب کرد، در اغلب گذرها و میدان ها منابرى نصب شده. واعظین مشغول موعظه و حاضر کردن مردم براى روز مخصوص [عاشور] هستند».835
2. دسته هاى سینه زنى: راه افتادن دسته هاى سینه زنى از زمان آل بویه در میان شیعیان رایج گردید. در عصر صفوى نیز دسته هاى سینه زنى همراه با خواندن اشعار با آهنگ یکنواخت ـ که در سوگ امام حسین(علیه السلام) سروده شده بود ـ در کوچه ها و خیابان ها مى گشتند. در این عصر براى افزایش هیجان مردم و هر چه شکوهمندتر شدن دسته هاى عزادارى نواختن طبل و کوبیدن سنج معمول گردید و ادوات جنگى ـ که در میدان رزم کاربرد داشت ـ به این گونه مجالس راه یافت. شیپور زنى، علم گردانى، حرکت دادن کتل، مورد استفاده سوگواران قرار گرفت. گردانیدن مرکب بدون راکب در میادین عمومى و معابر در هنگام عزادارى از سنتّهاى رایج این عصر به شمار مى آید.836
از جمله چیزهایى که بعد از این عصر به دسته هاى سینه زنى اضافه شد، عبارت بود از خون آلود کردن سر و صورت با تیغ زدن و قمه زدن به فرق سر با توجه به گزارش هایى که در عصر قاجار موجود است، این عمل در آن زمان معمول و رایج بوده است.837 به احتمال زیاد نخست این عمل از سوى صوفیان و درویشان انجام مى گرفته است; چنانکه پیتر و دلاوله از سیّاحان عصر شاه عباس مى گوید: «بسیارى از دراویش در کوچه هاى پر آمد و رفت شهر، تمام بدن خود تا گلو و حتى قسمتى از سر را در خمره هایى از گلِ پخته که در داخل زمین پنهان شده، فرو مى کنند بطورى که انسان تصور مى کند واقعاً مدفون شده اند و از طلوع تا غروب خورشید و حتى تا پاسى از شب گذشته به همین نحو باقى مى مانند... جمعى دیگر در میدان ها و کوچه هاى مختلف و جلوى خانه هاى مردم برهنه و عریان در حالى که فقط با پارچه سیاه یا کیسه تیره رنگى ستر عورت کرده و تمام سر تا پاى خود را با ماده اى سیاه و براق شبیه آنچه ما براى رنگ زدن جلد شمشیر یا فلزات دیگر استعمال مى کنیم، رنگ زده اند حرکت مى کنند و تمام این تظاهرات براى نشان دادن مراتب سوگوارى و غم و اندوه آنان در عزاى حسین است. به همراه این اشخاص عده اى برهنه نیز راه مى روند که تمام بدن خود را به رنگ قرمز درآورده اند. تا نشانى از خون هایى که به زمین ریخته و اعمال زشتى که آن روز نسبت به حسین(علیه السلام) انجام گرفته است، باشد و همه با هم آهنگ هاى غم انگیز در وصف حسین(علیه السلام) و مصائبى که بر او وارد شد، مى خوانند و دو قطعه چوب یا استخوانى را که در دست دارند به یکدیگر مى کوبند و از آن صداى حزن انگیزى به وجود مى آورند و به علاوه حرکتى به سر و تن خود مى دهند که علامتى از اندوه بى پایان آنهاست و بیشتر به رقص شباهت دارد».838
3. تعزیه و شبیه خوانى: با توجه به گزارش هایى که از سوى سفرنامه نویسان از شکل عزادارى عصر صفوى در دست است، مى توان گفت که تعزیه و شبیه خوانى در عصر صفوى به عنوان شکل مستقلى از عزادارى و سوگوارى ایام محرم در کنار دسته هاى سینه زنى، همانند امروز مطرح نبوده است، بلکه در مراحل مقدماتى و ابتدایى قرار داشته است; در سفرنامه پیتر و دلاوله در عصر شاه عباس آمده است: «پس از اینکه روز دهم ماه محرم یعنى روز قتل فرا رسید (این روز امسال مصادف با هشتم ژانویه شد) از تمام اطراف و محلات اصفهان و به طورى که قبلا به مناسبت روز قتل على توصیف کردم، دسته هاى بزرگى به راه مى افتد که به همان نحو بیرق و عَلَم با خود حمل مى کنند و بر روى اسب هاى آنان سلاح هاى مختلف و عمامه هاى متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نیز همراه دسته ها هستند که بر روى آنها جعبه هایى حمل مى شود که درون هر یک سه چهار بچه به علامت بچه هاى اسیر حسین شهید قرار دارند. علاوه بر آن، دسته ها هر یک به حمل تابوت هایى مى پردازند که دور تا دور آنها مخمل سیاه رنگى پیچیده شده و در روى آنها یک عمامه که احیاناً به رنگ سبز است و همچنین یک شمشیر جاى داده اند...839.
همچنین در سفرنامه تاورنیه که در عصر شاه صفى، صفوى به ایران آمده ـ از اسب هاى بى سوار وعمارى هایى که طفلى در آن به علامت جناب على اصغر خوابیده، در دسته هاى عزادارى ذکر به میان مى آورد که به نحوى به هدف ترسیم عینى واقعه کربلا انجام مى گرفته است.840
اما اینکه تعزیه به صورت تکامل یافته امروزى، از چه زمانى معمول گشته، نصرالله فلسفى مى نویسد: «تعزیه خوانى ظاهراً در زمان شاه عباس و جانشینان او هنوز در ایران مرسوم نبوده; زیرا در هیچ یک از تواریخ و سفرنامه هاى این زمان نامى از آن برده نشده است. بر پا ساختن مجالس تعزیه از زمان پادشاهى کریم خان زند متداول شد. نوشته اند که در عهد وى سفیرى از فرنگستان به ایران آمد و در خدمت آن پادشاه شرقى در تعریف تأثرهاى حزن انگیز بیان کرد و کریم خان پس از شنیدن بیانات وى دستور داد که صحنه هاى از وقایع کربلا و سرگذشت هفتاد و دو تن را ساختند و از آن حوادث غم انگیز مذهبى نمایش هایى ترتیب دادند که به تعزیه معروف گشت».841
تعزیه نخست در چهارراه ها و میادین انجام مى شده بعدها به بازارها، کاروان سراها، منازل شخصى و تکیه هایى که در عصر قاجار ایجاد شدند ـ کشیده شد. به هر حال در دوره قاجار تعزیه، هم از نظر محتوا و کیفیت و نحوه برگزارى و هم از نظر محل برپایى آن به تکامل رسید.842 843

--------------------------------------------------------------------------------

665. خوارزمى: مقتل الحسین، الجزء الثانى، دارانوار الهداى، ط اول، 1418 هـ.، ص 43.
666. بحار الانوار، ج 101 ص 322.
667. وقعة الطف، تحقیق استاد محمد هادى یوسفى غروى، موسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، قم، طـ. اول، 1367 هـ.ش، ص 259.
668. شیخ مفید، الامالى، الموتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، 1413هـ، ص 321.
669. ابن طاووس، على بن موسى: اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحیدریه، نجف، 1369 هـ.ق، ص 69.
670. شیخ مفید: همان مأخذ، ص321 ـ 324.
671. ابن طاووس، على بن موسى: همان مأخذ، ص67 و 68.
672. همان، مأخذ، ص 65 ـ 67.
673. اقبال الاعمال، منشورات موسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طـ اول، 1417 هـ، ص 59.
674. خوارزمى: مقتل الحسین، الجزء الثانى، دار انوار الهدى، طـ 1، 1418 هـ، 67 و 68.
675. ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، موسسة انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 115.
676. ابن طاووس، على بن موسى: پیشین، ص 78.
677. همان.
678. ابى مخنف: پیشین، 272.
679. شیخ مفید: مسار الشیعه، المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، طـ اول، 1413 هـ.ق، ص 46، ابوریحان بیرونى: آثار الباقیه عن القرون الخالیه، دار صادر، بیروت، (بى تا)، ص329، سید بن طاووس، همراهى تعدادى از بنى هاشم را با جابر آورده است (اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعه الحیدریه، نجف 1369 هـ.ق، ص86) و ابن نما، مثیر الاحزان، قم، مدرسة الامام المهدى، 1402 هـ.ق، ص 107 درباره ورود اهل بیت(علیهم السلام)به کربلا در روز چهلم و نظریه هاى محققان در این باره، به موقع بحث خواهیم کرد.
680. ابن قولویه: کامل الزیارات، مکتبة الصدوق، طـ 1، 1375، ص 58.
681. ابن واضح: تاریخ یعقوبى، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طـ ا، 1413 هـ، ج 2، ص 159.
682. در جواب پیامبر(صلى الله علیه وآله) چه خواهید گفت؟ وقتى که از شما بپرسد، اى آخرین امت! [درباره خاندان من ]چه کردید؟
683. بعد از درگذشت من با عترت و اهل بیتم [چه کردید] گروهى از آنها اسیر و گروهى دیگر به خون آغشته اند.
684. پاداش من در مقابل هدایت شما این نیست که با خویشان و نزدیکانم بدترین رفتار را انجام دهید.
685. شیخ مفید: الامالى، انتشارات جامعه مدرسین، قم طـ 2(بى تا)، ص319، شیخ مفید: الارشاد، المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، 1413 هـ.، ج2، ص123 و 124، مسعودى: مروج الذهب، منشورات موسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ج3، ص80 و بلاذرى: انساب الاشراف، تحقیق شیخ محمد باقر محمودى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، طـ 1، 1397 هـ، ج 3، ص 221.
686. اى اهل مدینه! دیگر شما را مجال اقامت در آن نمانده، حسین(علیه السلام) کشته شده، اکنون اشک چشمانم در سوگ او روان است.
687. جسم او در کربلا به خون غلتیده و سرش بالاى نیزه گردانده مى شود.
688. ابن طاووس، على بن موسى: پیشین، ص 87 و 88.
689. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «در خاندان ما زنى به گیسویش شانه نزد و حنا به مویش نمالید، تا اینکه مختار سر قاتلان حسین(علیه السلام) را فرستاد». همچنین روایت کرده اند هنگامى که سر ابن زیاد ملعون را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، آن حضرت به سجده افتاد و بر مختار دعاى خیر نمود. (رجال ابن داود، منشورات الرضى، قم، ص 277).
690. الاصول الکافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، طـ 5، 1363 هـ. ش، ج 1، ص 466.
691. الکامل فى التاریخ، دار صادر، بیروت، ج4، ص 88.
692. ابوالفرج اصفهانى: پیشین، ص 91.
693. شیخ مفید: مسار الشیعه، المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، طـ1، 1413 هـ، ص43.
694. اى پسر دختر محمد(صلى الله علیه وآله)! سر تو را آغشته به خون آوردند.
695. اى پسر دختر محمد(صلى الله علیه وآله)! با آشکار کشتن تو مثل اینکه مى خواستند از پیامبر انتقام بگیرند.
696. تو را تشنه کشتند و تأویل و تنزیل قرآن را درباره قتل تو رعایت نکردند.
697. از اینکه تو کشته شدى، شادى کرده، تکبیر مى گویند، در حالى که با کشتن تو در واقع تکبیر و تهلیل را نیز کشتند.
698. ابن طاووس، على بن موسى: اللهوف فى قتلى الطغوف، منشورات المطبعه الحیدریه، نجف، 1369هـ.ق،ص 76.
699. وقتى که امام حسین(علیه السلام) در راه مکه به سوى کربلا، به منزل قصر بنى مقاتل رسید، خیمه اى را دید و از صاحب آن پرسید؟ گفتند: از آن عبید الله بن حر جعفى است. کسى را فرستاد تا او را به نزد آن حضرت فراخواند ولى عبید الله در جواب گفت: انا لله و انا الیه راجعون! به خدا سوگند من از کوفه به این جهت بیرون آمدم که هنگام آمدن حسین(علیه السلام) آنجا نباشم و او مرا نبیند و من او را نبینم!
قاصد آمد و سخن او را به امام رساند، امام خودش رفت و او را به یارى خود فراخواند، ولى عبید الله همان جواب را داد. در این هنگام امام فرمود: اگر ما را یارى نمى کنى، از خدا بترس که با ما جنگ کنى; به خدا سوگند کسى نیست که فریاد ما را بشنود و ادا نکند، مگر اینکه هلاک شده است. (ابومخنف: وقعة الطف، تحقیق استاد محمد هادى یوسفى غروى، موسسة النشر التابعة لجماعة المدرسین، قم، طـ1، 1367 هـ. ش، ص 176).
700. او از تابعین و نام مادرش قته بود (قاموس الرجال، ج5، ص292، باب السین) او را عدوى (از بنى عدى) و مولى بنى تیم (آزاد شده، یا وابسته به بنى تیم) شمرده اند، اما چنانکه مؤلف قاموس الرجال تذکر داده، این نسبت، درست به نظر نمى رسد. گویا نسبت درست او همان است که مبرد گفته است: رجل من بنى تمیم بن مرّه بن کعب بن لؤّى، و کان منقطعا الى بنى هاشم (الکامل فى اللغة و الأدب، دار الکتب العلمیه، بیروت، ط ا، 1407، ج 1، ص 186).
701. فرمانده خیانت کار، فرزند خیانت پیشه به من مى گوید: چرا تو با آن شهید [فرزند فاطمه(علیها السلام)] جنگ نکردى؟!
702. آرى، پشیمانم که چرا او را یارى نکرده ام، بلى هر شخصى که [به موقع] توفیق نیابد، پشیمان خواهد گردید؟
703. من از اینکه از حامیان او نبوده ام، حسرتى در خود احساس مى کنم که هرگز از من جدا نخواهد شد.
704. خدا روان کسانى را که در نصرتش کمر همت بسته اند، از باران [رحمت خویش] همواره سیراب گرداند.
705. [اکنون] که بر قبور و جایگاه آنان ایستاده ام اشکم ریزان است و نزدیک است جگرم پاره شود.
706. به عمرم قسم آنان در جنگ دلیر و پیشتاز و چون شیر حمایت گر [حسین(علیه السلام)] بوده اند.
707. وقتى کشته شدند هر نفس با تقوایى در روى زمین، در مرگشان غمگین و حیران گردیده است.
708. هرگز بینندگان، با فضیلت تر از آنان ندیده اند، که در دم مرگ [مردانى] آقا و سرانى درخشان بوده اند.
709. [اى ابن زیاد] آیا تو آنان را از روى ستم مى کشى و در عین دوستى ما را امیددارى، از این نقشه و طرح ناسازگار با ما دست بردار.
710. قسم به جانم، با کشتن آنها بینى ما را به خاک مالیده اند. در میان ما، چه بسیار مردان و زنانند که خواهان انتقام [خون] آنانند.
711. بارها اراده مى کنم که همراه لشکرى به جنگ این گروهى که ظالمانه از مسیر حق منحرف شده اند، بروم.
712. از این کارها دست بردارید و گرنه با گروه هاى جنگ جویان، چنان شما را عقب خواهم راند که از حملات دیلمى ها برایتان گرانتر باشد.
713. ابومخنف: پیشین، 276 و 277.
714. به خانه هاى آل محمد گذر کردم و مانند قدیم آنها را [پر] ندیدم.
715. آیا نمى بینى که خورشید به خاطر فقدان حسین(علیه السلام) مریض شده و شهرها افسرده شده اند؟!
716. آنها محل امید بودند ولى بعد تبدیل به مصیبت شدند، مصیبت هاى بزرگ و عظیم.
717. آیا قبیله قیس از اما انتظار دارد که فقیران آنان را یارى دهیم در حالى که در جنگ ما را مى کشتند.
718. نزد تیره غنى (از طایفه قیس) قطره خونى داریم که وقتى زمانش برسید مطالبه خواهیم کرد.
719. خدا خانه هاى آنان [آل محمد(صلى الله علیه وآله)] و اهل آن را دور نکند. اگر چه بر خلاف خواست من از وجود آنان خالى شده اند.
720. کشته طفّ از آل هاشم مسلمانان را ذلیل و خوار کرد.
721. ابوالفرج اصفهانى: مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضى، قم، طـ2، 1416 هـ، ص 12، ر.ک: علامه شیخ محمد تقى تسترى; قاموس الرجال، ج 5، باب السین، بلاذرى: انساب الاشراف، تحقیق الشیخ محمد باقر محمودى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، طـ 1، 1397، ص 220 ـ 221، ابن نما: مثیر الاحزان، مدرسه امام مهدى «عج» قم، ط 3، 1406، ص 110 و ابوالعباس مبرد; محمد بن یزید; الکامل فى اللغه و الادب، دارالکتب العلمیه، بیروت، طـ 1، 1407 هـ، ج 1، ص 186. مسعودى از اشعار سلیمان بیت هاى 2، 6 و 7 را به اضافه این بیت:
فان یتبعوا عائذ البیت یصبحوا *** کعاد تعمت عن هداها فضلت
از کتاب انساب قریش تألیف زبیر بن بکار نقل کرده است (مروج الذهب، دار الأندلس، بیروت، ج3، ص63).
722. ابرهاى اشک بر چشم جریان یافته و اشکم روان شده است.
723. [چشمانم] بر خاندان پیامبر محمد(صلى الله علیه وآله) مى گریند. با این حال زیاد اشک نریخته اند بلکه اشکشان کم بوده است.
724. آنان مردمى هستند که شمشیر نکشیدند و آنگاه که شمشیرشان بیرون آمد به دشمنان زخم زدند.
725. کشته سرزمین طف از بنى هاشم، قریشیان را ذلیل و خوار کرد.
726. ابن نما: پیشین، ص 111.
727. طبرى، محمد بن جریر: تاریخ الطبرى (تاریخ الامم و الملوک)، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 5، ص 312.
728. مسار الشیعه، الموتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، طـ 1، 1413 هـ، ص 43.
729. الحر العاملى، محمد بن الحسن: وسائل الشیعه، المکتبه الاسلامیه، تهران، ط 6، 1403 هـ، ج 10، ص 394.
730. مناقب آل ابى طالب، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 89.
731. روزگار گاهى مرا به خنده آورده و گاهى گریانده است و روزگار پیوسته در حال دگرگونى و تغییر رنگ است.
732. براى 9 نفر در سرزمین طف (ساحل فرات) [پس از کشته شدن، در بیابان] رها شدند و همه در کفن ها به ودیعه گذاشته شدند.
733. 6 نفر فرزندان عقیل که بهترین سواران بودند و همسانى نداشتند.
734. یکى دیگر از آنها علىِ نیکو بود که مولایشان مى باشد; یاد آنها اشکم را جارى مى سازد.
735. علامه امینى، عبدالحسین: الغدیر، دارالکتاب العربى، بیروت، ط 5، 1403 هـ، ج 2، ص 202.
736. ابن قولویه: پیشین، ص 111.
737. همان، ص 112.
738. شیخ طوسى: اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، موسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1404، ج 2، ص 574.
739. ابن قولویه: پیشین، باب 71 حدیث 2، ص 193.
740. به قبر حسین(علیه السلام) گذر بکن و به استخوانهاى پاکش بگو:
741. اى استخوان ها پیوسته سالم و سیراب باشید.
742. وقتى که به قبرش گذر کردى، در کنار آن توقف کن.
743. گریه کن بر شخص پاک و پاک زاده.
744. همچون گریه مادرى که تنها فرزندش مرده باشد.
745. علامه امینى، عبد الحسین: الغدیر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 2، ص 235.
746. ر.ک: علامه امینى: پیشین، ص 235، 201، 294، 295، ابن قولویه: پیشین، ص 112 و شیخ طوسى، پیشین.
747. اى فاطمه![(علیها السلام)] اگر مى دیدى حسین جنگ کرده و در کنار نهر فرات کشته شده است.
748. در آن صورت فاطمه[(علیها السلام)] نزد (جنازه) او به صورت خود تپانچه مى زدى و اشک چشمت را به صورتت جارى مى کردى.
749. اى فاطمه[(علیها السلام)]، اى دختر بهترین مردم برخیز گریه کن به ستارگان آسمان که در بیابان افتاده اند.
750. قبرهایى در کوفه، قبرى در طیبه (مدینه)، قبر دیگرى در فخ که درود من بر آنها باد.
751. قبرهایى در کنار روخانه در جنب کربلا که حجله گاههاى آنها در کنار فرات است.
752. در کنار فرات عطْشان از دنیا رفتند. اى کاش قبل از وفاتم، در میان آنها مى مُردم.
753. به خدا شکایت مى کنم که ذکر مصیبت آنها به من جام سوگ و بى تابى را نوشانده است.
754. دختران زیاد، در قصرها مصون بودند; اما دختران پیامبر(صلى الله علیه وآله) هتک حرمت مى شدند.
755. خاندان زیاد در قلعه ها در امنیت بودند و خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیابانها اسیر.
756. خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اسیر مى شدند ولى خاندان زیاد در امنیت زندگى مى کردند.
757. ابوالفرج اصفهانى: الأغانى، داراحیاء التراث العربى، بیروت (بى تا)، ج 20، ص 148. و خوانسارى: روضات الجنات، مکتبة اسماعیلیان، قم، ج 3، ص 315.
758. تنوحى، قاضى ابوعلى: النشوار و المحاضره، چاپ بیروت، 1391 هـ. ق، ج 2، ص 134.
759. همان، ص 230 ـ 232.
760. ابن قولویه: کامل الزیارات، مکتبة الصدوق، طـ 1، 1375 هـ، باب 71، ج 7، ص 93.
761. همان مأخذ، باب 32، ح 6، ص 108.
762. ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 89.
763. مقاتل الطالبین، منشورات الشریف الرضى، قم، ط 2، 1416 هـ، ص 121.
764. ابوالفرج اصفهانى: الاغانى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 17، ص 31.
765. اعیان الشیعه، دارالتعاریف للمطبوعات، بیروت، (بى تا)، ج 1، ص 622.
766. ابى مخنف: پیشین، ص 276.
767. سید محسن امین: پیشین.
768. شیخ مفید: الامالى، موسسة النشر التابعة لجماعة المدرسین، قم، طـ2، ص 324 و سبط بن جوزى: تذکرة الخواص، منشورات الشریف الرضى، قم، 1418 هـ، ص 242.
769. ابوالفرج اصفهانى: مقاتل الطالبیین، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 17، ص 45.
770. اسد حیدر: الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربى، بیروت، ط. 3، 1403 هـ، ج 1، ص 254 به نقل از زهر الآداب، ج 3، ص 70.
771. الادب فى مرکب الحضاره الاسلامیه، کتاب الشعرا، دارالکتاب اللبنانیه، ص 162، 163.
772. عصر دوم عباسى از اوایل قرن سوم هجرى (232 هـ) از زمان معتصم با ورود ترکان به دربار عباسى شروع شده و مدت صد سال طول کشیده است.
773. تاریخ الادب العربى، العصر العباسى الثانى، دار المعارف بمصر، ص 386.
774. ر.ک: ابن قولویه: کامل الزیارات، مکتبة الصدوق، طـ1، 1375 هـ. ش، باب 108، ح 1، ص 340.
775. همان، باب 71، ح 7، ص 93.
776. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال (رجال کشى)، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1404 هـ، ج 2، ص 574.
777. علامه امینى، عبدالحسین: الغدیر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1366 هـ. ش، ج 2، ص 294 و 295.
778. همان، ج 1، ص 235.
779. شیخ صدوق: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1410 هـ، ص 12.
780. ابن اثیر: اسد الغابه فى معرفة الصحابه، داراحیاء التراث العربى، بیروت، (بى تا)، ج 1، ص 215.
781. البیان و التبیین، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 1، ص 179 و 196.
782. ابن قولویه: پیشین، باب 108، ح 1، ص 340.
783. ابن کثیر: البدایه و النهایه، منشورات مکتبة المعارف، بیروت، 1408 هـ. ق، ج 11، ص 367.
784. المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، دائرة المعارف العثمانیه، حیدرآباد رکن، 1358 هـ. ق، ج 7، ص 15.
785. ابن کثیر، همان، منشورات مکتبة المعارف، بیروت، ج 11، ص 243.
786. الکامل فى التاریخ، دار صادر، بیروت، 1399 هـ. ق، ج 8، ص 549.
787. مرات الجنان، حیدرآباد دکن، 1338 هـ. ق، ج 3، ص 247.
788. تاریخ الاسلام، (حوادث و وفیات سنة 351 ـ 380)، دارالکتاب العربى، بیروت، ط . 1، 1409 هـ، ص 11.
789. ابن جوزى: همان مأخذ.
790. ابن جوزى: همان مأخذ.
791. ابن اثیر: همان مأخذ.
792. ام کلثوم و نفیسه از امام زادگان مدفون در قاهره هستند.
793. مقریزى، تقى الدین: المواعظ و الاعتبار فى ذکر الخطط و الآثار، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامى، مصر، ص 314 ـ 318.
794. همان.
795. الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، دار صادر بیروت، (بى تا)، ص 329.
796. ابوالمحاسن تغرى بردى اتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و قاهره، افست دارالکتب، مصر، ج 4، ص 218.
797. ابن کثیر البدایة و النهایه، منشورات مکتبة المعارف، بیروت، 1408 هـ. ق، ج 11، ص 243.
798. همان مأخذ، ص 332.
799. همان مأخذ، ص 275.
800. همان مأخذ، ص 289.
801. همان مأخذ ج 12، ص 6 و 7.
802. همان مأخذ، ج 8، ص 202.
803. همان مأخذ، ج 12، ص 68.
804. همان مأخذ.
805. رازى، عبدالجلیل: النقص، (بى جا) (بى تا)، ص 370 ـ 373.
806. رازى، عبدالجلیل: پیشین، ص 370.
807. همان، ص 78.
808.
روز عاشورا همه اهل حلب *** باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعى عظیم *** ماتم آن خاندان دارد مقیم
تا به شب نوحه کنند اند بکا *** شیعه عاشورا براى کربل
بشمرند آن ظلمها و امتحان *** کز یزید و شمر دید آن خاندان
مثنوى معنوى، انتشارات گنجینه، چ 4، 1380 ش، دفتر ششم، ص 998.
809. ابن بطوطه، رحله ، دارالکتب العلمیه، بیروت، (بى تا)، ص 304.
810. ر.ک: فقیهى، على اصغر: آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه، چاپخانه دیبا، چاپ 3، ص 455.
811. واصفى، زین الدین محمود: بدایع الوقایع، انتشارات بنیاد فرهنگى ایران، چاپ 2، 1349 هـ. ش، ج 2، ص 249 و 247.
812. ر. ک: ابن کثیر: البدایه و النهایه، منشورات مکتبة المعارف، بیروت، 1408 هـ. ق، ج 11، ص 275 و 289 و 332 و ج 12، ص 2.
813. رازى، عبدالجلیل: پیشین، ص 370 ـ 373.
814. تذکر الخواص، منشورات الشریف الرضى، قم، 1418 هـ، ص 245.
815. تاریخ الخلفا، منشورات الشریف الرضى قم، ط . 1، 1411 هـ، ص 207.
816. دکتر شیبى، کامل مصطفى: تشیّع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگزلو، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، 1374 هـ. ق، ص 362.
817. مرأت الجنان، حیدرآباد دکن، 1338 ق، ج 3، ص 247.
818. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران، ترجمه داوود حاتمى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چ 1، 1367 هـ . ش، ص 141.
819. ر.ک: ناصرى، عبدالحمید: تشیّع در خراسان عهد تیموریان، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، 1378 هـ. ق، ص 181.
820. البدایه و النهایه، منشورات مکتبة المعارف، بیروت، 1408 هـ، ج 8، ص 202.
821. ابن بطوطه، رحله ، دارالکتب العلیمه بیروت، (بى تا)، ص 214.
822. ابن قولویه: کامل الزیارات، مکتبه الصدوق، ج 1، 1375 هـ. ق، ص 186 ـ 200،بابهاى، 70، 71، 72،73.
823. اسکندر بیک ترکمان: عالم آراى عباسى، نشر طلوع و سیروس (چاپ رحلى)،ج 2، 1364 هـ، ص233.
824. ر. ک: کل محمدى، حسن: عاشورا و شعر فارسى، انتشارات اطلس، تهران، ج 1، 1366 هـ. ش، ص 13 و 14.
825. فلسفى، نصرالله: زندگانى شاه عباس اول، انتشارات علمى، ج 5، ج 3، ص 847.
826. همان مأخذ، ص 858 به نقل از خلد برین نسخه خطى.
827. سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نورى، انتشارات کتابخانه سنائى و کتابفروشى تأیید اصفهان، ج 2، ص 412 ـ 417.
828. چنانکه ملاحظه مى شود کاررى، به اشتباه، عاشورا را روز شهادت امام حسن(علیه السلام) نیز پنداشته و نیز به جاى کوفه، از بغداد نام برده است.
829. سفرنامه کاررى، ترجمه دکتر نخجوانى و عبدالعلى کاررنگ، اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقى، 1348 هـ، ص 125.
830. سفرنامه دن کارسیاد سیلو افیگوئروا سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول، ترجمه غلامرضا سهیلى، نشر نو، تهران، 1363، ص 311.
831. سفرنامه پیتر و دلاوله، ترجمه شعاع الدین شفا، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، 1370 هـ. ش، ص 123 و 124.
832. ر. ک: جان نورمن هالیستر: تشیّع در هند، ترجمه آزر میدخت، مشایخ فریدى، مراکز نشر دانشگاهى، 1373 هـ. ش، ص 199 ـ 202.
833. لؤلؤ و مرجان، کانون انتشارات عابدى، تهران، (بى تا)، ص 8.
834. پیتر و دلاوله: همان مأخذ، ص 124.
835. تاورنیه: همان مأخذ.
836. ر.ک: پتروچلکووسکى: تعزیه هنر بومى ایران، ترجمه داوود حاتمى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ج 1، 1367 هـ. ش، ص 10.
837. س - ج و - بنجامین: ایران و ایرانیان، ترجمه مهندس محمد حسین کرد بچه، سازمان انتشارات جاویدان، ج 1، 1363 هـ. ش، ص 284.
838. سفرنامه پیتر و دلاوله، ترجمه، دکتر شعاع الدین شفا، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، 1370 هـ . ش، ص 123، 124.
839. پیتر و دلاوله: پیشین، ص 125.
840. تاورنیه: پیشین، ص 416.
841. زندگانى شاه عباس اول، انتشارات علمى، ج 5، ج 3، ص 848.
842. ر. ک: پتر و چلکوسکى: پیشین، ص 12 و 13.
843. یادآورى مى شود که هدف ما، در این بخش بررسى اجمالى عزادارى امام حسین(علیه السلام) در گذر تاریخ و تنها پرتو افکنى در این زمینه است، نه تفصیل و استقراى آن، چرا که چنین امرى ـ فعلا ـ نه در توان ما است و نه در حد اقتضاى این اثر، از این رو اگر سیر تاریخى عزادارى امام حسین(علیه السلام)در مناطق مختلف جهان از جمله در شبه قاره هند، طرح نشده، و نیز اگر اشکال مختلف عزادارى در زمان ما، در کشورهاى مختلف، بررسى نشده، خوانندگان گرامى ما را معذور مى دارند.

تبلیغات