پژوهشى پیرامون «بابهاى اهل بیت» (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از مطالب شگفتانگیز و در خور توجه تاریخ تشیع آن است که على رغم تلاشفراوان بنى امیه و بنى عباس براى حذف خاندان اهل بیت : از صحنههاى سیاسى واجتماعى، و دستگیرى و کشتار اصحاب و حواریین آن بزرگواران، روز بهروز دامنه نفوذآن بزرگواران گسترش یافت و مکتب اهل بیت : از مرزهاى حجاز و عراق گذشت و تابینالنهرین و مرو و خراسان پیش رفت. این نفوذ تا بدان حد بود که به طورى که برخى ازرهبران عباسى در آغاز نهضت خویش براى جلب حمایت مردم بر آن شدند تا امامصادق 7 را به عنوان رهبر نهضت معرفى نمایند و یا با طرح شعار «الرضا من آل محمد (صلى الله علیه)» خود را حامى اهل بیت : جلوه دهند.
بىتردید افزایش روز افزون شیعیان و گسترش چشم گیر معارف اهل بیت : درنواحى دور دست جهان اسلام، در شرایطى که امامان شیعه به شدت تحت نظر و کنترلبهسر مىبردهاند، حاکى از آن است که یک تشکیلات منسجم و قوى و در عین حالبسیار مخفى در شیعه وجود داشته که به مقتضاى جوّ خفقان آن دوران پرده از روى آنبرداشته نشده و ماهیت آن در دل تاریخ پنهان مانده است. بىشک شیعه در عصر حضوراهل بیت : از یک سازمان و دستگاه اطلاعات و عملیات زیر زمینى برخوردار بوده کهبه طور حساب شده و دقیق مواضع سیاسى و اجتماعى و مرزهاى عقیدتى و به طور کلىاصول و فروع مکتب را براى محبّان اهل بیت : تبیین مىکرده و پیوند عمیق عاطفىبین شیعیان و امامان معصومشان ایجاد مىکرده است. جلوهاى از این پیوند را مىتوان درآنجا دید که وقتى امام رضا(علیه السلام) در سفر خود از مدینه به مرو در شهر نیشابور توقفنموده و حدیث سلسلة الذهب را براى مردمى که به استقبالش آمده بودند قرائت فرمود،بیست هزار قلم بهدست آنرا نوشتند.
گر چه کشف تمام زوایاى پنهان شبکه اطلاعاتى و عملیاتى شیعه در آن عصر بسیاردشوار و شاید غیر ممکن است، ولى سرنخهایى از برخى روایات و کتب معتبر تاریخى ورجالى وجود دارد که به وضوح وجود چنین شبکه سرّى را فاش مىکند؛ براى نمونه، دررجال کشى زراره و برید و محمد بن مسلم و ابو بصیر به «مستودع سرّ» اهل بیت:موصوف گردیدهاند2، و یا امام عسگرى7 دهقان را وکیل خود در بغداد خوانده3، یابرخى از اصحاب ائمه: به عنوان «بطانة = نزدیک و راز دار» آن بزرگواران معرفىگردیدهاند.4 بىشک تا سرّى در کار نباشد صاحب سرّ مفهوم نخواهد داشت، تا کار ومأموریتى ویژه در کار نباشد به (وکیل) نیازى نیست، تا امرى مخفى و پنهان و در بطنقرار گرفته وجود نداشته باشد وجود «بطانه» مفهومى نخواهد داشت. بنابراین اصلوجود شبکه مخفى در تشکیلات شیعه امرى محرز و مسلّم مىباشد، لکن شناسایى وکشف این شبکه امرى دشوار است. یکى از راههاى شناسایى شبکه مزبور تحقیقپیرامون شخصیتهایى است که به عنوان وکیل یا مستودع سرّ و یا بطانه اهل بیت:معرفى شدهاند. بىتردید شناسایى و پژوهش در مورد بیوگرافى و دامنه فعالیت این افرادما را به فعالیتهاى مخفى ائمه: براى حفظ و حراست از شیعیان و گسترش دامنهمکتب، رهنمون مىسازد. تاکنون در این زمینه گامهایى مثبت و درخور تحسین صورتپذیرفته است؛ از باب نمونه، برخى از محققان، وکلاى اهل بیت: را در مناطق مختلفشناسایى و حوزه فعالیت و چگونگى ارتباط آنها را با ائمه: مورد بررسى قراردادهاند. با این همه، هنوز برخى از چهرهها و شخصیتهایى که در عصر حضور ائمه:صاحب اسرار آن بزرگواران بوده و فعالیتهاى پنهانى اجتماعى و سیاسى و فرهنگىداشتهاند ناشناخته ماندهاند. بابهاى اهل بیت: مصادیق بارز چنین شخصیتهامىباشند. بابها شخصیتهایى بودهاند که در علم و عمل، بر قلههاى فرازمندى دستیافته و در حفظ و حراست از شیعه نقش بهسزایى ایفا نموده رازدارترین اصحاب اهلبیت: به شمار مىرفتهاند.
مقصود از «بابهاى اهل بیت:»
تاکنون تعریفى روشن و جامع از «باب» ارائه نشده است. برخى پس از تحقیقاتى کوتاه بهاین نتیجه رسیدهاند که بابها از یاران نزدیک و خاص اهل بیت : بودهاند که به سببقرب زیادشان به آن بزرگواران عنوان «باب» بر آنها اطلاق گردیده است.5
برخى دیگر، عنوان باب را بر وکیل نیز اطلاق کردهاند. اینان در واقع با توسعه در اینمفهوم ، آن را بر وکلا و خواص و یاران تقهى اهل بیت : اطلاق کردهاند؛ از این رو لذاغیر از نواب چهار گانه امام عصر(علیه السلام)، یازده تن دیگر از شیعیان امام عصر(علیه السلام) را باب آنحضرت معرفى کردهاند.6
ولى حضرت آیة اللَّه خامنهاى فصل ممیز بابها را از سایر یاران و شیعیان اهلبیت: اطلاع از اسرار جمع تشکیلاتى ائمه : در میادین مبارزات فکرى و سیاسىدانسته و معتقدند آنان از تاکتیکهاى پیش بینى شده و زمان و مکان اقدامهاى بزرگ، نامو نشان و تکلیف مهرههاى مؤثر، منابع مؤثر مالى، خبرها و گزارشها و پارهاى ازحوادث و وقایع مهم اطلاع داشتهاند و رابط نهانى امام و شیعیان به حسابمىآمدهاند.7
ایشان ضمن تصویر وضع خفقان زمان اهل بیت : و با استناد به سخن امام1خطاب به سفیان ثورى مبنى بر اینکه: «تو مورد تعقیب دستگاهى و در پیرامون ماجاسوسان خلیفه هستند، تو را طرد نمىکنم ولى از نزد ما برو» مىفرماید: «در چنینمواردى لازم است میان امام و این کسان که احیاناً به اشاره و فرمان امام یا اطلاع او ازرازها و گزارششان، باید از امام دور باشند، واسطه باشد، این واسطه «باب» است. بهاعتقاد ایشان «باب» زبدهترین و نزدیکترین یار امام است که از نظر اطلاعات از همهپربارتر مىباشد. وى بهسان همان «زنبور عسلى» است که اگر حشرات موذى بدانند دراندرون او چه چیزى نهان است او را قطعه قطعه مىکنند و شهدش را مىربایند. [اینتعبیر از حدیث گرفته شده است.]8
اما به نظر مىرسد این تعاریف قابل نقد است. تعریف بابها به یاران خاص اهل بیت: تعریفى بسیار کلّى است، به گونهاى که بر بسیارى از یاران ائمه : صدق مىکند.
به علاوه، تعریف «باب» به «وکیل» و یا «یاران مورد اطمینان» نیز از همین اشکالبرخوردار است؛ زیرا بسیارى از وکلا و یاران مورد وثوق اهل بیت : ویژگىهاىبابها را نداشتهاند لذا این تعریف نمىتواند تعریفى مانع باشد.
تعریف سوم نسبت به دو تعریف دیگر کاملتر بوده و بسیارى از عناصر اصلى دخیلدر مفهوم «باب» را در خود جاى داده است، ولى به نظر مىرسد فصل ممیّز بابها را ازسایر یاران اهل بیت :، در برخوردارى از اسرار تشکیلاتى اهل بیت : در قلمرومبارزات فکرى و سیاسى خلاصه نمىشود؛ چون برخى از وکلا و کارگزاران اهلبیت: نیز چنین خصوصیتى داشتهاند در حالىکه احدى آنها را به نام «باب» مطرحنکرده است. براى نمونه، معلّى بن خنیس، وکیل امام صادق 7 در مدینه، به جرم کتماناسامى یاران امام صادق 7 توسط داود بن على حاکم مدینه دستگیر شد و به قتلرسید.9
به نظر مىرسد براى یافتن تعریف «باب»ها، در گام نخست باید دید این عنوان درروایات، بر چه کسانى اطلاق و به چه مفهومى بهکار برده شده است. در گام دوم باید بینمفهوم بدست آمده از روایات با ویژگیهاى بابها مقایسهاى صورت پذیرد تا در صورتتطابق ایندو با یکدیگر، مفهوم و معناى دقیق «باب» روشن گردد.
با مراجعه به روایات، مىبینیم که مفهوم «باب» در مورد اهل بیت : به کار رفتهاست. در برخى روایات همه اهل بیت : «باب اللَّه» معرفى گردیدهاند و در تعدادىدیگر حضرت علی(علیه السلام) باب پیامبر(صلى الله علیه) خوانده شده است.
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودهاند: فانّ رسول اللّه9 باب اللّه الذى لایؤتى اءلامنهو سبیله الذى مى سلکه وصل الى اللّه و کذلک امیرالمؤمنین من بعده و جرى فى الأئمه واحداً بعد واحد؛10رسول خدا9 «باب اللَّه» است؛ باب اللهى که غیر از طریق او نمىتوان به سوى خدارفت راه خدا است؛ به آن راهى که هر کس در آن سیر کند به خدا خواهد رسید. همچنینپس از او امیر مؤمنان(علیه السلام)، و همینطور این خصوصیت در امامان: یکى پس از دیگرىجریان دارد.
در جائى دیگر رسول اکرم (صلى الله علیه) علی(علیه السلام) را علاوه بر باب الهى باب خود نیز معرفىنموده و فرموده است: على بن ابىطالب… باب اللّه و بابى؛11 على بن ابى طالب... باب خدا و بابمن است.
وقتى به جستجوى خود در روایات ادامه مىدهیم، مىبینیم مقصود از باب بودن امامانبراى خداوند و همچنین باب بودن علی(علیه السلام)، براى پیامبر(صلى الله علیه) برخوردارى از علوم خاصپیامبر(صلى الله علیه) بوده است. شاهد این امر، علاوه بر روایات زیادى که در آن پیامبر(صلى الله علیه) ودروازه شهر علم خود معرفى مىکند. روایتى از امام باقر(علیه السلام) است که صریحاً نشانمىدهد عنصر مقوّم با بیت اهل بیت: براى خداوند و با بیت علی(علیه السلام) براى پیامبر(صلى الله علیه)،برخوردار بودن آن بزرگواران از و حکمت خاص خداوند و پیامبر(صلى الله علیه) مىباشد. متنروایت بدین صورت است:
معناه أنّ اللّهَ اِحتجبَ عن خلقِهِ و الأوصیاءِ من بعدِهِ و فَوَّض الیهم من العلم ما علم احتیاجُ الخلقِ الیه ولمَّا استَوفى النبیُّ على علی(علیه السلام) العلومَ و الحکمةَ قال: أنا مدینةُ العلمَ و على بابُها؛12 خداوند به واسطهپیامبر(صلى الله علیه) و اوصیاى پس از او از دیدههاى خلق محجوب گردیده و علومى را که مىدانستمردم به ان نیازمند مىباشند به آنان واگذار نموده است، و هنگامى که وقتى پیامبر7 آنعلوم و حکمت را به علی(علیه السلام) سپرد فرمود: من شهر علم و على دروازه آن است.
یعنى رسول خدا 9 از آن حیث که صاحب علم و حکمت الهى بوده «باب اللَّه»خوانده شد و امیر مؤمنان نیز بهخاطر برخوردارى از علوم پیامبر 9 «باب النبى»خوانده شده است.
با مطالعه زندگى بابها مىبینیم یکى از صفات و ویژگىهاى بارز آنان برخوردارى ازعلوم خاص امامشان مىباشد. بر اساس اسناد موجود، آنان در کنار برخوردارى ازویژگىهایى همچون فرق عادت و وثاقت و رازدارى، به ساحت علوم خاص امامزمانشان راه یافته بودهاند.13
با ضمیمه این دو مقدمه، به این نتنجه مىرسیم که عنصر قوام بخش مفهوم باب دردرجه اول یک امر معرفتى است نه یک پدیده اجرایى یا مبارزاتى. بنابراین در تعریفبابها باید گفت: «ابواب اهل بیت: خاص الخواص اصحاب ائمه : بودهاند که از اسرار معرفتى وعلوم خاص آن بزرگواران اطلاع داشتهاند و به همین علت از اسرار اهل بیت : مطلع بوده، اعمال خارقالعادهاى انجام مىدادهاند.»
نگاهى به منابع اسامى بابها
در میان منابع شیعه و سنّى تنها هشت منبع اسامى بابها را به طور منظم ذکر کردهاند.این منابع عبارتند از:
1 . الهدایة الکبرى، تألیف حسین بن حمدان خصیبى؛
2 . دلائل الامامة، تألیف محمد بن جریر طبرى؛
3 . الفصول المهمه، نگاشته ابن صباغ مالکى؛
4 . المصباح، نگاشته کفعمى؛
5 . مناقب آل ابى طالب، تألیف ابن شهر آشوب مازندرانى؛
6 . تنقیح المقال، نوشته مامقانى؛
7 . تاریخ اهل بیت، منسوب به اهل بیت :، تحقیق حسینى جلالى؛
8 . بحار الانوار، تألیف علامه محمد باقر مجلسى.
لازم به تذکر است که همه منابع فوق اسامى ابواب را به صورتى همسان نقلنکردهاند. برخى چون مصباح کفعمى و تنقیح المقال، بابهاى همه معصومان را معرفىکرده و تعدادى دیگر چون دلائل الامامة، بابهاى برخى معصومان را گزارش کردهاند.به علاوه گاهى بین منابع مذکور اختلافاتى در اسامى بابهاى برخى از معصومانمشاهده مىشود.
نکته مهم دیگر اینکه، تاکنون در هیچ روایت صحیح السندى از ائمه :، شخصىبه عنوان باب یکى از امامان معصوم معرفى نگردیده است. شاید این امر موجب شود تابرخى گمان کنند عنوان باب یک عنوان ساخته و پرداخته محدثان و مورخان مىباشد واساساً در تشکیلات اهل بیت : چنین مقامى وجود نداشته است. اما بهنظر مىرسدچنین گمانى صواب نباشد چرا که بناى اهل بیت : پنهان کردن چهره این افراد بودهاست؛ زیرا اصل اوّلى در تشکّلهاى سرّى، مخفى نگه داشتن اطلاعات مىباشد نه فاشکردن اسامى مهرههاى حساس و کلیدى. از این رو اهل بیت : عمداً وجود چنین مقامو صاحبان آن را پنهان مىکردهاند. اما رجالیان و محدثان بزرگ شیعه که آثار خود را درعصر غیبت به رشته تحریر درآوردهاند محذورى براى نقل اسامى بابها و معرفى چهرهآنان به جامعه نمىدیدهاند. به همین روى نیز وقتى پس از تحقیق پیرامون اصحاب اهلبیت: به وجود چنین عنوان و مقامى در تشکیلات اهل بیت : دست یافته از نقل آنفرو گذار نکردهاند. بىتردید اگر عنوان باب در میان اصحاب اهل بیت :وجودنمىداشت هرگز محدّث مدقّق و موثقى همچون ابن شهر آشوب قبل از معرفى اصحابائمه: نام باب آن بزرگواران را بهطور مجزّا ذکر نمىکرد.
به علاوه، ویژگىهاى مشترک و قابلیتهاى مشابه بابها در کنار ارتباط بسیار نزدیکآن بزرگواران با اهل بیت: حاکى از آن است که عنوان «باب» عنوانى ساخته و پرداختهمورخین و محدثان نبود بلکه منصبى واقعى و داراى اقتضائاتى ویژه بوده که علایم آن رابسیارى از شخصیتهایى که به عنوان باب اهل بیت: معرفى گردیدهاند به وضوحمشاهده مىشود.
رابطه دو عنوان «باب» و «بَوّاب»
گرچه بوّاب در لغت به معناى «دربان» و «حاجب» مىباشد و در ادبیات تاریخ اهلبیت: بعضاً به همین معنا بهکار رفته است ولى برخى از مورخان و رجالیان این عنوانرا در مورد بابهاى اهل بیت: نیز بهکار بردهاند؛ براى نمونه، ابن شهر آشوب و ابنصباغ، سلمان فارسى و سفینه را به ترتیب «بوّاب» امام علی(علیه السلام) و امام حسن7 ذکرنمودهاند و کفعمى و مامقانى آن دو را به عنوان باب آن دو امام بزرگوار گزارش کردهاند.14یا رشید هَجَرى و جابر جُعْفى و مفضّل بن عمر و محمد بن مفضل را طبرى و ابن صباغ بهترتیب به عنوان «بوّاب» امام حسین(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام)معرفى نمودهاند و حال آن که کفعمى و مامقانى دقیقاً همین افراد را به عنوان «باب» آنبزرگواران گزارش کردهاند.15
از این مقایسه و بررسى تطبیقى بهدست مىآید که گاهى «بوّاب» به معنى «باب» بهکار مىرود و مقصود مؤلفان فوق از «بوّاب» همان «باب» بوده است. به علاوه برخى ازمنابع، برخى افراد را گاه با عنوان «باب» و گاه با عنوان «بوّاب» ائمه: گزارش کردهاند؛براى نمونه، ابن شهر آشوب، سلمان و سفینه و میثم تمّار و محمد بن عثمان عمرى را بهترتیب به عنوان «بوّاب» امام علی(علیه السلام) و امام حسن7 و امام هادی(علیه السلام) شمرده است وشخص دیگرى را به عنوان «باب» آن بزرگواران معرفى نکرده است. از سوى دیگر، در موردبرخى ائمه: در حالیکه بدون معرفى افرادى به عنوان «بوّاب»، از رشید هجرى و یحیىبن امّ طویل و جابر جعفى و برخى دیگر را با عنوان «باب» آن بزرگواران یاد کرده است.16
با این مقایسه به روشنى بدست مىآید کلمه (بوّاب) در ادبیات رجالیان و مورخانمتقدم شیعه به معنى (باب) نیز بهکار مىرفته است.
وجوه تمایز باب و وکیل
از نحوهى استعمال واژه «باب» و «وکیل» در نوشتههاى برخى از رجالیان و مورخانمتقدم شیعه بهدست مىآید که آنان «وکیل» و «باب» را حامل مفهوم واحدىمىدانستهاند و از همین روز گاهى برخى از وکلا را «باب» نامیدهاند؛ براى به عنواننمونه، سید بن طاووس در ربیع الشیعه در معرفى احمد بن اسحاق قمى، وکیل امام حسنعسگرى 7 و حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف در قم مىنویسد:
«من الوکلاء و السفراء و الابواب المعروفین الذین لایختلف الامامیه القائلون بامامةالحسن بن علی(علیه السلام) احمد بن اسحاق القمى؛ از وکیلها و سفیران و بابهاى معروفى کهامامیه قائِلِ به امامت حسن بن على، در آن اختلافى ندارند احمد بن اسحاق قمىمىباشد.»17
این در حالى است که هیچ کس احمد بن اسحاق قمى را «باب» هیچ امامى معرفىنکرده است از اینرو جاى این پرسش وجود دارد که آیا «وکالت» همان «بابیت» به شمارمىآمده و هر وکیلى باب و یا هر بابى وکیل بوده است یا اینکه این دو مقام از یکدیگرمجزّا بودهاند و گاهى در مصداق مشترکى جمع مىشدهاند؟
شواهد متعددى وجود دارد که معناى دوم را تأیید مىکند؛ یعنى نشانگر آن است کهنهاد وکالت ماهیتى جداگانه از مسئله بابیت داشته و هرگز چنین نبوده که هر وکیلى الزاماًباب و یا هر بابى الزاماً وکیل باشد. از جمله این شواهد آن است که نهاد وکالت تقریباً یکقرن پس از پیدایش بابها در تشکیلات شیعه شکل گرفته است. این نهاد با ویژگىهایخاصى که در تاریخ اهل بیت: در مورد آن مطرح مىباشد از عصر امام صادق(علیه السلام)متولد گردیده است.18 به عبارت دیگر، مقارن شکلگیرى دولت عباسى و گسترش قلمروشیعى، اهل بیت: براى نشر اسلام ناب، به احداث یک شبکه وسیع ارتباطیِفرهنگى، سیاسى و اقتصادى اقدام کردهاند و با تشکیل نهاد وکالت افرادى را به عنوانوکیل خویش در نواحى مختلف تعیین کردهاند. این در حالى است که مسئله بابها ازعصر امام علی(علیه السلام) مطرح بوده و بنابر گزارش مورخان و رجالیان،هر امامى براى خود«باب» داشته است. البته برخى اوقات دو عنوان باب و وکیل در مصداق واحدى جمعشده است، ولى هر عنوانى از حیث خاص خود بر آن مصداق اطلاق مىشده است؛براى نمونه مفضّل بن عمر جعفر و نواب اربعه حضرت حجت(علیه السلام) علاوه بر باب وکیلهم بودهاند.19
هم چنین با مطالعه و بررسى زندگانى بابها و وکلا تفاوتهاى متعددى بین آنانمشاهده مىشود که نشان مىدهد عنوان «باب» با عنوان «وکیل» تفاوت ماهوى دارد. دراین جا براى به عنوان نمونه برخى از مهمترین وجوه تمایز بابها با وکلا اشاره مىکنیم:
1. بابها در درجه نخست حاملان علوم اهل بیت: بودهاند، در حالىکه وکلا،کارگزاران آن بزرگواران در رسیدگى به امور شیعه به حساب مىآمدهاند. وکلا امور مالىو سیاسى و اجتماعى اهل بیت : را رتق و فتق کرده و احیاناً از علومى چون فقه وحدیث و کلام که از طرق عادى قابل تحصیل بودند بهره داشتند؛ مثلاً عبدالرحمن بنحجاج، وکیل امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام) در عراق فقیه20 و ابن ابى عمیر، وکیل امامکاظم7 محدث بودهاست.21
2. بابها در پرتو بهرهمندى از انوار معارف خاص اهل بیت: داراى کشف وکرامت بوده و توانایى انجام کارهاى خارق العاده را داشتهاند22 ولى وکلا غالباً از چنینتوانمندىهایى برخوردار نبودهاند و اگر از برخى از آنان کرامتهایى مشاهده شده استبه سبب شأن وکالتشان نبوده بلکه از مقامات معنوى شخصى ایشان نشأت مىگرفته است.
3. برخى از وکلا همچون بابها از اسرار اهل بیت: اطلاع داشتهاند، ولى اسرارآنان همواره از یک نسخ نبوده است، براى نمونه، بابها از اسرار معرفتى آگاهىداشتهاند23 ولى وکلا از آن اطلاعى نداشته و بیشتر از اطلاعات مخفى نهاد وکالت،چون: اسامى وکلاى نواحى سر وکیل وکیل ارشد، اصحاب ائمه: و میزان و جایگاهاموال امامان: با خبر بودهاند.
4. در یک نگاه کلّى، تعهد بابها بیش از وکلا بوده، و شاهدش این است که هیچیکاز بابها به امام خویش خیانت نکردهاند ولى برخى از وکلا اموال امام زمان خود راتصاحب کردهاند؛ چنانکه على بن ابى حمزه بطائنى و عثمان بن عیسى، وکلاى مصر وحیّان بن سراج، وکیل کوفه، پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) وجوهات شرعى را تصاحبکرده منکر رحلت آن حضرت شدهاند،24 و یا محمد بن على بن بلال، صحابى امامعسگرى7 و وکیل عصر غیبت، اموال حضرت حجت را به نفع خود تصاحب کرد.25
5. کارکرد اصلى وکلا کارکردى اجرایى و در قلمرو مسایل اقتصادى و سیاسى بوده چنانکه برخى از پژوهشگران نهاد وکالت تصریح نمودهاند که «هدف اصلى وکالت، جمع آورىخمس، زکات و انواع دیگر خیرات و مبرّات براى امامان از ناحیه شیعیان بوده است»26 درحالىکه کارکرد بابها بیشتر در بعد هدایت وارشاد و در قلمرو مسایل فرهنگى و بوده است.
فرق بین حاجب و باب
برخى از محققان نام بعضى از خادمان یا حاجبهاى اهل بیت: را در لیست ابواب آنبزرگواران ذکر کردهاند؛ از جمله مامقانى و کفعمى «قنبر» غلام امام علی(علیه السلام) را «باب» آنحضرت شمردهاند.27 این مسئله موجب طرح این سؤال مىشود که آیا حاجب همانباب بوده یا خیر؟ گر چه پاسخ این پرسش با مطالبى که پیشتر گفته شده است تا حدزیادى روشن مىشود، لکن براى توضیح بیشتر باید گفت که بابها غیر از حاجبهابودهاند، زیرا افرادى چون طبرى و ابن شهر آشوب در برخى موارد بعد از معرفیشخصى به عنوان «باب» یک امام، فرد دیگرى را به عنوان «حاجب» همان امام معرفىکردهاند؛28 براى نمونه، مؤلف مناقب آل ابى طالب بعد از معرفى «سلمان» به عنوان بابامام علی(علیه السلام) «ابو نیزر» را «خادم» آن حضرت گزارش کرده است.29 به علاوه غیر ازمامقانى و کفعمى هیچ رجالى و مورخى هیچیک از بابها را به عنوان حاجب ائمه :معرفى نکرده است. از اینها گذشته گزارشى هم در دست نیست تا نشاندهنده اینموضوع باشد که برخى از بابها حاجب امامان خود بودهاند بنابراین باید گفت «باب» و«حاجب» دو مقوله کاملاً مجزّا بوده و هر یک ویژگى و مأموریت و جایگاه خاصى غیر ازویژگى و ماموریت دیگرى داشته است.
فهرست اسامى بابها
منابع در بسیارى از موارد افراد مشترکى را به عنوان بابهاى ائمه: معرفى کردهاند امادر برخى موارد نیز با یکدیگر اختلاف نظرى فاحش دارند، به طورى که بعضى از آنها فردىرا به عنوان باب امامى معرفى کردهاند در حالىکه سایر منابع آن شخص را باب هیچ امامیندانستهاند و یا در مواردى شخصى در یک منبع به عنوان باب گزارش شده ولى پس ازتحقیق معلوم گردیده وى جزو منحرفان و غلات بوده، و در منابع شیعى مورد قدح قرار گرفتهاست. از اینرو ما بر آن شدیم سوابق افرادى را که در منابع فوق به عنوان «باب» ائمه:معرفى شدهاند مورد بررسى قرار دهیم و افرادى را که صلاحیت باب بودن را داشتهاندمعیّن کنیم. لکن قبل از ذکر اسامى آنان تذکر این نکته لازم است که در میان اسامى بابهاکسى را که صلاحیت باب بودن براى امام رضا(علیه السلام) و امام جواد(علیه السلام) را داشته باشد نیافتهایم.
پس از نقد و بررسى اسامى بابها به ترتیب امامان دوازده گانه عبارتند از:
1. سلمان فارسى، باب امام علی(علیه السلام): غیر از طبرى همه منابع هشتگانه مذکور وىرا به عنوان باب امیر مؤمنان(علیه السلام) معرفى کرده30 و هیچ قدحى در مورد سلمان در منابعشیعه دیده نشده است.
2. میثم تمّار، باب امام حسن7: گرچه تنها ابن شهر آشوب و مجلسى به نقل از ابنشهر آشوب31 میثم را باب امام حسن7 معرفى کردهاند، ولى از آنجا که نشانهها وویژگىهاى بابها به نحو اکمل در او وجود دارد باب بودن وى قابل تأیید مىباشد.
3. رشید هَجَرى، باب امام حسین(علیه السلام): در همه منابع اسامى بابها «رشید» به عنوانباب امام حسین(علیه السلام)معرفى شده است32 وى در کتب رجالى شیعه مورد مدح قرار گرفتهبه علاوه علایم باب بودن در زندگانى (رشید) به وضوح مشاهده مىشود.
باب امام سجاد 7
4. یحیى بن امّ طویل5. ابو خالد کابلى
ابن شهر آشوب و طبرى و مؤلف کتاب تاریخ اهل بیت:، «یحیى بن ام طویل» راباب امام سجاد 7دانستهاند33 ولى برخى مآخذ معتبر «ابوخالد کابلى» را باب آنحضرت شمردهاند.34 نظر به اینکه هر دو از خواصّ اصحاب امام چهارم بوده ونشانههاى ابواب در زندگانى آنان مشاهده مىشود، به نظر مىرسد هر دو بزرگوار بابامام سجاد 7 بوده و به ترتیب این مقام رسیدهاند شاهد صدق این سخن آن است کهمؤلفان «تاریخ اهل البیت و الهدایة الکبرى» هر دو را باب آن حضرت گزارش کردهاند وطبرى بعد از معرفى «یحیى» به عنوان باب آن بزرگوار، ابو خالد» را بنا بر قول ضعیفیباب امام سجاد 7 معرفى کرده است.35
6. جابر بن یزید جُعْفى، باب امام باقر 7: همه منابع هشتگانه اسامى ابواب،«جابر» را به عنوان باب امام باقر(علیه السلام)معرفى نمودهاند36 و علایم شو امتبازات بابها بهوضوح در شرح حال او به چشم مىخورد.
7. مفضّل بن عمر، باب امام صادق 7: غیر از مناقب ابن شهر آشوب و الفصولالمهمّة سایر منابع مذکور، «مفضل» را باب امام ششم دانستهاند.37 ابن شهر آشوب نیزبه باب بودن او اعتقاد دارد ولى او را باب امام ششم نمىداند.38 در منابع معتبر شیعى نیزقدحى در مورد او دیده نشده و ویژگىهاى بابها در شرح حالش مشهود است.
8. محمد بن مفضّل، باب امام کاظم (علیه السلام): در دلائل الامامة، الفصول المهمة، تاریخاهل البیت، المصباح، الهدایة الکبرى و بحار الانوار، «محمد» به عنوان باب امام هفتممعرفى شده است.39 شیخ طوسى او را از اصحاب امام کاظم(علیه السلام) و فرزند مفضل، بابامام صادق 7، مىداند.40 سایر منابع معتبر، همچون رجال کشّى و نجاشى ، قاموسالرجال ، معجم رجال الحدیث ، اعیان الشیعه و روضات الجنات یا نامى از او به میاننیاورده و یا او را جزء اصحاب امام کاظم (علیه السلام) ندانستهاند. به علاوه زندگىنامهاى از اونیافتهایم. از این رو نمىتوان باب بودن او را به قوّت باب بودن سایر ابواب تأیید نمود،ولى از آنجا که اکثر منابع وى را باب امام کاظم : دانستهاند و قدحى در مورد اوبهدست نیامده انکار بابیت او وجه روشنى نخواهد داشت.
9. عثمان بن سعید (عَمْرى) باب امام هادى و امام عسگرى 8: طبرى، ابن صباغ،کفعمى، مامقانى و مؤلف تاریخ اهل البیت : وى را باب امام هادى 7 معرفىکردهاند در میان این ابن صباغ و کفعمى و مامقانى و مؤلف تاریخ اهل بیت او را باب امامعسگرى 7 نیز دانستهاند.41 به علاوه، مؤلفین المصباح، تنقیح المقال، تاریخ اهل البیت واحتجاج او را باب حضرت حجت(علیه السلام) نیز دانستهاند.42 با توجه به اینکه در کتب رجالشیعه از وى به عنوان صحابى خاص و جلیل القدر آن سر امام همام تجلیل گردیده وویژگىهاى بابها در شرح حالش مشاهده مىشود، باب بودن او براى آن سر امامبزرگوارتر قابل تأیید مىباشد.
10. محمد بن عثمان باب حضرت حجت(علیه السلام) : مؤلفان تاریخ اهل البیت و احتجاج«محمد بن عثمان» را دومین باب حضرت حجت(علیه السلام) معرفى کردهاند43 و ابن صباغ نیزفقط او را باب آن حضرت دانسته است.44 با توجه به اینکه در کتب معتبر شیعه قدحىدر مورد او نرسیده بلکه شیخ طوسى و محقق تسترى و آیة اللَّه خویى از ایشان مدحکردهاند و از آنجا که نشانههاى ابواب در زندگانى او مشاهده مىشود باب بودن ایشانبراى حضرت حجت(علیه السلام) قابل قبول مىباشد.
11. حسین بن روح باب حضرت حجت 7 : طبرسى و مؤلف تاریخ اهل البیت: «حسین بن روح» را سومین باب امام عصر(علیه السلام) مىدانند.45 شیخ طوسى نیز در «کتابالغیبه» از وى مدح مىکند. به علاوه ویژگىهاى بابها در شرح حالش مشاهده مىشودبنابراین باب بودنش براى امام دوازدهم : قابل قبول مىباشد.
12. على بن محمد سمرى باب حضرت حجت 7 : طبرسى و مؤلف تاریخ اهلالبیت «ابو الحسن السمرى» را چهارمین باب امام عصر(علیه السلام) شمردهاند46 شیخ طوسىنیز ایشان را «کتاب الغیبه» تأیید و مدح کرده است. به علاوه فضایل و کرامتهایى که از اونقل گردیده گواه و روشنى بر صحت باب بودن سمرى مىباشد.
کارکرد اجتماعى بابها در تشکیلات شیعه
اکنون پس از نگاهى گذرا به مباحث مقدماتى بابهاى اهل بیت : فعالیتهاىاجتماعى آنان را مورد بررسى قرار داده و در حدّ گنجایش این مقال کوتاه عمدهتریننقشهاى اجتماعى بابها را طرح مىکنیم و طرح سایر مباحث همچون ویژگىها وگزیده شرح حال و غیره را به فرصتهاى آتى موکول مىکنیم.
1. هدایت فکرى و اعتقادى شیعه
از نخستین روز رحلت نبى اکرم (صلى الله علیه) انحرافهاى گوناگونى به فضاى جامعه اسلامى راهیافته و به مرور زمان مسلمانان را از اسلام اصیل دور ساخته است، به طورى که بسیارىاز سنّتهاى پیامبر(صلى الله علیه) وارونه گشته و تعداد زیادى از آیات قرآن تحریف گردید. ابتداانحرافات، رنگ سیاسى و اجتماعى و یا فرهنگى داشت و در حد مخالفت با رأى وسنّت پیامبر(صلى الله علیه) بود ولى رفته رفته رنگ کلامى و اعتقادى به خود گرفت و به اصول ومسلّمات دین سرایت کرد و جریانهاى مخالف سیاسى همچون خوارج به یک نحلهفکرى مبدّل گردید، تفکّر اعتزال و ارجاء در جامعه ظهور کرد و تهاجم شدیدى به سوىمکتب تشیع که همان اسلام علوى بود آغاز گردید. از دوران امام صادق(علیه السلام) تا عصرغیبت روز به روز فرقههاى جدید و مذاهب التقاطى نویى در جامعه نمایان شد و در میانمردم طرفدارانى پیدا کرد که فرقههایى چون واقفیه و شمطیه، نصیریه، غلات نمونههاىبارز آن مىباشند. در چنین فضاى مه آلود فکرى و اعتقادى، یافتن راه نجات و اندیشهناب کار آسانى نبود؛ چرا که اندیشه و فکر شیعه به شدّت تهدید مىشد، لذا در آنشرایط بابها که از سرچشمه زلال و علم اهل بیت: سیراب شده بودند برخورد باانحرافات عقیدتى و مبارزه با دیدگاههاى التقاطى را سرلوحه کار خود قرار داده و درمواقع مناسب مردم را آگاه نموده، هدایت مىکردند. پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه) و انحرافمسیر خلافت، سلمان فارسى طى خطبه مفصلى اصحاب را مورد ملامت و سرزنش قرارداد و با ذکر شأن و منزلت والاى امیر مؤمنان(علیه السلام)، مسئله وصایت آن حضرت از پیامبر(صلى الله علیه)را دلیل بر حقانیت آن بزرگوار براى خلافت شمرد. او خطاب به مردم فرمود:
«هان اى مردم! سخنم را بشنوید و در آن تعقل کنید. من علم فراوانى در سینه دارم...نزد على علم منایا و وصایا و فصل الخطاب است، همان گونه که نزد هارون پسر عمرانبوده، رسول خدا 9 به او فرموده: تو وصى و جانشین من در میان خانوادهام هستىمانند هارون نسبت به موسى، ولى شما به سنّت و سیره باطل اقوام پیشین عمل نموده وخطا رفتهاید. به خدا قسم اگر حکومت را به على مىسپردید نعمت از آسمان و زمین برشما نازل مىشد، منتظر باشید! امیدى به راحتى و آسایش نداشته باشید.» سپس خطربنى امیّه را ـ که امیرمؤمنان 7 در دوران حکومت خود به شدّت روى آن تأکید کرد ـمطرح کرد و اصحاب را از اهداف شوم بنى امیه باخبر ساخت و فرمود: «آگاه باشید بنىاُمیه به بنى هاشم شاخهایى خواهند زد، چرا که بنى امیّه مانند ماده شتر حموشى هستندکه دوشنده خود را گاز مىگیرد و زیر دستهاى خود سخت لگد مالش مىکند و باپاهایش او را مىزند، و از دوشیدن شیرش ممانعت مىکند.» آنگاه بار دیگر راه نجات درفتنهها را مطرح کرد و مردم را به پیروى از آل محمد (صلى الله علیه) و پیروى از علی(علیه السلام) دعوتنمود و کار آنان را در انحراف مسیر خلافت به عمل بنى اسرائیل تشبیه کرده و فرموده:«کار این امت هم مانند کار بنى اسرائیل است شما را به کجا مىبرند؟... به دنبال آلمحمد (صلى الله علیه) بروید، چرا که موقعیت آنها در میان شما همانند موقعیت سر نسبت به تناست، بلکه همچون موقعیت چشم نسبت به سر است.»
سپس حوادث تلخ و ناگوار آینده و عواقب شوم کنار زدن اهل بیت : را به آنانگوشزد کرده فرمود: «واللَّه! حتماً به کفر بازگشت خواهید کرد برخى از شما گردن برخىدیگر را با شمشیر قطع خواهید کرد.» آنگاه برخى حوادث ناگوار و فجایع آینده، از جملهفاجعه کربلا و قیام مختار و قتل نفس زکیه را به آنان خبر داد.47
دومین گزارش موجود در زمینه تلاش بابها براى هدایت فکرى جامعه، در موردباب امام صادق 7 مىباشد، در دوران امام صادق 7 نحلههاى فکرى مختلفى درجامعه نمایان شد، به طورى که در کوفه تشخیص حق و باطل براى شیعیان دشوار گشتو حتى ابوالخطّاب هم گرایشهاى غلوآمیزى پیدا کرد. از این رو شیعیان کوفه از امامصادق 7 خواستند شخص دیگرى را به جاى ابو الخطّاب به آنان معرفى نمایند تاپاسخگوى امور دینىآنان باشد،48 حضرت، مفضّل بن عمر را راهى کوفه کرد او در کوفهحلاّل اختلافات و بن بستهاى فکرى و شبهات شیعیان به شمار مىآمد، گواه اینحقیقت گزارشى است که از فیض بن عمر نقل گردیده است وى نزد امام صادق 7 آمدهو گفت: این چه اختلافى است که بین شیعیان شما وجود دارد. من در کوفه در حلقه آناننشسته بودم، از اختلافشان نزدیک بود در سخنانشان شک کنم، تا اینکه به مفضل بنعمر مراجعه کردم او با بیانش جانم را آسوده کرد، قلبم را مطمئن ساخت و مرا از شکبازداشت.»49
سومین شاهد مجاهدتهاى بابها براى مبارزه با التقاط و تهاجم فرهنگى علیهتشیع مبارزه حسین بن روح باب امام عصر(علیه السلام) با غلات عصر خویش مىباشد، شلمغانىیکى از غلات دوره نیابت حسین بن روح به شمار مىآمد. وى ابتدا وکیل اهل بیت :بود، ولى پس از مدتى به سبب جاهطلبىهایش به غلات پیوست و اندیشههاىغلوآمیزى را مطرح کرد براى نمونه، قائل به حلول ارواح اهل بیت : در نوّاب اربعهشده مىگفت روح رسول خدا 9 در نایب دوم و روح على 7 در نایب سوم و روححضرت فاطمه 3 در امّ کلثوم دختر محمد بن عثمان (نایب دوم) حلول کرده است،50حسین بن روح این مطالب را کفرآمیز خوانده اعتقادات شلمغانى را به اعتقاداتمسیحیان در مورد مسیح و افکار حلاّج تشبیه کرد وى براى از بین بردن اعتبار اجتماعىشلمغانى تلاش زیادى کرد، تا اینکه توقیعى از طرف حضرت حجّت صادر گردید که درآن شلمغانى مورد لعن قرار گرفت،51 و بدین وسیله عده زیادى از شیعیان از دام خدعهشلمغانى رهیدند و از وى فاصله گرفتند.
2. مبارزه علیه حکّام جور
یکى از کارکردهاى مهم اجتماعى بابها مبارزه سیاسى بر علیه حکّام و سلاطین مستبدزمانشان بوده است. آنها اسرار سیاسى و مواضع اجتماعى اهل بیت: را در دستداشته و از عملیات مخفى شیعه آگاهى داشتند گر چه شواهد تاریخى این موضوع اندکاست (چرا که مرام مبارزانِ علیه حکّام، پنهان کارى و کتمان اطلاعات است) اما همانچند گزارش اندک بر جاى مانده به روشنى این واقعیت را به اثبات مىرساند. براىنمونه، جابر جعفى مىگوید امام باقر 7 کتابى به من داد و فرمود: «لعنت من و پدرانم برتو باد اگر قبل از هلاکت بنىامیه چیزى از این کتاب را براى کسى نقل کنى، لعنت من ولعنت پدرانم بر شما باد، اگر پس از هلاکت بنى امیه چیزى از این کتاب را کتمان کنى ونقل نکنى.»52 این گزارشها نشانگر آن است که اطلاعات کتاب مزبور اطلاعات سیاسىبوده، به گونهاى که اگر به دست بنى امیه مىافتاد براى شیعه خطر آفرین بود؛ از این روحضرت از جابر خواست تا اطلاعات مزبور را از دسترس بنى امیه دور بماند البته بابهاتنها حامل اطلاعات سیاسى نبودهاند بلکه خود مستقیماً در مبارزات شرکت داشتهاند.این مسئله در مورد بابهاى امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر : که تقریباًدر یکى از سختترین برهههاى اختناق سیاسى یعنى دوران سلطه بنى امیه،مىزیستهاند، به وضوح قابل اثبات مىباشد. بابهاى این بزرگواران غالباً تحت تعقیبامویان قرار گرفته، دستگیر و پس از دستگیرى به طرز فجیعى به شهادت رسیدهاند53اگر آنان نقشى حساس و کلیدى در سازماندهى مبارزات علیه امویان نداشتند هرگزدستگاه حاکمه چنین عقوبتهاى سختى را براى آنان در نظر نمىگرفت. یقیناً آنهاسرنخهاى اصلى جریانهاى زیرزمینى ضد اموى شیعه را در دست داشتند. از این رو لذاحکام، به شدت از آنان هراس داشتند و در هر کوى و برزنى در کمین آنان نشسته بودندو پس از دستگیرى، آنان را زیر سختترین شکنجهها قرار داده دستها و پاهاشان راقطع مىکردند و سرانجام بعد از نومیدى از علیه اطلاعاتى، زبانشان را بریده و آنان را بهقتل مىرساندند. میثم تمار یکى از چهرههاى تابناک است وى از مبارزان مهم عصرامامت امام حسین 7 به حساب مىآید عبیداللَّه بن زیاد چند روز قبل از عاشوراى وىرا دستگیر کرد و پس از چندى او را به طرز فجیعى به شهادت رساند. او تا آخرین لحظهحیات دست از مبارزه نکشید و حتى در حالىکه بر دار آویخته شده بود مناقب و فضایلبنىهاشم و منالب و زشتىهاى بنى امیه را بیان مىکرد؛ لذا مأموران اموى احساس خطرکرده بر دهانش لگام زدند.54
یحیى بن امّ طویل یکى دیگر از این مبارزان برجسته به شمار مىآید وى در مدینه وکوفه به صورت علنى با سیاستهاى ضد شیعى امویان مبارزه مىکرد از شیوههاىمبارزهاش این بود که آیات مربوط به بغض مؤمنان نسبت به کفار، و عذاب ستمگران درروز قیامت را در شأن بنى امیه تلاوت مىکرد رسماً از آنان برائت مىجست و بر دشنامدهندگان علی(علیه السلام) لعنت مىفرستاد.55 وى در زمان حجاج براى ایمن ماندن از شرّ عمّالحجّاج سر و وضع خود را به شکل مردمان در مىآورد و حالت جوانان خام و نپخته راتقلید مىکرد.
سرگذشت جابر نیز شبیه یحیى است. او در دوران هشام بن عبدالملک مورد تعقیبقرار گرفته. هشام حکم قتلش را صادر کرده بود قبل از رسیدن حکم به دست والى کوفهامام باقر 7 ماجرا را به اطلاع وى رساند؛ لذا جابر خود را به دیوانگى زد و از این طریقاز مرگ نجات یافت،56 عبدالحمید بن ابى العلاء گوید: هنگام قتل ولید وارد مسجد کوفهشدم، مردم گِرد هم جمع شده بودند، نزدشان رفتم، دیدم جابر جعفى عمامه ابریشمىقرمزى بر سر نهاده و مىگوید: «حدَّثنى وَصیُّ الاوصیاءِ و وارثُ عِلْم الانبیاء محمدُ بن على…» ومردم مىگفتند جابر مجنون شده، جابر مجنون شده.57
این ماجرا نشانگر آن است که جابر سیاسى بسیار مهمى بوده و عملیات سرّىویژهاى را بر علیه نظام انجام مىداده است. از این رو وقتى خلیفه از طریق جاسوسانخود از فعالیتهاى او مطلع گردید، احساس خطر کرد شخصاً حکم دستگیرى واعدامش را صادر نمود.
3. رتق و فتق امور مالى و اجتماعى اهل بیت:
برخى از بابها به امور مالى و اجتماعى اهل بیت: رسیدگى مىکردند این مسئله درمورد بابهاى امام صادق و امام عسگرى8 و حضرت حجّت ـ عجل الله تعالى فرجهالشریف ـ به وضوح مشاهده مىشود آنان بهسان یک وکیل تمام عیار بودهاند کهوجوهات شرعى و هم چنین پرسشهاى شیعیان در مسایل دینى و اجتماعى، از طریقآنها به دست امامشان مىرسید، البته این مسئله بیشتر مربوط به زمانى است که جوخفقان حاکم بر جامعه و یا حجم کثیر مراجعات، مانع ارتباط مستقیم شیعیان با اهلبیت: مىشده است.
مفضّل به عمر مسئوول رتق و فتق امور مالى و اجتماعى امام صادق و امام کاظم 8بوده است. او در کوفه که یکى از مهمترین پایگاههاى شیعیان به حساب مىآمد نفوذخوبى داشت از اینرو در دوران اقامتش در آن شهر منبع مالى تأمین مالى امام صادق 7به شمار مىآید، به طورى که امام 7 نیازهاى مالى و مایحتاج خود را طى نامهاى براىمفضّل مىفرستاد و او آنها را آماده مىکرد و به مدینه ارسال مىنمود. یکبار دو هزاردینار و ده هزار درهم وجه نقد را توسط زراده و عبداللَّه بن بکر و محمد بن مسلم و ابوبصیر و حجر بن زائده براى امام صادق 7 فرستاد، محمد بن سنان مىنویسد پیش ازآنکه آنها نهار بخورند یاران مفضّل در کوفه پولها را براى او آماده کردند.»58
پس از امام صادق 7 نیز کلیه امور مالى و غیر مالى امام کاظم (علیه السلام) به تولیت وتمشیت مفضل رسیدگى مىشد، به طورى که گاه آن حضرت کسانى را که برایش چیزىمىآوردند به مفضل ارجاع مىداد، هشام بن احمر گوید: اموالى را براى اءبى ابراهیم بهمدینه آورده بودم [حضرت ]فرمود آنها را برگردان و به مفضل بن عمر تحویل بده.»59 ویا موسى بن بکر مىگوید: من خدمتگزار ابى الحسن بودهام ندیدهام چیزى به دست اوبرسد مگر از طرف مفضل و چه بسا مشاهده کردهام فردى یا چیزى مىآمد ولى امامآنرا نمىپذیرفت و مىگفت آنرا به مفضل برسان.»60
ابو حنیفه گوید: من و یکى از بستگانم بر سر ارث در حال مشاجره بودیم در همینحال مفضّل از کنار ما مىگذشت. [وقتى برخورد ما را دید] مدتى نزدمان ایستاد سپسگفت: بیایید برویم منزل، ما هم با او رفتیم چهارصد درهم از پولش را به داد و بین ماآشتى داد، به گونهاى که هر یک از ما از دیگرى رضایت نامهاى گرفت، بعد [مفضل]گفت: توجه داشته باشید [این پول ]از مال شخصى من نیست، ابى عبداللَّه 7 [امامصادق 7] به من دستور داده هر وقت دو نفر از اصحاب ما، در امرى با یکدیگراختلاف پیدا کردند بین آنها صلح برقرار کن و از مالم در این راه به آنها بده.61
غیر از مفضّل، نوّاب اربعه نیز رابط شیعیان و حضرت حجت(علیه السلام) در امور اقتصادى،اجتماعى و فرهنگى بوده و رتق و فتق امور آنحضرت را به عهده داشتهاند، که به دلیلروشن بودن مطلب توضیح بیشترى در مورد آنها نمىدهیم.62
در پایان باید گفت در میان سه محور فعالیت بابها در صحنه اجتماع، محور دوم ازاهمیتى افزونتر برخوردار مىباشد؛ زیرا در میان اصحاب ائمه : اشخاص دیگرىغیر از بابها نیز نقشهایى چون ارشاد و رسیدگى به امور مالى و اجتماعى اهل بیت:را داشتهاند، اما افراد بسیار محدودى از یاران آن بزرگواران همچون جابر جعفى اسرارسیاسى و اخبار ویژه و سرنوشت ساز را در دست داشتند؛ اخبارى که امام 7فاشکننده آنرا در زمان بنى امیه ملعون شمرده و پنهان کننده آنرا بعد از بنى امیهمستوجب لعن و نفرین مىدانسته است.
کتابنامه
1. کشّى، محمد بن عمر؛ رجال؛ تصحیح و تعلیق: میرداماد الاستر آبادى؛ [بىجا]:[بىنا]، [بىتا].
2. دانشنامه جهان اسلام؛ زیر نظر سید مصطفى میرسلیم؛ تهران: بنیاد دائرة المعارفاسلامى، 1375.
3. دائرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادى و بهاء الدین خرمشاهى وکامران فانى؛ چ اول؛ تهران: مؤسسه دائرة المعارف تشیع، با همکارى شرکت نشر یاران،1371.
4. خامنهاى، سید على؛ پیشواى صادق؛ [بىجا]، سید جمال الدین، [بىتا].
5. مامقانى، عبداللَّه: تنقیح المقال؛ سه جلدى؛ [بىجا]، [بىنا]، [بىتا].
6. خویى، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّواة؛ قم: نشر مدینة العلم،الطبعة الثالثة، 1403 ق.
7. البرسى، رجب؛ مشارق انوارالیقین فى اسرار امیر المؤمنین(علیه السلام)، بیروت: دار الاندلس، [بىتا].
8. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الانوار؛ الطبعة الثانیه؛ بیروت: دار احیاء التراث العربى،1403 ق.
9. سلیمانى، جواد؛ بابهاى اهل بیت7، پایاننامه دوره کارشناسى ارشد تاریخ، قم:مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛، 1379، 171 ص.
10. ابن شهر آشوب؛ مناقب آلابى طالب؛ بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.
11. ابن صباغ، على بن محمد؛ الفصول المهمة فى معرفة احوال الائمة؛ نجف: مطبعة العدل،[بىتا].
12. کفعمى، ابراهیم بن على؛ المصباح؛ [بىجا]: منشورات رضى، 1405 ق.
13. اردبیلى، محمد بن على؛ جامع الرّواة (و ازاحة الاشتباهات من الطرق و الاسناد)؛[بىجا]: رنگین، 1334 ق.
14. جاسم حسین؛ تاریخ سیاسى عصر غیبت امام دوازدهم؛ ترجمه سید محمد تقى آیت اللهى؛چ اول؛ تهران: امیر کبیر، 1367.
15. جبّارى، محمد رضا؛ پژوهشى پیرامون نهاد وکالت در عصر ائمه(علیه السلام)؛ پایان نامه کارشناسىارشد تاریخ؛ قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛، 1375، 156 ص.
16. صدوق، محمد بن على؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)؛ تصحیح و تعلیق حسین الاعلمى؛بیروت: مؤسسة الاعلمى، 1404 ق.
17. صدر، محمد؛ تاریخ الغیبة الصغرى؛ اصفهان: منشورات مکتبة الامام امیر المؤمنینعلی(علیه السلام)، [بىتا].
18. خصیبى، حسین بن حمدان؛ الهدایة الکبرى؛ نسخه خطى؛ قم: کتابخانه آیة اللَّه العظمىنجفى مرعشى، شماره ثبت: 2973.
19. طوسى، محمد بن الحسین؛ رجال الطوسى؛ تحقیق جواد القیّومى؛ الطبعة الاولى؛ قم:مؤسسة النشر الاسلامى، 1415 ق.
20. طوسى، محمد بن الحسن؛ کتاب الغیبة؛ تحقیق عبداللَّه الطهرانى و على احمد ناصح؛الطبعة الاولى؛ [بىجا]: مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411 ق.
21. شیخ مفید؛ الاختصاص؛ تصحیح و تعلیق على اکبر الغفّارى؛ قم: مؤسسة النشرالاسلامى، 1416 ق.
22. کلینى، محمد بن یعقوب؛ الاصول من الکافى؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، [بىتا].
23. شیخ مفید؛ الارشاد فى معرفة حجج الله علىالعباد؛ تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث؛الطبعة الاولى؛ قم: المعتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
24. مدرسى، حسین؛ مکتب در فرآیند تکامل؛ ترجمه هاشم ایزدپناه؛ نیوجرسى: داروین،1374.
25. طبرسى، احمدبن على؛ الاحتجاج؛ تعلیقات و ملاحظات: السید محمد باقر الموسوىالخراسانى؛ الطبعة الثانیه؛ بیروت: مؤسسة اهل البیت:، 1410 ق.
26. ابن ابىالحدید، أبوحامد بن هبة الله؛ شرح نهجالبلاعة؛ تحقیق: محمد ابوالفضلابراهیم؛ الطبعة الثانیة؛ [بىجا]: دار الکتب العربیة، 1385 ق.
--------------------------------------------------------------------------------
1. فارغ التحصیل کارشناسى ارشد تاریخ.
2. کشى، محمد بن عمر، رجالکشى، ج 1، ص 348 و 349.
3. همان، ج 2، ص 847؛ مامقانى «دهقان» را لقب «عروةبنیحیى» ذکر کرده است. ر.ک: تنقیح المقال، ج 2، بابعروة، ص 252.
4. براى نمونه، شیخ مفید مىنویسد مفضّل بن عمر جزو «بطانة» امام صادق 7 بوده است. رک: الارشاد فىمعرفة حجج اللَّه على العباد، ج 2، ص 216.
5. رک: دانشنامه جهان اسلام؛ حرف ب، مقاله عباس زریاب و حسن طارمى.
6. رک: دائرة المعارف تشیع، حرف ب، مقاله مشایخ فریدنى و عبدالحسین شهیدى.
7. رک: خامنهاى، سید على، پیشواى صادق، سید جمال الدین، ص 95 ـ 111.
8. ر. ک: همان، ص 108 ـ 110.
9. مامقانى، عبداللَّه، تنقیح المقال، ج 3، باب معلّى، رقم 11994 ؛ خویى، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواةج 18، ص 241، و البرسى، رجب، مشارق انوار الیقین فى اسرار امیر المؤمنین(علیه السلام)، ص92.
10. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ح 25، باب 12، ص 354، ح 3.
11. همان، ج 26، باب 5، ص 263 ح 47.
12ـ همان، ج 24، باب 54، ص 302 و 303 ح 36.
13. ر.ک: سلیمانى، جواد، بابهاى اهل بیت:، پایاننامه دوره کارشناسى ارشد رشته تاریخ، ص 76 ـ 79.
14. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبىطالب، ج 2، ص 306 و ج 4، ص 28 ؛ ابن صباغ، على بن محمد، الفصولالمهمة فى احوال ائمه، ص 130 و 153 ؛ کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح، ص 522، و مامقانى، تنقیح المقال،ج 1، ص 190.
15. طبرى، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 73، 80، 111 و 149 ؛ ابن صباغ، على بن محمد، الفصولالمهمة، ص 171، 211، 223 و 232 ؛ کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح، ص 522 و 523، و مامقانى، تنقیحالمقال، ج 1، ص 190.
16. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 3، ص 306 و ج 4، ص 28، 77، 167، 211، 280، 325، 368، 380،402، 423.
17. اردبیلى، محمد بن على، جامع الرّواة (و ازاحة الاشتباهات من الطرق و الاسناد)، ج 1، ص 42.
18. جاسم حسین، تاریخ سیاسى عصر غیبت امام دوازدهم، ص 134.
19. رک: سلیمانى، بابهاى اهل بیت:، پایان نامه دوره کارشناسى ارشد رشته تاریخ، ص 142 و 147 و150 و 155 و 160.
20. ر. ک: جاسم حسین، همان، ص 134.
21. جبارى، محمد رضا، پژوهشى پیرامون نهاد وکالت در عصر ائمه:، پایان نامه دوره کارشناسى ارشد،ص 89.
22. ر. ک: سلیمانى، همان، ص 80 تا 83.
23. ر. ک: سلیمانى، جواد، بابهاى اهل بیت:، پایانامه دوره کارشناسى ارشد رشته تاریخ، ص 87 تا 89.
24. در مورد بطائنى و عثمان بن عیسى ر.ک: صدوق، محمد بن على عیون اخبار الرضا 7، ج 1، ص 103 و104، و در مورد حیّان بن سراج ر.ک: کشّى، رجال، ج 2، ص 760.
25. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51، ص 369، و صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغرى، ص 504 و 505.
26. جاسم حسین، همان، ص 134، و. رک: مدرسى طباطبائى، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ص 15؛ اینکتاب با کمى تغییر در عبارات همین مضمون را آورده است.
27. کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح، ص 523 و مامقانى، رجال، ج 1، ص 190.
28. ر.ک: طبرى، همان، ص 184 و 195، و ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 306.
29. ابن شهر آشوب، همان، همانجا.
30. خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، ص 117؛ و ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 306؛ تاریخ اهلالبیت، ص 147؛و ابن صباغ على بن محمد، الفصول المهمة…، ص 130؛ و کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح، ص522، و مامقانى، رجال، ج 1، ص 190.
31. ابن شهر آشوب، همان کتاب، ج 4، ص 28 و مجلسى، همان کتاب، ج 44، ص 112، ح 6.
32. خصیبى، همان، ص 117 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 77 و مامقانى، همان، ج 1، ص 10 و تاریخ اهلالبیت، ص 147 و کفعمى، همان، ص 522 و ابن صباغ، همان، ص 171 و طبرى، همان، ص 73.
33. ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 167 و طبرى، همان، ص 80 و تاریخ اهل البیت:، ص 148.
34. طبرى، همان، ص 80 و خصیبى، همان، ص 117 و مامقانى، همان ج 1، ص 190 و کفعمى، ص 522 و تاریخاهل بیت: ص 148.
35. تاریخ اهل البیت، ص 148 و خصیبى، همان، ص 121 و 122 و طبرى، همان، ص 80.
36. ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 218 و تاریخ اهل البیت، ص 148 و خصیبى، همان، ص 117 و طبرى،همان، ص 95 و کفعمى، همان، ص 522 و ابن صباغ، همان، ص 211 و مامقانى، همان، ج 1، ص 190 و مجلسى،همان، ج 46، ص 345، ج 28 و 29.
37. خصیبى، همان، ص 117 و تاریخ اهل البیت، ص 148 و مامقانى، همان، ج 1، ص 10 و طبرى، همان، ص111 و کفعمى، همان، 523.
38. ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 325.
39. طبرى، همان، ص 149 و ابن صباغ، همان، ص 232 و کفعمى، همان، ص 523 و خصیبى، همان، ص 128 وتاریخ اهل البیت، ص 148 و مجلسى، همان، ج 48، ص 173، ج 15.
40. طوسى، محمد بن الحسین؛ رجال الطوسى، ص 344، رقم 5131 و ص 366، رقم 5431.
41. کفعمى، همان، ص 523 و مامقانى، همان، ج 1، ص 190 و تاریخ اهل البیت، ص 149 و 150 و ابن صباغ،همان، ص 278 و 285 و طبرى، همان، ص 217.
42. کفعمى، همان، ص 523 و مامقانى، همان، ج 1، ص 190 و تاریخ اهل البیت، ص 149 و 150 و طبرسىاحمد بن على: الاحتجاج، ص 477 و 478.
43. تاریخ اهل البیت، ص 150 و طبرسى، همان، ص 477 و 478.
44. ابن صباغ، همان، ص 293.
45. طبرسى، همان، ص 477 و 478 و تاریخ اهل البیت، ص 151.
46. طبرسى، همان، ص 477 و 478 و تاریخ اهل البیت، ص 151.
47. ر. ک: کشى، همان، ج 2، ص 620، ج 592.
48. ر. ک: پیشین، ج 2، ص 620، ح 592.
49. پیشین، ج 1، ص 347، ح 216.
50. طوسى، محمد بن الحسن؛ کتاب الغیبة، ص 406، ح 378 و جاسم حسین، همان، ص 201.
51. طوسى، همان، ص 405، ح 378 و صدر، همان، ص 517.
52. کشى، همان، ج 2، ص 438.
53ـ رک: سلیمانى، جواد، بابهاى اهل بیت، پایاننامه دوره کارشناسى ارشد رشته تاریخ، ص 84 تا 85.
54. شیخ مفید، همان، ج 1، ص 325 و ابن ابى الحدید، ابو حامد بن هبة اللَّه، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 293 و294.
55. شیخ مفید، محمد بن على، الاختصاص، ص 64 و کلینى، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافى، ج 2، ص379 و 380.
56. شیخ مفید، همان، ص 67 و 68 و کلینى، همان، ج 1، ص 396 و 397.
57. کشى، همان، ج 2، ص 437.
58. طوسى، همان ، ج 2، ص 619 و 620، ح 592.
59. طوسى، همان ص 347.
60. طوسى، همان، همانجا.
61. قال ابوعبداللَّه اذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعة فافتدها من مالى، کلینى، همان، ج 2، ص 209، ح 3.
62. براى اطلاع از جزئیات فعالیتهاى نوّاب اربعه براى رسیدگى به امور مالى و اجتماعى حضرت حجت (عج)به: سلیمانى، جواد، بابهاى اهل بیت، پایان نامه کارشناسى أرشد رشته تاریخ، قم؛ کتابخانه مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمینى_ مراجعه فرمایید.