آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۶

چکیده

متن

جهان اسلام به طرق گوناگون، اروپای قرون وسطی را تحت تأثیر قرار داده و این حقیقتی است که دانشمندان زیادی آن را بررسی و تأیید نموده و حاصل مطالعات خود در این مورد را در قالب کتاب‏ها و مقالات متعددی ارایه داده‏اند. البته این تأثیر کمتر به طور همه جانبه بررسی شده است؛ از این رو هدف مونتگمری ارایه نظری جامع در باره حضور اسلام در اروپا و عکس‏العمل اروپایی‏ها در مقابل مسلمانان است. به علاوه، وی در پی اثبات مدیون بودن اروپایی‏ها به فرهنگ و تمدن اسلامی است و هرگونه تلاش برای پنهان ساختن و یا انکار دین اروپا به اسلام را نشانه غرور می‏داند. اما این که آیا او در این راه موفق بوده است یا نه، سؤالی است که مقاله حاضر می‏کوشد به آن پاسخ دهد.
کلید واژه‏ها: اسلام، غرب، اروپا، قرون وسطی، علم، اسپانیا، تجارت و جنگ‏های صلیبی.
معرفی کتاب
کتاب تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی (The Influence Of Islam On Medieval Europe) توسط ویلیام مونتگمری وات (William Montgomery Watt)نگاشته شده و در خرداد 1378 توسط
______________________________
1 عضو هیئت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.
________________________________________
حسین عبدالمحمدی ترجمه و در پاییز همین سال از سوی انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه‏الله در شمارگان2000 و در 144صفحه به چاپ‏رسیده و به‏شماره 1378 2ت2و CB / 251رده‏بندی شده است. این کتاب بعد از ذکر مقدماتی که شامل مقدمه ناشر، مقدمه مترجم و مقدمه نویسنده است، از شش فصل تشکیل شده است.
مقدمه
مقاله حاضر در تلاش برای یافتن پاسخ یا پاسخ‏هایی برای سئوال مطرح شده، نخست خلاصه‏ای از فصول ششگانه کتاب را بیان می‏کند:
1ـ استیلای مسلمانان بر اروپا؛
2ـ تجارت و تکنولوژی اسلامی؛
3ـ دستاوردهای مسلمانان در علم و فلسفه؛
4ـ جنگ‏های صلیبی یا جنگ علیه مسلمانان؛
5ـ علم و فلسفه اسلامی در اروپا؛
6ـ اسلام و خودآگاهی اروپا.
سپس به بیان کاستی‏های کتاب، قالب و چارچوب‏های آن و نیز چرایی و چیستی کاستی‏ها و برجستگی آن می‏پردازد.
خلاصه کتاب
در خلاصه‏ای که از کتاب تهیه شده تنها بر نکات مهم آن تأکید شده است و هیچ‏گونه تغییری در ترتیب و محتوای فصل‏ها و نوشته‏های آن ایجاد نشده است:
استیلای مسلمانان بر اروپا: اولین گروه مسلمانان در سال 710م. وارد اسپانیا شدند و تا سال 715 همه شهرهای اصلی آن را فتح کردند. اسپانیا نخست تحت کنترل تونسی‏ها و بعدها دمشقی‏ها قرار گرفت و سرانجام از سال 756 هویت مستقلی پیدا کرد. مسلمانان در سال‏های حضور خود در اسپانیا کوشیدند قلمرو مرزی خویش را گسترش دهند ولی گاه بخش‏هایی از آن، چون بارسلن در سال 801، را دست دادند و گاه سرزمینی تازه را به دست آوردند، به گونه‏ای که در سال 912 و در دوره خلافت عبدالرحمن سوم، بر اکثر مناطق شبه جزیره ایبری مسلط شدند.
بعدها حکومت اسپانیا از دست امویان خارج گردید و به دست المنصور افتاد و با مرگ المنصور در سال 1008، سه حکومت محلی حدود 23سال جای‏گزین آن گردید. این اختلاف راه را برای نفوذ مسیحیان باز کرد، تا این که در سال 1085 شهر تولد و سقوط کرد و سلسله مرابطون (حاکمان اسلامی شمال آفریقا) در سال 1010 بر آنان پیروز شدند و تا سال 1145 بر این کشور حکومت کردند و پس از آن نیز موحدون تا سال 1233 بر اسپانیا حکم راندند.
اما بعد از آن، با بروز اختلافات میان مسلمانان، مسیحیان قرطبه را در سال 1236 و اشبیلیه را در سال 1248 اشغال نمودند اما در مورد سیسیل و ایتالیا حوادث به شکل دیگری اتفاق افتاد. شهر سرقسطه در سیسیل در سال 652 مورد حمله مسلمانان قرار گرفت ولی طی سال‏های بعد از آن، پیشروی مسلمانان در سیسیل و ایتالیا کند شد تا این که خاندان اغلبی تونس سسینا را در سال 842 و شهر باری در ایتالیا را در سال 847 و شهرهای پالروم و سرقسطه را در سال 878 فتح کردند و سرانجام فتح کامل سیسیل در سال 902 اتفاق افتاد.
با شکل‏گیری پادشاهی رومنی، روجر پادشاه در سال 1060 سسینا را فتح کرد و تا سال 1091 تمام جزیره سیسیل را پس گرفت. انگیزه مسلمانان برای حمله به اسپانیا و تصرف آن، جهاد بود اما با توجه به وسعت مفهوم جهاد احتمال این که بسیاری از شرکت کنندگان به خاطر به دست آوردن غنایم مادی و نه به خاطر حمیت و غیرت مذهبی در آن شرکت جسته باشند، وجود دارد؛ از این رو یکی از انگیزه‏های مهم همان انگیزه‏های بدوی صدر اسلام بود. این سخن به این معنا نیست که اسلام به وسیله شمشیر گسترش یافته است، بلکه در همه جا، اهالی سرزمین اشغال شده بین انتخاب اسلام و جنگ مختار بوده‏اند.
نکته جالب این که مسلمانان با فتح این سرزمین‏ها مقهور ممالک فتح شده نگردیدند بلکه به ترویج زبان عربی و گسترش علوم اسلامی پرداختند و برخورد آنان با اهل کتاب بهتر از برخورد با کافران و مرتدان بود. تصرف اسپانیا و سیسیل موجب شد که مسلمانان مدتی طولانی در آن شهر بمانند و برخی معتقدند همین حضور بذرهای کینه جنگ صلیبی را فراهم آورد. اما چرا مرکز اصلی سازماندهی جنگ‏های صلیبی، شمال فرانسه بود؟
تجارت و تکنولوژی اسلامی: تجارت یکی از ابزارهای تاریخی توسعه اسلام بوده و تجار و بازرگانان نقش مهمی در گسترش اسلام داشته‏اند. در عوض، کشاورزی در بین مسلمانان بی اهمیت بود. در واقع، اسلام یک دین شهری بود و به همین دلیل به بازرگان شهرنشین اهمیت بیشتری نسبت به بدویان و روستائیان کشاورز می‏داد. گروه‏های زیادی از مردم ممالک مختلف از طریق تجارمسلمانان، اسلام آوردند. تجارت در همه مناطق اسلامی از رونق برخوردار بود. دلایل بسط تجارت و بازرگانی از سوی مسلمانان متعدد است، از جمله: سود تجاری ناشی از آن، و مطلوب دانستن آن از سوی اسلام.
تجارت مسلمانان با اروپا از انگیزه‏های استعماری تهی بود؛ از این رو، صادرات مسلمانان را مواد خام و مواد مصرفی و برده تشکیل می‏داد. مسلمانان در یک گستره وسیعی از کیلوا (kilwa) در شرق آفریقا تا تنگه ملاکا در مالزی، ناوگان‏های دریایی تجاری در اختیار داشتند. آنها در ساخت کشتی و جهت‏یاب فعال بودند و رشد و توسعه اصلی جهت نما در اثر تلاش اعراب بوده و ظرفیت‏های بعدی آن مدیون فعالیت اروپائیان است.
اعراب در ارایه نقشه‏های دریایی هم پیش قدم بوده‏اند. گواه این مطلب وجود بسیاری از لغات عربی مربوط به دریا نوردی در زبان‏های اروپایی‏است. اعراب در کشاورزی ضعیف‏تر از دریانوردی بودند. دلیل آن هم کمی آب در مشرق زمین و قطعه قطعه شدن زمین‏ها بر اساس قانون ارث بود. ولی مسلمانان کشاورزی را در مناطقی از اروپا، چون اسپانیا، که کمی آب وجود نداشت، گسترش داده و محصولاتی چون زعفران، زیره، حنا، روناس و غیره تولید نمودند.
گزارش‏هایی از استخراج و تولید طلا، نقره، قلع و سرب نیز وجود دارد. هم چنین سنگ‏های قیمتی و نیمه قیمتی هم شناسایی و جمع آوری می‏شد. حاصل این تلاش‏ها فراهم آمدن رفاه نسبی برای همه مردم حتی در اسپانیا بود. کارگاه‏های تولید کالاهای تجملی و لوکس برای مصارف داخلی و صادرات وجود داشت. به علاوه، مسلمانان در صنعت سرامیک، کریستال، خز، اتاق‏های قوسی سرآمد بودند. عرب‏ها مسئولیت عمده معماری و خانه سازی در اسپانیا را برعهده داشتند. انواع آلات موسیقی در اسپانیا از اختراعات مسلمانان بود. درباره تئوری موسیقی کتاب‏های فراوانی در عربی وجود داشته است.
مسلمانان در صنعت کاغذسازی فعالیت داشتند. افزون بر آن، زندگی مطبوع توأم با قانون‏مداری و نظم از ویژگی‏های اعراب مسلمان اسپانیا بود. در مجموع، یک تجانس فرهنگی در اسپانیای عربی با برتری فرهنگ عربی شکل گرفت، به گونه‏ای که اروپائیان هم لباس عربی می‏پوشیدند. شعر عربی در دربار پادشاهان دیگر اروپایی هم نفوذ کرد. پادشاهی مسیحی مسلمانان را در بخش‏های اداری و مشاوره‏ای به کار گرفتند. در مجموع، می‏توان از این بخش سه نتیجه گرفت: 1ـ نفوذ اعراب در اروپای غربی عمدتا از طریق کالاهایی بود که برای زندگی‏آراسته و زیبا ارایه کردند و پایه مادی زندگی آنها را اصلاح نمودند؛ 2ـ اکثر اروپایی‏ها آگاهی کمی از اعراب و خصوصیات اسلامی آنها داشتند؛ 3ـ زندگی و ادبیات اعراب، فکر و ذهن اروپایی و ذوق شعری اقوام رومی را تحریک نمود.
دستاوردهای مسلمانان در علم و فلسفه: برخی می‏گویند اعراب فقط انتقال دهنده علوم به غرب و قبل از آن، مقلد یونانی‏ها در زمینه علوم بودند، ولی حقیقت آن است که اعراب برخی از علوم را توسعه داده و یا تکمیل کرده‏اند؛ به عنوان مثال، آنها اعداد را تعلیم دادند، بنیان گذار علم حساب، توسعه‏دهنده علم جبر، پایه گذار علم هندسه و کاشف مثلثات بودند. مدرسه اسکندریه، دانشگاه جندی شاپور و مدرسه حران در جهان اسلام قرار داشت. این پیشرفت‏ها مدیون عصر ترجمه اسلامی است. عصر ترجمه اسلامی موجب توسعه علم گردید؛ زیرا سیل ترجمه کتاب‏های یونانی به جهان اسلام را در پی داشت. ترجمه اولیه کتاب‏ها از زبان سریانی صورت گرفت و البته نقش مسیحیان نسطوری نیز قابل توجه است.
در بین مترجمان مسلمان حنین بن اسحاق مشهورترین آنها است که بیش‏تر آثار بقراط و جالینوس را ترجمه کرده است. بی‏شک دستاوردهای مسلمانان در عصر ترجمه زمینه عصر ترجمه غربی را فراهم آورد. اولین کتاب‏های یونانی که به زبان عربی ترجمه گردید درباره موضوعاتی بود که برای اعراب فایده علمی و فوری داشت، مانند داروشناسی.
از آن جا که طالع بینی در میان اعراب شایع بود و از طرفی دانستن جهت قبله برای اقامه نماز ضرورت داشت از این رو ستاره‏شناسی نیز برای آنان یک موضوع علمی و مفید بود. هم چنین ریاضیات کاربرد علمی داشت و در واقع، پیشرفت‏های اولیه اعراب در پرتو ریاضیات صورت گرفت. مسلمانان در مدارس خود، علوم را به شکل ترکیبی می‏آموختند؛ به عنوان مثال، ابوعلی سینا در عین حالی که بزرگ‏ترین فیلسوف مسلمان به شمار می‏رفت یک پزشک برجسته هم بود، یا ابن رشد که از لحاظ فلسفی در حد ابوعلی سینا بود کتاب‏هایی در باب پزشکی دارد. مسلمانان در علم پزشکی‏مدیون یونان، هند و مصر بودند ولی به کلی آن را دگرگون کردند. مسلمانان بیمارستان و درمانگاه سیار ایجاد نمودند، مانند بیمارستان منصوری قاهره که در دو بخش مجزای زنان و مردان به 800 نفر خدمات می‏داد. مسلمانان تا آن‏جا پیش رفتند که انحصار پزشکی را از دست مسیحیان خارج کردند. از مهم‏ترین شخصیت‏های پزشکی اسلامی، رازی، ابوعلی سینا، هالی عباس، ابن عباس مجوسی، ابن میمون و ابن رشد می‏باشند. پزشکان مسلمان در قرن 12 و 13 میلادی از بیماری‏های مسری آگاهی داشتند.
در علم شیمی یا کیمیاگری، چهره جابربن حیان از همه برجسته‏تر است و پس از او، بیرونی و رازی از نام‏داران این علم می‏باشند. نام چند ماده شیمیایی از نوشته‏های جابر اخذ شده، بیرونی وزن چند ماده را از نظر علمی اندازه‏گیری کرده، و فرضیه تغییر شکل عناصر از رازی است. مسلمانان در گیاه شناسی هم خبره بودند. گرچه در ابتدا کتاب‏های پزشکی و ستاره شناسی یونانی‏ها توجه اعراب را به خود جلب نمود، اما کارهای فلسفی بیش‏ترین نفوذ را در تعلیمات اسلامی پیدا کرد و بیش‏ترین رشد علمی در همین زمینه‏ها پدید آمد.
فلسفه اسلامی دو شخصیت فلسفی(فارابی و ابن سینا) را پروراند که از فلاسفه بزرگ جهان محسوب می‏شوند ولی فلسفه فارابی و ابن سینا با فلسفه افلاطون اختلاف ماهوی داشت؛ به این معنا که آن دو نخست خدا پرست بودند و بعدا فیلسوف، اما فلسفه افلاطونی چند خدایی بود.
جنگ‏های صلیبی یا جنگ علیه مسلمانان: نیروهای اعزامی مسلمانان که برای سرکوب شورشیان کوهستان استوریا رفته بودند توسط گروه بلیو شکست خوردند و از این رو آلفونسو، از سرداران مسیحی، در سال 739 دولت کوچکی در این سرزمین اشغال شده تأسیس کرد. پس از آن، ناربن در سال 751، پا مپلوتا در سال 789، بارسلون در سال 801 و استوریا و لئون در سال 924 از تصرف مسلمانان خارج شد.
با قدرت‏یابی مجدد مسلمانان، لئون، استوریا و بارسلون در سال 950 عبدالرحمن سوم خلیفه مسلمان را به رسمیت شناختند و پذیرفتند که به عنوان ذمی به حیات خود ادامه دهند. با انحطاط سلسله موحدون مسلمان، لئون و قشتالیه در سال 1230 و قرطبه و اشبیلیه در سال 1343 به دست مسیحیان افتاد. دو قرن پس از آن تغییر چندانی در این وضعیت پدید نیامد تا این که قشتالیه و آراگون در سال 1479 متحد شدند و از این تاریخ شهرهای مستحکم اطراف غرناطه یکی پس از دیگری به دست مسیحیان افتاد و در نهایت، غرناطه در سال 1492 سقوط کرد و به این ترتیب به عمر حضور مسلمانان در اسپانیا خاتمه داده شد.
آن‏چه از آغاز حمله مسیحیان به مسلمانان (سال 739) تا پایان آن (سال 1492) در قرون وسطی نمود بیشتری دارد به راه انداختن جنگ‏های صلیبی از سوی آنان علیه بیت‏المقدس بود؛ یعنی مسیحیان از سال 1091 تا 1294 که جنگ‏های صلیبی ادامه یافت چنان قدرتی یافتند که بارها به ممالک اسلامی حمله کردند، هرچند در اشغال دائمی قدس شکست خوردند و آن شکست‏ها دست‏مایه پیروزی مسلمانان در اندلس گردید.
فهم این مسئله نیاز به بررسی جنگ‏های صلیبی دارد: انگیزه حرکت غربی‏ها در جنگ‏های صلیبی، تعصب عمیق به دین کاتولیک بود. رشد گرایش مذهبی بین مسیحیان با آیین جیمز که خود را برادر دوقلوی خدا تلقی می‏کرد و پیروانش خود را در صورت شرکت در جنگ مورد حمایت خدا می‏دانستند، به تدریج موجب اتحاد مسیحیان شد. البته برخی عقاید دیگر چون: وظیفه پادشاه مسیحی درباره مشرکان این است که آنها را با زور سرنیزه به دین بیاورد، انگیزه عزیمت به سرزمین اورشلیم را تشدید کرد، جنگ را رنگ و بوی مذهبی بیشتری داد و حمل سلاح را برای دفاع از جان جایز شمرد. البته انگیزه‏های غیرمذهبی هم وجود داشت، مانند میل کلیسا به توقف جنگ بین ایالت‏های جامعه مسیحی و میل به سلطه جهانی. اتحاد پادشاه مسیحی، شوالیه‏های مسیحی و زائران مسیحی همه برای آغاز و تداوم جنگ‏های صلیبی مؤثر واقع شد. انگیزه دیگر آن که بیزانس از مسلمانان سلجوقی شکست خورد و شکست خوردگان از پاپ اوربن دوم تقاضای کمک کردند و پاپ در سال 1095 با سخنرانی در کلرمون مسیحیان داوطلب را برای اشغال اورشلیم که در تصرف سلاجقه بود، بسیج کرد.
اولین جنگ‏های صلیبی درگرفت و جنگ‏های بعدی را طی دو قرن بعدی به دنبال آورد. سرانجام این جنگ‏ها با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت. جنگ‏های صلیبی آثار فراوانی برای اروپا به ارمغان آورد، از جمله: رونق اقتصادی، پی بردن به شخصیت خویش، ترجمه کتاب‏های اسلامی به زبان لاتین و کمک به جریان اکتشاف آمریکا. به هر صورت، اهمیت فراوان و مثبت جنگ صلیبی برای اروپای غربی به دلیل مقابله جدی آن با جهان اسلام در ابعاد مختلف بود.
علم و فلسفه اسلامی در اروپا: قبل از دوره ترجمه در قرن12، تلاش‏های پراکنده‏ای از سوی مسیحیان برای‏پیشرفت در علوم صورت گرفت؛ به عنوان مثال، اولین دانشمندان مهمی که به بررسی دانش عربی پرداختند پاپ سیلوتر، کنترا اکتوس آلمانی، کنت تین آفریقایی و آلفونسو بایکل اسات بودند که به ترجمه کتاب‏های ریاضیات، ستاره شناسی و پزشکی مسلمانان اندلسی پرداختند. به این شکل، پزشکی، ریاضی و نجوم از اسپانیا وارد اروپا شد. پس از آن دوره ترجمه اوج گرفت. در امر ترجمه که در اسپانیای مسلمانان متمرکز بود، کلیسا، حکومت و مردم مغرب زمین نقش داشتند و از لحاظ زمانی تمرکز اصلی آن به بعد از دوره جنگ‏های صلیبی برمی‏گردد که تا پایان قرن 13 هم ادامه یافت ولی بخشی از آن ترجمه‏ها تا قرن 16و 17 ادامه یافت.
در عصر ترجمه لاتینی، یهودیان ذمی نقش مؤثری داشتند؛ مانند جوادیس (متوفی 1167) که آثار وی به دو صورت بود؛ ترجمه آثار از متون لاتینی به عربی و عبری و از عربی به لاتین. به این ترتیب، اروپایی‏ها اعداد را از اعراب گرفتند، البته معرفی جدی اعداد عربی از خلال انتشار کتاب محاسبه در تاریخ 1202 تألیف لئوناردو، اهل پیزا، صورت گرفت. ستاره‏شناسی مسلمانان در سال 1106 از طریق یک یهودی اسپانیایی به نام پدرو آلفونسو به اروپایی‏ها منتقل شد. علم پزشکی قبل از نفوذ و تأثیر اعراب در سطح پایینی قرار داشت و یکی از منتقل کنندگان پزشکی اسلامی، اسامه بن منقذ بود. مدرسه پزشکی مون پلیه در جایی بوده است که تعداد زیادی عرب و یهود در آن جا زندگی می‏کردند. این مدرسه و حتی مدرسه پزشکی سالرنو با مدارس عربی اسپانیا ارتباط داشتند. به رغم این که کلیسا جراحی را ممنوع ساخته بود ولی مداوای جنگ‏جویان صلیبی با استفاده از تجربه پزشکی مسلمانان، کلیسا را وادار به عقب نشینی کرد. احتمالاً احداث اولین بیمارستان‏ها ناشی از تجربه جنگ صلیبی است.
آموزه‏های بالینی از دیگر دستاوردهای عربی برای دنیای غرب بود. پزشکی اروپا در قرن‏های 15 و 16 نیز وابسته به پزشکی اعراب بود. کتاب قانون ابن سینا از سال 1473 تا سال 1650 همواره مورد استفاده قرار می‏گرفت. ترجمه کتاب «پرسش‏های طبیعی» به گسترش دانش غرب در زمینه مابعدالطبیعه کمک کرد. پیوند بین خداشناسی اسلامی و فیزیک غربی نوع جدیدی از خداشناسی را در غرب پدید آورد که در فلسفه آکوئیناس قدیس به اوج خود رسید. تفکرات افلاطونی که تعلیمات ابن سینا از آن حمایت می‏کرد، تأثیر فراوانی بر فکر اروپایی گذاشت. درک عمیق مکتب ارسطویی بیش از همه از طریق ترجمه‏های آثار ابن رشد، به خصوص از تفسیرهای وی بر متافیزیک ارسطو، پدید آمد.
نتیجه این که: دانش و بینش عربی علاوه بر معرفی موضوعات جدید، با نگرش کلی به جهان متافیزیک، فکر اروپایی را تقویت نمود. همه رشته‏های علمی اروپایی آگاهی خود را از طریق آثار ترجمه شده عربی به دست آوردند؛ یعنی طرفداران توماس آکوئیناس قدیس و هم چنین افلاطونیان محافظه کار همانند بوناونتوا و افلاطونی‏های علم گرا چون روبرت گروستسته و روجر باکن و همه سلسله‏های بعدی فلاسفه اروپایی به طور عمیق مدیون نویسندگان عربی‏اند.
اسلام و خودآگاهی اروپا: به رغم ارتباط نزدیک مسلمانان و مسیحیان، مسیحیان تصویر نادرستی از اسلام پیدا کردند؛ به عنوان مثال، آنان مسلمانان را کسانی دانستند که چون بت‏پرستان محمد را پرستش می‏کردند، یا محمد را چون یک ساحر یا حتی یک اهریمن در نظر می‏گرفتند. در مجموع، مسیحیان در چهار زمینه اصلی برداشت‏های نادرستی از اسلام و مسلمانان پیدا کردند:
1ـ در اروپای قرون وسطی دیدگاه‏های مردم از طبیعت، انسان وخدا، چنان تحت تأثیر کتاب مقدس بود که تصور وجود شیوه جای‏گزین برای بیان این دیدگاه‏ها غیرممکن بود. در نتیجه، هر گاه تعلیمات اسلام با مسیحیت تعارض داشت ناصواب تلقی می‏گردید و پذیرفته نمی‏شد. آهنگ اصلی تفکر اروپایی در این موضوع، به وسیله عبارتی از توماس آکویناس قدیس در کتاب سوما کونتراجنیتلس آمده است؛ او که متفکرترین و معتدل‏ترین اندیشمند مسیحی قرن سیزدهم بود، پس از بحث درباره چگونگی تثبیت و حمایت دین و ایمان مسیحی با دلایل و نشانه‏های زیاد، بر این ادعا اصرار می‏کند که دلایل محکمی وجود ندارد که شخصی‏همانند محمد بنیان گذار چیزی باشد که مذهب نامیده شود. او علاوه بر جذابیت شهوانی اسلام، سادگی دلایل یا مباحثی را که به وسیله محمد ارایه شده یادآوری می‏کند و هم چنین از مخلوط کردن حقیقت با افسانه‏ها و اسطوره‏ها از سوی او و اظهار نظریه‏های باطل و عدم ارایه معجزه برای اثبات ادعایش سخن گفته است. او هم‏چنین اولین پیروان وی را افرادی می‏داند که نسبت به مسایل الهی آگاهی نداشتند و در بیابان زندگی می‏کردند و هر پیشنهادی را بدون ارزیابی می‏پذیرفتند. عده زیادی با این خصلت در اختیار محمد قرار گرفتند و او با قدرت نظامی آنها توانست دیگران را به پذیرش اسلام وادار نماید. گرچه او ادعا کرد که کتاب مقدس از نبوت او خبر داده، اما تجربه نشان می‏دهد که او همه آیات عهد قدیم و جدید را تحریف نموده است.
در حالی که آکویناس و دیگر نویسندگان اظهار کردند که محمد حقیقت را با مطالب کذب در هم آمیخت، برخی پا را فراتر نهاده و ادعا کردند هر جا او مطلب درستی گفته است، آن را زهرآلود ساخته و تحریف نموده است، از این رو جملات درست نیز بیهوده است و صرفا برای پنهان ساختن انحراف گفته شده است. چنان‏که اگر کسی با دقت به همه کتاب او با حیله گری‏های شگفت آورش توجه کند خواهد دید هر گاه او می‏خواهد درباره مسایل ناپسند سخن بگوید آن را با مطالبی در مورد نماز، روزه و ستایش پروردگار می‏آمیزد. تصویر اسلام از این جنبه با تصویری که از مسیحیت ارایه می‏گردد مغایرت دارد؛ زیرا کتاب مقدس به عنوان یک تجلی و بیان خالص از حقیقت الهی دیده می‏شود، که دارای قالبی مطلق و برای همه زمان‏ها و مکان‏ها است. تعلیمات مسیحی برای پرسش‏های عقلانی در زمینه آموزش و فرهنگ افراد ارایه شده، و به وسیله شواهد معتبر تاریخی حمایت می‏گردد.
2ـ این فکر رایج بود که اسلام با شمشیر گسترش یافته است، حتی دانشمندانی همانند آکویناس قدیس چنین می‏اندیشند که محمد مذهبش را به وسیله قدرت نظامی گسترش داد. هم چنین تصور می‏شود خواست مذهب مسلمانان این باشد که مخالفان خدا و پیامبرشان را بدزدند، زندانی کنند یا بکشند و به هر شکل که می‏خواهند شکنجه دهند و نابود سازند. یک مدافع خط مقدم جنگ‏های‏صلیبی به نام همبرت رومی تا آن جا پیش رفته است که می‏گوید: مسلمانان نسبت به مذهبشان بسیار متعصب‏اند و از این رو هر جا قدرتی پیدا کنند بی‏رحمانه کسی را که علیه دینشان سخن گوید گردن می‏زنند.
فعالیت‏های نظامی مسلمانان، چنان که داستان‏های زیادی در این مورد وجود دارد، منجر به توسعه سیاسی گردید، و تغییر کیش و پذیرش اسلام از طریق سخنرانی یا فشارهای اجتماعی صورت گرفت. مفهوم این مطلب که اسلام مذهب خشونت است در تقابل با تصویری است که از مسیحیت به عنوان مذهب صلح و آرامش یاد می‏کند که برای تشویق و متقاعد ساختن افراد، گسترش یافته است. این عجیب است که افراد شرکت کننده در جنگ‏های صلیبی معتقد بودند مذهبشان مذهب صلح است و مذهب مخالفان خود را مذهب خشونت می‏دانستند. ولی احتمالاً هدف جنگ‏های صلیبی به هیچ وجه تغییر دین مخالفان با استفاده از زور نبود، بلکه همان‏گونه که آکویناس قدیس اظهار کرد، برای جلوگیری از کفار در محو نمودن دین مسیحی بوده است و این امر شامل باز پس‏گیری سرزمین‏هایی که واقعا مسیحی بودند، می‏شود.
3ـ اسلام در منظر اروپاییان قرون وسطی مذهبی زیاده رو، به خصوص در مسایل جنسی، بود. تعدد زوجات، موقعیت خاصی در این تصویر از اسلام داشت. غالبا چنین تصور می‏شد که به جز محدودیت مالی شخص، هیچ چیز مانع داشتن زنان متعدد نیست. آیاتی از قرآن غالبا اشتباه تفسیر و ترجمه شده است تا منبعی برای توجیه اعمال ناشایست جنسی باشد. دست‏کم یک نویسنده، آیه‏ای در قرآن یافته که به نظر او زنا را مجاز شمرده است. دیگران نیز مسایل زندگی جنسی مسلمانان را طوری درهم آمیخته‏اند که لذت بخش جلوه کند. گفته شده که شکل‏های حیوانی و غیر طبیعی آمیزش بین زن و مرد ترغیب شده است. حتی گفته شده است که هم‏جنس‏بازی در قرآن مجاز شمرده می‏شود. به خاطر اهمیت شهوت جنسی اسلامی، در قرآن تصاویری از بهشت آمده است، و به مؤمنان بشارت حوریه یا دختران باکره سیاه چشم داده شده و این به طور خاص یک افتضاح شمرده شده است.
زندگی خانوادگی محمد بسیار مورد انتقاد قرار گرفته است و این انتقادات غالبا بر اساس اظهارات غلط و اغراق آمیز بنا شده است. برخی از جزئیات این تصویر اروپای قرون وسطی از اسلام، واقعیت دارد؛ زیرا یک مسلمان علاوه بر کنیزان، می‏تواند چهار زن داشته باشد، و ممکن است زنی را بدون هیچ دلیل موجه طلاق بدهد؛ گر چه ازدواج‏ها و طلاق‏ها بر اساس قانون تنظیم گشته و به صورت اتفاقی رخ نمی‏دهند.
در مورد روابط جنسی خارج از ازدواج، برخی از جوامع اسلامی ملتزم به پاک‏دامنی هستند و دختری که بچه حرام زاده بیاورد ممکن است به وسیله اعضای خانواده‏اش کشته شود؛ زیرا به شرافت خانواده ضربه زده است. زنا بین دو نفر که متأهل هستند (زنای محصنه) موجب سنگسار شدن آنها خواهد شد. در نظر اروپایی‏ها، مسلمان در زمینه‏های دیگر نیز افراط‏گرا بودند. در زندگی دلپذیر اسپانیای اسلامی و سیسیل، تجملاتی که آنان توان بهره جستن از آنها را نداشتند، به عنوان افراط ذکر شده است. هم‏چنین گفته شده که قرآن به افراد تعلیم داده که هرگاه پیمان به آسایش آنان لطمه می‏زند می‏توانند آن را نقض نمایند و اظهار می‏کنند که شخص بدون داشتن اعمال صالح نیز می‏تواند وارد بهشت شود؛ از این افراد به عنوان شهدا (کشته شدگان در راه دین) یاد می‏شود.
به علاوه، تصور شده که اعتقاد مسلمانان به قضا و قدر، عذری برای تنبلی و سستی آنان است. گر چه اسلام رهبانیت را مذمت کرده و عدم تأهل را نیز شرافت ندانسته، اما شکل‏هایی از ریاضت‏های بزرگ را تأیید می‏کند. به عنوان نمونه، روزه ماه رمضان که یک کار دشواری است و نیاز به پایداری دارد از سوی عده زیادی، در کشورهای اسلامی انجام می‏گیرد.
ارایه چنین تصویری از اسلام به طور تلویحی بیان‏گر این است که جامعه مسیحیت افراطی نبوده است. مسیحی ایده‏آل تمام عمر خود را بایک زن سپری می‏کند و افراط در آمیزش حتی تنها با همسر نیز امر مطلوبی نیست، و توان‏مندی‏های جنسی برای تولید نسل و نه به خاطر لذت تلقی می‏شود.
4ـ برای برخی اسلام شناسان اروپایی کافی نبوده که بگویند قرآن دربردارنده مطالب کذب است و محمد پیامبر نبوده است. کشیش پیتر بر اساس اندیشه‏ای که آن‏را از برخی خداشناسان یونانی گرفته، می‏گوید: اسلام مذهب الحادی است و مسلمانان باید به عنوان بت پرست تلقی شوند. فکر اصلی مسیحی در این مورد چنین بود که محمد پیامبر نبوده و با این حال مذهبی را پایه گذاری نموده است. او به طور مطلق مروج پلیدی بوده؛ بنابراین او باید آلت دست و نماینده شیطان باشد. به این ترتیب، اسلام به طور دقیق در نقطه مقابل مسیحیت قرار می‏گیرد.
قوت‏ها و برجستگی‏ها
نکات مثبت و برجسته ایی در کتاب مونت گمری وات وجود دارد. این نکات با توجه به این که نویسنده کتاب، غربی است و در فرهنگ و تمدن غرب پرورش یافته دارای اهمیت بسیاری است. البته در این‏جا اشاره به همه نکات قوت اثر وات میسر نیست و تنها به مهم‏ترین آنها می‏پردازیم:
1ـ وات ادعا می‏کند که در صدد است مطالب کتاب را از نگاه یک مسلمان و نه به عنوان یک مورخ اروپایی بیان نماید. البته به عنوان یک مسلمان مبتدی و در آغاز کتاب از مبتدی بودن خود عذرخواهی می‏کند. نگاه او به مسلمانان رقیبانی نیست که به زور و سرزده وارد اروپا شده‏اند، بلکه آنان را نمایندگان یک تمدن با دستاوردهای بزرگ تلقی می‏نماید که به دلیل شایستگی‏هایشان در بخش وسیعی از کره زمین مسلط شدند و بر سرزمین‏های مجاور تأثیر مثبت گذاشتند؛ (ص16).
2ـ به نظر می‏رسد در فتح مجدد سیسیل توسط مسیحیان انگیزه‏های مادی قوی‏تر از انگیزه‏های مذهبی‏بوده و البته سیسیل در بسیاری از زمینه‏ها به عنوان قسمتی از جهان اسلام باقی مانده و ظواهر زندگی عده‏ای از حکام به مسلمانی بیشتر شباهت داشت تا به مسیحیت، به ویژه زندگی روجر دوم در سال‏های 1130 تا 1154 میلادی و نوه وی فردریک دوم در سال‏های 1145 تا 1150 میلادی؛ (ص24).
3ـ پس از این که محمد در سال 622 میلادی به مدینه هجرت کرد عده‏ای از پیروانش به خصوص کسانی که از مکه با وی آمده بودند با استخدام و به کار گرفتن همان نیرو و روحیه بدوی توانستند بر ضد مخالفان خود سازمان‏دهی نمایند و دیگران را به شرکت در این حملات ترغیب کنند. قرآن این حملات را جنگ در راه خدا یا کوشش در راه خدا نامید؛ (ص25).
4ـ برخورد مسلمانان با اهل کتاب بهتر از برخورد آنان با بت‏پرستان بود؛ زیرا اهل کتاب مجاز بودند زیر نظر رهبر مذهبی، استقلال داخلی داشته باشند والبته هر فردی از اعضای گروه می‏بایست مالیات سرانه به دولت اسلامی پرداخت کند. علاوه بر این، مبالغ دیگری نیز بر اساس قرارداد دوره‏ای به حاکم اسلامی می‏پرداختند و در عوض، این گروه‏ها گاهی زیر نظر دولت اسلامی زندگی بهتری نسبت به سابق پیدا می‏کردند و این افتخاری برای دولت اسلامی بود که به طور جدی از این‏گونه افراد حمایت می‏کرد؛ (ص27).
5ـ برای مورخ اروپایی که از هجوم آلمانی‏ها، اسلاوها، مجارها و اسکاندیناوی‏ها اطلاع دارد این خطر وجود دارد که غلبه عرب بر اسپانیا را با هجوم بربرها مقایسه کند. البته این حقیقت قابل انکار نیست که تأثیر بربرهای مهاجم در سنت‏های سیاسی و اجتماعی اروپا ارزش زیادی داشته اما نمی‏توان آنها را با عرب برابر دانست و این حقیقتی است که قابل کتمان نیست؛ (ص31).
6ـ این سخن درست است که موقعیت قرآن در اسلام به مراتب بالاتر و اساسی‏تر از موقعیت کتاب مقدس در مسیحیت است چون بخش‏هایی از قرآن در عبادت روزانه تکرار می‏شود و تقریبا همه مسلمانان بخشی از قرآن را و عده کمی از آنان همه قرآن را حفظ هستند و نیز، مسلمانان از همان آغاز تأکید می‏کردند که نمی‏توان قرآن را چنان که شایسته است به زبان‏های دیگر ترجمه نمود. در نتیجه این سیاست وقتی غیرعرب‏ها مسلمان می‏شدند مجبور بودند قرآن را به عربی قرائت و حفظ کنند. همین امر باعث شد ادبیات زبان عربی مطالعه گردد و فرهنگ لغت بر آن تدوین شود؛ (ص34).
7ـ حضور مسلمانان در اسپانیا و سیسیل از قرن هشتم به بعد و حضور اروپا در مشرق زمین در دوران جنگ‏های صلیبی به اشتراک فرهنگی بین آنها یا به عبارت دقیق‏تر، به پذیرش بسیاری از ویژگی‏های فرهنگ اسلام به وسیله اروپائیان غربی انجامیده است. بدون تردید گسترش فرهنگ اسلامی با مهارت و قدرت عرب‏ها در زمینه تجارت و بازرگانی میسر گردید؛ (ص 49).
8ـ اعراب اسپانیا از تنوع گسترده محصولات کشاورزی و معدنی، بیشتر برای لذت بردن از زندگی و کمتر برای ثروت‏مند شدن بهره می‏بردند، حتی فقیرترین طبقات جامعه نیز سهمی از بهترین چیزهای اسپانیای اسلامی دارا بودند. یک جهانگرد جدید که با زیبایی‏های قصر اشبیلیه روبه‏رو می‏شود چیزهایی از زندگی تجملی مردمی که قبلاً در این جا زندگی می‏کردند ملاحظه می‏کند؛ (ص52).
9ـ کاغذ در چین اختراع شد و گفته می‏شود در قرن نهم برخی از صنعت‏گران چینی که به دست مسلمانان اسیر شده بودند آزادی خودشان را با تولید کاغذ به دست آوردند. اهمیت کاغذ زود فهمیده شد؛ زیرا خیلی ارزان‏تر از پاپیروس مصری بود. وزیر هارون الرشید، یعنی یحیی برمکی، اولین کارخانه کاغذ سازی را در حدود سال 800 میلادی در بغداد ساخت؛ (ص56).
10ـ مطلب مهم در باره دستاوردهای عرب‏ها در علم و فلسفه این است که آنها تا چه حدی صرفا انتقال دهنده علوم و کشفیات یونانیان بوده‏اند و تا چه حدی خود در ساختن آن به نحو اصولی سهیم بوده‏اند؟ به نظر می‏رسد بسیاری از دانشمندان اروپایی مغرضانه به این موضوع پرداخته‏اند، حتی بعضی از افرادی که اعراب را ستایش کرده‏اند در تألیف خویش بی طرف نبوده و کار خود را همراه با تعصب و غرض انجام داده‏اند؛(ص61).
11ـ شمال آفریقا نقش کامل خود را در مطالعات ریاضی و نجوم ایفا کرد. بنابراین، دانشمندان اروپایی توانستند با وضعیت زندگی در آن‏جا آشنا شوند. اولین فرد در این مورد یک مسلمان مجاری بود که غالبا در سویل زندگی می‏کرد و در حدود سال 1007 میلادی از دنیا رفته است. در نیمه اول قرن یازدهم دو ستاره‏شناس و ریاضی‏دان مهم به نام‏های ابن السمح و ابن الصفار و یک ستاره شناس به نام ابن ابی رجال مورد توجه بودند؛ (ص70).
12ـ هنگامی که انسان از تجربه‏های فراوان مسلمانان، افکار و تعلیمات و نویسندگان آنان آگاه باشد در می‏یابد که علم و فلسفه اروپا بدون کمک گرفتن از فرهنگ اسلام توسعه نمی‏یافت. در واقع مسلمانان فقط انتقال دهنده افکار یونانی نبودند، بلکه به عنوان حاملین اصیل هم تعلیم دادند و هم توسعه، در حالی که اروپایی‏ها در حدود سال 1100 میلادی از علم و فلسفه دشمنان عرب خود لذت می‏بردند، این رشته‏ها در اوج خود بودند و اروپایی‏ها تلاش می‏کردند تا در حد توان در علم و فلسفه از اندوخته‏های آنان بهره ببرند؛ (ص81).
13ـ در مناطقی که دولت عربی مسلط بود، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان آزادانه با هم پیوند داشتند و کاملاً در ساختن فرهنگ عمومی مشارکت می‏نمودند. تأثیر اختلاف مذهبی، به دو دلیل بسیار ضعیف بود: 1ـ مسلمانان و مسیحیان ارتباطات عقیدتی با یک‏دیگر داشتند؛ 2ـ به خاطر پذیرش عمومی فرهنگ غالب، دست‏کم در شهرهای بزرگ؛ (ص 88).
14ـ نمی‏توان میزان انگیزه‏های مادی و معنوی افراد و گروه‏های شرکت کننده در جنگ‏های صلیبی را به راحتی تعیین نمود. گاهی احساسات عمیق مذهبی وجود داشته اما در زمان‏های دیگر سلطه جهانی هدف جنگجویان بوده است. به عنوان مثال، در ریکانکویستای اسپانیا احساسات مذهبی بیشتر از جنگ نورمن‏های جنوب ایتالیا و سیسیل وجود داشته است؛ (ص95)
15ـ هر کس به مطالعه و بررسی اسلام بپردازد و به اروپای قرون وسطی بنگرد دو نکته بیش از هر چیز دیگر او را به شگفت می‏آورد: 1ـ تصور غلطی که از اسلام بین قرون دوازدهم تا چهاردهم در اروپا شکل گرفت و تا حدی از همان زمان بر طرز تفکر اروپایی غالب شد؛ 2ـ شیوه غیر عادی رسوخ جنگ صلیبی در قلب و ذهن اروپایی‏ها؛ (ص99).
16ـ اهمیت اصلی حرکت صلیبی این بود که اروپای غربی از خلال آن به شخصیت خود پی برد. این نتیجه مثبت به مراتب مهم‏تر از شکست سیاسی و نظامی بود؛ زیرا به رغم این شکست، به خاطر دلایل دیگری به برنامه خود ادامه داد. از طرف دیگر، جامعه مسیحیت شرقی به طور جدی به وسیله جنگ‏های صلیبی ضعیف شد و در نهایت، تسلیم ترکان عثمانی گردید. در این بخش، نتیجه جنگ‏های صلیبی مخالف هدف اولیه بود؛ (ص102).
17ـ مدتی قبل از اثبات اعداد عربی، در بسیاری از اهداف کاربردی از آنها استفاده می‏شد. به همین دلیل، همراه با اعداد، واژه‏های مختلف عربی به زبان اروپایی راه یافت، به عنوان مثال، کلمه «chiffre» در زبان فرانسه، «ziffer» در زبان آلمانی، «cipher» در زبان انگلیسی همه از کلمه «صفر» عربی، به معنای تهی و خالی، گرفته شده است؛ (ص112).
18ـ احتمالاً تجربه جنگ‏های صلیبی اروپائیان را به تأسیس اولین بیمارستان‏ها که منحصر به نگه‏داری افراد بیمار بود، هدایت کرد، اما این مراکز هنوز با بیمارستان‏های استاندارد عربی که برای بیماران عفونی، اتاق‏های جداگانه‏ای در نظر گرفته بود فاصله داشت و حتی پزشکان، بیماران را در بیمارستان‏ها ویزیت می‏کردند. تجربه دیگر عرب، آموزش‏های بالینی به دانشجویان در بیمارستان‏ها بود که در اروپا تا سال 1550 مورد توجه قرار نگرفت؛ (ص117).
19ـ دانش و بینش عربی علاوه بر معرفی موضوعات جدید، از طریق نگرش‏های کلی به جهان متافیزیک، فکر اروپایی را تقویت نمود. در واقع، همه رشته‏های علمی اروپایی آگاهی خود را از طریق آثار ترجمه شده عربی به دست آوردند. به بیان دیگر، همه سلسله‏های فلاسفه اروپایی به طور عمیق مدیون نویسندگان عرب‏اند و البته همان‏طور که افرادی چون توماس آکویناس مرهون مکتب ارسطویی ابن رشدند مدیون سیگراهل بریرنت نیز هستند؛ (ص122).
20ـ اروپائیان تصور می‏کنند که مسلمانان می‏توانند زنی را بدون هیچ دلیل موجه طلاق بدهند، یا دختری که بچه حرام زاده بیاورد ممکن است از سوی خانواده‏اش کشته شود، اما ضربه نهایی از سوی نهادهای قانونی منع می‏گردد و اجرا نمی‏شود یا کمتر به انجام می‏رسد. در بهشتی که قرآن تصویر می‏کند در واقع حوریه یا جانشینی از او وجود دارد اما برترین لذت دیدار خداوند است؛ بنابراین، تصویر قرون وسطی از مسایل جنسی اسلامی بسیار مسخره‏آمیز است؛ (ص130).
21ـ اسلام نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‏های علم و فلسفه برانگیخت بلکه اروپا را واداشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد. از آن‏جا که اروپا علیه اسلام عکس العمل نشان می‏داد تأثیر مسلمانان را بی‏اهمیت جلوه می‏داد و در وابستگی خود به میراث یونان و روم مبالغه می‏کرد. وظیفه مهم ما اروپائیان غربی‏چنان که رو به دنیای واحد حرکت می‏کنیم این است که این اشتباهات را اصلاح کنیم و به مدیون بودن عمیق خود به عرب و جهان اسلام اعتراف نماییم؛ (ص143).
کاستی‏ها و نقص‏ها
به رغم این که مونتگمری وات کوشیده تا تأثیر اسلام را بر اروپای قرون وسطی بدون تعصب و پیش‏داوری بررسی کند اما به دلیل این که به جامعه مسیحیت اروپایی تعلق دارد(ص16) دچار لغزش فراوانی شده است، که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‏شود:
1ـ جامعه مسیحیت لاتینی در سیسیل تحت فشار نظامی مسلمانان واقع شد. اولین حمله آنان به سیسیل در سال 652 میلادی به وقوع پیوست و در این حمله شهر سرقسطه به یغما رفت. این حمله به طور دقیق پس از این بود که عرب‏ها یک ناوگان دریایی به دست آوردند و به وسیله آن توانستند در مقابل ناوگان بیزانس مقاومت نمایند و حملات متعددی را علیه بیزانسی‏ها سامان دهند اما تا قرن نهم نیروی اشغال‏گر مسلمانان در جهات دیگر به کار گرفته شد؛ (ص 22).
2ـ حمله مسلمانان گرچه برای ساکنان اسپانیا امری غیرمنتظره بود اما برای خود آنان امری عادی و برنامه ایی‏از پیش تعیین شده به حساب می‏آمد که از زمان محمد آغاز شده بود. این برنامه شکل دیگری از غارت‏های بدوی بود که قبایل عرب قرن‏ها با آن خو گرفته بودند. هدف بدوی‏ها در آن حملات معمولاً گرفتن شترها و حیوانات بود؛ یعنی این که به دست آوردن اموال نقش مهم تری داشت و نابودی افراد هدف اصلی نبود؛ (ص25).
3ـ یک مسیحی احساس می‏کرد که یک شهروند درجه دوم است . نتیجه این احساس در دراز مدت این بود که افراد از مسیحیت به اسلام تغییر عقیده می‏دادند ولی مسلمانان از تغییر عقیده آنان چندان خشنود نبودند و در اواخر قرن هفتم میلادی رهبران مسلمان واقعا از این کار استقبال نمی‏کردند؛ زیرا اسلام آوردن اهل ذمه باعث کم شدن مالیات سرانه و آشفته شدن وضع اقتصادی دولت می‏شد؛ (ص27).
4ـ در حقیقت، تجارت یکی از ویژگی‏های جوامع بشری در مرحله نخست توسعه‏یافتگی آنان است، اما این امر در تمدن اسلامی همواره از موقعیت خاصی برخوردار بوده است. اسلام در آغاز مذهب تجار و بازرگانان بود نه مذهب دهقانان و صحرا نشینان. عقیده یکتاپرستی با تجربه‏های محدود بشری در بیابان وسیع خشک ترکیب شد و در قرن نهم مورد پذیرش دیگران قرار گرفت اما چندان ریشه‏دار نبود؛ (ص39).
5ـ اوضاع جهان اسلام فعالیت تجاری را امکان‏پذیر ساخت و مسافرت دست کم برای مسلمانان آسان بود. به نظر می‏رسد این مطلب که در هر محل یک منطقه آزاد تجاری بوده، درست باشد. البته این به آن معنا نیست که موقعیت و گستردگی آنها در همه جا یکسان بوده است ولی این مطلب روشن است که تجارت در همه مناطق رونق گرفت و جهان اسلام را به یک فرهنگ مادی سوق داد؛ (ص42).
6ـ معمولاً اعراب به کشاورزی پیشرفته نپیوستند؛ زیرا سیستم‏های تصدی و مالکیت زمین در اسلام در ترکیب با قانون ارث اسلامی منجر به قطعه قطعه شدن زمین‏ها می‏گردید و اخذ زکات که از سوی مأموران دولتی کنترل می‏شد مالکان زمین را از اجرای طرح‏های کشاورزی مولد و پر تولید و یا پذیرفتن روش‏های پیشرفته کشاورزی دلسرد می‏کرد؛ (ص50).
7ـ مونتگمری از نویسنده‏ای به نام «بارون» نقل می‏کند: ما نباید انتظار داشته باشیم که در میان اعراب نسل قدرت‏مند، صاحب ذوق، دارای تفکر علمی و صاحب اندیشه‏ای اصولی، همانند آن‏چه در بین یونانیان وجود داشته، پیدا کنیم. بلکه اعراب قبل از هر چیز مقلد یونانی‏ها هستند و دانش آنها دنباله‏ای از دانش یونانیان است که آن را حفظ کرده، پرورانده و در برخی موارد توسعه داده و تکمیل نموده‏اند. سپس مونتگمری می‏نویسد: با توجه به آن‏چه افرادی چون بارون نقل کرده‏اند یک ارزیابی از دستاوردهای اعراب کار مشکلی است؛ (ص64).
8ـ آموزش عالی به طور عمده اختصاص به علوم و شاخه‏های مذهبی داشت که مهم‏ترین آنها فقه بود. علوم بیگانه در مراکز دیگر همانند مدارس پزشکی و با روش‏های غیررسمی مطالعه می‏شد. به همین جهت عالم متوسط مسلمان آگاهی کمی از علم یونانی داشت مگر ایده‏های فلسفی که در نوشته‏های خداشناسی معتزله جایگاه خاصی داشته است. ترجمه‏های زیادی از آثار فلسفی یونان در طول قرن نهم انجام گرفت ولی در قرن هشتم بیش از یک یا دو ترجمه وجود نداشته است؛ (ص78).
9ـ شور مذهبی برای جنگ، بین مسلمانان ظاهر نشد مگر پس از مدتی که در میان مسیحیان ظهور یافته بود. گرچه فتح عمومی اسپانیا و حملات تابستانی می‏تواند به عنوان جهاد تلقی شود، اما تعصب مذهبی کمی‏در شرکت کنندگان وجود داشت و بی‏تردید بیشتر آنها برای به دست آوردن غنیمت حرکت می‏کردند و تقریبا تا آخر قرن دهم انضباط مذهبی به ویژه دستورات و قوانینی که زندگی روزمره را تحت تأثیر قرار می‏داد چندان مورد توجه نبود. (ص89).
10ـ قرن‏ها اسلام دشمن بزرگی برای مسیحیت به حساب می‏آمد که مدیترانه را از اسپانیا تا سوریه تحت کنترل داشت و ظاهرا بدون هیچ محدویتی در حال گسترش سلطه خود به سمت شرق و جنوب بود. حتی پس از سال 1100میلادی هنوز مردم اروپای غربی فکر می‏کردند مسلمانان بیش از نیمی از جهان را در اشغال خود دارند. بسیاری نیز از برتری فرهنگی عرب‏ها آگاهی داشتند و کسانی که عرب‏ها را در اسپانیا، سیسیل و یا در مناطق دیگر دیده بودند شاهد عقیده راسخ و صادقانه آنها در برتر دانستن مذهب خود بودند. به طور خلاصه، تلقی اروپائیان از مسلمانان عرب تصور کسی بود که ترس زیاد را با کمالات محدودی در هم آمیخته باشد؛ (ص99).
11ـ تلقی اروپای غربی از عرب‏ها مشتمل بر دو عنصر متضاد بود: از طرفی ترس زیاد و از طرفی تحسینی که قرین اعتراف بود. در پایان قرن یازدهم با تصرف طلیطله در سال 1085، تکمیل فتح سیسیل در سال 1091 و سقوط اورشیلیم در سال 1099 ترس اروپائیان از مسلمانان افزایش یافت. تنها در قرن دوازدهم بود که دانشمندان اروپایی علاقه‏مند شدند از اعراب به خاطر آن‏چه که در زمینه علم و فلسفه از آن‏ها فرا گرفته بودند قدردانی کنند و به مطالعه آثار عربی در این زمینه‏ها و ترجمه عمده آنها بپردازند؛ (ص103).
12ـ مدرسه قدیمی دیگر پزشکی احتمالاً شاخه‏ای از سالرنو باشد که در شهر مون پلیه واقع شده بود. در سال 1137 میلادی از دانشجوی هنر اهل پاریس می‏شنویم که برای مطالعه مسایل پزشکی به مون پلیه رفته است. در این شهر جمعیت نسبتا زیادی از عرب، یهود و مسیحیان حضور داشتند و در اوایل قرن دهم ارتباط نزدیکی با مدارس جنوب اسپانیا داشت. به همین دلیل، سهم مون پلیه در توسعه پزشکی اروپا مهم‏تر از آن است که عموما مطرح می‏شود؛ (ص117).
13ـ به طور طبیعی برخی از اولین کسانی که فهم درستی از اسلام ارایه کردند همان مترجمانی بودند که قبلاً از آنها یاد شد. پدرو آلفونسو، شخصی تازه یهودی در اوایل قرن دوازدهم، یکی از افرادی است که آمادگی خود را برای تحقیق در باره اسلام اعلام نمود. کار وی به خاطر اطلاعات دقیقش در باره اسلام ممتاز است اما در شکل گیری تصویری از اسلام تأثیر کمی داشت!(ص125).
14ـ کسی که اثر مورخ بزرگی مانند ابن خلدون را بنگرد مشاهده خواهد کرد که جنگ‏های صلیبی چقدر کوچک تلقی‏شده است. وی در این مقدمه مفصل فقط چند پاراگراف درباره کنترل دریای مدیترانه و چند جمله درباره مساجد و بناهای مذهبی اورشلیم نوشته است. خلاصه این که: جنگ‏های صلیبی برای بخش وسیعی از جهان اسلام اهمیتی بیش از جنگ‏های شمال غربی مرزهای هند برای انگلستان قرن نوزدهم نداشت و احتملا تأثیر کمی در آگاهی عمومی داشت؛ (ص139).
15ـ احساسات اروپائیان غربی نسبت به اسلام بی شباهت به افراد طبقه محروم در یک کشور وسیع نبود. آنان همانند طبقه محروم در تلاش برای قانع ساختن خود در مقابله با طبقه بهره‏مند، به مذهب روی آوردند. اشاعه تصویر تحریف شده از اسلام بین اروپائیان برای جبران این احساس حقارت بوده است. یکی از عوامل اصلی به وجود آورنده تصویر جدید، کشیش پطرس بود که به وسیله طراحی مجموعه تولدو و نوشتن خلاصه‏ای از نظریه اسلام و رد آن، در این جهت کوشید؛ (ص141).
پاسخی به نادرستی‏ها
مونتگمری به‏رغم راست‏گویی‏های فراوان، دچار اشتباهات بزرگ هم شده است. در این‏جا امکان پاسخ‏گویی به همه آن ناراستی‏ها وجود ندارد و تنها به بخشی از آنها اشاره می‏شود:
1ـ این سخن مونتگمری که جهاد مسلمانان را با حملات بدوی یکی دانسته، صحیح نیست؛ زیرا جهاد مسلمانان نه از جهت انگیزه و نه از جهت شکل و شیوه حمله، به هیچ وجه قابل قیاس با غارت‏های بدوی نیست، چون اکثر سلحشوران مسلمان برای ابلاغ پیام آسمانی اسلام به دیگران وارد جنگ می‏شدند، برخلاف غارت‏های بدوی‏ها که به خاطر انتقام گیری و دنیا طلبی صورت می‏پذیرفت. هم چنین شیوه برخورد مسلمانان نیز با بدوی‏ها تفاوت داشت؛ مسلمانان سکنه مناطقی را که به اشغال خود در می‏آوردند، بین سه امر مخیر می‏نمودند که جنگ و تسخیر سرزمین آنها یکی از آن سه امر بود. اگر افراد ایمان می‏آوردند و یا حاضر به پرداخت جزیه می‏شدند، می‏توانستند در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. اما جنگ‏جویان بدوی فقط درصدد نابودی طرف مقابل بودند؛ (ص24).
2ـ آیا می‏توان پذیرفت که عرب‏های مسلمان دیدگاه‏های خود را بر مردم مناطق فتح شده تحمیل می‏کردند؟ اگر فرهنگ را اعم از اعتقادات، باورها، آداب، سنن، ادبیات، هنر و ... بدانیم اظهارات وات با این کلیت، منطقی به نظر نمی‏آید؛ زیرا مقهور شدن فرهنگی ملتی چون اروپا که به زعم وات از هر جهت برتر از فاتحان بودند از نظر عقلی قابل تصور نیست. البته این مطلب هم قابل انکار نیست که مسلمانان از ویژگی‏های خوب فرهنگ‏های دیگر مانند فرهنگ اروپای غربی استفاده نمودند؛ (ص32).
3ـ نویسنده بر این نکته پای می‏فشارد که گاهی مسلمانان اندیشه و فکر دیگران را بدون قدردانی از آنان اخذ می‏کردند و آن را به عنوان فکری که از منبع عربی نشئت یافته، تلقی می‏نمودند. این سخن ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا ستایش آفریدگار عالم و راز و نیاز با خدای متعال، قدردانی و سپاس از منعم حقیقی و درخواست از قادر مطلق است که اسلام نیز همانند دیگر ادیان آسمانی به آن توصیه نموده است، اما نشانه‏ای که تأیید کند که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آن را از مسیحیت اخذ کرده است وجود ندارد؛ (ص33).
4ـ وات نوشته است: اسلام در آغاز مذهب تجار و بازرگانان بود! این سخن وات این معنا را نیز دارد که پیامبرهم از یک قبیله بازرگان بود و خود او نیز چند سفر بازگانی داشته است، در حالی که پیامبر تاجر نبود و تنها دو سفر تجاری به شام داشت آن هم برای تأمین معیشت، پس نباید او را در ردیف تجار مکه قرار داد. تحول روحی پیامبر هم ناشی از سفرهای تجاری او و یا زندگی در مرکزیت ثروت و تجارت، یعنی مکه، نیست. به راستی اگر پیامبر تاجر یا تاجر پیشه بود، چرا به مخالفت با سرمایه‏داران یا سرمایه‏داری برمی‏خیزد و بیشترین پیروان وی را فقرا تشکیل می‏دادند؟ اگر او تاجر بود و ثروت را دوست می‏داشت، چرا بارها پیشنهاد دریافت پول و ثروت را از قریش رد کرده بود؟
پیامبر در اوج قدرت به تقسیم غنایم به اصحاب و تازه مسلمانانی چون ابوسفیان می‏پرداخت، در حالی که می‏توانست آنها را برای خود بردارد! حتی پیامبر در مقابل درخواست همسرانش که سهم بیشتری از غنایم می‏طلبیدند به خواست خدا مدتی از آنان کناره می‏گرفت و زمانی به نزد آنان برمی‏گشت که زندگی به همان شیوه ساده را می‏پذیرفتند؛ (ص39).
5ـ اسلام نه تنها چون دیگر ادیان پیوستگی چندانی با فعالیت‏های کشاورزی ندارد بلکه روستائیان را نسبت به کارشان دلسرد می‏نماید! این ادعای مؤلف که دلیلی بر آن ذکر نکرده، خلاف واقعیت است؛ زیرا زراعت به خاطر کمبود آب در حجاز دچار مشکل بود و رغبتی به انجام آن نبود، اما بعد از ظهور اسلام و سفارش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مسلمانان به احیای موات پرداخته و کشاورزی و زراعت را بهترین کسب‏ها می‏شمردند، و از این رو تولیدات کشاورزی افزایش یافت؛ (ص40).
6ـ وات در فصل مربوط به جنگ‏های صلیبی می‏کوشد یکی از علت‏های مهم این جنگ را خصومت مسیحیان با مسلمانان نشان دهد. آیا چنین برداشتی درست است؟ واقعیت آن است که مسیحیان کوشیده‏اند با پیام عشق و دوستی مسیح علیه‏السلام به مسلمانان نزدیک شوند، ولی شیطنت‏های ارباب کلیسا، توطئه‏های مقامات دولتی و...، اغلب کار را به توهین مسیحیان نسبت به پیامبر، اسلام و مسلمانان کشانده است. تلاش‏های زیادی هم از سوی‏مسیحیان برای ترسیم چهره زیبای پیامبر در غرب صورت گرفته، که کم نتیجه بوده است. مسیحیان می‏گویند ما از خندیدن مسیح چیزی نشنیده‏ایم ولی پیامبر اسلام خنده‏رو بود. پیامبر برای جدا نشان دادن دین خود از مسیح تلاشی نکرد بلکه آن دو را دارای یک هدف و آرمان می‏دید. مسیح و محمد قهرمانان تاریخ با دو هدف مجزا نبوده‏اند، بلکه آن دو پیامبر الهی بوده‏اند که تنها برای انجام کاری که خداوند از آنان خواسته بود به میدان آمده بودند. آن دو هدفی جز نجات بشریت نداشتند و از همان آغاز رسالت، پیامشان برای همه جهانیان یکسان بود. از این رو هیچ تفاوتی بین اللَّه در قرآن و خدا در انجیل تحریف نشده وجود ندارد. در واقع آیین پیامبر با آیین توراتی و انجیلی اختلافات ریشه‏ای نداشت، و تنها اختلاف مسلمانان با یهودیان و مسیحیان، اختلاف بر سر تحریف انجیل و تورات بود. البته بخشی از مخالفت‏های غرب با پیامبر به آن دلیل است که پیامبر حکومت تشکیل داد، در حالی که مسیح فرصت پیدا نکرد زمینه تأسیس حکومتی را فراهم آورد؛ (ص103ـ83).
7ـ نویسنده در صفحات مختلفی از کتاب، از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سخن گفته که برخی از آن سخنان ناصواب است و در این‏جا به بعضی از آنها پاسخ می‏دهیم: بی‏گمان برخی از داستان‏هایی که در وصف پیامبر گفته و نوشته‏اند دروغ است، ولی بعضی از آنها روحانی و قابل اتکا و اعتماد است. مسلمانان تعدادی از داستان‏هایی را که به تولد پیامبر نسبت می‏دهند، منطقی و درست می‏دانند، ولی داستان‏های تخیلی و ساختگی را که از بی‏خبری، وحشت‏زدگی و تصمیم پیامبر به خودکشی حکایت می‏کند، رد می‏کنند. پیامبر هیچ گاه به هق هق ننشست و به مدارای با بتان نپرداخت، بدون اذن مالکی وارد ملک شخصی او نشد، دچار بحران روحی و روانی و خود بینی نگردید، در سفر آسمانی معراج شراب ننوشید، در زمانی که عبداللَّه بن ابی به خشم یقه او را گرفت، به او خشم نگرفت، با فرستادگان قریش به تندی سخن نگفت و اخلاق اسلامی را در رویارویی با دشمنان خود به فراموشی نسپرد. آیا شایسته است که پیامبر درستی صلح حدیبیه را از ام سلمه بپرسد و او برای کاستن مخالفت مسلمانان با آن صلح، پیامبر را راهنمایی کند؟ حضور پیامبر بر سر قبر ابن ابی نمایشی و برای ترساندن این یا آن یا برای عوام فریبی نیست، بلکه انجام تکلیف الهی و ارج نهادن به انسانیت انسان‏هاست. (ص133 و 130، 126، 40 124، 26، 24)
8ـ مسلمانان حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را چون بت می‏پرستیدند. ظاهرا وات این سخن را از اعتقاد دیگر غربیان نقل می‏کند ولی لحن تأیید کننده‏ای در این باره دارد. آیا این سخن درست است؟ فرهنگ اسلام یک دین الهی بلکه برترین، آخرین و کامل‏ترین آن به شمار می‏رود، و در آن، مسلمانان اجازه ندارند چون مسیحیان پیامبر خویش را بپرستند یا مقامی در حد خدایی برای او قائل شوند. این دین و مقرراتش به هیچ وجه آن‏چنان ناپخته و ناخالص نیست که حرف و سخنش به پرستش پیامبرش بینجامد و اگر در گوشه و کناری نادانی چنین کند به اسلام ربطی ندارد بلکه علت‏های مختلفی دارد که یکی از آنها توطئه‏های غرب علیه اسلام و مسلمین است که نگذاشته‏اند آگاهی این دسته اندک افزایش یابد؛ (ص124).
9ـ وات معتقد است که اسلام راه افراط در روابط جنسی را باز گذاشته است، در حالی که اسلام نه تنها در مورد لذت‏های جنسی به افراط سفارش نکرده بلکه لازمه تقوا و انسانیت را رعایت اعتدال می‏داند. امام صادق علیه‏السلام فرمود: هیچ مجاهده‏ای برتر از عفت شکم و شهوت نیست. هم‏چنین علی علیه‏السلام پاک‏دامنی و عفاف را برترین عبادت‏ها می‏شمارد. اسلام به هیچ وجه بی‏بندوباری جنسی را مباح نمی‏داند و هم جنس بازی را قبیح‏ترین اعمال می‏شمارد و آمیزش را تنها به اندازه‏ای که نسل منقطع نگردد و انسان از گناه مصون بماند و خطر شهوت از دل برود ممدوح می‏داند و افراط در آمیزش را به دلیل این‏که موجب ضعف عقل و جسم می‏گردد ناپسند می‏شمارد؛ (ص130).
تحلیل و تفسیر داده‏ها
پس از مروری کوتاه نسبت به برخی از نقاط مثبت و منفی کتاب، سوءالات مهمی پیش می‏آید که چرا مونتگمری وات درست و نادرست را به هم بافته است؟ آیا او می‏خواسته واقعیت‏ها را دفن کند، یا دروغ‏ها را راست جلوه دهد؟ آیا قصد داشته عالمانه سخن بگوید و در واقع هم کاستی‏ها را بیان کند و هم برجستگی‏ها را؟
1ـ کتاب حاضر را باید ادامه تهاجم تاریخی غرب علیه اسلام دانست، البته با لحنی ملایم‏تر و با زیرکی بیشتر. اسلام قرن‏ها است که در غرب با واژه‏هایی چون بیگانه و دشمن مترادف است. در چنین فضایی باید بر آن‏چه درباره اسلام و مسلمانان نوشته می‏شود، با دیده شک و تردید نگریست، به ویژه زمانی که نشانه‏هایی از دشمنی با اسلام در آن وجود داشته باشد. نویسنده کتاب به روشنی می‏داند که مقابله با اسلام تنها با سخن و گفتار میسر نیست، از این رو همانند اغلب قلم به دستان غربی در صدد فرهنگ سازی جدیدی در درون کشورهای اسلامی و مسلمانان است. در این راستا، با ترویج ارزش‏های غیرواقعی می‏کوشد، اسلام و مسلمانان را با ارزش‏های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاصی عادت دهد. در این صورت، آن‏چه باقی می‏ماند اسلامی است که خطری برای غرب ندارد، نه اسلامی که زمانی تا قلب اروپا نفوذ کرده بود؛ (ص13).
2ـ در سراسر کتاب، لفظ اعراب به جای مسلمانان(ص56) و لفظ مسلمانان به جای اسلام(ص70) به کار رفته است. چنین انتخاب و گزینشی هوشمندانه، زیرکانه و در عین حال مغرضانه است؛ زیرا در جهان اسلام هیچ کس اعتقاد ندارد که تک تک مسلمانان یا اعراب مسلمان، یا گروهی از آنها، یا کشوری از کشورهای اسلامی وعربی چنان درست، سنجیده و اسلامی عمل می‏کنند که نمی‏توان بین آنها و اسلام تمایز قائل شد. همگان باور دارند که سیره اخلاقی و عملی اعراب و مسلمانان برداشتی از اسلام است که هر کس به اندازه معرفت خویش از آن بهره گرفته است. نادیده گرفتن این واقعیت، برای خواننده کتاب تردید و شبهه جدی فراهم می‏آورد.
3ـ ناتوان نشان دادن اسلام در اداره زندگی اجتماعی، امری است که سابقه طولانی دارد، ولی نویسنده کتاب برای اثبات ناتوانی اسلام، به طور مستقیم به سراغ اسلام نرفته، بلکه از اعراب مسلمان و دیگر مسلمانان آغاز کرده است. اگر بتوان اثبات کرد که اسلام ناتوان است، به طور طبیعی مسلمانان باید عقب‏نشینی کنند. واقعیت آن است که جهان غرب نمی‏خواهد و نمی‏گذارد جهان اسلام به توسعه دست یابد. توسعه و پیشرفت کشورهای اسلامی فرهنگ وجودی غرب را زیر سؤال می‏برد. غرب به توسعه مادی زنده است و اگر هماوردی پیدا کند، چیزی برای گفتن نخواهد داشت. غرب برای ناتوان نشان دادن اسلام، در کنار به کارگیری راه‏های مختلف، به تحریف واقعیت‏های زندگی مسلمانان می‏پردازد و اسلام را دینی خشن معرفی می‏نماید و چنین القا می‏کند که غیرممکن است اسلام بتواند در زندگی عادی جوامع غیر مسلمان یک نقش نهادینه و رسمی ایفا کند؛ (ص142).
4ـ پیام کتاب این است که اگر جهان اسلام دارای مشکلاتی بوده و هست، اگر غرب قرن‏ها جهان اسلام را به استعمار کشید و اگر تضادها بین جهان اول و جهان اسلام رو به رشد است، گناهی متوجه غرب نیست و در ایجاد اختلافات مذهبی و نژادی و مرزی بین مسلمانان، تقصیرها و ناتوانی‏ها به اسلام و مسلمان و کشورهای اسلامی برمی‏گردد. نویسنده لزومی نمی‏بیند برای تبرئه غرب به برخی از کم کاری‏های آن اشاره‏ای نکند، همانند فوکویاما که در کتاب «پایان نظم» بر کرسی طبابت نشسته و بیماری‏های جامعه غرب را بیان می‏کند، اما هیچ گاه موانعی که جامعه غرب برای مسلمانان پدید آورده را غیرقابل حل، بغرنج و پیچیده نشان نمی‏دهد، بلکه بیشتر معضلات موجود در جامعه اروپایی را زودگذر، قابل حل، غیراساسی و ناشی از اعراب مسلمان معرفی می‏کند. او اعتقاد دارد گرچه اسلام ذاتاً هیچ خصومتی با نیروهای بازار ندارد، ولی به سختی می‏توان انتظار داشت که اصلاحات بنیادین اقتصادی در چنین محیط سیاسی پدیدار شود؛ (فصل دوم: تجارت و تکنولوژی).
5ـ وحدت جهان اسلام پدیده‏ای ناگوار برای غرب است و اگر هم‏بستگی اسلامی جهت ضد غربی بیابد، غیر قابل تحمل است. البته غرب معتقد است منافع مسلمانان آن‏قدر با یک‏دیگر ناهم‏گون است که زمینه تشکیل جبهه واحدی از آنها میسر نیست و اگر این گونه هم نباشد در تلاش است چنین موضوعی را در بین مسلمانان نهادینه نماید. در بخش‏های مختلف کتاب از یکه تازی مسلمانان و حاکمان مسلمان سخن به میان آمده است. اگرچه چنین واقعیتی را نمی‏توان نادیده گرفت ولی بزرگ نمایی آن بی تردید از سر لطف نیست.
6ـ یکی از هدف‏های نه چندان پنهان کتاب ارایه خط مشی در مبارزه علیه اسلام است، به ویژه در مورد مبارزه با مسلمانانی که با استواری در پی اجرای احکام اسلامی در جهان‏اند. یکی از دستورالعمل‏ها در این مورد آن است که مسلمانان با همراهی دولت‏های غربی باید بکوشند اسلام گرایان راستین را از سر راه بردارند. تلاش فراوانی در نوشته مونتگمری به چشم می‏خورد که در پی بدنام نشان دادن اسلام و مسلمانان است.
هدف‏های مونتگمری وات عبارت است از:
1ـ چنان‏چه نویسنده‏ای بتواند موضع‏گیری‏های ضد اسلام مردمان مغرب زمین را به بی‏اطلاعی و یا کم‏اطلاعی آنها از اسلام نسبت دهد، توانسته آنان را از ارتکاب هر گناه و اشتباه عمدی علیه پیامبر و مسلمانان مبرا نماید. مونتگمری در این جهت و با این هدف تلاش می‏کند، از این رو طبیعی به نظر می‏رسد که مسیحیان اسلام را گاه به عنوان اقتباسی غلط از مسیحیت کلیسایی باور داشته باشند.
2 ـ تصویری که از پیامبر ارایه می‏شود، تصویر یک انسان تقریباً معمولی است. نویسنده با زیرکی می‏کوشد سیمای حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را در حدی که مسیحیان و یهودیان برای یک انسان ارایه می‏کنند که گاه از او گناه هم سر می‏زند، نشان دهد، در حالی که حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برتر از یک انسان معمولی است.
3 ـ در آمیختن گذشته‏های دور با مسایل بعدی که ظاهراً با هدف ارایه چهره‏ای جذاب و جالب از مسایل صورت می‏گیرد، به پرهیز از تفکیک مسایل و عدم حیطه‏بندی آن و سرانجام به خلط مباحث می‏انجامد و خواننده را متحیر می‏نماید، در این صورت هر آن‏چه گفته شود، چه راست باشد و چه دروغ، از سوی خواننده به راحتی پذیرفته می‏شود.
4 ـ نوشته‏های مونتگمری وات نشان می‏دهد که او نیز همانند بسیاری از نویسندگان مسیحی در پی تثبیت معیارهای غربی در سنجش درستی و نادرستی حوادث است. شاید از این روست که نویسنده به توصیف حالات روحی پیامبر نمی‏پردازد، یا هنگامی که از توان‏مندی‏های مسلمانان سخن می‏گوید از کلماتی چون «احتمالاً» بهره می‏گیرد.
برخی از عمده‏ترین هدف‏های نگارش کتاب بیان شد. برای دست‏یابی به این هدف‏ها، نویسنده روش‏هایی را انتخاب نموده که برخی از آنها عبارت است از:
الف ـ جلب اعتماد مخاطب جهت پذیرش سخنان. بر پایه این روش، مونتگمری بر حقایقی از تاریخ مسلمانان تکیه می‏کند و برخی از برجستگی‏های آن را نشان می‏دهد اما در لابلای این سخن‏ها، انتقادی نموده و طعنه‏ای می‏زند. او اگر چه از مسلمانان دفاع می‏کند، ولی در میان همان دفاعیه‏ها مسئله‏ای را تکذیب و یا حقیقتی را خدشه‏دار می‏سازد.
ب ـ به روز نوشتن و از واژه‏های جدید سود بردن، روش مناسبی در تفهیم سخن است، ولی به روز سخن گفتن، حوادث گذشته را کهنه می‏نمایاند و خواننده را به جای هدایت به آن حوادث، نسبت به آن دلزده و دلسرد می‏کند. استفاده از این روش کم و بیش در این کتاب مشاهده می‏شود. تکرار و تأکید بر واژه‏ها و اصطلاحات جدید هر بار خواننده غربی را دچار احساس تضاد و دوگانگی بین آن‏چه دیروز و امروز روی داده می‏کند. به عنوان مثال، مؤلف می‏کوشد تعدد زوجات در اسلام را با معیارها و فرهنگ امروزی مغرب زمین مطرح نموده و آن را زیرکانه رد نماید.
ج ـ پراکنده‏گویی همیشه برای تسهیل در درک مطالب و فهم پیچیدگی‏های حوادث نیست، بلکه گاه روشی است که به منظور دور کردن ذهن خواننده از واقعیتی که به آن دست یافته و یا در آستانه دست یافتن به آن است، صورت می‏گیرد.
د ـ مونتگمری در بسیاری از موارد از روش نه تأکید و نه تکذیب سود جسته و مطلب خود را بدون تأکید و تکذیب رها کرده، اما چون قبل از آن مثلاً اشاره‏ای به انگیزه‏های مادی نموده، ذهن و نظر خواننده را به سوی درستی سخن نادرست خود می‏کشاند و در مواردی هم به نقل دیدگاه بدبینانه غرب امروز و دیروز درباره پیامبر، اسلام و مسلمانان می‏پردازد بدون آن‏که به دفاع از این و یا آن بپردازد.
نتیجه
با همه کاستی‏ها و شاید غرض ورزی‏های کتاب، مونتگمری وات تصویری روشن‏تر و شفاف‏تر از تمدن اسلامی و مسلمانان در مقایسه با نوشته‏هایی چون «آیات شیطانی» اثر سلمان رشدی مرتد و «احساس محاصره» اثر فولر و لسر ارایه داده است. اما در واقع کتاب «تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی» در مقیاس کوچک‏تر، آیات شیطانی دیگری است؛ زیرا آن‏چه خوانندگان مغرب زمینی کتاب به دست می‏آورند، شناخت تمام یا بیشتر واقعیت‏های اسلام نخواهد بود. در حقیقت، خواندن این کتاب برای انسان غربی و شرقی نه تنها ایمان به اسلام، پیامبر و مسلمانان را تقویت نمی‏کند بلکه گاه در آنها تردیدهای جدی ایجاد می‏کند. در ظاهر وات قصد بیان تأثیر تمدن اسلامی را داشته است، اما آیا از یک نویسنده غربی نا آشنای با اسلام و تمدن اسلامی می‏توان توقع داشت که همانند یک مسلمان آگاه و دین‏دار به توصیف تمدن اسلامی و اسلام و پیامبر اسلام بپردازد؟

 

تبلیغات