بررسی فقهی مسالهی همکاری با حکام و سلاطین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
علما و فقهاى شیعه، با نفوذ خود در دربار صفوى، هم شاه و درباریان را مهار مىکردند و هم باعث ترویج تشیع و مکتب مظلوم اهل بیت علیهم السلام مىشدند و آن را از خفا، سرکوبى و انزوا نجات مىدادند .
خلافت پیامبر و امام معصوم همانند ریاست جمهورى یا سلطنت موروثى معمولى نیست، بلکه امریست الهى . شیعه به خلافت پیامبر و نصب الهى او معتقد است و انتخاب خلیفه و امام معصوم و عادل را از طرف خدا و رسول او مىداند و با هر حاکم و خلیفهى ناحق و خلاف این عقیده، مخالفت کرده و همهى آنان را طرد مىکند . شیعه در طى تاریخ طبق دستور قرآن: «و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار» ، هیچگونه همکارى با خلفا و حکام جور نداشت مگر در مواردى که مجاز بود; مثل مصلحت، ضرورت یا تقیه .
فقهاى شیعه عموما همکارى با سلطان عادل، حکومت امام معصوم و یا ولى فقیه و مجتهد جامع شرایط یا حاکم منصوب از جانب او را واجب دانستهاند .
براى نمونه، نظریهى شیخ طوسى، ابوجعفر شیخالطائفه را نقل مىکنیم:
«پذیرش ولایت از طرف سلطان عادل که امر به معروف و نهى از منکر نموده و هر چیزى را در جاى خودش مىگذارد، جایز و بجا است و گاهى ممکن استبه حد وجوب نیز برسد ... و اگر بداند یا احتمال قوى دهد که در صورت همکارى با سلطان جائر اقامهى امر به معروف و نهى از منکر و حدود الهى ممکن است، و خمس و زکات را در راه پیوند برادران مؤمن مصرف مىکند و خللى در امر واجب نمىشود و مرتکب کار زشتى نمىگردد، مستحب است که خود را براى پذیرش ولایت از طرف آنان عرضه کند، و در غیر این صورت جایز نیست . سلطان جائر اگر پیشنهاد همکارى بدهد که متضمن پارهاى از ضررها باشد ولى ضرر مالى و جانى نداشته باشد، نپذیرد و اگر موجب ضرر و خطر مالى و جانى براى خودش و خانوادهاش یا برخى از مؤمنین باشد، مىتواند آن عمل را بپذیرد ...» (1) .
بنابراین، پذیرش همکارى با سلاطینى که کاملا به رنگ اسلامى شیعى جلوهگر بودند و عملا نیز اساس تشیع را ترویج مىکردند و با زنده ساختن شعائر دینى، شیعه را مذهب رسمى اعلان کردند، هیچ مانعى شرعى و عرفى ندارد . به ویژه اگر این امر به خاطر مصلحت و ضرورت یا به عنوان یک هدف شرعى واجب دینى باشد . پس کوبیدن علماى شیعه در عصر صفوى و عیب گرفتن بر آنان در این رابطه روا نیست . یکى از نویسندگان پس از تحلیلى از عقیدهى شیعه به حکومت عدلگستر حضرت مهدى (عج) و طرد هر نوع حکومت جور و ناحق و با تحلیل آرمانخواهى شیعه مىنویسد:
«نظرگاههاى شیعه راجع به جانشینى پیامبر در واقع سیاستبهطور کلى، به شدت آرمانخواهانه است ... ولى به این معنا نیست که تشیع هرگز با قدرتهایى که سر کار بودهاند، کنار نمىآمده است . برعکس، متکلمان شیعه در بهترین بخش از تاریخش، هوشیارى سنجیدهاى در یافتن راههاى علمى و هماهنگى با حکام وقتبه خرج دادهاند تا امنیت و بقاى پیروان خود را تضمین کنند . ولى آنچه مصلحتاندیشى شیعه را در اینگونه موارد، با مصلحتاندیشى سنى متمایز مىگرداند، این است که این هماهنگى نشان دادنها، غالبا ماهیت مستعجل و موقت داشته است، هرگز موضع عقیدتى اساسى شیعه را (دربارهى عدم مشروعیت دولتهاى دنیوى) تهدید یا تضعیف نمىکرده است (2) و همواره در انتظار دولت و حکومت مشروع بودند» .
آثار و نتایج روابط علما با دربار صفوى
پیدایش شیعه در ایران ریشهاى بس عمیق و کهن در صدر اسلام دارد . حکومت «سلمان» در مدائن، هجرت «سعد بن مالک اشعرى» به «قم» ، و هجرت سادات و علویان و تبعید شیعیان به ایران (در عصر امویان و حکومت «زیاد بن ابیه» بر بصره و کوفه) و فرار «یحیى بن زید» به شمال ایران و خراسان و بلخ، زمینهى تشیع را در ایران فراهم ساخت (3) .
با هجرت امام رضا علیه السلام به طوس و رسمیتیافتن مکتب اهل بیت علیهم السلام در برابر مکتب خلفا، شیعه از انزواى سیاسى و مذهبى درآمد و آگاهى از تشیع در ایران و جهان آن روز در سطح وسیعترى صورت پذیرفت . افزون بر آن، دولتهاى مختلف در ایران تشیع را در متن حکومتخویش ترویج مىکردند; مثل علویان گیلان و طبرستان (250 - 316ه ق) و «مرداویچ» پسر «زیار گیلکى» که سر سلسلهى آنان بود و بر جرجان (گرگان) و دارالمرز گیلان حکمرانى مىکرد (4) .
بهطور خلاصه، علماى شیعه در طول هزار سال سلطهى ستمگرانهى حاکمان و برخورد با آنها و کسب تجربه در شیوهى برخورد، سه دورهى مهم را در عصر غیبت، آزمایش کرده بودند که عبارت بود از:
1 . دورهى اول برخورد عالمان شیعه با حکومتبغداد در قرن چهارم هجرى و برخورد مسالمتآمیز با حکومت آل بویه که در راس این علما شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، سید رضى و شیخ طوسى قرار دارند .
2 . برخورد علماى شیعه با مغول (ایلخانان مغول و تیمور و . .). که از علماى طراز اول این دوره: «خواجه نصیر طوسى» ، «محقق حلى» ، «علامهى حلى» و «سید بن طاووس» هستند .
3 . برخورد علماى شیعه با سلاطین صفویه است که در راس آنها «محقق کرکى» ، «میرداماد» ، «شیخ بهائى» و پدرش، «شیخ حر عاملى» و «علامهى مجلسى» اول و دوم بودهاند . و این برخورد دو قرن و نیم (از قرن 10 - 12ه ق) ادامه داشته است .
این علما با نفوذ خود در دربار صفوى، باعث ترویج عقیدهى شیعه و مکتب مظلوم اهل بیت علیهم السلام مىشدند و با سمیتبخشیدن به آن در سراسر کشور عزت و شوکتى را در جهان به آن مىبخشیدند و آن را از خفا، سرکوبى، تعقیب و قتل و کشتار، نجات مىدادند، بلکه شاه و درباریان را نیز مهار مىکردند و جلوى ترکتازى آنان را مىگرفتند و شاه نیز با پذیرش قیادت مجتهدان، خود را محدود مىساخت، و این خود کار بسیار بزرگى بود .
به عنوان مثال، نمونههاى زیر را بنگرید:
در سفرنامهى «شاردن» (CHARDIN) سیاح فرانسوى (5) و نیز در سفرنامه تاورنیه (زحخذزسچث) چنین آمده است:
«چون در مورد خراج و مالیاتها شبههاى از نظر شرعى وجود داشت، شاه براى آن که نان حلال بخورد کاروانسرایى در شهر ساخت و مغازههاى آن را به قیمت ارزانى در اختیار برخى از تجار قرار داد، به نحوى که مطمئن شود هیچ ظلمى صورت نگرفته است تا نان حلال بخورد» .
همچنین، در بلاد دیگر نیز از این نوع درآمدها داشتند که از آنها به عنوان «الحلالیات» یاد مىشد و برخى از علما از طرف آنان (در نحوهى اجاره دادن و اخذ اجارهبها نظارت یا وکالت داشتند (7) .
«شاردن» باز مىنویسد:
«خلیفه که خود از فقیهان بود (واعتماد الدولهى شاه عباس اول، و مدتى هم اعتمادالدولهى شاه عباس دوم بود)، شاه را در جلوگیرى از فساد و منکرات . . تحریک و تشویق مىنمود ... چون شرب مسکرات را علةالعلل این حرکات زشت و شنیع مىپنداشت، فروش شراب را سخت قدغن فرمود و براى مرتکبین، مجازات بسیار هولناکى قائل شد» (8) .
و نیز مىخوانیم:
«برخى از رندها، زمانى، شبانگاه از شاه عباس فرمانى را گرفتند که به حکم آن، بتوانند خوبرویان را در قهوهخانهها به کار گیرند و استخدام کنند! چنین حکمى را هم گرفتند و آن حکم را نزد خلیفهى سلطان; که وزیر و از فقها بود، بردند و او نیز به احترام امضاى سلطان، آن را امضا کرد ولى بعدا شاه را از حیلهى آنان آگاه کرد و مانع از اجراى آن شد» (9) .
وى مىافزاید:
«خلیفهى سلطان، صدر اعظم شاه عباس ثانى ... را به از بین بردن اینگونه اعمال شنیع وادار کرد و شاه پذیرفت و از آن ایام به بعد چنین چیزى در قهوهخانهها مشاهده نشده است» (10) .
فرمان شاه سلطان حسین صفوى در باب ممنوع شدن شرب مسکرات و مواد مخدر و قمار و عادات زشت دیگر روى سنگ مرمرى به طول یک متر و عرض شصتسانتى متر در دیوار مسجد جامع شهر لاهیجان نصب است . این مسجد بنایى قدیمى است و در حکومتهاى پیشین، «سید على کیا» حاکم شیعى از ساداتکیا در آن نماز مىخواند (11) .
کنترل حکام توسط علماى شیعه
احترام و اهمیتشاهان صفوى به علماى شیعه به هر علتى که باشد، اثرى شگرف در ترویج تشیع راستین داشته است .
«کمپفر» آلمانى دربارهى موقعیت و قدرت مجتهد مىنویسد:
«شگفت آن که متالهین و عاملین به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد با مردم سادهدل شریکاند و مىپندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایى روحانى مردم و قیادت مسلمین بر عهدهى مجتهد گذاشته شده است درحالى که فرمانروا تنها وظیفه دارد به حفظ و اجراى نظرات وى همت گمارد، بر حسب آنچه گفته شد، مجتهد نسبتبه صلح و جنگ نیز تصمیم مىگیرد و بدون صلاحدید وى هیچ کار مهمى که در زمینهى حکومتبر مؤمنین باشد، صورت نمىگیرد» (12) .
وى در جاى دیگر به عنوان این که نفوذ مجتهدان، شاه را محدود مىکرد و براى شاه دشوار و شاق بود، مىنویسد:
«احترامى که شاه صفوى به مجتهد مىگذارد، مىتوان گفت که قسمت زیادى از آن تصنعى بوده است . در این کار شاه پرواى مردم را مىکند، زیرا پیروى مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح نمىداند به یکى از اصول غیر قابل تخطى دین تجاوز کند یا در کار مملکتدارى به کارى دستبزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند» (13) .
«سرجان ملکم» ضمن بیان نفوذ علما و فقها در میان مردم و نزد شاه در عصر صفوى مىنویسد:
«در زمان شاه سلطان حسین صفوى منقول است که جمیع امور در محکمهى شرع مىگذشت و محکمهى شرع در دست فقها و علما بوده است (14) .
نویسندهى انگلیسى، «راجر سیورى» کارمند وزارت خارجهى بریتانیا مىنویسد:
«یکى از مهمترین ویژگىهاى دورهى عباس دوم و شاهان بعد از او این است که طبقات روحانى بهطور روزافزونى خود را از کنترل سیاستى که بر آنان اعمال مىشد، آزاد مىکردند و در نتیجه همچون یک کل، نفوذ روزافزونترى مىیافتند . علماى قدرتمندى ظاهر شدند که یک نمونه از آنها محمد باقر مجلسى است . او سال 1096ه ق . 1687میلادى) تصدى مقام شیخالاسلامى را بر عهده داشت و بعد از به سلطنت رسیدن شاه سلطان حسین (1106هق/1696م) به مقام جدید ملاباشى منصوب شد و تا هنگام مرگ (1110ه ق/1699م) در این مقام باقى ماند ...» .
وى مىافزاید:
«در دورهى زوال صفوى کار جدى در رشتهى الهیات شیعى و قضاء آغاز شد که به صورت گردآورى و مقابلهى احادیثشیعى، شرحنویسى بر کتب اربعهى حدیثشیعه و نظایر آن بود، و در اواخر دورهى صفوى مکتب تشیع اثنى عشرى رفته رفته مدون و به نحو سازشپذیرترى، سنتگرا مىشد و بالطبع بر ریشهکنى زندقه تاکید بیشترى مىشد . طى این دوره بدعتگذاران به ویژه صوفیان در رنج و آزار بیشترى بودند» (15) .
در جاى دیگر مىگوید:
«اما زوال سریع مقام صوفیان بعد از به سلطنت رسیدن عباس اول بود، و شاه عباس به صوفیان ظنین بود! پس از مرگ شاه عباس اول مقام و منزلت صوفیان، همچنان در حال زوال بود ... . محمد باقر مجلسى از مجتهدان آن دوره، تصوف را به عنوان «این شجرهى خبیثهى زقومیه» مذمت مىکرد ...» (16) .
«و او در تالیفات پرحجمش به بنیانىترین اصول تصوف حمله نمود (17) و آن را بدعت و خارج از اسلام معرفى کرد» (18) .
وى مىافزاید:
«در این دوره علما تمایل به تجدید و اعادهى هویتخویش مبنى بر عدم همبستگى به نهاد سیاسى کشور را داشتند و در طى سلطنت دو تن از پادشاهان که مدت 56 سال سلطنت کردند، علما را در اوج قدرتشان مىبینیم . طى این دوره مجتهدان استقلال خود را از شاه کاملا تثبیت کردند و حق ویژهى شاه را مبنى بر نیابت امام دوازدهم بازپس گرفتند و بدینسان در کشورى شیعه مذهب تنها منبع بر حق قدرت، محسوب مىشدند . نباید تصور کرد که حتى فرمانرواى قدرتمندى چون عباس اول هم قادر بوده است، علما را به کلى مهار کند» (19) .
نویسندهى مزبور سپس داستان نقل شده از «قصص العلما» را توسط «براون» ، ساختگى مىداند (20) و اضافه مىکند:
«مجتهدان از دعوى روزافزون عدم وابستگى به شاه، رفته رفته به جایى رسیدند که در واقع شاه را کنترل مىکردند . به گفتهى «بنانى» به نظر بعضى منابع گروهى، مجتهد بالاى سر شاه حکومت مستقیم مذهبى برقرار کرده بودند» (21) .
«ادوارد پولاک» در سفرنامهاش مىنویسد:
«ملاها در بین محرومین و فرودستان، طرفداران بسیار دارند . دولتیان از ملاها مىترسند، زیرا مىتوانستند قیام برپا کنند! به هر روى این را نمىتوان منکر شد که ترس از آنها وسیله است که استبداد و ظلم و زورگویان را تا اندازهاى محدود و تعدیل مىکند» (22) .
پىنوشت:
1) شیخ طوسى، النهایة (بیروت، دارالکتاب العربى) ص 356 - 357، مفید، مقنعه، (قم، کنگرهى مفید، ص 811 - 813 و ابن ادریس، حلى، السرائر (تهران، چاپ اسلامیه 1360) ص 203 فقهاى دیگر نیز آن را تایید کردهاند .
2) حمید عنایت، اندیشهى سیاسى اسلام معاصر (تهران، انتشارات خوارزمى 1362)، ص 54 - 55 .
3) ر . ک: عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولةالامویة، ص129، ظهیرالدین مرعشى، تاریخ طبرستان، رویان ابوالفرج، مقاتلالطالبیین، به تصحیح غفارى، ص 311، حسین کریمیان، شخصیت و قیام زید و محمد حسین زین عاملى، تاریخ الشیعه (آستان قدس) .
4) احمد کتابى، سرزمین میرزا کوچک خان (تهران، انتشارات معصومى 1362)، ص99 .
5) سفرنامهى شاردن، ج1، بخش اصفهان، ص 61، شاردن جواهرفروش و جهانگرد فرانسوى، که سفرنامهاش توصیفى دقیق از وضع سیاسى، اجتماعى، اقتصادى ایران عصر صفوى و از منابع مهم پژوهشى تاریخ ایران آن دوره است .
6) سفرنامهى ژان تاورنیه، ص 389، تاورنیه، نیز گوهرفروش جهانگرد فرانسوى بود که در عهد صفویه به ایران سفر کرد .
7) افندى، ریاض العلماء، (مطبعه قم) ج4، ص 96 در مورد شیراز و ص 267 در مورد اصفهان .
8) سفرنامهى شاردن، ج4، ص 287، به نقل از دین و سیاست در دورهى صفوى، ص 24 .
9) فهرست مجلس، ج21، ص 218، به نقل از بحرالفواد و عقدالفرید (نسخهى شماره 259، کتابخانهى مجلس شورا) .
10) سفرنامهى شاردن، ج4، ص 278، به نقل از دین و سیاست در دورهى صفوى .
11) ابراهیم فخرایى، گیلان در گذر زمان (تهران، انتشارات جاویدان، 1350/2535)، ص 240 - 245 .
12) سفرنامهى کمپفر دربارهى شاهنشاه ایران، ترجمهى کیکاوس جهاندارى (تهران 1350)، ص 125 - 126 .
13) همان، ص 127 - 128 .
14) برتولدا شیولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمهى جواد فلاطورى، (چاپ چهارم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى 1373)، ج2، ص 550 .
15) راجر سیورى، در ایران در عصر صفوى، ترجمهى کامبیز عزیزى (چاپ دوم، تهران، انتشارات سحر، 1366) ص 210 . 3 .
16) همان، ص 213 .
17) همان .
18) همان .
19) همان، ص 214 .
20) همان .
21) همان .
22) سفرنامهى پولاک، ص 225 . وى در اواخر قرن سیزدهم خاطرات خویش را در کتابى منتشر ساخته است .
خلافت پیامبر و امام معصوم همانند ریاست جمهورى یا سلطنت موروثى معمولى نیست، بلکه امریست الهى . شیعه به خلافت پیامبر و نصب الهى او معتقد است و انتخاب خلیفه و امام معصوم و عادل را از طرف خدا و رسول او مىداند و با هر حاکم و خلیفهى ناحق و خلاف این عقیده، مخالفت کرده و همهى آنان را طرد مىکند . شیعه در طى تاریخ طبق دستور قرآن: «و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار» ، هیچگونه همکارى با خلفا و حکام جور نداشت مگر در مواردى که مجاز بود; مثل مصلحت، ضرورت یا تقیه .
فقهاى شیعه عموما همکارى با سلطان عادل، حکومت امام معصوم و یا ولى فقیه و مجتهد جامع شرایط یا حاکم منصوب از جانب او را واجب دانستهاند .
براى نمونه، نظریهى شیخ طوسى، ابوجعفر شیخالطائفه را نقل مىکنیم:
«پذیرش ولایت از طرف سلطان عادل که امر به معروف و نهى از منکر نموده و هر چیزى را در جاى خودش مىگذارد، جایز و بجا است و گاهى ممکن استبه حد وجوب نیز برسد ... و اگر بداند یا احتمال قوى دهد که در صورت همکارى با سلطان جائر اقامهى امر به معروف و نهى از منکر و حدود الهى ممکن است، و خمس و زکات را در راه پیوند برادران مؤمن مصرف مىکند و خللى در امر واجب نمىشود و مرتکب کار زشتى نمىگردد، مستحب است که خود را براى پذیرش ولایت از طرف آنان عرضه کند، و در غیر این صورت جایز نیست . سلطان جائر اگر پیشنهاد همکارى بدهد که متضمن پارهاى از ضررها باشد ولى ضرر مالى و جانى نداشته باشد، نپذیرد و اگر موجب ضرر و خطر مالى و جانى براى خودش و خانوادهاش یا برخى از مؤمنین باشد، مىتواند آن عمل را بپذیرد ...» (1) .
بنابراین، پذیرش همکارى با سلاطینى که کاملا به رنگ اسلامى شیعى جلوهگر بودند و عملا نیز اساس تشیع را ترویج مىکردند و با زنده ساختن شعائر دینى، شیعه را مذهب رسمى اعلان کردند، هیچ مانعى شرعى و عرفى ندارد . به ویژه اگر این امر به خاطر مصلحت و ضرورت یا به عنوان یک هدف شرعى واجب دینى باشد . پس کوبیدن علماى شیعه در عصر صفوى و عیب گرفتن بر آنان در این رابطه روا نیست . یکى از نویسندگان پس از تحلیلى از عقیدهى شیعه به حکومت عدلگستر حضرت مهدى (عج) و طرد هر نوع حکومت جور و ناحق و با تحلیل آرمانخواهى شیعه مىنویسد:
«نظرگاههاى شیعه راجع به جانشینى پیامبر در واقع سیاستبهطور کلى، به شدت آرمانخواهانه است ... ولى به این معنا نیست که تشیع هرگز با قدرتهایى که سر کار بودهاند، کنار نمىآمده است . برعکس، متکلمان شیعه در بهترین بخش از تاریخش، هوشیارى سنجیدهاى در یافتن راههاى علمى و هماهنگى با حکام وقتبه خرج دادهاند تا امنیت و بقاى پیروان خود را تضمین کنند . ولى آنچه مصلحتاندیشى شیعه را در اینگونه موارد، با مصلحتاندیشى سنى متمایز مىگرداند، این است که این هماهنگى نشان دادنها، غالبا ماهیت مستعجل و موقت داشته است، هرگز موضع عقیدتى اساسى شیعه را (دربارهى عدم مشروعیت دولتهاى دنیوى) تهدید یا تضعیف نمىکرده است (2) و همواره در انتظار دولت و حکومت مشروع بودند» .
آثار و نتایج روابط علما با دربار صفوى
پیدایش شیعه در ایران ریشهاى بس عمیق و کهن در صدر اسلام دارد . حکومت «سلمان» در مدائن، هجرت «سعد بن مالک اشعرى» به «قم» ، و هجرت سادات و علویان و تبعید شیعیان به ایران (در عصر امویان و حکومت «زیاد بن ابیه» بر بصره و کوفه) و فرار «یحیى بن زید» به شمال ایران و خراسان و بلخ، زمینهى تشیع را در ایران فراهم ساخت (3) .
با هجرت امام رضا علیه السلام به طوس و رسمیتیافتن مکتب اهل بیت علیهم السلام در برابر مکتب خلفا، شیعه از انزواى سیاسى و مذهبى درآمد و آگاهى از تشیع در ایران و جهان آن روز در سطح وسیعترى صورت پذیرفت . افزون بر آن، دولتهاى مختلف در ایران تشیع را در متن حکومتخویش ترویج مىکردند; مثل علویان گیلان و طبرستان (250 - 316ه ق) و «مرداویچ» پسر «زیار گیلکى» که سر سلسلهى آنان بود و بر جرجان (گرگان) و دارالمرز گیلان حکمرانى مىکرد (4) .
بهطور خلاصه، علماى شیعه در طول هزار سال سلطهى ستمگرانهى حاکمان و برخورد با آنها و کسب تجربه در شیوهى برخورد، سه دورهى مهم را در عصر غیبت، آزمایش کرده بودند که عبارت بود از:
1 . دورهى اول برخورد عالمان شیعه با حکومتبغداد در قرن چهارم هجرى و برخورد مسالمتآمیز با حکومت آل بویه که در راس این علما شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، سید رضى و شیخ طوسى قرار دارند .
2 . برخورد علماى شیعه با مغول (ایلخانان مغول و تیمور و . .). که از علماى طراز اول این دوره: «خواجه نصیر طوسى» ، «محقق حلى» ، «علامهى حلى» و «سید بن طاووس» هستند .
3 . برخورد علماى شیعه با سلاطین صفویه است که در راس آنها «محقق کرکى» ، «میرداماد» ، «شیخ بهائى» و پدرش، «شیخ حر عاملى» و «علامهى مجلسى» اول و دوم بودهاند . و این برخورد دو قرن و نیم (از قرن 10 - 12ه ق) ادامه داشته است .
این علما با نفوذ خود در دربار صفوى، باعث ترویج عقیدهى شیعه و مکتب مظلوم اهل بیت علیهم السلام مىشدند و با سمیتبخشیدن به آن در سراسر کشور عزت و شوکتى را در جهان به آن مىبخشیدند و آن را از خفا، سرکوبى، تعقیب و قتل و کشتار، نجات مىدادند، بلکه شاه و درباریان را نیز مهار مىکردند و جلوى ترکتازى آنان را مىگرفتند و شاه نیز با پذیرش قیادت مجتهدان، خود را محدود مىساخت، و این خود کار بسیار بزرگى بود .
به عنوان مثال، نمونههاى زیر را بنگرید:
در سفرنامهى «شاردن» (CHARDIN) سیاح فرانسوى (5) و نیز در سفرنامه تاورنیه (زحخذزسچث) چنین آمده است:
«چون در مورد خراج و مالیاتها شبههاى از نظر شرعى وجود داشت، شاه براى آن که نان حلال بخورد کاروانسرایى در شهر ساخت و مغازههاى آن را به قیمت ارزانى در اختیار برخى از تجار قرار داد، به نحوى که مطمئن شود هیچ ظلمى صورت نگرفته است تا نان حلال بخورد» .
همچنین، در بلاد دیگر نیز از این نوع درآمدها داشتند که از آنها به عنوان «الحلالیات» یاد مىشد و برخى از علما از طرف آنان (در نحوهى اجاره دادن و اخذ اجارهبها نظارت یا وکالت داشتند (7) .
«شاردن» باز مىنویسد:
«خلیفه که خود از فقیهان بود (واعتماد الدولهى شاه عباس اول، و مدتى هم اعتمادالدولهى شاه عباس دوم بود)، شاه را در جلوگیرى از فساد و منکرات . . تحریک و تشویق مىنمود ... چون شرب مسکرات را علةالعلل این حرکات زشت و شنیع مىپنداشت، فروش شراب را سخت قدغن فرمود و براى مرتکبین، مجازات بسیار هولناکى قائل شد» (8) .
و نیز مىخوانیم:
«برخى از رندها، زمانى، شبانگاه از شاه عباس فرمانى را گرفتند که به حکم آن، بتوانند خوبرویان را در قهوهخانهها به کار گیرند و استخدام کنند! چنین حکمى را هم گرفتند و آن حکم را نزد خلیفهى سلطان; که وزیر و از فقها بود، بردند و او نیز به احترام امضاى سلطان، آن را امضا کرد ولى بعدا شاه را از حیلهى آنان آگاه کرد و مانع از اجراى آن شد» (9) .
وى مىافزاید:
«خلیفهى سلطان، صدر اعظم شاه عباس ثانى ... را به از بین بردن اینگونه اعمال شنیع وادار کرد و شاه پذیرفت و از آن ایام به بعد چنین چیزى در قهوهخانهها مشاهده نشده است» (10) .
فرمان شاه سلطان حسین صفوى در باب ممنوع شدن شرب مسکرات و مواد مخدر و قمار و عادات زشت دیگر روى سنگ مرمرى به طول یک متر و عرض شصتسانتى متر در دیوار مسجد جامع شهر لاهیجان نصب است . این مسجد بنایى قدیمى است و در حکومتهاى پیشین، «سید على کیا» حاکم شیعى از ساداتکیا در آن نماز مىخواند (11) .
کنترل حکام توسط علماى شیعه
احترام و اهمیتشاهان صفوى به علماى شیعه به هر علتى که باشد، اثرى شگرف در ترویج تشیع راستین داشته است .
«کمپفر» آلمانى دربارهى موقعیت و قدرت مجتهد مىنویسد:
«شگفت آن که متالهین و عاملین به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد با مردم سادهدل شریکاند و مىپندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایى روحانى مردم و قیادت مسلمین بر عهدهى مجتهد گذاشته شده است درحالى که فرمانروا تنها وظیفه دارد به حفظ و اجراى نظرات وى همت گمارد، بر حسب آنچه گفته شد، مجتهد نسبتبه صلح و جنگ نیز تصمیم مىگیرد و بدون صلاحدید وى هیچ کار مهمى که در زمینهى حکومتبر مؤمنین باشد، صورت نمىگیرد» (12) .
وى در جاى دیگر به عنوان این که نفوذ مجتهدان، شاه را محدود مىکرد و براى شاه دشوار و شاق بود، مىنویسد:
«احترامى که شاه صفوى به مجتهد مىگذارد، مىتوان گفت که قسمت زیادى از آن تصنعى بوده است . در این کار شاه پرواى مردم را مىکند، زیرا پیروى مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح نمىداند به یکى از اصول غیر قابل تخطى دین تجاوز کند یا در کار مملکتدارى به کارى دستبزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند» (13) .
«سرجان ملکم» ضمن بیان نفوذ علما و فقها در میان مردم و نزد شاه در عصر صفوى مىنویسد:
«در زمان شاه سلطان حسین صفوى منقول است که جمیع امور در محکمهى شرع مىگذشت و محکمهى شرع در دست فقها و علما بوده است (14) .
نویسندهى انگلیسى، «راجر سیورى» کارمند وزارت خارجهى بریتانیا مىنویسد:
«یکى از مهمترین ویژگىهاى دورهى عباس دوم و شاهان بعد از او این است که طبقات روحانى بهطور روزافزونى خود را از کنترل سیاستى که بر آنان اعمال مىشد، آزاد مىکردند و در نتیجه همچون یک کل، نفوذ روزافزونترى مىیافتند . علماى قدرتمندى ظاهر شدند که یک نمونه از آنها محمد باقر مجلسى است . او سال 1096ه ق . 1687میلادى) تصدى مقام شیخالاسلامى را بر عهده داشت و بعد از به سلطنت رسیدن شاه سلطان حسین (1106هق/1696م) به مقام جدید ملاباشى منصوب شد و تا هنگام مرگ (1110ه ق/1699م) در این مقام باقى ماند ...» .
وى مىافزاید:
«در دورهى زوال صفوى کار جدى در رشتهى الهیات شیعى و قضاء آغاز شد که به صورت گردآورى و مقابلهى احادیثشیعى، شرحنویسى بر کتب اربعهى حدیثشیعه و نظایر آن بود، و در اواخر دورهى صفوى مکتب تشیع اثنى عشرى رفته رفته مدون و به نحو سازشپذیرترى، سنتگرا مىشد و بالطبع بر ریشهکنى زندقه تاکید بیشترى مىشد . طى این دوره بدعتگذاران به ویژه صوفیان در رنج و آزار بیشترى بودند» (15) .
در جاى دیگر مىگوید:
«اما زوال سریع مقام صوفیان بعد از به سلطنت رسیدن عباس اول بود، و شاه عباس به صوفیان ظنین بود! پس از مرگ شاه عباس اول مقام و منزلت صوفیان، همچنان در حال زوال بود ... . محمد باقر مجلسى از مجتهدان آن دوره، تصوف را به عنوان «این شجرهى خبیثهى زقومیه» مذمت مىکرد ...» (16) .
«و او در تالیفات پرحجمش به بنیانىترین اصول تصوف حمله نمود (17) و آن را بدعت و خارج از اسلام معرفى کرد» (18) .
وى مىافزاید:
«در این دوره علما تمایل به تجدید و اعادهى هویتخویش مبنى بر عدم همبستگى به نهاد سیاسى کشور را داشتند و در طى سلطنت دو تن از پادشاهان که مدت 56 سال سلطنت کردند، علما را در اوج قدرتشان مىبینیم . طى این دوره مجتهدان استقلال خود را از شاه کاملا تثبیت کردند و حق ویژهى شاه را مبنى بر نیابت امام دوازدهم بازپس گرفتند و بدینسان در کشورى شیعه مذهب تنها منبع بر حق قدرت، محسوب مىشدند . نباید تصور کرد که حتى فرمانرواى قدرتمندى چون عباس اول هم قادر بوده است، علما را به کلى مهار کند» (19) .
نویسندهى مزبور سپس داستان نقل شده از «قصص العلما» را توسط «براون» ، ساختگى مىداند (20) و اضافه مىکند:
«مجتهدان از دعوى روزافزون عدم وابستگى به شاه، رفته رفته به جایى رسیدند که در واقع شاه را کنترل مىکردند . به گفتهى «بنانى» به نظر بعضى منابع گروهى، مجتهد بالاى سر شاه حکومت مستقیم مذهبى برقرار کرده بودند» (21) .
«ادوارد پولاک» در سفرنامهاش مىنویسد:
«ملاها در بین محرومین و فرودستان، طرفداران بسیار دارند . دولتیان از ملاها مىترسند، زیرا مىتوانستند قیام برپا کنند! به هر روى این را نمىتوان منکر شد که ترس از آنها وسیله است که استبداد و ظلم و زورگویان را تا اندازهاى محدود و تعدیل مىکند» (22) .
پىنوشت:
1) شیخ طوسى، النهایة (بیروت، دارالکتاب العربى) ص 356 - 357، مفید، مقنعه، (قم، کنگرهى مفید، ص 811 - 813 و ابن ادریس، حلى، السرائر (تهران، چاپ اسلامیه 1360) ص 203 فقهاى دیگر نیز آن را تایید کردهاند .
2) حمید عنایت، اندیشهى سیاسى اسلام معاصر (تهران، انتشارات خوارزمى 1362)، ص 54 - 55 .
3) ر . ک: عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولةالامویة، ص129، ظهیرالدین مرعشى، تاریخ طبرستان، رویان ابوالفرج، مقاتلالطالبیین، به تصحیح غفارى، ص 311، حسین کریمیان، شخصیت و قیام زید و محمد حسین زین عاملى، تاریخ الشیعه (آستان قدس) .
4) احمد کتابى، سرزمین میرزا کوچک خان (تهران، انتشارات معصومى 1362)، ص99 .
5) سفرنامهى شاردن، ج1، بخش اصفهان، ص 61، شاردن جواهرفروش و جهانگرد فرانسوى، که سفرنامهاش توصیفى دقیق از وضع سیاسى، اجتماعى، اقتصادى ایران عصر صفوى و از منابع مهم پژوهشى تاریخ ایران آن دوره است .
6) سفرنامهى ژان تاورنیه، ص 389، تاورنیه، نیز گوهرفروش جهانگرد فرانسوى بود که در عهد صفویه به ایران سفر کرد .
7) افندى، ریاض العلماء، (مطبعه قم) ج4، ص 96 در مورد شیراز و ص 267 در مورد اصفهان .
8) سفرنامهى شاردن، ج4، ص 287، به نقل از دین و سیاست در دورهى صفوى، ص 24 .
9) فهرست مجلس، ج21، ص 218، به نقل از بحرالفواد و عقدالفرید (نسخهى شماره 259، کتابخانهى مجلس شورا) .
10) سفرنامهى شاردن، ج4، ص 278، به نقل از دین و سیاست در دورهى صفوى .
11) ابراهیم فخرایى، گیلان در گذر زمان (تهران، انتشارات جاویدان، 1350/2535)، ص 240 - 245 .
12) سفرنامهى کمپفر دربارهى شاهنشاه ایران، ترجمهى کیکاوس جهاندارى (تهران 1350)، ص 125 - 126 .
13) همان، ص 127 - 128 .
14) برتولدا شیولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمهى جواد فلاطورى، (چاپ چهارم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى 1373)، ج2، ص 550 .
15) راجر سیورى، در ایران در عصر صفوى، ترجمهى کامبیز عزیزى (چاپ دوم، تهران، انتشارات سحر، 1366) ص 210 . 3 .
16) همان، ص 213 .
17) همان .
18) همان .
19) همان، ص 214 .
20) همان .
21) همان .
22) سفرنامهى پولاک، ص 225 . وى در اواخر قرن سیزدهم خاطرات خویش را در کتابى منتشر ساخته است .