آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

علما و فقهاى شیعه، با نفوذ خود در دربار صفوى، هم شاه و درباریان را مهار مى‏کردند و هم باعث ترویج تشیع و مکتب مظلوم اهل بیت علیهم السلام مى‏شدند و آن را از خفا، سرکوبى و انزوا نجات مى‏دادند .
خلافت پیامبر و امام معصوم همانند ریاست جمهورى یا سلطنت موروثى معمولى نیست، بلکه امریست الهى . شیعه به خلافت پیامبر و نصب الهى او معتقد است و انتخاب خلیفه و امام معصوم و عادل را از طرف خدا و رسول او مى‏داند و با هر حاکم و خلیفه‏ى ناحق و خلاف این عقیده، مخالفت کرده و همه‏ى آنان را طرد مى‏کند . شیعه در طى تاریخ طبق دستور قرآن: «و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار» ، هیچ‏گونه همکارى با خلفا و حکام جور نداشت مگر در مواردى که مجاز بود; مثل مصلحت، ضرورت یا تقیه .
فقهاى شیعه عموما همکارى با سلطان عادل، حکومت امام معصوم و یا ولى فقیه و مجتهد جامع شرایط یا حاکم منصوب از جانب او را واجب دانسته‏اند .
براى نمونه، نظریه‏ى شیخ طوسى، ابوجعفر شیخ‏الطائفه را نقل مى‏کنیم:
«پذیرش ولایت از طرف سلطان عادل که امر به معروف و نهى از منکر نموده و هر چیزى را در جاى خودش مى‏گذارد، جایز و بجا است و گاهى ممکن است‏به حد وجوب نیز برسد ... و اگر بداند یا احتمال قوى دهد که در صورت همکارى با سلطان جائر اقامه‏ى امر به معروف و نهى از منکر و حدود الهى ممکن است، و خمس و زکات را در راه پیوند برادران مؤمن مصرف مى‏کند و خللى در امر واجب نمى‏شود و مرتکب کار زشتى نمى‏گردد، مستحب است که خود را براى پذیرش ولایت از طرف آنان عرضه کند، و در غیر این صورت جایز نیست . سلطان جائر اگر پیشنهاد همکارى بدهد که متضمن پاره‏اى از ضررها باشد ولى ضرر مالى و جانى نداشته باشد، نپذیرد و اگر موجب ضرر و خطر مالى و جانى براى خودش و خانواده‏اش یا برخى از مؤمنین باشد، مى‏تواند آن عمل را بپذیرد ...» (1) .
بنابراین، پذیرش همکارى با سلاطینى که کاملا به رنگ اسلامى شیعى جلوه‏گر بودند و عملا نیز اساس تشیع را ترویج مى‏کردند و با زنده ساختن شعائر دینى، شیعه را مذهب رسمى اعلان کردند، هیچ مانعى شرعى و عرفى ندارد . به ویژه اگر این امر به خاطر مصلحت و ضرورت یا به عنوان یک هدف شرعى واجب دینى باشد . پس کوبیدن علماى شیعه در عصر صفوى و عیب گرفتن بر آنان در این رابطه روا نیست . یکى از نویسندگان پس از تحلیلى از عقیده‏ى شیعه به حکومت عدل‏گستر حضرت مهدى (عج) و طرد هر نوع حکومت جور و ناحق و با تحلیل آرمان‏خواهى شیعه مى‏نویسد:
«نظرگاه‏هاى شیعه راجع به جانشینى پیامبر در واقع سیاست‏به‏طور کلى، به شدت آرمان‏خواهانه است ... ولى به این معنا نیست که تشیع هرگز با قدرتهایى که سر کار بوده‏اند، کنار نمى‏آمده است . برعکس، متکلمان شیعه در بهترین بخش از تاریخش، هوشیارى سنجیده‏اى در یافتن راه‏هاى علمى و هماهنگى با حکام وقت‏به خرج داده‏اند تا امنیت و بقاى پیروان خود را تضمین کنند . ولى آنچه مصلحت‏اندیشى شیعه را در این‏گونه موارد، با مصلحت‏اندیشى سنى متمایز مى‏گرداند، این است که این هماهنگى نشان دادن‏ها، غالبا ماهیت مستعجل و موقت داشته است، هرگز موضع عقیدتى اساسى شیعه را (درباره‏ى عدم مشروعیت دولتهاى دنیوى) تهدید یا تضعیف نمى‏کرده است (2) و همواره در انتظار دولت و حکومت مشروع بودند» .
آثار و نتایج روابط علما با دربار صفوى
پیدایش شیعه در ایران ریشه‏اى بس عمیق و کهن در صدر اسلام دارد . حکومت «سلمان‏» در مدائن، هجرت «سعد بن مالک اشعرى‏» به «قم‏» ، و هجرت سادات و علویان و تبعید شیعیان به ایران (در عصر امویان و حکومت «زیاد بن ابیه‏» بر بصره و کوفه) و فرار «یحیى بن زید» به شمال ایران و خراسان و بلخ، زمینه‏ى تشیع را در ایران فراهم ساخت (3) .
با هجرت امام رضا علیه السلام به طوس و رسمیت‏یافتن مکتب اهل بیت علیهم السلام در برابر مکتب خلفا، شیعه از انزواى سیاسى و مذهبى درآمد و آگاهى از تشیع در ایران و جهان آن روز در سطح وسیع‏ترى صورت پذیرفت . افزون بر آن، دولت‏هاى مختلف در ایران تشیع را در متن حکومت‏خویش ترویج مى‏کردند; مثل علویان گیلان و طبرستان (250 - 316ه ق) و «مرداویچ‏» پسر «زیار گیلکى‏» که سر سلسله‏ى آنان بود و بر جرجان (گرگان) و دارالمرز گیلان حکمرانى مى‏کرد (4) .
به‏طور خلاصه، علماى شیعه در طول هزار سال سلطه‏ى ستم‏گرانه‏ى حاکمان و برخورد با آنها و کسب تجربه در شیوه‏ى برخورد، سه دوره‏ى مهم را در عصر غیبت، آزمایش کرده بودند که عبارت بود از:
1 . دوره‏ى اول برخورد عالمان شیعه با حکومت‏بغداد در قرن چهارم هجرى و برخورد مسالمت‏آمیز با حکومت آل بویه که در راس این علما شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، سید رضى و شیخ طوسى قرار دارند .
2 . برخورد علماى شیعه با مغول (ایلخانان مغول و تیمور و . .). که از علماى طراز اول این دوره: «خواجه نصیر طوسى‏» ، «محقق حلى‏» ، «علامه‏ى حلى‏» و «سید بن طاووس‏» هستند .
3 . برخورد علماى شیعه با سلاطین صفویه است که در راس آنها «محقق کرکى‏» ، «میرداماد» ، «شیخ بهائى‏» و پدرش، «شیخ حر عاملى‏» و «علامه‏ى مجلسى‏» اول و دوم بوده‏اند . و این برخورد دو قرن و نیم (از قرن 10 - 12ه ق) ادامه داشته است .
این علما با نفوذ خود در دربار صفوى، باعث ترویج عقیده‏ى شیعه و مکتب مظلوم اهل بیت علیهم السلام مى‏شدند و با سمیت‏بخشیدن به آن در سراسر کشور عزت و شوکتى را در جهان به آن مى‏بخشیدند و آن را از خفا، سرکوبى، تعقیب و قتل و کشتار، نجات مى‏دادند، بلکه شاه و درباریان را نیز مهار مى‏کردند و جلوى ترک‏تازى آنان را مى‏گرفتند و شاه نیز با پذیرش قیادت مجتهدان، خود را محدود مى‏ساخت، و این خود کار بسیار بزرگى بود .
به عنوان مثال، نمونه‏هاى زیر را بنگرید:
در سفرنامه‏ى «شاردن‏» (CHARDIN) سیاح فرانسوى (5) و نیز در سفرنامه تاورنیه (زحخذزسچث) چنین آمده است:
«چون در مورد خراج و مالیات‏ها شبهه‏اى از نظر شرعى وجود داشت، شاه براى آن که نان حلال بخورد کاروان‏سرایى در شهر ساخت و مغازه‏هاى آن را به قیمت ارزانى در اختیار برخى از تجار قرار داد، به نحوى که مطمئن شود هیچ ظلمى صورت نگرفته است تا نان حلال بخورد» .
هم‏چنین، در بلاد دیگر نیز از این نوع درآمدها داشتند که از آنها به عنوان «الحلالیات‏» یاد مى‏شد و برخى از علما از طرف آنان (در نحوه‏ى اجاره دادن و اخذ اجاره‏بها نظارت یا وکالت داشتند (7) .
«شاردن‏» باز مى‏نویسد:
«خلیفه که خود از فقیهان بود (واعتماد الدوله‏ى شاه عباس اول، و مدتى هم اعتمادالدوله‏ى شاه عباس دوم بود)، شاه را در جلوگیرى از فساد و منکرات . . تحریک و تشویق مى‏نمود ... چون شرب مسکرات را علة‏العلل این حرکات زشت و شنیع مى‏پنداشت، فروش شراب را سخت قدغن فرمود و براى مرتکبین، مجازات بسیار هولناکى قائل شد» (8) .
و نیز مى‏خوانیم:
«برخى از رندها، زمانى، شبانگاه از شاه عباس فرمانى را گرفتند که به حکم آن، بتوانند خوبرویان را در قهوه‏خانه‏ها به کار گیرند و استخدام کنند! چنین حکمى را هم گرفتند و آن حکم را نزد خلیفه‏ى سلطان; که وزیر و از فقها بود، بردند و او نیز به احترام امضاى سلطان، آن را امضا کرد ولى بعدا شاه را از حیله‏ى آنان آگاه کرد و مانع از اجراى آن شد» (9) .
وى مى‏افزاید:
«خلیفه‏ى سلطان، صدر اعظم شاه عباس ثانى ... را به از بین بردن این‏گونه اعمال شنیع وادار کرد و شاه پذیرفت و از آن ایام به بعد چنین چیزى در قهوه‏خانه‏ها مشاهده نشده است‏» (10) .
فرمان شاه سلطان حسین صفوى در باب ممنوع شدن شرب مسکرات و مواد مخدر و قمار و عادات زشت دیگر روى سنگ مرمرى به طول یک متر و عرض شصت‏سانتى متر در دیوار مسجد جامع شهر لاهیجان نصب است . این مسجد بنایى قدیمى است و در حکومت‏هاى پیشین، «سید على کیا» حاکم شیعى از سادات‏کیا در آن نماز مى‏خواند (11) .
کنترل حکام توسط علماى شیعه
احترام و اهمیت‏شاهان صفوى به علماى شیعه به هر علتى که باشد، اثرى شگرف در ترویج تشیع راستین داشته است .
«کمپفر» آلمانى درباره‏ى موقعیت و قدرت مجتهد مى‏نویسد:
«شگفت آن که متالهین و عاملین به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد با مردم ساده‏دل شریک‏اند و مى‏پندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایى روحانى مردم و قیادت مسلمین بر عهده‏ى مجتهد گذاشته شده است درحالى که فرمانروا تنها وظیفه دارد به حفظ و اجراى نظرات وى همت گمارد، بر حسب آنچه گفته شد، مجتهد نسبت‏به صلح و جنگ نیز تصمیم مى‏گیرد و بدون صلاحدید وى هیچ کار مهمى که در زمینه‏ى حکومت‏بر مؤمنین باشد، صورت نمى‏گیرد» (12) .
وى در جاى دیگر به عنوان این که نفوذ مجتهدان، شاه را محدود مى‏کرد و براى شاه دشوار و شاق بود، مى‏نویسد:
«احترامى که شاه صفوى به مجتهد مى‏گذارد، مى‏توان گفت که قسمت زیادى از آن تصنعى بوده است . در این کار شاه پرواى مردم را مى‏کند، زیرا پیروى مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح نمى‏داند به یکى از اصول غیر قابل تخطى دین تجاوز کند یا در کار مملکت‏دارى به کارى دست‏بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند» (13) .
«سرجان ملکم‏» ضمن بیان نفوذ علما و فقها در میان مردم و نزد شاه در عصر صفوى مى‏نویسد:
«در زمان شاه سلطان حسین صفوى منقول است که جمیع امور در محکمه‏ى شرع مى‏گذشت و محکمه‏ى شرع در دست فقها و علما بوده است (14) .
نویسنده‏ى انگلیسى، «راجر سیورى‏» کارمند وزارت خارجه‏ى بریتانیا مى‏نویسد:
«یکى از مهم‏ترین ویژگى‏هاى دوره‏ى عباس دوم و شاهان بعد از او این است که طبقات روحانى به‏طور روزافزونى خود را از کنترل سیاستى که بر آنان اعمال مى‏شد، آزاد مى‏کردند و در نتیجه همچون یک کل، نفوذ روزافزون‏ترى مى‏یافتند . علماى قدرتمندى ظاهر شدند که یک نمونه از آن‏ها محمد باقر مجلسى است . او سال 1096ه ق . 1687میلادى) تصدى مقام شیخ‏الاسلامى را بر عهده داشت و بعد از به سلطنت رسیدن شاه سلطان حسین (1106هق/1696م) به مقام جدید ملاباشى منصوب شد و تا هنگام مرگ (1110ه ق/1699م) در این مقام باقى ماند ...» .
وى مى‏افزاید:
«در دوره‏ى زوال صفوى کار جدى در رشته‏ى الهیات شیعى و قضاء آغاز شد که به صورت گردآورى و مقابله‏ى احادیث‏شیعى، شرح‏نویسى بر کتب اربعه‏ى حدیث‏شیعه و نظایر آن بود، و در اواخر دوره‏ى صفوى مکتب تشیع اثنى عشرى رفته رفته مدون و به نحو سازش‏پذیرترى، سنت‏گرا مى‏شد و بالطبع بر ریشه‏کنى زندقه تاکید بیشترى مى‏شد . طى این دوره بدعت‏گذاران به ویژه صوفیان در رنج و آزار بیشترى بودند» (15) .
در جاى دیگر مى‏گوید:
«اما زوال سریع مقام صوفیان بعد از به سلطنت رسیدن عباس اول بود، و شاه عباس به صوفیان ظنین بود! پس از مرگ شاه عباس اول مقام و منزلت صوفیان، همچنان در حال زوال بود ... . محمد باقر مجلسى از مجتهدان آن دوره، تصوف را به عنوان «این شجره‏ى خبیثه‏ى زقومیه‏» مذمت مى‏کرد ...» (16) .
«و او در تالیفات پرحجمش به بنیانى‏ترین اصول تصوف حمله نمود (17) و آن را بدعت و خارج از اسلام معرفى کرد» (18) .
وى مى‏افزاید:
«در این دوره علما تمایل به تجدید و اعاده‏ى هویت‏خویش مبنى بر عدم همبستگى به نهاد سیاسى کشور را داشتند و در طى سلطنت دو تن از پادشاهان که مدت 56 سال سلطنت کردند، علما را در اوج قدرتشان مى‏بینیم . طى این دوره مجتهدان استقلال خود را از شاه کاملا تثبیت کردند و حق ویژه‏ى شاه را مبنى بر نیابت امام دوازدهم بازپس گرفتند و بدین‏سان در کشورى شیعه مذهب تنها منبع بر حق قدرت، محسوب مى‏شدند . نباید تصور کرد که حتى فرمانرواى قدرتمندى چون عباس اول هم قادر بوده است، علما را به کلى مهار کند» (19) .
نویسنده‏ى مزبور سپس داستان نقل شده از «قصص العلما» را توسط «براون‏» ، ساختگى مى‏داند (20) و اضافه مى‏کند:
«مجتهدان از دعوى روزافزون عدم وابستگى به شاه، رفته رفته به جایى رسیدند که در واقع شاه را کنترل مى‏کردند . به گفته‏ى «بنانى‏» به نظر بعضى منابع گروهى، مجتهد بالاى سر شاه حکومت مستقیم مذهبى برقرار کرده بودند» (21) .
«ادوارد پولاک‏» در سفرنامه‏اش مى‏نویسد:
«ملاها در بین محرومین و فرودستان، طرفداران بسیار دارند . دولتیان از ملاها مى‏ترسند، زیرا مى‏توانستند قیام برپا کنند! به هر روى این را نمى‏توان منکر شد که ترس از آنها وسیله است که استبداد و ظلم و زورگویان را تا اندازه‏اى محدود و تعدیل مى‏کند» (22) .
پى‏نوشت:
1) شیخ طوسى، النهایة (بیروت، دارالکتاب العربى) ص 356 - 357، مفید، مقنعه، (قم، کنگره‏ى مفید، ص 811 - 813 و ابن ادریس، حلى، السرائر (تهران، چاپ اسلامیه 1360) ص 203 فقهاى دیگر نیز آن را تایید کرده‏اند .
2) حمید عنایت، اندیشه‏ى سیاسى اسلام معاصر (تهران، انتشارات خوارزمى 1362)، ص 54 - 55 .
3) ر . ک: عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة‏الامویة، ص‏129، ظهیرالدین مرعشى، تاریخ طبرستان، رویان ابوالفرج، مقاتل‏الطالبیین، به تصحیح غفارى، ص 311، حسین کریمیان، شخصیت و قیام زید و محمد حسین زین عاملى، تاریخ الشیعه (آستان قدس) .
4) احمد کتابى، سرزمین میرزا کوچک خان (تهران، انتشارات معصومى 1362)، ص‏99 .
5) سفرنامه‏ى شاردن، ج‏1، بخش اصفهان، ص 61، شاردن جواهرفروش و جهانگرد فرانسوى، که سفرنامه‏اش توصیفى دقیق از وضع سیاسى، اجتماعى، اقتصادى ایران عصر صفوى و از منابع مهم پژوهشى تاریخ ایران آن دوره است .
6) سفرنامه‏ى ژان تاورنیه، ص 389، تاورنیه، نیز گوهرفروش جهانگرد فرانسوى بود که در عهد صفویه به ایران سفر کرد .
7) افندى، ریاض العلماء، (مطبعه قم) ج‏4، ص 96 در مورد شیراز و ص 267 در مورد اصفهان .
8) سفرنامه‏ى شاردن، ج‏4، ص 287، به نقل از دین و سیاست در دوره‏ى صفوى، ص 24 .
9) فهرست مجلس، ج‏21، ص 218، به نقل از بحرالفواد و عقدالفرید (نسخه‏ى شماره 259، کتابخانه‏ى مجلس شورا) .
10) سفرنامه‏ى شاردن، ج‏4، ص 278، به نقل از دین و سیاست در دوره‏ى صفوى .
11) ابراهیم فخرایى، گیلان در گذر زمان (تهران، انتشارات جاویدان، 1350/2535)، ص 240 - 245 .
12) سفرنامه‏ى کمپفر درباره‏ى شاهنشاه ایران، ترجمه‏ى کیکاوس جهاندارى (تهران 1350)، ص 125 - 126 .
13) همان، ص 127 - 128 .
14) برتولدا شیولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه‏ى جواد فلاطورى، (چاپ چهارم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى 1373)، ج‏2، ص 550 .
15) راجر سیورى، در ایران در عصر صفوى، ترجمه‏ى کامبیز عزیزى (چاپ دوم، تهران، انتشارات سحر، 1366) ص 210 . 3 .
16) همان، ص 213 .
17) همان .
18) همان .
19) همان، ص 214 .
20) همان .
21) همان .
22) سفرنامه‏ى پولاک، ص 225 . وى در اواخر قرن سیزدهم خاطرات خویش را در کتابى منتشر ساخته است .

تبلیغات