قرآن و ادب فارسی:تشنه معرفت
آرشیو
چکیده
متن
یکی دیگر از اشارتهای قرآنی مثنوی معنوی در دفتر دوم،حکایت مرد ابله مغروری است که تملق خرس کرده است.
«و سقهم ربهم شراباً طهوراً؛و پروردگار بهشتیان را شرابی پاک کننده نوشانید». (سوره الانسان،ایه 21)
این ایه فوق در وصف بهشتیان آمده و اینکه به دست پروردگارشان از شرابی پاک کننده سیراب میشوند؛ البته باید توجه داشت که این شراب،شرابی که مایه بد مستی میشود، نیست،مرحوم علامه طباطبائی(ره)1 در این باره میگویند: یکی از قذارتهای(پلیدیهای) درونی آدمی غفلت از خدای سبحان و بیتوجهی به اوست و این شراب که در پاکی به حد نهایت است، هیچ قذارت و پلیدی را باقی نمیگذارد، وقتی ابرار(بهشتیان) این شراب را مینوشند از پروردگار خویش محجوب نخواهند بود و به همین دلیل میتوانند پروردگار خویش را حمد گویند و حمد خدای سبحان همانگونه که در تفسیر سوره حمد آمده است؛ وصفی است که جز بندگان خالص خدا صلاحیت آن را ندارند؛ زیرا خدای تعالی میفرماید:«سبحان اللّه عما یصفون الا عباد اللّه المخلصین؛منزه است خدا از هر صفتی که برایش ذکر میکنند، مگر آنچه که بندگان مخلص دربارهاش میگویند».(سوره صافات، ایه 160)
و چون خداوند در این ایه همه واسطهها را حذف کرده و نوشاندن به بهشتیان را مستقیماً به خویش نسبت داده، این نعمت از همه نعمتهایی که در بهشت به ایشان داده شده،افضل است و چه بسا یکی از نعمتهایی باشد که به دلیل ایه شریفه خود بشر بدان نمیرسد «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید» هر چه بخواهند برایشان در آنجا هست و نزد ما نعمتهای اضافی دیگری است.(سوره ق، ایه 30)
و خواجه عبدالله انصاری(در تفسیر کشف الاسرار)2 در مورد این ایه چنین میگوید:
شراب بیکدر، شراب بیسکر، ساقی دیده ور؛ با شراب انس در جام قدس، در مجلس وجود، بر بساط شهود،از دست دوست در عین عیان، بیهیچ زحمت در میان، ای جوانمرد! شراب آن شراب است که دست غیبت در جام دل ریزد، دیده جان نوش کند. قومی را شراب مست کرد، و مرا دیدار ساقی، لاجرم ایشان در آن مستی فانی شدند و من در این مستی باقی.
شراب دواست: یکی امروز،دیگری فردا:امروز شراب از منبع لطفِ روان، فردا شراب طهور از کفِ رحمان.
«و سقاهم ربهم شراباً طهوراً» هر که امروز او را شراب محبّت نیست، فردا او را شراب طهور نیست؛ امروز شراب محبّت از کأس معرفت میآشامند و فردا شراب طهور در حضرت ملک غفور مینوشند، امروز شراب محبت در بهشت عرفان، فردا شراب طهور در بهشت رضوان.
بهشت عرفان امروز دل عارفان است، دیوارش ایمان و اسلام و زمینش اخلاص و معرفت،اشجارش تسبیح و تهلیل، انهارش تقوا و توکل، رضوانش رضا به قضا، هر که امروز فردوس دل او، آراسته به طاعت و عبادت بود، فردا او را فردوس رضوان بود؛ آن فردوس که دیوار او از سیم ورز، زمین او از یاقوت و زبرجد، تربت از مشک و عنبر، انهار و آب و شیر و می و عسل.
شراب تنسیم ، رحیق سلسبیل.
مولانا در این داستان به مردی اشاره میکند که خرسی را از دهان اژدهایی نجات میدهد و به این واسطه دوستی بین آنها آغاز میگردد که نهایت خوبی نخواهد داشت، به این صورت که در ابتدا مولانا مروّت و جوانمردی را مطرح میکند که باعث نجات خرس گردیده و عمل او را بسیار تحسین کرده و از او به عنوان یک نمونه از شیر مردان عالم یاد میکند:
اژدهایی خـرس را در میکـشیـد شیر مـردی رفـت و فـریادش رسیـد
شیــر مــردانـنـد در عــالـم مــَدد آن زمـان کـا فـغـان مـظـلـومـان رسـد
بـانـگ مـظـلـومان زهـر جا بشـنوند آن طـرف چـون رحـمـت حق میدوند
آن سـتـونهای خـلـلهای جـهان آن طـبیـبـان مــرضهای نـهان
مـحـض مـهـر و داوری و رحـمـتند هـمـچـو حـق بیعـلت و بیرشوتند
مردانی که هر جا مظلوم و ستم دیدهای آنان را به فریاد رسی بخواند آنها اجابت کرده و باعث نجات و رهایی مظلومان و ستم دیدگان خواهند شد و چون دارو به دنبال بیماران میگردند و چون آب به دنبال تشنگان ، و هر که خواهان حیات است وظرفیت نگهداری آب را دارد، آب به طرف او خواهد رفت. آری؛انسانهایی که وجودشان سراسر نیاز میشود و خود را در پیش عظمت حق پست و خوار میبینند، لذ آب روشن؛ یعنی رحمت پروردگار آنجا خواهد رفت، چرا که هرگز آب بر قلهها جمع نخواهد شد و به قول معروف:
افـتـادگی آمـوز گـر طـالـب فیـضی هـرگـز نـخـورد آب زمیـنی که بلند است
مولانا در ابتدای این داستان پس از آنکه انسانهایی را منجی بشریت معرفی میکند به همین مناسبت مطلبی را متذکر میشود که بیانگر نکته خاص و ویژهای است.
آب کـم جـو تــشـنـگی آور بـدســت تـا بــجــوشـد آبــت از بــالا و پــســت
تـا سـقــاهـم ربـهــم ایــد خــطــاب تـشــنــه بــاش الله اعـلـم بـالــصــواب
مولانا میگوید: برای آنکه از آب (نماد معرفت و شناخت) سیراب شوی و توان و تحمل قبول آن را داشته باشی، باید ابتدا استعداد و ظرفیت آن را تحمل کنی، زیرا وجود انسانها همچون پیمانهای است که به اندازه مشخص و معلومی قابلیت و ظرفیت دارد و بیش از آن اگر در آن بریزد سر ریز خواهد شد و توان تحمّل بیشتر از ظرفیت را ندارد،لذا انسانهای زیادی به واسطه عدم استعدادهای لازم و یا عدم ظرفیت کافی دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند و حتی خود را از دست دادهاند به همین سبب مولانا به این مسأله اشاره دارد که هیچ گاه از سؤالهای به جا مانده و حل نشده در ذهن خود نگران و هراسان نشویم و جواب هر سؤال و امر مجهولی را فوراً نخواهیم و این به آن معنا نیست که در پی مجهولات ذهنی خود باشیم، بلکه در رسیدن به آنها عجله نکنیم و بیش از همیشه فکر کنیم و اهل تفکر باشیم. فرمودهاند:که لحظهای تفکر بهتر است از هفتاد سال عبادت، خواهش و تمنا و احساس نیاز خود را بالا ببریم و فقر و کوچکی خود را از جهت کمبود علم و حقایق بیشتر و بیشتر احساس کنیم و در این هنگام است که در تاریکی وظلمتهای تو در تو، نور و روشنایی خود را نشان میدهد و گویا هزاران، هزار در روی هم باز میشوند و ما به جواب خود رسیده،بلکه افقی فراتر از آن پیش روی ما نمیان میشود و اگر پس از سؤال سریعاً به جواب برسیم میل درونی و رغبت ذاتی ما از بین خواهد رفت و همچنان در خواب دانسته خود باقی خواهیم ماند و به آن سرگرم خواهم شد.
آب رحمــت بایـدت رو پـسـت شــو
و آنگهان خور خمر رحمت مست شو
رحـمـت انـدر رحـمـت آمـد تـا بـسـر
بـر یـکی رحـمـت فـرومـا ای پــسـر
پس بکوشیم که تشنه حقایق شویم و آنقدر احساس نیاز کنیم تا آب رحمت و علم از بالا ببارد و از پایین بجوشد.(تا بجوشد آبت از بالا و پست) بالا نماد علم و دانش آسمانی است که به واسطه الهام به انسان میرسد و باید توجه داشت که این الهام اختصاص به شخص خاصی ندارد و پایین نماد روح عظیم و بزرگ آدمی است،علمی که به واسطه تلاش و کوشش انسانها بدست میاید که در هر صورت از طرف خداوند است.
در بیت بعدی«سقاهم ربهم …» مولانا نتیجه تشنگی و احساس نیاز انسانهایی را مطرح میکند که خداوند بدون هیچ واسطهای آنها را از شرابی پاک و پاکیزه (علم و معرفت) سیراب میکند و مولانا تنها دلیل بهرهمندی بهشتیان از این موهبت ویژه را فقر و نیاز آنها در برابر عظمت و جلال خداوند مطرح میکند و در نهایت میگوید. آدمی پیوسته باید که تشنه باشد و فقیر و محتاج خداوند، چرا که خداوند خیر و صلاح ما را از ما بهتر میداند.
1. تفسیر المیزان، ج 20،ذیل ایه.
2. تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، انصاری،ذیل ایه.
«و سقهم ربهم شراباً طهوراً؛و پروردگار بهشتیان را شرابی پاک کننده نوشانید». (سوره الانسان،ایه 21)
این ایه فوق در وصف بهشتیان آمده و اینکه به دست پروردگارشان از شرابی پاک کننده سیراب میشوند؛ البته باید توجه داشت که این شراب،شرابی که مایه بد مستی میشود، نیست،مرحوم علامه طباطبائی(ره)1 در این باره میگویند: یکی از قذارتهای(پلیدیهای) درونی آدمی غفلت از خدای سبحان و بیتوجهی به اوست و این شراب که در پاکی به حد نهایت است، هیچ قذارت و پلیدی را باقی نمیگذارد، وقتی ابرار(بهشتیان) این شراب را مینوشند از پروردگار خویش محجوب نخواهند بود و به همین دلیل میتوانند پروردگار خویش را حمد گویند و حمد خدای سبحان همانگونه که در تفسیر سوره حمد آمده است؛ وصفی است که جز بندگان خالص خدا صلاحیت آن را ندارند؛ زیرا خدای تعالی میفرماید:«سبحان اللّه عما یصفون الا عباد اللّه المخلصین؛منزه است خدا از هر صفتی که برایش ذکر میکنند، مگر آنچه که بندگان مخلص دربارهاش میگویند».(سوره صافات، ایه 160)
و چون خداوند در این ایه همه واسطهها را حذف کرده و نوشاندن به بهشتیان را مستقیماً به خویش نسبت داده، این نعمت از همه نعمتهایی که در بهشت به ایشان داده شده،افضل است و چه بسا یکی از نعمتهایی باشد که به دلیل ایه شریفه خود بشر بدان نمیرسد «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید» هر چه بخواهند برایشان در آنجا هست و نزد ما نعمتهای اضافی دیگری است.(سوره ق، ایه 30)
و خواجه عبدالله انصاری(در تفسیر کشف الاسرار)2 در مورد این ایه چنین میگوید:
شراب بیکدر، شراب بیسکر، ساقی دیده ور؛ با شراب انس در جام قدس، در مجلس وجود، بر بساط شهود،از دست دوست در عین عیان، بیهیچ زحمت در میان، ای جوانمرد! شراب آن شراب است که دست غیبت در جام دل ریزد، دیده جان نوش کند. قومی را شراب مست کرد، و مرا دیدار ساقی، لاجرم ایشان در آن مستی فانی شدند و من در این مستی باقی.
شراب دواست: یکی امروز،دیگری فردا:امروز شراب از منبع لطفِ روان، فردا شراب طهور از کفِ رحمان.
«و سقاهم ربهم شراباً طهوراً» هر که امروز او را شراب محبّت نیست، فردا او را شراب طهور نیست؛ امروز شراب محبّت از کأس معرفت میآشامند و فردا شراب طهور در حضرت ملک غفور مینوشند، امروز شراب محبت در بهشت عرفان، فردا شراب طهور در بهشت رضوان.
بهشت عرفان امروز دل عارفان است، دیوارش ایمان و اسلام و زمینش اخلاص و معرفت،اشجارش تسبیح و تهلیل، انهارش تقوا و توکل، رضوانش رضا به قضا، هر که امروز فردوس دل او، آراسته به طاعت و عبادت بود، فردا او را فردوس رضوان بود؛ آن فردوس که دیوار او از سیم ورز، زمین او از یاقوت و زبرجد، تربت از مشک و عنبر، انهار و آب و شیر و می و عسل.
شراب تنسیم ، رحیق سلسبیل.
مولانا در این داستان به مردی اشاره میکند که خرسی را از دهان اژدهایی نجات میدهد و به این واسطه دوستی بین آنها آغاز میگردد که نهایت خوبی نخواهد داشت، به این صورت که در ابتدا مولانا مروّت و جوانمردی را مطرح میکند که باعث نجات خرس گردیده و عمل او را بسیار تحسین کرده و از او به عنوان یک نمونه از شیر مردان عالم یاد میکند:
اژدهایی خـرس را در میکـشیـد شیر مـردی رفـت و فـریادش رسیـد
شیــر مــردانـنـد در عــالـم مــَدد آن زمـان کـا فـغـان مـظـلـومـان رسـد
بـانـگ مـظـلـومان زهـر جا بشـنوند آن طـرف چـون رحـمـت حق میدوند
آن سـتـونهای خـلـلهای جـهان آن طـبیـبـان مــرضهای نـهان
مـحـض مـهـر و داوری و رحـمـتند هـمـچـو حـق بیعـلت و بیرشوتند
مردانی که هر جا مظلوم و ستم دیدهای آنان را به فریاد رسی بخواند آنها اجابت کرده و باعث نجات و رهایی مظلومان و ستم دیدگان خواهند شد و چون دارو به دنبال بیماران میگردند و چون آب به دنبال تشنگان ، و هر که خواهان حیات است وظرفیت نگهداری آب را دارد، آب به طرف او خواهد رفت. آری؛انسانهایی که وجودشان سراسر نیاز میشود و خود را در پیش عظمت حق پست و خوار میبینند، لذ آب روشن؛ یعنی رحمت پروردگار آنجا خواهد رفت، چرا که هرگز آب بر قلهها جمع نخواهد شد و به قول معروف:
افـتـادگی آمـوز گـر طـالـب فیـضی هـرگـز نـخـورد آب زمیـنی که بلند است
مولانا در ابتدای این داستان پس از آنکه انسانهایی را منجی بشریت معرفی میکند به همین مناسبت مطلبی را متذکر میشود که بیانگر نکته خاص و ویژهای است.
آب کـم جـو تــشـنـگی آور بـدســت تـا بــجــوشـد آبــت از بــالا و پــســت
تـا سـقــاهـم ربـهــم ایــد خــطــاب تـشــنــه بــاش الله اعـلـم بـالــصــواب
مولانا میگوید: برای آنکه از آب (نماد معرفت و شناخت) سیراب شوی و توان و تحمل قبول آن را داشته باشی، باید ابتدا استعداد و ظرفیت آن را تحمل کنی، زیرا وجود انسانها همچون پیمانهای است که به اندازه مشخص و معلومی قابلیت و ظرفیت دارد و بیش از آن اگر در آن بریزد سر ریز خواهد شد و توان تحمّل بیشتر از ظرفیت را ندارد،لذا انسانهای زیادی به واسطه عدم استعدادهای لازم و یا عدم ظرفیت کافی دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند و حتی خود را از دست دادهاند به همین سبب مولانا به این مسأله اشاره دارد که هیچ گاه از سؤالهای به جا مانده و حل نشده در ذهن خود نگران و هراسان نشویم و جواب هر سؤال و امر مجهولی را فوراً نخواهیم و این به آن معنا نیست که در پی مجهولات ذهنی خود باشیم، بلکه در رسیدن به آنها عجله نکنیم و بیش از همیشه فکر کنیم و اهل تفکر باشیم. فرمودهاند:که لحظهای تفکر بهتر است از هفتاد سال عبادت، خواهش و تمنا و احساس نیاز خود را بالا ببریم و فقر و کوچکی خود را از جهت کمبود علم و حقایق بیشتر و بیشتر احساس کنیم و در این هنگام است که در تاریکی وظلمتهای تو در تو، نور و روشنایی خود را نشان میدهد و گویا هزاران، هزار در روی هم باز میشوند و ما به جواب خود رسیده،بلکه افقی فراتر از آن پیش روی ما نمیان میشود و اگر پس از سؤال سریعاً به جواب برسیم میل درونی و رغبت ذاتی ما از بین خواهد رفت و همچنان در خواب دانسته خود باقی خواهیم ماند و به آن سرگرم خواهم شد.
آب رحمــت بایـدت رو پـسـت شــو
و آنگهان خور خمر رحمت مست شو
رحـمـت انـدر رحـمـت آمـد تـا بـسـر
بـر یـکی رحـمـت فـرومـا ای پــسـر
پس بکوشیم که تشنه حقایق شویم و آنقدر احساس نیاز کنیم تا آب رحمت و علم از بالا ببارد و از پایین بجوشد.(تا بجوشد آبت از بالا و پست) بالا نماد علم و دانش آسمانی است که به واسطه الهام به انسان میرسد و باید توجه داشت که این الهام اختصاص به شخص خاصی ندارد و پایین نماد روح عظیم و بزرگ آدمی است،علمی که به واسطه تلاش و کوشش انسانها بدست میاید که در هر صورت از طرف خداوند است.
در بیت بعدی«سقاهم ربهم …» مولانا نتیجه تشنگی و احساس نیاز انسانهایی را مطرح میکند که خداوند بدون هیچ واسطهای آنها را از شرابی پاک و پاکیزه (علم و معرفت) سیراب میکند و مولانا تنها دلیل بهرهمندی بهشتیان از این موهبت ویژه را فقر و نیاز آنها در برابر عظمت و جلال خداوند مطرح میکند و در نهایت میگوید. آدمی پیوسته باید که تشنه باشد و فقیر و محتاج خداوند، چرا که خداوند خیر و صلاح ما را از ما بهتر میداند.
1. تفسیر المیزان، ج 20،ذیل ایه.
2. تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، انصاری،ذیل ایه.