چکیده

این مقاله جستاری برای بررسی این مسئله مهم است که اصولا سیاست های خارجی دونالد ترامپ در قبال رقبا، اعم از رقبای اقتصادی همچون جمهوری خلق چین تا رقبای امنیتی همچون کره شمالی و جمهوری اسلامی ایران پیشتر مبتنی بر تعمیق تنش ها و تهدیدها بوده است اما در یک چرخش پارادایمی بزرگ، ماهیت تهدیدات خود به ویژه علیه جمهوری اسلامی ایران را از قدرت نرم همچون جنگ رسانه ای مبدل به یک جنگ تمام عیار نمود که اوج آن ترور سپهبد سلیمانی بوده است. لذا سوال اصلی این مقاله معطوف به این است که مهمترین دلیل یا دلایل چرخش پارادایمی سیاست خارجی ترامپ در قبال جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت شیعیان در منطقه از تهدیدات نرم به تهدید سخت (ترور) چه بوده است؟ فرضیه ای که نویسندگان به بوته آزمایش گذارده اند تاکیدی بر این مسئله است که فقدان دستاوردهای جمهوری خواهان در زمینه قدرت نرم از یک سو و تحکیم روزافزون ائتلاف جبهه مقاومت از سوی دیگر، بسترساز این چرخش پاردایمی بوده است. یافته های مقاله که بر اساس روش تحلیلی توصیفی و بهره گیری از تئوری های ترکیبی جوزف نای- رئالیسم تهاجمی جان مرشایمر می باشد نشان می دهد که سه اصل کلان موفقیت های جبهه مقاومت به ویژه در پساداعش، موفقیت در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایالات متحده و شکنندگی ائتلاف عربی- عبری مهمترین دلایل چنین چرخشی بوده است.

تبلیغات