تجلی قرآن در ادب فارسی:اشارات قرآنی مثنوی معنری
آرشیو
چکیده
متن
کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی که از دیرباز مورد توجه دوستان و علاقهمندان فرهنگ و ادب فارسی بوده، دارای داستانهای زیبا و جذابی است.
مولانا که حقایق هستی را با درک تیزبین و با وسعت خویش میدیده است، خواسته تا این جوشش درونی را ابراز کرده، تشنگان وادی حقیقت را سیراب کند، خود نیز بیشتر از پیش بشکفد، بنابراین بیانی لطیفتر و شیواتر از ترنم لغات و کلمات در قالب وزنهای شعری نیافت، چرا که حقیقت زیباست و ترنم دادن به آن بسی زیباتر و پرجلوهتر است، آنچنان که از دیرباز خرد و کلان، دانشمند و عامی، مثنوی را به خوبی میشناسند و لطیفههایی شیرین و ابیاتی چند از آن را به یاد میسپارند.
در مثنوی، ابیاتی را میبینیم که شاید هیچ وزن و مشخصهی عروضی نداشته باشند، اما در عین حال در رساندن مفهوم و مطلب بسیار لازم و بجاست، چرا که مولانا نخواسته شعری بسراید، بلکه کوشیده است راز و رمزی چند را بیان نماید و ما را به حقایقی که از آنها فاصله گرفتهایم، نزدیک گرداند.
در بیان مقام و عظمت علمی مثنوی معنوی، عارفان اسلامی از آن به قرآن فارسی تعبیر میکنند، زیرا بعضی از مسائل کلی قرآن را بیان کرده است و بعضی از ویژگیهای قرآن را نیز داراست:
1ـ همانگونه که قرآن با سورهی فاتحة الکتاب آغاز میشود و تمام قرآن در آن سوره، جمع میشود، مثنوی نیز در هجده بیت نخست تمام مثنوی را خلاصه میکند که بیت نخست و هیجدهم آن را بصورت مثال میآوریم:
بیت نخست:
بشنو از نی چون حکایت میکند و ز جدائیها شکایت میکند
بیت هجدهم:
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید و السلام
2ـ در شکل ظاهری مثنوی دقت و بررسی بسیار شده است. و در کلمه به کلمهی آن وارستگی و پیراستگی از جهت لفظ و معنی به عمل آمده است. این دقت و بررسی به صورت الهام بوده است، نه اینکه کلمه به کلمه ابیات را کامل کنند. این مسأله نشان دهندهی عظمت روحی مولاناست.
ای علی که جمله عقل و دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای
3ـ موضوعات مطرح شده در مثنوی دارای قاطعیت و حتمیت خاص خود است، و همانند قرآن واقعیتی را بیان میکند که گریز و فراری از آن نیست:
هیچ گندم کشتهای جو بردهد دیدهای اسبی که کره خر دهد
گه گلست اندیشهات تو گلشنی ور بودخاری تو هیمهی گلخنی
هر نفس نو میشود دنیا و م بی خبر از نو شدن اندر بق
4 ـ حسام الدین چلپی، نویسندهی اشعار مثنوی که از مردان و نزدیکان مولانا بوده است میگوید: من همیشه همراه و ملازم مولانا بودم که در بعضی اوقات در حال و هوای خاص خود وارد میشد و ابیات مثنوی را که به صورت بالبداهه به وی الهام میشد، بیان میکرد و من نیز مینوشتم.
برای شناخت بیشتر مثنوی و اشارات قرآنی آن، باید با آن مأنوس شد و قبل از آن، باید از نورانیت قرآن کریم بهرهمند بود تا بتوان صراحت تطبیق آن دو را درک کرد. در آن صورت است که به این مطلب نایل میشویم. مثنوی مطلب تازه و جدیدی نیست، بلکه زاییده قرآن است، مثنوی رودخانهای است که از قلههای بلند معرفت سرازیر شده و چارهای ندارد جز آنکه به درون دریای بیکران معرفت الهی، یعنی قرآن کریم وارد شود. باید اقرار کرد که این رودخانه جز از دریا سرچشمه نگرفته است. این دریاست که نخست به ابر تبدیل شده، در دشت و دمن باریده است، سپس تشنگان را سیراب کرده، در همه جای زمین ذخیره شده است. آنگاه چشمهای زلال از دل کوهی بلند جوشیده و حیاتی دوباره به همگان ارزانی کرده است. مثنوی معنوی نیز از دل قرآنی مولانا به جوشش درآمده است. جوشیدن گرفت، اینجاست که به فرمایش گرانمایهی امام علی(ع) میرسیم که در مورد خود فرمودند: «ینْحَدِرُ عنّی السّیلُ ولا یرقی إلی الطّیر» «علوم و معارف از سرچشمه فیض من، مانند سیل سرازیر میشود و هیچ طایر فکرتی در فضای علم و دانش به اوج قله اندیشهی من نمیرسد»
اشارهی قرآنی مثنوی:
*فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره1
اشاره صریح مثنوی به آیهی شریفه در دفتر ششم مثنوی چنین است:
چون بکاری جو نروید غیر جو قرض تو کردی زکه خواهد گرو2
مولانا در مصرع اول این بیت انسان را تشبیه به کشاورزی کرده که عمل او مانند کار کشاورز است. به این ترتیب که اگر کشاورز بذر جو در زمین بپاشد غیر از آن برداشت نخواهد کرد. این خلاف عقل است که جو بکارد و گندم برداشت کند. در مصرع دوم میگوید اگر قرضی خواستیم، برای برگرداندن آن قرض باید گرو قرار دهیم به طور کلی در این بیت میگوید هر عملی، عکس العمل خاص خود را دارد و اگر کار نیکی انجام دادیم، همان نیکی را خواهیم دید و اگر بدی کردیم همان بدی را خواهیم دید. همین معنا در دفتر اول در داستان کنیزک و پادشاه آمده است:
این جـهان کوهست وفـعل مـا ند ســوی مــا آیـد نـدا مــا راصــد
جـرم خـود را بـرکـس دیـگـر مـنـه گوش و هوش خود براین پاداش ده
جـرم برخـود نه که توخـود کاشتی بـا جــزا وعـدل حـق کـن آشـتـی
رنـج را بـاشـد سـبـب بـدکـردنـی بـذر فعل خـود شناس از بخت نی
مـتهم کـن نفس خـود را ای فـتـی مـتـهـم کـم کــن جـزای عـدل ر
هرگاه جرم و یا عمل زشتی ناخواسته از ما سر زد، این جرم را به شخص دیگر و یا عوامل مختلف نسبت ندهیم و برای فرار از خود و عمل زشت خود دیگران را متهم نکنیم. بکوشیم با عدالت خدا همراه باشیم و عدالت را زیر سؤال نبرده، و به عالم و آدم ناسزا نگوییم. آنگاه چاره کار را چنین میگوید:
توبه کن مردانه سرآور به ره که فمن یعمل بمثقال یره
تنها راه ما توبه است، بازگشت. رسیدن به آرامش، اطمینان نفس و شروعی دوباره. از توبه و بازگشت گریزی نیست؛ چرا که برای رسیدن راه، اجتناب ناپذیر است.
در فسون نفـس کـم شـو غـرهای کـافـتــاب حــق نپـوشـد ذرهای
هست آن ذرات جـسمی ای مفید پیش اینخـورشید جسمانی پدید
هست ذرات خـواطـر وافـتـکـار پیش خـورشید حـقـایق آشـکـار
همانگونه که ذرات عالم هستی از نور خورشید تابان مخفی نخواهند شد، افکار و اندیشههای ما نیز از خداوند که خورشید عالم غیب و شهادت است، دور نخواهد ماند.
در دفتر سوم، اشارهی دیگر مثنوی به آیهی شریفهای در داستان حمزه عموی پیامبر#63536; است:
از تو رُسته است اَرْ نکـوی است اَرْبد است ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است
گـر بـخـاری خـسـتـهای خـودکـشـتـهای ورحــریــر وقـــز دری خـــودرشـتــهای
آن سـخـنـهـای چـــو مــاروکــژ دمــت مــارو کــژدم گـشـتومـیـگـیـرد دمــت
در داستان آمده است که حمزه را در جنگ بدون زره دیدند، به او گفتند: «چرا بدون زره آمدهای؟» در جواب گفت: «در روزگار جوانی مرگ را جدایی از جهان و نوعی پوچی میدیدم، اما اکنون مرگ هرکس را همرنگ با خود او میبینم. اگر انسان نیک کردار و خوش اخلاقی باشد، مرگ نیز برای او زیباست و هیچ وقت از مرگ نمیترسد و اگر انسان بدکار و زشت خویی باشد، مرگ نیز برای او زشت و بد صورت است که ازمرگ در هراس و نگرانی است.»
مرگ هرکس ای پسر! همرنگ اوست آینه صـافـی تعـیین هـمـرنگ روست
پیش تـرک آیینه را خـوش رنگی است پیش زنـگـیآیـنـه هـم زنـگـی است
در اینجا مولانا نیز مرگ را به آیینه تشبیه کرده است. آیینه زیبارو را، زیبا نشان میدهد و زشترو را زشت و کریه مینمایاند. آیینه هیچگاه دروغ نمیگوید؛ مرگ نیز هیچ گاه دروغ نمیگوید؛ چرا که چهرهی واقعی اشخاص را به آنها نشان میدهد.
بعد از این مطلب نتیجهگریی میکند هرچه هست از وجود ماست، زشت و زیبا از ما میروید، اگر خوبیم این خوبی از خود ماست و اگر بدیم، بدی نیز در ما راه یافته است. خار در پا رفته را خود کاشتهایم، لباس ابریشمی را خود بافتهایم و آزارهایی که بانیش زبان ما به وجود آمده است، مانند مار و عقربی ما را خواهند آزرد.
به خواست خداوند متعال نه سال است که مؤسسهی معارف اسلامی امام رضا(ع) توفیق انتشار فصلنامهی قرآنی «بینات» را داشته است.
این فصلنامه ، مشتمل است بر مباحث قرآنی ، تفسیر و مفاهیم، علوم قرآن ،گفتوگوی قرآنی ، نقد و معرفی آثار قرآنی، زندگی و روش تفسیری قرآن پژوهان، نقد و معرفی ترجمه های قرآن کریم و اطلاع رسانی درباره کتابهای قرآنی.
اینک به اطلاع علاقهمندان و قرآن پژوهان میرساند مجلدهای سال اول تا نهم، به گونهی سالنامه ، آماده توزیع است.
علاقهمندان میتوانند برای هریک از دورهها مبلغ 2500 تومان و برای تک شماره مبلغ 300 تومان، به حساب جاری 1500 بانک صادرات شعبهی میدان شهدای قم (کد 1239) در وجه فصلنامه «بینات» واریز نموده و اصل یا کپی فیش بانکی را همراه با آدرس دقیق به نشانی : قم ـ صندوق پستی 37185/167 ارسال کنند .
تلفن تماس:7742010
مولانا که حقایق هستی را با درک تیزبین و با وسعت خویش میدیده است، خواسته تا این جوشش درونی را ابراز کرده، تشنگان وادی حقیقت را سیراب کند، خود نیز بیشتر از پیش بشکفد، بنابراین بیانی لطیفتر و شیواتر از ترنم لغات و کلمات در قالب وزنهای شعری نیافت، چرا که حقیقت زیباست و ترنم دادن به آن بسی زیباتر و پرجلوهتر است، آنچنان که از دیرباز خرد و کلان، دانشمند و عامی، مثنوی را به خوبی میشناسند و لطیفههایی شیرین و ابیاتی چند از آن را به یاد میسپارند.
در مثنوی، ابیاتی را میبینیم که شاید هیچ وزن و مشخصهی عروضی نداشته باشند، اما در عین حال در رساندن مفهوم و مطلب بسیار لازم و بجاست، چرا که مولانا نخواسته شعری بسراید، بلکه کوشیده است راز و رمزی چند را بیان نماید و ما را به حقایقی که از آنها فاصله گرفتهایم، نزدیک گرداند.
در بیان مقام و عظمت علمی مثنوی معنوی، عارفان اسلامی از آن به قرآن فارسی تعبیر میکنند، زیرا بعضی از مسائل کلی قرآن را بیان کرده است و بعضی از ویژگیهای قرآن را نیز داراست:
1ـ همانگونه که قرآن با سورهی فاتحة الکتاب آغاز میشود و تمام قرآن در آن سوره، جمع میشود، مثنوی نیز در هجده بیت نخست تمام مثنوی را خلاصه میکند که بیت نخست و هیجدهم آن را بصورت مثال میآوریم:
بیت نخست:
بشنو از نی چون حکایت میکند و ز جدائیها شکایت میکند
بیت هجدهم:
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید و السلام
2ـ در شکل ظاهری مثنوی دقت و بررسی بسیار شده است. و در کلمه به کلمهی آن وارستگی و پیراستگی از جهت لفظ و معنی به عمل آمده است. این دقت و بررسی به صورت الهام بوده است، نه اینکه کلمه به کلمه ابیات را کامل کنند. این مسأله نشان دهندهی عظمت روحی مولاناست.
ای علی که جمله عقل و دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای
3ـ موضوعات مطرح شده در مثنوی دارای قاطعیت و حتمیت خاص خود است، و همانند قرآن واقعیتی را بیان میکند که گریز و فراری از آن نیست:
هیچ گندم کشتهای جو بردهد دیدهای اسبی که کره خر دهد
گه گلست اندیشهات تو گلشنی ور بودخاری تو هیمهی گلخنی
هر نفس نو میشود دنیا و م بی خبر از نو شدن اندر بق
4 ـ حسام الدین چلپی، نویسندهی اشعار مثنوی که از مردان و نزدیکان مولانا بوده است میگوید: من همیشه همراه و ملازم مولانا بودم که در بعضی اوقات در حال و هوای خاص خود وارد میشد و ابیات مثنوی را که به صورت بالبداهه به وی الهام میشد، بیان میکرد و من نیز مینوشتم.
برای شناخت بیشتر مثنوی و اشارات قرآنی آن، باید با آن مأنوس شد و قبل از آن، باید از نورانیت قرآن کریم بهرهمند بود تا بتوان صراحت تطبیق آن دو را درک کرد. در آن صورت است که به این مطلب نایل میشویم. مثنوی مطلب تازه و جدیدی نیست، بلکه زاییده قرآن است، مثنوی رودخانهای است که از قلههای بلند معرفت سرازیر شده و چارهای ندارد جز آنکه به درون دریای بیکران معرفت الهی، یعنی قرآن کریم وارد شود. باید اقرار کرد که این رودخانه جز از دریا سرچشمه نگرفته است. این دریاست که نخست به ابر تبدیل شده، در دشت و دمن باریده است، سپس تشنگان را سیراب کرده، در همه جای زمین ذخیره شده است. آنگاه چشمهای زلال از دل کوهی بلند جوشیده و حیاتی دوباره به همگان ارزانی کرده است. مثنوی معنوی نیز از دل قرآنی مولانا به جوشش درآمده است. جوشیدن گرفت، اینجاست که به فرمایش گرانمایهی امام علی(ع) میرسیم که در مورد خود فرمودند: «ینْحَدِرُ عنّی السّیلُ ولا یرقی إلی الطّیر» «علوم و معارف از سرچشمه فیض من، مانند سیل سرازیر میشود و هیچ طایر فکرتی در فضای علم و دانش به اوج قله اندیشهی من نمیرسد»
اشارهی قرآنی مثنوی:
*فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره1
اشاره صریح مثنوی به آیهی شریفه در دفتر ششم مثنوی چنین است:
چون بکاری جو نروید غیر جو قرض تو کردی زکه خواهد گرو2
مولانا در مصرع اول این بیت انسان را تشبیه به کشاورزی کرده که عمل او مانند کار کشاورز است. به این ترتیب که اگر کشاورز بذر جو در زمین بپاشد غیر از آن برداشت نخواهد کرد. این خلاف عقل است که جو بکارد و گندم برداشت کند. در مصرع دوم میگوید اگر قرضی خواستیم، برای برگرداندن آن قرض باید گرو قرار دهیم به طور کلی در این بیت میگوید هر عملی، عکس العمل خاص خود را دارد و اگر کار نیکی انجام دادیم، همان نیکی را خواهیم دید و اگر بدی کردیم همان بدی را خواهیم دید. همین معنا در دفتر اول در داستان کنیزک و پادشاه آمده است:
این جـهان کوهست وفـعل مـا ند ســوی مــا آیـد نـدا مــا راصــد
جـرم خـود را بـرکـس دیـگـر مـنـه گوش و هوش خود براین پاداش ده
جـرم برخـود نه که توخـود کاشتی بـا جــزا وعـدل حـق کـن آشـتـی
رنـج را بـاشـد سـبـب بـدکـردنـی بـذر فعل خـود شناس از بخت نی
مـتهم کـن نفس خـود را ای فـتـی مـتـهـم کـم کــن جـزای عـدل ر
هرگاه جرم و یا عمل زشتی ناخواسته از ما سر زد، این جرم را به شخص دیگر و یا عوامل مختلف نسبت ندهیم و برای فرار از خود و عمل زشت خود دیگران را متهم نکنیم. بکوشیم با عدالت خدا همراه باشیم و عدالت را زیر سؤال نبرده، و به عالم و آدم ناسزا نگوییم. آنگاه چاره کار را چنین میگوید:
توبه کن مردانه سرآور به ره که فمن یعمل بمثقال یره
تنها راه ما توبه است، بازگشت. رسیدن به آرامش، اطمینان نفس و شروعی دوباره. از توبه و بازگشت گریزی نیست؛ چرا که برای رسیدن راه، اجتناب ناپذیر است.
در فسون نفـس کـم شـو غـرهای کـافـتــاب حــق نپـوشـد ذرهای
هست آن ذرات جـسمی ای مفید پیش اینخـورشید جسمانی پدید
هست ذرات خـواطـر وافـتـکـار پیش خـورشید حـقـایق آشـکـار
همانگونه که ذرات عالم هستی از نور خورشید تابان مخفی نخواهند شد، افکار و اندیشههای ما نیز از خداوند که خورشید عالم غیب و شهادت است، دور نخواهد ماند.
در دفتر سوم، اشارهی دیگر مثنوی به آیهی شریفهای در داستان حمزه عموی پیامبر#63536; است:
از تو رُسته است اَرْ نکـوی است اَرْبد است ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است
گـر بـخـاری خـسـتـهای خـودکـشـتـهای ورحــریــر وقـــز دری خـــودرشـتــهای
آن سـخـنـهـای چـــو مــاروکــژ دمــت مــارو کــژدم گـشـتومـیـگـیـرد دمــت
در داستان آمده است که حمزه را در جنگ بدون زره دیدند، به او گفتند: «چرا بدون زره آمدهای؟» در جواب گفت: «در روزگار جوانی مرگ را جدایی از جهان و نوعی پوچی میدیدم، اما اکنون مرگ هرکس را همرنگ با خود او میبینم. اگر انسان نیک کردار و خوش اخلاقی باشد، مرگ نیز برای او زیباست و هیچ وقت از مرگ نمیترسد و اگر انسان بدکار و زشت خویی باشد، مرگ نیز برای او زشت و بد صورت است که ازمرگ در هراس و نگرانی است.»
مرگ هرکس ای پسر! همرنگ اوست آینه صـافـی تعـیین هـمـرنگ روست
پیش تـرک آیینه را خـوش رنگی است پیش زنـگـیآیـنـه هـم زنـگـی است
در اینجا مولانا نیز مرگ را به آیینه تشبیه کرده است. آیینه زیبارو را، زیبا نشان میدهد و زشترو را زشت و کریه مینمایاند. آیینه هیچگاه دروغ نمیگوید؛ مرگ نیز هیچ گاه دروغ نمیگوید؛ چرا که چهرهی واقعی اشخاص را به آنها نشان میدهد.
بعد از این مطلب نتیجهگریی میکند هرچه هست از وجود ماست، زشت و زیبا از ما میروید، اگر خوبیم این خوبی از خود ماست و اگر بدیم، بدی نیز در ما راه یافته است. خار در پا رفته را خود کاشتهایم، لباس ابریشمی را خود بافتهایم و آزارهایی که بانیش زبان ما به وجود آمده است، مانند مار و عقربی ما را خواهند آزرد.
به خواست خداوند متعال نه سال است که مؤسسهی معارف اسلامی امام رضا(ع) توفیق انتشار فصلنامهی قرآنی «بینات» را داشته است.
این فصلنامه ، مشتمل است بر مباحث قرآنی ، تفسیر و مفاهیم، علوم قرآن ،گفتوگوی قرآنی ، نقد و معرفی آثار قرآنی، زندگی و روش تفسیری قرآن پژوهان، نقد و معرفی ترجمه های قرآن کریم و اطلاع رسانی درباره کتابهای قرآنی.
اینک به اطلاع علاقهمندان و قرآن پژوهان میرساند مجلدهای سال اول تا نهم، به گونهی سالنامه ، آماده توزیع است.
علاقهمندان میتوانند برای هریک از دورهها مبلغ 2500 تومان و برای تک شماره مبلغ 300 تومان، به حساب جاری 1500 بانک صادرات شعبهی میدان شهدای قم (کد 1239) در وجه فصلنامه «بینات» واریز نموده و اصل یا کپی فیش بانکی را همراه با آدرس دقیق به نشانی : قم ـ صندوق پستی 37185/167 ارسال کنند .
تلفن تماس:7742010