مفهوم کودکی و نمایشنامه نویسی در ایران، به مفهوم غربی آن، محصول شرایط نوین اجتماعی است که از عصر مشروطه آغاز شد. این روند، در دهه چهل به اوج بالندگی و شکوفایی و تغییر رسید. پیوستگی و دگرگونی انگاره کودکی و نمایشنامه را در آثار نمایشنامه نویسان جریان سازی همچون بهرام بیضایی می توان مشاهده کرد. در این نوشتار، تصویر و انگاره کودکی، در نمایشنامه های دهه چهل وی، که کودک در آن حضور دارد، به روش تحلیل کیفی محتوا، با رویکردی مبتنی بر نظریه های جامعه شناسی کودکی بررسی شد. از میان این آثار، فقط در شش نمایشنامه، حضور و تصویر کودک دیده شد. این نمایشنامه ها عبارتند از: عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان (یا سه نمایشنامه عروسکی )، سلطان مار، ساحل نجات و گمشدگان. بر اساس نتایج به دست آمده، در سه نمایشنامه عروسکی؛ عروسک ها، غروب در دیاری غریب، قصه ماه پنهان ، سیر تدریجی هویت بخشی به کودک را می توان مشاهده کرد. در نمایشنامه سلطان مار ، بیضایی، فارغ از نگاهی متأثر از دوآلیته اساطیری و پیش جامعه شناختی، کودک را آمیخته ای از نیکی و شر می داند. در ساحل نجات او، دختر - طبیعت را همزاد و همسان می داند و نشان می دهد چگونه کودک و طبیعت در نقطه ای یگانه می شوند. روند تغییر و به گونه ای تکاملِ تصویر کودک را، در نمایشنامه گمشدگان می توان دید. کودک در این نمایشنامه، در سیری تدریجی، به شورش گر و عصیان گری تبدیل می شود که در برابر استیلاء بزرگسالان می ایستد و چرخه ستم پذیری را می شکند. به جز این تصاویر اصلی، درآثار نمایشی بیضایی، گاه کودک همچون شیء است و حضوری تزئینی دارد.