ممکن است شخصی حق داشته باشد از یک رأی به چند طریق شکایت کند. این طرق شکایت عادی و فوق العاده طی اصولی در کنار یا به دنبال هم هستند. اسقاط این حق شکایت بر اساس اصول شناخته شده دادرسی میسر است. اما، درباره نحوه و هنگامه اسقاط و برخورد آن با صلاحیت و اختیار توصیف دادگاه مرجوع الیه در تفسیر قوانین نزد دکترین و رویه دادگاه ها اختلاف هایی وجود دارد. برخی آن را ضمناً قابل اسقاط می دانند، برخی شعب فقط به اسقاط صریح ترتیب اثر می دهند، و بعضی شعب دیوان عالی کشور نیز هیچ یک را قابل پذیرش نمی دانند. در این پژوهش بحث ها و استدلال های دکترین و رویه قضایی تحلیل می شود. به باور نگارنده حق شکایت از رأی حقی از حقوق شخصی آیینی و قابل اسقاط است. اما، به منظور اجتناب از بروز ابهام در اعمال آیین دادرسی، اسقاط الزاماً باید صریح باشد و اعمال یک طریقه شکایت در مهلت طریقه شکایت دیگر اسقاط ضمنی حق آن طریقه نیست. تحلیل رابطه میان انواع طرق شکایت از رأی در تبیین مواضع دادگاه ها و رسیدن به نظریه مقبول که با ماهیت دادرسی مدنی هم سو باشد اهمیت دارد.