آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

پیوندها بر دو گونه است: عمودى و افقى.
پیوندهاى عمودى، مربوط است‏به اولاد و نوه‏ها با پدران و مادران و اجداد پدرى ومادرى و بستگان افقى آنها مانند عموها و عمه‏ها، داییها و خاله‏ها.
پیوندهاى افقى به سببى و نسبى تقسیم مى‏شود.
پیوندهاى نسبى افقى مربوط است‏به برادرها و خواهرها و بستگان آنها یعنى‏فرزندان ایشان.
پیوندهاى سببى افقى، خود داراى اقسامى است (1) . ولى مهمترین آنها -به لحاظتاثیرى که در رشد و تکامل و تهذیب انسانها دارد- پیوند زناشوئى است.
این پیوند مبارک و پرمیمنت، رمز سعادت انسان و اصل همه پیوندهاى نسبى و رضاعى‏است.اگر این پیوند نباشد، هیچ پیوند دیگرى هم نخواهد بود. با استحکام این‏پیوند، پیوندهاى دیگر هم مستحکم است و با تزلزل این پیوند، پیوندهاى دیگر هم‏سست و بى‏بنیاد است. چنان که اگر این پیوند نباشد، پیوند دیگرى هم نخواهد بود (2) .
بى‏جهت نیست که همه ادیان الهى بر اهمیت تشکیل خانواده و بر ضرورت ازدواج و قبول مسوولیتها و تکالیف ناشى از آن، تاکید داشته و بر آن، اصرار ورزیده‏اند.
دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویز کرده و راههاى‏دیگر را ممنوع و در خور کیفر و مجازات دنیوى و اخروى شناخته است.
قرآن کریم، هنگامى که در صدد برشمارى اوصاف مومنان است، تنها به مسائل عبادى‏و خشوع در نماز و محافظت و مراقبت‏بر شرائط و اجزاء واحکام و مقدمات واوقات واماکن آن و پرهیز از لغو و مراعات عهد و امانت، اکتفاء نمى‏کند، بلکه مبناى‏کرامت و شرافت و سعادت آنها را حفظ فروج قرار داده و طى سه آیه مى‏فرماید:
(والذینهم لفروجهم حافظون. الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین. فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون) (3) .
«و آنان که حافظ عورتها و فروج خویشند; جز بر همسرانشان یاکنیزانشان، که دراین صورت، مورد ملامت نیستند; بنابراین، کسانى که براى اطفاء شهوت، چیزى وراى‏این بجویند، متجاوزند و از حریم خود خارج شده‏اند».
این که گفتیم: دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویزکرده، منافاتى با بیان قرآن ندارد، بلکه الهام از تعلیمات قرآن و پیشوایان‏معصوم است.
چرا که انتخاب کنیز نیز نوعى ازدواج است و در شرع مقدس اسلام، احکامى مخصوص به‏خود دارد. همانگونه که «متعه‏» نیز نوعى دیگر از ازدواج است و خود داراى‏احکامى است.
در حقیقت، باید بگوئیم: آئین مقدس اسلام، سه نوع ازدواج دارد: یکى ازدواج دائم‏که بیشتر و به‏طور عمده، مورد توجه زنان و مردان است و دیگرى ازدواج موقت، که‏جنبه اضطرارى دارد و کمتر مورد توجه زنان و مردان است و سومى ازدواج به صورت‏آمیزش مرد با کنیز خود، که در شرائط کنونى به دلیل الغاء بردگى از سوى مجامع‏بین‏المللى، به هیچ‏وجه مطرح نیست. آئین مقدس اسلام -هرچند که احکامى در ارتباط بابردگان دارد- با برده‏دارى موافقت ندارد و قوانین آن، در جهت الغاء بردگى است ونه ابقاء آن (4) .
هر سه نوع ازدواج، داراى ضوابط و احکام و مقرراتى است و هیچ‏کدام، به زن ومرد، اجازه خروج از حدود و مرزها را نمى‏دهد.
اما در این میان، مطلوب‏ترین و پسندیده‏ترین آنها ازدواج دائم است. چرا که زن ومرد را براى یک عمر به یکدیگر پیوند مى‏دهد.
ازدواج موقت
در چارچوب ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان، هیچ‏کدام از زن و مرد،گمشده اصلى خود را نیافته‏اند و -طبعا- در کنار یا در آغوش یکدیگر، احساس امنیت‏مستمر و سکون و آرامش که لازمه یک زندگى سعادتمندانه است، نمى‏کنند و به همین‏لحاظ است که فرزندان آنها هم ممکن است از مزایائى که فرزندان ازدواج دائم‏برخوردارند، برخوردار نشوند. هرچند به لحاظ مزایاى قانونى میان فرزندان ازدواج‏دائم و ازدواج موقت و کنیزان، فرقى نیست.
در عین حال، آئین حنیف و سمح و سهل اسلام، با توجه به ضرورتهاى زندگى بشر،ازدواج را در شکل دائم آن، منحصر نکرد و ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان را هم‏اجازه داد و این، درحالى است که اصل، ازدواج دائم و بقیه، فرع است.
در باره ازدواج موقت فرمود:
(فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضه) (5) .
«در مدتى که از زنان، متمتع مى‏شوید، اجرت آنها که فریضه‏اى است الهى، به آنهابدهید».
این جمله آیه شریفه، متفرع است‏بر جمله : (و احل لکم ما وراء ذلکم ان تبتغواباموالکم محصنین غیر مسافحین) (6) .
جمله «احل لکم ماوراء ذلکم‏» دلالت دارد بر این که به جز زنانى که در آیه قبل‏و بخشى از همین آیه، حرام شمرده شده‏اند، بر شما حلالند. گیرم حلال بودن آنها منوط به این است که حقوق مالى آنها داده شود و آمیزش با آنها از راه زنا و سفاح، نباشد.
هنگامى که زنا و سفاح، خارج شود، باقى مى‏ماند: ازدواج دائم و ازدواج موقت وآمیزش با کنیزان.
قبل از نزول سوره نساء و آیه متعه، عمل متعه به همین نام، در میان مسلمانان‏معمول بوده (7) . و البته نه به صورت چیزى که در ردیف ازدواج دائم باشد. بنابراین،همانگونه که واژه‏هائى از قبیل: حج، صوم، زکات، نماز و... براى مخاطبان وحى، مانوس بوده، واژه متعه هم واژه شناخته‏اى بوده و آنها منظور را درک مى‏کردند.
نقل شده است که «ابوحنیفه‏» از ابو جعفر مومن الطاق سوال کرد که: آیا متعه‏حلال است؟
گفت: آرى. «ابوحنیفه‏» گفت: پس چرا زنهاى فامیل خود را تشویق به متعه نمى‏کنى؟
وى در پاسخ گفت: هرکار حلالى مطلوب نیست. مردم از نظر مقام و منزلت، مختلفند وهرکسى در صدد بالا بردن قدر و منزلت‏خویش است، نه پائین آوردن آن (8) .
در ازدواج، دو چیز مطلوب است: یکى آمیزش روحها و دیگرى آمیزش بدنها.
اصل بر این است که هر دو مطلوب انسان در این پیوند مقدس، تامین و حاصل گردد.
اگر تامین هر دو ممکن نیست در عین حال، انسان دستخوش التهاب غریزه و جوشش‏بى‏مهار شهوت جنسى است، چاره‏اى جز تامین دومى نخواهد بود.
به همین جهت است که «فتح بن یزید» مى‏گوید: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره متعه‏سوال کردم. فرمود:
«هى حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعه‏» (9) .
«این ازدواج براى کسى که ازدواج دائم نکرده است، حلال و مطلق است. چنین کسى‏باید عفت‏خود را از راه ازدواج وقت‏حفظ و پاسدارى کند».
«على بن یقطین‏» مى‏گوید: از حضرت ابوالحسن(ع) -یعنى امام هفتم- درباره متعه‏سوال کردم. فرمود:
«ما انت و ذاک؟! و قد اغناک الله عنها» (10) .
«تو را با متعه چه کار؟! خداوند تو را - به واسطه داشتن همسر دائم - از آن،بى‏نیاز کرده است.
ازدواج با کنیزان
معمولا انسانهاى آزاد از ازدواج با کنیزان، خوددارى مى‏کنند،چرا که این کار را مایه تنزل و شکست‏خود مى‏پندارند و رفعت‏شان خود را در این‏مى‏بینند که با زنان آزاد و متشخص ازدواج کنند.
قرآن کریم به سبک دل‏نشینى، مردان را به ازدواج با کنیزان تشویق کرده و فرموده‏است:
(و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلههن وآتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان..) (11) .
«هر کس از شما نتواند از نظر توانائى و تمکن، با زنان عفیف آزاد و مومن،ازدواج کند، با کنیزان مومن، ازدواج کند. خداوند به ایمان شما داناتر است. ازشما با بعضى -از نظر ایمان- پیوند دارید. بنابراین، با آنها به اجازه مالکانشان‏ازدواج کنید و اجرت آنها را -درحالى که پاکدامنى پیشه کرده و دنبال زنا ورفیق‏بازى نیستند- به نیکى بدهید».
با این دستور، از یکسو طلسم تکلفات را شکسته و ازدواج با کنیزان را راه‏حل‏مشکلات مالى و اقتصادى قرار داده و از سوى دیگر با جمله (بعضکم من بعض) شان‏کنیزان را بالا برده و براى آنها شرائط جذب و انجذاب را در محیط انسانهاى آزاد وعضویت در خانواده‏هائى که در شرف تشکیلند، فراهم ساخته است.
ائمه معصوم علیهم السلام کنیزان شایسته را خود خریدارى و آزاد مى‏کردند و آنها را به عقدهمسرى خود یا فرزندان خود درمى‏آوردند. به همین جهت است که به شهادت مسلم تاریخ‏و حدیث، چند تن از آن بزرگواران، از مادرانى که در اصل کنیز و برده بوده‏اند، به‏دنیا آمده‏اند.
امام سجاد(ع) کنیزى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد. آنگاه با او پیمان‏همسرى بست. «عبدالملک مروان‏» خلیفه اموى نامه‏اى جسارت‏آمیز به آن حضرت نوشت واو را بر این کار ملامت کرد و با بودن زنان نجیب و متشخص قریش چنین ازدواجى را دور از شخصیت آن امام همام دانست.
حضرت به او پاسخ دندان‏شکنى دادند و خاطرنشان کردند که ازدواج با زنان قرشى مایه فخر و مباهات نخواهد بود. کنیزى که آزاد شده و با امام پیمان همسرى بسته،زنى شرافتمند و پرهیزکار است. فقر و گمنامى و سابقه بردگى به شخصیت او ضررى نمى‏زند و در پایان نوشت:
«فلا لوم على امرء مسلم، انما اللوم لوم الجاهلیه، والسلام‏» (12) .
«بر هیچ مرد مسلمانى ملامت نیست. ملامت، تنها ملامت جاهلیت است‏».
هنگامى که «سلیمان بن عبدالملک‏»، نامه حضرت را مى‏خواند، برآشفته مى‏شود.
ولى پدر به او توصیه مى‏کند که دم فرو بندد. چرا که ازدواج با کنیز براى شخصیت‏والائى چون امام سجاد(ع) مایه رفعت و عظمت و الگوئى براى دیگران است.
در حقیقت، امام -به طور غیر مستقیم- شیوه زندگى «عبدالملک‏» و سایر امویان را محکوم و درخور ملامت، معرفى مى‏کند. آنها رفتار و گفتارشان بر مبناى جاهلیت است و هرکس چنین باشد، در خور ملامت است.
رفتار امام، رفتارى -به تمام معنى- اسلامى و رفتار عبدالملک، رفتارى -به تمام‏معنى- جاهلى است. هرکس رفتار اسلامى دارد، درخور تمجید و هرکس رفتار جاهلى دارد،در خور ملامت است.
آمیزش با کنیزان
آمیزش باکنیزان، غیر از ازدواج است. ممکن بوده است که افرادى‏با کنیزان با اذن مالکانشان، ازدواج دائم یا موقت کنند. ولى شخصى که مالک کنیزاست. مى‏تواند در چارچوب مقررات شرع، با کنیز خود درآمیزد. در این صورت، اگرفرزندى به دنیا بیاید، در ردیف فرزندانى است که از طریق ازدواج به دنیا آمده‏اند.
با این فرق که پس از مرگ مالک، کنیز از سهم‏الارث فرزند خود آزاد مى‏شود. دراصطلاح فقهى، چنین کنیزى «ام ولد» -یعنى مادر فرزند- نامیده مى‏شود.
به هرحال، آمیزشى که در چارچوب مقررات و قوانین شرعى واحیانا عرفى صورت‏مى‏گیرد، منشا تکالیف و وظائفى مى‏شود. این آمیزش مشروع خود، یک تکلیف و در عین‏حال، منشا تکالیفى است.
زناکاران تنها به ارضاء شهوت مى‏اندیشند و مخصوصا مردان زناکار، گریز ازمسوولیت دارند. حال آن که ممکن است زن زناکار، به خاطر باردارى و عوارض دیگر بامشکلات زیادى رو به رو شود و قهرا اگر فرزندى به دنیا بیاید، از مشکلات کمرشکن‏مادر بى‏نصیب نخواهد ماند و چوب آن را خواهد خورد.
اسلام، گریز از مسوولیت را دون شان انسان مى‏داند. ارزش انسان به قبول مسوولیت‏است. آمیزش بدون مسوولیت و خارج از محدوده مقررات، جنایتى بزرگ و عملى شوم است.
آن آمیزشى محترم و مقدس و با میمنت است که همراه با قبول مسوولیت‏باشد. آن هم‏مسوولیتى همه‏جانبه که هم سعادت زن و مرد را تامین کند و هم سعادت فرزندان را.
در آمیزشهائى که اسلام تجویز کرده، به سرنوشت فرزندان کاملا توجه شده.
هرچند که پیوند زن و مرد در متعه، موقت و زودگذر است.
پى‏نوشتها:
1- در فقه اسلامى ازپیوند سببى دیگر نیز یاد مى‏شود که یکى از آنها «ولاء عتق‏» و دیگرى «ولاء ضمان‏جریره‏» و سومى «ولاء امامت‏» است. در کتاب ارث، موجبات ارث را به نسب و سبب، وسبب را به همسرى و ولاء، و ولاء را به سه قسم مزبور، تقسیم کرده‏اند. ولاء عتق ازآن کسى است که بنده‏اى را آزاد کند. و ولاء ضمان جریره، از آن دو شخصى است که بایکدیگر عهد کنند که اگر یکى از آنها مرتکب جنایتى شد، دیه آن را دیگرى بپردازدو ولاء امامت، از آن امام است. اگر کسى بمیرد و هیچ وارثى نداشته باشد، میراث اوبه ترتیبى که ذکر شد، به یکى از ولاءهاى سه‏گانه مى‏رسد و امام وارث کسى است که‏هیچ وارث نسبى و سببى ندارد.(ر.ک. فقه مقدماتى‏3، ص 194، به همین قلم، دانشگاه‏پیام نور).
2- در خصوص ولاء امامت، این توضیح لازم است که در میان پیوندهاى سببى، دو نهاداست که در خور اهمیت‏بسیارند: یکى نهاد خانواده که مبتنى بر قوانین ازدواج است‏و دیگرى نهاد امامت که مبتنى بر نصب مستقیم یا غیر مستقیم خداوند و بیعت مردم‏است. این دو پیوند به هیچ‏وجه قابل قیاس با دو پیوند سببى دیگر نیستند. اینهاهمزاد بشرند. تا بشرى در روى زمین باشد، به امامت و خانواده نیاز دارد. مادرباره ولاء امامت و مقایسه آن با خانواده، بحث جداگانه‏اى خواهیم داشت. درحال‏حاضر، از ولاء عتق و ولاء ضمان جریره، در جامعه ما و شاید جوامع دیگر اسلامى خبرى‏نیست. تحقق جامعه ایده‏آل و سعادتمند، منوط به تحقق این دو نیست. حال آن که بدون‏امامت و خانواده، تحقق جامعه سعادتمند غیر ممکن است.
3- المومنون: 5 تا 7.
4- در اسلام یکى از مصارف زکات و یکى از کفارات، آزاد کردن بردگان است. موارد دیگرى هم هست که فعلا مجال تفصیل آن نیست.
5- النساء: 25.
6- النساء: 24.
7- المیزان، ج‏4، ص 290.
8- رجوع شود به تفسیر کنزالدقائق از میرزا محمد مشهدى، ج‏2، ص 419، ازانتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. به نقل از الکافى، ج‏5، ص 450، کتاب‏النکاح.
«ابو جعفر محمد بن على بن نعمان احول‏» ملقب به مومن الطاق از شاگردان مکتب‏امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و سخنش براى ما حجت است.
9- الکافى، ج‏5، ص 337.
10- مستدرک الوسائل، ج‏2، ص 588.
11- النساء: 25.
12- بحارالانوار، ج‏11، ص 45.

تبلیغات