پیوند زناشوئی
آرشیو
چکیده
متن
پیوندها بر دو گونه است: عمودى و افقى.
پیوندهاى عمودى، مربوط استبه اولاد و نوهها با پدران و مادران و اجداد پدرى ومادرى و بستگان افقى آنها مانند عموها و عمهها، داییها و خالهها.
پیوندهاى افقى به سببى و نسبى تقسیم مىشود.
پیوندهاى نسبى افقى مربوط استبه برادرها و خواهرها و بستگان آنها یعنىفرزندان ایشان.
پیوندهاى سببى افقى، خود داراى اقسامى است (1) . ولى مهمترین آنها -به لحاظتاثیرى که در رشد و تکامل و تهذیب انسانها دارد- پیوند زناشوئى است.
این پیوند مبارک و پرمیمنت، رمز سعادت انسان و اصل همه پیوندهاى نسبى و رضاعىاست.اگر این پیوند نباشد، هیچ پیوند دیگرى هم نخواهد بود. با استحکام اینپیوند، پیوندهاى دیگر هم مستحکم است و با تزلزل این پیوند، پیوندهاى دیگر همسست و بىبنیاد است. چنان که اگر این پیوند نباشد، پیوند دیگرى هم نخواهد بود (2) .
بىجهت نیست که همه ادیان الهى بر اهمیت تشکیل خانواده و بر ضرورت ازدواج و قبول مسوولیتها و تکالیف ناشى از آن، تاکید داشته و بر آن، اصرار ورزیدهاند.
دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویز کرده و راههاىدیگر را ممنوع و در خور کیفر و مجازات دنیوى و اخروى شناخته است.
قرآن کریم، هنگامى که در صدد برشمارى اوصاف مومنان است، تنها به مسائل عبادىو خشوع در نماز و محافظت و مراقبتبر شرائط و اجزاء واحکام و مقدمات واوقات واماکن آن و پرهیز از لغو و مراعات عهد و امانت، اکتفاء نمىکند، بلکه مبناىکرامت و شرافت و سعادت آنها را حفظ فروج قرار داده و طى سه آیه مىفرماید:
(والذینهم لفروجهم حافظون. الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین. فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون) (3) .
«و آنان که حافظ عورتها و فروج خویشند; جز بر همسرانشان یاکنیزانشان، که دراین صورت، مورد ملامت نیستند; بنابراین، کسانى که براى اطفاء شهوت، چیزى وراىاین بجویند، متجاوزند و از حریم خود خارج شدهاند».
این که گفتیم: دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویزکرده، منافاتى با بیان قرآن ندارد، بلکه الهام از تعلیمات قرآن و پیشوایانمعصوم است.
چرا که انتخاب کنیز نیز نوعى ازدواج است و در شرع مقدس اسلام، احکامى مخصوص بهخود دارد. همانگونه که «متعه» نیز نوعى دیگر از ازدواج است و خود داراىاحکامى است.
در حقیقت، باید بگوئیم: آئین مقدس اسلام، سه نوع ازدواج دارد: یکى ازدواج دائمکه بیشتر و بهطور عمده، مورد توجه زنان و مردان است و دیگرى ازدواج موقت، کهجنبه اضطرارى دارد و کمتر مورد توجه زنان و مردان است و سومى ازدواج به صورتآمیزش مرد با کنیز خود، که در شرائط کنونى به دلیل الغاء بردگى از سوى مجامعبینالمللى، به هیچوجه مطرح نیست. آئین مقدس اسلام -هرچند که احکامى در ارتباط بابردگان دارد- با بردهدارى موافقت ندارد و قوانین آن، در جهت الغاء بردگى است ونه ابقاء آن (4) .
هر سه نوع ازدواج، داراى ضوابط و احکام و مقرراتى است و هیچکدام، به زن ومرد، اجازه خروج از حدود و مرزها را نمىدهد.
اما در این میان، مطلوبترین و پسندیدهترین آنها ازدواج دائم است. چرا که زن ومرد را براى یک عمر به یکدیگر پیوند مىدهد.
ازدواج موقت
در چارچوب ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان، هیچکدام از زن و مرد،گمشده اصلى خود را نیافتهاند و -طبعا- در کنار یا در آغوش یکدیگر، احساس امنیتمستمر و سکون و آرامش که لازمه یک زندگى سعادتمندانه است، نمىکنند و به همینلحاظ است که فرزندان آنها هم ممکن است از مزایائى که فرزندان ازدواج دائمبرخوردارند، برخوردار نشوند. هرچند به لحاظ مزایاى قانونى میان فرزندان ازدواجدائم و ازدواج موقت و کنیزان، فرقى نیست.
در عین حال، آئین حنیف و سمح و سهل اسلام، با توجه به ضرورتهاى زندگى بشر،ازدواج را در شکل دائم آن، منحصر نکرد و ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان را هماجازه داد و این، درحالى است که اصل، ازدواج دائم و بقیه، فرع است.
در باره ازدواج موقت فرمود:
(فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضه) (5) .
«در مدتى که از زنان، متمتع مىشوید، اجرت آنها که فریضهاى است الهى، به آنهابدهید».
این جمله آیه شریفه، متفرع استبر جمله : (و احل لکم ما وراء ذلکم ان تبتغواباموالکم محصنین غیر مسافحین) (6) .
جمله «احل لکم ماوراء ذلکم» دلالت دارد بر این که به جز زنانى که در آیه قبلو بخشى از همین آیه، حرام شمرده شدهاند، بر شما حلالند. گیرم حلال بودن آنها منوط به این است که حقوق مالى آنها داده شود و آمیزش با آنها از راه زنا و سفاح، نباشد.
هنگامى که زنا و سفاح، خارج شود، باقى مىماند: ازدواج دائم و ازدواج موقت وآمیزش با کنیزان.
قبل از نزول سوره نساء و آیه متعه، عمل متعه به همین نام، در میان مسلمانانمعمول بوده (7) . و البته نه به صورت چیزى که در ردیف ازدواج دائم باشد. بنابراین،همانگونه که واژههائى از قبیل: حج، صوم، زکات، نماز و... براى مخاطبان وحى، مانوس بوده، واژه متعه هم واژه شناختهاى بوده و آنها منظور را درک مىکردند.
نقل شده است که «ابوحنیفه» از ابو جعفر مومن الطاق سوال کرد که: آیا متعهحلال است؟
گفت: آرى. «ابوحنیفه» گفت: پس چرا زنهاى فامیل خود را تشویق به متعه نمىکنى؟
وى در پاسخ گفت: هرکار حلالى مطلوب نیست. مردم از نظر مقام و منزلت، مختلفند وهرکسى در صدد بالا بردن قدر و منزلتخویش است، نه پائین آوردن آن (8) .
در ازدواج، دو چیز مطلوب است: یکى آمیزش روحها و دیگرى آمیزش بدنها.
اصل بر این است که هر دو مطلوب انسان در این پیوند مقدس، تامین و حاصل گردد.
اگر تامین هر دو ممکن نیست در عین حال، انسان دستخوش التهاب غریزه و جوششبىمهار شهوت جنسى است، چارهاى جز تامین دومى نخواهد بود.
به همین جهت است که «فتح بن یزید» مىگوید: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره متعهسوال کردم. فرمود:
«هى حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعه» (9) .
«این ازدواج براى کسى که ازدواج دائم نکرده است، حلال و مطلق است. چنین کسىباید عفتخود را از راه ازدواج وقتحفظ و پاسدارى کند».
«على بن یقطین» مىگوید: از حضرت ابوالحسن(ع) -یعنى امام هفتم- درباره متعهسوال کردم. فرمود:
«ما انت و ذاک؟! و قد اغناک الله عنها» (10) .
«تو را با متعه چه کار؟! خداوند تو را - به واسطه داشتن همسر دائم - از آن،بىنیاز کرده است.
ازدواج با کنیزان
معمولا انسانهاى آزاد از ازدواج با کنیزان، خوددارى مىکنند،چرا که این کار را مایه تنزل و شکستخود مىپندارند و رفعتشان خود را در اینمىبینند که با زنان آزاد و متشخص ازدواج کنند.
قرآن کریم به سبک دلنشینى، مردان را به ازدواج با کنیزان تشویق کرده و فرمودهاست:
(و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلههن وآتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان..) (11) .
«هر کس از شما نتواند از نظر توانائى و تمکن، با زنان عفیف آزاد و مومن،ازدواج کند، با کنیزان مومن، ازدواج کند. خداوند به ایمان شما داناتر است. ازشما با بعضى -از نظر ایمان- پیوند دارید. بنابراین، با آنها به اجازه مالکانشانازدواج کنید و اجرت آنها را -درحالى که پاکدامنى پیشه کرده و دنبال زنا ورفیقبازى نیستند- به نیکى بدهید».
با این دستور، از یکسو طلسم تکلفات را شکسته و ازدواج با کنیزان را راهحلمشکلات مالى و اقتصادى قرار داده و از سوى دیگر با جمله (بعضکم من بعض) شانکنیزان را بالا برده و براى آنها شرائط جذب و انجذاب را در محیط انسانهاى آزاد وعضویت در خانوادههائى که در شرف تشکیلند، فراهم ساخته است.
ائمه معصوم علیهم السلام کنیزان شایسته را خود خریدارى و آزاد مىکردند و آنها را به عقدهمسرى خود یا فرزندان خود درمىآوردند. به همین جهت است که به شهادت مسلم تاریخو حدیث، چند تن از آن بزرگواران، از مادرانى که در اصل کنیز و برده بودهاند، بهدنیا آمدهاند.
امام سجاد(ع) کنیزى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد. آنگاه با او پیمانهمسرى بست. «عبدالملک مروان» خلیفه اموى نامهاى جسارتآمیز به آن حضرت نوشت واو را بر این کار ملامت کرد و با بودن زنان نجیب و متشخص قریش چنین ازدواجى را دور از شخصیت آن امام همام دانست.
حضرت به او پاسخ دندانشکنى دادند و خاطرنشان کردند که ازدواج با زنان قرشى مایه فخر و مباهات نخواهد بود. کنیزى که آزاد شده و با امام پیمان همسرى بسته،زنى شرافتمند و پرهیزکار است. فقر و گمنامى و سابقه بردگى به شخصیت او ضررى نمىزند و در پایان نوشت:
«فلا لوم على امرء مسلم، انما اللوم لوم الجاهلیه، والسلام» (12) .
«بر هیچ مرد مسلمانى ملامت نیست. ملامت، تنها ملامت جاهلیت است».
هنگامى که «سلیمان بن عبدالملک»، نامه حضرت را مىخواند، برآشفته مىشود.
ولى پدر به او توصیه مىکند که دم فرو بندد. چرا که ازدواج با کنیز براى شخصیتوالائى چون امام سجاد(ع) مایه رفعت و عظمت و الگوئى براى دیگران است.
در حقیقت، امام -به طور غیر مستقیم- شیوه زندگى «عبدالملک» و سایر امویان را محکوم و درخور ملامت، معرفى مىکند. آنها رفتار و گفتارشان بر مبناى جاهلیت است و هرکس چنین باشد، در خور ملامت است.
رفتار امام، رفتارى -به تمام معنى- اسلامى و رفتار عبدالملک، رفتارى -به تماممعنى- جاهلى است. هرکس رفتار اسلامى دارد، درخور تمجید و هرکس رفتار جاهلى دارد،در خور ملامت است.
آمیزش با کنیزان
آمیزش باکنیزان، غیر از ازدواج است. ممکن بوده است که افرادىبا کنیزان با اذن مالکانشان، ازدواج دائم یا موقت کنند. ولى شخصى که مالک کنیزاست. مىتواند در چارچوب مقررات شرع، با کنیز خود درآمیزد. در این صورت، اگرفرزندى به دنیا بیاید، در ردیف فرزندانى است که از طریق ازدواج به دنیا آمدهاند.
با این فرق که پس از مرگ مالک، کنیز از سهمالارث فرزند خود آزاد مىشود. دراصطلاح فقهى، چنین کنیزى «ام ولد» -یعنى مادر فرزند- نامیده مىشود.
به هرحال، آمیزشى که در چارچوب مقررات و قوانین شرعى واحیانا عرفى صورتمىگیرد، منشا تکالیف و وظائفى مىشود. این آمیزش مشروع خود، یک تکلیف و در عینحال، منشا تکالیفى است.
زناکاران تنها به ارضاء شهوت مىاندیشند و مخصوصا مردان زناکار، گریز ازمسوولیت دارند. حال آن که ممکن است زن زناکار، به خاطر باردارى و عوارض دیگر بامشکلات زیادى رو به رو شود و قهرا اگر فرزندى به دنیا بیاید، از مشکلات کمرشکنمادر بىنصیب نخواهد ماند و چوب آن را خواهد خورد.
اسلام، گریز از مسوولیت را دون شان انسان مىداند. ارزش انسان به قبول مسوولیتاست. آمیزش بدون مسوولیت و خارج از محدوده مقررات، جنایتى بزرگ و عملى شوم است.
آن آمیزشى محترم و مقدس و با میمنت است که همراه با قبول مسوولیتباشد. آن هممسوولیتى همهجانبه که هم سعادت زن و مرد را تامین کند و هم سعادت فرزندان را.
در آمیزشهائى که اسلام تجویز کرده، به سرنوشت فرزندان کاملا توجه شده.
هرچند که پیوند زن و مرد در متعه، موقت و زودگذر است.
پىنوشتها:
1- در فقه اسلامى ازپیوند سببى دیگر نیز یاد مىشود که یکى از آنها «ولاء عتق» و دیگرى «ولاء ضمانجریره» و سومى «ولاء امامت» است. در کتاب ارث، موجبات ارث را به نسب و سبب، وسبب را به همسرى و ولاء، و ولاء را به سه قسم مزبور، تقسیم کردهاند. ولاء عتق ازآن کسى است که بندهاى را آزاد کند. و ولاء ضمان جریره، از آن دو شخصى است که بایکدیگر عهد کنند که اگر یکى از آنها مرتکب جنایتى شد، دیه آن را دیگرى بپردازدو ولاء امامت، از آن امام است. اگر کسى بمیرد و هیچ وارثى نداشته باشد، میراث اوبه ترتیبى که ذکر شد، به یکى از ولاءهاى سهگانه مىرسد و امام وارث کسى است کههیچ وارث نسبى و سببى ندارد.(ر.ک. فقه مقدماتى3، ص 194، به همین قلم، دانشگاهپیام نور).
2- در خصوص ولاء امامت، این توضیح لازم است که در میان پیوندهاى سببى، دو نهاداست که در خور اهمیتبسیارند: یکى نهاد خانواده که مبتنى بر قوانین ازدواج استو دیگرى نهاد امامت که مبتنى بر نصب مستقیم یا غیر مستقیم خداوند و بیعت مردماست. این دو پیوند به هیچوجه قابل قیاس با دو پیوند سببى دیگر نیستند. اینهاهمزاد بشرند. تا بشرى در روى زمین باشد، به امامت و خانواده نیاز دارد. مادرباره ولاء امامت و مقایسه آن با خانواده، بحث جداگانهاى خواهیم داشت. درحالحاضر، از ولاء عتق و ولاء ضمان جریره، در جامعه ما و شاید جوامع دیگر اسلامى خبرىنیست. تحقق جامعه ایدهآل و سعادتمند، منوط به تحقق این دو نیست. حال آن که بدونامامت و خانواده، تحقق جامعه سعادتمند غیر ممکن است.
3- المومنون: 5 تا 7.
4- در اسلام یکى از مصارف زکات و یکى از کفارات، آزاد کردن بردگان است. موارد دیگرى هم هست که فعلا مجال تفصیل آن نیست.
5- النساء: 25.
6- النساء: 24.
7- المیزان، ج4، ص 290.
8- رجوع شود به تفسیر کنزالدقائق از میرزا محمد مشهدى، ج2، ص 419، ازانتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. به نقل از الکافى، ج5، ص 450، کتابالنکاح.
«ابو جعفر محمد بن على بن نعمان احول» ملقب به مومن الطاق از شاگردان مکتبامام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و سخنش براى ما حجت است.
9- الکافى، ج5، ص 337.
10- مستدرک الوسائل، ج2، ص 588.
11- النساء: 25.
12- بحارالانوار، ج11، ص 45.
پیوندهاى عمودى، مربوط استبه اولاد و نوهها با پدران و مادران و اجداد پدرى ومادرى و بستگان افقى آنها مانند عموها و عمهها، داییها و خالهها.
پیوندهاى افقى به سببى و نسبى تقسیم مىشود.
پیوندهاى نسبى افقى مربوط استبه برادرها و خواهرها و بستگان آنها یعنىفرزندان ایشان.
پیوندهاى سببى افقى، خود داراى اقسامى است (1) . ولى مهمترین آنها -به لحاظتاثیرى که در رشد و تکامل و تهذیب انسانها دارد- پیوند زناشوئى است.
این پیوند مبارک و پرمیمنت، رمز سعادت انسان و اصل همه پیوندهاى نسبى و رضاعىاست.اگر این پیوند نباشد، هیچ پیوند دیگرى هم نخواهد بود. با استحکام اینپیوند، پیوندهاى دیگر هم مستحکم است و با تزلزل این پیوند، پیوندهاى دیگر همسست و بىبنیاد است. چنان که اگر این پیوند نباشد، پیوند دیگرى هم نخواهد بود (2) .
بىجهت نیست که همه ادیان الهى بر اهمیت تشکیل خانواده و بر ضرورت ازدواج و قبول مسوولیتها و تکالیف ناشى از آن، تاکید داشته و بر آن، اصرار ورزیدهاند.
دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویز کرده و راههاىدیگر را ممنوع و در خور کیفر و مجازات دنیوى و اخروى شناخته است.
قرآن کریم، هنگامى که در صدد برشمارى اوصاف مومنان است، تنها به مسائل عبادىو خشوع در نماز و محافظت و مراقبتبر شرائط و اجزاء واحکام و مقدمات واوقات واماکن آن و پرهیز از لغو و مراعات عهد و امانت، اکتفاء نمىکند، بلکه مبناىکرامت و شرافت و سعادت آنها را حفظ فروج قرار داده و طى سه آیه مىفرماید:
(والذینهم لفروجهم حافظون. الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین. فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون) (3) .
«و آنان که حافظ عورتها و فروج خویشند; جز بر همسرانشان یاکنیزانشان، که دراین صورت، مورد ملامت نیستند; بنابراین، کسانى که براى اطفاء شهوت، چیزى وراىاین بجویند، متجاوزند و از حریم خود خارج شدهاند».
این که گفتیم: دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویزکرده، منافاتى با بیان قرآن ندارد، بلکه الهام از تعلیمات قرآن و پیشوایانمعصوم است.
چرا که انتخاب کنیز نیز نوعى ازدواج است و در شرع مقدس اسلام، احکامى مخصوص بهخود دارد. همانگونه که «متعه» نیز نوعى دیگر از ازدواج است و خود داراىاحکامى است.
در حقیقت، باید بگوئیم: آئین مقدس اسلام، سه نوع ازدواج دارد: یکى ازدواج دائمکه بیشتر و بهطور عمده، مورد توجه زنان و مردان است و دیگرى ازدواج موقت، کهجنبه اضطرارى دارد و کمتر مورد توجه زنان و مردان است و سومى ازدواج به صورتآمیزش مرد با کنیز خود، که در شرائط کنونى به دلیل الغاء بردگى از سوى مجامعبینالمللى، به هیچوجه مطرح نیست. آئین مقدس اسلام -هرچند که احکامى در ارتباط بابردگان دارد- با بردهدارى موافقت ندارد و قوانین آن، در جهت الغاء بردگى است ونه ابقاء آن (4) .
هر سه نوع ازدواج، داراى ضوابط و احکام و مقرراتى است و هیچکدام، به زن ومرد، اجازه خروج از حدود و مرزها را نمىدهد.
اما در این میان، مطلوبترین و پسندیدهترین آنها ازدواج دائم است. چرا که زن ومرد را براى یک عمر به یکدیگر پیوند مىدهد.
ازدواج موقت
در چارچوب ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان، هیچکدام از زن و مرد،گمشده اصلى خود را نیافتهاند و -طبعا- در کنار یا در آغوش یکدیگر، احساس امنیتمستمر و سکون و آرامش که لازمه یک زندگى سعادتمندانه است، نمىکنند و به همینلحاظ است که فرزندان آنها هم ممکن است از مزایائى که فرزندان ازدواج دائمبرخوردارند، برخوردار نشوند. هرچند به لحاظ مزایاى قانونى میان فرزندان ازدواجدائم و ازدواج موقت و کنیزان، فرقى نیست.
در عین حال، آئین حنیف و سمح و سهل اسلام، با توجه به ضرورتهاى زندگى بشر،ازدواج را در شکل دائم آن، منحصر نکرد و ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان را هماجازه داد و این، درحالى است که اصل، ازدواج دائم و بقیه، فرع است.
در باره ازدواج موقت فرمود:
(فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضه) (5) .
«در مدتى که از زنان، متمتع مىشوید، اجرت آنها که فریضهاى است الهى، به آنهابدهید».
این جمله آیه شریفه، متفرع استبر جمله : (و احل لکم ما وراء ذلکم ان تبتغواباموالکم محصنین غیر مسافحین) (6) .
جمله «احل لکم ماوراء ذلکم» دلالت دارد بر این که به جز زنانى که در آیه قبلو بخشى از همین آیه، حرام شمرده شدهاند، بر شما حلالند. گیرم حلال بودن آنها منوط به این است که حقوق مالى آنها داده شود و آمیزش با آنها از راه زنا و سفاح، نباشد.
هنگامى که زنا و سفاح، خارج شود، باقى مىماند: ازدواج دائم و ازدواج موقت وآمیزش با کنیزان.
قبل از نزول سوره نساء و آیه متعه، عمل متعه به همین نام، در میان مسلمانانمعمول بوده (7) . و البته نه به صورت چیزى که در ردیف ازدواج دائم باشد. بنابراین،همانگونه که واژههائى از قبیل: حج، صوم، زکات، نماز و... براى مخاطبان وحى، مانوس بوده، واژه متعه هم واژه شناختهاى بوده و آنها منظور را درک مىکردند.
نقل شده است که «ابوحنیفه» از ابو جعفر مومن الطاق سوال کرد که: آیا متعهحلال است؟
گفت: آرى. «ابوحنیفه» گفت: پس چرا زنهاى فامیل خود را تشویق به متعه نمىکنى؟
وى در پاسخ گفت: هرکار حلالى مطلوب نیست. مردم از نظر مقام و منزلت، مختلفند وهرکسى در صدد بالا بردن قدر و منزلتخویش است، نه پائین آوردن آن (8) .
در ازدواج، دو چیز مطلوب است: یکى آمیزش روحها و دیگرى آمیزش بدنها.
اصل بر این است که هر دو مطلوب انسان در این پیوند مقدس، تامین و حاصل گردد.
اگر تامین هر دو ممکن نیست در عین حال، انسان دستخوش التهاب غریزه و جوششبىمهار شهوت جنسى است، چارهاى جز تامین دومى نخواهد بود.
به همین جهت است که «فتح بن یزید» مىگوید: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره متعهسوال کردم. فرمود:
«هى حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعه» (9) .
«این ازدواج براى کسى که ازدواج دائم نکرده است، حلال و مطلق است. چنین کسىباید عفتخود را از راه ازدواج وقتحفظ و پاسدارى کند».
«على بن یقطین» مىگوید: از حضرت ابوالحسن(ع) -یعنى امام هفتم- درباره متعهسوال کردم. فرمود:
«ما انت و ذاک؟! و قد اغناک الله عنها» (10) .
«تو را با متعه چه کار؟! خداوند تو را - به واسطه داشتن همسر دائم - از آن،بىنیاز کرده است.
ازدواج با کنیزان
معمولا انسانهاى آزاد از ازدواج با کنیزان، خوددارى مىکنند،چرا که این کار را مایه تنزل و شکستخود مىپندارند و رفعتشان خود را در اینمىبینند که با زنان آزاد و متشخص ازدواج کنند.
قرآن کریم به سبک دلنشینى، مردان را به ازدواج با کنیزان تشویق کرده و فرمودهاست:
(و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلههن وآتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان..) (11) .
«هر کس از شما نتواند از نظر توانائى و تمکن، با زنان عفیف آزاد و مومن،ازدواج کند، با کنیزان مومن، ازدواج کند. خداوند به ایمان شما داناتر است. ازشما با بعضى -از نظر ایمان- پیوند دارید. بنابراین، با آنها به اجازه مالکانشانازدواج کنید و اجرت آنها را -درحالى که پاکدامنى پیشه کرده و دنبال زنا ورفیقبازى نیستند- به نیکى بدهید».
با این دستور، از یکسو طلسم تکلفات را شکسته و ازدواج با کنیزان را راهحلمشکلات مالى و اقتصادى قرار داده و از سوى دیگر با جمله (بعضکم من بعض) شانکنیزان را بالا برده و براى آنها شرائط جذب و انجذاب را در محیط انسانهاى آزاد وعضویت در خانوادههائى که در شرف تشکیلند، فراهم ساخته است.
ائمه معصوم علیهم السلام کنیزان شایسته را خود خریدارى و آزاد مىکردند و آنها را به عقدهمسرى خود یا فرزندان خود درمىآوردند. به همین جهت است که به شهادت مسلم تاریخو حدیث، چند تن از آن بزرگواران، از مادرانى که در اصل کنیز و برده بودهاند، بهدنیا آمدهاند.
امام سجاد(ع) کنیزى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد. آنگاه با او پیمانهمسرى بست. «عبدالملک مروان» خلیفه اموى نامهاى جسارتآمیز به آن حضرت نوشت واو را بر این کار ملامت کرد و با بودن زنان نجیب و متشخص قریش چنین ازدواجى را دور از شخصیت آن امام همام دانست.
حضرت به او پاسخ دندانشکنى دادند و خاطرنشان کردند که ازدواج با زنان قرشى مایه فخر و مباهات نخواهد بود. کنیزى که آزاد شده و با امام پیمان همسرى بسته،زنى شرافتمند و پرهیزکار است. فقر و گمنامى و سابقه بردگى به شخصیت او ضررى نمىزند و در پایان نوشت:
«فلا لوم على امرء مسلم، انما اللوم لوم الجاهلیه، والسلام» (12) .
«بر هیچ مرد مسلمانى ملامت نیست. ملامت، تنها ملامت جاهلیت است».
هنگامى که «سلیمان بن عبدالملک»، نامه حضرت را مىخواند، برآشفته مىشود.
ولى پدر به او توصیه مىکند که دم فرو بندد. چرا که ازدواج با کنیز براى شخصیتوالائى چون امام سجاد(ع) مایه رفعت و عظمت و الگوئى براى دیگران است.
در حقیقت، امام -به طور غیر مستقیم- شیوه زندگى «عبدالملک» و سایر امویان را محکوم و درخور ملامت، معرفى مىکند. آنها رفتار و گفتارشان بر مبناى جاهلیت است و هرکس چنین باشد، در خور ملامت است.
رفتار امام، رفتارى -به تمام معنى- اسلامى و رفتار عبدالملک، رفتارى -به تماممعنى- جاهلى است. هرکس رفتار اسلامى دارد، درخور تمجید و هرکس رفتار جاهلى دارد،در خور ملامت است.
آمیزش با کنیزان
آمیزش باکنیزان، غیر از ازدواج است. ممکن بوده است که افرادىبا کنیزان با اذن مالکانشان، ازدواج دائم یا موقت کنند. ولى شخصى که مالک کنیزاست. مىتواند در چارچوب مقررات شرع، با کنیز خود درآمیزد. در این صورت، اگرفرزندى به دنیا بیاید، در ردیف فرزندانى است که از طریق ازدواج به دنیا آمدهاند.
با این فرق که پس از مرگ مالک، کنیز از سهمالارث فرزند خود آزاد مىشود. دراصطلاح فقهى، چنین کنیزى «ام ولد» -یعنى مادر فرزند- نامیده مىشود.
به هرحال، آمیزشى که در چارچوب مقررات و قوانین شرعى واحیانا عرفى صورتمىگیرد، منشا تکالیف و وظائفى مىشود. این آمیزش مشروع خود، یک تکلیف و در عینحال، منشا تکالیفى است.
زناکاران تنها به ارضاء شهوت مىاندیشند و مخصوصا مردان زناکار، گریز ازمسوولیت دارند. حال آن که ممکن است زن زناکار، به خاطر باردارى و عوارض دیگر بامشکلات زیادى رو به رو شود و قهرا اگر فرزندى به دنیا بیاید، از مشکلات کمرشکنمادر بىنصیب نخواهد ماند و چوب آن را خواهد خورد.
اسلام، گریز از مسوولیت را دون شان انسان مىداند. ارزش انسان به قبول مسوولیتاست. آمیزش بدون مسوولیت و خارج از محدوده مقررات، جنایتى بزرگ و عملى شوم است.
آن آمیزشى محترم و مقدس و با میمنت است که همراه با قبول مسوولیتباشد. آن هممسوولیتى همهجانبه که هم سعادت زن و مرد را تامین کند و هم سعادت فرزندان را.
در آمیزشهائى که اسلام تجویز کرده، به سرنوشت فرزندان کاملا توجه شده.
هرچند که پیوند زن و مرد در متعه، موقت و زودگذر است.
پىنوشتها:
1- در فقه اسلامى ازپیوند سببى دیگر نیز یاد مىشود که یکى از آنها «ولاء عتق» و دیگرى «ولاء ضمانجریره» و سومى «ولاء امامت» است. در کتاب ارث، موجبات ارث را به نسب و سبب، وسبب را به همسرى و ولاء، و ولاء را به سه قسم مزبور، تقسیم کردهاند. ولاء عتق ازآن کسى است که بندهاى را آزاد کند. و ولاء ضمان جریره، از آن دو شخصى است که بایکدیگر عهد کنند که اگر یکى از آنها مرتکب جنایتى شد، دیه آن را دیگرى بپردازدو ولاء امامت، از آن امام است. اگر کسى بمیرد و هیچ وارثى نداشته باشد، میراث اوبه ترتیبى که ذکر شد، به یکى از ولاءهاى سهگانه مىرسد و امام وارث کسى است کههیچ وارث نسبى و سببى ندارد.(ر.ک. فقه مقدماتى3، ص 194، به همین قلم، دانشگاهپیام نور).
2- در خصوص ولاء امامت، این توضیح لازم است که در میان پیوندهاى سببى، دو نهاداست که در خور اهمیتبسیارند: یکى نهاد خانواده که مبتنى بر قوانین ازدواج استو دیگرى نهاد امامت که مبتنى بر نصب مستقیم یا غیر مستقیم خداوند و بیعت مردماست. این دو پیوند به هیچوجه قابل قیاس با دو پیوند سببى دیگر نیستند. اینهاهمزاد بشرند. تا بشرى در روى زمین باشد، به امامت و خانواده نیاز دارد. مادرباره ولاء امامت و مقایسه آن با خانواده، بحث جداگانهاى خواهیم داشت. درحالحاضر، از ولاء عتق و ولاء ضمان جریره، در جامعه ما و شاید جوامع دیگر اسلامى خبرىنیست. تحقق جامعه ایدهآل و سعادتمند، منوط به تحقق این دو نیست. حال آن که بدونامامت و خانواده، تحقق جامعه سعادتمند غیر ممکن است.
3- المومنون: 5 تا 7.
4- در اسلام یکى از مصارف زکات و یکى از کفارات، آزاد کردن بردگان است. موارد دیگرى هم هست که فعلا مجال تفصیل آن نیست.
5- النساء: 25.
6- النساء: 24.
7- المیزان، ج4، ص 290.
8- رجوع شود به تفسیر کنزالدقائق از میرزا محمد مشهدى، ج2، ص 419، ازانتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. به نقل از الکافى، ج5، ص 450، کتابالنکاح.
«ابو جعفر محمد بن على بن نعمان احول» ملقب به مومن الطاق از شاگردان مکتبامام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و سخنش براى ما حجت است.
9- الکافى، ج5، ص 337.
10- مستدرک الوسائل، ج2، ص 588.
11- النساء: 25.
12- بحارالانوار، ج11، ص 45.