آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۳

چکیده

جریان برنامه ریزی وکالتی، با هدف مبارزه با تبعیض نژادی در شهرهای آمریکا و دفاع از مردم فقیر و محرومان در سال 1965 توسط پل دیویدف مطرح گردید شکل گرفت.(مهدیزاده، 1385) این نظریه در نیمه دوم دهة شصت مطرح و در دهة هفتاد مورد اقبال و توجه قرار گرفت. دیویدف عنوان می نماید که اگر آن طور که نظریه برنامه ریزی سنتی ادعا می کند، برنامه ریزی فرایندی عقلانی و تکنوکراتیک باشد، قاعدتاً همة این برنامه ها باید مثل هم باشند. زیرا همگی براساس روش شناسی و مبانی نظری واحدی تهیه شده اند. اما در جاهایی که این اتفاق افتاده است برنامه ها مثل هم نبوده اند و همین نکته نشان می دهد که برنامه ریزی موضوعی فنی و تکنوکراتیک نیست بلکه با ارزش ها و اولویت های مردم رابطه دارد. با پذیرش چندگانه باوری در برنامه ریزی، واژه وکالتی معنا پیدا می کند، زیرا برنامه ریز به عنوان یک متخصص، نقش وکیل اجتماعات شهری یا روستایی، گروههای شغلی، قومی ونژادی، شهرها، منطقه ها، و یا حتی کشورها را برعهده می گیرد. نکتة مهم در اینجاست که برنامه ریزی که وکیل یک گروه یا اجتماع می شود می بایست ارزش ها، منافع و اولویت های آن گروه را باور داشته باشد، با آنها همدردی کند، به نفع اهداف آنها تبلیغ کند و در جهت تحقق اهدافشان بکوشد. به دنبال مطرح شدن رهیافت وکالتی در برنامه ریزی و توجه بسیاری از صاحبنظران، این رهیافت وارد مقوله برنامه ریزی شهری شد. رهیافت برنامه ریزی وکالتی، ره آورد گفتگوهای طرفداران عدالت اجتماعی درباره مسائل جوامع و به خصوص جوامع شهری است. با توجه به اهمیت مقوله عدالت اجتماعی در مباحث مرتبط با برنامه ریزی شهری، هدف از این مقاله ابتدا معرفی و نقد برنامه ریزی وکالتی و سپس بررسی مسئله نابرابری و ارتباط آن با برنامه ریزی وکالتی است.

تبلیغات