آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

بازشناسی من و جهان، از طریق دیگری، یکی از مفاهیم بنیادین گفتمان تقابلی غرب را شکل می دهد، چرا که خودی فرضیه ی خویشتن شناسی آدمی است و عینیت بخشیدن به آن چه در درون خودی وجود دارد، با حضور دیگری تبلور می یابد. از این روست که سپهر اندیشگی ”دیگری“در حوزه های جامعه شناسی ، ادبیات، و فلسفه بسط یافته است. در این پژوهش، ابتدا سیر فکری و تاریخی مفهوم دگربودگی از نظر اندیشه ورانی چون هوسرل، هایدگر، لویناس، باختین، و کریستوا ارائه می شود. سپس، با روش تحلیل و توصیف محتوا، رهیافت های دگرانگاری در اشعار فرخ زاد بازنمایی می گردد تا روند دیگرآیینی در اشعارش نشان داده شود. در این راستا، مرزهای دیگری و من، براساس کنش های آن ها، طبقه بندی می شوند که از جمله ی آن ها می توان به ”معشوق به مثابه ی دیگری“، ”زن به مثابه ی دیگری“، ”دیگری آرمانی“، و... اشاره کرد. در نتیجه ی این بررسی آشکار می شود که شاعر با استفاده از حضور و غیاب خود و دیگری، فرضیه های مرتبط با دیگری جنسیتی را در اشعارش نمایان می سازد. او با استفاده از ادبیات زنانه می کوشد بر جامعه و فرهنگ مردسالارانه بشورد. آن چه در تحلیل شعر فروغ، با پیش فرض غیریت/دیگری قابل تامل به نظر می رسد، این است که دیگری هنگامی به حاشیه رانده می شود که شاعر از شگرد حدیث نفس یا خودسرایی استفاده می کند.

تبلیغات