داستان سیاه زنگی اثر زکریا تامر داستان نویس سوری است که در فضایی سوررئالیستی رخ می دهد و به شیوه سیال ذهن روایت می شود و به این دلیل، شخصیت ها و حوادث داستان برگرفته از ناخودآگاه نویسنده اند. این مقاله در تحلیل داستان مذکور به تحلیل شخصیت های داستان و حوادث آن از منظر نظریه های روانکاوی جدید پرداخته است و هریک از شخصیت های داستان را طبق تقسیم بندی فروید نماد و نماینده بخشی از ناخودآگاه انسان قرار داده است. بدین ترتیب، شخصیت «سیاه زنگی» در داستان، نماینده بخش «نهاد» در دستگاه روانی انسان و شخصیت «راوی» در بسیاری مقاطع، نماینده «من» است و شخصیت های فرعی «دخترک» (مقطع سوم) و «سرکارگر» (مقطع پنجم) نماینده «فرامن» هستند. در تحلیل روانکاوانه حوادث داستان باید گفت، این حوادث در دو دوره از حالت های روانی نویسنده اتفاق می افتد: قسمت های ابتدایی داستان مربوط به دوران غلبه غریزه حیات بر ذهن نویسنده است و قسمت پایانی داستان (مقطع ششم) مربوط به چیرگی غریزه مرگ بر غریزه حیات در اندیشه اوست.