به نظر حکمای اشراقی، شدت وضعف، کمال ونقص و زیادت ونقصانی که در افراد برخی از ماهیات مشاهده می شود، مستلزم تشکیک در ماهیات است. نظر آنها بیشتر معطوف به تشکیک در افراد ماهیتهای عرضی از قبیل کیفیات وکمیات است، نه در افراد ماهیتهای جوهری، اما فلاسفه مشائی منکر تشکیک در مطلق ماهیات شده و بر نفی آن استدلال کرده اند و تشکیک را به مفاهیم عرضی از قبیل ابیض و اسود ونه بیاض و سواد، برگردانده اند وپس از دریافت این نکته که مفهوم از آن نظر که مفهوم است قابل تشکیک نیست، تفاوت شدت وضعف، کمال ونقص تشکیکی اشیای خارجی را به خصوصیتهای فردی آنها ارجاع داده اند. این نظر حکمای مشائی، زمینه تحقیق صدرالمتالهین را فراهم نمود تا بر مبنای اصالت وجود، تمام شدت وضعف، کمال ونقص، تقدم و تاخر و اولویت و عدم اولویت تشکیکی موجودات را مربوط به هویت عینی آنها که همان وجود است بداند.