آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

حق متفاوت بودن

 

مسائل‌ مربوط‌ به‌ روانشناسی‌ زن، به‌ عنوان‌ روح‌ انسانی، بسیار پیچیده‌ و رازور و بیکرانه‌ است، بویژه‌ با توجه‌ به‌ وجه‌ تمایزها و اختلافهایی‌ که‌ روحیه‌ زنانه‌ و مردانه‌ دارد.

ارزیابی‌ وجه‌ تساوی‌ها و یگانگیها و وجه‌ تمایزها و دوگانگیها، موضوعی‌ مهم‌ است؛ زیرا که‌ جنس‌ نرینه‌ و مادینه‌ در عین‌ حال‌ که‌ یگانه‌ هستندو دارای‌ روحی‌ انسانی، وجه‌ تمایزهایی‌ اصولی‌ نیز دارند که‌ خود ژرفنگری‌ و کاوشگری‌ است، و بررسی‌ ابعاد روان‌ زن، از این‌ دیدگاه‌ نیز کاری‌ کارستان‌ است‌ و متخصصان‌ پرحوصله‌ و اندیشمندان‌ ژرف‌ اندیشی‌ می‌خواهد که‌ در پهنة‌ روان‌ زن، گام‌ بگذارند و به‌ بررسی‌ و تحقیق‌ بپردازند و وجه‌ تمایزهای‌ آن‌ را مشخص‌ کنند. در این‌ زمینه، بررسیها انجام‌ گرفته‌ و کتابهایی‌ نیز به‌ نگارش‌ آمده‌ که‌ باید این‌ حرکت‌ علمی‌ بیش‌ از پیش‌ ادامه‌ یابد و دانشمندان‌ مسلمان‌ این‌ موضوع‌ را در رابطه‌ با تعالیم‌ اسلامی‌ ارزیابی‌ کنند. این‌ بررسیها موجب‌ می‌گردد که‌ حقوقدانان‌ و جامعه‌شناسان، در تعیین‌ جایگاه‌ زن‌ به‌ کجراهه‌ نروند و راهی‌ به‌ افراط‌ یا تفریط‌ نپیمایند. نخستین‌ موضوع، شناخت‌ واقعیت‌ تردیدناپذیر اختلافها و دوگانگیهاست‌ همینکه‌ عینیت‌ خارجی‌ دو جنس‌ زن‌ و مرد و بررسیهای‌ علمی‌ آن‌ را اثبات‌ می‌کند:

«زن‌ و مرد تنها به‌ همین‌ جهت‌ که‌ از دو جنس‌ نر و ماده‌اند، برخلاف‌ تمام‌ تبلیغات‌ هواداران‌ افراطی‌تساوی‌ حقوق‌ زن‌ و مرد، دارای‌ کارکردها و فونکسیون‌های‌ زیستی‌ و جهان‌بینی‌ و روحیات‌ مختلفی‌ هستند؛ بطوریکه‌ روانشناسان‌ امروز به‌ موازات‌ تقسیم‌ جسمانی‌ بدن‌ نرینه‌ و مادینه، به‌ تعیین‌ دو روحیة‌ نرینه‌ و روحیة‌ مادینه‌ پرداخته‌اند»(1)

حتی‌ در اجتماعاتیکه‌ اصل‌ تساوی‌ را در همة‌ پهنه‌های‌ زندگی، میان‌ دختر و پسر پیاده‌ کردند، نتوانستند این‌ دوگانگیها را که‌ در عینیت‌ زندگی‌ خود را به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد، انکار کنند.

«در ممالکی‌ مانند ایالات‌ متحده‌ آمریکا که‌ ارتقا مقام‌ اجتماعی‌ زن‌ بطور واضحتری‌ صورت‌ می‌پذیرد، معمولاً‌ پسرها و دخترها در تمام‌ موضوعات‌ مختلف‌ شرکت‌ می‌کنند. با این‌ حال‌ اغلب‌ مربیان‌ وجود اختلافات‌ اساسی‌ بین‌ پسران‌ و دختران‌ دبستانی‌ را بدون‌ آنکه‌ تعریف‌ روشنی‌ از آن‌ داشته‌ باشند، قبول‌ دارند. مربیانی‌ که‌ مسولیت‌ ادارة‌ پیاپی‌ کلاسهای‌ دخترانه‌ و پسرانه‌ و بازرسانی‌ که‌ در یک‌ دوره‌ از هر یک‌ از این‌ کلاسها به‌ کلاسهای‌ دیگر سر می‌زنند، گاهی‌ مرز تقابل‌ در دو جامعه‌ و لزوم‌ انطباق‌ مجدد آنان‌ سخن‌ می‌گویند. ولی‌ مسأله‌ اختلاف‌ بین‌ دو جنس‌ در یک‌ کلاس‌ مختلط، که‌ تا اندازه‌ای‌ در تمام‌ روستاها وجود دارد، با اهمیت‌ و اشکال‌ هرچه‌ تمامتر به‌ چشم‌ می‌خورد... اختلافات‌ بدنی‌ و ذهنی‌ که‌ واقعاً‌ بین‌ اکثریت‌ مردها و اکثریت‌ زنها وجود دارد، و اختلاف‌ نقشهای‌ اجتماعی‌ حاصل‌ از آنها، به‌ پیدایش‌ فکر «نمونه‌های‌ مذکر و مؤ‌نث» منجر شده‌ است. که‌ بدون‌ شک‌ یک‌ امر مجرد و ذهنی‌ است؛ ولی‌ بهمان‌ اندازه‌ هم‌ مؤ‌ثر می‌باشد. از طرف‌ دیگر، هر فرد بزودی‌ درمی‌یابد که‌ در تمام‌ دورة‌ حیات‌ خود به‌ یکی‌ از این‌ نمونه‌ها متعلق‌ است. و این‌ امر چه‌ قبول‌ شود و چه‌ رد شود همانطور که‌ خواهیم‌ دید، در رفتار فرد و خصوصاً‌ در سازش‌ اجتماعیش، مانند سازش‌ خانوادگی، تحصیلی‌ یا شغلی، نقش‌ مؤ‌ثری‌ بازی‌ می‌کند...»(2)

جنسیت‌ نه‌ تنها در اشکال‌ آشکار آن؛ بلکه‌ در شراشر هستی‌ زن‌ یا مرد، تاثیرگذار است‌ و تمایزهایی‌ را موجب‌ می‌گردد بگونه‌ای‌ که‌ می‌توان‌ به‌ درستی‌ انتظار داشت‌ که‌ اختلافاتی‌ از مقوله‌ بدنی‌ بارزترین‌ اختلافات‌ باشند. ترمن‌ گفته‌ است‌ که:

«هر سلول‌ بدنی‌ انسانی‌ حامل‌ علامت‌ جنس‌ خود می‌باشد،،...»؛ «...یکایک‌ سلولهای‌ بدنش، همچنین‌ دستگاههای‌ عضوی‌ و مخصوصاً‌ سلسله‌ عصبی، نشانة‌ جنس‌ او را بر روی‌ خود دارد».(3)

بی‌تردید، مناسبات‌ و تاثیرگذاریهایی‌ میان‌ اشکال‌ و جنبه‌های‌ بدنی‌ و روحیات‌ انسانها وجود دارد. ریخت‌ها، شکلها، اندازه، قد وضع‌ جمجمه، مغز و دیگر اعضا، صرفنظر از اختلافات‌ عضوی‌ و فیزیرلوژیکی‌ که‌ در دو جنس‌ دارد، در مسائل‌ روانی‌ و فکری‌ نیز تاثیراتی‌ ژرف‌ می‌گذارد. تفاوتهای‌ قد، وزن، شکل‌ و بسیاری‌ از ویژگیهای‌ فیزیولوژیکی‌ دیگر، تفاوتهای‌ شخصیت‌ را آشکار می‌سازند، یا دست‌ کم‌ پیش‌ درآمدی‌ برای‌ آن‌است. اصولاً‌ در روانشناسی، حتی‌ روانشناسی‌ جنس‌ واحد، این‌ موضوع‌ کاملاً‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌ که‌ وضعیت‌ بدنی‌ در چگونگیهای‌ روانی‌ تاثیرگذار است. از اینرو در روانشناسی‌ به‌ دسته‌بندیهای‌ روانی‌ براساس‌ اشکال‌ و تیپها می‌پردازند و برای‌ تیپ‌ بطنی‌ یا تیپ‌ استخوانی‌ یا تیپ‌ عضلانی، یا بلند قد و کوتاه‌ قد و... روحیات‌ متفاوتی‌ قائلند، و هر یک‌ دارای‌ ویژگیهای‌ مخصوص‌ به‌ خود هستند، که‌ در ارتکاب‌ جرم، استعداد آموزش، ذوق‌ هنری‌ و نوع‌ گرایشها تاثیر دارد، و انسانهای‌ درونگراو برونگرا در روانشناسی، از همین‌ زمینه‌های‌ بدنی‌ پدید آمده‌ است:

«... شکل‌ ما، معرف‌ عادات‌ فیزیولوژیکی‌ و حتی‌ طرز تفکر عادی‌ ماست. در چهره‌ حتی‌ می‌توان‌ چیزهایی‌ عمیقتر از فعالیتهای‌ باطنی‌ را خواند و نه‌ تنها از آن‌ معایب‌ یا فضائل‌ و ذکاوت‌ یا بلاهت‌ و احساسات‌ و عادات‌ مخفی‌ شخصی‌ را دریافت‌ بلکه‌ ساختمان‌ جسم‌ او و حساسیت‌ وی‌ را برای‌ ابتلای‌ به‌ بیماری‌های‌ جسمی‌ و روانی‌ نیز شناخت. کسیکه‌ راه‌ تحقیق‌ را می‌داند، در چهرة‌ هرکس‌ توصیف‌ کاملی‌ از جسم‌ و جان‌ او را می‌خواند. نبایستی‌ کورکورانه‌ بخاطر تامین‌ زیبایی‌ و نیرومندی‌ عضلات، اندازه‌های‌ بدن‌ را تغییر داد زیرا هر تغییر کوچکی‌ در حجم، موجب‌ پیدایش‌ تحولات‌ عمیقی‌ در فعالیتهای‌ فیزیولوژیکی‌ و روانی‌ ما خواهد گردید. عموما افراد خیلی‌ حساس‌ و پرکار و پرمقاومت‌ حجیم‌ نیستند و این‌ در مورد نوابغ‌ نیز صدق‌ می‌کند... مخصوصاً‌ شکل‌ و حرکات‌ و قیافه، معرف‌ صفات‌ بدنی‌ و آئینه‌ شعور ماست. فعالیتهای‌ روانی، با فعالیتهای‌ فیزیولوژیکی‌ بدن‌ بستگی‌ دارد.»(4)

اکنون‌ ذیل‌ عناوینی، فهرست‌وار، به‌ برخی‌ از تفاوتهای‌ دو جنس‌ اشاره‌ می‌شود:

 

1 - رشد دختر و پسر

متخصصان‌ می‌گویند:

«...رشد دختران‌ سریعتر از پسران‌ است، به‌ این‌ معنا که‌ رشد استخوان‌ بندی، رویش‌ دندانها و رشد غدد تناسلی‌ در آنها سریعتر از پسرهاست. سبقت‌ متوسط‌ دخترها از پسرها که‌ در حدود یک‌ یا دو سال‌ می‌باشد، در تمام‌ مدت‌ کودکی‌ و بلوغ‌ پایدار است...»(5)

2 -  قدرت‌ بدنی‌ و توان‌کاری‌

بیگمان‌ در موجودات‌ زندة، انسانی‌ یا حیوانی، قدرت‌ و توان‌ بدنی‌ جنس‌ نرینه‌ بیشتر است‌ از اینرو برای‌ تلاشهای‌ سخت‌ و توانفرسا بیشتر آمادگی‌ و کارآرایی‌ دارد و عرصه‌های‌ عملی، آنگاه‌ که‌ دشوارتر و خطرآفرین‌تر باشد میدان‌ جنس‌ مذکر است.

«...پسرها از لحاظ‌ ظرفیت‌ حیاتی، و خصوصاً‌ از لحاظ‌ نیروی‌ عضلانی، در تمام‌ سنین‌ از دختران‌ بالاترند...(به‌ استثنای‌ بین‌ 11 تا 14 سالگی‌ که‌ در این‌ موقع‌ یک‌ برتری‌ خفیف‌ زنانه‌ در دختران‌ دیده‌ می‌شود)، بالاخره‌ فعالیت‌ حرکتی‌ پسران‌ از فعالیت‌ حرکتی‌ دختران‌ در تمام‌ سنین‌ عمر بیشتر است.»

 3 - غدد جنسی‌ و تولید مثل‌

وضعیت‌ غدد تناسلی‌ در زن‌ و مرد، متفاوت‌ است‌ و هر یک‌ بگونه‌ای‌ متمایز از دیگری، ساز و کار بقای‌ نسل‌ را بر عهده‌ دارند. از نظر زمانی‌ نیز تمایز زیادی‌ میان‌ راه‌کارهای‌ مادینه‌ و نرینه‌ وجود دارد و مسائل‌ جانبی‌ دیگری‌ چون‌ تاثیرات‌ ژنتیکی‌ و خلق‌ و خویهای‌ وراثتی‌ که‌ بسیار پر ژرفا و رازوار و شگفت‌ انگیز است. مهمتر اینکه‌ این‌ موضوع‌ بسیار مهم‌ که‌ از پیچیده‌ترین‌ شاهکارهای‌ آفرینش‌ است، در همین‌ جا پایان‌ نمی‌یابد؛ بلکه‌ تاثیرهای‌ شگرفی‌ در مجموعة‌ سازمان‌ وجودی‌ زن‌ و مرد (تنی‌ و روانی) بر جای‌ می‌گذارد و این‌ تمایزها و تفاوتها از افراد نوع‌ انسانی، دو موجود کاملاً‌ متمایز می‌سازد. بر بعد عاطفی‌ دو جنس‌ تاثیر می‌گذارد بر بعد روانی‌ نیز موثر است. ذهن‌ و هوش‌ نیز از این‌ تفاوتها اثرپذیر است، حتی‌ در ذوق‌ و سلیقه‌ و احساس‌ هنری‌ انسانها نیز تاثیرهایی‌ ژرف‌ دارد و سرانجام‌ در شخصیت‌ زن‌ و مرد موثر است‌ و از دو جنس، دو شخصیت‌ متمایز و دوگانه‌ می‌سازد. قلم‌ را به‌ دست‌ متخصصان‌ می‌سپاریم:

«... غدد تناسلی‌ نه‌ تنها وظیفة‌ حفظ‌ نسل‌ ونژاد را بر عهده‌ دارند، بلکه‌ در تشدید فعالیتهای‌ فیزیولوژیکی‌ و روانی‌ و معنوی‌ ما نیز مؤ‌ثرند. ما بین‌ خواجه‌ها هیچگاه‌ فلاسفه‌ بزرگ‌ و دانشمندان‌ بزرگ‌ و حتی‌ جنایتکاران‌ بزرگی‌ پیدا نشده‌ است. بیضه‌ها و تخمدانها اعمال‌ پردامنه‌ای‌ دارند. نخست‌ اینکه‌ سلولهای‌ نر یا ماده‌ می‌سازند... در عین‌ حال‌ مواد‌ی‌ ترشح‌ می‌کنند، و در خون‌ می‌ریزند که‌ در نسوج‌ و اندامها و شعور ما خصایص‌ جنس‌ مرد یا زن‌ را آشکار می‌سازد. همچنین‌ به‌ تمام‌ اعمال‌ بدنی‌ ما شدت‌ می‌دهند. ترشح‌ بیضه‌ها موجِد تهور و جوش‌ و خروش‌ و خشونت‌ می‌گردد. و این‌ همان‌ خصایصی‌ است‌ که‌ گاو نر جنگی‌ را از گاوی‌ که‌ در مزارع‌ برای‌ شخم‌ بکار می‌رود، متمایز می‌سازد. تخمدان‌ نیز بهمین‌ طریق‌ بر روی‌ وجود زن‌ اثر می‌کند. ولی‌ فقط‌ در یک‌ دوره‌ از زندگی‌ او فعالیت‌ دارد و در دوران‌ یاسس‌ کوچک‌ می‌شوند و از کار باز می‌ایستد. به‌ علت‌ کوتاهی‌ زمان‌ فعالیت‌ تخمدان، زن‌ در پیری‌ از مرد شکسته‌تر بنظر می‌رسد، برعکس‌ بیضه‌ها تا پایان‌ عمر فعال‌ میمانند. اختلافیکه‌ بین‌ زن‌ و مرد موجود است، تنها مربوط‌ به‌ شکل‌ اندامهای‌ جنسی‌ آنها و وجود زهدان‌ و انجام‌ زایمان‌ نزد زن‌ و طرز تعلیم‌ خاص‌ آنها نیست؛ بلکه‌ نتیجة‌ علتی‌ عمیقتر است، که‌ از تاثیر مواد شیمیایی‌ مترشحه‌ غدد تناسلی‌ در خون‌ ناشی‌ می‌شود. به‌ علت‌ عدم‌ توجه‌ به‌ این‌ نکته‌ اصلی‌ و مهم‌ است‌ که‌ طرفداران‌ نهضت‌ زن‌ فکر می‌کنند، که‌ هر دو جنس‌ می‌توانند یک‌ قسم‌ تعلیم‌ و تربیت‌ یابند و مشاغل‌ و اختیارات‌ و مسئولیتهای‌ یکسانی‌ بعهده‌ بگیرند. زن‌ در حقیقت‌ از جهات‌ زیادی‌ با مرد متفاوت‌ است... سلولهای‌ بیضه، در تمام‌ طول‌ عمر مرد دائماً‌ به‌ ساختن‌ هستة‌ اولیه‌ که‌ تمام‌ سلولهای‌ موجود تازه‌ از تقسیمات‌ بعدی‌ آن‌ پدیدار می‌شود، به‌ یک‌ اندازه‌ سهیمند، ولی‌ مادر علاوه‌ بر نیمه‌ مواد هستة‌ سلول، تمام‌ پروتوپلاسمایی‌ را که‌ دورادور این‌ هسته‌ را می‌گیرد، نیز می‌دهد، و به‌ این‌ ترتیب‌ وظیفه‌ او در ایجاد جنین‌ از پدر مهمتر است... وظیفه‌ مرد در تولید مثل، کوتاه‌ است‌ ولی‌ از آنِ‌ زن‌ تقریباً‌ 9 ماه‌ بطول‌ می‌انجامد. در این‌ مدت‌ جنین‌ بوسیله‌ موادیکه‌ با خون‌ مادر پس‌ از تصفیه‌ در جفت‌ به‌ او می‌رسد، تغذیه‌ و رشد می‌کند. در حالیکه‌ کودک‌ مواد لازم‌ برای‌ رشد خود را از مادر می‌گیرد، و با آن‌ بافتهای‌ جدیدی‌ می‌سازد، بعضی‌ از ترشحات‌ بافتی‌ خود را نیز به‌ مادر می‌دهد...در تمام‌ مدت‌ آبستنی، مادر را تحت‌ تاثیر خود قرار می‌دهد و گاهی‌ او را مسموم‌ می‌کند. خلاصه‌ وجود جنین‌ در زهدان‌ مادر، به‌ علت‌ آنکه‌ بافتهایشان‌ با یکدیگر متفاوت‌ است‌ عمیقا در وجود زن‌ موثر است، و در حین‌ آبستنی، حالت‌ فیزیولوژیکی‌ و روانی‌ او را تغییر می‌دهد...»(6)‌‌ «... سلولهای‌ اعضای‌ بدن، ار خود موادی‌ ترشح‌ و در خون‌ می‌ریزند که‌ محققاً‌ بر روی‌ فعالیت‌ روانی‌ و معنوی‌ آدمی‌ موثر است. بیضه‌ها از تمام‌ غدد مترشحة‌ داخلی، نفوذ بیشتری‌ بر روی‌ قدرت‌ و حالت‌ روحی‌ ما دارد. در هنرمندان‌ و شعرای‌ بزرگ‌ و قدیسین‌ و فاتحین، عموماً‌ تمایل‌ جنسی‌ شدید بوده‌ است. برداشتن‌ غدد جنسی‌ حتی‌ پیش‌ افراد بالغ، تغییراتی‌ را در حالات‌ روانی‌ سبب‌ می‌شود. بعد از بیرون‌ آوردن‌ تخمدانها، زنان‌ خموده‌ می‌شوند و قسمتی‌ از فعالیتهای‌ فکری‌ و یا حس‌ اخلاق‌ خود را از دست‌ می‌دهند. و در کسانی‌ که‌ با عمل‌ جراحی، بیضه‌ها را برمی‌دارند، شخصیت‌ کم‌ و بیش‌ زائل‌ می‌شود...هنرمندان‌ بزرگ‌ تقریباً‌ همه‌ عشاق‌ بوده‌اند. گویی‌ فعالیت‌ غدد جنسی‌ برای‌ برخورداری‌ از الهام‌ ضروری‌است. عشق‌ وقتی‌ به‌ مطلوب‌ خودنرسد، روح‌ را تحریک‌می‌کند وبرمی‌انگیزد. اگر «بئاتریکس» زوجة‌ «دانته» شده‌بود، شایددیگراثربزرگ‌ شاعر «کمدی‌الاهی» به‌ وجودنمی‌آمد...»(7) ‌  «...اگر فرض‌ کنیم‌ که‌ عوامل‌ غدد ترشحی‌ می‌توانند در رفتار انسان‌ تاثیری‌ داشته‌ باشند. متعجب‌ نخواهیم‌ شد از اینکه‌ از لحاظ‌ روانی‌ نه‌ فقط‌ صفات‌ مذکر و مؤ‌نث‌ کاملا مشخص‌ و متفاوت‌ از یکدیگر پیدا کنیم؛ بلکه‌ فقط‌ از «تمایلات‌ بارز» مخصوصی‌ هر جنس، که‌ تحت‌ تاثیر تغییرات‌ فردی‌ خیلی‌ مهمی‌ می‌باشند، سخن‌ بگوییم...ولی‌ مسأله‌ در خارج‌ از تظاهرات‌ پسیکوفیزیولوژیک‌ (روان‌ زیستی) حاصله‌ از جنس، همراه‌ تجلیات‌ دیگری‌ که‌ وابسته‌ به‌ آن‌ می‌باشند، تاثیری‌ خاص‌ در رشد شخصیت‌ دارد...»(8)

‌4-  بعد عاطفی‌

این‌ نیز روشن‌ است‌ که‌ در بعد عاطفی، زن‌ و مرد، فرقهایی‌ بسیار دارند. زنان‌ از عواطف‌ بیشتری‌ برخور دارند، و زودتر از صحنه‌های‌ احساسی‌ و عاطفی‌ تأثیر می‌پذیرند و به‌ هیجان‌ می‌آیند ارزشهای‌ عاطفی‌ در این‌ دو جنس‌ نیز با نوع‌ جنسیت‌ آنان‌ بستگی‌ دارد. زن‌ با دید مادینه‌ به‌ موضوعات‌ و مسائل‌ و زندگی‌ و انسانهای‌ دیگر را می‌نگرد، و مرد با چشم‌ نرینه. اگر این‌ سخن‌ به‌ طور نسبی‌ درست‌ باشدکه‌ انسان‌ در دید و داوری‌ خویش، نسبت‌ به‌ هر چیز هم‌ تماشاگر است‌ و هم‌ بازیگر، و بهر حال‌ هر پدیده‌ رنگ‌ و حالتی‌ از ویژگیهای‌ شخصی‌ می‌گیرد (گرچه‌ اصل‌ موضوع‌ ثابت‌ باشد)؛ ویژگیهای‌ جنسی، نقش‌ بیشتری‌ در چگونگی‌ دید و بینش‌ زن‌ و مرد دارد. این‌ خود حکمتی‌ بزرگ‌ در نظام‌ آفرینش‌ است‌ که‌ نوع‌ زن‌ از عواطف‌ بیشتری‌ برخوردار باشد، تا کار نسل‌سازی‌ و تشکیل‌ خانواده، سامان‌ افزونتری‌ یابد.

‌‌5 - بعد عقلی‌

نخستین‌ موضوع‌ تفاوت‌ وزن‌ مغز در مرد و زن‌ است. زن‌ در تمام‌ نژادها، میزان‌ ظرفیت، جمجمه، و مقدار نخائی‌ او از مرد کمتر است، بهمان‌ نسبت‌ در همة‌ نژادها قدش‌ از مرد کوتاه‌تر است. مغز زن‌ در کلیة‌ نژادها به‌ نسبت‌ 100 الی‌ 200 گرم‌ از مرد کمتر است. این‌ واقعیتی‌ است‌ در زندگی‌ انسانی‌ که‌ دو جنس‌ در عین‌ یکسانی، این‌ تمایزها و تفاوتها را داشته‌ باشند، و عین‌ حکمت‌ و خردمندی‌ است، چون‌ این‌ دو جنس، با اشتراکهای‌ فراوان‌ در مسئولیتها و رسالتها، رسالت‌ و مسئولیت‌ ویژه‌ نیز دارند، که‌ نظام‌ آفرینش‌ بر دوش‌ هر یک‌ نهاده‌ است‌ و لازمه‌ این‌ مسئولیتهای‌ ویژه، تفاوتها و تمایزهایی‌ در مجموعة‌ سازمان‌ بدنی‌ و چگونگی‌ اندامها است، و این‌ حقیقتی‌ انکار ناپذیر است. ژرف‌اندیشان‌ و متخصصان‌ گفته‌اند، که‌ انسان‌ با همة‌ وجودش‌ فکر می‌کند، در می‌یابد و به‌ شناختوری‌ و خردمندی‌ می‌رسد. و گرچه‌ ابزار مستقیم‌ و اصلی‌ اندیشه‌ و درک، مغز است؛ لیکن‌ مغز هیچگاه‌ از تأثیرگذاریهای‌ بیشمارِ‌ مجموعة‌ بدن‌ آزاد نیست. هورمونها، غدد تناسلی، بافتها، وضعیت‌ اندام، وزن‌ مغز، مقدار قد، دوران‌ بارداری‌ و هزاران‌ هزار فعالیتهای‌ فیزیولوژی‌ و روانی‌ مرتبط‌ به‌ وضعیت‌ بدنی، چه‌ آنهایی‌ که‌ شناخته‌شده‌اند، یا بعدها شناخته‌ خواهند شد، همه‌ و همه‌ در بینش‌ و درک‌ آدمی‌ تاثیر دارند.

«در یک‌ جمله‌ آدمی‌ در عین‌حال‌ با مغز و با تمام‌ اندامهایش‌ فکر می‌کند، مهر می‌ورزد، رنج‌ می‌برد، ستایش‌ و نیایش‌ می‌کند و...».(9)

بنابراین‌ بیگمان‌ وضعیت‌ عقلی‌ در زن‌ و مرد باید تفاوتهایی‌ داشته‌ باشد؛ بویژه‌ با تاثیر و ارتباطی‌ که‌ غدد جنسی‌ با مغز دارد. از اینرو شاید بتوان‌ گفت‌ اگر حسابگریهای‌ زاده‌ از برآوردهای‌ عقلی‌ خشک‌ در انسانی‌ به‌ نام‌ مادر باشد، فرزندان‌ دچار نابسامانی‌ تربیتی‌ و کمبود عاطفی‌ می‌گردند، و نسل‌ انسانی‌ آسیب‌های‌ جدی‌ می‌بیند و شاید این‌ چگونگی‌ مغزی‌ - و تا حدودی‌ که‌ در نوعیت‌ انسانی‌ ایشان‌ هیچ‌ کاستی‌ پدید نمی‌آورد - برای‌ شکوفایی‌ بیشتر ابعاد احساسی‌ و عاطفی‌ است‌ و فراهم‌ سازی‌ زمینه‌های‌ انسان‌ سازی‌ یعنی‌ نقش‌ مادری. از اینرو جاذبه‌ها و گرایشها نیز در دو جنس‌ تفاوتهای‌ ظریفی‌ دارد.

«زنان‌ از مردان‌ به‌ موسیقی‌ بیشتر اشتغال‌ دارند ولی‌ کمتر از مردان، موسیقی‌ ماندنی‌ ساخته‌اند.»(10)

و اینها همه‌ بر اساس‌ نوع‌ علاقه‌ و سلیقه‌ است‌ که‌ یکی‌ به‌ موسیقی‌ دل‌ می‌بازد و دیگری‌ به‌ ساختن‌ سمفونی‌های‌ آن‌ می‌پردازد. این‌ موضوع‌ در دیگر مسائل‌ علمی‌ و فلسفی‌ و اختراعات‌ نیز دیده‌ شده‌ است‌ پایه‌گذاری‌ مکاتب‌ بزرگ‌ فلسفی‌ کار مردان‌ بوده‌ است، و اختراعات‌ بزرگ‌ بیشتر از آنِ‌ مردان‌ است. در این‌ اصل، تردیدی‌ نیست‌ که‌ رشد عقلانی‌ که‌ برای‌ سعادت‌ و تکامل‌ انسانی‌ در این‌ زندگی‌ لازم‌ است، در زنان‌ وجود دارد، از اینرو در احکامی‌ که‌ رشد عقلی‌ و درک‌ درست‌ شرط‌ آن‌ است، میان‌ زن‌ و مرد تمایزی‌ نیست. همچنین‌ در عقل، به‌ عنوان‌ بهترین‌ ابزاری‌ که‌ آدمی‌ را به‌ شناخت‌ مبدء و کشف‌ شگفتیهای‌ آیات‌ الاهی‌ رهنمون‌ می‌گردد و انسان‌ را به‌ جاودانگیها و ارزشهای‌ والا و معنوی‌ می‌رساند؛ میان‌ زن‌ و مرد فرقی‌ نیست؛ زیرا که‌ به‌ روشنی‌ در قرآن‌ کریم‌ می‌نگریم‌ که‌ همواره‌ زن‌ دین‌ باور و مرد دین‌ باور، زن‌ عابد و قانت‌ و مرد عابد و قانت، زن‌ خاشع‌ و مرد خاشع‌ و... برابر با یکدیگر و در کنار هم‌ قرار گرفتند و این‌ روشنگر آن‌ حقیقت‌ است‌ که‌ در خداباوری‌ و تکامل‌ دینی، زن‌ و مرد برابرند.

به‌ این‌ تناسب‌ به‌ دو مورد گذرا اشاره‌ می‌کنم:

الف. اسلام‌ در مسائل‌ مالی‌ و اقتصادی، رشد عقلی‌ را شرط‌ دانسته‌ است‌ و آن‌ را در احکامی‌ که‌ مربوط‌ به‌ بلوغ‌ جنسی‌ و بلوغ‌ اجتماعی‌ می‌باشد، مطرح‌ کرده‌ است. بلوغ‌ و رشد اجتماعی‌ و عقلانی، رشدی‌ برتر و تکامل‌ یافته‌تر از بلوغ‌ و رشد جنسی‌ است. قرآن‌ کریم‌ برای‌ اهمیتی‌ که‌ به‌ مسائل‌ اقتصادی‌ می‌دهد، رشد و بلوغ‌ عقلی‌ را در آن‌ شرط‌ دانسته‌ است. در این‌ رشد، میان‌ دختر و پسر فرقی‌ نیست. هر دو جنس‌ آنگاه‌ که‌ رشد عقلی‌ یافتند می‌توانند سرمایه‌ خود را در اختیار بگیرند و در فعالیتهای‌ اقتصادی‌ شرکت‌ کنند.

ب. در مورد دختران، پدر و جد‌ نوعی‌ ولایت‌ و سرپرستی‌ دارند و باید در ازدواج‌ و انتخاب‌ همسر از نظر ولی‌ استفاده‌ کنند. این‌ ولایت‌ در مورد دخترانی‌ که‌ به‌ رشد عقلانی‌ رسیده‌اند، لازم‌ نیست‌ و پدر و جد چنین‌ ولایتی‌ را ندارند. این‌ نیز درخور دقت‌ است، که‌ با اینکه‌ ولایت‌ و هدایت‌ پدران، برای‌ دختران‌ نورس‌ بی‌تجربه، ضرورتی‌ عقلی‌ و اجتماعی‌ در جهت‌ تأمین‌ مصالح‌ دختران‌ است؛ لیکن‌ دخترانی‌ یافت‌ می‌شوند که‌ در رشد و مصلحت‌ شناسی‌ و بررسی‌ جوانب‌ موضوعی‌ بسیار مهم‌ و سرنوشت‌ ساز، چون‌ انتخاب‌ همسر، به‌ مرزی‌ می‌رسندکه‌ خود می‌توانند تشخیص‌ بدهند و تصمیم‌ بگیرند و به‌ راهنمایی‌ و رایزنی‌ افراد دلسوز و باتجربه‌ نیازی‌ ندارند. اینها مسائلی‌ست‌ که‌ باید گسترده‌تر ارزیابی‌ شود و این‌گونه‌ معیارها روشنگر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ برخی‌ از این‌ احکام‌ به‌ وضع‌ نوعی‌ آنان‌ نگریسته‌ است، و اگر روزگاری‌ و در اجتماعاتی‌ احوال‌ نوعی‌ زنان‌ دگرگون‌ شد و رشد عقلی‌ و فرهنگی‌ والایی‌ یافتند، بحد‌ی‌ که‌ قادر به‌ تشخیص‌ و تأمین‌ مصالح‌ خود بودند، معیارها نیز دگرگون‌ می‌شود. و اسلام‌ چون‌ برای‌ همة‌ دوران‌ و همه‌ اجتماعات‌ است، این‌ تحولات‌ را نیز مطرح، و احکامش‌ را تبین‌ کرده‌ است. بی‌تناسب‌ نیست‌ که‌ مورد سومی‌ را نیز به‌ این‌ دو مورد بیفزائیم‌ و آن‌ نیابت‌ در حج‌ است. از مسائلی‌ که‌ در فریضة‌ حج، مطرح‌ است‌ موضوع‌ نیابت‌ است؛ زیرا که‌ با توجه‌ به‌ شرایط‌ و محیط‌ آن، برخی‌ از مکلفان، توان‌ انجام‌ آن‌ را ندارند در این‌ موارد، موضوع‌ نیابت‌ پیش‌ می‌آید. در نیابت، زنان‌ می‌توانند از مردان‌ نیابت‌ کنند حتی‌ اگر نیابت‌ در حجی‌ باشد که‌ نخستین‌ بار (مرورة) و حج‌ اول‌ مرد است: امام‌ صادق‌ «ع»:

«فی‌المرأة‌تحج‌عن‌الرجل‌ العرورة. فقال: ان‌ کانت‌ قد حجت‌ و کانت‌ فقیهةً‌ فرب‌ امرأة‌ افقه‌ من‌رجل(11) دربارة‌ زنی‌ که‌ از مردی‌ نیابت‌ کند که‌ هیچ‌ حج‌ نرفته، امام‌ فرمود: اگر آن‌ زن‌ (که‌ می‌خواهد نیابت‌ کند) حج‌ گزارده‌ باشد و زنی‌ دین‌باور و دین‌شناس‌ باشد درست‌ است‌ زیرا چه‌بسا که‌ زنی‌ از مردی، فقیه‌تر باشد».

فراز پایانی‌ سخن‌ امام‌ صادق‌ «ع» اعتلای‌ دین‌شناسی‌ و فقاهت‌ زن‌ را تبیین‌ می‌کند و روشن‌ می‌سازد که‌ چه‌ بسا زنانی‌ با کوشش‌ و تلاشی‌ در آموختن‌ مبانی‌ فقه‌ و دین، به‌ دانش‌ بیشتر و مقامات‌ بلندتری‌ از مردان‌ دست‌ یازند. چنانکه‌ در این‌ روزگار نمونه‌های‌ آن‌ را فراوان‌ می‌بینیم. حتی‌ دربارة‌ دوران‌ ظهور نیز از برتری‌ زنان‌ در عرصه‌ فقاهت‌ و دین‌شناسی‌ حدیثی‌ بازگو شده‌ است:

امام‌ باقر «ع»: «و تؤ‌تون‌ الحکمة‌ فی‌ زمانه‌ حتی‌ ان‌ المراة‌ لتقضی‌ فی‌ بیتها بکتاب‌ الله‌ تعالی‌ و سنة‌ رسول‌ الله(12)‌     ‌ در زمان‌ حکومت‌ حضرت‌ مهدی‌ «عج» به‌ همة‌ مردم‌ حکمت‌ و علم‌ بیاموزند، تا آنجا که‌ زنان‌ در خانه‌ها، با کتاب‌ خدا و سنت‌ پیامبر، قضاوت‌ کنند».

بویژه‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ شرط‌ لازم‌ قضاوت، فقاهت‌ و شناخت‌ درست‌ احکام‌ است.

‌‌کار ویژه‌های‌ زنانه‌ و مردانه‌

انسان‌ در دو قلمرو زن‌ و مرد، در عین‌ حال‌ که‌ موجودی‌ مختار و آزاد است‌ و می‌تواند آزادانه‌ تصمیم‌ بگیرد و در میان‌ راهها و کارهای‌ گونه‌گون، یکی‌ را برگزیند، با اینهمه‌ در محدودة‌ تخلف‌ ناپذیر قوانین‌ جبری‌ طبیعی‌ قرار گرفته‌ است، بگونه‌ای‌ که‌ در اسارت‌ این‌ قوانین‌ و سنتهاست‌ و در این‌ قلمروها نمی‌تواند گامی‌ فراتر یا فروترنهد. انسان‌ گرسنه‌ می‌شود، گرسنگی‌ او با مواد خاصی‌ برطرف‌ می‌شود، به‌ هوا نیاز داردو باید تنفس‌ کند، یا بیمار می‌شود و به‌ دارو نیاز دارد و یا سرانجام‌ پس‌ از دورانی‌ از رشد و بالندگی، می‌فرساید و بتدریج‌ همة‌ توانها و نیروهایش‌ را از دست‌ می‌دهد و در پایان‌ رهسپار دیار مرگ‌ می‌گردد. در این‌ دست‌ مسائل، اراده‌ و اختیار و چاره‌جوییهای‌ انسان، تاثیری‌ ندارد و در پیش‌ روی‌ انسان‌ راهی‌ جز تسلیم‌ و فرمانبرداری‌ نیست. از این‌ اصل‌ ثابت‌ در مجموعة‌ دانشها و علوم، به‌ این‌ محور اساسی‌ می‌رسیم‌ که‌ قوانین‌ جبری‌ حاکم‌ بر هر موجودی‌ قابل‌ تغییر نیست‌ و کوشش‌ برای‌ تغییر آن، چگونگی‌ هستی‌ آن‌ موجود را بر هم‌ می‌زند و سازمان‌ وجودی‌ او را متلاشی‌ می‌سازد و بر فرض‌ تداوم‌ حیات، چه‌ بسا که‌ موجودی‌ دیگر که‌ کارآیی‌ مفیدی‌ را داشته‌ باشد، پدید نیاید. قوانین‌ تخلف‌ناپذیر حاکم‌ بر هستی‌ موجود است، آز آنجمله‌ بر هستی‌ زن‌ و مرد، با نقش‌ و رسالت‌ هر یک‌ پیوندی‌ گسست‌ ناپذیر دارد و هر یک‌ از دو جنس، باید نقش‌ و رسالت‌ خویش‌ را در چهارچوب‌ همان‌ قوانین‌ بجویند و بیابند و خویش‌ را از این‌ گمان، به‌ دور دارند که‌ جنس‌ مادینه، نقش‌ نرینه‌ بیابد و نرینه، نقش‌ مادینه. و این‌ را برای‌ خود نوعی‌ تکامل‌ و پیشرفت‌ و یا جهش‌ بدانند؟!

«قوانین‌ فیزیولوژی‌ نیز همانند قوانین‌ جهان‌ ستارگان‌ سخت‌ و غیرقابل‌ تغییر است، و ممکن‌ نیست‌ تمایلات‌ انسانی‌ در آنها راهی‌ یابد...»(13)

سپس‌ هر موجود، باید در چهارچوب‌ هویت‌ وجودی‌ و کیان‌ انسانی‌ خویش، به‌ تلاش‌ بپردازد و در میدان‌ اندیشه‌ و عمل‌ گام‌ بنهد و خود را از سطح‌ زندگی‌ مادی‌ برکشد و برآید و به‌ تکامل‌ انسانی‌ برساند. در پرتو این‌ معیار خدشه‌ناپذیر در مورد زن‌ و مرد، سخن‌ از نقش‌ و رسالت‌ ویژة‌ هر جنس‌ پیش‌ می‌آید.

زن‌ و مرد در عین‌ همسانی‌ نوعی‌ انسانی، براساس‌ قوانین‌ طبیعی، هر یک‌ رسالتی‌ ویژه‌ دارند. رسالت‌ زن، زن‌ خوب‌ بودن‌ و رسالت‌ مرد، مرد خوب‌ بودن‌ است؛ یعنی‌ آنچه‌ را قوانین‌ طبیعی‌ برعهدة‌ هر یک‌ گذاشته‌ و از آنان‌ انجام‌ درست‌ آن‌ را خواسته‌ است.

«زنان‌ باید به‌ بسط‌ مواهب‌ طبیعی‌ خود در جهت‌ و مسیر سرشت‌ خاص‌ خویش، بدون‌ تقلید کورکورانه‌ از مردان‌ بکوشند. وظیفه‌ ایشان‌ در راه‌ تکامل‌ بشریت‌ خیلی‌ بزرگتر از مردهاست‌ و نبایستی‌ آن‌ را سرسری‌ گیرند و رها کنند. اهمیت‌ دو جنس‌ در بسط‌ نژاد مساوی‌ نیست...»

تساوی‌ مکانیکی‌ در حقوق‌ زن‌ و مرد به‌ معنای‌ تساوی‌ رسالت‌ هر دو جنس، موجب‌ می‌گردد که‌ نقش‌ اصلی‌ هر جنس، نیک‌ انجام‌ نیابد و از این‌ نقطه‌ در جامعة‌ بشری، نابسامانیهای‌ اصولی‌ پدیدار گردد. طرفداران‌ حقوق‌ زن‌ اگر این‌ روش‌ را برگزینند و همسان‌سازی‌ فراگیر هر دو جنس‌ را تبلیغ‌ کنند، هر دو جنس‌ را از ایفای‌ نقش‌ اصلی‌ خویش‌ باز می‌دارند.

موضوع‌ دیگری‌ که‌ در همسان‌سازی‌ زن‌ و مرد و نرینه‌سازی‌ رفتارهای‌ مادینه، شایسته‌ ژرفنگری‌ است؛ اینست‌ که‌ اینگونه‌ همسان‌ سازی‌ها، ارزش‌ و اصالت‌ را به‌ جنس‌ مذکر می‌دهد و می‌کوشد تا زنان‌ رابرانگیزد که‌ خود را به‌ مردمان‌ برسانند و چون‌ آنان‌ بیندیشند و عمل‌ کنند و احساس‌ و عواطفی‌ مردانه‌ داشته‌ باشند و نقشی‌ چون‌ آنان‌ بیافرینند، و این‌ بینهایت‌ تحقیر نسبت‌ زن‌ است؛ زیرا که‌ براستی‌ این‌ چنین‌ نیست‌ و معیار ارزشی‌ و برتری، مرد بودن‌ و جنس‌ مذکر نیست، تا نهضت‌ زن‌گرایی، به‌ «مردسازیِ‌ زنان» بپردازد و از این‌ رهگذر به‌ زنان، هویت‌ و شخصیت‌ ببخشد و کیان‌ والای‌ زن‌ بودن‌ را نادیده‌ بگیرد.

زن‌ بودن، خود، کمال‌ و ارزشی‌ است‌ و بستر مناسب‌ تعالی‌ و تکامل‌ انسانی‌ نیز هست؛ چنانکه‌ مرد بودن‌ برای‌ مردان، کمال‌ و ارزشی‌ است. هرکدام‌ بر حسب‌ قوانین‌ الاهی، نقشی‌ بر عهده‌ دارند و بار رسالتی‌ را بر دوش‌ می‌کشند که‌ ایفای‌ آن‌ نقش، دستیابی‌ به‌ کمال‌ مطلوب‌ و سعادت‌ این‌ دنیایی‌ و آن‌ دنیایی‌ است‌ آنکس‌ که‌ گمان‌ می‌کند باید نقش‌ جنسی‌ مخالف‌ را بازی‌ کند تا تکامل‌ یابد، دچار احساس‌ خود کم‌بینی‌ است‌ و از نقش‌ خویش‌ نیز باز می‌ماند زیرا که‌ خود را نشناخته‌ و باور نکرده‌ و از خود، بیگانه‌ شده‌ است.

اینجا قلمرو جبری‌ حرکت‌ انسانی‌ است‌ که‌ قوانین‌ فیزیولوژی‌ و پسکیوفیزیولوژی‌ راهی‌ را فراراه‌ هر یک‌ از دو جنس‌ نهاده‌ است‌ و تکامل‌ هر جنس، به‌ سیر و حرکت‌ در همان‌ راه‌ است‌ که‌ با هدف‌ آفرینش‌ آن‌ دو ارتباط‌ دارد و نیز با ویژگیهای‌ تنی‌ و روانی‌ هر یک، سازگار است. بنابراین‌ معیار و میزان، قوانین، در تعلیم‌ و تربیت‌ و در همة‌ قلمروهای‌ اجتماعی، باید متناسب‌ با هر جنس‌ باشد.

«متخصصین‌ تعلیم‌ و تربیت، باید اختلاف‌ عضوی‌ و روانی‌ جنس‌ مرد و زن‌ و وظائف‌ طبیعی‌ ایشان‌ را در نظر داشته‌ باشند. توجه‌ به‌ این‌ نکتة‌ اساسی‌ در بنای‌ آیندة‌ تمدن‌ ما حائز کمال‌ اهمیت‌ است».(14)

این‌ مقاله‌ ، گنجایش‌ آن‌ را ندارد که‌ نقشهای‌ زنانة‌ مردان‌ و نقشهای‌ مردانه‌ زنان، در برخی‌ کشورها را ارزیابی‌ کند و ناهنجاریهایی‌ زاده‌ از آن‌ را بررسی‌ نماید و روشن‌ سازد که‌ جامعة‌ بشری‌ را دچار چه‌ مشکلاتی‌ کرده‌ و خواهد کرد؛ بگونه‌ای‌ که‌ طرفداران‌ آزادی‌ و حقوق‌ زن‌ نیز بارها به‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌اند. تنها به‌ یکی‌ از این‌ مشکلات‌ اشاره‌ای‌ گذرا می‌شود:

از ره‌آوردهای‌ شوم‌ و ویرانگر این‌ پدیده، فروپاشی‌ خانواده‌ است‌ که‌ هیچ‌ چیز زیانهای‌ آن‌ را جبران‌ نمی‌کند. برخی‌ آینده‌ نگریهای‌ خیالی‌ که‌ از مادران‌ استخدامی‌ و فرزندان‌ سفارشی، سخن‌ می‌گویند، براستی‌ چندش‌آور است‌ و هیچگاه‌ از عهدة‌ پرکردن‌ خلأ خانواده‌ و روابط‌ انسانی‌ میان‌ اعضای‌ خانواده‌ و هزاران‌ موضوع‌ دیگر برنخواهد آمد. کجا آن‌ سکونت‌ و آرامش‌ وصف‌ناپذیری‌ را که‌ زن‌ در زندگی‌ با مرد و مرد در همراهی‌ زن، و هر دو در کنار فرزندان‌ می‌یابند، می‌توان‌ از مادران‌ استخدامی‌ و فرزندان‌ ساخته‌ و پرداختة‌ مؤ‌سسات‌ مخصوصی، انتظار داشت؟ و کجا جامعه‌ انسانی‌ و روابط‌ انسانی‌ میان‌ این‌ دست‌ناپدری‌ها و نافرزندی‌ها (پدران‌ سفارشی‌ دهندة‌ فرزند به‌ مؤ‌سسات‌ پزشکی) برقرار می‌گردد؟! آیا می‌توان‌ ذره‌ای‌ از آن‌ همه‌ احساسها و محبتها و پیوندهای‌ انسانی‌ را از این‌ دست‌ رابطه‌ها و پیوندهای‌ مصنوعی‌ و کالایی‌ انتظار داشت؟ براستی‌ اینگونه‌ افراد، انسان‌ را با ماشین، برابر می‌اندیشند و انسان‌ را به‌ شیِ، تبدیل‌ کردند و نقش‌ خانواده‌ انسانی‌ را به‌ نقش‌ ماشینی‌ چند منظوره‌ و چند کاره‌ تنزل‌ داده‌اند. گرچه‌ اینگونه‌ اندیشه‌ها بسیار اندک‌ است‌ و برخاسته‌ از ماده‌ پرستی‌ و خودخواهیها و لذت‌ جوییهای‌ سرمایه‌داری‌ است‌ که‌ ره‌ به‌ نیستی‌ خواهد پویید؛ زیرا که‌ افکار و قوانینی‌ که‌ برخلاف‌ نوامیس‌ آفرینش‌ و سنن‌ الاهی‌ است‌ نخواهد پایید و فطرت‌ زلال‌ انسانها و هدایتهای‌ فطری‌ ادیان‌ الاهی، دیگربار بر این‌ پندارهای‌ پوک، خط‌ بطلان‌ خواهید کشید.

 

 

‌‌پی‌نوشت‌ها :

 

1- و نمیدانند چرا؟ / 88.

2- روانشناسی‌ اختلافی، هانری‌ پیرن‌ - موریسدوبس/ 197 و 202.

3- انسان‌ موجود ناشناخته/ 100.

4- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 74 و 152.

5- روانشناسی‌ اختلافی‌ / 202 و 203.

6- انسان‌ موجود نانشناخته‌ / 100 - 102.

7- مدرک‌ سابق‌ / 152 و 153.

8- روانشناسی‌ اختلافی‌ / 199.

9- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 154.

10- لذات‌ فلسفه‌ / 149.

11- وسائل‌ 8/124.

12- غیبت‌ نعمانی‌ / 239؛ عصر زندگی‌ 191.

13- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 101.

14- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 103.

 

تبلیغات