"میان کودک، ادبیات کودک و نقد این ادبیات رابطهاى چند سویه و ژرف برقرار است.نقد ادبیات کودک، آنگاه که متکى بر نظریهاى منسجم ودربرگیرنده باشد مىتواند بر تعامل این ادبیات و کودک تأثیرى ژرف و گسترده داشته باشد.نظریه ادبیات کودک، اما، از آنجا که ناگزیر از پرداختن به مقولاتى همچون«روش»و«هدف»در ادبیات کودک است.با فلسفه ادبیات کودک، همپوش و به تعبیر این پژوهش یکسان است.از این رو کوشش در تدوین فلسفه ادبیات کودک بنیادىترین وظیفه پژوهشگران در حیطه این ادبیات است.پژوهش حاضر، نخست به روشن کردن موقعیت ویژگىهاى ادبیات کودک پرداخته، سپس مهمترین ویژگىها و مسایل فلسفه ادبیات کودک را مطرح مىسازد. آنچه در این مقاله عرضه مىگردد، در واقع مبانى و بنیادهایى است که گمان مىرود.هر فلسفه ادبیات کودک ناگزیر از پرداختن به آن و یا آغاز کردن آن است.
"