انوری از پیامبران شعر فارسی است که شهرتش مرهون سرودن قصاید برجسته ای با بن مایه مدح است. اگرچه قصیده با شاعران برجسته ای چون فرخی، عنصری و منوچهری پایان دوره کمال خویش را طی کرد، انوری شاعر در قرن ششم به ویژه در تغزل و تشبیب با شگردهای هنری خاص از نرم و هنجار تشبیب های شاعران گذشته خارج شد و بر این اساس باید او را مبدع دسته خاصی از قصاید دانست.ده قصیده از مجموع قصاید دویست و هفت گانه انوری، وجود دارد که از نظر ساختار تغزلاتی (تشبیب) به یک حکایت روایی شبیه اند که می توان آن ها را غزل- روایت یا غزلواره نامید. در این قصاید شاعر در آغاز به صورت تک گویی (Monologue) به مجموعه تصاویر و وقایعی چون شکوه از نابسامانی روزگار و معیشت، گردش نابهنجار فلک و درماندگی خویش می پردازد که این آشفتگی ها در نهایت باعث ترک دیار و یار می شود. در ادامه این حکایت روایی؛ زنی بادیه نشین سحرگاه یا در دل شب بر شاعر وارد می شود که او را به گفت و گوی (Dialogue) عاشقانه سوق داده و شعر ارتجالی خویش را تقدیم شاعر می کند. بیت یا ابیات تخلص این دسته از قصاید، شعر و سخن معشوق بوده که ممدوح شاعر را مدح می نماید. امتیاز این قصاید در این است که در نزد قدما شعر پارسی- بجز فرخی و آن هم به صورت ابتدایی و ساده- سابقه ندارد. در این مقاله نگارنده سعی می کند ضمن مقایسه این دسته از قصاید دهگانه انوری با موارد مشابه آن در دیوان فرخی، این قصاید را از نظر ساختار و عناصر روایی چون شخصیت، زمان، مکان، طرح و گفت و گو در حوزه ساختار گرایی نقد و تحلیل کند.