آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۳

چکیده

نحو، در رویکرد زایشی چامسکی، همواره به عنوان هسته زبان در نظر گرفته شده و دستوری بودن نیز به نوبه خود، هسته نحو تلقی گردیده است. تا پیش از ظهور برنامه کمینه‏گرا و به‏طور خاص، در چارچوب نظریه «حاکمیت و وابستگی» که سرآغاز رویکرد «اصول و پارامترها» محسوب می گردد، شرایط تعیین کننده و حاکم بر دستوری بودن ساخت‏های زبانی، خواه اشتقاقی و خواه بازنمودی، شروط خوش ساختی بودند که بر سطوح گوناگون و سازوکارهای نحوی زبان، از درون اعمال می گردیدند، بدون آن‏که تحت ‏تاثیر نظامی بیرون از حوزه نحو قرار داشته باشند. در نظریه «حاکمیت و وابستگی» توصیف ساختاری یک عبارت زبانی، چهار سطح بازنمایی را در بر می‏گرفت که حضور این سطوح یا توسط اصول و پارامترها، که به عنوان شروط خوش ساختی عمل می‏کردند، تعیین می‏شد، و یا توسط صافی‏های ناظر بر سطوح گوناگون. با ظهور برنامه کمینه‏گرا و ارائه تفسیری نوین از دستوری بودن در قالب شرایط خوانش پذیری، دستوری بودن جمله ها، تحت ‏تاثیر عوامل بیرونی کنشی تعیین می شوند. به دیگر بیان، عملکرد نظام‏های کنشی خارج از حوزه زبان اما درون ذهن، تعیین‏کننده دستوری بودن عبارت‏های زبانی می گردند. این مقاله کوششی است برای نشان دادن این‏که چگونه بازتعریف دستوری بودن در قالب شروط خوانش پذیری، کمینه‏گرایی را که برنامه ای صورت گراست به نظریه‏ای نقش‏گرا مبدل ساخته است.

تبلیغات