زن و عرفان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در دو شماره پیشین در ارتباط با زن به لحاظ جایگاه او در نظام هستى و برابرى زن و مرد در تحصیل فضایل و اجتناب از رذایل بحث شد و در این شماره از زن و عرفان گفتگو مىشود.
در این مقاله از این مطلب بحث مىشود که آیا زنان مىتوانند همانند مردان وارد دنیاى عرفان شوند و در عرفان نظرى به معارف عرفانى دست یابند و در عرفان عملى به سیر و سلوک بپردازند و به کمال عرفانى یعنى ولایت دست یابند و به عبارت دیگر: آیا زنان مانند مردان مىتوانند با سلوک عرفانى به عالىترین مراتب کمال یعنى انسان کامل شدن نایل شوند یا خیر؟
براى پاسخ به این سؤال در آغاز به تعریف عرفان نظرى و عملى اشاره کرده و سپس دیدگاه برخى عارفان را در رابطه با زنان در سلوک عرفانى بازگو نموده و پس از آن به مبانى امکان سلوک عرفانى براى زنان پرداخته مىشود.
عرفان در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه ویژهاى است که براى دستیابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت بر شهود و اشراق و وصول و ایجاد با حقیقت تکیه مىکند و نیل به این مراتب را نه از طریق استدلال و برهان و فکر، بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجه کامل به امور روحانى معنوى و در رأس همه توجه کامل به مبدأ و حقیقت هستى مىداند.
عرفان خود بر دو نوع است: عرفان نظرى و عرفان عملى
عرفان نظرى
عرفان نظرى نوعى حکمت نظرى است که از طریق کشف و شهود و اشراق بر اساس مبانى دین الهى به تفسیر هستى و بیان کیفیت ارتباط خدا با انسان و جهان مىپردازد و تلاش مىکند تا از راه شناخت حق از طریق مظاهر او یعنى اسماء و صفات و افعال و آثار به طریق علم حضورى و مکاشفه و شهود و اشراق دست یابد و به دیگر سخن: عرفان نظرى مىکوشد تا پیوند حق با عالم و ربط عالم با حق و ضرورت کثرت از وحدت حقیقى و بازگشت کثرت به وحدت حقیقى را از طریق شهودى با طى مقامات معنوى تبیین کند.
عرفان عملى
عرفان عملى عبارت است از آداب و اعمالى که براى تهذیب نفس از سرچشمه منابع اسلامى و اندیشه اولیاء الهى دین و بزرگان طریقت و اهل معرفت معرفى شده تا پویندگان وادى معرفت براى وصول به حقیقت آن را به کار گیرند. در عرفان عملى آدمى با وظائف خود در برابر خدا و خلق و خود و هستى و جهان آشنا مىشود و به همین دلیل است که از عرفان عملى به علم سیر و سلوک یاد مىشود.
سیر و سلوک همانند سفر ظاهرى، آغاز و مسیر و منازل و مقامات و غایاتى دارد که سالک براى وصول به کمال انسانیت یعنى توحید و ولایت باید این سفر را از آغاز به انجام برساند.
در واقع عرفان عملى در صدد ارائه برنامهاى براى حرکتى پویا و تکاملى غایت گر در وجود انسان است تا او بتواند راه وصول به حق و حقیقت را با چراغ هدایت شریعت تشخیص دهد و به غایت وجودى خویش دست یابد.
قیصرى در تعریف عرفان مىنویسد: عرفان علم به خداى سبحان است از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و حقایق عالم و چگونگى بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدى که همان ذات احدى حق تعالى است و همچنین عرفان معرفت طریق سلوک و مجاهده براى رها ساختن نفس از تنگناى قید و بند جز ثبت و پیوستن به مبدأ خویش و اتصاف آن به نعت اطلاق و کلیت است.(1)
در جهان بینى عارفان، هستى حقیقى منحصر به حضرت حق و اسماء و صفات و مظاهر و تجلّیات او مورد توجه است که از طریق شهود و کشف براى او حاصل مىشود و راه رسیدن به مقام کشف و شهود نیز سیر و سلوک عرفانى و راه و روشهایى است که عارفان در برابر انسان قرار مىدهند.
البته عارفان کتابها و دستورالعمل هایى را در این رابطه تنظیم کردهاند که افراد با آشنایى با آن برنامهها و استفاده از آنها مراحل سلوک از مرحله یقظه و بیدارى تا مقام توحید طى نماید.
زن در نظر ابن عربى
محى الدین ابن عربى که از عرفاى بزرگ و اولیاء مهم است درباره زنان مىنویسد: اعلم ایدک الله ان الانسانیة لمّا کانت حقیقة جامعة للرجل و المرأة لم یکن للرجال على النساء درجة من حیث الانسانیة؛(2) بدان که انسانیت حقیقتى است واحد و جامع مرد و زن، از این رو مردان از حیث انسانیت بر زنان برترى ندارند.
وى مىگوید: مردان و زنان در اصل انسان بودن با هم اشتراک دارند و اختلاف و افتراقشان تنها در ذکورت و انوثت است که امر عارضى است و داخل در جوهره و اصل وجود انسان نیست.
قیصرى در شرح فصوص نیز مىنویسد: «انّ المرأة باعتبار الحقیقة عین الرجل و باعتبارالتعین یتمیز کل منهما عن الآخر»(3) از نظر حقیقت میان زن و مرد امتیازى نیست و حقیقت زن عین حقیقت مرد است و فقط از جهت تعیّن و تشخیص از یکدیگر ممتازند.
و چون زن و مرد در حقیقت انسانیت مشترکند و انوثت و ذکورت امرى عارضى هر دو مىتوانند مقامات عرفانى را طى کنند.
محى الدین مىگوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصة بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لماکانت الغلبة للرجال تذکر باسم الرجال»(4) طى مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلکه براى زنان نیز هست اما چون اغلب مردانند که در این مسیر قرار مىگیرند اسم آنها ذکر کرده است.
در غیر این صورت زنانى چون مریم بنت عمران و آسیه همسر فرعون و خدیجه و فاطمه(س) به این مقام نائل آمدند.
زن کاملتر از مرد
محى الدین در فصّ محمدى هنگامى که از سرّ محبوبیت زن براى پیامبر(ص) سخن مىگوید، مىنویسد:چون ذات اقدس الهى منزّه از آن است که بدون مجد و مظهر مشاهده شود، هر مظهرى که بیشتر جامع اسماء و صفات الهى باشد، بهتر خدا را نشان مىدهد و زن در مظهر بودن خدا کاملتر از مرد است، زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است چون مخلوق حق است و به لحاظ مخلوق بودن، خلقت را پذیرفته است اما زن، هم مظهر قبول و انفعال الهى است و مظهر فعل و تأثیر الهى.
چون مرد را مجذوب و محبّ خود مىسازد و این تصرف و تأثیر نمودارى از فاعلیت خدا است. بر این اساس است که زن از مرد کاملتر است.
اگر مرد بخواهد خدا را مظهریت خود مشاهده کند، شهود او تام نیست ولى اگر بخواهد خدا در مظهریت زن نگاه کند، شهود او به کمال و مقام مىرسد.از این رو زن محبوب پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است.(5)
براى روشن شدن گفتار ابن عربى دو نکته بیان مىشود.
1- از این فاعل بودن و منفعل بودن زن نسبت به مرد مطرح است یعنى زن منفعل از مرد و فاعل در اوست نه منفعل از او و فاعل در اوست یعنى زن از مرد تأثیر مىپذیرد و در او تأثیر مىگذارد بگونهاى که او را مجذوب خود قرار مىدهد.
البته زن در تأثیرگذارى خود در جنین مظهر خالقیت خدا است و در ساماندهى جنین در رحم نقش خالقیت دارد.
2- منظور از محبت در این بحث حبّ الهى است نه شهوت حیوانى چنان که خود محى الدین مىگوید: «و من احبّهنّ على جهة الشهوة خاصة نقصه علم هذه الشهوة فکان صورة بلاروح عنده»(6) اگر کسى زنان را از جهت غریزه طبیعى دوست داشته باشد راز این اشتیاق را نمىداند و چون علم به هدف و آگاهى از راز به منزله روح و خود گرایش به منزله صورت و هیکل است اهل شهوت بدون محبت الهى همانند صورت بدون روح است.
درباره مقامات عرفانى مىگوید: «و کل ما نذکره من هؤلاء الرجال باسم الرجال فقد یکون منهم النساء ولکن یغلب ذکر الرجال و قیل لبعضهم کم الابدال فقال اربعون نفساً فقیل له لم لاتقول اربعون رجلاً فقال قد یکون فیهم النساء»(7) هرچه از این طبقات به اسم رجال نام بردیم از باب تغلیب است و گرنه گاهى زنان نیز به این درجات و مقامات نائل مىشوند بعد مىافزاید: از شخصى پرسیدند ابدال چند کسند، پاسخ داد، گاهى زنان نیز به این مقام مىرسند یعنى رسیدن به مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلکه زنها نیز توان دست یابى به این مقامات دارند.
مبانى سلوک عرفانى
بعد از تعریف عرفان و دیدگاه عارفان در رابطه با زن و امکان سلوک عرفانى براى وى و طى کردن مراحل کمال حال به مبانى آن مىپردازیم و بیان مىکنیم که زن قابلیت سیر عرفانى و سلوک معنوى براى راه یابى به مقام ولایت را داراست و آن مبانى عبارتند از:
1- مقام خلیفة اللهى انسان
بالاترین مقامى که انسان سالک در پى دست یابى به آن است خلیفة اللّه شدن است. خلافت به مقام انسانیت مربوط است نه شخص یا صنف خاص یعنى آدم، شخصاً خلیفة اللّه نیست بلکه مقام آدمیت خلیفة اللّه است و به عبارت دیگر: خلافت در آن شخصیت انسانى آدم است و در شخصیت انسانى زن و مرد یک تنند بر این اساس اگر در قرآن آدم به اسماء الهى تعلیم شد و سپس مسجود فرشتگان قرار گرفت در واقع انسان اسماء الهى را فرا گرفت و به همین دلیل مسجود فرشتگان واقع شد زیرا محور تعلیم و تعلم، جان آدمى است نه بدن و نه مجموع جان و بدن عالِم، روح انسان است و روح نه مذکر است و نه مؤنث.
بنابراین جان است که به اسماء الهى عالم و در نتیجه معلم فرشتهها پس آن که خلیفة اللّه است جان آدمى است و آن که مسجود فرشتگان قرار گرفت، نیز جان انسان است.
خداى سبحان به همه انسانها خطاب مىکند، ما شما را آفریدیم و تصویر کردیم و بعد به فرشتهها گفتیم که براى آدم سجده کنند «ولقد خلقناکم ثم صوّرناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»(8) انسان را آفریدیم سپس او را صورت بندى نمودیم سپس به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید. در اینجا از عصاره انسانها که انسانیت است به آدم یاد شده و به فرشتهها گفته که در برابر او خضوع کنند.
در جریان دشمنى شیطان با آدم در واقع سخن از دشمنى شیطان با انسانیت است چه زن و چه مرد، هر دو در معرض عداوت و دشمنى شیطان هستند و براى همین جهت است که گفت: «فبعزّتک لاغوینهم اجمعین»(9) به عزت تو سوگند همه را اغوا و گمراه مىکنم و آن همه خواه زن و خواه مرد باشد.
اگر انسان خلیفة اللّه است و مقام انسانیت از ذکورت و انوثت منزه است چرا مردان فراوانى به این مقام راه یافتهاند ولى از زنان فقط چهار نفر مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه(س) به این مقام رسیدهاند.
در جواب باید گفت: اولاً از نظر دین راه براى پیمودن مسیر کمال و رسیدن به مقام خلیفة اللّه براى زن و مرد باز است و هیچ کمالى مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نشده است و ثانیاً بسیارى از زنان در این مسیر قرار گرفتهاند ولى نامشان در تاریخ ثبت نشده است و ثالثاً اگر جامعه امکانات ترقى و سعادت را در اختیار هر دو صنف قرار دهد و هر دو بتوانند از آن استفاده کنند مىتوانند به کمال برسند. باید جامعه را از انحطاط و کوته فکرى و انحطاط و عقبماندگى نجات داد تا همه افراد به طور برابر از امکانات براى رشد و ترقى استفاده کنند.
2- سالکان کوى جمال و جلال
همه انسانها سالک کوى حقند و در این سلوک خدا را ملاقات مىکنند برخى جمال خدا را و برخى جلال خدا را دیدار مىکنند: قرآن مىفرماید: « یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحاً فملاقیه»(10) اى انسان تو با تلاش و رنج و زحمت به سوى پروردگارت پیش مىروى و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد.
در این آیه خطاب به همه انسانها است که همگان مسافرانى هستند که از سر حد عدم بار سفر بسته و به اقلیم وجود گام مىنهند، همگى رهرو ره عشق خدایند.
در حقیقت آیه سفرنامه سالکان کوى حق است که در این سفر عدّهاى با دیدار جمال الهى به سعادت نایل مىشوند چرا که آنان نامه اعمال خود را با دست راست دریافت و مسرورانه به جمع همراهان خود مىپیوندند و عدّهاى با جلال و قهر الهى روبرو مىشوند و گرفتار شقاوت مىگردند و نامه اعمال آنها از پشت سر به آنها داده مىشود و گرفتار عذاب الهى مىشوند.
موحّد راستین چه زن باشد و چه مرد هماره سیر خود را با حق ادامه مىدهد و همه مراحل سلوک خود را همراه حق مىگذراند و هرگز کثرت را بدون شهود وحدت نمىگردد، هیچ گاه رؤیت خلق، حجاب شهود خالق نمىشود، بلکه دائما خلق را آیت حق مىداند و از این آیینه، جمال دلاراى خالق را در سراسر آیینههاى گیتى مىبیند و سرانجام مظهر هدایت مىشود.
در این حرکت هیچ امتیازى بین زن و مرد نیست زیرا سفر حقیقى در مراحل توحید به عهده انسانیت است که از ذکورت و انوثت مبرّا است شاهدان سالک کوى حقیقت مراحل سفر را به چهار مرحله تقسیم کردهاند:
1- سفر از خلق به حق و از کثرت به وحدت.
2- سیر از حق به حق و سفر در دریاى وحدت و شهود اسماء و صفات همان واحد یکتا و یگانه.
3- سفر از حق به خلق و از وحدت به کثرت آثار و افعال.
4- سفر از خلق به خلق با صحابت و همراهى حق.
در این سفر چهارگانه بین زن و مرد فرقى نیست و هردو مىتوانند این سفرهاى چهارگانه را داشته باشند و به مقام ولایت دست یابند.
3- تقرّب به خدا و تقوا معیار سلوک
بر اساس آموزههاى قرآن معیار کمال انسانى تقرّب به خدا و تقوا است. انسان متقى وقایه و سپر دارد و تقوا به او بینش عارفانه مىدهد، انسان با تقوا با داشتن این سفر همواره خیر و صلاح را در نظر گرفته و آن را به خدا ارتباط مىدهد زیرا مىداند هر خیرى منشأ آن خداست و از طرفى شرّ و بدى را از خدا دور و به خود نسبت مىدهد و انسان سالک به مرحلهاى مىرسد که اهل وقایت است و در این سپرگیرى بین زن و مرد فرقى نیست هر دو مىتوانند این سپر را تهیه کنند.
4- موفقترین راه سلوک
فکر و ذکر دو راه تعالى انسان است زنان در ذکر و مناجات که راه دل و عاطفه و شور و محبت است یا از مردان موفقترند و یا همتاى آنان، راه ذکر و مناجات راه اساسى است و راه فکر راه فرعى است زیرا راه فکر راه فراگیر نیست، اما راه دل و مناجات به روى همه در رسیدن به کمال روح قلب سلیم لازم است.(11) و زنان نوعاً از سلامت دل برخوردارند، در قیامت صاحبدلان و سالم دلان سالماند پس در نتیجه زنان به دلیل برخوردارى از سلامت دل موفق ترند.
نتیجهگیرى
با توجه به مجموعه بحثها سلوک عرفانى و رسیدن به مقام کشف و شهود اختصاص به مردان ندارد بلکه زنان و مردان هر دو مىتوانند در این مسیر حرکت کنند و به مقام کمال نایل شوند زیرا:
اولاً: کمالات انسانى در پرتو عبادت و اطاعت حق است و این دو میان زن و مرد مشترک است و در نتیجه راه تکامل آنان نیز مشترک است.
ثانیاً: دعاها و نیایشها از بهترین راههاى تکامل انسانى است، زیرا کمال انسانى در نزدیکى به خداوندى است که علم محض و هستى خالص و قدرت صرف است و راه تخلّق به اخلاق الهى و تقرب به آن کمال عبادتها ونیایشها است، در این نیایشها هیچ فرقى بین زن و مرد نیست و مهمترین مناجات و دعاها را براى زنها و مردها یکسان تعلیم کردهاند بنابراین در کمال حقیقى که در مناجاتها و دعاها، عبادتها را اطاعتها ظهور کرده است سهم زن و مرد یکسان است.
ثالثاً: نصیب و بهره زنها از مناجات و پند و اندرزگیرى، اگر بیش از مردها نباشد، کمتر نیست. زیرا زن موجود عاطفى و رقیق القلب است و در راه ذات اقدس الهى، رقت دل، عاطفه و احساس نقش مؤثرترى دارد بنابراین او مىتواند در این راه از مردها موفقتر باشد.
رابعاً: زن در میدان مبارزه و جهاد با هواى نفس به دلیل داشتن سلاح قوى و نیرومندى به نام دعا و نیایش و در نتیجه گریه مىتوانند کامیابتر باشند چون خداى سبحان در راه تهذیب نفس مسلحتر از مردها آفریده شدند.
خامساً: گرچه جمال براى زنان سرمایه است و باید آن را به جا مصرف کنند و زکات آن که عفاف و پاکدامنى است بپردازند: «زکاة الجمال العفاف» لیکن جمال حقیقى زنان در انجذاب به سوى جمال مطلق است و باید در تحصیل آن دقت کنند از این رو آنها باید از سرمایه رقت قلب و احساس به عنوان سلاح مبارزه با کفر و فساد و اسباب تحصیل قرب و کمال استفاده کنند.
در پایان لازم است توجه شود که در تاریخ زنان فراوانى بودهاند که داراى ذوق عرفانى بودهاند و مقامات سلوک عرفانى را طى کردهاند که مىتوان در این رابطه به کتابهایى چون نفحات الانس جامى و مانند آن مراجعه کرد.
پىنوشتها: -
1. رسائل قیصرى، ص 7.
2. فتوحات مکیه، ج 3، ص 87.
3. شرح فصوص الحکم قیصرى، ج 2، ص 1332.
4. شرح فصوص الحکم تصحیح آقاى حسن زاده آملى، ج 2، ص 127.
5. همان، ص 1345.
6. همان، ص 1350.
7. فتوحات مکیه، ج 2، ص 7.
8. سوره اعراف، آیه 11.
9. سوره ص، آیه 82.
10. سوره انشقاق، آیه 6.
11. در قرآن فرمود: «یوم لاینفع مال و لابنون الامن اتى اللّه بقلب سلیم» (سوره شعراء،آیه 88 - 89) روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمىدهد مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا آورد.
در این مقاله از این مطلب بحث مىشود که آیا زنان مىتوانند همانند مردان وارد دنیاى عرفان شوند و در عرفان نظرى به معارف عرفانى دست یابند و در عرفان عملى به سیر و سلوک بپردازند و به کمال عرفانى یعنى ولایت دست یابند و به عبارت دیگر: آیا زنان مانند مردان مىتوانند با سلوک عرفانى به عالىترین مراتب کمال یعنى انسان کامل شدن نایل شوند یا خیر؟
براى پاسخ به این سؤال در آغاز به تعریف عرفان نظرى و عملى اشاره کرده و سپس دیدگاه برخى عارفان را در رابطه با زنان در سلوک عرفانى بازگو نموده و پس از آن به مبانى امکان سلوک عرفانى براى زنان پرداخته مىشود.
عرفان در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه ویژهاى است که براى دستیابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت بر شهود و اشراق و وصول و ایجاد با حقیقت تکیه مىکند و نیل به این مراتب را نه از طریق استدلال و برهان و فکر، بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجه کامل به امور روحانى معنوى و در رأس همه توجه کامل به مبدأ و حقیقت هستى مىداند.
عرفان خود بر دو نوع است: عرفان نظرى و عرفان عملى
عرفان نظرى
عرفان نظرى نوعى حکمت نظرى است که از طریق کشف و شهود و اشراق بر اساس مبانى دین الهى به تفسیر هستى و بیان کیفیت ارتباط خدا با انسان و جهان مىپردازد و تلاش مىکند تا از راه شناخت حق از طریق مظاهر او یعنى اسماء و صفات و افعال و آثار به طریق علم حضورى و مکاشفه و شهود و اشراق دست یابد و به دیگر سخن: عرفان نظرى مىکوشد تا پیوند حق با عالم و ربط عالم با حق و ضرورت کثرت از وحدت حقیقى و بازگشت کثرت به وحدت حقیقى را از طریق شهودى با طى مقامات معنوى تبیین کند.
عرفان عملى
عرفان عملى عبارت است از آداب و اعمالى که براى تهذیب نفس از سرچشمه منابع اسلامى و اندیشه اولیاء الهى دین و بزرگان طریقت و اهل معرفت معرفى شده تا پویندگان وادى معرفت براى وصول به حقیقت آن را به کار گیرند. در عرفان عملى آدمى با وظائف خود در برابر خدا و خلق و خود و هستى و جهان آشنا مىشود و به همین دلیل است که از عرفان عملى به علم سیر و سلوک یاد مىشود.
سیر و سلوک همانند سفر ظاهرى، آغاز و مسیر و منازل و مقامات و غایاتى دارد که سالک براى وصول به کمال انسانیت یعنى توحید و ولایت باید این سفر را از آغاز به انجام برساند.
در واقع عرفان عملى در صدد ارائه برنامهاى براى حرکتى پویا و تکاملى غایت گر در وجود انسان است تا او بتواند راه وصول به حق و حقیقت را با چراغ هدایت شریعت تشخیص دهد و به غایت وجودى خویش دست یابد.
قیصرى در تعریف عرفان مىنویسد: عرفان علم به خداى سبحان است از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و حقایق عالم و چگونگى بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدى که همان ذات احدى حق تعالى است و همچنین عرفان معرفت طریق سلوک و مجاهده براى رها ساختن نفس از تنگناى قید و بند جز ثبت و پیوستن به مبدأ خویش و اتصاف آن به نعت اطلاق و کلیت است.(1)
در جهان بینى عارفان، هستى حقیقى منحصر به حضرت حق و اسماء و صفات و مظاهر و تجلّیات او مورد توجه است که از طریق شهود و کشف براى او حاصل مىشود و راه رسیدن به مقام کشف و شهود نیز سیر و سلوک عرفانى و راه و روشهایى است که عارفان در برابر انسان قرار مىدهند.
البته عارفان کتابها و دستورالعمل هایى را در این رابطه تنظیم کردهاند که افراد با آشنایى با آن برنامهها و استفاده از آنها مراحل سلوک از مرحله یقظه و بیدارى تا مقام توحید طى نماید.
زن در نظر ابن عربى
محى الدین ابن عربى که از عرفاى بزرگ و اولیاء مهم است درباره زنان مىنویسد: اعلم ایدک الله ان الانسانیة لمّا کانت حقیقة جامعة للرجل و المرأة لم یکن للرجال على النساء درجة من حیث الانسانیة؛(2) بدان که انسانیت حقیقتى است واحد و جامع مرد و زن، از این رو مردان از حیث انسانیت بر زنان برترى ندارند.
وى مىگوید: مردان و زنان در اصل انسان بودن با هم اشتراک دارند و اختلاف و افتراقشان تنها در ذکورت و انوثت است که امر عارضى است و داخل در جوهره و اصل وجود انسان نیست.
قیصرى در شرح فصوص نیز مىنویسد: «انّ المرأة باعتبار الحقیقة عین الرجل و باعتبارالتعین یتمیز کل منهما عن الآخر»(3) از نظر حقیقت میان زن و مرد امتیازى نیست و حقیقت زن عین حقیقت مرد است و فقط از جهت تعیّن و تشخیص از یکدیگر ممتازند.
و چون زن و مرد در حقیقت انسانیت مشترکند و انوثت و ذکورت امرى عارضى هر دو مىتوانند مقامات عرفانى را طى کنند.
محى الدین مىگوید: «انّ هذه المقامات لیست مخصوصة بالرجال فقد تکون للنساء ایضاً لکن لماکانت الغلبة للرجال تذکر باسم الرجال»(4) طى مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلکه براى زنان نیز هست اما چون اغلب مردانند که در این مسیر قرار مىگیرند اسم آنها ذکر کرده است.
در غیر این صورت زنانى چون مریم بنت عمران و آسیه همسر فرعون و خدیجه و فاطمه(س) به این مقام نائل آمدند.
زن کاملتر از مرد
محى الدین در فصّ محمدى هنگامى که از سرّ محبوبیت زن براى پیامبر(ص) سخن مىگوید، مىنویسد:چون ذات اقدس الهى منزّه از آن است که بدون مجد و مظهر مشاهده شود، هر مظهرى که بیشتر جامع اسماء و صفات الهى باشد، بهتر خدا را نشان مىدهد و زن در مظهر بودن خدا کاملتر از مرد است، زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است چون مخلوق حق است و به لحاظ مخلوق بودن، خلقت را پذیرفته است اما زن، هم مظهر قبول و انفعال الهى است و مظهر فعل و تأثیر الهى.
چون مرد را مجذوب و محبّ خود مىسازد و این تصرف و تأثیر نمودارى از فاعلیت خدا است. بر این اساس است که زن از مرد کاملتر است.
اگر مرد بخواهد خدا را مظهریت خود مشاهده کند، شهود او تام نیست ولى اگر بخواهد خدا در مظهریت زن نگاه کند، شهود او به کمال و مقام مىرسد.از این رو زن محبوب پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است.(5)
براى روشن شدن گفتار ابن عربى دو نکته بیان مىشود.
1- از این فاعل بودن و منفعل بودن زن نسبت به مرد مطرح است یعنى زن منفعل از مرد و فاعل در اوست نه منفعل از او و فاعل در اوست یعنى زن از مرد تأثیر مىپذیرد و در او تأثیر مىگذارد بگونهاى که او را مجذوب خود قرار مىدهد.
البته زن در تأثیرگذارى خود در جنین مظهر خالقیت خدا است و در ساماندهى جنین در رحم نقش خالقیت دارد.
2- منظور از محبت در این بحث حبّ الهى است نه شهوت حیوانى چنان که خود محى الدین مىگوید: «و من احبّهنّ على جهة الشهوة خاصة نقصه علم هذه الشهوة فکان صورة بلاروح عنده»(6) اگر کسى زنان را از جهت غریزه طبیعى دوست داشته باشد راز این اشتیاق را نمىداند و چون علم به هدف و آگاهى از راز به منزله روح و خود گرایش به منزله صورت و هیکل است اهل شهوت بدون محبت الهى همانند صورت بدون روح است.
درباره مقامات عرفانى مىگوید: «و کل ما نذکره من هؤلاء الرجال باسم الرجال فقد یکون منهم النساء ولکن یغلب ذکر الرجال و قیل لبعضهم کم الابدال فقال اربعون نفساً فقیل له لم لاتقول اربعون رجلاً فقال قد یکون فیهم النساء»(7) هرچه از این طبقات به اسم رجال نام بردیم از باب تغلیب است و گرنه گاهى زنان نیز به این درجات و مقامات نائل مىشوند بعد مىافزاید: از شخصى پرسیدند ابدال چند کسند، پاسخ داد، گاهى زنان نیز به این مقام مىرسند یعنى رسیدن به مقامات عرفانى اختصاص به مردان ندارد بلکه زنها نیز توان دست یابى به این مقامات دارند.
مبانى سلوک عرفانى
بعد از تعریف عرفان و دیدگاه عارفان در رابطه با زن و امکان سلوک عرفانى براى وى و طى کردن مراحل کمال حال به مبانى آن مىپردازیم و بیان مىکنیم که زن قابلیت سیر عرفانى و سلوک معنوى براى راه یابى به مقام ولایت را داراست و آن مبانى عبارتند از:
1- مقام خلیفة اللهى انسان
بالاترین مقامى که انسان سالک در پى دست یابى به آن است خلیفة اللّه شدن است. خلافت به مقام انسانیت مربوط است نه شخص یا صنف خاص یعنى آدم، شخصاً خلیفة اللّه نیست بلکه مقام آدمیت خلیفة اللّه است و به عبارت دیگر: خلافت در آن شخصیت انسانى آدم است و در شخصیت انسانى زن و مرد یک تنند بر این اساس اگر در قرآن آدم به اسماء الهى تعلیم شد و سپس مسجود فرشتگان قرار گرفت در واقع انسان اسماء الهى را فرا گرفت و به همین دلیل مسجود فرشتگان واقع شد زیرا محور تعلیم و تعلم، جان آدمى است نه بدن و نه مجموع جان و بدن عالِم، روح انسان است و روح نه مذکر است و نه مؤنث.
بنابراین جان است که به اسماء الهى عالم و در نتیجه معلم فرشتهها پس آن که خلیفة اللّه است جان آدمى است و آن که مسجود فرشتگان قرار گرفت، نیز جان انسان است.
خداى سبحان به همه انسانها خطاب مىکند، ما شما را آفریدیم و تصویر کردیم و بعد به فرشتهها گفتیم که براى آدم سجده کنند «ولقد خلقناکم ثم صوّرناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»(8) انسان را آفریدیم سپس او را صورت بندى نمودیم سپس به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید. در اینجا از عصاره انسانها که انسانیت است به آدم یاد شده و به فرشتهها گفته که در برابر او خضوع کنند.
در جریان دشمنى شیطان با آدم در واقع سخن از دشمنى شیطان با انسانیت است چه زن و چه مرد، هر دو در معرض عداوت و دشمنى شیطان هستند و براى همین جهت است که گفت: «فبعزّتک لاغوینهم اجمعین»(9) به عزت تو سوگند همه را اغوا و گمراه مىکنم و آن همه خواه زن و خواه مرد باشد.
اگر انسان خلیفة اللّه است و مقام انسانیت از ذکورت و انوثت منزه است چرا مردان فراوانى به این مقام راه یافتهاند ولى از زنان فقط چهار نفر مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه(س) به این مقام رسیدهاند.
در جواب باید گفت: اولاً از نظر دین راه براى پیمودن مسیر کمال و رسیدن به مقام خلیفة اللّه براى زن و مرد باز است و هیچ کمالى مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نشده است و ثانیاً بسیارى از زنان در این مسیر قرار گرفتهاند ولى نامشان در تاریخ ثبت نشده است و ثالثاً اگر جامعه امکانات ترقى و سعادت را در اختیار هر دو صنف قرار دهد و هر دو بتوانند از آن استفاده کنند مىتوانند به کمال برسند. باید جامعه را از انحطاط و کوته فکرى و انحطاط و عقبماندگى نجات داد تا همه افراد به طور برابر از امکانات براى رشد و ترقى استفاده کنند.
2- سالکان کوى جمال و جلال
همه انسانها سالک کوى حقند و در این سلوک خدا را ملاقات مىکنند برخى جمال خدا را و برخى جلال خدا را دیدار مىکنند: قرآن مىفرماید: « یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحاً فملاقیه»(10) اى انسان تو با تلاش و رنج و زحمت به سوى پروردگارت پیش مىروى و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد.
در این آیه خطاب به همه انسانها است که همگان مسافرانى هستند که از سر حد عدم بار سفر بسته و به اقلیم وجود گام مىنهند، همگى رهرو ره عشق خدایند.
در حقیقت آیه سفرنامه سالکان کوى حق است که در این سفر عدّهاى با دیدار جمال الهى به سعادت نایل مىشوند چرا که آنان نامه اعمال خود را با دست راست دریافت و مسرورانه به جمع همراهان خود مىپیوندند و عدّهاى با جلال و قهر الهى روبرو مىشوند و گرفتار شقاوت مىگردند و نامه اعمال آنها از پشت سر به آنها داده مىشود و گرفتار عذاب الهى مىشوند.
موحّد راستین چه زن باشد و چه مرد هماره سیر خود را با حق ادامه مىدهد و همه مراحل سلوک خود را همراه حق مىگذراند و هرگز کثرت را بدون شهود وحدت نمىگردد، هیچ گاه رؤیت خلق، حجاب شهود خالق نمىشود، بلکه دائما خلق را آیت حق مىداند و از این آیینه، جمال دلاراى خالق را در سراسر آیینههاى گیتى مىبیند و سرانجام مظهر هدایت مىشود.
در این حرکت هیچ امتیازى بین زن و مرد نیست زیرا سفر حقیقى در مراحل توحید به عهده انسانیت است که از ذکورت و انوثت مبرّا است شاهدان سالک کوى حقیقت مراحل سفر را به چهار مرحله تقسیم کردهاند:
1- سفر از خلق به حق و از کثرت به وحدت.
2- سیر از حق به حق و سفر در دریاى وحدت و شهود اسماء و صفات همان واحد یکتا و یگانه.
3- سفر از حق به خلق و از وحدت به کثرت آثار و افعال.
4- سفر از خلق به خلق با صحابت و همراهى حق.
در این سفر چهارگانه بین زن و مرد فرقى نیست و هردو مىتوانند این سفرهاى چهارگانه را داشته باشند و به مقام ولایت دست یابند.
3- تقرّب به خدا و تقوا معیار سلوک
بر اساس آموزههاى قرآن معیار کمال انسانى تقرّب به خدا و تقوا است. انسان متقى وقایه و سپر دارد و تقوا به او بینش عارفانه مىدهد، انسان با تقوا با داشتن این سفر همواره خیر و صلاح را در نظر گرفته و آن را به خدا ارتباط مىدهد زیرا مىداند هر خیرى منشأ آن خداست و از طرفى شرّ و بدى را از خدا دور و به خود نسبت مىدهد و انسان سالک به مرحلهاى مىرسد که اهل وقایت است و در این سپرگیرى بین زن و مرد فرقى نیست هر دو مىتوانند این سپر را تهیه کنند.
4- موفقترین راه سلوک
فکر و ذکر دو راه تعالى انسان است زنان در ذکر و مناجات که راه دل و عاطفه و شور و محبت است یا از مردان موفقترند و یا همتاى آنان، راه ذکر و مناجات راه اساسى است و راه فکر راه فرعى است زیرا راه فکر راه فراگیر نیست، اما راه دل و مناجات به روى همه در رسیدن به کمال روح قلب سلیم لازم است.(11) و زنان نوعاً از سلامت دل برخوردارند، در قیامت صاحبدلان و سالم دلان سالماند پس در نتیجه زنان به دلیل برخوردارى از سلامت دل موفق ترند.
نتیجهگیرى
با توجه به مجموعه بحثها سلوک عرفانى و رسیدن به مقام کشف و شهود اختصاص به مردان ندارد بلکه زنان و مردان هر دو مىتوانند در این مسیر حرکت کنند و به مقام کمال نایل شوند زیرا:
اولاً: کمالات انسانى در پرتو عبادت و اطاعت حق است و این دو میان زن و مرد مشترک است و در نتیجه راه تکامل آنان نیز مشترک است.
ثانیاً: دعاها و نیایشها از بهترین راههاى تکامل انسانى است، زیرا کمال انسانى در نزدیکى به خداوندى است که علم محض و هستى خالص و قدرت صرف است و راه تخلّق به اخلاق الهى و تقرب به آن کمال عبادتها ونیایشها است، در این نیایشها هیچ فرقى بین زن و مرد نیست و مهمترین مناجات و دعاها را براى زنها و مردها یکسان تعلیم کردهاند بنابراین در کمال حقیقى که در مناجاتها و دعاها، عبادتها را اطاعتها ظهور کرده است سهم زن و مرد یکسان است.
ثالثاً: نصیب و بهره زنها از مناجات و پند و اندرزگیرى، اگر بیش از مردها نباشد، کمتر نیست. زیرا زن موجود عاطفى و رقیق القلب است و در راه ذات اقدس الهى، رقت دل، عاطفه و احساس نقش مؤثرترى دارد بنابراین او مىتواند در این راه از مردها موفقتر باشد.
رابعاً: زن در میدان مبارزه و جهاد با هواى نفس به دلیل داشتن سلاح قوى و نیرومندى به نام دعا و نیایش و در نتیجه گریه مىتوانند کامیابتر باشند چون خداى سبحان در راه تهذیب نفس مسلحتر از مردها آفریده شدند.
خامساً: گرچه جمال براى زنان سرمایه است و باید آن را به جا مصرف کنند و زکات آن که عفاف و پاکدامنى است بپردازند: «زکاة الجمال العفاف» لیکن جمال حقیقى زنان در انجذاب به سوى جمال مطلق است و باید در تحصیل آن دقت کنند از این رو آنها باید از سرمایه رقت قلب و احساس به عنوان سلاح مبارزه با کفر و فساد و اسباب تحصیل قرب و کمال استفاده کنند.
در پایان لازم است توجه شود که در تاریخ زنان فراوانى بودهاند که داراى ذوق عرفانى بودهاند و مقامات سلوک عرفانى را طى کردهاند که مىتوان در این رابطه به کتابهایى چون نفحات الانس جامى و مانند آن مراجعه کرد.
پىنوشتها: -
1. رسائل قیصرى، ص 7.
2. فتوحات مکیه، ج 3، ص 87.
3. شرح فصوص الحکم قیصرى، ج 2، ص 1332.
4. شرح فصوص الحکم تصحیح آقاى حسن زاده آملى، ج 2، ص 127.
5. همان، ص 1345.
6. همان، ص 1350.
7. فتوحات مکیه، ج 2، ص 7.
8. سوره اعراف، آیه 11.
9. سوره ص، آیه 82.
10. سوره انشقاق، آیه 6.
11. در قرآن فرمود: «یوم لاینفع مال و لابنون الامن اتى اللّه بقلب سلیم» (سوره شعراء،آیه 88 - 89) روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمىدهد مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا آورد.