آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

اسلام مکتب معتدل‏
از آنجا که عدالت از اهداف اساسى بعثت پیامبران است، در دین محمّدى که خاتم آنهاست اجراى عدالت در جامعه بشرى هدف اصلى است و در آیات و روایات در سیره عملى رسول اکرم(ص) و اهل بیت او نیز اجراى عدالت به صورت اصلى بنیادین مطرح گشته و مورد تأکید بسیارى قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خویشتن، با محیط پیرامون و نیز با انسان‏هاى دیگر، هر کدام ویژگى و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى مى‏باشد ولى همه در صورت رعایت عدالت شکل درستى بخود مى‏گیرند. در واقع هر عملى که امکان دارد از انسان سر بزند و یا لازم باشد که انجام بگیرد از این چهار قلمرو بیرون نمى‏باشد و بنابراین مى‏توان گفت که همگى اصول شرایع و آیین ادیان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى‏گردد و این دو، جوهر همه احکام و تعالیم آسمانى است. ابومالک مى‏گوید به امام سجاد(ع) عرض کردم مرا از دین خدا آگاه کن، امام فرمود همه تعالیم دین، حق‏گویى، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است. همه دین خدا همین هاست.(1)
در اسلام تمامى پست‏هاى حسّاس را به افراد عادل واگذار مى‏کنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسى است، مرجع تقلید، رهبرى و مسؤول بیت المال باید عادل باشند، در مسایل خانواده و بحث‏هاى حقوقى و روابط بین دو زوج نیز به عدالت تأکید مى‏گردد و در واقع اسلام اهمیت خاصى به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسایل حقوقى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى، شرط اساسى دانسته است.(2)
اصولاً اسلام مکتب اعتدال است و امّت اسلامى امّتى معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خداى تعالى عادل است و عدل از صفات کمال اوست و خداوند عالم همه صفات کمال را دارا مى‏باشد و نیز کراراً در کلام خود عدل را ستوده و ظلم را نکوهش مى‏کند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهى مى‏کند: «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّه‏اى به کسى ستم نمى‏کند و :ولا یظلم ربّک احداً؛(4) خداوند به هیچ موجودى ستم نمى‏کند.» علامه طباطبایى مى‏نویسد: خداى متعال عادل است زیرا عدالت در حکم یا در اجراء آن این است که استثنا و تبعیض برندارد و در مواردى که مشمول حکم هستند بطور یکنواخت ثابت شود و در مواردى که قابل اجراست به طور یکنواخت به اجرا درآید.(5)
عدالت الهى که زیربناى عدالت اجتماعى است، در طول تاریخ در مسیر تحریف قرار گرفته است. مکتب تشیع که جلوه‏گاه اسلام راستین است وقتى مشاهده نمود این عدالت به صورت خطرناکى و بر خلاف موازین علمى توجیه مى‏گردد و عدّه‏اى، جنایات ستمگران را با مطرح کردن اصل جبر به حساب خدا مى‏گذارند و اسلام وسیله‏اى براى موجّه نمودن بیدادگرى‏هاى زمامداران گردیده است، براى جلوگیرى از این تحریف و نابودى، عدالت خداوند را به عنوان یکى از اصول بنیادى اسلام اعلام کرد بدین معنا که اسلام بدون عدل، دیگر اسلام نیست و انکار عدل در واقع مساوى انکار اسلام است: البته از روایات برمى‏آید که شیعیان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحید براى اعتقاد و به عدل ارزش قائل بوده‏اند و این دو اصل را حساس‏ترین ارکان اسلام دانسته‏اند.(6)
اصل عدل و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و نیز اصل حسن و قبح عقلى و حجیت عقل به عنوان زیربناى فقه شیعى شناخته شده و جاى خویش را در این رشته از علوم اسلامى بازیافته است. استاد شهید مطهرى مى‏نویسد: ریشه اصلى طرح‏هاى علمى و عملى مسأله عدل در جامعه اسلامى را، باید در درجه اول در خود قرآن جستجو کرد، قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دل‏ها کاشت و آبیارى کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکرى و فلسفى و چه از نظر علمى و اجتماعى در روح‏ها ایجاد کرد این قرآن است که مسئله عدل و ظلم را در چهره‏هاى گوناگونش طرح کرد.(7)
بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است، اعم از خانوادگى، سیاسى قضایى و اجتماعى، که تعداد آن‏ها به 16 آیه مى‏رسد.
عدل قرآن از آن جا که به توحید یا معاد ارتباط مى‏یابد، به نگرش انسان درباره هستى و آفرینش شکل خاص مى‏دهد و به عبارت دیگر نوعى جهان بینى است. آنجا که به نبوت، تشریع و قانون مربوط مى‏شود به یک مقیاس و معیار و قانون شناسى مربوط مى‏شود و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنّت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مى‏شود، یک شایستگى است آنجا که پاى اخلاق به میان مى‏آید آرمانى انسانى است و آنجا که به اجتماع کشیده مى‏شود یک مسؤولیت است. چگونه ممکن است مسأله‏اى که در قرآن تا این پایه بدان اهمیت داده شده که هم جهان بینى است و هم معیار شناخت قانون و هم ملاک شایستگى زعامت و رهبرى و هم آرمانى انسانى و هم مسؤولیتى اجتماعى، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانى که در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بى‏تفاوت بمانند. شهید مطهرى پس از طرح این مباحث، خاطرنشان مى‏نماید:
ما معتقدیم دلیلى ندارد که در پى علّتى برویم و فکر خود را خسته نماییم که چرا از آغاز نهضت‏هاى فکرى و عملى مسلمین، همه جاکلمه عدل به چشم مى‏خورد. علت حسّاسیت مسلمین نسبت به این مسئله و راه یافتن این اصل در کلام و فقه و حوزه‏هاى اجتماعى اسلام بدون شک قرآن بود.(8) قرآن کریم بزرگترین کتاب فراخوان به وجوب اجراى عدالت است، کتابى که هدف بعثت پیامبران را ایجاد زندگى عادلانه در میان جوامع بشرى تلقى نموده است کتابى که خود را هادى اهل تقوا خوانده و نزدیکترین راه رسیدن به تقوا را اجراى عدالت دانسته است، کتابى که حضرت على(ع) آن را این گونه معرفى مى‏کند: هوالناطق بسنّة العدل... ریاض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن مى‏گوید، قرآن بوستان‏هاى سرسبز و تالاب‏هاى عدالت است.
بنابراین، معتقدان به کلام وحى باید پى‏گیرترین افراد براى گسترش و اجراى عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده کنند لازم است بدان عمل نمایند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامى در جامعه حیات دارد و فعال است که همگان به دستورات آن عمل کنند، از نهى‏هاى آن پرهیز نمایند و امرهاى آن را عملى سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اکرم(ص)، على(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» نامیدند.(11)
اهل بیت و عدالت‏
خداوندى که انسان‏ها را آفرید و برنامه‏هاى سعادت آنها را از طریق رسولش روشن کرد فروغ‏هاى فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفى مى‏کند، پس از پیامبراکرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدایت مردم ائمه هدى هستند که در خصال، کمالات و لیاقت‏ها و عصمت همچون آن بزرگوار مى‏باشند. در تعالیم نظرى و عملى اهل بیت(ع) سفارش‏هاى فراوانى درباره اجراى عدالت دیده مى‏شود، این موضوع در سخنان، اخلاق و روش سیاسى اجتماعى حضرت على(ع) موج مى‏زند. از نظر آن حضرت اصلى که مى‏تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به پیکر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تندیش عدالت به شمار مى‏آمد و ذرّات وجودش با عدالت آمیختگى داشت و از کوچکترین ستمى حتى گرفتن دانه‏اى جو از مورچه‏اى گریزان بود او در این راستا به گفته و نوشته و شعار اکتفا نمى‏کرد بلکه عملاً براى محو ستم و استقرار عدالت تلاش مى‏کرد و حتى از عزیزترین بستگانش هم نمى‏گذشت زیرا خدایش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سیاستمداران دنیاپرست مصلحت اندیشى نکرد و هیچ گاه از ستمى چشم پوشى ننمود، محبت و عطوفت پدرانه‏اش نیز مانع از اجراى عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گردید تا جایى که در راه عدالت به شهادت رسید. او حکومت را وسیله‏اى تلقى کرد تا توسط آن اقامه حق نماید و باطل را محو کند، از راه حکومت عدالت در جامعه ترویج یابد، تحت لواى حکومت الهى مردم به حقوق واقعى خویش برسند، فکرهاى خفته بیدار شود، انحرافات از بین برود، ایشان به ابن عباس فرمود: حکومت براى من از این کفش وصله دار ارزش کمترى دارد مگر این که اقامه حق کنم یا باطلى را از بین ببرم.(12)
امیرمؤمنان از همان روزهاى نخستین که زمامدار مسلمین گردید، عدالت اجتماعى را برپاساخت که به دلیل همین شیوه شایسته و برنامه‏اى انقلابى کینه‏ها شعله‏ور گردید و آتش جنگ، فتنه و طغیان حوادث تلخ و ناگوارى را پدید آورد. آن حضرت تأکید مى‏فرماید: برپایى دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نموده‏اند که: هر کس عادل باشد حکمتش تأثیرگذار مى‏گردد،(14) حضرت مى‏فرمایند: عدل جامعه را پایدار مى‏کند(15) و باعث شکست دشمنان مى‏گردد،(16) با اجراى عدالت برکت‏ها زیاد مى‏شود،(17) و هر کسى که عدالت گسترى نماید خداوند بر او رحمت مى‏فرستد(18) و از نشانه‏هاى بزرگوارى عمل کردن به روش عادلانه است.(19)
متأسفانه قدر حضرت على(ع) و عدالت خواهى همه جانبه‏اش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ایشان پیروى نکردند، مردم هنگامى پى به عدالت آن حضرت بردند که دیگر امامى در میانشان نبود و حاکم ستمگرى چون حجاج بن یوسف ثقفى بر کوفه تسلط یافت.(20)
حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) نیز رسالت پایدارى عدل و نابودى ظلم را دنبال کردند، عاشورا دستِ بلندى است که از افق کربلا برآمد و تا قلّه خورشید فرا رفت و تا هماره تاریخ بر فرازماند و سیاهى‏هاى جاهلیت از نو جان یافته از چهره خورشید اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشوراى حسینى براى همیشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناک عاشورا طلوعى جاویدان کرد، حقى که بخوبى عدل را دربر مى‏گیرد.(21)
پیام شب عاشورا نماز است و پیام روز عاشورا عدالت است. در زیارت اول ماه رجب مى‏خوانیم: «اشهد انّک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما و انّک صادق صدیق، صدقت فیما دعوت الیه؛ گواهى مى‏دهم اى امام حسین که توبه اجراى قسط و عدل فرمان دادى و جامعه اسلامى را به عدل فراخواندى و تو راستگو و صدّیقى (ولىّ راستین پروردگارى) و به هرچه فراخواندى، صادقانه فراخواندى.
نویسنده و دانشور شیعى لبنان - محمد جواد مغنیه - مى‏نویسد: «نام امام حسین نماد ژرف هدایت است...سر فصل فداکارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت، چنانکه نام یزید نشانه فساد و تباهى، ستم و هتک مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)
نشر عدالت در سراسر جهان و از بین بردن هرگونه نابرابرى و تبعیض، در رأس انقلاب حضرت مهدى(عج) قرار دارد. ایجاد عدالت، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه‏هاى آن امام منجى است اصلى که محورى‏ترین هدف انبیاء بوده است. اصولاً در تبیین مشخصات عصر ظهور به عدالت تأکید زیادى شده است زیرا براى ساختن جامعه‏اى ارزشى و تشکیل اجتماعى قرآنى پایه نخستین و کار اصلى عدالت گسترى است.
عدل آشکارترین صفت آن امام است به همین دلیل در دعاى شب‏هاى رمضان حضرت مهدى(عج) "عدل" نامیده شده است: «اللهم وصل على ولىّ امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولىّ امر خود که قیام کننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در کتاب کمال الدین در خبرى از رسول اکرم(ص) در وصف مهدى موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» یعنى آغاز عدل و پایان آن است. کمتر حدیثى درباره آن امام رسیده است که از عدل تهى باشد و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. رسول اکرم(ص) مى‏فرمایند: خداوند از فرزندان حسین امامانى قرار داده است که امر مرا اقامه مى‏کنند. نهم آنان مهدى امتم مى‏باشد، او شبیه‏ترین مردمان است به من در سیما، گفتار و کردار. پس از غیبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم، ظهور مى‏کند، آنگاه امر خدا را آشکار مى‏سازد پس زمین را از عدل پر مى‏کند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.(23)
کشتزار جامعه تشنه عدالت‏
شیعه عدالت را در دو جهت یعنى مسؤولیت انسان و عدالت خدا در پاداش و کیفر او و نیز ایجاد نظم عادلانه براى توزیع امکانات و تصدّى مناصب و رعایت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حدیث و سیره عملى پیامبران و اولیاء اخذ کرده و خواستار آن گردیده که این موضوع رعایت شود.(24) به اعتقاد شیعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محیط براى رشد، تکامل فراهم است و روند عمومى حرکت تکاملى جامعه هماهنگ با روند تکاملى جهان خواهد بود. غایت اصلى دین در بعد حیات اجتماعى اقامه عدل است یعنى عدم سازش با ستم و تبعیض و کمک رسانیدن به افراد ستم دیده، اصل اقامه عدالت در این واقعیت نهفته است که هیچ ظالمى مورد تأیید قرار نگیرد و مظلوم تحت فشار و تضعیف واقع نشود.
از آنجا که عدالت اجتماعى براى جوامع جنبه حیاتى دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعى را اعلام مى‏دارد، آیین مقدس اسلام مقرّر داشته است که عدالت باید بدون توجه به اختلاف‏هاى قومى و ملى و حتى مذهبى و در یک سطح عمومى و همه جانبه و درباره همه افراد حتى نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأکید مى‏کند مبادا دشمنى با گروهى، شما را به بى عدالتى وادار کند.(25)
اسلام راستین براى داشتن جامعه‏اى آسیب‏ناپذیر، تجاوزکاران و گردن کشانى را که عدالت اجتماعى را به خطر انداخته‏اند اگرچه هم کیش و برادر ایمانى هم بوده باشند محکوم مى‏سازد و دستور مى‏دهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با یکدیگر به نبرد برخیزند، در آغاز بین آنان صلح برقرار سازید، و اگر یکى از آن دو بر دیگرى ستم کرد باقوم ظالم پیشه و متجاوز پیکار کنید تا آن که به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهید و همه جا عدل را مراعات کنید.(26)
تعالیم انسان ساز اسلام براى حفظ عدالت اجتماعى، مقاومت در برابر هرگونه جورى را به پیروان خود، واجب کرده است. زیرا ستم و تجاوز، امنیت عمومى را تهدید مى‏کند. کاروان‏هاى اقتصادى و مراکز تولیدى اجتماع را تعطیل مى‏سازد، فقر و پریشانى به سوى جامعه رخ نشان مى‏دهد، سطح فرهنگ تنزل مى‏نماید به شخصیت افراد ضربه مى‏خورد و حیات روانى و تربیتى انسان‏ها به سوى ذلّت، حقارت و...سوق داده مى‏شود. قرآن مى‏فرماید: «والذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمى برسد، به کمک یکدیگر برخاسته و با این تجاوز مخالفت مى‏کنند» امام صادق مى‏فرماید: جمعیتى که حقوق زیردستان را از زورمداران نگرفتند پاک و منزّه نمى‏باشند.(28) اسلام حمایت از ستمگر و دوستى با وى را با چنان دقتى پى‏گیرى کرده است که اگر کسى در ذهن و روح مایل است که ظالمى در قید حیات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ مى‏گردد.(29)
رسول اکرم(ص) فرمودند: کسانى که قبل از شما زندگى مى‏کردند، از بین رفتند، زیرا چون بزرگى و صاحب عنوانى از آنها مرتکب سرقت مى‏گردید، متعرض وى نمى‏گشتند ولى اگر فرد بینوایى دزدى مى‏کرد او را تنبیه مى‏نمودند!(30)
تجمع بى‏رویه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عده‏اى خاص که منجر به استثمار و در نتیجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محکوم است، قرآن کریم وجوب پرداختن حق فقرا و مساکین را از دارائى‏هاى اغنیاء این گونه توجیه مى‏کند: کى لایکون دولةً بین الاغنیاء منکم(31) (تا این که چنین اموالى بدست توانگرانتان نیفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نیاید) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصیل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصیه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن که براى مالکش باقى مى‏ماند مشروع و مورد حمایت قانون خواهد بود: ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل(32) (اموال یکدیگر را به ناحق و حرام نبرید) حضرت على (ع) مى‏فرمایند: الرعیّة لایصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چیزى جز عدالت اصلاح نمى‏کند)امام صادق(ع) متذکر گردیده‏اند: انّ النّاس یستغنون اذا عدل بینهم؛(34) مردمان اگر عدالتى در میان باشد، همه بى نیاز خواهند گشت. امام کاظم(ع) نیز فرموده‏اند: خداوند هیچ گونه مالى را رها نگذاشته است، بلکه آن را تقسیم نموده و (بر اساس تعیین الهى و تشریع اسلامى) حق هر صاحب حقى را به وى داده است. خواص و عوام و فقیران و تمامى قشرها...اگر در میان مردم به عدالت رفتار مى‏گردید همه بى‏نیاز مى‏شدند و مسکین و نیازمندى در بین آنان باقى نمى‏ماند.(35)
به فرمایش امام صادق(ع) مردم به عدالت نیاز دارند.(36) آن حضرت تأکید مى‏نمایند: مردمان فقیر، نیازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنیاء (ظلم و ستم).(37)
امام یازدهم حضرت عسکرى(ع) فرموده‏اند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا؛(38) این توانگران آنهایند که توشه تهیدستان را به سرقت مى‏برند و از دسترس بینوایان خارج مى‏کنند.»
طبیعى است وقتى جامعه به سوى شکاف اجتماعى و فقر ناشى از بى عدالتى روى آورد به لحاظ اعتقادى و باورها و ارزش‏ها هم داراى مشکل مى‏گردد. رسول اکرم(ص) هشدار داده‏اند: ولم یفقرهم فیکفرهم؛(39) (حاکم اسلامى) نباید مردم را فقیر کند تا کافرشان سازد.
سعدى در باب اول گلستان در سیرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعى را چنین مشخص کرده است:
«به حکم آن که عدل و احسان و انصاف خداوند مملکت، موجب امن و استقامت رعیّت است و عمارت و زراعت بیش اتفاق افتد پس نام نیکو و راحت و اَمن و ارزانى غلّه و دیگر متاع به اقصاى عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمایند و قماش و غلّه و دیگر متاع‏ها بیاورند و ملک و مَملکت آبادان شود و خزاین معمور و لشکریان و حواشى فراخ دست، نعمت دنیا حاصل و به ثواب عقبى واصل و اگر طریق ظلم رود، بر خلاف این...»(40)
فرستادگان الهى که از حقیقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهى کامل داشتند به نیکى مى‏دانستند که تمامى احکام، آموزش‏ها و برنامه‏هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى، امنیت اجتماعى، عدالت تحقق مى‏پذیرد و بدینسان زمینه عینیت یافتن احکام آماده مى‏گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربیت مى‏شود و با آسایش و فراغت به تکلیف تن مى‏دهد و به مقررات، اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى‏گذارد و در پرتو تعهدشناسى و مسؤولیت پذیرى است که جامعه به خوشبختى واقعى دست مى‏یابد و راه عروج به معنویت و ملکوت هموار مى‏گردد. در سایه سیاه ستم و اجتماع جور بنیاد که هیچگونه امنیت اجتماعى و عدالت معیشتى ندارد نمى‏توان انتظار داشت مردمان وظیفه شناس باشند، از حدود خویش تجاوز نکنند و به احکام شرع و دین پاى بند باشند.(41)
ملتى که اقشارش تحت ستم قرار گیرند و نظام حاکم بر آنان، به اجراى عدالت نپردازد و تبعیض روا دارد، نه تنها به عزت نمى‏رسد بلکه همواره در حالت ذلّت و تو سرى خوردن و تبعیض دیدن بسر خواهد برد، از این جهت امام موسى کاظم(ع) فرموده‏اند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعى جامعه‏اى به عزّت کامل مى‏رسد که صرفاً از حاکمان عادل پیروى کند. در احادیث رسیده از رسول اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) آمده است: که فقر نزدیک به کفر و بلکه مى‏تواند بخشى از کفر و بدبینى اعتقادى باشد پس باید عاملى که موجب خروج از دین مى‏شود و خود قسمتى از بى ایمانى است، در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و چنین ضایعه‏اى بدون اجراى عدالت از میان نمى‏رود، سازندگى روانى، اجتماعى و نیز عمران و آبادانى شهرها و روستاها و رونق اقتصادى و شکوفایى در توسعه علمى و صنعتى و فنى بر اجراى عدالت متوقف است سازندگى بدون عدالت شکاف بسیار عمیقى بین اقشار اجتماعى به وجود مى‏آورد و امنیت و آسایش شهروندان و روستائیان را سلب مى‏کند. حضرت على(ع) مى‏فرمایند: لایکون العمران حیث یجور السّلطان؛(43) زمانى که عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانى وجود ندارد.
استاد محمد رضا حکیمى مى‏نویسد: «سازندگى منهاى اجراى عدالت، در جهت زندگى سرمایه داران مُدرن و مرفهان بى درد تأثیر مثبت دارد و اغنیا و توانگران دست اندرکاران را به امیال و آمال خود مى‏رساند و چرک دستى هم نصیب جمعى از قشرهاى محروم مى‏کند. بزرگترین سازندگى با اجراى عدالت آغاز مى‏گردد بویژه در یک انقلاب (منبعث از ارزش‏ها) که همه باید به سازندگى انقلابى بیندیشند و در آغاز به اجراى عدالت بپردازند تا همه قشرها از صمیم دل به کار سازندگى کمک کنند و به نتایج آن در سطح عموم - نه کسانى و گروهى چند - امیدوار باشند.»(44)
حضرت على(ع) مى‏فرمایند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هیچ چیزى چون عدالت کشورها را نمى‏سازد.»
عدالت موجب پیوند ناگسستنى توده‏هاى انسانى با رهبرى مى‏گردد و این ارتباط مقدس موجب ایثار و فداکارى مى‏شود و این چگونگى بنیادهاى بیداد و تبعیض و جور را فرو مى‏ریزد.
امام على(ع) در ترسیم جامعه کوفه مى‏فرماید: همه ساکنان شهر کوفه از امکانات رفاهى و معیشتى برخوردارند. حتى پایین‏ترین افراد، نان گندم مى‏خورند، مسکن دارند و از آب آشامیدنى فرات (خوب و سالم) استفاده مى‏کنند.(46)
و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجى حضرت مهدى(عج) فرموده‏اند:
خداوند زمین را به دست قائم(عج) از هر ستمى پاک گرداند و از هر ظلمى پاکیزه سازد. آنگاه که قیام کند میزان عدل را در میان مردم نهد و بدین گونه هیچ کس نمى‏تواند به دیگرى ستم کند.(47)
جنبه‏ها و گستره عدالت‏
عدالت را از یک لحاظ به دو قسم فردى و اجتماعى تقسیم مى‏کنند، نوع فردى آن است که شخص با رعایت دستورات اسلامى و شرعى، خویشتن را به اخلاق اسلامى آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شکوفا سازد و در این راه از افراط و تفریط اجتناب ورزد و این ویژگى‏ها را با تقوا، ایمان، تزکیه و ارتباط با خدا، تقویت کند، در بعد اجتماعى یعنى این که فرد در برخورد با دیگران با انصاف عمل کند، درباره کسى ستم روا مدارد، حقوق انسان‏ها و استحقاق آنان را در نظر گیرد، آنچه را براى خود ناپسند مى‏دارد براى دیگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونى، به افراد تعدّى نکند، چون بین دو نفر داورى نماید حق را بگوید و ذرّه‏اى طرف یکى از آن‏ها را نگیرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ کند.(48)
در برخى منابع عدل را به چهار بخش تکوینى، تشریعى، اجتماعى و اخلاقى تقسیم نموده‏اند.
قوانین حاکم بر جهان هستى و موجودات و نیز روابط بین آنها از عدالت تکوینى حکایت دارد و چون در نظام شرع و قوانین اسلامى و تشریح احکام اصل عدل رعایت شده، از آن به عدل تشریعى تعبیر گردیده است، نظام عادلانه‏اى که روابط اجتماعى انسان‏ها را اصلاح نماید و سامان دهد و عملاً براى رسیدن اقشار جامعه به حقوق معنوى و مادى خود تلاش کند، عدالت اجتماعى نامیده شده است. انسانى که از نظر تربیتى، روحى و رفتارى قابل اعتماد باشد، مى‏تواند مصداق عدل اخلاقى قرار گیرد.(49)
عدل اجتماعى را نیز در چهار محور تقسیم کرده‏اند: خانوادگى، قضایى، اصلاحى و سیاسى، ناگفته نماند که عدالت اجتماعى و فردى از هم فاصله ندارند و با یکدیگر مغایر نیستند و اصولاً این دو لازم و ملزوم هم بوده و هر کدام مى‏توانند دیگرى را تقویت کنند و چنانچه وقتى عدالت اجتماعى بطور کامل و واقعى اجرا شود، افراد به امنیت روانى و آرامش روحى رسیده و بهتر مى‏توانند در جهت تزکیه درونى و خودسازى و آراستن روح به خصال پسندیده اهتمام ورزند و نیز در جامعه‏اى که افرادش حالات اخلاقى و رفتارى عالى را در وجود خویش شکوفا ساخته‏اند بهتر مى‏توان عدالت اجتماعى پیاده نمود.(50)
پاره‏اى منابع، عدل را شامل دو قسم عقلى و شرعى دانسته‏اند، اولى را خِرَد سالم و عقل نیکو درک مى‏کند و در هیچ زمانى منسوخ نمى‏گردد و هیچ شرایط تاریخى و جغرافیایى و نیز هیچ عامل اجتماعى و فرهنگى نمى‏تواند آن را دگرگون کند مثل نیکى کردن به کسى که نیکى نموده است و نیازردن انسانى که از آزردن آدمى اجتناب کرده است، عدل تشریعى یعنى این که در پرتو احکام دین که از قرآن و حدیث منشأ مى‏گیرد افراد در جزا و پاداش یکسان هستند البته ظرفیت‏ها، توانایى‏ها و تفاوت‏ها ملاحظه مى‏گردد.
عدالت در زندگى فردى و اجتماعى شامل عدالت در گفتار، کردار و رفتار است، چنانچه حضرت على(ع) تمامى این جنبه‏ها را به طور کامل، رعایت مى‏نمودند.(51)
اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبه‏هاى زیر است:
1- برابرى انسان‏ها و نفى هرگونه امتیاز قومى، طبقاتى، نژادى و جغرافیایى.
2- عدل حقوقى براى هیچ دسته‏اى حقوق خاص و امتیازات معیّنى وجود ندارد و همه داراى استعداد رشد و شکوفایى و رسیدن به مقامات علمى، ادارى، فنى و اجتماعى هستند.
3- توجه به اراده مستقل، خود آگاهى و قدرت انتخاب و آگاهى و این که همه داراى ارزش‏هاى انسانى هستند و جایى براى تبعیض انسانى و طبیعى باقى نمى‏ماند.
4- ثروت‏هاى طبیعى و منابع عمومى قابل بهره‏بردارى براى انسان‏هاست و اصولاً این امکانات از نظر مالکیت مختص خداوند است و مردم آفریدگان او هستند که باید از مواهب خالق خویش برخوردار گردند. عدالت این است که هرجا بنده روزى داشته باشد و هر کس رمقى دارد حق استفاده از قوت و غذا و امکانات مادى را خواهد داشت.
5 - فراهم نمودن امکانات اندیشه نه تحمیل اراده و فکر و فلسفه‏اى در جهت منافع و خواست‏هاى جناحى، گروهى، حزبى و طبقاتى و نه تحذیر و تحریف حقایق و اختناق فکرى. باید شرایط به گونه‏اى باشد که هر کس با آزادى اندیشه، آگاهانه انتخاب کند و با معرفت و بصیرت گزینش نماید.
البته در این راستا هدایت و ایجاد امکانات سازنده و رشد دهنده باید باشد ولى این هدایت باید پاک و خالص و براى خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و کورنمودن سرچشمه‏هاى انسانى او، انسان حق فراگیرى دانش اندوزى و آگاهى را دارد و جامعه عادل آن است که براى همه افراد امکان باسواد شدن و ترقى علمى و پیدا کردن مهارت و فنون را فراهم سازد.
6- امکان کار و تلاش مفید و پربار براى همه فراهم گردد و حتى در این راستا افراد هدایت و تربیت شوند وتا خلاقیت فکرى، ذهنى و عملى آنان شکوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سایه کوشش و رویش از مواهب خدادادى برخوردار گردند.
7- نباید بهره‏ورى فردى یا قشرى از جامعه امکانات رشد، آرامش و امنیت دیگران را سلب کند، تکامل و توسعه حق همه افراد است و نباید یاد گرفتن عده‏اى به قیمت محرومیت تحصیلى عده‏اى دیگر شود و یا کار داشتن اشخاص، دیگران را از اشتغال محروم کند.
8- قانونى در جامعه به اجرا درآید که در خدمت مصالح واقعى همه افراد و در طریق ایجاد محیط مساعد براى رشد و بهره ورى تمامى اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نیز ساختن انسان متعادل، اسلام چنین قانونى را دارد، مجریان قانون باید مدافع حق و حقوق انسان‏ها باشند نه مدافع منافع گروهى و جناحى و شخصى.
9 - احراز موقعیت‏هاى اجتماعى بر اساس شایستگى‏ها و صلاحیت‏ها باشد، که این‏ها را بر اساس ضوابط و معیارهایى قانون اسلامى تنظیم مى‏کند. بر این اساس هر گونه خود کامگى، برترى‏طلبى، سلطه جویى و به بند کشیدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعى است، دستگاه داورى عادل و پاک و آگاه با اراده‏اى قوى باید مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تکاثر، فساد و تبعیض باشد.
10 - آگاهى عمومى به حقوق و وظایف و مراقبت در حفظ و اجراى آن و اصل انتقاد سازنده و احیاى عنصر امر به معروف و نهى از منکر در جامعه ضرورت دارد.
11- اخوت اسلامى مورد توجه مى‏باشد زیرا زیربناى عاطفى، پیوند قلبى و ایمانى در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقرارى مصالح اجتماعى نقش مهمى دارد.
12- در نظام عدالت اجتماعى، به خودسازى و تلاش مستمر براى تهذیب نفس و تربیت معنوى اخلاق بسیار اهتمام مى‏گردد، زیرا خودخواهى‏ها، رقابت ناسالم و سلطه‏طلبى‏ها از روح رشد نیافته منشأ مى‏گیرد و جامعه را به سوى فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق مى‏دهد. در گلستان زندگى مردم آفت‏هاى خطرناکى وجود دارند که جز با تصفیه و سازندگى افراد و احیاء ایمان و احساس معنوى و سازندگى پى‏گیر و انتقاد از خود، این‏ها از بین نخواهد رفت.(52)
13- جامعه‏اى که بر اساس عدل اسلامى اداره مى‏گردد با پیروان آیین‏ها و مکاتب الهى دیگر در سایر کشورها پیوندى عادلانه دارد و بر اثر ارتباطى که با آنان برقرار مى‏نماید نسبت به تحریفات و انحرافاتى که آنها بدان مبتلا شده‏اند طرح‏هاى تبلیغى و ارشادى را به اجرا مى‏گذارد و چنین افرادى را متوجه حقیقت دین مى‏نماید و باورها و گرایش‏هاى مذهبى آنان را اصلاح مى‏کند.
14- اقوام و سرزمین‏هایى که قصد تعرّض و تهاجم دارند و مى‏خواهند مسلمانان را از امنیت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب مى‏گردند و براى حمایت از مسلمین، مال و جان چنین جوامعى فاقد هرگونه احترامى است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگى دفاعى و نظامى در این حال مطرح مى‏گردد. همچنین اگر کشورى با سرزمین اسلامى قرارداد صلح یا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار مى‏آید و باید به پیمان آن احترام گذاشت ولى اگر اثبات گردد که درصدد توطئه و تجاوزى علیه امت اسلامى است در این حال صلح و معاهده مذکور از بین مى‏رود و دشمن محارب به حساب مى‏آید.
15 - افراد، گروه‏ها و فرقه‏هایى که غیر مسلمان هستند و در داخل حوزه حاکمیت اسلامى زندگى مى‏کنند، تحت حمایت به سر مى‏برند و مال و جان و حتى شعائر دینى آنان محترم است و مى‏توانند به صورت مسالمت‏آمیز با مسلمانان زندگى کنند و از حقوق انسانى برخوردار گردند، البته در صورتى که این فِرَق بخواهند توطئه‏اى ترتیب دهند یا قصد براندازى داشته باشند و نیز در صدد آن باشند که با دشمنان مسلمانان روابط مخفیانه و جاسوسى برقرار کنند، حکم شکل دیگرى پیدا مى‏کند.
عوامل اجرایى عدالت‏
این امور عبارتند از:
1- تشکیل حکومت اسلامى که به نص قرآن کریم براى اجراى عدالت است، زیرا هدف دین، تزکیه و تعلیم بشر است یعنى رشد در جنبه‏هاى معرفتى، علمى و عملى و حکومت دینى باید زمینه چنین امورى را پدید آورد و موانع را از میان ببرد و این مهم جز با اجراى قسط و عدالت میسّر نمى‏باشد تمامى جنبش‏هاى اسلامى و قیام‏هاى شیعى براى تعقیب چنین هدفى سامان داده شده است.
امام خمینى(ره) مى‏فرماید: «ما یک همچو اسلامى (مى‏خواهیم) که عدالت باشد در آن، اسلامى که در آن ظلم نباشد، اسلامى که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوى) در مقابل قانون باشند.»(53)
امام خمینى در جاى دیگر یاد آور مى‏شود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولّى و تبرى دو اصلى اساسى اسلامى است. باید با حکومت عدل، موافق و به حکومت عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است تبرّى کنید.»(54)
امام در مصاحبه با خبرنگاران انگلیسى، فرانسوى و آلمانى فرمود: «طرز حکومتى که ما پیشنهاد مى‏کنیم حکومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاه‏هاى دولتى است.»(55) در جمع گروهى از پرسنل نیروى هوایى و زمینى در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما امیدواریم که با هم پیوستگى به هم، بتوانیم این طاغوت را از بین ببریم و به جاى آن یک حکومت عدل اسلامى...تعیین کنیم...»(56) و طى سخنانى در مدرسیه فیضیه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما مى‏خواهم، از ملت مى‏خواهم که این نهضت را نگه دارند تا تأسیس حکومت عدل اسلامى.»(57)
در جمع گروهى از عشایر بویراحمد(14 تیرماه 1358) فرموده‏اند:
«حکومت باید اسلامى باشد که دیگر ظلمى و اختناقى در کار نباشد، دیگر زیر بار ظلم اجانب در کار نباشد که منافعمان را هرچه داریم بردارند و بروند و هیچ کس حرفى نزند.»(58)
2- رهبرى جامعه اسلامى
امام صادق(ع) حاکمیت زمامداران عادل را زمینه و علّت اصلى احیاى هر حق و عدل و مرگ هر ستمى و فسادى مى‏شمارد و دین الهى را در پرتو چنین حاکمیتى پایدار مى‏داند: مشخص است که ولایت والى عادل و والیان او، مایه زنده شدن هر حق و عدالت و فناى ستم و تباهى است. بنابراین هر کس در تقویت قدرت و استیلاى او اهتمام ورزد و در مدیریت دستیارش باشد در طاعت خدا کوشیده و به تقویت دین خدا پرداخته است.(59)
امام صادق(ع) فرموده‏اند که امیرمؤمنان مى‏فرمایند: خداى را به خود خدا بشناسید و پیامبر را به اداى رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجراى عدالت و نشر احسان.(60)
همچنین مولاى متقیان تأکید مى‏نمایند: کار حکومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمى‏رسد مگر این که پیشوایى عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)
از نظر اسلام از نشانه‏هاى مهم زمامداران عدالت پیشه این است که زندگى آنها با افراد کم درآمد و محروم هم سطح باشد تا میان او و بینوایان پیوند واقعى وجود داشته باشد وگرنه مستضعفین نمى‏توانند از روى علاقه قلبى زمامدارى او را بپذیرند و حامى واقعى او باشند. آنها خود به خود میان خویشتن و او فاصله‏اى احساس مى‏نمایند، احساسى که آنها را آرام نخواهد گذاشت و علیه او تحریک خواهد کرد. حضرت على(ع) مى‏فرمایند: خدا بر زمامداران عدالت پیشه مقرر نموده است که زندگى خود را در حد زندگى مردمان ناتوان و کم‏درآمد قرار دهند مبادا که آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبرى جدا بدانند و به انحراف از حق کشیده شوند) به عبارت دیگر در جامعه اسلامى رهبرى با اقشار فقیر سرنوشت مشترک دارد و چنین فرمانروایى نه تنها از منافع افراطى و ضد عدالت پردرآمدها حمایت نمى‏کند، بلکه قدرتى نیرومند در برابر آزمندى، تجاوزطلبى، تکاثر خواهى و ضمانت اجرایى براى عملى ساختن عدالت اجتماعى است. امام خمینى در این باره گفته است: «آن که در رأس حکومت است با مردم دوست باشد و در بین مردم بنشیند و با آنها صحبت کند، هر کس هر حاجتى دارد به او بگوید وقتى یک حکومت این طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور که او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما مى‏خواهیم یک همچو تفاهمى پیدا شود که ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد...»(63)
3- لزوم قانون و مقررات وضعى‏
بشر بدون یک سلسله مقررات مورد قبول که وظایف و تکالیف، حقوق و حدود افراد را مشخص کند نمى‏تواند به زندگى اجتماعى مبتنى بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور باید عادلانه باشد و یک حرکت تکاملى را به طور یکسان براى همه فراهم کند و تفاوت طبقاتى را محو نماید، همه را در شرایط مساوى به سوى رشد و پیشرفت سوق دهد، امورى را مبنا قرار دهد که بر حقیقت، فضیلت، پرهیزگارى و بصیرت معنوى استوار است.
قانون اسلام که از جانب خداوند، پیامبر و معصوم وضع گردیده است به دلیل آگاهى و علم قانون گذار به دلیل همه جانبه بودن و بى غرضى و توجه به مصالح همگان مى‏تواند به طور کامل خصوصیات فوق را دارا باشد و پى گیر اجراى عدالت گردد. البته این قانون باید توسط عواملى ضمانت اجرایى داشته باشد که عبارتند از رشد فکرى و مذهبى مردم، عواطف دینى، ایمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عمیق به قانونى که خداوند و فرستادگان یا اولیاء الهى وضع نموده‏اند، امر به معروف و نهى از منکر.
مردم باید آن چنان نظارت صالحانه‏اى داشته باشند که به سهم خود از حق و قانون پاسدارى کنند و در صورت تخلف در برابر حق کشى‏ها و قانون شکنى‏ها احساس مسؤولیت نمایند و امر به معروف و نهى از منکر را شیوه خود قرار دهند، آیات و روایات متعددى مؤید آن است که همه مردم وظیفه دارند براى اجراى عادلانه قانون و حمایت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعى هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتى مى‏تواند سعادت مردم را تضمین کند که بیمارى بى تفاوتى به هرجهتى در آنها به حدى نرسد که نابودشان کند.
پى‏نوشت‏ها: -
1. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 79.
2. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 10 - 9.
3. سوره نساء، آیه 40.
4. سوره کهف، آیه 44.
5. آموزش دین (2 - 1)، علامه سید حسین طباطبایى، جمع آورى و تنظیم سید مهدى آیت اللهى، ص 145.
6. نک: توحید صدوق و معانى الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17.
7. عدل الهى، ص 36 - 35.
8. همان، ص 38 و نیز یادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 151 و 242.
9. غررالحکم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641.
10. جامعه سازى قرآنى، ص 81 - 79، عصر زندگى، ص 34.
11. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، محمد یوسف حریرى، ص 233.
12. نهج البلاغه، خطبه 33.
13. غررالحکم، ج 1، ص 360.
14. همان، ج 2، ص 159.
15. همان، ج 1، ص 102.
16. بحارالانوار، ج 75، ص 359.
17. غررالحکم، ج 1، ص 291.
18. همان، ج 2، ص 204.
19. همان، ج 2، ص 254.
20. تجلّى امامت، سید اصغر ناظم زاده قمى، ص 85.
21. قیام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103.
22. الشیعه و یوم عاشورا، محمد جواد مغنیه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال یازدهم، ص 265 - 261.
23. مکیال المکارم، ج 1، ص 119 - 118، کمال الدین، ج 1، ص 257.
24. شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 412.
25. نک: سوره مائده، آیه 11.
26. سوره حجرات، آیه 9.
27. سوره شورى، آیه 38.
28. وسایل الشیعه، باب وجوب الامر بالمعروف.
29. مکاسب ،باب معرفة الظالمین، ص 54؛ اسلام آیین دادگرى، سید رضا تقوى دامغانى سالنامه پیام اسلام، سال 1352، ص 288 - 287.
30. جامعه توحیدى اسلام و... مصطفى السباعى، ترجمه سید محمد على حیدرى، ص 104.
31. سوره حشر، آیه 7.
32. سوره بقره، آیه 188.
33. غررالحکم، ص 29، الحیاة، ج 6، ص 400.
34. کافى، ج 3، ص 568.
35. همان، ج 1، ص 542؛ الحیاة، ج 6، ص 345.
36. تحف العقول، ص 236.
37. وسایل الشیعه، ج 6،ص 4.
38. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 322.
39. اصول کافى، ج 1، ص 406.
40. گلستان سعدى، باب اول، حکایت سوم، ص 40.
41. عصر زندگى، ص 35.
42. تحف العقول، ص 287 ؛ الحیاة، ج 6، ص 344.
43. غررالحکم، ص 350.
44. جامعه سازى قرآنى، ص 118.
45. غررالحکم، ص 309.
46. بحارالانوار، ج 40، ص 327.
47. کمال الدین، ج 2، ص 372.
48. معارف و معاریف، ج 7، ص 292 - 290.
49. یادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 219؛ عدل الهى، ص 37.
50. یادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 225.
51. نک: تجلى امامت، ص 73 به بعد.
52. با استفاده از کتاب شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 360 - 356.
53. صحیفه امام، ج 9، ص 426.
54. صحیفه نور(چاپ قدیم)، ج 2، ص 13.
55. نداى حق، ص 63، در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 88.
56. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 93.
57. همان، ص 94.
58. همان، ص 104.
59. تحف العقول، ص 244.
60. اصول کافى، ج 1، ص 85.
61. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86.
62. نهج البلاغه، ص 188.
63. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 104.

تبلیغات