عدالت محورى در قرآن و حدیث
آرشیو
چکیده
متن
اسلام مکتب معتدل
از آنجا که عدالت از اهداف اساسى بعثت پیامبران است، در دین محمّدى که خاتم آنهاست اجراى عدالت در جامعه بشرى هدف اصلى است و در آیات و روایات در سیره عملى رسول اکرم(ص) و اهل بیت او نیز اجراى عدالت به صورت اصلى بنیادین مطرح گشته و مورد تأکید بسیارى قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خویشتن، با محیط پیرامون و نیز با انسانهاى دیگر، هر کدام ویژگى و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى مىباشد ولى همه در صورت رعایت عدالت شکل درستى بخود مىگیرند. در واقع هر عملى که امکان دارد از انسان سر بزند و یا لازم باشد که انجام بگیرد از این چهار قلمرو بیرون نمىباشد و بنابراین مىتوان گفت که همگى اصول شرایع و آیین ادیان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مىگردد و این دو، جوهر همه احکام و تعالیم آسمانى است. ابومالک مىگوید به امام سجاد(ع) عرض کردم مرا از دین خدا آگاه کن، امام فرمود همه تعالیم دین، حقگویى، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است. همه دین خدا همین هاست.(1)
در اسلام تمامى پستهاى حسّاس را به افراد عادل واگذار مىکنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسى است، مرجع تقلید، رهبرى و مسؤول بیت المال باید عادل باشند، در مسایل خانواده و بحثهاى حقوقى و روابط بین دو زوج نیز به عدالت تأکید مىگردد و در واقع اسلام اهمیت خاصى به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسایل حقوقى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى، شرط اساسى دانسته است.(2)
اصولاً اسلام مکتب اعتدال است و امّت اسلامى امّتى معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خداى تعالى عادل است و عدل از صفات کمال اوست و خداوند عالم همه صفات کمال را دارا مىباشد و نیز کراراً در کلام خود عدل را ستوده و ظلم را نکوهش مىکند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهى مىکند: «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّهاى به کسى ستم نمىکند و :ولا یظلم ربّک احداً؛(4) خداوند به هیچ موجودى ستم نمىکند.» علامه طباطبایى مىنویسد: خداى متعال عادل است زیرا عدالت در حکم یا در اجراء آن این است که استثنا و تبعیض برندارد و در مواردى که مشمول حکم هستند بطور یکنواخت ثابت شود و در مواردى که قابل اجراست به طور یکنواخت به اجرا درآید.(5)
عدالت الهى که زیربناى عدالت اجتماعى است، در طول تاریخ در مسیر تحریف قرار گرفته است. مکتب تشیع که جلوهگاه اسلام راستین است وقتى مشاهده نمود این عدالت به صورت خطرناکى و بر خلاف موازین علمى توجیه مىگردد و عدّهاى، جنایات ستمگران را با مطرح کردن اصل جبر به حساب خدا مىگذارند و اسلام وسیلهاى براى موجّه نمودن بیدادگرىهاى زمامداران گردیده است، براى جلوگیرى از این تحریف و نابودى، عدالت خداوند را به عنوان یکى از اصول بنیادى اسلام اعلام کرد بدین معنا که اسلام بدون عدل، دیگر اسلام نیست و انکار عدل در واقع مساوى انکار اسلام است: البته از روایات برمىآید که شیعیان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحید براى اعتقاد و به عدل ارزش قائل بودهاند و این دو اصل را حساسترین ارکان اسلام دانستهاند.(6)
اصل عدل و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و نیز اصل حسن و قبح عقلى و حجیت عقل به عنوان زیربناى فقه شیعى شناخته شده و جاى خویش را در این رشته از علوم اسلامى بازیافته است. استاد شهید مطهرى مىنویسد: ریشه اصلى طرحهاى علمى و عملى مسأله عدل در جامعه اسلامى را، باید در درجه اول در خود قرآن جستجو کرد، قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آبیارى کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکرى و فلسفى و چه از نظر علمى و اجتماعى در روحها ایجاد کرد این قرآن است که مسئله عدل و ظلم را در چهرههاى گوناگونش طرح کرد.(7)
بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است، اعم از خانوادگى، سیاسى قضایى و اجتماعى، که تعداد آنها به 16 آیه مىرسد.
عدل قرآن از آن جا که به توحید یا معاد ارتباط مىیابد، به نگرش انسان درباره هستى و آفرینش شکل خاص مىدهد و به عبارت دیگر نوعى جهان بینى است. آنجا که به نبوت، تشریع و قانون مربوط مىشود به یک مقیاس و معیار و قانون شناسى مربوط مىشود و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنّت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مىشود، یک شایستگى است آنجا که پاى اخلاق به میان مىآید آرمانى انسانى است و آنجا که به اجتماع کشیده مىشود یک مسؤولیت است. چگونه ممکن است مسألهاى که در قرآن تا این پایه بدان اهمیت داده شده که هم جهان بینى است و هم معیار شناخت قانون و هم ملاک شایستگى زعامت و رهبرى و هم آرمانى انسانى و هم مسؤولیتى اجتماعى، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانى که در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بىتفاوت بمانند. شهید مطهرى پس از طرح این مباحث، خاطرنشان مىنماید:
ما معتقدیم دلیلى ندارد که در پى علّتى برویم و فکر خود را خسته نماییم که چرا از آغاز نهضتهاى فکرى و عملى مسلمین، همه جاکلمه عدل به چشم مىخورد. علت حسّاسیت مسلمین نسبت به این مسئله و راه یافتن این اصل در کلام و فقه و حوزههاى اجتماعى اسلام بدون شک قرآن بود.(8) قرآن کریم بزرگترین کتاب فراخوان به وجوب اجراى عدالت است، کتابى که هدف بعثت پیامبران را ایجاد زندگى عادلانه در میان جوامع بشرى تلقى نموده است کتابى که خود را هادى اهل تقوا خوانده و نزدیکترین راه رسیدن به تقوا را اجراى عدالت دانسته است، کتابى که حضرت على(ع) آن را این گونه معرفى مىکند: هوالناطق بسنّة العدل... ریاض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن مىگوید، قرآن بوستانهاى سرسبز و تالابهاى عدالت است.
بنابراین، معتقدان به کلام وحى باید پىگیرترین افراد براى گسترش و اجراى عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده کنند لازم است بدان عمل نمایند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامى در جامعه حیات دارد و فعال است که همگان به دستورات آن عمل کنند، از نهىهاى آن پرهیز نمایند و امرهاى آن را عملى سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اکرم(ص)، على(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» نامیدند.(11)
اهل بیت و عدالت
خداوندى که انسانها را آفرید و برنامههاى سعادت آنها را از طریق رسولش روشن کرد فروغهاى فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفى مىکند، پس از پیامبراکرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدایت مردم ائمه هدى هستند که در خصال، کمالات و لیاقتها و عصمت همچون آن بزرگوار مىباشند. در تعالیم نظرى و عملى اهل بیت(ع) سفارشهاى فراوانى درباره اجراى عدالت دیده مىشود، این موضوع در سخنان، اخلاق و روش سیاسى اجتماعى حضرت على(ع) موج مىزند. از نظر آن حضرت اصلى که مىتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به پیکر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تندیش عدالت به شمار مىآمد و ذرّات وجودش با عدالت آمیختگى داشت و از کوچکترین ستمى حتى گرفتن دانهاى جو از مورچهاى گریزان بود او در این راستا به گفته و نوشته و شعار اکتفا نمىکرد بلکه عملاً براى محو ستم و استقرار عدالت تلاش مىکرد و حتى از عزیزترین بستگانش هم نمىگذشت زیرا خدایش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سیاستمداران دنیاپرست مصلحت اندیشى نکرد و هیچ گاه از ستمى چشم پوشى ننمود، محبت و عطوفت پدرانهاش نیز مانع از اجراى عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گردید تا جایى که در راه عدالت به شهادت رسید. او حکومت را وسیلهاى تلقى کرد تا توسط آن اقامه حق نماید و باطل را محو کند، از راه حکومت عدالت در جامعه ترویج یابد، تحت لواى حکومت الهى مردم به حقوق واقعى خویش برسند، فکرهاى خفته بیدار شود، انحرافات از بین برود، ایشان به ابن عباس فرمود: حکومت براى من از این کفش وصله دار ارزش کمترى دارد مگر این که اقامه حق کنم یا باطلى را از بین ببرم.(12)
امیرمؤمنان از همان روزهاى نخستین که زمامدار مسلمین گردید، عدالت اجتماعى را برپاساخت که به دلیل همین شیوه شایسته و برنامهاى انقلابى کینهها شعلهور گردید و آتش جنگ، فتنه و طغیان حوادث تلخ و ناگوارى را پدید آورد. آن حضرت تأکید مىفرماید: برپایى دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نمودهاند که: هر کس عادل باشد حکمتش تأثیرگذار مىگردد،(14) حضرت مىفرمایند: عدل جامعه را پایدار مىکند(15) و باعث شکست دشمنان مىگردد،(16) با اجراى عدالت برکتها زیاد مىشود،(17) و هر کسى که عدالت گسترى نماید خداوند بر او رحمت مىفرستد(18) و از نشانههاى بزرگوارى عمل کردن به روش عادلانه است.(19)
متأسفانه قدر حضرت على(ع) و عدالت خواهى همه جانبهاش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ایشان پیروى نکردند، مردم هنگامى پى به عدالت آن حضرت بردند که دیگر امامى در میانشان نبود و حاکم ستمگرى چون حجاج بن یوسف ثقفى بر کوفه تسلط یافت.(20)
حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) نیز رسالت پایدارى عدل و نابودى ظلم را دنبال کردند، عاشورا دستِ بلندى است که از افق کربلا برآمد و تا قلّه خورشید فرا رفت و تا هماره تاریخ بر فرازماند و سیاهىهاى جاهلیت از نو جان یافته از چهره خورشید اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشوراى حسینى براى همیشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناک عاشورا طلوعى جاویدان کرد، حقى که بخوبى عدل را دربر مىگیرد.(21)
پیام شب عاشورا نماز است و پیام روز عاشورا عدالت است. در زیارت اول ماه رجب مىخوانیم: «اشهد انّک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما و انّک صادق صدیق، صدقت فیما دعوت الیه؛ گواهى مىدهم اى امام حسین که توبه اجراى قسط و عدل فرمان دادى و جامعه اسلامى را به عدل فراخواندى و تو راستگو و صدّیقى (ولىّ راستین پروردگارى) و به هرچه فراخواندى، صادقانه فراخواندى.
نویسنده و دانشور شیعى لبنان - محمد جواد مغنیه - مىنویسد: «نام امام حسین نماد ژرف هدایت است...سر فصل فداکارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت، چنانکه نام یزید نشانه فساد و تباهى، ستم و هتک مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)
نشر عدالت در سراسر جهان و از بین بردن هرگونه نابرابرى و تبعیض، در رأس انقلاب حضرت مهدى(عج) قرار دارد. ایجاد عدالت، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامههاى آن امام منجى است اصلى که محورىترین هدف انبیاء بوده است. اصولاً در تبیین مشخصات عصر ظهور به عدالت تأکید زیادى شده است زیرا براى ساختن جامعهاى ارزشى و تشکیل اجتماعى قرآنى پایه نخستین و کار اصلى عدالت گسترى است.
عدل آشکارترین صفت آن امام است به همین دلیل در دعاى شبهاى رمضان حضرت مهدى(عج) "عدل" نامیده شده است: «اللهم وصل على ولىّ امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولىّ امر خود که قیام کننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در کتاب کمال الدین در خبرى از رسول اکرم(ص) در وصف مهدى موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» یعنى آغاز عدل و پایان آن است. کمتر حدیثى درباره آن امام رسیده است که از عدل تهى باشد و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. رسول اکرم(ص) مىفرمایند: خداوند از فرزندان حسین امامانى قرار داده است که امر مرا اقامه مىکنند. نهم آنان مهدى امتم مىباشد، او شبیهترین مردمان است به من در سیما، گفتار و کردار. پس از غیبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم، ظهور مىکند، آنگاه امر خدا را آشکار مىسازد پس زمین را از عدل پر مىکند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.(23)
کشتزار جامعه تشنه عدالت
شیعه عدالت را در دو جهت یعنى مسؤولیت انسان و عدالت خدا در پاداش و کیفر او و نیز ایجاد نظم عادلانه براى توزیع امکانات و تصدّى مناصب و رعایت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حدیث و سیره عملى پیامبران و اولیاء اخذ کرده و خواستار آن گردیده که این موضوع رعایت شود.(24) به اعتقاد شیعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محیط براى رشد، تکامل فراهم است و روند عمومى حرکت تکاملى جامعه هماهنگ با روند تکاملى جهان خواهد بود. غایت اصلى دین در بعد حیات اجتماعى اقامه عدل است یعنى عدم سازش با ستم و تبعیض و کمک رسانیدن به افراد ستم دیده، اصل اقامه عدالت در این واقعیت نهفته است که هیچ ظالمى مورد تأیید قرار نگیرد و مظلوم تحت فشار و تضعیف واقع نشود.
از آنجا که عدالت اجتماعى براى جوامع جنبه حیاتى دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعى را اعلام مىدارد، آیین مقدس اسلام مقرّر داشته است که عدالت باید بدون توجه به اختلافهاى قومى و ملى و حتى مذهبى و در یک سطح عمومى و همه جانبه و درباره همه افراد حتى نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأکید مىکند مبادا دشمنى با گروهى، شما را به بى عدالتى وادار کند.(25)
اسلام راستین براى داشتن جامعهاى آسیبناپذیر، تجاوزکاران و گردن کشانى را که عدالت اجتماعى را به خطر انداختهاند اگرچه هم کیش و برادر ایمانى هم بوده باشند محکوم مىسازد و دستور مىدهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با یکدیگر به نبرد برخیزند، در آغاز بین آنان صلح برقرار سازید، و اگر یکى از آن دو بر دیگرى ستم کرد باقوم ظالم پیشه و متجاوز پیکار کنید تا آن که به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهید و همه جا عدل را مراعات کنید.(26)
تعالیم انسان ساز اسلام براى حفظ عدالت اجتماعى، مقاومت در برابر هرگونه جورى را به پیروان خود، واجب کرده است. زیرا ستم و تجاوز، امنیت عمومى را تهدید مىکند. کاروانهاى اقتصادى و مراکز تولیدى اجتماع را تعطیل مىسازد، فقر و پریشانى به سوى جامعه رخ نشان مىدهد، سطح فرهنگ تنزل مىنماید به شخصیت افراد ضربه مىخورد و حیات روانى و تربیتى انسانها به سوى ذلّت، حقارت و...سوق داده مىشود. قرآن مىفرماید: «والذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمى برسد، به کمک یکدیگر برخاسته و با این تجاوز مخالفت مىکنند» امام صادق مىفرماید: جمعیتى که حقوق زیردستان را از زورمداران نگرفتند پاک و منزّه نمىباشند.(28) اسلام حمایت از ستمگر و دوستى با وى را با چنان دقتى پىگیرى کرده است که اگر کسى در ذهن و روح مایل است که ظالمى در قید حیات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ مىگردد.(29)
رسول اکرم(ص) فرمودند: کسانى که قبل از شما زندگى مىکردند، از بین رفتند، زیرا چون بزرگى و صاحب عنوانى از آنها مرتکب سرقت مىگردید، متعرض وى نمىگشتند ولى اگر فرد بینوایى دزدى مىکرد او را تنبیه مىنمودند!(30)
تجمع بىرویه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عدهاى خاص که منجر به استثمار و در نتیجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محکوم است، قرآن کریم وجوب پرداختن حق فقرا و مساکین را از دارائىهاى اغنیاء این گونه توجیه مىکند: کى لایکون دولةً بین الاغنیاء منکم(31) (تا این که چنین اموالى بدست توانگرانتان نیفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نیاید) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصیل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصیه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن که براى مالکش باقى مىماند مشروع و مورد حمایت قانون خواهد بود: ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل(32) (اموال یکدیگر را به ناحق و حرام نبرید) حضرت على (ع) مىفرمایند: الرعیّة لایصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چیزى جز عدالت اصلاح نمىکند)امام صادق(ع) متذکر گردیدهاند: انّ النّاس یستغنون اذا عدل بینهم؛(34) مردمان اگر عدالتى در میان باشد، همه بى نیاز خواهند گشت. امام کاظم(ع) نیز فرمودهاند: خداوند هیچ گونه مالى را رها نگذاشته است، بلکه آن را تقسیم نموده و (بر اساس تعیین الهى و تشریع اسلامى) حق هر صاحب حقى را به وى داده است. خواص و عوام و فقیران و تمامى قشرها...اگر در میان مردم به عدالت رفتار مىگردید همه بىنیاز مىشدند و مسکین و نیازمندى در بین آنان باقى نمىماند.(35)
به فرمایش امام صادق(ع) مردم به عدالت نیاز دارند.(36) آن حضرت تأکید مىنمایند: مردمان فقیر، نیازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنیاء (ظلم و ستم).(37)
امام یازدهم حضرت عسکرى(ع) فرمودهاند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا؛(38) این توانگران آنهایند که توشه تهیدستان را به سرقت مىبرند و از دسترس بینوایان خارج مىکنند.»
طبیعى است وقتى جامعه به سوى شکاف اجتماعى و فقر ناشى از بى عدالتى روى آورد به لحاظ اعتقادى و باورها و ارزشها هم داراى مشکل مىگردد. رسول اکرم(ص) هشدار دادهاند: ولم یفقرهم فیکفرهم؛(39) (حاکم اسلامى) نباید مردم را فقیر کند تا کافرشان سازد.
سعدى در باب اول گلستان در سیرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعى را چنین مشخص کرده است:
«به حکم آن که عدل و احسان و انصاف خداوند مملکت، موجب امن و استقامت رعیّت است و عمارت و زراعت بیش اتفاق افتد پس نام نیکو و راحت و اَمن و ارزانى غلّه و دیگر متاع به اقصاى عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمایند و قماش و غلّه و دیگر متاعها بیاورند و ملک و مَملکت آبادان شود و خزاین معمور و لشکریان و حواشى فراخ دست، نعمت دنیا حاصل و به ثواب عقبى واصل و اگر طریق ظلم رود، بر خلاف این...»(40)
فرستادگان الهى که از حقیقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهى کامل داشتند به نیکى مىدانستند که تمامى احکام، آموزشها و برنامههاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى، امنیت اجتماعى، عدالت تحقق مىپذیرد و بدینسان زمینه عینیت یافتن احکام آماده مىگردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربیت مىشود و با آسایش و فراغت به تکلیف تن مىدهد و به مقررات، اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مىگذارد و در پرتو تعهدشناسى و مسؤولیت پذیرى است که جامعه به خوشبختى واقعى دست مىیابد و راه عروج به معنویت و ملکوت هموار مىگردد. در سایه سیاه ستم و اجتماع جور بنیاد که هیچگونه امنیت اجتماعى و عدالت معیشتى ندارد نمىتوان انتظار داشت مردمان وظیفه شناس باشند، از حدود خویش تجاوز نکنند و به احکام شرع و دین پاى بند باشند.(41)
ملتى که اقشارش تحت ستم قرار گیرند و نظام حاکم بر آنان، به اجراى عدالت نپردازد و تبعیض روا دارد، نه تنها به عزت نمىرسد بلکه همواره در حالت ذلّت و تو سرى خوردن و تبعیض دیدن بسر خواهد برد، از این جهت امام موسى کاظم(ع) فرمودهاند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعى جامعهاى به عزّت کامل مىرسد که صرفاً از حاکمان عادل پیروى کند. در احادیث رسیده از رسول اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) آمده است: که فقر نزدیک به کفر و بلکه مىتواند بخشى از کفر و بدبینى اعتقادى باشد پس باید عاملى که موجب خروج از دین مىشود و خود قسمتى از بى ایمانى است، در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و چنین ضایعهاى بدون اجراى عدالت از میان نمىرود، سازندگى روانى، اجتماعى و نیز عمران و آبادانى شهرها و روستاها و رونق اقتصادى و شکوفایى در توسعه علمى و صنعتى و فنى بر اجراى عدالت متوقف است سازندگى بدون عدالت شکاف بسیار عمیقى بین اقشار اجتماعى به وجود مىآورد و امنیت و آسایش شهروندان و روستائیان را سلب مىکند. حضرت على(ع) مىفرمایند: لایکون العمران حیث یجور السّلطان؛(43) زمانى که عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانى وجود ندارد.
استاد محمد رضا حکیمى مىنویسد: «سازندگى منهاى اجراى عدالت، در جهت زندگى سرمایه داران مُدرن و مرفهان بى درد تأثیر مثبت دارد و اغنیا و توانگران دست اندرکاران را به امیال و آمال خود مىرساند و چرک دستى هم نصیب جمعى از قشرهاى محروم مىکند. بزرگترین سازندگى با اجراى عدالت آغاز مىگردد بویژه در یک انقلاب (منبعث از ارزشها) که همه باید به سازندگى انقلابى بیندیشند و در آغاز به اجراى عدالت بپردازند تا همه قشرها از صمیم دل به کار سازندگى کمک کنند و به نتایج آن در سطح عموم - نه کسانى و گروهى چند - امیدوار باشند.»(44)
حضرت على(ع) مىفرمایند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هیچ چیزى چون عدالت کشورها را نمىسازد.»
عدالت موجب پیوند ناگسستنى تودههاى انسانى با رهبرى مىگردد و این ارتباط مقدس موجب ایثار و فداکارى مىشود و این چگونگى بنیادهاى بیداد و تبعیض و جور را فرو مىریزد.
امام على(ع) در ترسیم جامعه کوفه مىفرماید: همه ساکنان شهر کوفه از امکانات رفاهى و معیشتى برخوردارند. حتى پایینترین افراد، نان گندم مىخورند، مسکن دارند و از آب آشامیدنى فرات (خوب و سالم) استفاده مىکنند.(46)
و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجى حضرت مهدى(عج) فرمودهاند:
خداوند زمین را به دست قائم(عج) از هر ستمى پاک گرداند و از هر ظلمى پاکیزه سازد. آنگاه که قیام کند میزان عدل را در میان مردم نهد و بدین گونه هیچ کس نمىتواند به دیگرى ستم کند.(47)
جنبهها و گستره عدالت
عدالت را از یک لحاظ به دو قسم فردى و اجتماعى تقسیم مىکنند، نوع فردى آن است که شخص با رعایت دستورات اسلامى و شرعى، خویشتن را به اخلاق اسلامى آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شکوفا سازد و در این راه از افراط و تفریط اجتناب ورزد و این ویژگىها را با تقوا، ایمان، تزکیه و ارتباط با خدا، تقویت کند، در بعد اجتماعى یعنى این که فرد در برخورد با دیگران با انصاف عمل کند، درباره کسى ستم روا مدارد، حقوق انسانها و استحقاق آنان را در نظر گیرد، آنچه را براى خود ناپسند مىدارد براى دیگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونى، به افراد تعدّى نکند، چون بین دو نفر داورى نماید حق را بگوید و ذرّهاى طرف یکى از آنها را نگیرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ کند.(48)
در برخى منابع عدل را به چهار بخش تکوینى، تشریعى، اجتماعى و اخلاقى تقسیم نمودهاند.
قوانین حاکم بر جهان هستى و موجودات و نیز روابط بین آنها از عدالت تکوینى حکایت دارد و چون در نظام شرع و قوانین اسلامى و تشریح احکام اصل عدل رعایت شده، از آن به عدل تشریعى تعبیر گردیده است، نظام عادلانهاى که روابط اجتماعى انسانها را اصلاح نماید و سامان دهد و عملاً براى رسیدن اقشار جامعه به حقوق معنوى و مادى خود تلاش کند، عدالت اجتماعى نامیده شده است. انسانى که از نظر تربیتى، روحى و رفتارى قابل اعتماد باشد، مىتواند مصداق عدل اخلاقى قرار گیرد.(49)
عدل اجتماعى را نیز در چهار محور تقسیم کردهاند: خانوادگى، قضایى، اصلاحى و سیاسى، ناگفته نماند که عدالت اجتماعى و فردى از هم فاصله ندارند و با یکدیگر مغایر نیستند و اصولاً این دو لازم و ملزوم هم بوده و هر کدام مىتوانند دیگرى را تقویت کنند و چنانچه وقتى عدالت اجتماعى بطور کامل و واقعى اجرا شود، افراد به امنیت روانى و آرامش روحى رسیده و بهتر مىتوانند در جهت تزکیه درونى و خودسازى و آراستن روح به خصال پسندیده اهتمام ورزند و نیز در جامعهاى که افرادش حالات اخلاقى و رفتارى عالى را در وجود خویش شکوفا ساختهاند بهتر مىتوان عدالت اجتماعى پیاده نمود.(50)
پارهاى منابع، عدل را شامل دو قسم عقلى و شرعى دانستهاند، اولى را خِرَد سالم و عقل نیکو درک مىکند و در هیچ زمانى منسوخ نمىگردد و هیچ شرایط تاریخى و جغرافیایى و نیز هیچ عامل اجتماعى و فرهنگى نمىتواند آن را دگرگون کند مثل نیکى کردن به کسى که نیکى نموده است و نیازردن انسانى که از آزردن آدمى اجتناب کرده است، عدل تشریعى یعنى این که در پرتو احکام دین که از قرآن و حدیث منشأ مىگیرد افراد در جزا و پاداش یکسان هستند البته ظرفیتها، توانایىها و تفاوتها ملاحظه مىگردد.
عدالت در زندگى فردى و اجتماعى شامل عدالت در گفتار، کردار و رفتار است، چنانچه حضرت على(ع) تمامى این جنبهها را به طور کامل، رعایت مىنمودند.(51)
اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبههاى زیر است:
1- برابرى انسانها و نفى هرگونه امتیاز قومى، طبقاتى، نژادى و جغرافیایى.
2- عدل حقوقى براى هیچ دستهاى حقوق خاص و امتیازات معیّنى وجود ندارد و همه داراى استعداد رشد و شکوفایى و رسیدن به مقامات علمى، ادارى، فنى و اجتماعى هستند.
3- توجه به اراده مستقل، خود آگاهى و قدرت انتخاب و آگاهى و این که همه داراى ارزشهاى انسانى هستند و جایى براى تبعیض انسانى و طبیعى باقى نمىماند.
4- ثروتهاى طبیعى و منابع عمومى قابل بهرهبردارى براى انسانهاست و اصولاً این امکانات از نظر مالکیت مختص خداوند است و مردم آفریدگان او هستند که باید از مواهب خالق خویش برخوردار گردند. عدالت این است که هرجا بنده روزى داشته باشد و هر کس رمقى دارد حق استفاده از قوت و غذا و امکانات مادى را خواهد داشت.
5 - فراهم نمودن امکانات اندیشه نه تحمیل اراده و فکر و فلسفهاى در جهت منافع و خواستهاى جناحى، گروهى، حزبى و طبقاتى و نه تحذیر و تحریف حقایق و اختناق فکرى. باید شرایط به گونهاى باشد که هر کس با آزادى اندیشه، آگاهانه انتخاب کند و با معرفت و بصیرت گزینش نماید.
البته در این راستا هدایت و ایجاد امکانات سازنده و رشد دهنده باید باشد ولى این هدایت باید پاک و خالص و براى خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و کورنمودن سرچشمههاى انسانى او، انسان حق فراگیرى دانش اندوزى و آگاهى را دارد و جامعه عادل آن است که براى همه افراد امکان باسواد شدن و ترقى علمى و پیدا کردن مهارت و فنون را فراهم سازد.
6- امکان کار و تلاش مفید و پربار براى همه فراهم گردد و حتى در این راستا افراد هدایت و تربیت شوند وتا خلاقیت فکرى، ذهنى و عملى آنان شکوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سایه کوشش و رویش از مواهب خدادادى برخوردار گردند.
7- نباید بهرهورى فردى یا قشرى از جامعه امکانات رشد، آرامش و امنیت دیگران را سلب کند، تکامل و توسعه حق همه افراد است و نباید یاد گرفتن عدهاى به قیمت محرومیت تحصیلى عدهاى دیگر شود و یا کار داشتن اشخاص، دیگران را از اشتغال محروم کند.
8- قانونى در جامعه به اجرا درآید که در خدمت مصالح واقعى همه افراد و در طریق ایجاد محیط مساعد براى رشد و بهره ورى تمامى اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نیز ساختن انسان متعادل، اسلام چنین قانونى را دارد، مجریان قانون باید مدافع حق و حقوق انسانها باشند نه مدافع منافع گروهى و جناحى و شخصى.
9 - احراز موقعیتهاى اجتماعى بر اساس شایستگىها و صلاحیتها باشد، که اینها را بر اساس ضوابط و معیارهایى قانون اسلامى تنظیم مىکند. بر این اساس هر گونه خود کامگى، برترىطلبى، سلطه جویى و به بند کشیدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعى است، دستگاه داورى عادل و پاک و آگاه با ارادهاى قوى باید مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تکاثر، فساد و تبعیض باشد.
10 - آگاهى عمومى به حقوق و وظایف و مراقبت در حفظ و اجراى آن و اصل انتقاد سازنده و احیاى عنصر امر به معروف و نهى از منکر در جامعه ضرورت دارد.
11- اخوت اسلامى مورد توجه مىباشد زیرا زیربناى عاطفى، پیوند قلبى و ایمانى در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقرارى مصالح اجتماعى نقش مهمى دارد.
12- در نظام عدالت اجتماعى، به خودسازى و تلاش مستمر براى تهذیب نفس و تربیت معنوى اخلاق بسیار اهتمام مىگردد، زیرا خودخواهىها، رقابت ناسالم و سلطهطلبىها از روح رشد نیافته منشأ مىگیرد و جامعه را به سوى فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق مىدهد. در گلستان زندگى مردم آفتهاى خطرناکى وجود دارند که جز با تصفیه و سازندگى افراد و احیاء ایمان و احساس معنوى و سازندگى پىگیر و انتقاد از خود، اینها از بین نخواهد رفت.(52)
13- جامعهاى که بر اساس عدل اسلامى اداره مىگردد با پیروان آیینها و مکاتب الهى دیگر در سایر کشورها پیوندى عادلانه دارد و بر اثر ارتباطى که با آنان برقرار مىنماید نسبت به تحریفات و انحرافاتى که آنها بدان مبتلا شدهاند طرحهاى تبلیغى و ارشادى را به اجرا مىگذارد و چنین افرادى را متوجه حقیقت دین مىنماید و باورها و گرایشهاى مذهبى آنان را اصلاح مىکند.
14- اقوام و سرزمینهایى که قصد تعرّض و تهاجم دارند و مىخواهند مسلمانان را از امنیت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب مىگردند و براى حمایت از مسلمین، مال و جان چنین جوامعى فاقد هرگونه احترامى است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگى دفاعى و نظامى در این حال مطرح مىگردد. همچنین اگر کشورى با سرزمین اسلامى قرارداد صلح یا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار مىآید و باید به پیمان آن احترام گذاشت ولى اگر اثبات گردد که درصدد توطئه و تجاوزى علیه امت اسلامى است در این حال صلح و معاهده مذکور از بین مىرود و دشمن محارب به حساب مىآید.
15 - افراد، گروهها و فرقههایى که غیر مسلمان هستند و در داخل حوزه حاکمیت اسلامى زندگى مىکنند، تحت حمایت به سر مىبرند و مال و جان و حتى شعائر دینى آنان محترم است و مىتوانند به صورت مسالمتآمیز با مسلمانان زندگى کنند و از حقوق انسانى برخوردار گردند، البته در صورتى که این فِرَق بخواهند توطئهاى ترتیب دهند یا قصد براندازى داشته باشند و نیز در صدد آن باشند که با دشمنان مسلمانان روابط مخفیانه و جاسوسى برقرار کنند، حکم شکل دیگرى پیدا مىکند.
عوامل اجرایى عدالت
این امور عبارتند از:
1- تشکیل حکومت اسلامى که به نص قرآن کریم براى اجراى عدالت است، زیرا هدف دین، تزکیه و تعلیم بشر است یعنى رشد در جنبههاى معرفتى، علمى و عملى و حکومت دینى باید زمینه چنین امورى را پدید آورد و موانع را از میان ببرد و این مهم جز با اجراى قسط و عدالت میسّر نمىباشد تمامى جنبشهاى اسلامى و قیامهاى شیعى براى تعقیب چنین هدفى سامان داده شده است.
امام خمینى(ره) مىفرماید: «ما یک همچو اسلامى (مىخواهیم) که عدالت باشد در آن، اسلامى که در آن ظلم نباشد، اسلامى که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوى) در مقابل قانون باشند.»(53)
امام خمینى در جاى دیگر یاد آور مىشود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولّى و تبرى دو اصلى اساسى اسلامى است. باید با حکومت عدل، موافق و به حکومت عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است تبرّى کنید.»(54)
امام در مصاحبه با خبرنگاران انگلیسى، فرانسوى و آلمانى فرمود: «طرز حکومتى که ما پیشنهاد مىکنیم حکومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاههاى دولتى است.»(55) در جمع گروهى از پرسنل نیروى هوایى و زمینى در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما امیدواریم که با هم پیوستگى به هم، بتوانیم این طاغوت را از بین ببریم و به جاى آن یک حکومت عدل اسلامى...تعیین کنیم...»(56) و طى سخنانى در مدرسیه فیضیه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما مىخواهم، از ملت مىخواهم که این نهضت را نگه دارند تا تأسیس حکومت عدل اسلامى.»(57)
در جمع گروهى از عشایر بویراحمد(14 تیرماه 1358) فرمودهاند:
«حکومت باید اسلامى باشد که دیگر ظلمى و اختناقى در کار نباشد، دیگر زیر بار ظلم اجانب در کار نباشد که منافعمان را هرچه داریم بردارند و بروند و هیچ کس حرفى نزند.»(58)
2- رهبرى جامعه اسلامى
امام صادق(ع) حاکمیت زمامداران عادل را زمینه و علّت اصلى احیاى هر حق و عدل و مرگ هر ستمى و فسادى مىشمارد و دین الهى را در پرتو چنین حاکمیتى پایدار مىداند: مشخص است که ولایت والى عادل و والیان او، مایه زنده شدن هر حق و عدالت و فناى ستم و تباهى است. بنابراین هر کس در تقویت قدرت و استیلاى او اهتمام ورزد و در مدیریت دستیارش باشد در طاعت خدا کوشیده و به تقویت دین خدا پرداخته است.(59)
امام صادق(ع) فرمودهاند که امیرمؤمنان مىفرمایند: خداى را به خود خدا بشناسید و پیامبر را به اداى رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجراى عدالت و نشر احسان.(60)
همچنین مولاى متقیان تأکید مىنمایند: کار حکومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمىرسد مگر این که پیشوایى عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)
از نظر اسلام از نشانههاى مهم زمامداران عدالت پیشه این است که زندگى آنها با افراد کم درآمد و محروم هم سطح باشد تا میان او و بینوایان پیوند واقعى وجود داشته باشد وگرنه مستضعفین نمىتوانند از روى علاقه قلبى زمامدارى او را بپذیرند و حامى واقعى او باشند. آنها خود به خود میان خویشتن و او فاصلهاى احساس مىنمایند، احساسى که آنها را آرام نخواهد گذاشت و علیه او تحریک خواهد کرد. حضرت على(ع) مىفرمایند: خدا بر زمامداران عدالت پیشه مقرر نموده است که زندگى خود را در حد زندگى مردمان ناتوان و کمدرآمد قرار دهند مبادا که آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبرى جدا بدانند و به انحراف از حق کشیده شوند) به عبارت دیگر در جامعه اسلامى رهبرى با اقشار فقیر سرنوشت مشترک دارد و چنین فرمانروایى نه تنها از منافع افراطى و ضد عدالت پردرآمدها حمایت نمىکند، بلکه قدرتى نیرومند در برابر آزمندى، تجاوزطلبى، تکاثر خواهى و ضمانت اجرایى براى عملى ساختن عدالت اجتماعى است. امام خمینى در این باره گفته است: «آن که در رأس حکومت است با مردم دوست باشد و در بین مردم بنشیند و با آنها صحبت کند، هر کس هر حاجتى دارد به او بگوید وقتى یک حکومت این طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور که او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما مىخواهیم یک همچو تفاهمى پیدا شود که ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد...»(63)
3- لزوم قانون و مقررات وضعى
بشر بدون یک سلسله مقررات مورد قبول که وظایف و تکالیف، حقوق و حدود افراد را مشخص کند نمىتواند به زندگى اجتماعى مبتنى بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور باید عادلانه باشد و یک حرکت تکاملى را به طور یکسان براى همه فراهم کند و تفاوت طبقاتى را محو نماید، همه را در شرایط مساوى به سوى رشد و پیشرفت سوق دهد، امورى را مبنا قرار دهد که بر حقیقت، فضیلت، پرهیزگارى و بصیرت معنوى استوار است.
قانون اسلام که از جانب خداوند، پیامبر و معصوم وضع گردیده است به دلیل آگاهى و علم قانون گذار به دلیل همه جانبه بودن و بى غرضى و توجه به مصالح همگان مىتواند به طور کامل خصوصیات فوق را دارا باشد و پى گیر اجراى عدالت گردد. البته این قانون باید توسط عواملى ضمانت اجرایى داشته باشد که عبارتند از رشد فکرى و مذهبى مردم، عواطف دینى، ایمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عمیق به قانونى که خداوند و فرستادگان یا اولیاء الهى وضع نمودهاند، امر به معروف و نهى از منکر.
مردم باید آن چنان نظارت صالحانهاى داشته باشند که به سهم خود از حق و قانون پاسدارى کنند و در صورت تخلف در برابر حق کشىها و قانون شکنىها احساس مسؤولیت نمایند و امر به معروف و نهى از منکر را شیوه خود قرار دهند، آیات و روایات متعددى مؤید آن است که همه مردم وظیفه دارند براى اجراى عادلانه قانون و حمایت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعى هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتى مىتواند سعادت مردم را تضمین کند که بیمارى بى تفاوتى به هرجهتى در آنها به حدى نرسد که نابودشان کند.
پىنوشتها: -
1. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 79.
2. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 10 - 9.
3. سوره نساء، آیه 40.
4. سوره کهف، آیه 44.
5. آموزش دین (2 - 1)، علامه سید حسین طباطبایى، جمع آورى و تنظیم سید مهدى آیت اللهى، ص 145.
6. نک: توحید صدوق و معانى الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17.
7. عدل الهى، ص 36 - 35.
8. همان، ص 38 و نیز یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 151 و 242.
9. غررالحکم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641.
10. جامعه سازى قرآنى، ص 81 - 79، عصر زندگى، ص 34.
11. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، محمد یوسف حریرى، ص 233.
12. نهج البلاغه، خطبه 33.
13. غررالحکم، ج 1، ص 360.
14. همان، ج 2، ص 159.
15. همان، ج 1، ص 102.
16. بحارالانوار، ج 75، ص 359.
17. غررالحکم، ج 1، ص 291.
18. همان، ج 2، ص 204.
19. همان، ج 2، ص 254.
20. تجلّى امامت، سید اصغر ناظم زاده قمى، ص 85.
21. قیام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103.
22. الشیعه و یوم عاشورا، محمد جواد مغنیه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال یازدهم، ص 265 - 261.
23. مکیال المکارم، ج 1، ص 119 - 118، کمال الدین، ج 1، ص 257.
24. شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 412.
25. نک: سوره مائده، آیه 11.
26. سوره حجرات، آیه 9.
27. سوره شورى، آیه 38.
28. وسایل الشیعه، باب وجوب الامر بالمعروف.
29. مکاسب ،باب معرفة الظالمین، ص 54؛ اسلام آیین دادگرى، سید رضا تقوى دامغانى سالنامه پیام اسلام، سال 1352، ص 288 - 287.
30. جامعه توحیدى اسلام و... مصطفى السباعى، ترجمه سید محمد على حیدرى، ص 104.
31. سوره حشر، آیه 7.
32. سوره بقره، آیه 188.
33. غررالحکم، ص 29، الحیاة، ج 6، ص 400.
34. کافى، ج 3، ص 568.
35. همان، ج 1، ص 542؛ الحیاة، ج 6، ص 345.
36. تحف العقول، ص 236.
37. وسایل الشیعه، ج 6،ص 4.
38. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 322.
39. اصول کافى، ج 1، ص 406.
40. گلستان سعدى، باب اول، حکایت سوم، ص 40.
41. عصر زندگى، ص 35.
42. تحف العقول، ص 287 ؛ الحیاة، ج 6، ص 344.
43. غررالحکم، ص 350.
44. جامعه سازى قرآنى، ص 118.
45. غررالحکم، ص 309.
46. بحارالانوار، ج 40، ص 327.
47. کمال الدین، ج 2، ص 372.
48. معارف و معاریف، ج 7، ص 292 - 290.
49. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 219؛ عدل الهى، ص 37.
50. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 225.
51. نک: تجلى امامت، ص 73 به بعد.
52. با استفاده از کتاب شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 360 - 356.
53. صحیفه امام، ج 9، ص 426.
54. صحیفه نور(چاپ قدیم)، ج 2، ص 13.
55. نداى حق، ص 63، در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 88.
56. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 93.
57. همان، ص 94.
58. همان، ص 104.
59. تحف العقول، ص 244.
60. اصول کافى، ج 1، ص 85.
61. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86.
62. نهج البلاغه، ص 188.
63. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 104.
از آنجا که عدالت از اهداف اساسى بعثت پیامبران است، در دین محمّدى که خاتم آنهاست اجراى عدالت در جامعه بشرى هدف اصلى است و در آیات و روایات در سیره عملى رسول اکرم(ص) و اهل بیت او نیز اجراى عدالت به صورت اصلى بنیادین مطرح گشته و مورد تأکید بسیارى قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خویشتن، با محیط پیرامون و نیز با انسانهاى دیگر، هر کدام ویژگى و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى مىباشد ولى همه در صورت رعایت عدالت شکل درستى بخود مىگیرند. در واقع هر عملى که امکان دارد از انسان سر بزند و یا لازم باشد که انجام بگیرد از این چهار قلمرو بیرون نمىباشد و بنابراین مىتوان گفت که همگى اصول شرایع و آیین ادیان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مىگردد و این دو، جوهر همه احکام و تعالیم آسمانى است. ابومالک مىگوید به امام سجاد(ع) عرض کردم مرا از دین خدا آگاه کن، امام فرمود همه تعالیم دین، حقگویى، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است. همه دین خدا همین هاست.(1)
در اسلام تمامى پستهاى حسّاس را به افراد عادل واگذار مىکنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسى است، مرجع تقلید، رهبرى و مسؤول بیت المال باید عادل باشند، در مسایل خانواده و بحثهاى حقوقى و روابط بین دو زوج نیز به عدالت تأکید مىگردد و در واقع اسلام اهمیت خاصى به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسایل حقوقى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى، شرط اساسى دانسته است.(2)
اصولاً اسلام مکتب اعتدال است و امّت اسلامى امّتى معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خداى تعالى عادل است و عدل از صفات کمال اوست و خداوند عالم همه صفات کمال را دارا مىباشد و نیز کراراً در کلام خود عدل را ستوده و ظلم را نکوهش مىکند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهى مىکند: «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّهاى به کسى ستم نمىکند و :ولا یظلم ربّک احداً؛(4) خداوند به هیچ موجودى ستم نمىکند.» علامه طباطبایى مىنویسد: خداى متعال عادل است زیرا عدالت در حکم یا در اجراء آن این است که استثنا و تبعیض برندارد و در مواردى که مشمول حکم هستند بطور یکنواخت ثابت شود و در مواردى که قابل اجراست به طور یکنواخت به اجرا درآید.(5)
عدالت الهى که زیربناى عدالت اجتماعى است، در طول تاریخ در مسیر تحریف قرار گرفته است. مکتب تشیع که جلوهگاه اسلام راستین است وقتى مشاهده نمود این عدالت به صورت خطرناکى و بر خلاف موازین علمى توجیه مىگردد و عدّهاى، جنایات ستمگران را با مطرح کردن اصل جبر به حساب خدا مىگذارند و اسلام وسیلهاى براى موجّه نمودن بیدادگرىهاى زمامداران گردیده است، براى جلوگیرى از این تحریف و نابودى، عدالت خداوند را به عنوان یکى از اصول بنیادى اسلام اعلام کرد بدین معنا که اسلام بدون عدل، دیگر اسلام نیست و انکار عدل در واقع مساوى انکار اسلام است: البته از روایات برمىآید که شیعیان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحید براى اعتقاد و به عدل ارزش قائل بودهاند و این دو اصل را حساسترین ارکان اسلام دانستهاند.(6)
اصل عدل و تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و نیز اصل حسن و قبح عقلى و حجیت عقل به عنوان زیربناى فقه شیعى شناخته شده و جاى خویش را در این رشته از علوم اسلامى بازیافته است. استاد شهید مطهرى مىنویسد: ریشه اصلى طرحهاى علمى و عملى مسأله عدل در جامعه اسلامى را، باید در درجه اول در خود قرآن جستجو کرد، قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آبیارى کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکرى و فلسفى و چه از نظر علمى و اجتماعى در روحها ایجاد کرد این قرآن است که مسئله عدل و ظلم را در چهرههاى گوناگونش طرح کرد.(7)
بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است، اعم از خانوادگى، سیاسى قضایى و اجتماعى، که تعداد آنها به 16 آیه مىرسد.
عدل قرآن از آن جا که به توحید یا معاد ارتباط مىیابد، به نگرش انسان درباره هستى و آفرینش شکل خاص مىدهد و به عبارت دیگر نوعى جهان بینى است. آنجا که به نبوت، تشریع و قانون مربوط مىشود به یک مقیاس و معیار و قانون شناسى مربوط مىشود و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنّت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبرى مربوط مىشود، یک شایستگى است آنجا که پاى اخلاق به میان مىآید آرمانى انسانى است و آنجا که به اجتماع کشیده مىشود یک مسؤولیت است. چگونه ممکن است مسألهاى که در قرآن تا این پایه بدان اهمیت داده شده که هم جهان بینى است و هم معیار شناخت قانون و هم ملاک شایستگى زعامت و رهبرى و هم آرمانى انسانى و هم مسؤولیتى اجتماعى، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانى که در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بىتفاوت بمانند. شهید مطهرى پس از طرح این مباحث، خاطرنشان مىنماید:
ما معتقدیم دلیلى ندارد که در پى علّتى برویم و فکر خود را خسته نماییم که چرا از آغاز نهضتهاى فکرى و عملى مسلمین، همه جاکلمه عدل به چشم مىخورد. علت حسّاسیت مسلمین نسبت به این مسئله و راه یافتن این اصل در کلام و فقه و حوزههاى اجتماعى اسلام بدون شک قرآن بود.(8) قرآن کریم بزرگترین کتاب فراخوان به وجوب اجراى عدالت است، کتابى که هدف بعثت پیامبران را ایجاد زندگى عادلانه در میان جوامع بشرى تلقى نموده است کتابى که خود را هادى اهل تقوا خوانده و نزدیکترین راه رسیدن به تقوا را اجراى عدالت دانسته است، کتابى که حضرت على(ع) آن را این گونه معرفى مىکند: هوالناطق بسنّة العدل... ریاض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن مىگوید، قرآن بوستانهاى سرسبز و تالابهاى عدالت است.
بنابراین، معتقدان به کلام وحى باید پىگیرترین افراد براى گسترش و اجراى عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده کنند لازم است بدان عمل نمایند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامى در جامعه حیات دارد و فعال است که همگان به دستورات آن عمل کنند، از نهىهاى آن پرهیز نمایند و امرهاى آن را عملى سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اکرم(ص)، على(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» نامیدند.(11)
اهل بیت و عدالت
خداوندى که انسانها را آفرید و برنامههاى سعادت آنها را از طریق رسولش روشن کرد فروغهاى فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفى مىکند، پس از پیامبراکرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدایت مردم ائمه هدى هستند که در خصال، کمالات و لیاقتها و عصمت همچون آن بزرگوار مىباشند. در تعالیم نظرى و عملى اهل بیت(ع) سفارشهاى فراوانى درباره اجراى عدالت دیده مىشود، این موضوع در سخنان، اخلاق و روش سیاسى اجتماعى حضرت على(ع) موج مىزند. از نظر آن حضرت اصلى که مىتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به پیکر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تندیش عدالت به شمار مىآمد و ذرّات وجودش با عدالت آمیختگى داشت و از کوچکترین ستمى حتى گرفتن دانهاى جو از مورچهاى گریزان بود او در این راستا به گفته و نوشته و شعار اکتفا نمىکرد بلکه عملاً براى محو ستم و استقرار عدالت تلاش مىکرد و حتى از عزیزترین بستگانش هم نمىگذشت زیرا خدایش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سیاستمداران دنیاپرست مصلحت اندیشى نکرد و هیچ گاه از ستمى چشم پوشى ننمود، محبت و عطوفت پدرانهاش نیز مانع از اجراى عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گردید تا جایى که در راه عدالت به شهادت رسید. او حکومت را وسیلهاى تلقى کرد تا توسط آن اقامه حق نماید و باطل را محو کند، از راه حکومت عدالت در جامعه ترویج یابد، تحت لواى حکومت الهى مردم به حقوق واقعى خویش برسند، فکرهاى خفته بیدار شود، انحرافات از بین برود، ایشان به ابن عباس فرمود: حکومت براى من از این کفش وصله دار ارزش کمترى دارد مگر این که اقامه حق کنم یا باطلى را از بین ببرم.(12)
امیرمؤمنان از همان روزهاى نخستین که زمامدار مسلمین گردید، عدالت اجتماعى را برپاساخت که به دلیل همین شیوه شایسته و برنامهاى انقلابى کینهها شعلهور گردید و آتش جنگ، فتنه و طغیان حوادث تلخ و ناگوارى را پدید آورد. آن حضرت تأکید مىفرماید: برپایى دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نمودهاند که: هر کس عادل باشد حکمتش تأثیرگذار مىگردد،(14) حضرت مىفرمایند: عدل جامعه را پایدار مىکند(15) و باعث شکست دشمنان مىگردد،(16) با اجراى عدالت برکتها زیاد مىشود،(17) و هر کسى که عدالت گسترى نماید خداوند بر او رحمت مىفرستد(18) و از نشانههاى بزرگوارى عمل کردن به روش عادلانه است.(19)
متأسفانه قدر حضرت على(ع) و عدالت خواهى همه جانبهاش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ایشان پیروى نکردند، مردم هنگامى پى به عدالت آن حضرت بردند که دیگر امامى در میانشان نبود و حاکم ستمگرى چون حجاج بن یوسف ثقفى بر کوفه تسلط یافت.(20)
حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) نیز رسالت پایدارى عدل و نابودى ظلم را دنبال کردند، عاشورا دستِ بلندى است که از افق کربلا برآمد و تا قلّه خورشید فرا رفت و تا هماره تاریخ بر فرازماند و سیاهىهاى جاهلیت از نو جان یافته از چهره خورشید اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشوراى حسینى براى همیشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناک عاشورا طلوعى جاویدان کرد، حقى که بخوبى عدل را دربر مىگیرد.(21)
پیام شب عاشورا نماز است و پیام روز عاشورا عدالت است. در زیارت اول ماه رجب مىخوانیم: «اشهد انّک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما و انّک صادق صدیق، صدقت فیما دعوت الیه؛ گواهى مىدهم اى امام حسین که توبه اجراى قسط و عدل فرمان دادى و جامعه اسلامى را به عدل فراخواندى و تو راستگو و صدّیقى (ولىّ راستین پروردگارى) و به هرچه فراخواندى، صادقانه فراخواندى.
نویسنده و دانشور شیعى لبنان - محمد جواد مغنیه - مىنویسد: «نام امام حسین نماد ژرف هدایت است...سر فصل فداکارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت، چنانکه نام یزید نشانه فساد و تباهى، ستم و هتک مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)
نشر عدالت در سراسر جهان و از بین بردن هرگونه نابرابرى و تبعیض، در رأس انقلاب حضرت مهدى(عج) قرار دارد. ایجاد عدالت، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامههاى آن امام منجى است اصلى که محورىترین هدف انبیاء بوده است. اصولاً در تبیین مشخصات عصر ظهور به عدالت تأکید زیادى شده است زیرا براى ساختن جامعهاى ارزشى و تشکیل اجتماعى قرآنى پایه نخستین و کار اصلى عدالت گسترى است.
عدل آشکارترین صفت آن امام است به همین دلیل در دعاى شبهاى رمضان حضرت مهدى(عج) "عدل" نامیده شده است: «اللهم وصل على ولىّ امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولىّ امر خود که قیام کننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در کتاب کمال الدین در خبرى از رسول اکرم(ص) در وصف مهدى موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» یعنى آغاز عدل و پایان آن است. کمتر حدیثى درباره آن امام رسیده است که از عدل تهى باشد و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. رسول اکرم(ص) مىفرمایند: خداوند از فرزندان حسین امامانى قرار داده است که امر مرا اقامه مىکنند. نهم آنان مهدى امتم مىباشد، او شبیهترین مردمان است به من در سیما، گفتار و کردار. پس از غیبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم، ظهور مىکند، آنگاه امر خدا را آشکار مىسازد پس زمین را از عدل پر مىکند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.(23)
کشتزار جامعه تشنه عدالت
شیعه عدالت را در دو جهت یعنى مسؤولیت انسان و عدالت خدا در پاداش و کیفر او و نیز ایجاد نظم عادلانه براى توزیع امکانات و تصدّى مناصب و رعایت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حدیث و سیره عملى پیامبران و اولیاء اخذ کرده و خواستار آن گردیده که این موضوع رعایت شود.(24) به اعتقاد شیعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محیط براى رشد، تکامل فراهم است و روند عمومى حرکت تکاملى جامعه هماهنگ با روند تکاملى جهان خواهد بود. غایت اصلى دین در بعد حیات اجتماعى اقامه عدل است یعنى عدم سازش با ستم و تبعیض و کمک رسانیدن به افراد ستم دیده، اصل اقامه عدالت در این واقعیت نهفته است که هیچ ظالمى مورد تأیید قرار نگیرد و مظلوم تحت فشار و تضعیف واقع نشود.
از آنجا که عدالت اجتماعى براى جوامع جنبه حیاتى دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعى را اعلام مىدارد، آیین مقدس اسلام مقرّر داشته است که عدالت باید بدون توجه به اختلافهاى قومى و ملى و حتى مذهبى و در یک سطح عمومى و همه جانبه و درباره همه افراد حتى نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأکید مىکند مبادا دشمنى با گروهى، شما را به بى عدالتى وادار کند.(25)
اسلام راستین براى داشتن جامعهاى آسیبناپذیر، تجاوزکاران و گردن کشانى را که عدالت اجتماعى را به خطر انداختهاند اگرچه هم کیش و برادر ایمانى هم بوده باشند محکوم مىسازد و دستور مىدهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با یکدیگر به نبرد برخیزند، در آغاز بین آنان صلح برقرار سازید، و اگر یکى از آن دو بر دیگرى ستم کرد باقوم ظالم پیشه و متجاوز پیکار کنید تا آن که به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهید و همه جا عدل را مراعات کنید.(26)
تعالیم انسان ساز اسلام براى حفظ عدالت اجتماعى، مقاومت در برابر هرگونه جورى را به پیروان خود، واجب کرده است. زیرا ستم و تجاوز، امنیت عمومى را تهدید مىکند. کاروانهاى اقتصادى و مراکز تولیدى اجتماع را تعطیل مىسازد، فقر و پریشانى به سوى جامعه رخ نشان مىدهد، سطح فرهنگ تنزل مىنماید به شخصیت افراد ضربه مىخورد و حیات روانى و تربیتى انسانها به سوى ذلّت، حقارت و...سوق داده مىشود. قرآن مىفرماید: «والذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمى برسد، به کمک یکدیگر برخاسته و با این تجاوز مخالفت مىکنند» امام صادق مىفرماید: جمعیتى که حقوق زیردستان را از زورمداران نگرفتند پاک و منزّه نمىباشند.(28) اسلام حمایت از ستمگر و دوستى با وى را با چنان دقتى پىگیرى کرده است که اگر کسى در ذهن و روح مایل است که ظالمى در قید حیات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ مىگردد.(29)
رسول اکرم(ص) فرمودند: کسانى که قبل از شما زندگى مىکردند، از بین رفتند، زیرا چون بزرگى و صاحب عنوانى از آنها مرتکب سرقت مىگردید، متعرض وى نمىگشتند ولى اگر فرد بینوایى دزدى مىکرد او را تنبیه مىنمودند!(30)
تجمع بىرویه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عدهاى خاص که منجر به استثمار و در نتیجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محکوم است، قرآن کریم وجوب پرداختن حق فقرا و مساکین را از دارائىهاى اغنیاء این گونه توجیه مىکند: کى لایکون دولةً بین الاغنیاء منکم(31) (تا این که چنین اموالى بدست توانگرانتان نیفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نیاید) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصیل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصیه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن که براى مالکش باقى مىماند مشروع و مورد حمایت قانون خواهد بود: ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل(32) (اموال یکدیگر را به ناحق و حرام نبرید) حضرت على (ع) مىفرمایند: الرعیّة لایصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چیزى جز عدالت اصلاح نمىکند)امام صادق(ع) متذکر گردیدهاند: انّ النّاس یستغنون اذا عدل بینهم؛(34) مردمان اگر عدالتى در میان باشد، همه بى نیاز خواهند گشت. امام کاظم(ع) نیز فرمودهاند: خداوند هیچ گونه مالى را رها نگذاشته است، بلکه آن را تقسیم نموده و (بر اساس تعیین الهى و تشریع اسلامى) حق هر صاحب حقى را به وى داده است. خواص و عوام و فقیران و تمامى قشرها...اگر در میان مردم به عدالت رفتار مىگردید همه بىنیاز مىشدند و مسکین و نیازمندى در بین آنان باقى نمىماند.(35)
به فرمایش امام صادق(ع) مردم به عدالت نیاز دارند.(36) آن حضرت تأکید مىنمایند: مردمان فقیر، نیازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنیاء (ظلم و ستم).(37)
امام یازدهم حضرت عسکرى(ع) فرمودهاند: «اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا؛(38) این توانگران آنهایند که توشه تهیدستان را به سرقت مىبرند و از دسترس بینوایان خارج مىکنند.»
طبیعى است وقتى جامعه به سوى شکاف اجتماعى و فقر ناشى از بى عدالتى روى آورد به لحاظ اعتقادى و باورها و ارزشها هم داراى مشکل مىگردد. رسول اکرم(ص) هشدار دادهاند: ولم یفقرهم فیکفرهم؛(39) (حاکم اسلامى) نباید مردم را فقیر کند تا کافرشان سازد.
سعدى در باب اول گلستان در سیرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعى را چنین مشخص کرده است:
«به حکم آن که عدل و احسان و انصاف خداوند مملکت، موجب امن و استقامت رعیّت است و عمارت و زراعت بیش اتفاق افتد پس نام نیکو و راحت و اَمن و ارزانى غلّه و دیگر متاع به اقصاى عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمایند و قماش و غلّه و دیگر متاعها بیاورند و ملک و مَملکت آبادان شود و خزاین معمور و لشکریان و حواشى فراخ دست، نعمت دنیا حاصل و به ثواب عقبى واصل و اگر طریق ظلم رود، بر خلاف این...»(40)
فرستادگان الهى که از حقیقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهى کامل داشتند به نیکى مىدانستند که تمامى احکام، آموزشها و برنامههاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى، امنیت اجتماعى، عدالت تحقق مىپذیرد و بدینسان زمینه عینیت یافتن احکام آماده مىگردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربیت مىشود و با آسایش و فراغت به تکلیف تن مىدهد و به مقررات، اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مىگذارد و در پرتو تعهدشناسى و مسؤولیت پذیرى است که جامعه به خوشبختى واقعى دست مىیابد و راه عروج به معنویت و ملکوت هموار مىگردد. در سایه سیاه ستم و اجتماع جور بنیاد که هیچگونه امنیت اجتماعى و عدالت معیشتى ندارد نمىتوان انتظار داشت مردمان وظیفه شناس باشند، از حدود خویش تجاوز نکنند و به احکام شرع و دین پاى بند باشند.(41)
ملتى که اقشارش تحت ستم قرار گیرند و نظام حاکم بر آنان، به اجراى عدالت نپردازد و تبعیض روا دارد، نه تنها به عزت نمىرسد بلکه همواره در حالت ذلّت و تو سرى خوردن و تبعیض دیدن بسر خواهد برد، از این جهت امام موسى کاظم(ع) فرمودهاند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعى جامعهاى به عزّت کامل مىرسد که صرفاً از حاکمان عادل پیروى کند. در احادیث رسیده از رسول اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) آمده است: که فقر نزدیک به کفر و بلکه مىتواند بخشى از کفر و بدبینى اعتقادى باشد پس باید عاملى که موجب خروج از دین مىشود و خود قسمتى از بى ایمانى است، در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و چنین ضایعهاى بدون اجراى عدالت از میان نمىرود، سازندگى روانى، اجتماعى و نیز عمران و آبادانى شهرها و روستاها و رونق اقتصادى و شکوفایى در توسعه علمى و صنعتى و فنى بر اجراى عدالت متوقف است سازندگى بدون عدالت شکاف بسیار عمیقى بین اقشار اجتماعى به وجود مىآورد و امنیت و آسایش شهروندان و روستائیان را سلب مىکند. حضرت على(ع) مىفرمایند: لایکون العمران حیث یجور السّلطان؛(43) زمانى که عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانى وجود ندارد.
استاد محمد رضا حکیمى مىنویسد: «سازندگى منهاى اجراى عدالت، در جهت زندگى سرمایه داران مُدرن و مرفهان بى درد تأثیر مثبت دارد و اغنیا و توانگران دست اندرکاران را به امیال و آمال خود مىرساند و چرک دستى هم نصیب جمعى از قشرهاى محروم مىکند. بزرگترین سازندگى با اجراى عدالت آغاز مىگردد بویژه در یک انقلاب (منبعث از ارزشها) که همه باید به سازندگى انقلابى بیندیشند و در آغاز به اجراى عدالت بپردازند تا همه قشرها از صمیم دل به کار سازندگى کمک کنند و به نتایج آن در سطح عموم - نه کسانى و گروهى چند - امیدوار باشند.»(44)
حضرت على(ع) مىفرمایند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هیچ چیزى چون عدالت کشورها را نمىسازد.»
عدالت موجب پیوند ناگسستنى تودههاى انسانى با رهبرى مىگردد و این ارتباط مقدس موجب ایثار و فداکارى مىشود و این چگونگى بنیادهاى بیداد و تبعیض و جور را فرو مىریزد.
امام على(ع) در ترسیم جامعه کوفه مىفرماید: همه ساکنان شهر کوفه از امکانات رفاهى و معیشتى برخوردارند. حتى پایینترین افراد، نان گندم مىخورند، مسکن دارند و از آب آشامیدنى فرات (خوب و سالم) استفاده مىکنند.(46)
و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجى حضرت مهدى(عج) فرمودهاند:
خداوند زمین را به دست قائم(عج) از هر ستمى پاک گرداند و از هر ظلمى پاکیزه سازد. آنگاه که قیام کند میزان عدل را در میان مردم نهد و بدین گونه هیچ کس نمىتواند به دیگرى ستم کند.(47)
جنبهها و گستره عدالت
عدالت را از یک لحاظ به دو قسم فردى و اجتماعى تقسیم مىکنند، نوع فردى آن است که شخص با رعایت دستورات اسلامى و شرعى، خویشتن را به اخلاق اسلامى آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شکوفا سازد و در این راه از افراط و تفریط اجتناب ورزد و این ویژگىها را با تقوا، ایمان، تزکیه و ارتباط با خدا، تقویت کند، در بعد اجتماعى یعنى این که فرد در برخورد با دیگران با انصاف عمل کند، درباره کسى ستم روا مدارد، حقوق انسانها و استحقاق آنان را در نظر گیرد، آنچه را براى خود ناپسند مىدارد براى دیگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونى، به افراد تعدّى نکند، چون بین دو نفر داورى نماید حق را بگوید و ذرّهاى طرف یکى از آنها را نگیرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ کند.(48)
در برخى منابع عدل را به چهار بخش تکوینى، تشریعى، اجتماعى و اخلاقى تقسیم نمودهاند.
قوانین حاکم بر جهان هستى و موجودات و نیز روابط بین آنها از عدالت تکوینى حکایت دارد و چون در نظام شرع و قوانین اسلامى و تشریح احکام اصل عدل رعایت شده، از آن به عدل تشریعى تعبیر گردیده است، نظام عادلانهاى که روابط اجتماعى انسانها را اصلاح نماید و سامان دهد و عملاً براى رسیدن اقشار جامعه به حقوق معنوى و مادى خود تلاش کند، عدالت اجتماعى نامیده شده است. انسانى که از نظر تربیتى، روحى و رفتارى قابل اعتماد باشد، مىتواند مصداق عدل اخلاقى قرار گیرد.(49)
عدل اجتماعى را نیز در چهار محور تقسیم کردهاند: خانوادگى، قضایى، اصلاحى و سیاسى، ناگفته نماند که عدالت اجتماعى و فردى از هم فاصله ندارند و با یکدیگر مغایر نیستند و اصولاً این دو لازم و ملزوم هم بوده و هر کدام مىتوانند دیگرى را تقویت کنند و چنانچه وقتى عدالت اجتماعى بطور کامل و واقعى اجرا شود، افراد به امنیت روانى و آرامش روحى رسیده و بهتر مىتوانند در جهت تزکیه درونى و خودسازى و آراستن روح به خصال پسندیده اهتمام ورزند و نیز در جامعهاى که افرادش حالات اخلاقى و رفتارى عالى را در وجود خویش شکوفا ساختهاند بهتر مىتوان عدالت اجتماعى پیاده نمود.(50)
پارهاى منابع، عدل را شامل دو قسم عقلى و شرعى دانستهاند، اولى را خِرَد سالم و عقل نیکو درک مىکند و در هیچ زمانى منسوخ نمىگردد و هیچ شرایط تاریخى و جغرافیایى و نیز هیچ عامل اجتماعى و فرهنگى نمىتواند آن را دگرگون کند مثل نیکى کردن به کسى که نیکى نموده است و نیازردن انسانى که از آزردن آدمى اجتناب کرده است، عدل تشریعى یعنى این که در پرتو احکام دین که از قرآن و حدیث منشأ مىگیرد افراد در جزا و پاداش یکسان هستند البته ظرفیتها، توانایىها و تفاوتها ملاحظه مىگردد.
عدالت در زندگى فردى و اجتماعى شامل عدالت در گفتار، کردار و رفتار است، چنانچه حضرت على(ع) تمامى این جنبهها را به طور کامل، رعایت مىنمودند.(51)
اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبههاى زیر است:
1- برابرى انسانها و نفى هرگونه امتیاز قومى، طبقاتى، نژادى و جغرافیایى.
2- عدل حقوقى براى هیچ دستهاى حقوق خاص و امتیازات معیّنى وجود ندارد و همه داراى استعداد رشد و شکوفایى و رسیدن به مقامات علمى، ادارى، فنى و اجتماعى هستند.
3- توجه به اراده مستقل، خود آگاهى و قدرت انتخاب و آگاهى و این که همه داراى ارزشهاى انسانى هستند و جایى براى تبعیض انسانى و طبیعى باقى نمىماند.
4- ثروتهاى طبیعى و منابع عمومى قابل بهرهبردارى براى انسانهاست و اصولاً این امکانات از نظر مالکیت مختص خداوند است و مردم آفریدگان او هستند که باید از مواهب خالق خویش برخوردار گردند. عدالت این است که هرجا بنده روزى داشته باشد و هر کس رمقى دارد حق استفاده از قوت و غذا و امکانات مادى را خواهد داشت.
5 - فراهم نمودن امکانات اندیشه نه تحمیل اراده و فکر و فلسفهاى در جهت منافع و خواستهاى جناحى، گروهى، حزبى و طبقاتى و نه تحذیر و تحریف حقایق و اختناق فکرى. باید شرایط به گونهاى باشد که هر کس با آزادى اندیشه، آگاهانه انتخاب کند و با معرفت و بصیرت گزینش نماید.
البته در این راستا هدایت و ایجاد امکانات سازنده و رشد دهنده باید باشد ولى این هدایت باید پاک و خالص و براى خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و کورنمودن سرچشمههاى انسانى او، انسان حق فراگیرى دانش اندوزى و آگاهى را دارد و جامعه عادل آن است که براى همه افراد امکان باسواد شدن و ترقى علمى و پیدا کردن مهارت و فنون را فراهم سازد.
6- امکان کار و تلاش مفید و پربار براى همه فراهم گردد و حتى در این راستا افراد هدایت و تربیت شوند وتا خلاقیت فکرى، ذهنى و عملى آنان شکوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سایه کوشش و رویش از مواهب خدادادى برخوردار گردند.
7- نباید بهرهورى فردى یا قشرى از جامعه امکانات رشد، آرامش و امنیت دیگران را سلب کند، تکامل و توسعه حق همه افراد است و نباید یاد گرفتن عدهاى به قیمت محرومیت تحصیلى عدهاى دیگر شود و یا کار داشتن اشخاص، دیگران را از اشتغال محروم کند.
8- قانونى در جامعه به اجرا درآید که در خدمت مصالح واقعى همه افراد و در طریق ایجاد محیط مساعد براى رشد و بهره ورى تمامى اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نیز ساختن انسان متعادل، اسلام چنین قانونى را دارد، مجریان قانون باید مدافع حق و حقوق انسانها باشند نه مدافع منافع گروهى و جناحى و شخصى.
9 - احراز موقعیتهاى اجتماعى بر اساس شایستگىها و صلاحیتها باشد، که اینها را بر اساس ضوابط و معیارهایى قانون اسلامى تنظیم مىکند. بر این اساس هر گونه خود کامگى، برترىطلبى، سلطه جویى و به بند کشیدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعى است، دستگاه داورى عادل و پاک و آگاه با ارادهاى قوى باید مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تکاثر، فساد و تبعیض باشد.
10 - آگاهى عمومى به حقوق و وظایف و مراقبت در حفظ و اجراى آن و اصل انتقاد سازنده و احیاى عنصر امر به معروف و نهى از منکر در جامعه ضرورت دارد.
11- اخوت اسلامى مورد توجه مىباشد زیرا زیربناى عاطفى، پیوند قلبى و ایمانى در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقرارى مصالح اجتماعى نقش مهمى دارد.
12- در نظام عدالت اجتماعى، به خودسازى و تلاش مستمر براى تهذیب نفس و تربیت معنوى اخلاق بسیار اهتمام مىگردد، زیرا خودخواهىها، رقابت ناسالم و سلطهطلبىها از روح رشد نیافته منشأ مىگیرد و جامعه را به سوى فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق مىدهد. در گلستان زندگى مردم آفتهاى خطرناکى وجود دارند که جز با تصفیه و سازندگى افراد و احیاء ایمان و احساس معنوى و سازندگى پىگیر و انتقاد از خود، اینها از بین نخواهد رفت.(52)
13- جامعهاى که بر اساس عدل اسلامى اداره مىگردد با پیروان آیینها و مکاتب الهى دیگر در سایر کشورها پیوندى عادلانه دارد و بر اثر ارتباطى که با آنان برقرار مىنماید نسبت به تحریفات و انحرافاتى که آنها بدان مبتلا شدهاند طرحهاى تبلیغى و ارشادى را به اجرا مىگذارد و چنین افرادى را متوجه حقیقت دین مىنماید و باورها و گرایشهاى مذهبى آنان را اصلاح مىکند.
14- اقوام و سرزمینهایى که قصد تعرّض و تهاجم دارند و مىخواهند مسلمانان را از امنیت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب مىگردند و براى حمایت از مسلمین، مال و جان چنین جوامعى فاقد هرگونه احترامى است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگى دفاعى و نظامى در این حال مطرح مىگردد. همچنین اگر کشورى با سرزمین اسلامى قرارداد صلح یا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار مىآید و باید به پیمان آن احترام گذاشت ولى اگر اثبات گردد که درصدد توطئه و تجاوزى علیه امت اسلامى است در این حال صلح و معاهده مذکور از بین مىرود و دشمن محارب به حساب مىآید.
15 - افراد، گروهها و فرقههایى که غیر مسلمان هستند و در داخل حوزه حاکمیت اسلامى زندگى مىکنند، تحت حمایت به سر مىبرند و مال و جان و حتى شعائر دینى آنان محترم است و مىتوانند به صورت مسالمتآمیز با مسلمانان زندگى کنند و از حقوق انسانى برخوردار گردند، البته در صورتى که این فِرَق بخواهند توطئهاى ترتیب دهند یا قصد براندازى داشته باشند و نیز در صدد آن باشند که با دشمنان مسلمانان روابط مخفیانه و جاسوسى برقرار کنند، حکم شکل دیگرى پیدا مىکند.
عوامل اجرایى عدالت
این امور عبارتند از:
1- تشکیل حکومت اسلامى که به نص قرآن کریم براى اجراى عدالت است، زیرا هدف دین، تزکیه و تعلیم بشر است یعنى رشد در جنبههاى معرفتى، علمى و عملى و حکومت دینى باید زمینه چنین امورى را پدید آورد و موانع را از میان ببرد و این مهم جز با اجراى قسط و عدالت میسّر نمىباشد تمامى جنبشهاى اسلامى و قیامهاى شیعى براى تعقیب چنین هدفى سامان داده شده است.
امام خمینى(ره) مىفرماید: «ما یک همچو اسلامى (مىخواهیم) که عدالت باشد در آن، اسلامى که در آن ظلم نباشد، اسلامى که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوى) در مقابل قانون باشند.»(53)
امام خمینى در جاى دیگر یاد آور مىشود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولّى و تبرى دو اصلى اساسى اسلامى است. باید با حکومت عدل، موافق و به حکومت عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است تبرّى کنید.»(54)
امام در مصاحبه با خبرنگاران انگلیسى، فرانسوى و آلمانى فرمود: «طرز حکومتى که ما پیشنهاد مىکنیم حکومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاههاى دولتى است.»(55) در جمع گروهى از پرسنل نیروى هوایى و زمینى در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما امیدواریم که با هم پیوستگى به هم، بتوانیم این طاغوت را از بین ببریم و به جاى آن یک حکومت عدل اسلامى...تعیین کنیم...»(56) و طى سخنانى در مدرسیه فیضیه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما مىخواهم، از ملت مىخواهم که این نهضت را نگه دارند تا تأسیس حکومت عدل اسلامى.»(57)
در جمع گروهى از عشایر بویراحمد(14 تیرماه 1358) فرمودهاند:
«حکومت باید اسلامى باشد که دیگر ظلمى و اختناقى در کار نباشد، دیگر زیر بار ظلم اجانب در کار نباشد که منافعمان را هرچه داریم بردارند و بروند و هیچ کس حرفى نزند.»(58)
2- رهبرى جامعه اسلامى
امام صادق(ع) حاکمیت زمامداران عادل را زمینه و علّت اصلى احیاى هر حق و عدل و مرگ هر ستمى و فسادى مىشمارد و دین الهى را در پرتو چنین حاکمیتى پایدار مىداند: مشخص است که ولایت والى عادل و والیان او، مایه زنده شدن هر حق و عدالت و فناى ستم و تباهى است. بنابراین هر کس در تقویت قدرت و استیلاى او اهتمام ورزد و در مدیریت دستیارش باشد در طاعت خدا کوشیده و به تقویت دین خدا پرداخته است.(59)
امام صادق(ع) فرمودهاند که امیرمؤمنان مىفرمایند: خداى را به خود خدا بشناسید و پیامبر را به اداى رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجراى عدالت و نشر احسان.(60)
همچنین مولاى متقیان تأکید مىنمایند: کار حکومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمىرسد مگر این که پیشوایى عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)
از نظر اسلام از نشانههاى مهم زمامداران عدالت پیشه این است که زندگى آنها با افراد کم درآمد و محروم هم سطح باشد تا میان او و بینوایان پیوند واقعى وجود داشته باشد وگرنه مستضعفین نمىتوانند از روى علاقه قلبى زمامدارى او را بپذیرند و حامى واقعى او باشند. آنها خود به خود میان خویشتن و او فاصلهاى احساس مىنمایند، احساسى که آنها را آرام نخواهد گذاشت و علیه او تحریک خواهد کرد. حضرت على(ع) مىفرمایند: خدا بر زمامداران عدالت پیشه مقرر نموده است که زندگى خود را در حد زندگى مردمان ناتوان و کمدرآمد قرار دهند مبادا که آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبرى جدا بدانند و به انحراف از حق کشیده شوند) به عبارت دیگر در جامعه اسلامى رهبرى با اقشار فقیر سرنوشت مشترک دارد و چنین فرمانروایى نه تنها از منافع افراطى و ضد عدالت پردرآمدها حمایت نمىکند، بلکه قدرتى نیرومند در برابر آزمندى، تجاوزطلبى، تکاثر خواهى و ضمانت اجرایى براى عملى ساختن عدالت اجتماعى است. امام خمینى در این باره گفته است: «آن که در رأس حکومت است با مردم دوست باشد و در بین مردم بنشیند و با آنها صحبت کند، هر کس هر حاجتى دارد به او بگوید وقتى یک حکومت این طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور که او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما مىخواهیم یک همچو تفاهمى پیدا شود که ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد...»(63)
3- لزوم قانون و مقررات وضعى
بشر بدون یک سلسله مقررات مورد قبول که وظایف و تکالیف، حقوق و حدود افراد را مشخص کند نمىتواند به زندگى اجتماعى مبتنى بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور باید عادلانه باشد و یک حرکت تکاملى را به طور یکسان براى همه فراهم کند و تفاوت طبقاتى را محو نماید، همه را در شرایط مساوى به سوى رشد و پیشرفت سوق دهد، امورى را مبنا قرار دهد که بر حقیقت، فضیلت، پرهیزگارى و بصیرت معنوى استوار است.
قانون اسلام که از جانب خداوند، پیامبر و معصوم وضع گردیده است به دلیل آگاهى و علم قانون گذار به دلیل همه جانبه بودن و بى غرضى و توجه به مصالح همگان مىتواند به طور کامل خصوصیات فوق را دارا باشد و پى گیر اجراى عدالت گردد. البته این قانون باید توسط عواملى ضمانت اجرایى داشته باشد که عبارتند از رشد فکرى و مذهبى مردم، عواطف دینى، ایمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عمیق به قانونى که خداوند و فرستادگان یا اولیاء الهى وضع نمودهاند، امر به معروف و نهى از منکر.
مردم باید آن چنان نظارت صالحانهاى داشته باشند که به سهم خود از حق و قانون پاسدارى کنند و در صورت تخلف در برابر حق کشىها و قانون شکنىها احساس مسؤولیت نمایند و امر به معروف و نهى از منکر را شیوه خود قرار دهند، آیات و روایات متعددى مؤید آن است که همه مردم وظیفه دارند براى اجراى عادلانه قانون و حمایت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعى هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتى مىتواند سعادت مردم را تضمین کند که بیمارى بى تفاوتى به هرجهتى در آنها به حدى نرسد که نابودشان کند.
پىنوشتها: -
1. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 79.
2. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 10 - 9.
3. سوره نساء، آیه 40.
4. سوره کهف، آیه 44.
5. آموزش دین (2 - 1)، علامه سید حسین طباطبایى، جمع آورى و تنظیم سید مهدى آیت اللهى، ص 145.
6. نک: توحید صدوق و معانى الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17.
7. عدل الهى، ص 36 - 35.
8. همان، ص 38 و نیز یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 151 و 242.
9. غررالحکم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641.
10. جامعه سازى قرآنى، ص 81 - 79، عصر زندگى، ص 34.
11. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، محمد یوسف حریرى، ص 233.
12. نهج البلاغه، خطبه 33.
13. غررالحکم، ج 1، ص 360.
14. همان، ج 2، ص 159.
15. همان، ج 1، ص 102.
16. بحارالانوار، ج 75، ص 359.
17. غررالحکم، ج 1، ص 291.
18. همان، ج 2، ص 204.
19. همان، ج 2، ص 254.
20. تجلّى امامت، سید اصغر ناظم زاده قمى، ص 85.
21. قیام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103.
22. الشیعه و یوم عاشورا، محمد جواد مغنیه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال یازدهم، ص 265 - 261.
23. مکیال المکارم، ج 1، ص 119 - 118، کمال الدین، ج 1، ص 257.
24. شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 412.
25. نک: سوره مائده، آیه 11.
26. سوره حجرات، آیه 9.
27. سوره شورى، آیه 38.
28. وسایل الشیعه، باب وجوب الامر بالمعروف.
29. مکاسب ،باب معرفة الظالمین، ص 54؛ اسلام آیین دادگرى، سید رضا تقوى دامغانى سالنامه پیام اسلام، سال 1352، ص 288 - 287.
30. جامعه توحیدى اسلام و... مصطفى السباعى، ترجمه سید محمد على حیدرى، ص 104.
31. سوره حشر، آیه 7.
32. سوره بقره، آیه 188.
33. غررالحکم، ص 29، الحیاة، ج 6، ص 400.
34. کافى، ج 3، ص 568.
35. همان، ج 1، ص 542؛ الحیاة، ج 6، ص 345.
36. تحف العقول، ص 236.
37. وسایل الشیعه، ج 6،ص 4.
38. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 322.
39. اصول کافى، ج 1، ص 406.
40. گلستان سعدى، باب اول، حکایت سوم، ص 40.
41. عصر زندگى، ص 35.
42. تحف العقول، ص 287 ؛ الحیاة، ج 6، ص 344.
43. غررالحکم، ص 350.
44. جامعه سازى قرآنى، ص 118.
45. غررالحکم، ص 309.
46. بحارالانوار، ج 40، ص 327.
47. کمال الدین، ج 2، ص 372.
48. معارف و معاریف، ج 7، ص 292 - 290.
49. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 219؛ عدل الهى، ص 37.
50. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 225.
51. نک: تجلى امامت، ص 73 به بعد.
52. با استفاده از کتاب شناخت اسلام، دکتر بهشتى و دیگران، ص 360 - 356.
53. صحیفه امام، ج 9، ص 426.
54. صحیفه نور(چاپ قدیم)، ج 2، ص 13.
55. نداى حق، ص 63، در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 88.
56. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 93.
57. همان، ص 94.
58. همان، ص 104.
59. تحف العقول، ص 244.
60. اصول کافى، ج 1، ص 85.
61. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86.
62. نهج البلاغه، ص 188.
63. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر دهم، ص 104.