جریان شناسى سیاسى روز
آرشیو
چکیده
هـشـتـمـیـن دوره انـتـخـابـات مـجـلس شـوراى اسـلامـى در پـایـان سـال جـارى برگزار مى شود. نظر به اهمیت نقش مجلس شوراى اسلامى و نیز ضرورت آشنایى بیشتر پاسداران و بسیجیان با جریانها و احزاب و گروه هایى که در انتخابات شـرکـت کـرده و فـهـرسـت افراد مورد نظر خود را براى احراز پست نمایندگى ، به مردم ارائه مـى دهـنـد، در دفـتـر کـار نماینده مقام معظم رهبرى در سپاه حضور یافتیم و در زمینه فـوق ، سـؤ الاتـى را از ایـشان پرسیدیم . ضمن تشکر از حضرت حجة الاسلام والمسلمین سعیدى توجه شما را به این پرسشها و نیز پاسخهاى ایشان جلب مى نماییممتن
سـؤ ال اول : در حـال حـاضـر جـریـانهاى سیاسى فعال و مؤ ثر کشور کدامند و از چه جهت گیرى هاى فکرى و سیاسى برخوردارند؟
بسم اللّه الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین . با تشکر از مجلّه علمى و وزین حصون و دست اندرکاران مجلّه که فرصت را براى طرح برخى نقطه نظرهایى که بنده دارم ، پیش آوردند. در پاسخ به سؤ ال شما باید ابتدا به این مسئله بپردازیم که منظور از جریان سـیـاسـى چـیست ؟ اصولا در صد ساله اخیر تاریخ ایران چهار جریان فکرى در عصرهاى مـخـتـلف حـضـور فـعـال داشـتـه و در رقـابـت بـا یـکـدیگر بوده اند. یکى از آن جریانها، جـریـانـهـاى فـکـرى دیـنـى با محوریت روحانیت است که از جریان فکرى بیدارى اسلامى شـروع مـى شـود و بـا انـدیـشـه بـازگـشت به اسلام و نهضت تنباکو و مشروطیت ادامه مى یـابـد. افـرادى نـظـیـر مـرحـوم سـیـدجـمـال الدیـن اسـدآبـادى ، کـواکـبـى ، عـبـده ، اقبال و در دهه هاى میانى اندیشه هایى همچون تفکر امام (ره ) و شاگردان او شهید مطهرى و بـسـیـارى از انـدیـشـمندان جهان اسلام و در دهه هاى اخیر هم مرحوم شهید صدر در عراق و جاهاى دیگر این جریان را رهبرى و پشتیبانى مى کردند. این جریان در صدد اجرایى کردن اندیشه دینى و در نهایت تحقق اسلام و حاکمیت بود. ما در جریان نهضت تنباکو، در جریان نـهـضـت مـشـروطیت و نهضت ملى ایران شانه به شانه جریانهاى دیگر، جریانهاى فکرى دیـنـى را مـشـاهـده مـى کنیم که با نهضت امام خمینى این جریان بر دیگر جریانهاى فکرى غـالب شـد و زمینه تحقق حکومت دینى را در ایران فراهم کرد. بعد از آن این جریان فکرى دیـنـى در سـطـح منطقه خاورمیانه و حتّى جغرافیاى جهان اسلام گسترش پیدا کرد و امروز مى بینیم که بازگشت به اسلام و اصولگرایى یکى از شاخصه هاى عصر ماست .
جـریـان مـطـرح دوم در تـاریـخ معاصر ایران جریان فکرى ناسیونالیسم و ملّى گرایى بود. در همین تاریخ معاصر، بسیارى از عناصرى که خیلى ماهیت دینى نداشتند و البته در تـضـاد بـا اسـلام هـم خـیـلى نـبـودنـد، با تکیه بر ناسیونالیزم و ملیت ایرانى و زبان فارسى وارد عرصه مبارزه شدند. تفکر ناسیونالیستى در ایران سابقه دیرینه اى دارد و از سـالهـا قـبـل عـده اى بـا تـکـیـه بـر مـلیـت و باور به برتر بودن نژاد ایرانى مى خـواستند بسیارى از ایده ها را جامه عمل بپوشانند. شاخصه هاى این تفکر تکیه بر خاک ، نـژاد، زبـان و تـاریخ ملّى بوده است . در این جا باید به این نکته اشاره بکنیم که اگر تـکـیـه بـر عـنـاصـر مـلیـت و ایـرانـیـت در بـرابـر اصـالت اللّه قرار بگیرد و بخواهیم نـاسیونالیزم را در برابر دین مدارى تلقى بکنیم این خارج از اندیشه هاى دینى و حتى بـرخـلاف مـبـانى دینى است . اما اگر ناسیونالیزم را در راستاى اندیشه دینى بدانیم و برگرفته از آموزه هاى دینى ، علاقه به وطن ، محبت به سرزمین جزء تاءکیدات دین هست و با دین مدارى و دین دارى در تضاد نخواهد بود.
سـومـیـن جـریان فکرى فعال در تاریخ معاصر، جریان فکرى لیبرالیزم است . در واقع مـهـد لیـبـرالیـزم غـرب بـود و از غـرب وارد ایـران شـده بود. این جریان برگرفته از اومـانـیـزم بـر مـبـنـاى اصـالت انـسـان و تـکـیـه بـر آزادى فـردى بـه جـاى اصـالت کـمـال و تاکید بر آزادى فردى است ، مگر اینکه در تضاد با حقوق دیگران قرار بگیرد. نـفـى مـشروعیتِ حاکمیت و قوانین الهى و انحصار حاکمیت و قانون در راءى مردم ، از شاخصه هـاى لیـبـرالیـزم در غـرب بـود. مـهـمـتـرین محصول لیبرالیزم ، سکولاریزم هست ، یعنى جدایى دین از سیاست . اما اگر لیبرالیزم را به عنوان یک مبناى تفکر و اندیشه بدانیم ، یـعـنـى اصـالت انـسـان در بـرابـر اصـالت اللّه ، ایـن جـریـان بـا انـدیـشـه هاى دینى نـاسـازگـار خـواهد بود و در ردیف اندیشه ى ضد تفکر توحیدى و ضد تفکر دینى قرار خـواهـد گـرفـت . امـا اگر لیبرالیزم را روش حکومتى حساب کنیم و حاکمیت دینى را شاکله نـظـام بـدانـیـم ، در واقـع مـى شـود بـگـویـیـم کـه بـرخـى از ابـعـادش قـابـل قـبـول اسـت ، ولى مـاهـیـتـا لیبرالیزم با تفکّر دینى ناسازگار و در تضاد است . اصـولا لیـبـرالیـزم تـکـیه بر اصالت انسان دارد و انحصار انسان در همین دنیاى مادى و مـنـافـع مـادى و عـقـل عـمـلى و مـسـائلى اسـت کـه هـیـچ کـدام بـا اصـول دیـنـى قـابـل انـطـبـاق نیست . در نگرش دینى منشاء مشروعیت قانون و حکومت را ذات بارى تعالى مى دانیم نه راءى مردم . ما براى جایگاه مردم جایگاهى برتر قائلیم ، چرا که مردم زمینه ساز تحقق فعلیت حکومت دینى هستند و این شاءن بسیار بزرگى است .
جریان دیگرى که در تاریخ معاصر قابل شـنـاسـایـى اسـت ، جـریـان مادى گرایى و ماتریالیسم هست که در واقع بعد از تولد و پیدایش این اندیشه در غرب و شکل گیرى و تبلور آن در شرق و در شوروى و چین ، زمینه ورود ایـن اندیشه در جغرافیاى جهان اسلام هم فراهم شد. در خیلى از کشورها سایه انداخت مـثـل عـراق ، سـوریـه ، لیـبـى و الجـزایـر. در واقع حزب بعث در عراق و سوریه نشاءت گـرفته از همان تفکر سوسیالیستى است . خیلى از کشورها تحت الشعاع قرار گرفتند. بـه نـوعـى انـدیـشـه مادیگرى به ایران هم وارد شد و توانست تحت تاءثیر بسیارى از انـدیـشـه هـا را قـرار بـدهـد. البـتـه نـوع بـافـت روحـانـیـت و مـراجـع دیـنـى در صـد سـال اخـیر طورى بود که توانست با این اندیشه به مقابله پردازد. این که مرحوم علاّمه طـبـاطـبـایـى اصـول فـلسـفـه را نوشتند و مرحوم شهید صدر فلسفتنا را نوشتند دقیقا در راستاى مقابله با اندیشه مادیگرى بود که خوشبختانه با انقلاب اسلامى ایران و نهضت حضرت امام همه آن تفکرات و رسوبات مادیگرى از بین رفت .
ایـن چـهـار جـریـان فـکـرى قـوى در داخل ایران شکل گرفت . امّا در کنار این ها، یک جریان فـکرى پنجمى هم شکل گرفت تحت عنوان التقاط. التقاط یعنى ترکیب کردن یک اندیشه اى از چـند مکتب ، در واقع عناصرى از چند اندیشه و مکتب را گرفتن و در یک جا جمع کردن . در ایـران هـم التـقـاط چـه ترکیب اندیشه هاى مادیگرى و اسلام ، یا اندیشه هاى غربى و لیـبـرالیـزم بـا اسلام به وجود آمد و متاءسفانه به یکى از چالشهاى جدى ما در تاریخ مـعـاصـر تـبـدیـل شـد. مـثـل جـریـان مجاهدین خلق . یعنى منافقین و یا جنبش مسلمانان مبارز و بـرخـى دیـگـر از جـریـانـهـایـى کـه ظـاهـرا اعـتـقـاد دیـنـى داشـتـنـد ولى بـه دلیـل نداشتن مبانى قوى ، گرفتار آن (التقاط) شدند و معجونى درست کردند از عناصر مـادیـگـرى و بـعـضـى از عـنـاصـر دینى . همچنین التقاط با لیبرالیزم که در واقع همان جـریـانـهـاى نـاسـیـونـالیـسـتـى و جـریـانـهـاى روشـنـفـکـرى و بـرخـى از جـریـانـهـاى تشکل هاى مذهبى ایران بود، مثل نهضت آزادى یا جبهه ملّى . اینها با حفظ اعتقاد دینى فردى ، مـبـانـى تـفـکـر لیـبـرالیـزم را بـراى خـودشان انتخاب کردند و این التقاطى بود بین عـنـاصـر تـفـکـر دیـنـى بـا عـنـاصـر تـفـکـر لیـبـرالیـزم کـه قابل جمع نبوده و نیست .
آیا در فضاى سیاسى امروز، هنوز این التقاط وجود دارد؟
مـا نـشـانـه هـاى ایـن شـیـوه تفکّر را در برخى جریانات فکرى امروز هم مى بینیم . یعنى وقـتـى مـا جـریـان اصـلاح طـلبـان را مـورد تـجـزیـه و تـحلیل قرار مى دهیم جریانى سنتى را مى بینیم که در واقع اعتقادات دینى را دارد، امّا با دیگر جریانهایى که آنها شاخص هاى دینى را ندارند، همگرایى و همسویى پیدا کرده است . مـا در مـجـمـوعه اصلاح طلبان افراد و تشکل هایى را مى بینیم که گرفتار همان جریان التقاطى هستند؛ یعنى معتقدند که مشروعیت حکومت نشاءت گرفته از مردم است ، نه از ناحیه خـداونـد. و یـا مسئله ولایت فقیه و اختیاراتش در چارچوب قانون اساسى مى دانند. یعنى در واقـع بـاز اخـتیارات ولى فقیه را برگرفته از راءى مردم مى دانند نه در راستاى ولایت الهـى ؛ در حـالى کـه مـا مـعـتـقدیم بین عصر امامت و فقاهت ـ که دوران نیابت است ـ با عصر نـبوت با امامت پیوستگى تنگاتنگى وجود دارد. پیامبر(ص ) در فرازى از خطبه شعبانیه مى فرمایند:
وَاختارَنى لِلنّبوة وَاختارَکَ لِلاْمامه ، فمن اَنکَر امامتک فقد اءنْکَرَ نَبوّتى .
در ایـن بـیـان پیامبر مى خواهد بفرماید که رابطه بین امامت و نبوت ، اقلّ و اکثر ارتباطى اسـت نـه اسـتـقـلالى . یـعنى انکار امامت منجر به انکار نبوت مى شود. بین دوران مرجعیت و فـقاهت با امامت هم یک پیوستگى وجود دارد. به همین خاطر است که امام عصر در توقیع خود از طریق یکى از نوّابشان به احمد بن اسحاق مى فرمایند:
و امّا الحوادث الواقعة فَارجِعوا اِلى رُواةِ حدیثنا فَانّکم حُجَّتى علیکم و اءنَا حُجَّة اللّه .
در این بیان امام عصر(عج ) هم منشاء مشروعیت دوران فقاهت را الهى مى دانند و هم پیوستگى بین عصر فقاهت و مرجعیّت را با عصر امامت ، مورد تاءکید قرار مى دهند.
بـا تـوجـه بـه ایـن رسـوبـات التـقـاطـى کـه شـمـا فـرمـودیـد، الان سـؤ ال بـعـدى مـطرح مى شود که این رسوبات چقدر اثر گذاشته ؟ و آیا این جریانات را از خـودى بودن خارج کرده یا نکرده ؟ معیار خودى بودن و غیر خودى بودن با توجه به این قضایا چیست ؟
در تـاریـخ گـذشـتـه و حـال بـایـد یـک مـرورى داشـتـه بـاشـیـم . حـدیـثـى را مـن در مـلل و نـحـل مـرحـوم شـهـرسـتـانـى دیـدم (جـلد1، ص 21) ایـشان حدیثى را از پیامبر(ص ) نقل مى کند که پیامبر فرمود: ((امت موسى و بعد از موسى 71 فرقه و امت عیسى و بعد از عـیـسـى 72 فرقه و امت من بعد از من به 73 فرقه تقسیم و تجزیه مى شوند)) و در این بیان مى فرماید که : ((کلّهم فى النّار إ لاّ واحدا)) همه این ها جزء گروه آتش خواهند بود الاّ یـک گـروه . در جـاى دیـگر به بیان دیگر مى فرمایند که یک فرقه از آن ناجیه است اهل نجات است . معنایش این است که تفکرى که پیامبر بنیانگذار آن بود آن سازمان و نهاد و حـزبـى کـه پیامبر پایه گذار آن بود که قرآن از آن به ((حزب اللّه )) تعبیر مى کند، بـعـد از پـیـامـبر تجزیه شد و فرقه فرقه شدند جریان جریان شدند. باید بگردیم بـبـیـنـیـم کـه شـاخـص هـایى که در یک جریان دینى و الهى هست آن شاخص ها چیست و بدان تـمـسـک بـکـنـیـم . بـایـد بـررسـى کـنیم مصداق حزب اللّه چیست متاءسفانه معیارها گاهى مـعـیـارهـاى صـورى و ظاهرى است : با لباس ، با مصاحبت ، با همراهى ، همزمانى با زمان پیامبر را ملاک قرار مى دهند. در حالى که معیارهایى را باید ما مورد توجه قرار مى دادیم که پیامبر خود تعیین کرده بودند.
در زمـان پـیـامـبـر، بـاید به خودى اعتقادى ، خودى سیاسى و خودى رفتارى توجه کنیم . خودى اعتقادى کسانى بودند که هم عصمت پیامبر را اعتقاد داشتند هم به رهبرى پیامبر اعتقاد داشـتـند هم به راهبردهاى او پس از فوتش پاى بند بودند. یکى از آن راهبردها انتصابى بـودن امـامـت بـود، یـعـنـى پیامبر با صراحت بحث امامت را مطرح کرد. البته قرآن شاخص هـایـى را مطرح مى کند که یکى از این شاخص ها، انتصابى بودن است بعد از پیامبر. دوم عـصـمـت اسـت ، شاخص سوّم مشروعیت الهى قوانین و رهبرى است . یعنى بعد از پیامبر قطعا مى بایست فردى با ظرفیت ارتباط با مبداء غیب بتواند مقررات جامعه را تبیین بکند. بحث اعتقاد به مشروعیت الهى رهبرى بعد از پیامبر، این ها شاخصه هاى اصلى بود.
خـودى سـیـاسـى ایـن هـست که مسلمان کسى را که پیامبر تعیین کرده به عنوان زعیم و رهبر بپذیرد و با آن همسو و همگرا باشد و تبعیت کند. اگر چنین چیزى نشد، مى شود غیر خودى . خودى سیاسى گروه و جمعیتى است که هم اعتقادات را داشته باشد و هم از جهت گرایش و رفتار بر محور رهبرى معصوم حرکت بکند همسو با او باشد و تبعیت از او داشته باشد.
خـودى رفـتارى آن است که رفتارش را با ولى معصومش هماهنگ بکند. این مربوط به زمان بـعـد از پـیـامـبر هست . زمان ما هم همین وضع را داریم . یعنى زمان ما عصر ولایت فقیه همان شـاخـص هـایـى را پـیـامـبـر بـیـان کـرده ، امـروز بـراى مـا قـابـل تـسـرّى هـسـت و قـابـل تـبـیـیـن . یـعـنـى اصـل مـشـروعـیـت الهـى رهـبـرى ، اصـل مـشروعیت قوانین و اصل پیوستگى فقاهت با دوران نبوت . حضرت امام (ره ) نائب امام زمـان و حجت الهى است و هم باید اعتقاد داشته باشیم که این در راستاى ولایت امامت و نبوت هـسـت . ایـن جـا خودى اعتقادى کسانى هستند که اعتقاد داشته باشند به ولایت مشروع فقیه و مشروعیت الهى قوانین ، همسویى با حضرت امام و تبعیت از حضرت امام .
بـعـد از حـضـرت امـام چـى ؟ طـبـیعى است که دوران پس از امام (ره ) با دوران پس از رحلت پیامبر قابل مقایسه است . یعنى کسانى که با پیامبر بودند باید در محور رهبرى بعد از پـیـامـبـر قـرار بـگیرند. امام از دنیا رفتند، خبرگان رهبرى را تعیین کردند. این جا خودى اعـتقادى کسانى هستند که آن شاخص هاى لازم را داشته باشند. حالا من اگر بخواهم شاخص هـا را بـیـان کـنـم زیـاد هست که به صورت اجمال خدمتتان عرض مى کنم که در عصر ما یک جریان خودى دینى چه شاخص هایى باید داشته باشد.
شاخص هاى جریان خودى
1. اعـتـقاد به ولایت مطلقه ائمه معصومین در امور تکوینى و تشریعى به عنوان مدیران و رهبران عالى جامعه پس از پیامبر اعظم (ص ).
2. اعـتـقـاد بـه پـیـوسـتگى دوران فقاهت با عصر امامت . ما نمى توانیم بگوییم این دوران دورانِ خـلا هـسـت . دوران خـلا و سـکـون نـیـسـت . ایـن دوران متصل به امامت هست و قطعا مردم بلا تکلیف نیستند.
3. اعـتـقـاد به نصب توصیفى فقها از ناحیه ائمه معصومین در کنار نصب تنصیصى . ما دو نـوع نصب داریم نصب تنصیصى و نصب توصیفى . ائمه معصومین نصب تنصیصى دارند، فـقهاى جامع الشرایط و ولى فقیه نصب توصیفى دارد. یعنى اوصافش را ائمه معصومین بیان فرمودند آن وقت خبرگان مصداق را تعیین مى کنند.
4. اعـتـقـاد بـه ولایـت مـطـلقـه فـقـیه در عصر غیبت . ما باید اعتقاد داشته باشیم به ولایت مـطـلقـه فـقـیـه همان طور که اعتقاد داریم به ولایت مطلقه امام معصوم (ع ). حضرت امام در یـکـى از مـطـالبى که امر مى فرمایند در کتاب البیع ، مى فرمایند: ((فَلِلْفقیه العادلِ جـمـیـع مـاللرسـولِ و الائمـة مـمـّا یـرجـع اِلى الحـکومة و السیاسة )) مى فرماید که فقیه عـادل در مـورد حـکـومت و سیاست داراى همه آن اختیاراتى است که پیامبر اکرم و ائمه معصوم داشتند.
5 . اعتقاد به وجود حکومت و نظام سیاسى و دیگر نظام ها براى اسلام . یک جریان که معتقد است اسلام نظام سیاسى ندارد، نظام اقتصادى ندارد، این جریان قطعا از نظر سیاسى غیر خـودى اسـت . یـعنى در واقع این ممکن است اعتقاد به اسلام داشته باشد و نماز هم بخواند، ولى از جهت سیاسى نظام سیاسى را قبول ندارد و این نمى تواند تصدّى امور مهّمه را از جـمـله امـور مـجلس داشته باشد و قانونگذار خوبى باشد براى جمهورى اسلامى ایران . وقـتـى در قـرآن مـى فـرمـایـد: ((لَقـَدْ ارسـلنـا رُسـُلَنـا بـالبـیـّنـات و اءنـزلنـا مـعـهـم اعـمـال الکـتـاب والمـیزان لیقوم الناسُ بالقسط)) این آیه مبیّن برخوردارى مکتب اسلام از نظام هاى متعدد هست . اصلا لحن و لسان آیه حکومتى است .
6 . اعـتـقـاد بـه جـامـعـیـت دینى و پیوستگى بین دین و سیاست . یکى از نقاط فارق جریان خـودى بـا جریان غیر خودى همین مسئله است که خیلى از گروه ها و جریانهاى موجود معتقدند کـه دیـن داراى جـامعیت نیست . اعتقاد به دین حداقلى دارند. معتقدند دین جزء حوزه فردى است مثل مسکن ، مثل اختیار همسر. دین جزء ملزومات فردى است ، جزء شئون ادارى جامعه نمى تواند قـرار بـگـیـرد. چـنـین دیدگاهى ، چنین گروهى و جریانى غیر خودى است . ممکن است مسلمان بـاشـد و بـه تـکـالیـف فـردى هـم عـمـل کـنـد، ولى نـمـى تـوانـد عـهـده دار مشاغل کلیدى در جمهورى اسلامى باشد.
7. اعـتـقـاد به مشروعیت الهى رهبرى و قوانین . خیلى ها با صراحت مى گویند مسئله ولایت ، زمـیـنى است ، چرا شما آن را آسمانى مى کنید؟ قطعا این تفکر تفکّر ناصحیحى است و نمى تـوانـد بـا مـوضـوع هـاى دیـن و ایـمان سازگارى داشته باشد. بنابراین ما معتقدیم که قـانـون بـرتـر قـانـونـى اسـت کـه مـتـصـل بـه مـنـبـع لایزال الهى باشد.
8 . اعـتـقـاد بـه نـقـش مـردم در فـعلیت بخشیدن به حکومت دینى و ولایت فقیه . ما معتقد به مردمسالارى دینى هستیم ، یعنى هم ماهیت حکومت دینى است و هم مردم نقش دارند. منتهى نقش مردم مشروعیت بخشى نیست ، نقش مردم فعلیت بخشى است ، به حکومت تحقق مى بخشد.
فـکـر مـى کـنـم کـه حـدیـث حـضـرت زهـرا(س ) ایـن جـا بـسیار گویا باشد که فرمودند: ((مَثَل امام ، مَثَل کعبه است . مردم باید بروند سراغش ، کعبه نمى آید سراغ آنها.))
9. اعـتـقـاد و التزام به اصول و مبانى اسلامى . یک جریان و گروه و حزب خودى آن است که به ضروریات و اصول و مبانى حکومت اسلامى پاى بند باشد. وقتى که یک گروهى در جـمـهـورى اسـلامـى بناست کار بکند باید به قانون اساسى ملتزم باشد، باید به اصـل ولایـت فـقـیه ملتزم باشد، باید شوراى نگهبان را به عنوان مرجع مشروعیت بخشى بـه قـوانین قبول داشته باشد. خبرگان را به عنوان مرجع تعیین کننده رهبرى پذیرفته بـاشـد. هـمـان طـورى کـه مـکـتـب اسـلام از نـظـر اعـتـقـادى اصـول و ضـروریـات دارد، انـکـار ضـروریـات مـنـجـر بـه انـکـار اصول و سرانجام منجر به انکار دین مى شود، در نظام اسلامى هم این نظام و حکومت دینى ضروریاتى دارد. ضروریات دین قانون اساسى است ، ولى فقیه است و شوراى نگهبان . اگـر گـروهـى اسـاس آن را زیر سؤ ال مى برد و نسبت به ولایت فقیه هنجار شکنى مى کـند، دنبال عبور از خطوط قرمز هست ، دنبال حذف ولایت فقیه از قانون اساسى است ، چنین گروهى نمى تواند خودى باشد.
ضـروریـاتِ نـظـام اسـلامـى اسـت . هـمـان طـورى کـه دیـن اصول و ضروریاتى دارد و مثلا نماز جزء ضروریات دین است . من به عنوان شبیه سازى عـرض کـردم کـه مـکـتـب اسـلام اصـول و ضـروریـاتـى دارد نـظـام اسـلامـى هـم اصـول و مبانى و ضروریاتى دارد. انکار این ها کار گروههاى غیر خودى است . (خروج از دایره اعتقاد به نظام )
10. هـمـگـرایـى و تبعیت کامل از ولى فقیه . در نظام اسلامى محور و مقتدا ولى فقیه هست و جریان و تفکرى که مى خواهد جزء گروه دینى باشد شرط اصلى اش تبعیت از ولى فقیه اسـت . یـعـنـى در واقـع مـسـائل کـلان و کـلیـاتـى کـه رهـبـرى مـى گـوید مورد پذیرش و قبول او باشد، از خطوط قرمز عبور نکند و حرکتش در چارچوب مصالح نظام باشد.
11. پـرهـیـز از هـمـگرایى ، همکارى و همسویى با جریان هاى غیر خودى . ما به تولّى و تـبـرّى اعـتقاد داریم . در اسلام هم جاذبه هست و هم دافعه . جاذبه یعنى ارتباط با جریان هـاى حـق و بریدن از باطل . یک جریان که مى خواهد در راستاى مصالح نظام [حرکت کند] و شـاخـص هاى دینى داشته باشد باید خودش را هم از جهت جاذبه مرتبط کند با جریانهاى وابسته به نظام و هم از جریانهاى غیر خودى ببرّد. انسان نمى تواند خودش را یک گروه دینى بداند بعد با نهضت آزادى که حضرت امام رسما آن جریان را خارج از چارچوب نظام دانستند همراهى بکند یا با جریان جبهه ملّى یا انجمن حجتیه . امام (ره ) با صراحت نسبت به آنها اظهار نظر فرمودند.
دیدگاه شما درباره مواضع و عملکرد جریانهاى سیاسى چیست ؟
(هر چند تا حدودى در پرسشهاى پیشین جواب دادید.)
آنـچـه کـه بـراى جـامـعـه مـا مـهـم اسـت بـه خـصـوص بـراى پـاسداران عزیز و بسیجیان بـزرگـوار، جریان شناسى است . یعنى در واقع تشخیص مواضع ، عملکردها و رفتارهاى این تشکلها و جریانها و انطباق آن با معیارهاى راستین و حقیقى که باید باشد. متاءسفانه در طـول ایـن صـدسـال اخـیـر یـا بـیـشتر گرفتار جریانهایى بودیم که در ظاهر مسلمان بودند و شعار اسلامى مى دادند، اما در واقع خارج از چارچوب [اسلام ] بودند و زمینه هاى انحراف جامعه را فراهم کردند. در طول این سه دهه هم ما شاهد فراز و نشیب هاى فراوانى بـودیـم ، که سرآغازش دولت موقت بود. طبیعى است که تفکرات نهضت آزادى با تفکرات حضرت امام (ره ) فاصله هاى بسیار دارد. اگر ما بخواهیم این ابعاد تفکر امام را بیان کنیم در چـهـار بُعد قابل ترسیم است : یکى سیاست خارجى ، یعنى سیاست بین المللى حضرت امـام چـگونه بود؟ در برخورد با ملّتهاى مستضعف در برابر مستکبران دیدگاه امام چگونه بـود؟ آن وقـت شما دیدگاه نهضت آزادى و تفکر آنها را با دیدگاه امام در این زمینه مقایسه کنید!
نـکـتـه جالبى که به نظرم آمد در منشور وحدت صحیفه نور، ج 21، ص 47 یا 48، آنجا حضرت امام یکى از معیارهاى خودى بودن را اعتقاد به مبارزه با آمریکا برمى شمارد.
پس اولین خروجى اندیشه امام ، در سیاست خارجىِ حضرت امام ظهور و بروز پیدا مى کند. بـحـث مـسـتـضـعـفـیـن ، بـحـث مـا بـا فـلسـطـیـن ، تـفـکـر مـا در قبال فلسطین یکى از مهم ترین راهبردهاى حضرت امام بود. عده اى نه آن روز این تفکر را برمى تابیدند و نه امروز برمى تابند؛ هم در بُعد ایجابى یعنى ارتباط و هماهنگى با جـریـانـهـاى آزادى خـواه ، جریانهاى ضد استکبارى دنیا و هم در برخورد با مستکبرین به خصوص آمریکا و اسرائیل ، که از شاخصه هاى شفاف مبانى فکرى حضرت امام هست .
دومـیـن خـروجـى تـفـکر حضرت امام ، نگاه ایشان به کادر مدیریتى است ، یعنى از دیدگاه ایشان ، چه نیروهایى براى اداره کشور مناسبند و قابلیت اداره کشور را دارند؟
امـام در ایـن زمـیـنـه هـا مـطـالب بـسیارى فرمودند. رئیس قوه مجریه ، مقنّنه و قضائیه در اسـلامـیـت نـظام نقشى تعیین کننده دارند. همان طور که در جمهوریت نظام نقش دارند. سلیقه امـام در انـتـخـاب افـراد چگونه است ؟ چه افرادى را انتخاب مى کنند؟ یا سلیقه رهبرى در انتخاب افراد چگونه است ؟ مردم باید به این نکات توجه بکنند که افرادى در پست هاى مدیریتى کلان قرار بگیرند که با دیدگاههاى حضرت امام هماهنگ باشند.
مـسـئله سـوم ، سـیـاسـت فـرهـنـگـى است . در بحث فرهنگى امام اصولگرا بودند. در بحث فـرهـنـگى مقام معظم رهبرى اصولگراست . تهاجم فرهنگى را نزدیک به یک دهه است که ایـشـان فریاد مى زنند، از تهاجم فرهنگى ، شبیخون فرهنگى تا امروز که بحث ناتوى فـرهنگى را مطرح مى فرمایند. اما خیلى از سیاستمداران و مدیران ممکن است اصلا به چنین مسئله اى هنوز پى نبرده و یا توجه نداشته باشند و یا تفکرشان ممکن است تفکر دیگرى بـاشـد. قـطـعـا ایـنـهـا در مـدیـریـت نـظـام و اداره کـشـور بـا مشکل مواجه خواهند بود؛ چون تفکرشان با تفکر حضرت امام و رهبرى سازگارى ندارد.
مـوضـوع بـعـدى ، بـعـد اقـتـصـادى اسـت . دیـدگـاهـهـاى حضرت امام و مقام معظم رهبرى در مـسـائل اقـتـصـادى ، یـک بـروز و ظـهـور خـاصـى دارد. بـحـث تـعـدیل اقتصادى یا بحث حرکت به سمتى که شکاف بین فقر و غنا به وجود نیاید و بین طبقه برخوردار و طبقه ضعیف یک فاصله طولانى نیفتد از دیدگاههاى صریح حضرت امام و مقام معظم رهبرى است .
در طول این سه دهه ، اگر ما دوره دولت موقت را کنار بگذاریم ، دوره بنى صدر یکى از پـرچـالش تـریـن دوره هـاى مـا بـوده ، یـعنى رئیس جمهور تفکر و اعتقاداتش با مواضع و دیدگاههاى حضرت امام ناسازگار بوده و منجر به یک چالش و درگیرى شده است .
دوره بـعـدى ، دوران کـارگـزاران اسـت . ((کـارگـزاران )) برخى از عناصر تکنوکرات و کسانى بودند که مُدل ذهنى آنها نظام مالزى بود، یعنى معتقد بودند جامعه و حکومتى که ما مـى خـواهـیـم بـه آن بـرسـیـم بـایـد شـبـیـه بـه حکومت مالزى باشد. در حالى که ما به دنبال حکومت دینى بودیم نه شبیه به حکومت مالزى که در واقع یک سیستم التقاطى آنجا حـاکـم هـسـت . تـلفـیقى است بین مدلهاى غربى و برخى از آموزه هاى دینى . لذا بخشى از چـالش هـایـى کـه مـا گـرفـتـارش شـدیـم بـعـد از پـایان جنگ و تکیه بر زیر ساختهاى اقـتصادى و غفلت از زیر ساختهاى فرهنگى و در واقع عدم توجه به فرهنگ دینى ، زمینه بـروز چـالش هـایـى شـد کـه بـه نـوعـى ذائقه مردم را تغییر داد و تغییر ذائقه مردم به نوعى به سقوط خودِ کارگزاران تمام شد و نتیجتا بستر ساز بروز جریان اصلاح طلب شد.
حـضـور جـریـان ((اصـلاح طـلب )) مـقـطـع پـرچـالش دیـگـر مـا در طول این سه دهه است . برخى از عناصر افراطى غیر خودى داراى تفکرات سکولاریستى و التقاطى در صدد هنجارشکنى و عبور از خطوط قرمز و در واقع حذف ولایت فقیه از قانون اساسى بودند که با لطف الهى و مدیریت همه جانبه رهبر معظم انقلاب این حرکت خنثى شد و زمینه بازگشت به اصولگرایان در مردم فراهم گردید. بنابراین اگر ما بخواهیم در یـک بـیـان سـاده ، مـحـور سـیـاسـتـگـذارى و هـدایـت و خط دهى نظام را خلاصه بکنیم باید بـگـویـیـم تـعـیـین راهبردها و رهبرى نظام با حضرت امام یا مقام معظم رهبرى است و حاکمیت دیـنـى ایـجـاب مى کند که قواى سه گانه در اختیار افراد و جریانهایى باشد که داراى شاخصه هاى دین مدارى و دین دارى باشند.
از این رو معتقدم یکى از مهم ترین وظایف ما در مجموعه سپاه پاسداران جریان شناسى است . شـنـاسـانـدن جـریانهاى موجود در کشور و شفاف سازى مواضع ، دیدگاه ها، عملکردها و مرزبندى بین جریانهاى خودى و غیر خودى و کسانى که مى توانند در قواى سه گانه ، بـیـشـتر قوه مقنّنه و مجریه که به انتخاب مردم انجام مى گیرد، [مسئولیت بپذیرند] به طـورى کـه مـردم بتوانند افرادى را برگزینند که در راستاى اعتقاداتشان باشد. چون ما بـه چـنـد مرحله وظیفه مردم باید توجه بکنیم . مردم در جهت تحقق اسلامیت نقش دارند. مرحله اول اصل اعتقاد به مکتب اسلام و دین اسلام که بحمداللّه 98 ایـن را قـبـول دارنـد. مـرحـله دوم پـذیـرش حـکـومـت دیـنـى کـه در سـال 58 بـا راءى بـه رفـرانـدوم اصـل حاکمیت دینى را پذیرفتند. مرحله سوم پذیرش ولى فقیه به عنوان محور حاکمیت دینى ، که این را هم ملت ما پذیرفتند. چهارمین مرحله که آن هـم مـرحله مهمى است ، شکل دادن قوه مقنّنه و مجریه به طورى که زمینه حاکمیت اسلام را فراهم بکنند.
ایـن مـامـوریتى است که قانون اساسى برعهده و اختیار مردم قرار داده . ما به طور میانگین سالى یک بار انتخابات داشتیم در چهار نهاد خبرگان ، شوراها، قوه مقننه و قوه مجریه . مـردم در تـحقق اسلامیت نظام نقش دارند مى بایست قوه مجریه و مقننه اى را انتخاب کنند که در تـحـقـق اسـلام نقش داشته باشند. جمهوریت همان است که مردم راءى مى دهند، امّا اسلامیّت نظام آن است که مردم دقت کنند به رئیس جمهورى راءى بدهند به نمایندگانى راءى بدهند بـه افرادى به عنوان شورا راءى بدهند که اینها دین مدار و دین دار باشند و زمینه تحقق اسلامیت را فراهم بکنند.
لطفا درباره جریانهاى موجود در جامعه توضیح دهید.
در عـرصـه جـامـعـه امروز اگر بخواهیم چشم انداز آرایش جریانهاى سیاسى را در آستانه انـتـخـابـات تـرسـیـم بـکـنـیـم ، بـایـد بـگـویـیـم کـه امـروز تـقـریـبـا سـه جـریـان در حـال شـکـل گـیـرى و عـرض اندام و رقابت هستند. یک جریان اصولگرا هست که از طیف هاى مـخـتـلفـى تـرکـیـب شـده و مـشـغـول فـعـالیـت هـسـتـنـد؛ چـه اصـولگـرایـان مستقل یا رایحه خوش خدمت که به نوعى از هواداران دولت هستند و یا جبهه پیروان خط امام و رهـبـرى و مـجموعه این اصولگرایان ایده هاى خودشان را اعلام کرده اند: در پى حاکمیت اسلام ، ولایت فقیه و تبعیت کامل از ولایت فقیه هستند.
جـریان دوم ، یعنى جریان کارگزاران ، ترکیبى است از چهار حزب کارگزاران ، اسلامى کـار، تـمـدن و اعـتدال و توسعه . همچنین برزخى بین اصولگرایان و اصلاح طلبان که گاهى به این طرف و گاهى به آن طرف متمایل مى شوند. ولى از نظر تفکر و مواضع و عملکرد بیشتر به اصلاح طلبان گرایش دارند.
دسـتـه سـوم اصلاح طلبان هستند که تحت عنوان دوم خردادیها ما از آنها نام مى بریم . این 18 گـروه دوم خـردادى بـه سـه طیف تقسیم مى شوند. طیف سنتى که همان مجمع روحانیون هستند و حزب اعتماد ملى ، طیف میانه که در واقع همان کارگزاران هست که به نوعى مرتبط بـا اصـلاح طـلبـان هـسـت و طـیـف سـوم جـریـانـهـاى افـراطـى تـنـدرو کـه شامل مجاهدین انقلاب ، مشارکت و دفتر تحکیم مى شوند.
بـیـن اصـلاح طـلبان و اصولگرایان مرزبندیهاى روشنى از نظر مبانى اعتقادى و دینى وجـود دارد کـه شـنـاخـت ایـن مـرزبـنـدیـهـا بـه نحوه ورود افراد در عرصه انتخابات کمک شـایـانـى مـى کـنـد. شـاخـص هـایـى هـم کـه ابـتـدا عـرض کـردم قابل انطباق بر تفکر و مواضع هر یک از اینها هست .
تـوصـیـه شـمـا بـه پـاسـداران و بـسـیـجـیـان در خـصـوص نـحـوه تعامل با جریانات سیاسى درآستانه انتخابات هشتم چیست ؟
از جـمـله سـؤ الاتـى کـه از مـن مـى پـرسـنـد، ایـن هـسـت کـه ((چـرا شـوراى نـگـهبان شفاف عمل نمى کند تا وظیفه شهروندان راحت شود؟)) بنده در پاسخ عرض مى کنم که چند فرق هـسـت بـیـن شـوراى نگهبان و شهروندان . اول این که شوراى نگهبان حداکثر نتیجه اش این اسـت کـه بـه ((صالح )) مى رسد اما مکلّف تکلیف دارد که به ((اصلح )) برسد. شوراى نـگـهبان مى گوید این آقا صالح است براى ورود در انتخابات و منع قانونى ندارد. همین مـقـدار تعیین وظیفه مى کند ولى شهروندان مکلف اند به رسیدن به اصلح . فرق دوم بین شوراى نگهبان و شهروندان این است که شوراى نگهبان در چارچوب قانون موظف به اعلام نظر است ، اما وظیفه شهروندان احراز صلاحیّت هست . احراز صلاحیت با در چارچوب قانون نـظـر دادن تـفـاوت دارد. او بـایـد تـکـلیفش را انجام دهد و تکلیفش هم احراز صلاحیت است . فـرق سـوم ایـن کـه شـوراى نگهبان در برابر تک تک کاندیداها باید پاسخگو باشد، یـعـنـى فـردا اگـر فـردى آمـد گـفـت چـرا مـن را رد کـردى ؟ حـداقـل خصوصى بتواند به او بگوید دلیل رد شما چه بود. مبنا داشته باشد. ولى هیچ یـک از شـهـرونـدان در قبال کاندید خود مسئول نیستند چون راءى مخفى هست . او نمى تواند بـیـایـد بـگـویـد چرا به من راءى ندادید؟ چهارمین فرق این هست که شوراى نگهبان در یک مـحـدوده زمـانـى خاص مى تواند اعلام نظر کند و حجم زیادى از افراد را باید در یک زمان مـحـدودى اعـلام نـظـر کـنـد، ولى شـهـرونـدان دسـتـشـان بـراى تحلیل و بررسى هم از جهت سعه زمانى و هم از جهت منابع بسیار باز هست .
لذا محدوده کار شوراى نگهبان با محدود کار شهروندان کاملا تفاوت دارد، یعنى هر فردى را کـه شـوراى نـگـهـبـان تـاءیید مى کند معنایش این نیست که همه شرایط لازم و کافى را بـراى احـراز پـسـت نمایندگى داراست . این را باید شهروند پیدا کند، بین آنها اصلح را با قید احراز به دست آورد.
امـا تـوصـیـه هـایى که بنده دارم این است که توجه کنید به تکلیف ، که اشتغالِ یقینى ، بـرائت یـقـیـنـى مـى خـواهـد. وقـتـى ذمـّه انـسـان بـه یـک امـرى مـشـغول شد، تا درست انجام ندهد از عهده اش برداشته نمى شود. ذمّه ما بر راءى دادن به یک فرد اصلح مشغول شده ، این ذمّه را باید با راءى هدفمند برى بکنیم ؛ یعنى دقت کنیم در انتخابمان که چگونه فردى را انتخاب کنیم که برى ءالذّمّه شویم .
راه احراز صلاحیت هم دو تاست : یکى این که انسان خود به تنهایى و مباشرتا برسد به ایـن احـراز. این شیوه ، ساز و کارِ خود را مى طلبد بالاخره احزاب و گروه ها یا افراد با سـابـقـه قـابـل تـوجـهـى بـه صـحـنـه مـى آیـنـد مـى تـوان بـررسـى کـرد. این فرد در طـول چـنـد سـاله گـذشته عملکردى داشته ؟ حرفى زده ، با جریانهاى سیاسى همفکرى و هـمـگـرایـى داشـتـه ؟ از نـوع بـرخـوردش ، مـواضعش و عملکردش مى توان با توجه به مـعـیـارهـایى که عرض کردم یا معیارهایى که مقام معظم رهبرى مى فرمایند. بفهمیم که این آقـا آیـا واقعا در راستاى مصالح نظام همگرا و همسوى با رهبرى هست یا نه ؟ راه دوم اعتماد بـه مـراجـع یا تشکلها و احزابى است که براى انسان اطمینان آور هستند. در این زمینه ، هم مـشـارکـت فـعـال تـکـلیف هست و هم راءى هدفمند. صرف مشارکت کافى نیست ، بلکه مشارکت هـمـراه بـا راءى هـدفـمند. یعنى انسان راءى خود را طورى بدهد که مصالح و اسلامیت نظام کاملا تضمین شود.
آنـچـه بـر عـهـده مـاسـت ، تـوجـیـه پـاسـداران و تـوجـیـه بـسیجیان است . اداره سیاسى و نمایندگى ولى فقیه دو کار اساسى دارد: اول توجیه سراسرى پاسداران و بسیجیان و بیان معیارها و شاخص ها. دوم پرهیز دادن از ورود در محدوده هاى ممنوعه . ما نباید پرچمدار احـزاب و گـروه هـا شـویـم . نـبـاید احزاب و گروه ها چشم طمع داشته باشند به سپاه و بسیج . سپاه و بسیج سرمایه نظام است . این سرمایه را ما نباید بدون هدف هزینه کنیم . بـنـابـرایـن وظـیـفـه دسـتـگـاه سـیـاسـى حـوزه نـمـایـنـدگـى تـوجـیـه کـامـل پاسداران و بسیجیان است . آنچه که بر عهده دستگاه نظارت نمایندگى ولى فقیه هـسـت ایـجـاد چـتـر نـافـذ نـظـارتـى بـا ایـن رویـکـرد کـه پـاسـداران و بـسـیـجـیـان (فـعـال و ویژه ) گرفتارِ ورود در مناطق ممنوعه نشوند. پرچمدار حزب و گروهى نشوند. ما نباید لیست اعلام کنیم . بیان لیست و تعیین فرد برعهده ما نیست . قطعا اگر ما شاخصها و مـعـیارها را خوب بیان بکنیم ، عزیزان ما خودشان مى توانند به مصداقى که تکلیفشان هست برسند.
در بحث جریان شناسى ، مربیان یا فرماندهان سپاه تا چه حد مى توانند از اسامى افراد و احـزاب اسـتـفـاده کـنـنـد و احیانا اگر مى خواهد نقد بکنند تا چه حد مى توانند در این نقد پـیـش بـروند. فرض کنید مى توانند تشرى هم بزنند یا اهانتى بکنند، یا نه نقد باید محترمانه و مؤ دبانه باشد؟
قطعا نقد علاوه بر اینکه در شیوه باید مؤ دبانه باشد و جنبه تخریبى نداشته باشد، بـایـد مـسـتـنـد بـاشـد. بـحث مستند خیلى مهم است چون همین طورى نمى شود هر چقدر که مى گویند به گفته ها اعتماد کنیم ؛ بلکه ما باید مستند بیان کنیم و اگر حرف مستندى داریم بـایـد بـیـان کـنـیـم . یـعـنـى وقـتى حزبى ، گروهى در بیانیه اش رسما مى نویسد که مـشـروعـیـت حـکـومـت و نظام برگرفته از راءى مردم است ، این جا دیگر جاى انکار ندارد. ما بـایـد بـگـویـیم این حزب و این گروه با صراحت مى گوید که مشروعیت قانون و رهبرى بـرگرفته از راءى مردم هست . این روشن است که از نظر تفکر باید اطلاع رسانى کرد. البـتـه چـون در آسـتـانـه انـتـخـابات هست جنبه تخریبى نباید به خود بگیرد و در واقع شائبه اعمال نفوذ در راستاى دفاع از یک جریان خاصى نباید به وجود بیاید. بنابراین هـم بـایـد مـؤ دبـانـه بـاشـد و هم محترمانه و هم مستند باشد که جاى خدشه اى بعدا وارد نشود.
امـسـال سـال اتـحـاد ملّى و انسجام است وحدت اجتماعى و وفاق ملى فوق العاده مهم است . از طـرف دیـگـر در انـتـخـابـات بـه هـر حـال یـکـسـرى رقـابـتـهـا وجـود دارد. چـگـونـه عمل کنیم که هم وفاق ملى حفظ شود و هم این جریانهاى سیاسى درست معرفى شوند؟
در بـحـث وحـدت مـلّى ، تـوجـه مقام معظم رهبرى معطوف به توطئه هاى دشمنان است در جهت فـعـال کـردن گـسـلهـاى اخـتـلاف انـگـیـز. گـسـل فـرقـه اى ، گـسـل قـومـیـتـى ، گـسـل صـنـفـى و گـسـل دانـشـجـویـى . ایـن گـسـلهـایـى کـه زمـیـنـه فـعـال کـردن و تـحـریـف آنـها وجود دارد، معمولا در مقاطع مختلف در دستور کار دشمن قرار داشـته است . این سال اتحاد ملى براى این بود که ما در برابر استکبار جهانى ، ارزشها و دسـتـاوردهـاى مـهمى داریم که باید آنها را حفظ بکنیم ؛ یعنى در واقع دست از اختلافات فـرقـه اى ، صـنـفـى ، دانـشـجـویـى و مذهبى و نژادى برداریم و مصالح نظام را در نظر بـگـیـریـم . بـحـث انـسـجـام اسـلامـى هـم کـه بـُعـد خـارجى داشت در جهت این بود که دشمن دنـبـال ایـن بـود کـه تـقـابـل بـیـن اسـلام و کـفـر را بـه تـقـابـل بـیـن شـیـعـه و سنى تبدیل کند. هشدار و رهنمود رهبرى این بود که متوجه مصالح عالیه اسلام باشیم .
تقابل بین اسلام و کفر جهانى هست نه تقابل بین سنى و شیعه . این از یک زاویه ، زاویه دوم کـه مـا بـایـد بـه مـوضـوع نـگـاه کـنـیـم بـالاخـره جـامـعـه مـا بـراسـاس دمـوکـراسى شکل گرفته و قانون اساسى حق داده به احزاب و گروه ها براى ورود در عرصه رقابت . بـه مـردم هم حق داده براى راءى دادن و انتخاب گزینه هاى برتر. این جا التزام احزاب بـه قـواعـد رقـابت مى تواند معیار خوبى باشد. بالاخره جامعه چند حزبى این رقابت را بـایـد بـپـذیرد. خوبى هاى خودشان را بیان کنند. برخلاف رقابتهاى مشمئز کننده جوامع غـربـى ما نباید از راه آنها تبعیت کنیم . آنها شیوه هاى ناصحیحى دارند ما نباید به شیوه هـاى نـادرسـت آنـهـا تـاءسـى کـنـیـم . اسـلام اصـل رقـابـت را پـذیـرفـتـه ، اصـل نـقـد را پذیرفته ، ولى تخریب را نه و جایز نیست ؛ چرا که در خیلى جاها اصلاحش مـمـکـن نیست . پذیرش قواعد رقابت و پذیرش نقد و معرفى پهنه جبهه خودش هر کسى و نیروهاى خود. این گونه عمل کردن مى تواند زمینه حفظ انسجام را فراهم بکند.
یـکـى از جـریـانـاتـى کـه در بـحـث انـتـخـابـات شـایـد خـیـلى فـعـال نـباشد اما به هر حال به نوعى خودش را مطرح مى کند انجمن حجتیه جدید هست که ظـاهـرا بـا انـجـمـن حـجـتـیه قدیم اختلاف نظرهایى دارد. اگر صلاح مى دانید این انجمن را معرفى کنید و موضع سپاه را راجع به آنها بیان کنید.
ایـن انـجـمـن داراى مـاهـیـت تـفـکـر انـحـرافـى بـود چـه عامدا و چه جهلا. ممکن است برخى از بـنـیـانـگـذاران انـجـمـن حـجـتـیـه تـوجه نداشتند که مسیرشان انحرافى است ، ولى وقتى فـهمیدند مسیرشان انحرافى است مى بایست اصلاح مى شدند، که خیلى ها اصلاح شدند. بـچـه هـاى خوب آن روز انجمن حجتیه وقتى مواضع حضرت امام را فهمیدند، روشن شد که آنها برداشت منفى از انتظار داشتند، برداشت ناقصى از حکومت دینى داشتند، برداشت منفى از آمـادگـى قـبـل از ظـهـور داشـتـنـد، بـرداشـت مـنـفـى از شـکـل گـیرى دشمن داشتند و آرایش دشمنان را بد ترسیم مى کردند، اینها برگشتند جزء نـیـروهـاى انـقـلاب و نـظـام شـدنـد، در بـسـیـارى از مـشـاغـل قـرار گـرفـتـنـد و عـده اى هم شهید شدند. اینها نمى دانستند که مجموعه ، مجموعه انحرافى است ، اما متاءسفانه برخى از افرادى که آن روز بودند، بعد از افشاگریهاى حـضـرت امـام در مـورد ایـن جـریـان ، مـوقـتـا فـعـالیـت هـاى انـجـمـن را مـتـوقـف کـردنـد، مـنـحـل نکردند، تعطیل کردند. تعطیلى با انحلال فرق مى کند، یعنى موقتا گفتند ما کارى انجام نمى دهیم اما مخفیانه شروع کردند به کار کردن ، یارگیرى ، زمینه سازى فضاى مناسبى براى کار. این پوست عوض کردنها، قالب عوض کردنها ماهیت را تغییر نمى دهد. من به نظرم مى آید اینها توانستند در قالب همین جریانهاى غیر خودى و التقاطى خودشان را سازماندهى کنند بدون این که این جریانها بدانند آنها چه استفاده اى از اینها مى برند. البته دستگاه هاى مربوط موظفند اینها را کاملا بشناسند و ماهیت اینها را براى مردم افشاء کنند.
راجـع بـه اشـخـاص ، بـه خصوص اصولگرایان منتقد مصلحت مى دانید مثلا در مورد آقاى محسن رضایى ، آقاى قالیباف یا آقاى توکلى یا آقاى افروغ نظر بدهید؟ دیدگاه سپاه در مورد اینها باید چطور باشد؟
مـن وارد حـوزه شخصى افراد نمى شوم اما توصیه اى که به اینها مى کنم این هست که در روایـت دارد کـه ((لا یـلدق العـاقـل مـن جـهـر مـرّتـیـن )) آدم عـاقـل از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود. این نظام نظام دینى هست یعنى مردم سالارى دینى . مردم نقش دارند اما ماهیت این نظام دینى است و دینى بودن آن هم بستگى به این دارد کـه مجموعه کادرهاى اصلى این نظام هم دین دار باشند هم معتقد به حکومت دینى . از این رو هـمـه وجـهـه امـید دلدادگان به انقلاب اسلامى به جمع اصولگرایان هست که چگونه با همدیگر همکارى بکنند و چگونه با هم انسجام داشته باشند؟ قطعا من دوستانى را که شما اسم بردید همه را دلسوز مى دانم و معتقدم که در آخرین لحظات در هماهنگى مجموعه طورى حـرکـت خـواهـنـد کـرد کـه مـصـالح عـالیـه اسـلام تـاءمـیـن شـود. چـون بـالاخـره سـرمـایه اصـولگـرایـان و نیروهاى وفادار به اصول و مبانى نظام ، گروه ها و جریانهاى خودى هـسـتـند. ما طرفدار نیروهاى انقلاب ، متدین ، دین دار، دین مدار، پاک دست در عرصه حاکمیت هـسـتـیـم . راءى ایـنـهـا اگـر در یـک کـفـه قـرار بـگیرد مى تواند تعیین کننده باشد. اگر کاندیداهاى اصولگرایان متعدد شد، یا لیست آنها متعدد شد، به طور طبیعى راءى شکسته مى شود. من اگر خودم کمک کنم به مجموعه اى که باعث شکست ما بشود اگر یک کشتى را من سـوار شـوم و مـکانى را سوراخ کنم و اهل کشتى غرق شوند، من در خون همه اینها شریکم . بـالاخـره ما باید به این مهم توجه کنیم . امیدوارم دوستان ما طورى حرکت کنند که مصالح عالیه اسلام رعایت شود.
امـا نکته دوم که باید عرض کنم و سؤ الى که مى کنند این هست که بالاخره مرز بین ورود پـاسـدارهـا و بـسـیـجـیـان در عـرصـه انـتـخـابـات کجاست ؟ آن چه که از گذشته تا به حال براساس منوّیات حضرت امام و تدابیر مقام معظم رهبرى ممنوع بوده و هست ، ورود سپاه در قـلمـرو احـزاب و گـروه هاى سیاسى است و همچنین ورود احزاب در سپاه . یعنى نه سپاه جـولانـگـاه احـزاب و گـروهـها باید بشود نه سپاه پرچمدار گروه ها و احزاب . این ممنوع بـوده و هـسـت . دوم ایـن کـه دخـالت مـسـلحـانـه سپاه و نیروهاى مسلح در امر انتخابات هم از مقولات ممنوعه هست . اما از زاویه دیگر سپاه از انقلاب برخاسته و براى انقلاب باید کار کند. یعنى سپاه پاسدار انقلاب اسلامى است ، نسبت به چیزى که در جاهاى دیگر مى گذرد حـسـاس هـسـت . سـپاه یک نهاد با بصیرت و داراى آگاهى سیاسى است و نسبت به آنچه در جـامعه مى گذرد هم حساس هست و هم دغدغه دارد. ما نباید حساسیت سپاه و بسیج را به معناى مـنـفـى تـلقـى کـنـیـم . یـک نـیـروى مـسـلح کـلاسـیـک نیست که بگوییم شما نباید نسبت به مـسـائل سـیـاسـى بـى تـفـاوت بـاشـیـد؛ بـایـد نـسـبـت بـه مسائل سیاسى حساس باشید. از سویى این که ما مى گوییم سپاه و بسیج باید به سمت نـیـروهـاى مـؤ مـن ، مـتـدیـن ، انـقـلابـى ، پـاک دسـت ، وفـادار بـه اصـول و مـبانى نظام ، همگرا و همسوى با رهبرى و تابه ایشان [بروند]، به نیروهایى راءى بدهد که اینها در قلمرو نیروهاى خودى هستند این به معناى گروه گرایى نیست . این ارشـاد جـامـعـه سپاه و بسیج هست . ما باید زمینه ارشاد را فراهم کنیم ؛ از سویى هم زمینه پرهیز از ورود در جرگه احزاب و گروهها را هم فراهم کنیم که در این قلمرو وارد نشوند. بـا ایـن شـرایـط، سـپـاه یـک نـیـروى انـقـلابـى ، بـا بـصـیـرت و آگاه خواهد بود براى پاسدارى از انقلاب در عرصه هاى مختلف نظامى ، امنیتى و فرهنگى .
سپاه براى نیروهاى خودش و بسیج کارِ آگاهى بخشى را انجام مى دهد، اما عده اى هستند در دانـشـگـاه و حـتـى احزاب و گروه هاى سیاسى که بسیجى رسمى نیستند که بسیج آنها را ارشـاد کـنـد. حـتـى چـه بـسـا جـزء یـاران انـقـلاب هـم باشند و این که ما برایشان مطالب سـیـاسـى بـفـرستیم مثلا نشریه صبح صادق یا برخى از بولتن هاى سپاه را بفرستیم مـمـکـن اسـت در جـذب یـا حـفـظ ایـنها در خط انقلاب تاءثیر داشته باشد منتهى کمبود اطلاع رسـانـى سـالم مـمکن است باعث شود این ها مرتب اطلاعات غلط دریافت کنند و احساس کمبود کـنـنـد و از دایـره خطوط انقلاب خارج شوند آیا در این زمینه شما مصلحت مى دانید سپاه به ویژه اداره سیاسى سپاه فعال شود؟
بله ، به طور طبیعى دایره بسیج عادى بسیار وسیع است و خیلى شرط و شروط را در آنجا لحـاظ نـکـرده انـد. بـنـابـرایـن هر کسى که تحت عنوان بسیج به معناى عام کلمه قرار مى گـیـرد جـزء قـلمـرو هـدایـت اسـت و مـى تـوانـد قـرار بـگـیـرد. وقـتـى شـد بـسـیـج فعال یا ویژه که به طریق اولى باید در هدایت او توجه کنیم . بنابراین در مورد بسیج عـادى یـعـنـى [جوانانى که عضو بسیج نیستند و نیز] کسانى که ولو مدت کمى هم همکارى کـردنـد در دوران دفـاع مـقـدس الان فـاصـله گرفته اند، الان قطعا هدایت و جذب آنها جزء وظـایـف سـازمـانـى نیروى مقاومت هست و هم وظیفه حوزه نمایندگى و سپاه . اصلا بسیج 20 مـیـلیـونـى جزء رسالت سپاه هست که هر چه بتواند این دایره را وسیع کند که اقشار مردم بتوانند داخل این قلمرو بشوند.
ان شاءاللّه که موفق و مؤ ید باشید.
بسم اللّه الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین . با تشکر از مجلّه علمى و وزین حصون و دست اندرکاران مجلّه که فرصت را براى طرح برخى نقطه نظرهایى که بنده دارم ، پیش آوردند. در پاسخ به سؤ ال شما باید ابتدا به این مسئله بپردازیم که منظور از جریان سـیـاسـى چـیست ؟ اصولا در صد ساله اخیر تاریخ ایران چهار جریان فکرى در عصرهاى مـخـتـلف حـضـور فـعـال داشـتـه و در رقـابـت بـا یـکـدیگر بوده اند. یکى از آن جریانها، جـریـانـهـاى فـکـرى دیـنـى با محوریت روحانیت است که از جریان فکرى بیدارى اسلامى شـروع مـى شـود و بـا انـدیـشـه بـازگـشت به اسلام و نهضت تنباکو و مشروطیت ادامه مى یـابـد. افـرادى نـظـیـر مـرحـوم سـیـدجـمـال الدیـن اسـدآبـادى ، کـواکـبـى ، عـبـده ، اقبال و در دهه هاى میانى اندیشه هایى همچون تفکر امام (ره ) و شاگردان او شهید مطهرى و بـسـیـارى از انـدیـشـمندان جهان اسلام و در دهه هاى اخیر هم مرحوم شهید صدر در عراق و جاهاى دیگر این جریان را رهبرى و پشتیبانى مى کردند. این جریان در صدد اجرایى کردن اندیشه دینى و در نهایت تحقق اسلام و حاکمیت بود. ما در جریان نهضت تنباکو، در جریان نـهـضـت مـشـروطیت و نهضت ملى ایران شانه به شانه جریانهاى دیگر، جریانهاى فکرى دیـنـى را مـشـاهـده مـى کنیم که با نهضت امام خمینى این جریان بر دیگر جریانهاى فکرى غـالب شـد و زمینه تحقق حکومت دینى را در ایران فراهم کرد. بعد از آن این جریان فکرى دیـنـى در سـطـح منطقه خاورمیانه و حتّى جغرافیاى جهان اسلام گسترش پیدا کرد و امروز مى بینیم که بازگشت به اسلام و اصولگرایى یکى از شاخصه هاى عصر ماست .
جـریـان مـطـرح دوم در تـاریـخ معاصر ایران جریان فکرى ناسیونالیسم و ملّى گرایى بود. در همین تاریخ معاصر، بسیارى از عناصرى که خیلى ماهیت دینى نداشتند و البته در تـضـاد بـا اسـلام هـم خـیـلى نـبـودنـد، با تکیه بر ناسیونالیزم و ملیت ایرانى و زبان فارسى وارد عرصه مبارزه شدند. تفکر ناسیونالیستى در ایران سابقه دیرینه اى دارد و از سـالهـا قـبـل عـده اى بـا تـکـیـه بـر مـلیـت و باور به برتر بودن نژاد ایرانى مى خـواستند بسیارى از ایده ها را جامه عمل بپوشانند. شاخصه هاى این تفکر تکیه بر خاک ، نـژاد، زبـان و تـاریخ ملّى بوده است . در این جا باید به این نکته اشاره بکنیم که اگر تـکـیـه بـر عـنـاصـر مـلیـت و ایـرانـیـت در بـرابـر اصـالت اللّه قرار بگیرد و بخواهیم نـاسیونالیزم را در برابر دین مدارى تلقى بکنیم این خارج از اندیشه هاى دینى و حتى بـرخـلاف مـبـانى دینى است . اما اگر ناسیونالیزم را در راستاى اندیشه دینى بدانیم و برگرفته از آموزه هاى دینى ، علاقه به وطن ، محبت به سرزمین جزء تاءکیدات دین هست و با دین مدارى و دین دارى در تضاد نخواهد بود.
سـومـیـن جـریان فکرى فعال در تاریخ معاصر، جریان فکرى لیبرالیزم است . در واقع مـهـد لیـبـرالیـزم غـرب بـود و از غـرب وارد ایـران شـده بود. این جریان برگرفته از اومـانـیـزم بـر مـبـنـاى اصـالت انـسـان و تـکـیـه بـر آزادى فـردى بـه جـاى اصـالت کـمـال و تاکید بر آزادى فردى است ، مگر اینکه در تضاد با حقوق دیگران قرار بگیرد. نـفـى مـشروعیتِ حاکمیت و قوانین الهى و انحصار حاکمیت و قانون در راءى مردم ، از شاخصه هـاى لیـبـرالیـزم در غـرب بـود. مـهـمـتـرین محصول لیبرالیزم ، سکولاریزم هست ، یعنى جدایى دین از سیاست . اما اگر لیبرالیزم را به عنوان یک مبناى تفکر و اندیشه بدانیم ، یـعـنـى اصـالت انـسـان در بـرابـر اصـالت اللّه ، ایـن جـریـان بـا انـدیـشـه هاى دینى نـاسـازگـار خـواهد بود و در ردیف اندیشه ى ضد تفکر توحیدى و ضد تفکر دینى قرار خـواهـد گـرفـت . امـا اگر لیبرالیزم را روش حکومتى حساب کنیم و حاکمیت دینى را شاکله نـظـام بـدانـیـم ، در واقـع مـى شـود بـگـویـیـم کـه بـرخـى از ابـعـادش قـابـل قـبـول اسـت ، ولى مـاهـیـتـا لیبرالیزم با تفکّر دینى ناسازگار و در تضاد است . اصـولا لیـبـرالیـزم تـکـیه بر اصالت انسان دارد و انحصار انسان در همین دنیاى مادى و مـنـافـع مـادى و عـقـل عـمـلى و مـسـائلى اسـت کـه هـیـچ کـدام بـا اصـول دیـنـى قـابـل انـطـبـاق نیست . در نگرش دینى منشاء مشروعیت قانون و حکومت را ذات بارى تعالى مى دانیم نه راءى مردم . ما براى جایگاه مردم جایگاهى برتر قائلیم ، چرا که مردم زمینه ساز تحقق فعلیت حکومت دینى هستند و این شاءن بسیار بزرگى است .
جریان دیگرى که در تاریخ معاصر قابل شـنـاسـایـى اسـت ، جـریـان مادى گرایى و ماتریالیسم هست که در واقع بعد از تولد و پیدایش این اندیشه در غرب و شکل گیرى و تبلور آن در شرق و در شوروى و چین ، زمینه ورود ایـن اندیشه در جغرافیاى جهان اسلام هم فراهم شد. در خیلى از کشورها سایه انداخت مـثـل عـراق ، سـوریـه ، لیـبـى و الجـزایـر. در واقع حزب بعث در عراق و سوریه نشاءت گـرفته از همان تفکر سوسیالیستى است . خیلى از کشورها تحت الشعاع قرار گرفتند. بـه نـوعـى انـدیـشـه مادیگرى به ایران هم وارد شد و توانست تحت تاءثیر بسیارى از انـدیـشـه هـا را قـرار بـدهـد. البـتـه نـوع بـافـت روحـانـیـت و مـراجـع دیـنـى در صـد سـال اخـیر طورى بود که توانست با این اندیشه به مقابله پردازد. این که مرحوم علاّمه طـبـاطـبـایـى اصـول فـلسـفـه را نوشتند و مرحوم شهید صدر فلسفتنا را نوشتند دقیقا در راستاى مقابله با اندیشه مادیگرى بود که خوشبختانه با انقلاب اسلامى ایران و نهضت حضرت امام همه آن تفکرات و رسوبات مادیگرى از بین رفت .
ایـن چـهـار جـریـان فـکـرى قـوى در داخل ایران شکل گرفت . امّا در کنار این ها، یک جریان فـکرى پنجمى هم شکل گرفت تحت عنوان التقاط. التقاط یعنى ترکیب کردن یک اندیشه اى از چـند مکتب ، در واقع عناصرى از چند اندیشه و مکتب را گرفتن و در یک جا جمع کردن . در ایـران هـم التـقـاط چـه ترکیب اندیشه هاى مادیگرى و اسلام ، یا اندیشه هاى غربى و لیـبـرالیـزم بـا اسلام به وجود آمد و متاءسفانه به یکى از چالشهاى جدى ما در تاریخ مـعـاصـر تـبـدیـل شـد. مـثـل جـریـان مجاهدین خلق . یعنى منافقین و یا جنبش مسلمانان مبارز و بـرخـى دیـگـر از جـریـانـهـایـى کـه ظـاهـرا اعـتـقـاد دیـنـى داشـتـنـد ولى بـه دلیـل نداشتن مبانى قوى ، گرفتار آن (التقاط) شدند و معجونى درست کردند از عناصر مـادیـگـرى و بـعـضـى از عـنـاصـر دینى . همچنین التقاط با لیبرالیزم که در واقع همان جـریـانـهـاى نـاسـیـونـالیـسـتـى و جـریـانـهـاى روشـنـفـکـرى و بـرخـى از جـریـانـهـاى تشکل هاى مذهبى ایران بود، مثل نهضت آزادى یا جبهه ملّى . اینها با حفظ اعتقاد دینى فردى ، مـبـانـى تـفـکـر لیـبـرالیـزم را بـراى خـودشان انتخاب کردند و این التقاطى بود بین عـنـاصـر تـفـکـر دیـنـى بـا عـنـاصـر تـفـکـر لیـبـرالیـزم کـه قابل جمع نبوده و نیست .
آیا در فضاى سیاسى امروز، هنوز این التقاط وجود دارد؟
مـا نـشـانـه هـاى ایـن شـیـوه تفکّر را در برخى جریانات فکرى امروز هم مى بینیم . یعنى وقـتـى مـا جـریـان اصـلاح طـلبـان را مـورد تـجـزیـه و تـحلیل قرار مى دهیم جریانى سنتى را مى بینیم که در واقع اعتقادات دینى را دارد، امّا با دیگر جریانهایى که آنها شاخص هاى دینى را ندارند، همگرایى و همسویى پیدا کرده است . مـا در مـجـمـوعه اصلاح طلبان افراد و تشکل هایى را مى بینیم که گرفتار همان جریان التقاطى هستند؛ یعنى معتقدند که مشروعیت حکومت نشاءت گرفته از مردم است ، نه از ناحیه خـداونـد. و یـا مسئله ولایت فقیه و اختیاراتش در چارچوب قانون اساسى مى دانند. یعنى در واقـع بـاز اخـتیارات ولى فقیه را برگرفته از راءى مردم مى دانند نه در راستاى ولایت الهـى ؛ در حـالى کـه مـا مـعـتـقدیم بین عصر امامت و فقاهت ـ که دوران نیابت است ـ با عصر نـبوت با امامت پیوستگى تنگاتنگى وجود دارد. پیامبر(ص ) در فرازى از خطبه شعبانیه مى فرمایند:
وَاختارَنى لِلنّبوة وَاختارَکَ لِلاْمامه ، فمن اَنکَر امامتک فقد اءنْکَرَ نَبوّتى .
در ایـن بـیـان پیامبر مى خواهد بفرماید که رابطه بین امامت و نبوت ، اقلّ و اکثر ارتباطى اسـت نـه اسـتـقـلالى . یـعنى انکار امامت منجر به انکار نبوت مى شود. بین دوران مرجعیت و فـقاهت با امامت هم یک پیوستگى وجود دارد. به همین خاطر است که امام عصر در توقیع خود از طریق یکى از نوّابشان به احمد بن اسحاق مى فرمایند:
و امّا الحوادث الواقعة فَارجِعوا اِلى رُواةِ حدیثنا فَانّکم حُجَّتى علیکم و اءنَا حُجَّة اللّه .
در این بیان امام عصر(عج ) هم منشاء مشروعیت دوران فقاهت را الهى مى دانند و هم پیوستگى بین عصر فقاهت و مرجعیّت را با عصر امامت ، مورد تاءکید قرار مى دهند.
بـا تـوجـه بـه ایـن رسـوبـات التـقـاطـى کـه شـمـا فـرمـودیـد، الان سـؤ ال بـعـدى مـطرح مى شود که این رسوبات چقدر اثر گذاشته ؟ و آیا این جریانات را از خـودى بودن خارج کرده یا نکرده ؟ معیار خودى بودن و غیر خودى بودن با توجه به این قضایا چیست ؟
در تـاریـخ گـذشـتـه و حـال بـایـد یـک مـرورى داشـتـه بـاشـیـم . حـدیـثـى را مـن در مـلل و نـحـل مـرحـوم شـهـرسـتـانـى دیـدم (جـلد1، ص 21) ایـشان حدیثى را از پیامبر(ص ) نقل مى کند که پیامبر فرمود: ((امت موسى و بعد از موسى 71 فرقه و امت عیسى و بعد از عـیـسـى 72 فرقه و امت من بعد از من به 73 فرقه تقسیم و تجزیه مى شوند)) و در این بیان مى فرماید که : ((کلّهم فى النّار إ لاّ واحدا)) همه این ها جزء گروه آتش خواهند بود الاّ یـک گـروه . در جـاى دیـگر به بیان دیگر مى فرمایند که یک فرقه از آن ناجیه است اهل نجات است . معنایش این است که تفکرى که پیامبر بنیانگذار آن بود آن سازمان و نهاد و حـزبـى کـه پیامبر پایه گذار آن بود که قرآن از آن به ((حزب اللّه )) تعبیر مى کند، بـعـد از پـیـامـبر تجزیه شد و فرقه فرقه شدند جریان جریان شدند. باید بگردیم بـبـیـنـیـم کـه شـاخـص هـایى که در یک جریان دینى و الهى هست آن شاخص ها چیست و بدان تـمـسـک بـکـنـیـم . بـایـد بـررسـى کـنیم مصداق حزب اللّه چیست متاءسفانه معیارها گاهى مـعـیـارهـاى صـورى و ظاهرى است : با لباس ، با مصاحبت ، با همراهى ، همزمانى با زمان پیامبر را ملاک قرار مى دهند. در حالى که معیارهایى را باید ما مورد توجه قرار مى دادیم که پیامبر خود تعیین کرده بودند.
در زمـان پـیـامـبـر، بـاید به خودى اعتقادى ، خودى سیاسى و خودى رفتارى توجه کنیم . خودى اعتقادى کسانى بودند که هم عصمت پیامبر را اعتقاد داشتند هم به رهبرى پیامبر اعتقاد داشـتـند هم به راهبردهاى او پس از فوتش پاى بند بودند. یکى از آن راهبردها انتصابى بـودن امـامـت بـود، یـعـنـى پیامبر با صراحت بحث امامت را مطرح کرد. البته قرآن شاخص هـایـى را مطرح مى کند که یکى از این شاخص ها، انتصابى بودن است بعد از پیامبر. دوم عـصـمـت اسـت ، شاخص سوّم مشروعیت الهى قوانین و رهبرى است . یعنى بعد از پیامبر قطعا مى بایست فردى با ظرفیت ارتباط با مبداء غیب بتواند مقررات جامعه را تبیین بکند. بحث اعتقاد به مشروعیت الهى رهبرى بعد از پیامبر، این ها شاخصه هاى اصلى بود.
خـودى سـیـاسـى ایـن هـست که مسلمان کسى را که پیامبر تعیین کرده به عنوان زعیم و رهبر بپذیرد و با آن همسو و همگرا باشد و تبعیت کند. اگر چنین چیزى نشد، مى شود غیر خودى . خودى سیاسى گروه و جمعیتى است که هم اعتقادات را داشته باشد و هم از جهت گرایش و رفتار بر محور رهبرى معصوم حرکت بکند همسو با او باشد و تبعیت از او داشته باشد.
خـودى رفـتارى آن است که رفتارش را با ولى معصومش هماهنگ بکند. این مربوط به زمان بـعـد از پـیـامـبر هست . زمان ما هم همین وضع را داریم . یعنى زمان ما عصر ولایت فقیه همان شـاخـص هـایـى را پـیـامـبـر بـیـان کـرده ، امـروز بـراى مـا قـابـل تـسـرّى هـسـت و قـابـل تـبـیـیـن . یـعـنـى اصـل مـشـروعـیـت الهـى رهـبـرى ، اصـل مـشروعیت قوانین و اصل پیوستگى فقاهت با دوران نبوت . حضرت امام (ره ) نائب امام زمـان و حجت الهى است و هم باید اعتقاد داشته باشیم که این در راستاى ولایت امامت و نبوت هـسـت . ایـن جـا خودى اعتقادى کسانى هستند که اعتقاد داشته باشند به ولایت مشروع فقیه و مشروعیت الهى قوانین ، همسویى با حضرت امام و تبعیت از حضرت امام .
بـعـد از حـضـرت امـام چـى ؟ طـبـیعى است که دوران پس از امام (ره ) با دوران پس از رحلت پیامبر قابل مقایسه است . یعنى کسانى که با پیامبر بودند باید در محور رهبرى بعد از پـیـامـبـر قـرار بـگیرند. امام از دنیا رفتند، خبرگان رهبرى را تعیین کردند. این جا خودى اعـتقادى کسانى هستند که آن شاخص هاى لازم را داشته باشند. حالا من اگر بخواهم شاخص هـا را بـیـان کـنـم زیـاد هست که به صورت اجمال خدمتتان عرض مى کنم که در عصر ما یک جریان خودى دینى چه شاخص هایى باید داشته باشد.
شاخص هاى جریان خودى
1. اعـتـقاد به ولایت مطلقه ائمه معصومین در امور تکوینى و تشریعى به عنوان مدیران و رهبران عالى جامعه پس از پیامبر اعظم (ص ).
2. اعـتـقـاد بـه پـیـوسـتگى دوران فقاهت با عصر امامت . ما نمى توانیم بگوییم این دوران دورانِ خـلا هـسـت . دوران خـلا و سـکـون نـیـسـت . ایـن دوران متصل به امامت هست و قطعا مردم بلا تکلیف نیستند.
3. اعـتـقـاد به نصب توصیفى فقها از ناحیه ائمه معصومین در کنار نصب تنصیصى . ما دو نـوع نصب داریم نصب تنصیصى و نصب توصیفى . ائمه معصومین نصب تنصیصى دارند، فـقهاى جامع الشرایط و ولى فقیه نصب توصیفى دارد. یعنى اوصافش را ائمه معصومین بیان فرمودند آن وقت خبرگان مصداق را تعیین مى کنند.
4. اعـتـقـاد بـه ولایـت مـطـلقـه فـقـیه در عصر غیبت . ما باید اعتقاد داشته باشیم به ولایت مـطـلقـه فـقـیـه همان طور که اعتقاد داریم به ولایت مطلقه امام معصوم (ع ). حضرت امام در یـکـى از مـطـالبى که امر مى فرمایند در کتاب البیع ، مى فرمایند: ((فَلِلْفقیه العادلِ جـمـیـع مـاللرسـولِ و الائمـة مـمـّا یـرجـع اِلى الحـکومة و السیاسة )) مى فرماید که فقیه عـادل در مـورد حـکـومت و سیاست داراى همه آن اختیاراتى است که پیامبر اکرم و ائمه معصوم داشتند.
5 . اعتقاد به وجود حکومت و نظام سیاسى و دیگر نظام ها براى اسلام . یک جریان که معتقد است اسلام نظام سیاسى ندارد، نظام اقتصادى ندارد، این جریان قطعا از نظر سیاسى غیر خـودى اسـت . یـعنى در واقع این ممکن است اعتقاد به اسلام داشته باشد و نماز هم بخواند، ولى از جهت سیاسى نظام سیاسى را قبول ندارد و این نمى تواند تصدّى امور مهّمه را از جـمـله امـور مـجلس داشته باشد و قانونگذار خوبى باشد براى جمهورى اسلامى ایران . وقـتـى در قـرآن مـى فـرمـایـد: ((لَقـَدْ ارسـلنـا رُسـُلَنـا بـالبـیـّنـات و اءنـزلنـا مـعـهـم اعـمـال الکـتـاب والمـیزان لیقوم الناسُ بالقسط)) این آیه مبیّن برخوردارى مکتب اسلام از نظام هاى متعدد هست . اصلا لحن و لسان آیه حکومتى است .
6 . اعـتـقـاد بـه جـامـعـیـت دینى و پیوستگى بین دین و سیاست . یکى از نقاط فارق جریان خـودى بـا جریان غیر خودى همین مسئله است که خیلى از گروه ها و جریانهاى موجود معتقدند کـه دیـن داراى جـامعیت نیست . اعتقاد به دین حداقلى دارند. معتقدند دین جزء حوزه فردى است مثل مسکن ، مثل اختیار همسر. دین جزء ملزومات فردى است ، جزء شئون ادارى جامعه نمى تواند قـرار بـگـیـرد. چـنـین دیدگاهى ، چنین گروهى و جریانى غیر خودى است . ممکن است مسلمان بـاشـد و بـه تـکـالیـف فـردى هـم عـمـل کـنـد، ولى نـمـى تـوانـد عـهـده دار مشاغل کلیدى در جمهورى اسلامى باشد.
7. اعـتـقـاد به مشروعیت الهى رهبرى و قوانین . خیلى ها با صراحت مى گویند مسئله ولایت ، زمـیـنى است ، چرا شما آن را آسمانى مى کنید؟ قطعا این تفکر تفکّر ناصحیحى است و نمى تـوانـد بـا مـوضـوع هـاى دیـن و ایـمان سازگارى داشته باشد. بنابراین ما معتقدیم که قـانـون بـرتـر قـانـونـى اسـت کـه مـتـصـل بـه مـنـبـع لایزال الهى باشد.
8 . اعـتـقـاد بـه نـقـش مـردم در فـعلیت بخشیدن به حکومت دینى و ولایت فقیه . ما معتقد به مردمسالارى دینى هستیم ، یعنى هم ماهیت حکومت دینى است و هم مردم نقش دارند. منتهى نقش مردم مشروعیت بخشى نیست ، نقش مردم فعلیت بخشى است ، به حکومت تحقق مى بخشد.
فـکـر مـى کـنـم کـه حـدیـث حـضـرت زهـرا(س ) ایـن جـا بـسیار گویا باشد که فرمودند: ((مَثَل امام ، مَثَل کعبه است . مردم باید بروند سراغش ، کعبه نمى آید سراغ آنها.))
9. اعـتـقـاد و التزام به اصول و مبانى اسلامى . یک جریان و گروه و حزب خودى آن است که به ضروریات و اصول و مبانى حکومت اسلامى پاى بند باشد. وقتى که یک گروهى در جـمـهـورى اسـلامـى بناست کار بکند باید به قانون اساسى ملتزم باشد، باید به اصـل ولایـت فـقـیه ملتزم باشد، باید شوراى نگهبان را به عنوان مرجع مشروعیت بخشى بـه قـوانین قبول داشته باشد. خبرگان را به عنوان مرجع تعیین کننده رهبرى پذیرفته بـاشـد. هـمـان طـورى کـه مـکـتـب اسـلام از نـظـر اعـتـقـادى اصـول و ضـروریـات دارد، انـکـار ضـروریـات مـنـجـر بـه انـکـار اصول و سرانجام منجر به انکار دین مى شود، در نظام اسلامى هم این نظام و حکومت دینى ضروریاتى دارد. ضروریات دین قانون اساسى است ، ولى فقیه است و شوراى نگهبان . اگـر گـروهـى اسـاس آن را زیر سؤ ال مى برد و نسبت به ولایت فقیه هنجار شکنى مى کـند، دنبال عبور از خطوط قرمز هست ، دنبال حذف ولایت فقیه از قانون اساسى است ، چنین گروهى نمى تواند خودى باشد.
ضـروریـاتِ نـظـام اسـلامـى اسـت . هـمـان طـورى کـه دیـن اصول و ضروریاتى دارد و مثلا نماز جزء ضروریات دین است . من به عنوان شبیه سازى عـرض کـردم کـه مـکـتـب اسـلام اصـول و ضـروریـاتـى دارد نـظـام اسـلامـى هـم اصـول و مبانى و ضروریاتى دارد. انکار این ها کار گروههاى غیر خودى است . (خروج از دایره اعتقاد به نظام )
10. هـمـگـرایـى و تبعیت کامل از ولى فقیه . در نظام اسلامى محور و مقتدا ولى فقیه هست و جریان و تفکرى که مى خواهد جزء گروه دینى باشد شرط اصلى اش تبعیت از ولى فقیه اسـت . یـعـنـى در واقـع مـسـائل کـلان و کـلیـاتـى کـه رهـبـرى مـى گـوید مورد پذیرش و قبول او باشد، از خطوط قرمز عبور نکند و حرکتش در چارچوب مصالح نظام باشد.
11. پـرهـیـز از هـمـگرایى ، همکارى و همسویى با جریان هاى غیر خودى . ما به تولّى و تـبـرّى اعـتقاد داریم . در اسلام هم جاذبه هست و هم دافعه . جاذبه یعنى ارتباط با جریان هـاى حـق و بریدن از باطل . یک جریان که مى خواهد در راستاى مصالح نظام [حرکت کند] و شـاخـص هاى دینى داشته باشد باید خودش را هم از جهت جاذبه مرتبط کند با جریانهاى وابسته به نظام و هم از جریانهاى غیر خودى ببرّد. انسان نمى تواند خودش را یک گروه دینى بداند بعد با نهضت آزادى که حضرت امام رسما آن جریان را خارج از چارچوب نظام دانستند همراهى بکند یا با جریان جبهه ملّى یا انجمن حجتیه . امام (ره ) با صراحت نسبت به آنها اظهار نظر فرمودند.
دیدگاه شما درباره مواضع و عملکرد جریانهاى سیاسى چیست ؟
(هر چند تا حدودى در پرسشهاى پیشین جواب دادید.)
آنـچـه کـه بـراى جـامـعـه مـا مـهـم اسـت بـه خـصـوص بـراى پـاسداران عزیز و بسیجیان بـزرگـوار، جریان شناسى است . یعنى در واقع تشخیص مواضع ، عملکردها و رفتارهاى این تشکلها و جریانها و انطباق آن با معیارهاى راستین و حقیقى که باید باشد. متاءسفانه در طـول ایـن صـدسـال اخـیـر یـا بـیـشتر گرفتار جریانهایى بودیم که در ظاهر مسلمان بودند و شعار اسلامى مى دادند، اما در واقع خارج از چارچوب [اسلام ] بودند و زمینه هاى انحراف جامعه را فراهم کردند. در طول این سه دهه هم ما شاهد فراز و نشیب هاى فراوانى بـودیـم ، که سرآغازش دولت موقت بود. طبیعى است که تفکرات نهضت آزادى با تفکرات حضرت امام (ره ) فاصله هاى بسیار دارد. اگر ما بخواهیم این ابعاد تفکر امام را بیان کنیم در چـهـار بُعد قابل ترسیم است : یکى سیاست خارجى ، یعنى سیاست بین المللى حضرت امـام چـگونه بود؟ در برخورد با ملّتهاى مستضعف در برابر مستکبران دیدگاه امام چگونه بـود؟ آن وقـت شما دیدگاه نهضت آزادى و تفکر آنها را با دیدگاه امام در این زمینه مقایسه کنید!
نـکـتـه جالبى که به نظرم آمد در منشور وحدت صحیفه نور، ج 21، ص 47 یا 48، آنجا حضرت امام یکى از معیارهاى خودى بودن را اعتقاد به مبارزه با آمریکا برمى شمارد.
پس اولین خروجى اندیشه امام ، در سیاست خارجىِ حضرت امام ظهور و بروز پیدا مى کند. بـحـث مـسـتـضـعـفـیـن ، بـحـث مـا بـا فـلسـطـیـن ، تـفـکـر مـا در قبال فلسطین یکى از مهم ترین راهبردهاى حضرت امام بود. عده اى نه آن روز این تفکر را برمى تابیدند و نه امروز برمى تابند؛ هم در بُعد ایجابى یعنى ارتباط و هماهنگى با جـریـانـهـاى آزادى خـواه ، جریانهاى ضد استکبارى دنیا و هم در برخورد با مستکبرین به خصوص آمریکا و اسرائیل ، که از شاخصه هاى شفاف مبانى فکرى حضرت امام هست .
دومـیـن خـروجـى تـفـکر حضرت امام ، نگاه ایشان به کادر مدیریتى است ، یعنى از دیدگاه ایشان ، چه نیروهایى براى اداره کشور مناسبند و قابلیت اداره کشور را دارند؟
امـام در ایـن زمـیـنـه هـا مـطـالب بـسیارى فرمودند. رئیس قوه مجریه ، مقنّنه و قضائیه در اسـلامـیـت نـظام نقشى تعیین کننده دارند. همان طور که در جمهوریت نظام نقش دارند. سلیقه امـام در انـتـخـاب افـراد چگونه است ؟ چه افرادى را انتخاب مى کنند؟ یا سلیقه رهبرى در انتخاب افراد چگونه است ؟ مردم باید به این نکات توجه بکنند که افرادى در پست هاى مدیریتى کلان قرار بگیرند که با دیدگاههاى حضرت امام هماهنگ باشند.
مـسـئله سـوم ، سـیـاسـت فـرهـنـگـى است . در بحث فرهنگى امام اصولگرا بودند. در بحث فـرهـنـگى مقام معظم رهبرى اصولگراست . تهاجم فرهنگى را نزدیک به یک دهه است که ایـشـان فریاد مى زنند، از تهاجم فرهنگى ، شبیخون فرهنگى تا امروز که بحث ناتوى فـرهنگى را مطرح مى فرمایند. اما خیلى از سیاستمداران و مدیران ممکن است اصلا به چنین مسئله اى هنوز پى نبرده و یا توجه نداشته باشند و یا تفکرشان ممکن است تفکر دیگرى بـاشـد. قـطـعـا ایـنـهـا در مـدیـریـت نـظـام و اداره کـشـور بـا مشکل مواجه خواهند بود؛ چون تفکرشان با تفکر حضرت امام و رهبرى سازگارى ندارد.
مـوضـوع بـعـدى ، بـعـد اقـتـصـادى اسـت . دیـدگـاهـهـاى حضرت امام و مقام معظم رهبرى در مـسـائل اقـتـصـادى ، یـک بـروز و ظـهـور خـاصـى دارد. بـحـث تـعـدیل اقتصادى یا بحث حرکت به سمتى که شکاف بین فقر و غنا به وجود نیاید و بین طبقه برخوردار و طبقه ضعیف یک فاصله طولانى نیفتد از دیدگاههاى صریح حضرت امام و مقام معظم رهبرى است .
در طول این سه دهه ، اگر ما دوره دولت موقت را کنار بگذاریم ، دوره بنى صدر یکى از پـرچـالش تـریـن دوره هـاى مـا بـوده ، یـعنى رئیس جمهور تفکر و اعتقاداتش با مواضع و دیدگاههاى حضرت امام ناسازگار بوده و منجر به یک چالش و درگیرى شده است .
دوره بـعـدى ، دوران کـارگـزاران اسـت . ((کـارگـزاران )) برخى از عناصر تکنوکرات و کسانى بودند که مُدل ذهنى آنها نظام مالزى بود، یعنى معتقد بودند جامعه و حکومتى که ما مـى خـواهـیـم بـه آن بـرسـیـم بـایـد شـبـیـه بـه حکومت مالزى باشد. در حالى که ما به دنبال حکومت دینى بودیم نه شبیه به حکومت مالزى که در واقع یک سیستم التقاطى آنجا حـاکـم هـسـت . تـلفـیقى است بین مدلهاى غربى و برخى از آموزه هاى دینى . لذا بخشى از چـالش هـایـى کـه مـا گـرفـتـارش شـدیـم بـعـد از پـایان جنگ و تکیه بر زیر ساختهاى اقـتصادى و غفلت از زیر ساختهاى فرهنگى و در واقع عدم توجه به فرهنگ دینى ، زمینه بـروز چـالش هـایـى شـد کـه بـه نـوعـى ذائقه مردم را تغییر داد و تغییر ذائقه مردم به نوعى به سقوط خودِ کارگزاران تمام شد و نتیجتا بستر ساز بروز جریان اصلاح طلب شد.
حـضـور جـریـان ((اصـلاح طـلب )) مـقـطـع پـرچـالش دیـگـر مـا در طول این سه دهه است . برخى از عناصر افراطى غیر خودى داراى تفکرات سکولاریستى و التقاطى در صدد هنجارشکنى و عبور از خطوط قرمز و در واقع حذف ولایت فقیه از قانون اساسى بودند که با لطف الهى و مدیریت همه جانبه رهبر معظم انقلاب این حرکت خنثى شد و زمینه بازگشت به اصولگرایان در مردم فراهم گردید. بنابراین اگر ما بخواهیم در یـک بـیـان سـاده ، مـحـور سـیـاسـتـگـذارى و هـدایـت و خط دهى نظام را خلاصه بکنیم باید بـگـویـیـم تـعـیـین راهبردها و رهبرى نظام با حضرت امام یا مقام معظم رهبرى است و حاکمیت دیـنـى ایـجـاب مى کند که قواى سه گانه در اختیار افراد و جریانهایى باشد که داراى شاخصه هاى دین مدارى و دین دارى باشند.
از این رو معتقدم یکى از مهم ترین وظایف ما در مجموعه سپاه پاسداران جریان شناسى است . شـنـاسـانـدن جـریانهاى موجود در کشور و شفاف سازى مواضع ، دیدگاه ها، عملکردها و مرزبندى بین جریانهاى خودى و غیر خودى و کسانى که مى توانند در قواى سه گانه ، بـیـشـتر قوه مقنّنه و مجریه که به انتخاب مردم انجام مى گیرد، [مسئولیت بپذیرند] به طـورى کـه مـردم بتوانند افرادى را برگزینند که در راستاى اعتقاداتشان باشد. چون ما بـه چـنـد مرحله وظیفه مردم باید توجه بکنیم . مردم در جهت تحقق اسلامیت نقش دارند. مرحله اول اصل اعتقاد به مکتب اسلام و دین اسلام که بحمداللّه 98 ایـن را قـبـول دارنـد. مـرحـله دوم پـذیـرش حـکـومـت دیـنـى کـه در سـال 58 بـا راءى بـه رفـرانـدوم اصـل حاکمیت دینى را پذیرفتند. مرحله سوم پذیرش ولى فقیه به عنوان محور حاکمیت دینى ، که این را هم ملت ما پذیرفتند. چهارمین مرحله که آن هـم مـرحله مهمى است ، شکل دادن قوه مقنّنه و مجریه به طورى که زمینه حاکمیت اسلام را فراهم بکنند.
ایـن مـامـوریتى است که قانون اساسى برعهده و اختیار مردم قرار داده . ما به طور میانگین سالى یک بار انتخابات داشتیم در چهار نهاد خبرگان ، شوراها، قوه مقننه و قوه مجریه . مـردم در تـحقق اسلامیت نظام نقش دارند مى بایست قوه مجریه و مقننه اى را انتخاب کنند که در تـحـقـق اسـلام نقش داشته باشند. جمهوریت همان است که مردم راءى مى دهند، امّا اسلامیّت نظام آن است که مردم دقت کنند به رئیس جمهورى راءى بدهند به نمایندگانى راءى بدهند بـه افرادى به عنوان شورا راءى بدهند که اینها دین مدار و دین دار باشند و زمینه تحقق اسلامیت را فراهم بکنند.
لطفا درباره جریانهاى موجود در جامعه توضیح دهید.
در عـرصـه جـامـعـه امروز اگر بخواهیم چشم انداز آرایش جریانهاى سیاسى را در آستانه انـتـخـابـات تـرسـیـم بـکـنـیـم ، بـایـد بـگـویـیـم کـه امـروز تـقـریـبـا سـه جـریـان در حـال شـکـل گـیـرى و عـرض اندام و رقابت هستند. یک جریان اصولگرا هست که از طیف هاى مـخـتـلفـى تـرکـیـب شـده و مـشـغـول فـعـالیـت هـسـتـنـد؛ چـه اصـولگـرایـان مستقل یا رایحه خوش خدمت که به نوعى از هواداران دولت هستند و یا جبهه پیروان خط امام و رهـبـرى و مـجموعه این اصولگرایان ایده هاى خودشان را اعلام کرده اند: در پى حاکمیت اسلام ، ولایت فقیه و تبعیت کامل از ولایت فقیه هستند.
جـریان دوم ، یعنى جریان کارگزاران ، ترکیبى است از چهار حزب کارگزاران ، اسلامى کـار، تـمـدن و اعـتدال و توسعه . همچنین برزخى بین اصولگرایان و اصلاح طلبان که گاهى به این طرف و گاهى به آن طرف متمایل مى شوند. ولى از نظر تفکر و مواضع و عملکرد بیشتر به اصلاح طلبان گرایش دارند.
دسـتـه سـوم اصلاح طلبان هستند که تحت عنوان دوم خردادیها ما از آنها نام مى بریم . این 18 گـروه دوم خـردادى بـه سـه طیف تقسیم مى شوند. طیف سنتى که همان مجمع روحانیون هستند و حزب اعتماد ملى ، طیف میانه که در واقع همان کارگزاران هست که به نوعى مرتبط بـا اصـلاح طـلبـان هـسـت و طـیـف سـوم جـریـانـهـاى افـراطـى تـنـدرو کـه شامل مجاهدین انقلاب ، مشارکت و دفتر تحکیم مى شوند.
بـیـن اصـلاح طـلبان و اصولگرایان مرزبندیهاى روشنى از نظر مبانى اعتقادى و دینى وجـود دارد کـه شـنـاخـت ایـن مـرزبـنـدیـهـا بـه نحوه ورود افراد در عرصه انتخابات کمک شـایـانـى مـى کـنـد. شـاخـص هـایـى هـم کـه ابـتـدا عـرض کـردم قابل انطباق بر تفکر و مواضع هر یک از اینها هست .
تـوصـیـه شـمـا بـه پـاسـداران و بـسـیـجـیـان در خـصـوص نـحـوه تعامل با جریانات سیاسى درآستانه انتخابات هشتم چیست ؟
از جـمـله سـؤ الاتـى کـه از مـن مـى پـرسـنـد، ایـن هـسـت کـه ((چـرا شـوراى نـگـهبان شفاف عمل نمى کند تا وظیفه شهروندان راحت شود؟)) بنده در پاسخ عرض مى کنم که چند فرق هـسـت بـیـن شـوراى نگهبان و شهروندان . اول این که شوراى نگهبان حداکثر نتیجه اش این اسـت کـه بـه ((صالح )) مى رسد اما مکلّف تکلیف دارد که به ((اصلح )) برسد. شوراى نـگـهبان مى گوید این آقا صالح است براى ورود در انتخابات و منع قانونى ندارد. همین مـقـدار تعیین وظیفه مى کند ولى شهروندان مکلف اند به رسیدن به اصلح . فرق دوم بین شوراى نگهبان و شهروندان این است که شوراى نگهبان در چارچوب قانون موظف به اعلام نظر است ، اما وظیفه شهروندان احراز صلاحیّت هست . احراز صلاحیت با در چارچوب قانون نـظـر دادن تـفـاوت دارد. او بـایـد تـکـلیفش را انجام دهد و تکلیفش هم احراز صلاحیت است . فـرق سـوم ایـن کـه شـوراى نگهبان در برابر تک تک کاندیداها باید پاسخگو باشد، یـعـنـى فـردا اگـر فـردى آمـد گـفـت چـرا مـن را رد کـردى ؟ حـداقـل خصوصى بتواند به او بگوید دلیل رد شما چه بود. مبنا داشته باشد. ولى هیچ یـک از شـهـرونـدان در قبال کاندید خود مسئول نیستند چون راءى مخفى هست . او نمى تواند بـیـایـد بـگـویـد چرا به من راءى ندادید؟ چهارمین فرق این هست که شوراى نگهبان در یک مـحـدوده زمـانـى خاص مى تواند اعلام نظر کند و حجم زیادى از افراد را باید در یک زمان مـحـدودى اعـلام نـظـر کـنـد، ولى شـهـرونـدان دسـتـشـان بـراى تحلیل و بررسى هم از جهت سعه زمانى و هم از جهت منابع بسیار باز هست .
لذا محدوده کار شوراى نگهبان با محدود کار شهروندان کاملا تفاوت دارد، یعنى هر فردى را کـه شـوراى نـگـهـبـان تـاءیید مى کند معنایش این نیست که همه شرایط لازم و کافى را بـراى احـراز پـسـت نمایندگى داراست . این را باید شهروند پیدا کند، بین آنها اصلح را با قید احراز به دست آورد.
امـا تـوصـیـه هـایى که بنده دارم این است که توجه کنید به تکلیف ، که اشتغالِ یقینى ، بـرائت یـقـیـنـى مـى خـواهـد. وقـتـى ذمـّه انـسـان بـه یـک امـرى مـشـغول شد، تا درست انجام ندهد از عهده اش برداشته نمى شود. ذمّه ما بر راءى دادن به یک فرد اصلح مشغول شده ، این ذمّه را باید با راءى هدفمند برى بکنیم ؛ یعنى دقت کنیم در انتخابمان که چگونه فردى را انتخاب کنیم که برى ءالذّمّه شویم .
راه احراز صلاحیت هم دو تاست : یکى این که انسان خود به تنهایى و مباشرتا برسد به ایـن احـراز. این شیوه ، ساز و کارِ خود را مى طلبد بالاخره احزاب و گروه ها یا افراد با سـابـقـه قـابـل تـوجـهـى بـه صـحـنـه مـى آیـنـد مـى تـوان بـررسـى کـرد. این فرد در طـول چـنـد سـاله گـذشته عملکردى داشته ؟ حرفى زده ، با جریانهاى سیاسى همفکرى و هـمـگـرایـى داشـتـه ؟ از نـوع بـرخـوردش ، مـواضعش و عملکردش مى توان با توجه به مـعـیـارهـایى که عرض کردم یا معیارهایى که مقام معظم رهبرى مى فرمایند. بفهمیم که این آقـا آیـا واقعا در راستاى مصالح نظام همگرا و همسوى با رهبرى هست یا نه ؟ راه دوم اعتماد بـه مـراجـع یا تشکلها و احزابى است که براى انسان اطمینان آور هستند. در این زمینه ، هم مـشـارکـت فـعـال تـکـلیف هست و هم راءى هدفمند. صرف مشارکت کافى نیست ، بلکه مشارکت هـمـراه بـا راءى هـدفـمند. یعنى انسان راءى خود را طورى بدهد که مصالح و اسلامیت نظام کاملا تضمین شود.
آنـچـه بـر عـهـده مـاسـت ، تـوجـیـه پـاسـداران و تـوجـیـه بـسیجیان است . اداره سیاسى و نمایندگى ولى فقیه دو کار اساسى دارد: اول توجیه سراسرى پاسداران و بسیجیان و بیان معیارها و شاخص ها. دوم پرهیز دادن از ورود در محدوده هاى ممنوعه . ما نباید پرچمدار احـزاب و گـروه هـا شـویـم . نـبـاید احزاب و گروه ها چشم طمع داشته باشند به سپاه و بسیج . سپاه و بسیج سرمایه نظام است . این سرمایه را ما نباید بدون هدف هزینه کنیم . بـنـابـرایـن وظـیـفـه دسـتـگـاه سـیـاسـى حـوزه نـمـایـنـدگـى تـوجـیـه کـامـل پاسداران و بسیجیان است . آنچه که بر عهده دستگاه نظارت نمایندگى ولى فقیه هـسـت ایـجـاد چـتـر نـافـذ نـظـارتـى بـا ایـن رویـکـرد کـه پـاسـداران و بـسـیـجـیـان (فـعـال و ویژه ) گرفتارِ ورود در مناطق ممنوعه نشوند. پرچمدار حزب و گروهى نشوند. ما نباید لیست اعلام کنیم . بیان لیست و تعیین فرد برعهده ما نیست . قطعا اگر ما شاخصها و مـعـیارها را خوب بیان بکنیم ، عزیزان ما خودشان مى توانند به مصداقى که تکلیفشان هست برسند.
در بحث جریان شناسى ، مربیان یا فرماندهان سپاه تا چه حد مى توانند از اسامى افراد و احـزاب اسـتـفـاده کـنـنـد و احیانا اگر مى خواهد نقد بکنند تا چه حد مى توانند در این نقد پـیـش بـروند. فرض کنید مى توانند تشرى هم بزنند یا اهانتى بکنند، یا نه نقد باید محترمانه و مؤ دبانه باشد؟
قطعا نقد علاوه بر اینکه در شیوه باید مؤ دبانه باشد و جنبه تخریبى نداشته باشد، بـایـد مـسـتـنـد بـاشـد. بـحث مستند خیلى مهم است چون همین طورى نمى شود هر چقدر که مى گویند به گفته ها اعتماد کنیم ؛ بلکه ما باید مستند بیان کنیم و اگر حرف مستندى داریم بـایـد بـیـان کـنـیـم . یـعـنـى وقـتى حزبى ، گروهى در بیانیه اش رسما مى نویسد که مـشـروعـیـت حـکـومـت و نظام برگرفته از راءى مردم است ، این جا دیگر جاى انکار ندارد. ما بـایـد بـگـویـیم این حزب و این گروه با صراحت مى گوید که مشروعیت قانون و رهبرى بـرگرفته از راءى مردم هست . این روشن است که از نظر تفکر باید اطلاع رسانى کرد. البـتـه چـون در آسـتـانـه انـتـخـابات هست جنبه تخریبى نباید به خود بگیرد و در واقع شائبه اعمال نفوذ در راستاى دفاع از یک جریان خاصى نباید به وجود بیاید. بنابراین هـم بـایـد مـؤ دبـانـه بـاشـد و هم محترمانه و هم مستند باشد که جاى خدشه اى بعدا وارد نشود.
امـسـال سـال اتـحـاد ملّى و انسجام است وحدت اجتماعى و وفاق ملى فوق العاده مهم است . از طـرف دیـگـر در انـتـخـابـات بـه هـر حـال یـکـسـرى رقـابـتـهـا وجـود دارد. چـگـونـه عمل کنیم که هم وفاق ملى حفظ شود و هم این جریانهاى سیاسى درست معرفى شوند؟
در بـحـث وحـدت مـلّى ، تـوجـه مقام معظم رهبرى معطوف به توطئه هاى دشمنان است در جهت فـعـال کـردن گـسـلهـاى اخـتـلاف انـگـیـز. گـسـل فـرقـه اى ، گـسـل قـومـیـتـى ، گـسـل صـنـفـى و گـسـل دانـشـجـویـى . ایـن گـسـلهـایـى کـه زمـیـنـه فـعـال کـردن و تـحـریـف آنـها وجود دارد، معمولا در مقاطع مختلف در دستور کار دشمن قرار داشـته است . این سال اتحاد ملى براى این بود که ما در برابر استکبار جهانى ، ارزشها و دسـتـاوردهـاى مـهمى داریم که باید آنها را حفظ بکنیم ؛ یعنى در واقع دست از اختلافات فـرقـه اى ، صـنـفـى ، دانـشـجـویـى و مذهبى و نژادى برداریم و مصالح نظام را در نظر بـگـیـریـم . بـحـث انـسـجـام اسـلامـى هـم کـه بـُعـد خـارجى داشت در جهت این بود که دشمن دنـبـال ایـن بـود کـه تـقـابـل بـیـن اسـلام و کـفـر را بـه تـقـابـل بـیـن شـیـعـه و سنى تبدیل کند. هشدار و رهنمود رهبرى این بود که متوجه مصالح عالیه اسلام باشیم .
تقابل بین اسلام و کفر جهانى هست نه تقابل بین سنى و شیعه . این از یک زاویه ، زاویه دوم کـه مـا بـایـد بـه مـوضـوع نـگـاه کـنـیـم بـالاخـره جـامـعـه مـا بـراسـاس دمـوکـراسى شکل گرفته و قانون اساسى حق داده به احزاب و گروه ها براى ورود در عرصه رقابت . بـه مـردم هم حق داده براى راءى دادن و انتخاب گزینه هاى برتر. این جا التزام احزاب بـه قـواعـد رقـابت مى تواند معیار خوبى باشد. بالاخره جامعه چند حزبى این رقابت را بـایـد بـپـذیرد. خوبى هاى خودشان را بیان کنند. برخلاف رقابتهاى مشمئز کننده جوامع غـربـى ما نباید از راه آنها تبعیت کنیم . آنها شیوه هاى ناصحیحى دارند ما نباید به شیوه هـاى نـادرسـت آنـهـا تـاءسـى کـنـیـم . اسـلام اصـل رقـابـت را پـذیـرفـتـه ، اصـل نـقـد را پذیرفته ، ولى تخریب را نه و جایز نیست ؛ چرا که در خیلى جاها اصلاحش مـمـکـن نیست . پذیرش قواعد رقابت و پذیرش نقد و معرفى پهنه جبهه خودش هر کسى و نیروهاى خود. این گونه عمل کردن مى تواند زمینه حفظ انسجام را فراهم بکند.
یـکـى از جـریـانـاتـى کـه در بـحـث انـتـخـابـات شـایـد خـیـلى فـعـال نـباشد اما به هر حال به نوعى خودش را مطرح مى کند انجمن حجتیه جدید هست که ظـاهـرا بـا انـجـمـن حـجـتـیه قدیم اختلاف نظرهایى دارد. اگر صلاح مى دانید این انجمن را معرفى کنید و موضع سپاه را راجع به آنها بیان کنید.
ایـن انـجـمـن داراى مـاهـیـت تـفـکـر انـحـرافـى بـود چـه عامدا و چه جهلا. ممکن است برخى از بـنـیـانـگـذاران انـجـمـن حـجـتـیـه تـوجه نداشتند که مسیرشان انحرافى است ، ولى وقتى فـهمیدند مسیرشان انحرافى است مى بایست اصلاح مى شدند، که خیلى ها اصلاح شدند. بـچـه هـاى خوب آن روز انجمن حجتیه وقتى مواضع حضرت امام را فهمیدند، روشن شد که آنها برداشت منفى از انتظار داشتند، برداشت ناقصى از حکومت دینى داشتند، برداشت منفى از آمـادگـى قـبـل از ظـهـور داشـتـنـد، بـرداشـت مـنـفـى از شـکـل گـیرى دشمن داشتند و آرایش دشمنان را بد ترسیم مى کردند، اینها برگشتند جزء نـیـروهـاى انـقـلاب و نـظـام شـدنـد، در بـسـیـارى از مـشـاغـل قـرار گـرفـتـنـد و عـده اى هم شهید شدند. اینها نمى دانستند که مجموعه ، مجموعه انحرافى است ، اما متاءسفانه برخى از افرادى که آن روز بودند، بعد از افشاگریهاى حـضـرت امـام در مـورد ایـن جـریـان ، مـوقـتـا فـعـالیـت هـاى انـجـمـن را مـتـوقـف کـردنـد، مـنـحـل نکردند، تعطیل کردند. تعطیلى با انحلال فرق مى کند، یعنى موقتا گفتند ما کارى انجام نمى دهیم اما مخفیانه شروع کردند به کار کردن ، یارگیرى ، زمینه سازى فضاى مناسبى براى کار. این پوست عوض کردنها، قالب عوض کردنها ماهیت را تغییر نمى دهد. من به نظرم مى آید اینها توانستند در قالب همین جریانهاى غیر خودى و التقاطى خودشان را سازماندهى کنند بدون این که این جریانها بدانند آنها چه استفاده اى از اینها مى برند. البته دستگاه هاى مربوط موظفند اینها را کاملا بشناسند و ماهیت اینها را براى مردم افشاء کنند.
راجـع بـه اشـخـاص ، بـه خصوص اصولگرایان منتقد مصلحت مى دانید مثلا در مورد آقاى محسن رضایى ، آقاى قالیباف یا آقاى توکلى یا آقاى افروغ نظر بدهید؟ دیدگاه سپاه در مورد اینها باید چطور باشد؟
مـن وارد حـوزه شخصى افراد نمى شوم اما توصیه اى که به اینها مى کنم این هست که در روایـت دارد کـه ((لا یـلدق العـاقـل مـن جـهـر مـرّتـیـن )) آدم عـاقـل از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود. این نظام نظام دینى هست یعنى مردم سالارى دینى . مردم نقش دارند اما ماهیت این نظام دینى است و دینى بودن آن هم بستگى به این دارد کـه مجموعه کادرهاى اصلى این نظام هم دین دار باشند هم معتقد به حکومت دینى . از این رو هـمـه وجـهـه امـید دلدادگان به انقلاب اسلامى به جمع اصولگرایان هست که چگونه با همدیگر همکارى بکنند و چگونه با هم انسجام داشته باشند؟ قطعا من دوستانى را که شما اسم بردید همه را دلسوز مى دانم و معتقدم که در آخرین لحظات در هماهنگى مجموعه طورى حـرکـت خـواهـنـد کـرد کـه مـصـالح عـالیـه اسـلام تـاءمـیـن شـود. چـون بـالاخـره سـرمـایه اصـولگـرایـان و نیروهاى وفادار به اصول و مبانى نظام ، گروه ها و جریانهاى خودى هـسـتـند. ما طرفدار نیروهاى انقلاب ، متدین ، دین دار، دین مدار، پاک دست در عرصه حاکمیت هـسـتـیـم . راءى ایـنـهـا اگـر در یـک کـفـه قـرار بـگیرد مى تواند تعیین کننده باشد. اگر کاندیداهاى اصولگرایان متعدد شد، یا لیست آنها متعدد شد، به طور طبیعى راءى شکسته مى شود. من اگر خودم کمک کنم به مجموعه اى که باعث شکست ما بشود اگر یک کشتى را من سـوار شـوم و مـکانى را سوراخ کنم و اهل کشتى غرق شوند، من در خون همه اینها شریکم . بـالاخـره ما باید به این مهم توجه کنیم . امیدوارم دوستان ما طورى حرکت کنند که مصالح عالیه اسلام رعایت شود.
امـا نکته دوم که باید عرض کنم و سؤ الى که مى کنند این هست که بالاخره مرز بین ورود پـاسـدارهـا و بـسـیـجـیـان در عـرصـه انـتـخـابـات کجاست ؟ آن چه که از گذشته تا به حال براساس منوّیات حضرت امام و تدابیر مقام معظم رهبرى ممنوع بوده و هست ، ورود سپاه در قـلمـرو احـزاب و گـروه هاى سیاسى است و همچنین ورود احزاب در سپاه . یعنى نه سپاه جـولانـگـاه احـزاب و گـروهـها باید بشود نه سپاه پرچمدار گروه ها و احزاب . این ممنوع بـوده و هـسـت . دوم ایـن کـه دخـالت مـسـلحـانـه سپاه و نیروهاى مسلح در امر انتخابات هم از مقولات ممنوعه هست . اما از زاویه دیگر سپاه از انقلاب برخاسته و براى انقلاب باید کار کند. یعنى سپاه پاسدار انقلاب اسلامى است ، نسبت به چیزى که در جاهاى دیگر مى گذرد حـسـاس هـسـت . سـپاه یک نهاد با بصیرت و داراى آگاهى سیاسى است و نسبت به آنچه در جـامعه مى گذرد هم حساس هست و هم دغدغه دارد. ما نباید حساسیت سپاه و بسیج را به معناى مـنـفـى تـلقـى کـنـیـم . یـک نـیـروى مـسـلح کـلاسـیـک نیست که بگوییم شما نباید نسبت به مـسـائل سـیـاسـى بـى تـفـاوت بـاشـیـد؛ بـایـد نـسـبـت بـه مسائل سیاسى حساس باشید. از سویى این که ما مى گوییم سپاه و بسیج باید به سمت نـیـروهـاى مـؤ مـن ، مـتـدیـن ، انـقـلابـى ، پـاک دسـت ، وفـادار بـه اصـول و مـبانى نظام ، همگرا و همسوى با رهبرى و تابه ایشان [بروند]، به نیروهایى راءى بدهد که اینها در قلمرو نیروهاى خودى هستند این به معناى گروه گرایى نیست . این ارشـاد جـامـعـه سپاه و بسیج هست . ما باید زمینه ارشاد را فراهم کنیم ؛ از سویى هم زمینه پرهیز از ورود در جرگه احزاب و گروهها را هم فراهم کنیم که در این قلمرو وارد نشوند. بـا ایـن شـرایـط، سـپـاه یـک نـیـروى انـقـلابـى ، بـا بـصـیـرت و آگاه خواهد بود براى پاسدارى از انقلاب در عرصه هاى مختلف نظامى ، امنیتى و فرهنگى .
سپاه براى نیروهاى خودش و بسیج کارِ آگاهى بخشى را انجام مى دهد، اما عده اى هستند در دانـشـگـاه و حـتـى احزاب و گروه هاى سیاسى که بسیجى رسمى نیستند که بسیج آنها را ارشـاد کـنـد. حـتـى چـه بـسـا جـزء یـاران انـقـلاب هـم باشند و این که ما برایشان مطالب سـیـاسـى بـفـرستیم مثلا نشریه صبح صادق یا برخى از بولتن هاى سپاه را بفرستیم مـمـکـن اسـت در جـذب یـا حـفـظ ایـنها در خط انقلاب تاءثیر داشته باشد منتهى کمبود اطلاع رسـانـى سـالم مـمکن است باعث شود این ها مرتب اطلاعات غلط دریافت کنند و احساس کمبود کـنـنـد و از دایـره خطوط انقلاب خارج شوند آیا در این زمینه شما مصلحت مى دانید سپاه به ویژه اداره سیاسى سپاه فعال شود؟
بله ، به طور طبیعى دایره بسیج عادى بسیار وسیع است و خیلى شرط و شروط را در آنجا لحـاظ نـکـرده انـد. بـنـابـرایـن هر کسى که تحت عنوان بسیج به معناى عام کلمه قرار مى گـیـرد جـزء قـلمـرو هـدایـت اسـت و مـى تـوانـد قـرار بـگـیـرد. وقـتـى شـد بـسـیـج فعال یا ویژه که به طریق اولى باید در هدایت او توجه کنیم . بنابراین در مورد بسیج عـادى یـعـنـى [جوانانى که عضو بسیج نیستند و نیز] کسانى که ولو مدت کمى هم همکارى کـردنـد در دوران دفـاع مـقـدس الان فـاصـله گرفته اند، الان قطعا هدایت و جذب آنها جزء وظـایـف سـازمـانـى نیروى مقاومت هست و هم وظیفه حوزه نمایندگى و سپاه . اصلا بسیج 20 مـیـلیـونـى جزء رسالت سپاه هست که هر چه بتواند این دایره را وسیع کند که اقشار مردم بتوانند داخل این قلمرو بشوند.
ان شاءاللّه که موفق و مؤ ید باشید.