چکیده

اغلب اندیشه ها، مذهب ها، نحله ها و... در پى ایجاد نظمى نوین و نظامى مطلوب براى آینده جـهـان اند، اما در این باره و طى سه دهه اخیر، سه نظریه جهان گرایانه پایان تاریخ (فوکویاما)، جنگ تمدن ها (هانتینگتون ) و حکومت مستضعفان (امام خمینى (ره ) ) بیش از دیگر تـئورى هـا تـوجه جهانیان و اندیشمندان را به خود جلب کرده و هر یک نداى ساختن جهانى جدید را سرداده اند، ولى کدام یک ، ظرفیت و توان لازم براى تاءسیس یک نظام جهانى را داراست ؟ مقاله حاضر خواهد کوشید به سؤ ال مذکور پاسخ دهد.

متن

در این مقاله مباحث زیر مطرح مى شود:


ـ نظریه پایان تاریخ فوکویاما و نظام لیبرال دموکراسى ،

ـ نظریه جنگ تمدن ها هانتینگتون و نظام تمدنى مسیحى ،

ـ نظریه مردم سالارى دینى به عنوان زمینه ساز حکومت مستضعفان (حکومت امام زمان (عج ))،

ـ نظریه مهدویت و مختصات ، مشخصات حکومت آخرالزمان اسلامى با ولایت امام زمان (عج ).

و در پایان به این پرسش پاسخ مى دهد که کدام یک از نظریه هاى فوق ظرفیت و توان تاءسیس ‍ یک نظام جهانى را دارا هستند.
1. نظام لیبرال دموکراسى

پایان تاریخ نظریه اى است که از سوى فرانسیس فوکویاما، معاون وقت بخش برنامه ریـزى سـیـاسـى در وزارت خارجه آمریکا در سال 1989 / 1368 و در نشریه منافع ملى مـطـرح گـردید. وى نظریه خود را نخست به صورت مقاله و سپس با انتشار کتابى تحت عـنـوان ، پـایـان تـاریـخ و واپـسـیـن انـسـان ،33 مـطـرح سـاخـت . بـه اعـتـقـاد وى لیـبـرال دمـکـراسـى ، شـکل نهایى حکومت در جوامع بشرى است و این جبرى است و به طور قـطـع تـحـقـق مـى یـابد، زیرا تاریخ بشریت که مجموعه اى منسجم و جهت دار است ، بخش اعظمى از جامعه بشرى را به سوى لیبرال دمکراسى سوق مى دهد. فوکویاما در تشریح بیشتر این نظرات ابراز مى دارد: پایان تاریخ زمانى است که انسان به شکلى از جامعه انـسـانـى دست مى یابد که در آن عمیق ترین و اساسى ترین نیازهاى بشرى برآورده مى شـود و چـنـیـن اتـفـاقـى در غـرب و در نـظام لیبرال دموکراسى افتاده و با استقرار آن در سـایـر نـقـاط جـهـان ، در دیـگـر بـخش هاى دنیا هم اتفاق مى افتد. به بیان دیگر، بشر، امـروزه بـه جـایـى رسـیـده کـه نـمـى تـوانـد دنـیـایـى ذاتـا مـتـفـاوت از جـهـان لیبرال دموکراسى را تصور کند، چرا که هیچ نشانه اى از امکان بهبود بنیادى نظم جارى در آینده دور و نزدیک جهان دیده نمى شود.

فـوکـویـامـا هـم چـنـیـن مـعـتـقـد اسـت : در طـول چـنـد سـده گـذشـتـه ، هـمـگـام بـا پـیـروزى لیـبـرال دمـوکـراسـى بـر رقـبـاى ایـدئولوژیـک خود نظیر: سلطنت موروثى ، فاشیسم و جـدیـدتـر از هـمـه ، کـمـونـیـسـم ، در سـراسـر جـهـان اتـفـاق نـظـر مهمى درباره مشروعیت لیـبـرال دمـوکـراسـى بـه عـنـوان تـنـهـا نـظـام حـکـومـتـى مـوفـق بـه وجـود آمـده ، لذا لیـبـرال دمـوکـراسـى نـقـطـه پـایـان تـکـامـل ایـدئولوژیـک بـشـریـت و آخـریـن شکل حکومت بشرى است ، در این صورت ، پایان تاریخ اتفاق مى افتد. درواقع ، او شکست کـمـونـیـسـم را دلیـل مـهـم و پـایـانـى پـیـروزى ارزش هـاى لیـبـرال غربى و پایان درگیرى هاى ایدئولوژیک مى داند. او هم چنین توضیح بیشترى در ایـن بـاره مـى دهد و مى گوید: ((من قائل به پایان یافتن تاریخ هستم ، زیرا تاریخ بـه مـثـابـه یـک فـرآیـند منسجم و متحوّل است که وقوع آن با امعان نظر به تجربه همه مـردمـان در هـمه زمان ها، ممکن است . این اتفاق ، افتاده . چنین درکى از تاریخ بشر، بیش از هـمـه بـا نـام گـئورک ویـلهـم فـردریـک هـگـل فـیـلسـوف مـشهور آلمانى شناخته مى شود. کـارل مـارکس نیز، با به امانت گرفتن این مفهوم از تاریخ ، آن را به صورت بخشى از فضاى فکرى روزمره ما درآورد.))34

در نـتـیـجـه و بـراسـاس آنـچـه که فوکویاما مى گوید: نظریه پایان تاریخ موضوع جـدیـدى نـیـسـت ، بـلکـه مارکس پیش تر، آن را به طور همه جانبه اى مطرح کرده بود. اما چـگـونـه ؟ مـارکـس بـر ایـن بـاور بـود که روند دیالکتیکى تاریخ براساس دترمینیسم اقـتـصادى به مرحله نهایى و پایانى یعنى کمونیسم خواهد انجامید. در این مرحله ، تمامى تضادها و تناقضات پیشین پایان یافته و جامعه اى جهانى و عارى از طبقه و دولت ظاهر خـواهـد شـد. ایـن مـقـطـع ، مـرحـله دسـت یـابـى بـشـریـت بـه مـفـهـوم کـامـل و جـامـع آزادى و انسانیت است ، امّا مفهوم تاریخ به عنوان روندى دیالکتیکى و در عین حـال تکاملى و واجد آغاز و انجام زندگى بشر که از سوى مارکس مطرح شد، در واقع ، از فـلسـفـه تـاریـخ هـگـل ، بـه وام گـرفـتـه شـده بـود. هـگـل نخستین اندیشمندى بود که پیشرفت تکامل تاریخ را از مرحله ابتداى خودآگاهى به مـرحـله پـایـانى خودآگاهى بشرى مطرح نمود. به نظر وى ، رشد و توسعه خودآگاهى بـا سـاخـتـارهـا و سـازمـان هـاى اجـتـمـاعـى هـریـک از مـراحـل گـذار تـاریـخ (هـمـچـون مـراحـل قـبـیـله اى ، بـرده اى ، تـئوکـراسـى و بالاخره مرحله پایانى مساوات دموکراتیک ) ارتـبـاط نـزدیـک و تنگاتنگى دارد. در باور هگل ، از آنجایى که انسان ساخته و پرداخته شـرایـط تـاریـخـى و اجـتـمـاعـى خـویـش ‍ است ، لذا تاریخ در حرکت جبرى خود که تجلى آشـکـارى از عـقـلانـیـت و واقـعـیـت اسـت ، بـه لحظه اى مطلق منتهى مى شود که در آن آخرین شـکـل عـقـلایـى جـامـعـه و دولت تـحـقـق مـى یـابـد. بـه عـبـارت دیـگـر، هگل سیر تاریخ بشرى را در جهت تکاملى هرچه بیشتر و وسیع تر آزادى مى دید. طبق نظر او، آزادى در دوران باستان از آنِ تعداد معدودى از افراد بود. در مرحله بعدى ، آزادى متعلق به گروه و یا طبقه ویژه اى از جامعه شد، ولى در مرحله پایانى عمر جهان ، آزادى از آنِ هـمـه بـشـریـت خـواهـد شـد. آزادى و انـسـانـیـت در ایـن مـقـطـع ، مـفـهـوم کامل و جامع خود را پیدا خواهد کرد.35

فـوکـویاما با توجه به تفاسیرى که از هگل و مارکس در زمینه نظام مطلوب جهانى ارائه کـرده ، بـیـشـتـر به پیروزى لیبرالیسم از نوع هگلى باور دارد تا از نوع مارکسى آن ، یـعنى پیروزى جامعه و دولت نه پیروزى طبقه کارگر. ولى فوکویاما بیشتر اصطلاح پـایـان تـاریـخ را از تـفـسـیـرى که الکساندر کژو (Kojeve Alexandre) بر اندیشه هـگـل نـگـاشـتـه ، اقـتـبـاس کـرده . فـوکـویـامـا مـعـتـقـد است که جهان شاهد پیروزى حکومت لیـبـرال دمـوکـراسـى است و از این جهت ، نمایان گر تحقق ایده آلیسم هگلى خواهد بود. او بـر ایـن بـاور اسـت کـه مـیـل به دست یابى به جامعه مصرفى درازمدت به لیبرالیسم اقـتـصـادى و سـیاسى منجر شده و نظام لیبرال دموکراسى مبتنى بر آن ، به طور پایان نـاپـذیرى قابل گسترش است . فوکویاما در نظریه پایان تاریخ کمترین توجهى به جهان سوم ندارد؛ بلکه با تحقیر درباره اش مى نویسد: جهان سوم هنوز در تاریخ فرو رفته تا حدى که در تحول ایدئولوژیک جهان امروز و فردا هیچ نقشى ندارد و لذا در این بخش دنیا هم نظام لیبرال دموکراسى هماوردى نخواهد داشت .

فرض اصلى نظریه فوکویاما بر این مساءله نهاده شده که یک مسیر تکاملى زیربنایى ، براى تاریخ وجود دارد و این مسیر به یک نقطه پایانى مى رسد. در این نقطه پایانى ، تـلاش ذاتـى و تـاریـخـى انـسـان بـراى بـه کـمـال رسـانـدن خـود در چـارچـوب نـظـام لیـبـرال دمـوکـراسـى تـحـقـق خـواهـد یـافـت و شـاید به گفته هابرماس ، پایان تاریخ (اسـتـقـرار جهانى لیبرال دموکراسى ) یک زمان بسیار غم انگیز باشد، چرا که در تلاش انـسـان هـا بـراى بـه رسـمـیـت شـنـاخـتـه شـدن و بـه کـمـال رسـیـدن ، مـمـکـن اسـت کـه پیکار ایدئولوژیکى در جهان ، جاى خود را به محاسبات اقـتصادى ، به نگرانى زیست محیطى و به تاءمین نیازهاى مصرفى بدهد و در این دوره ، بـه جـاى هـنـر و فـلسـفـه ، تنها نگهدارى دائمى روح بشر در موزه تاریخ ، مطرح خواهد بود. فوکویاما در نوشته هاى خود، نظریه اى کلى در باب تاریخ را عرضه مى کند که در آن بر نقش علم تاءکید بسیار مى شود، در صورتى که خود علم توسط سرمایه دارى بـرانـگـیخته مى شود تا نیازهاى بشر را برآورده سازد. پیام کلى فوکویاما آن است که اگـر مـا هـنـوز در نقطه اى قرار داریم که در آنجا قادر به تصور یک دنیاى کاملا متفاوت بـا دنـیـاى کنونى نیستیم ، پس ‍ باید این احتمال را مورد توجه قرار دهیم که خود تاریخ نـیـز مـمـکـن اسـت روزى بـه پـایان برسد و این نقطه پایان همین نظامى است که در غرب امروز حاکم است .36

به بیان دیگر، فوکویاما مى گوید: تاریخ جهان به هدف ، مقصد و پایان خود رسیده و در آن ، دمـوکـراسـى لیـبـرال به عنوان تنها سیستم سیاسى ابقا شده ، و در این فرایند، سـقـوط کمونیسم را نه تنها عامل بقاء جهان سرمایه دارى مى داند، بلکه سقوط مارکسیسم را مـوجـب رسـیـدن جـهـان بـه هـدف نـهـایـى و پـایـانـى خـود یـا هـمـان لیبرال دموکراسى ارزیابى مى کند. در واقع ، آنچه در نظریه پایان تاریخ یا نهایى شـدن اسـتـقـرار جـهـانـى نـظـام لیـبـرال دمـوکـراسـى مـى تـوان یـافـت : انفعال و واکنش شدید اندیشمندان غربى در قبال کمونیسم و ترکیب نتایج ناشى از آن با پـیـش بـیـنـى هاى سقوط غرب چون پیش گویى هاى نوسترآداموس است . تاءثیر دیدگاه عـامـه مـردم کـه بـیش از نخبگان و اندیشمندان تحت تاءثیر ایده هاى آخر الزمانى هستند در وضـع و تـدویـن فلسفه هایى چون آنچه فوکویاما مطرح ساخته را نباید نادیده گرفت ،37 در حـالى کـه تـاریـخ جـز پـویـایى متوالى رویدادها و روند تکاملى پیامدها، نیست ، وظیفه فلسفه تاریخ نیز جمع بندى و اتخاذ وجوه مشترک آن ها در قالب یک اندیشه جامع اسـت ، لذا عـنـوان پـایـان تـاریخ عنوانى است که مبهم و بى معناست . ژان بودریا در این بـاره و در کـتـاب ((توهم پایان )) و در گفتگویى که انجام داده ، نظریه پایان تاریخ فـوکـویـامـا را سـاده لوحـانـه و فـاقـد عـمـق مـى نـامـد و بـه تـوصـیـف و تـحـلیـل تـجـربـه شـخـصـى خـود از جـهـان مـدرن مى پردازد، از جمله : تاریخ دیگر به دنـبـال غـایـتـى نـیـست ، دیگر داراى تعالى نیست ، دیگر از خود فراتر نمى رود، تاریخ دیگر حرکتى خطى ندارد که آن را به سوى فرجام یا پایانى به معناى خوب و مثبت کلمه ، حـرکـت کـنـد. بـودریـا معتقد است على رغم شکست کمونیسم ، مارکس هنوز نمرده است به آن دلیـل کـه در انـدیـشـه او نـکات استراتژیکى وجود داشت که هنوز معتبر است . در حقیقت به عقیده او، آنچه مارکس تدوین و تحلیل کرده به هیچ وجه پایان نیافته است .38

از مـطـالب پـیـش گـفته مى توان دریافت که : در این نظریه ، دعوا بر سر این نیست که کـالاهـا و ارزش هـاى غربى بهتر است یا نه ؟ بلکه فوکویاما در پى آن است که راه هاى تعمیم و تثبیت نهادها و ارزش هاى غربى را به گونه مطلوب به جهان غیرغرب نشان دهد. پـس نـظـریـه فـوکـویـامـا، نظریه مشروعیت بخشى به الگوها، اندیشه ها، برداشت ها، کردارها و ساختارهاى غربى در سراسر جهان است . بر این پایه ، تولید کالاى مطلوب ، تـنـهـا از ارزش هـا و نـهـادهـاى غـربـى سـاخـته است . نظریه پایان تاریخ ، تبیین کننده پـیـروزى جـهـانـى طـرز تـفـکر، اندیشه و بینش غربى است . این پیروزى با توجه به پـیـروى بـیـشـتـر کشورهاى جهان از سرمایه دارى به عنوان تنها راه توسعه اقتصادى و ثبات سیاسى پایدار، قطعى است . فوکویاما مى افزاید: نشانه هایى از این قطعیت از هم اکـنون حتى در جهان غیر غرب هویداست و آن که این فرهنگ غربى است که ارزش هاى حاکم بـر کـشـورهـاى دیـگـر را شـکـل ، جـهـت و عـیـنـیـت مـى بـخـشـد، و ایـن ارزش هـا، بـه ابزار تـصـویـرگـرى جـهـان در مـیـان تـوده هـا و نـخـبـه هـاى جـهـان سـوم تـبـدیـل شـده اسـت . بـه اصل دیگر در نظریه نظام مطلوب آینده جهانى فوکویامایى مى توان اضافه کرد: پایان تاریخ ، بیش از آن که برترى هاى کمى و کیفى کالاهاى مادى و غـیـر مادى غرب را مطرح کند، برترى ذهنى آن را مطرح نموده است ، و در این بین ، تنها انـدیـشـه هـاى انـدکى در جهان ، چون اندیشه انقلاب اسلامى ، با پشتوانه اى پربار از انـدیـشـه اسلامى ، در مقابل اندیشه هاى سلطه گرایانه اى چون پایان تاریخ و مصداق عینى آن یعنى جهانى شدن آمریکایى ایستاده است . بنابراین ، نظریه فوکویاما را باید در زمـره نـوشـتـه هـایـى دربـاره پـایـان عـصـر ایـدئولوژى غـربى دانست که به بنیاد ایـدئولوژى آمـریـکـایـى مـربـوط مـى شود، همان گونه که ژرار آرو Araud Gerard و الویـه مـونـژنMongin Olivier در مـقـاله اى کـه در 1989 / 1368 در نـشـریه اسپریت آمـریـکـا بـه چـاپ رسـیـد، بـیـان کـرده انـد، اعـلام پـایـان تـاریـخ یـک اصل پایدار در اندیشه آمریکایى است و اصولا آمریکا از نظر ایدئولوژى بر اساس نفى تاریخ و تمدن هاى دیگر بنا شده است .39
2. نظام تمدنى مسیحى

هـانـتـیـنـگتون بى آن که همچون برخى از تحلیل گران ، پایان جنگ سرد را ختم مناقشات ایـدئولوژیـک تـلقـى کـنـد، آن را سـرآغـاز دوران جـدیـد بـرخـورد تـمـدن هـا مى انگارد و بـراسـاس آن ، بـسـیـارى از حـوادث و رخـدادهـاى جـارى جـهـان را بـه گـونـه اى تعبیر و تحلیل مى کند که در جهت تحکیم انگاره ها و فرضیات نظریه جدیدش قرار گیرد.

بـه رغـم نـقـدهـاى مـتـعـددى کـه دربـاره نـظـریـه بـرخـورد تمدن ها تاکنون منتشر شده ، هانتینگتون هم چنان بر دیدگاه بدبینانه خویش درباره آینده روابط بین تمدن ها تاءکید ورزیـده و از شـکـسـت دولت ـ مـلت بـه عـنـوان واحـد اصـلى روابـط بـیـن الملل ، تشدید تنش هاى ناسیونالیستى ، گرایش فزاینده به درگیرى ، افزایش سلاح هـاى امحاء جمعى و رشد بى نظمى در جهان سخن مى گوید. از نظر هانتینگتون ، تنش ها و منازعات جدّى در سطح بین المللى برخلاف گذشته از بحران هویت در میان ملت ها نشاءت خـواهـد گـرفـت . هـویـتـى که پیش از این با استناد به ایدئولوژى ، نظام اقتصادى و یا نـظـام سـیـاسـى کـشـورهـا تـعـریـف مـى شـد، اکـنـون بـراى حـفـظ مـوجـودیـت خـود بـه دنـبـال یـافـتن شاخص هاى جدیدى در مقوله فرهنگ است . چشم انداز آینده چنین مى نماید که درگیرى هاى آتى نه تنها براى پیشبرد اهداف سیاسى بلکه به منظور تعیین هویت خود افـراد و واحـدهـا و در چـارچـوب تمدن هاى موجود به وقوع خواهد پیوست و در نظام آینده ، سـیـاسـت داخـلى ، سـیـاسـت قـومى و سیاست جهانى وجود خواهند داشت ، امّا همگى تابعى از سـیـاسـت تـمـدنـى خـواهند بود. هانتینگتون هم چنین تصریح مى کند: در د نیاى بعد از جنگ سـرد، کـشـورهـاى اصـلى و مـرکزى هر تمدن جاى ابرقدرت هاى دوران جنگ سرد را خواهند گـرفـت . قدرت جهانى دیگر معنا ندارد و جامعه جهانى توهمى بیش ‍ نیست . هیچ کشورى ، حـتـى آمـریـکـا، مـنـافـع اسـتـراتـژیـک مـشـخـصـى نـدارد، شکل گیرى دنیاى آینده براساس تمدن ها حتمى است و هیچ گریزى از آن وجود ندارد.

هـانـتـیـنـگـتـون از رهـبران غربى مى خواهد که بکوشند کیفیت تمدن غربى را بازسازى و نـگـهبانى نمایند. این مسئولیت رابیش از آن که متوجه اروپا بداند، متوجه آمریکا مى داند. از نـگـاه او بـراى حـفـظ و تـقویت تمدن غربى ، تعقیب و تحقق اهداف زیر اجتناب ناپذیر است :

الف . دسـت یـابـى بـه هـم گـرایى سیاسى ، اقتصادى و نظامى بیش تر و هماهنگ کردن سـیـاسـت هـا بـا ایـن هـدف کـه کـشـورهاى متعلق به تمدن هاى دیگر، اختلافات خود را با کشورهاى غربى حل کنند؛

ب . پـذیرش جایگاه روسیه به عنوان کشور کانونى آیین ارتودوکسى و یک قدرت محلى عمده با منافعى مشروع در حفظ امنیت مرزهاى جنوبى خود؛

ج . ادغـام کـشـورهاى غربى اروپاى مرکزى در اتحادیه اروپایى و ناتو یعنى کشورهاى گروه ویسگراد، جمهورى هاى حوزه بالتیک ، اسلوونى و کرواسى ؛

د. کـمـک بـه غـربـى شـدن آمـریـکـاى لاتین تا حد امکان و ایجاد پیوندهاى نزدیک تر بین کشورهاى آمریکاى لاتین با غرب ؛

ه‍ . محدود کردن گسترش قدرت نظامى متعارف و غیر متعارف کشورهاى مسلمان و چین ؛

و. کند کردن شتاب دور شدن ژاپن از غرب و ممانعت از نزدیک شدن این کشور به چین ؛

ز. حفظ برترى تکنولوژیک و نظامى غرب بر تمدن هاى دیگر.40

بـا تحقق این اهداف که تحقق بخشى به آن آغاز شده ، دیگر فرهنگ ها و تمدن ها یا باید نـابـود شـونـد و یـا بـه اطـاعـت مـحـض غـرب تـن در دهـند. فراهم آوردن چنین نظمى ، تنها سـفـیـدپـوسـت هـاى غـربـى را شـایسته تکریم مى داند و بس . از این نظریه هانتینگتون انـتـقـادات فـراوانـى شـده و مـنـتـقـدیـن هـانـتـیـنـگـتـون طـیـف وسـیـعـى را تـشـکـیـل مـى دهـنـد: بـرخـى از دولت مـردان غـربـى طـرح ایـن گـونـه مـسـائل را در ایـن مـقـطـع ، بـه لحـاظ پـیامدهاى سیاسى آن ، جایز نمى بینند. به علاوه ، بـرخـى از اندیشمندان و روشنفکران محافل سیاسى غرب ، آن را طرحى خام مى پندارند، و هانتینگتون را به پاشیدگى درونى ، پوچى اخلاقى و خلا معنوى جهانِ غرب و در عوض ، تـلاش بـراى یکپارچه انگاشتن آن متهم مى سازند در حالى که یکپارچه نیست ، و از او مى خـواهـنـد تـا بـراى تـرمـیـم خـانـه از پـاى بـسـت ویـران و در خـطـر اضـمـحـلال غرب ، چاره اى دیگر بیندیشد. جیمز کورث (Kurth James) از جمله منتقدانى اسـت کـه مـشخصا از هانتینگتون به دلیل نادیده گرفتن مشکلات داخلى تمدن غرب ، انتقاد کـرده . وى در مقاله مفصلى با عنوان برخورد واقعى (Clash Real The)، ابتدا برخورد مـفاهیم در عصر جدید را بررسى کرده و سپس به انتقاد از نظریه هانتینگتون مى پردازد. بـه اعـتـقاد وى : غرب آبستن مهم ترین تحولات است و برخورد واقعى نیز در درون تمدن غرب بویژه آمریکا صورت خواهد گرفت . چندگانگى فرهنگى و حرکت هاى فمینیستى از جـمـله زمـیـنـه هـاى لازم بـراى بـروز درگیرى درون تمدنى غرب اند. هم چنین مى افزاید: بـرخـورد واقـعـى بـیـن غـرب و سـایرین نخواهد بود، بلکه در درون تمدن غرب ما شاهد بـرخـورد غـرب و فـراغـرب (West Post للّه West) خـواهـیم بود. نشانه هایى از این بـرخـورد در حال حاضر در غرب به چشم مى خورد که از جمله مى توان به درگیرى هاى فکرى طبقات مختلف آمریکا و توسعه آن به بدنه سیاسى آمریکا اشاره کرد.41

در مـقـابـل ، آن دسـتـه از دولت مـردان و روشـنـفـکـران غـیـرغـربى که تاریخ جنگ سرد را فـرامـوش ‍ نـکـرده اند، طرح مقوله برخورد تمدن ها را توطئه حساب شده و خطرناکى مى بـیـنـنـد کـه از تـفـکـرات تـفـرقـه افـکـنـانـه غـرب ، نـشـاءت گـرفـتـه و بـا هـدف پـایـمـال کردن منافع کشورهاى در حال توسعه ارائه شده . در این میان ، ساده اندیشانى نیز یافت مى شوند که براى گریز از دغدغه تکاپوى علمى و فلسفى ، به دنیاى سیاه و سفیدى که هانتینگتون ترسیم مى کند، بسنده کرده و بدون توجه به پیامدهاى خطرناک و پـیـچـیـده آن ، مـى کـوشـنـد آن را بـر ایـده هـایـى نـظـیـر تـقابل دارالاسلام و دارالحرب منطبق سازند. تقریباً تمام جوانب نظریه برخورد تمدن ها را مـحـافـل غـربـى و غـیـرغـربى نقد کرده اند. با این همه ، کمتر کسى است که به موقع شـنـاسـى و زیـرکـى هـانـتـیـنـگتون در استفاده سنجیده از خلا آشکارى که در زمینه نظریه پردازى و روابط بین الملل بعد از پایان جنگ سرد به وجود آمده ، معترف نباشد. هم چنین بـایـد اذعان کرد که هانتینگتون با طرح به موقع این نظریه ، موجب گردید سیاست بین المـلل ، اهـداف ، تـحـلیـل هـا و ارزش هـاى در حـال شـکـل گـیـرى آن ، مـورد بـازانـدیـشـى قـرار گـیـرنـد و پـژوهـشـگـران عـلم روابـط بـین الملل نیز در تحلیل اوضاع جدید جهانى ، درصدد ارائه پارادایم هاى نو برآیند، هر چند که تاکنون در تلاش براى ارائه جایگزینى براى نظریه هانتینگتون موفق نبوده اند.

بـه رغـم انـتقادهاى گسترده محافل آکادمیک از نظریه برخورد تمدن ها، برخى از شخصیت هـاى سـیـاسـى و دانشگاهى و هم چنین بعضى مراکز مطالعاتى ذى نفوذ در آمریکا و اروپا، نـظـریـات هـانـتـیـنـگـتـون را شـایـسـتـه تـاءمـل یـافـتـه و آن را در تـحـلیـل مـسائل جارى بین المللى مورد توجه قرار داده اند. از جمله مى توان به هشدارهاى گراهام فولر، متخصص ارشد و کارشناس برجسته مرکز مطالعاتى راند اشاره کرد. وى در مـقـاله اى بـا عـنوان فراسوى جنگ سرد مى نویسد: جهان در ورطه یک بحران فرهنگى بـى سابقه گرفتار شده است . فرضیّات برترى فرهنگى غرب بویژه در دامن پیکره فـرهـنـگـى اسـلام و تـمـدن کنفوسیوسى به شدت مورد حمله قرار گرفته است . چنانچه سایر نقاط جهان که نوعا از سوى غرب بى ارتباط با منافع غرب تلقى مى شوند، در جـسـتـجـوى ایـفـاى نـقـش بارزترى در صحنه مسائل بین المللى باشند، این دو جریان مى تـوانـنـد بـه خـصـومـت هـاى اقـتـصـادى ، سـیـاسـى و حـتـى نـظـامـى تـبـدیل شوند. گراهام فولر نظریه برخورد تمدنها و دشمنى اسلام و غرب را در آثار دیگر خود نیز مطرح کرده است .

هنرى کیسینجر نیز معتقد است که در دنیاى بعد از جنگ سرد، شش قدرت جهانى ، قدرت هاى بـرتـر خـواهـنـد بـود کـه در درون پـنـج تـمـدن بـزرگ هـسـتـنـد. کـیـسینجر گرچه تمام مـسـائل جـهـان را در خـطـوط گـسـل مـورد نـظـر هـانـتـیـنـگـتـون مـتـمـرکـز نـمـى دانـد، امّا با تـحلیل وى درباره وضعیت جهان بعد از جنگ سرد موافق است . هنرى کیسینجر در سخنرانى خـود در کـنـفـرانـس ویژه کتابخانه نیکسون در کالیفرنیا، درباره برخورد تمدن ها اظهار نـظـر کـرده اسـت . ایـن کـنـفـرانس در 1995 تحت عنوان نقش ‍ آمریکا در دنیاى نامطمئن ، با شـرکـت صـاحب نظرانى چون هانتینگتون ، برژینسکى و شلزینگر برگزار شده بود. در مـیـان مـحـقـقـیـن اروپـایـى نـیـز بـرخـى در تـرسـیـم وضـعـیـت آیـنـده روابـط بـیـن المـلل بـا مـواضـع هـانـتـیـنـگـتـون هـمـراه هـسـتـنـد، بـه طـورى کـه مـیـچـل اسـتـرمـر، رئیـس انـسـتـیـتـوى مـطـالعـات روابـط بـیـن المـلل آلمـان در هـنگام تشریح نتیجه آخرین تحقیقات این مؤ سسه ، اعلام کرد که برخورد فرهنگ ها عامل خطرناک و بى ثبات کننده اى است که کشورهاى ناتو در آینده با آن روبرو خواهند شد.

بـه هـر تـقدیر، با بررسى نظریه برخورد تمدن ها و نقدهایى که تاکنون درباره آن منتشر شده ، چند نکته زیر شایان ذکر است :

1. نـظـریـه بـرخـورد تـمـدن هـا، دیـدگـاه جـدیـدى اسـت کـه در تـحـلیـل مـسـائل جـهـانـى ، حـائز اهـمـیـت بـسـیـار اسـت و تاءمل و تعمق در ابعاد نظرى و فرهنگى آن ضرورى است .

2. بـرخـورد تـمـدن هـا یـک نـظریه استراتژیک است و باید در سطح سیاسى (اجرایى ) مورد توجه قرار گیرد.

3. این نظریه در عین این که واجد برخى نکات مهم و ارزنده است ، زیرساخت و پایه علمى و تئوریک مستحکمى ندارد، و با بسیارى از واقعیات موجود نیز سازگار نیست .42

شـایـد در نـگـاه نـخـسـت ، بین آنچه فوکویاما و هانتینگتون درباره آینده بشر مطرح کرده تـفـاوتـى بـه چـشـم نـیـایـد ولى در نـظـریـه فـوکـویـامـا، نـظـام لیـبـرال دموکراسى فعلى غرب نظام مطلوب فرض شده و همین نظام خواسته وناخواسته در جـهـان غـیـر غـرب هـم بـه عـنـوان نـظـام آیـنـده بشرى مستقر خواهد شد. فوکویاما نظام لیـبـرال دمـوکراسى را نظام آینده جهانى مى داند که البته بخشى از آن در جهان (غرب ) استقرار یافته اما هانتینگتون نظام فعلى غرب را در صورتى تمدن آینده مى داند که در جـنـگ اجـتـناب ناپذیر پیش و رو بتواند تمدن مسیحى را به پیروزى بر تمدن اسلامى و کنفوسیوسى برساند لذا در نظریه هانتینگتون نوعى هشدار به تمدن فعلى غرب مشهود است و آن که : نظام فعلى غرب مشکلاتى دارد و بدون رفع آن نمى تواند در جنگ تمدنى آینده به پیروزى برسد و لکن از غرب مى خواهد از هم اکنون با رفع نارسایى ها، خود را بـراى پـیروزى در آن جنگ آماده کند در حالى که چنین درخواست هایى از سوى فوکویاما از تـمـدن فـعـلى مـغـرب زمـیـن وجـود نـدارد امـا نـظـام لیبرال دموکراسى و نظام تمدنى مسیحى برآمده از اندیشه هاى بشرى اند که در آن خدا و مـعـنـویت جایى ندارند و از این رو مانند هر اندیشه بشرى دیگر از معضلات عظیم رنج مى برند. تجربه تا به امروز بشر هم نشان داده که هر حکومت بدون خدا، سرانجامى بهتر از تـمـدن فـعـلى غـرب ندارد لذا تنها اندیشه هایى مى توانند نظامى را طراحى کنند که انسان را در دو بعد مادیت و معنویت در دو دنیاى امروز و فردا به اوج ببرد این همان نظامى اسـت که انقلاب اسلامى شعله هاى آن را با تاءسى از آخرین و برترین دین الهى (اسلام ) بـرافـراشـتـه و مـخـتـصـات و مـشـخـصـات آن را بـه شکل زیر به تصویر مى کشد.
3. نظام مردم سالارى دینى (زمینه ساز حکومت امام زمان (عج ) )

انقلاب اسلامى نوع جدیدى از حکومت را به میان آورد که برخى از مشخصات آن عبارت است از:

ـ خـدامحورى : نظام برآمده از انقلاب اسلامى خداوند را خالق انسان ، جهان و منشاء و مصدر هـمـه امـور عـالم مى داند از این رو معتقد است که خدا به نیاز انسان و استعدادش واقف و به ایـن دلیـل ، تـنـهـا در حـیـطـه اوسـت کـه بـرنـامـه زنـدگى انسان را تنظیم و تدوین کند. بـنـابـراین ، انسان نباید به تشریع قانون بپردازد مگر آن که تشریع قانون به اذن خـداونـد باشد؛ در غیر این صورت ، قوانین موضوعه انسانى به جاى سعادت ، شقاوت و عقوبت به ارمغان مى آورد و او را از نیل به سعادت اخروى هم بازمى دارد. به بیان دیگر، تـنـهـا بـرنـامـه اى کـه بـتـوانـد سـعـادت واقـعـى انـسـان و رسـیـدن او بـه کمال مطلق را تضمین نماید برنامه اى است که با فطرت انسان و نظام خلقت هماهنگ است و کـسـى بـه جـز خـداونـد از فـطرت انسانى آگاه نیست پس تنها او مجاز است به انسان راه زیستن در نظام سیاسى اجتماعى را بیاموزد و ارائه دهد.43

ـ مـشـارکـت مـردمـى : مـشـارکـت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فـرهنگى خویش در یک نظام مردم سالارى دینى امرى اساسى است ، زیرا خداوند حاکم بر هستى ، انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است . از این رو، امور کشور در چنین نظامى تنها به اتکاى آراى عمومى مردم مسلمان اداره مى شود. اداره عمومى در پروسه انتخابات و با انتخاب مستقیم و غیر مستقیم رهبرى ، رئیس جمهورى ، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى ، اعـضاى شوراهاى اسلامى و... تحقق مى یابد. هیچ کس نمى تواند این حق الهى را از انسان سلب کند یا آن را در خدمت منافع فرد یا گروهى قرار دهد.44

ـ آزادى سـیـاسى : ادیان الهى به ویژه اسلام براى رهانیدن و آزادسازى انسان و بشر از قـیـد و بـنـدهـاى استبداد و استعمار در دو بعد داخلى و خارجى پا به عرصه حیات گذارده انـد. بـنـابـرایـن ، طبیعى است که حکومت مردم سالار دینى به تاءمین آزادى هاى سیاسى و اجتماعى مردم بسیار اهمیت دهد و با نشر آزاد مطالب در مطبوعات و تبلیغات (در صورت عدم مباینت و عدم تنافى با مبانى اسلام و حقوق عمومى ) مخالفتى نداشته باشد و حتى گروه هـاى سـیـاسـى ، انـجـمـن هـاى صـنـفـى و اقـلیـت هـاى مـذهـبـى مـشـروط بـه رعـایـت اسـتـقـلال ، آزادى و وحـدت ملى ، در بیان عقاید خود آزاد بگذارد و در عرصه اقتصادى نیز بـه هـر کس ، آزادى انتخاب شغل دهد و با اجبار افراد به پذیرفتن کارى مشخص مخالفت ورزد.45

ـ عـدالت اجـتـمـاعـى : نـظـام مـردم سـالار دیـنـى ، نـظـامـى اسـت کـه بـر پـایـه اعـتقاد بر عـدل خـدا در خـلقـت و تـشـریـع قـرار دارد و از ایـن روسـت کـه بـراى اجـراى قـسـط و عـدل در نـظـام سـیـاسـى ، اقـتـصادى ، اجتماعى و فرهنگى پاى مى فشارد و در پى رفع تـبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه براى همه در تمام زمینه هاى مادى و معنوى برمى آیـد و اقـتـصـادى عادلانه جهت ایجاد رفاه ، رفع فقر و برطرف کردن هر نوع محرومیت در عـرصـه هـاى تـغذیه ، مسکن ، کار، بهداشت ، بیمه و... را جستجو مى کند و نیز مى کوشد امنیت قضایى عادلانه را براى همگان در اقصى نقاط کشور فراهم مى آورد.46

ـ کـرامت انسانى : دین در لباس حکومت ، درصدد دستیابى و نهادینه سازى کرامت و ارزش ‍ والاى انـسانى از طریق ارائه یک نظام کارآمد است . براى کارآمدسازى نظام ، اجتهاد مستمر فـقـهـاى جـامـع الشـرایـط، عـنصرى مهم و حیاتى است . به هر روى ، انسان در حکومت مردم سـالار دیـنـى از چـنـان کـرامـتـى بـرخـوردار اسـت کـه جـان ، مال ، حقوق ، مسکن ، شغل او از هرگونه تعرضى ـ مگر مواردى که قانون تجویز مى کند ـ مصون است و هم چنین حتى با هتک حرمت و حیثیت کسى که به حکم قانون دستگیر، زندانى و یا تبعید شده به مخالفت مى پردازد.47

ـ ظلم ستیزى : حکومت و نظام سیاسى مردم سالار دینى ، هرگونه ستمگرى ، سلطه گرى ، سـتـم کـشـى و سـلطـه پذیرى را در دو عرصه داخلى و بیرونى نفى مى کند. در درون ، اشـکـال مـختلف استبداد، خودکامگى و انحصارطلبى را مردود مى داند و در عرصه خارجى ، طـرد کـامـل اسـتـعـمـار و جـلوگـیـرى از نـفوذ اجانب را پى مى گیرد و استخدام کارشناسان خارجى را (به آن جهت که بیم نفوذ، سلطه و ظلم آن ها بر کشور اسلامى و مردم مسلمان مى رود) نـمـى پـذیرد و حتى مى کوشد از سلطه اقتصادى بیگانه بر امور مالى و تولیدى کـشـور جـلوگـیـرى نماید و در ابعاد سیاست خارجى هرگونه قراردادى را که موجب سلطه بیگانه ستمگر بر منابع طبیعى و اقتصادى ، فرهنگ ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد، منع مى کند.48

ـ ارتقاى آگاهى : حکومت برآمده از دین به بالا بردن سطح آگاهى عمومى در همه زمینه ها بـا اسـتـفـاده درسـت از مـطـبـوعـات و رسـانه هاى گروهى اهتمام دارد و آموزش و پرورش و تـربـیـت بـدنـى را در همه سطوح تعمیم مى بخشد و دسترسى و دستیابى به آن را بر هـمـگـان آسـان مـى کـنـد. هـم چـنـیـن ، در جـهـت تـقـویت روح پژوهش ، تتبع و ابتکار در تمام بـسـتـرهـاى عـلمـى ، فـنـى ، فـرهنگى و اسلامى از طریق تاءسیس مراکز تحقیق و تشویق مـحـقـقـان گـام بـرمـى دارد زیـرا بـدون ارتـقـاى آگـاهـى هـمـگـانـى نـیـل بـه تـوسـعـه هـمـه جـانـبـه مـیـسـر نـیـسـت . بـه هـمـیـن دلیـل ، دولت در یـک نـظـام مـردم سـالار دیـنـى مـوظـف اسـت و مـسـائل آمـوزش و پـرورش رایگان را بر همه مردم تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و مسائل تحصیلات عالى را تا سرحد خودکفایى گسترش دهد.49

ـ قـانـون مدارى : اصولاً در نظام اسلامى که از آن به مردم سالارى تعبیر مى شود قانون مـظـهـر حـق و عـدل اسـت و ماءموریت آن استقرار عدالت اجتماعى و تعمیم آزادى حقوق آحاد ملت اسـت . از این جهت رعایت قانون در همه شئونات به نفع همگان خواهد بود، همان گونه که مقام معظم رهبرى فرموده اند: ((در نظام اسلامى باید همه افراد جامعه در برابر قانون و اسـتـفـاده از امـکـانـات خـداداد مـیـهـن اسـلامـى یـکـسـان و در بـهـره مـنـدى از مـواهـب حـیـات مـتـعادل باشند. هیچ صاحب قدرتى قادر به زورگویى نباشد و هیچ کس نتواند برخلاف قانون میل و اراده خود را به دیگران تحمیل کند.))50

ـ اعـتـدال مـالى : در مـردم سـالارى دیـنـى ، اقـتـصـاد تـنـهـا در سـایـه اعـتـدال تـعـریـف مـى شـود و خـارج از مـقـوله اعـتـدال ، هـویـت و مـوجـودیـتـى نخواهد داشت . اعـتـدال چـون نـقـطه موزون و پایدار در ساختار نظام دینى است و هر انسان سلیم النفس و بـى غـرضى را جذب مى کند. البته اعتدال در سایه عدالت تحقق مى یابد و اگر عدالت نـبـاشد اعتدال معنا پیدا نمى کند. از این رو، در نظام اقتصادى یک حکومت مردم سالار دینى ، اقـتـصـاد بر سه بخش تعاونى ، خصوصى و دولتى قرار دارد و دولت موظف خواهد بود ثروت هاى ناشى از ربا، غصب ، رشوه ، اختلاس ، سرقت و... را گرفته و به صاحب حق رد کـنـد و در صـورت مـعـلوم نـبـودن آن را بـه بـیـت المال بسپارد.51

ـ تـوسـعـه اجـتـماعى : تمامى نظم هاى سیاسى بر پایه مبانى تئوریک نظرى و اعتقادى خـود، الگـو و مـدل اجـرایـى توسعه اجتماعى خود را به صورت تک بعدى و تک ساختى پـایـه ریـزى کـرده انـد: یا صرفاً به رفاه مادى و افزایش بازدهى خدمات دهى رفاهى لجـسـتیکى پرداختند و از ابعاد و زوایاى ارتقاى معنویت و آرامش و امنیت روانى بازمانده اند یـا بـه آزادى فردى پرداختند و از عدالت اجتماعى بهره نبرده اند، اما اسلام که مبتنى بر مـعـارف حـقـه اسـت مـبـنـاى تـوسـعـه اجـتـمـاعـى را بـر مـدل و الگوى توسعه متوازن و همه جانبه و به صورت ترکیبى از تاءمین نیازهاى مادى و مـعـنـوى ، آزادى تـواءم بـا عـدالت اجـتماعى و برابرى و عدالت تواءم با مردم سالارى دینى قرار داده است .52

ـ تقواى رهبرى : رهبرى در نظام مردم سالار دینى از جایگاه ویژه اى برخوردار است از این رو، در صورتى که از عدالت و تقوا براى رهبرى امت اسلام بهره مند باشد و داراى بینش صـحـیـح سـیاسى و اجتماعى ، تدبیر، شجاعت ، مدیریت و قدرت کافى و نیز بهره مند از صلاحیت علمى لازم براى فتوا در ابواب مختلف فقه باشد، مستقیم و یا غیر مستقیم از سوى خـبـرگـانى یا نخبگانى که مردم برمى گزینند انتخاب مى شود. مقام معظم رهبرى در این زمـیـنـه فـرمـودنـد: ((حـاکـم داراى دو رکـن و دو پـایـه اسـت : رکـن اول ، آمـیـخـته بودن و آراسته بودن با ملاک ها و صفاتى که اسلام براى حاکم معین کرده اسـت ، مـانـنـد دانـش و تـقـوا و تـوانـایـى و تـعـهـد... رکـن دوم ، قـبـول مـردم و پـذیـرش مـردم اسـت ... رهـبـر بـر طـبـق قـانـون اسـاسـى ... مـجـتـهـد عادل ، مدیر، مدبر، صاحب نظر و... است .))53

مـردم سالارى دینى در جهت تحقق اهداف فوق کوشاست ولى به علت عدم ارتباط مستقیم با رهـبـرى مـعـصـوم (ع ) مـمـکـن اسـت در بـرخـى از مـوضـوعـات و حـوزه هاى زیر با افت ها و خطرهایى مواجه شود:

ـ رفع نشدن ایرادهاى وارده بر رژیم نمایندگى ؛

ـ عدم مرزبندى دقیق بین حقوق ملت و دولت ؛

ـ ضعیف ، محدود، بى محتوا و صورى شدن مشارکت سیاسى ؛

ـ حاکمیت مردم سالارى نخبه گرا به مثابه مانعى بر سر مشارکت واقعى مردم ؛

ـ تبدیل احزاب به بنگاه هاى تجارى و ماشین هاى جمع آورى راءى در موسم انتخابات ؛

ـ خـطـر فـریـب افـکـار عـمـومـى و نـفـوذپـذیـرى در آن بـه واسـطـه عوامل مخل داخلى و خارجى ؛

ـ تضعیف بنیادها و مبانى دینى حکومت و رواج مذهب زدایى ، اباحه گرى و سکولاریسم .

ـ و غیره .

از مباحث پیش گفته مى توان نتیجه گرفت :

1. مـردم سـالارى دیـنى از یک سو از برخى عناصر دموکراسى برخوردار است و از سوى دیگر، عناصر بیش ترى از آموزه هاى دینى را در خود جاى داده است از این رو نام آن را مردم سالارى دینى گذارده اند. این نظام بین دموکراسى و حکومت مستضعفان (حکومت مهدوى ) قرار دارد و البته بیش تر متمایل به حکومت موعود اسلامى است .

2. حـکـومت مستضعفان یا همان حکومت موعود اسلامى امام زمانى ، هم اهدافى را که براى نظام مـردم سـالار دینى برشمردیم را در حد کمال دارد و هم از ایرادهایى که ممکن است بر نظام مردم سالار دینى وارد شود، مبرى است .

با توجه به این دو نتیجه ، سؤ الاتى مطرح مى شود:

الف . چگونه مى توان دریافت مردم سالارى دینى برآمده از اندیشه هاى امام خمینى (ره )، نظامى بین نظام دموکراسى و حکومت مهدوى است ؟

ب . چـگونه مى توان اثبات کرد که اهداف دو نظام مردم سالارى دینى نشاءت گرفته از انقلاب اسلامى و نظام مهدوى مشابه اند؟

پـاسـخ کـوتـاه بـه دو سـؤ ال فـوق آن اسـت کـه اولاً مـقـایـسـه مـشـخـصـات نـظـام لیـبـرال دمـوکراسى که پیش ‍ از این در دو نظریه فوکویاما و هانتینگتون آمده و مختصات نـظـام مـهـدوى (حـکـومـت مـسـتـضـعـفـان ) کـه از ایـن پـس مـى آیـد شـبـاهـت ها مردم سالارى با لیـبـرال دمـوکـراسـى و نـظام مهدوى را نشان مى دهد. ثانیاً، بخشى از اهداف مردم سالارى دینى را برشمردیم و برخى از اهداف نظام حکومتى مستضعفان را برمى شماریم ، مقایسه ایـن دو، وجـوه شـبـاهـت آن هـا را مـشـخص مى سازد. از وجوه شباهت مردم سالارى دینى و حکومت جـهـانـى مـسـتـضـعـفـان امام زمان شاید بتوان نتیجه گرفت که مردم سالارى دینى در نظام جـمـهـورى اسـلامى ایران مقدمه استقرار حکومت جهانى مستضعفان است همان گونه که شاید بتوان نظریه پایان تاریخ را زمینه ساز تحقق نظریه جنگ تمدنى کرد.
4. حکومت مستضعفان (نظریه مهدویت )

حـکـومـت مـسـتـضـعـفـان اسـلامـى ره آورد وحـى الهـى ، بـعـثـت انـبـیـاء و امـامـت اولیـاسـت کـه عقل و فطرت اصیل انسانى بر آن مهر تاءیید مى زند. احیاى مجدد این حکومت که نوید دهنده جـهـانـى شـدن تـمـدن اسـلامـى اسـت در سه دهه اخیر مدیون اندیشه هاى امام خمینى (ره ) و انـقـلاب اسـلامـى اسـت . امـام بـارها و به شکل هاى مختلف بر ضرورت قیام و یا تاءسیس حکومت از سوى مستضعفان تاءکید کرده است از جمله :

ـ ((و شـمـا اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان ، به پا خیزید و حق را بـا چـنـگ و دنـدان بـگـیـریـد و از هـیـاهـوى تـبـلیـغـاتـى ابـرقـدرت هـا و عمال سرسپرده آنان نترسید.))54

ـ ((اى مـسـتـضـعـفـان جهان برخیزید و هم پیمان شوید و ستمگران را از صحنه برانید که زمین از خداست و وارث آن مستضعفان اند.))55

ـ ((مـسـتـضـعـفـیـن هـمـه بـلاد، همه ممالک ، باید حق خودشان را با مشت محکم بگیرند، منتظر نباشند که حق آنان را بدهند، مستکبرین حق کسى را نخواهند داد.))56

ـ ((هـان اى مـستضعفان جهان بر مستکبرین آدمخوار بشورید و حق خود را از آنان بگیرید که خداوند با شماست و وعده او تخلف ناپذیر است .))57

در هـمـیـن چـنـد سـخـن کـوتـاه از امام خمینى (ره ) شمایى کلى از حکومت مستضعفان هویداست . عـنـاصـر دیـگـرى از ایـن حـکـومـت که همان حکومت موعود اسلامى است را مى توان در آیات و روایات دید.
1 ـ 4. مشخصات حکومت مستضعفان

حکومت مستضعفان داراى مشخصات زیر است :

1. فـطـرت جـویى : توحید نخستین شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جـهـانى اسلام است . از این رو، قرآن با تعابیرى چون لاََّ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (صافات : 34)، لاََّ إِلَهَ إِلَّا هـُو (بـقـره : 163)، لاََّ إِلَهَ إِلَّا اَنـَا (نـحـل : 2) اهـتـمـام ویـژه خـود را بـر ایـن اصـل ابـراز کـرده اسـت . یـکـتـاپرستى ، نقطه اشتراک همه انسان هایى است که در حکومت مـسـتـضـعـفـان مـشـارکـت مـى ورزنـد، و آن ، فـراگـیـرتـریـن عـامـل هـم گـرایـى اجـتـمـاعـى انـسـان هـا در ایـن حـکـومـت و در طول تاریخ به شمار مى رود. به همین دلیل ، خداوند مى فرماید:

فَاءَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیّمُ وَ لَکِنَّ اءَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ. (روم : 30)

پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن ! این فطرتى است که خداوند، انسان ها را بـر آن آفـریـده ؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست ، این است آیین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى دانند.

2. سـرانـجـام گـرایـى : عـاقـبـت جـویـى یعنى فرجام خواهى و آخرت گرایى است که در انـدیشه دینى و اسلامى به عنوان اعتقاد به معاد یاد مى شود. تاءکید اسلام بر معاد، به مـنـظـور تـاءسـیس یک نظام جهانى است که تا در کنار اعتقاد به مبداء، بر سرنوشت ساز بودن نقش این باور (اعتقاد به معاد) در جهت گیرى زندگى فردى ، جمعى و جهانى هویدا گـردد. زیـرا، چـنـیـن اعـتـقـادى ، رفـتـار اجـتـمـاعـى را مـتـاءثـر مـى سـازد و آن را تـحـت کنترل در مى آورد. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثا وَ اَنّکُمْ اِلَیْنَا لَا تُرْجَعوُنَ. (مؤ منون : 115)

آیا چنین پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و هرگز به سوى ما باز نمى گردید؟!

3. عـزت انـسـانـى : خـداونـد انـسـان را گـرامـى داشـته است : ((وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ.)) (اسـراء: 71) مـا آدمى زادگان را گرامى داشتیم . از نظر دین ، انسان موجودى هم مادى و هم رحـمـانى است . از این رو، برنامه حکومت جهانى مستضعفان با برنامه جهانى شدن غربى کـه در پـى سـلطـه بر انسان است ، از بنیان متفاوت است . زیرا، اسلام در پى ارج نهادن بـه انـسـان هـاسـت ، و تـنـهـا، به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پیام دین مى اندیشد، و هـرگـز درصـدد تـحـمـیـل عـقـیـده بـر او نـیـسـت . بـا تـوجـه بـه ایـن سـه اصل ، برنامه هاى حکومت مستضعفان اسلامى عبارتند از:

ـ طبقه بندى انسان ها بر مدار عقیده و ایمان ، نه نژاد و خون و... ؛

ـ نـفـى سـلطـه گـرى و سـلطـه پـذیـرى بـر اسـاس قـاعـده نـفـى سبیل ؛

ـ طـرح و اجـراى اصول و حقوق مشترک براى همه انسان ها، اعم از کافر و مسلمان ، درحالى در هـیـچ یـک از تـئورى هـاى مـطـرح شـده غـرب بـراى ایجاد نظم نوین جهانى ، هیچ یک از اصول مذکور به چشم نمى خورد.

تـحـقـق ایـده جـهـانـى شـدن اسـلام و قوام آن بر پایه مبانى فکرى و فلسفى ، منوط به ارکان و ساختارى مناسب است که برخى از آن ها عبارتند از:

1. حـاکـمـیـت اللّه : حـاکـمـیـت بر جهان هستى ، تنها از آن خداست ، در واقع ، اراده الهى بر سراسر گیتى حاکم ، و ادامه هستى به مدد و فیض او وابسته است . به بیان دیگر، جهان و تـمـامـى ارکان و عناصرش در ید قدرت لایزال الهى قرار دارد، و هم اوست که انسان را بـر سـرنوشت خویش حاکم کرده ، و اداره ، جامعه بشرى را به وى سپرده است . یعنى این کـه ، خداوند سبحان ، حاکمیت خویش ‍ در تدبیر جامعه را به انسان واگذاشته که آن نیز، تـجـلى اراده خـداسـت . در حـقـیـقت ، حاکمیت خدا بر روى زمین به دست رهبر برگزیده الهى صورت مى گیرد که خود او نیز، از سوى امت به جایگاه و منصب رهبرى دست یافته است . در چـیـنـن نـظـامـى ، عـقـلانـیـت ، مـعـنـویـت و عـدالت ، جـامـعـه را بـه جـهـانـى در مـسـیـر کمال تبدیل مى کند.

2. خـلیـفـة اللّه : مـهـم تـریـن ویـژگـى امـامـت و رهـبـرى در سـاخـتـار نـظام جهانى اسلام ، برگزیدگى انسان است . مولاى متقیان ، على بن ابى طالب (ع ) در این باره فرمود:

وَ خـَلَّفَ فـیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْاَنْبِیاءُ فى اُمَمِها، اِذْلَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلا، بِغَیْرِ طَریقٍ وَاضِحٍ، وَ لاعَلَمٍ قائِمٍ.58

او نیز چون پیامبران امت هاى دیرین براى شما میراثى گذاشت ، زیرا که ایشان امت خود را وانگذاردند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانه اى معیّن .

بـه علاوه ، امامت و رهبرى از ویژگى هاى دیگرى برخوردار است . از جمله : مرکز وحدت و یـکـپارچگى اجتماعى ، زعامت معنوى و سیاسى مردم ، اساس و پایه فعالیت بشریت ، هسته مـرکزى نظم اجتماعى ، مشروعیت بیعت مردمى ، اسوه فردى و جمعى . هم چنین ، رهبرى و امامت در نـظـام جهانى اسلام ، محور و قطب ایدئولوژیک به شمار مى رود. همان گونه که على (ع ) فرمود:

اَمـا وَ اللّهِ لَقـَدْ تـَقـَمَّصـَهـَا ابـْنُ اَبـى قـُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطبِ مِنَ الرَّحى ، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیْلُ، و لایَرْقى اِلَى الطَّیْرُ.59

آگـاه بـاشـید. به خدا سوگند که فلان (ابابکر) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد، و قطعا مى دانست که جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى آنان ، چونان محور است در رابطه با آسیاب .

3. مـلت واحـد: انـسـان ها در نظام جهانى اسلام یا همان حکومت جهانى مستضعفان اسلامى ، در دوران بـلوغ و شکوفایى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحله والاى تعالى رسیده اند، و بـالفـعـل از ارزش هـاى واقـعـى انـسانى برخوردارند. جامعه جهانى اسلامى ، جامعه اى هـمـگـون و مـتکامل است ، و در آن ، استعدادها و ارزش هاى انسانى شکوفا مى گردد. نیازهاى اسـاسـى فـطـرى بـرآورده مى شود، از همه ابزارها براى تحقق صلح و عدالت بهره مى گیرند و به این دلایل است که خداوند در قرآن مى فرماید: ((وَ إِنَّ هَذِهِ اءُمَّتُکُمْ اءُمَّةً وَاحِدَةً وَ اءَنَْا رَبُّکُمْ فَاتَّقوُن ؛ (مؤ منون : 52) و این امت شما، امت واحدى است ؛ و من پروردگار شما هستم ؛ پس ، از مخالفت فرمان من بپرهیزید.))

4. قـانـون واحـد: حـدیـث ثـقـلین ، گویاى آن است که راز دست یابى به سعادت دنیوى و اخـروى ، پـیـروى و اقـتـدا بـه قـانـون خـوب (کـتـاب اللّه ) و مـجـرى خـوب (اهـل البـیـت ) است . اگرچه ، جامعه بشرى از نقصان قانون رنج برده ، ولى رنجِ فقدان مجریان صالح ، همواره ، عمیق تر بوده است . در تهیه قانونى که در جامعه جهانى اسلام حـاکـمـیـت مـى یـابـد، عـقـل کـه قـادر بـه تـرسـیـم حـدود و تـعـیـیـن هـمـه جـانـبـه مسائل انسان نیست ، دخالتى ندارد. این قانون ، قانون شرع است که از سوى خداوندى که بـه همه نیازهاى انسانى آگاهى دارد، نازل شده است . و از این رو، همه جانبه است و کاملا بـا فـطـرت انـسـان هـا سـازگـار است . در دوره تحقق حکومت جهانى اسلام ، قانون تمام و کـمـال (کـامـل ) اسـلام یـا درحـقـیـقـت ، سـیـستم حقوقى اسلام به اجرا در مى آید، که همه در بـرابـر آن یـکسان اند، و براى هر شخصى به اندازه توان و استعداد، حقوقى و وظایفى تعیین شده است .
2 ـ 4. ویژگى هاى نظام جهانى اسلام

ویژگى هاى نظام جهانى اسلام (حکومت جهانى مستضعفان اسلامى ) یا مختصات جهانى شدن اسـلامـى ، بـا هـیـچ نـظـام پـیـشـنـهـاد شـده بـشـرى دیـگـر قـابـل مـقـایسه نیست . در این نظام ، جهانى بر پایه معنویت ، عقلانیت ، انسانیت ، عدالت ، امـنـیـت ، و... شـکـل مـى گـیـرد، و از ایـن رو، جـامـعـه اى اسـت کامل و متعالى . اینک برخى از این ویژگى ها را مرور مى کنیم :

الف . عدل و عدالت : عدالت در نظام جهانى اسلام ، فراگیر، گسترده و عمیق است ، و به ایـن جـهـت ، جـهانى شدن اسلامى ، به تاریخ سراسر ظلم و جورِ جهان پایان مى دهد، به ریشه کنى ستم ها و تبعیض ها از جامعه بشرى مى پردازد، و یک نظام اجتماعى ، بر پایه مـسـاوات و بـرابـر مـسـتقر مى کند. احادیث زیادى به این موضوع (عدالت در جامعه جهانى اسـلام ) پـرداخـتـه انـد. مـانـنـد: ابـوسـعـیـد خـدرى ـ از مـحـدثـیـن اهل سنت ـ از پیامبر(ص ) نقل مى کند:

اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِى یَمْلاَُ الْاَرْضَ قِسْطا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلما یِرْضى عَنْهُ سُکَّانُ السَّماءِ و الْاَرْضِ یَقْسِمُ الْمالَ صِحاحا. فَقالَ رَجُلٌ ما مَعْنى صِحاحا؟ قالَ: بالسَّویَّهِ بَیْنَ النَّاسِ و یَمْلَاءُ قُلُوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنى وَ یَسَعَهُمْ عَدْلُهُ... .60

شـمـا را به ظهور مهدى (ع ) بشارت مى دهم که زمین را پُر از عدالت مى کند، همان گونه کـه از جـور و سـتـم پـر شـده اسـت ، سـاکـنـان آسـمـان هـا و زمـین از او راضى مى شوند و امـوال و ثـروت هـا را بـه طـور صـحیح تقسیم مى کند. کسى پرسید: معناى تقسیم صحیح ثـروت چـیـسـت ؟ فـرمـود: بـه طـور مـسـاوى در مـیـان مـردم . (سـپـس فـرمـود) و دل هاى پیروان محمد را از بى نیازى پر مى کند و عدالتش همه را فرا مى گیرد.

على عقبه از پدرش چنین نقل مى کند:

اِذا قـامَ القـائِمُ، حـَکـَمَ بالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فِى اَیَّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ بَرَکاتِها، وَ رُدَّ کُلُّ حَقّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لایَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضَعا لِصَدَقَته وَ لا لِبِرِّهِ لِشُموُلِ الْغِنى جَمیعَ الْمؤ مِنِینَ.61

هـنگامى که قائم قیام کند، بر اساس عدالت حکم مى کند، و ظلم و جور در دوران او برچیده مى شود، و راه ها در پرتو وجودش امن و امان مى گردد، و زمین برکاتش را خارج مى سازد، و هر حقّى به صاحبش ‍ مى رسد... و کسى موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمى یابد، زیرا همه مؤ منان بى نیاز و غنى خواهند شد.

و در روایتى دیگر آمده است :

یَمْلَاءُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلا و قِسْطا بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا.62

خـداونـد بـه وسـیـله او (حـضـرت مـهـدى ) زمـیـن را پـر از عدل و داد مى کند، پس از آن که از جور و ستم پر شده باشد.

ب . رشـد و پـیـشرفت : اطلاعات و صنعت در دوره حکومت جهانى امام عصر(عج ) به آخرین و بالاترین درجه تکامل خود مى رسد. به بیان دیگر، در این دوران ، هم توسعه علمى و هم تـوسعه اقتصادى به صورت همه جانبه اتفاق مى افتد. از این رو، تمام علوم براى دست یابى به حداکثر پیشرفت و تولیدات به کار مى افتد. احادیثى بر این موضوع اشاره دارند. از جمله : امام صادق (ع ) فرمود:

اَلْعـِلْمُ سـَبـْعـَةٌ و عـِشْروُنَ حَرْفا فَجَمعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حـَتَّى الْیـَوْمْ غـَیـْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَج الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفا فَبَثَّها فِى الناسِ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّها سَبْعةَ و عِشْرونَ حَرْفا.63

عـلم و دانـش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شعبه و شاخه ) است ، تمام آن چه پیامبران الهى براى مردم آورده اند، دو حرف بیش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، امّا هـنـگـامـى کـه قـائم ما قیام کند بیست و پنج حرف (شعبه و شاخه علم ) دیگر را آشکار مى سـازد و در مـیان مردم منتشر مى سازد، و این دو حرف موجود را هم به آن ضمیمه مى کند تا بیست و هفت حرف کامل و منتشر شود.

در حدیثى دیگر آمده است :

اِنَّهُ یَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوُزُ وَ لا یَبْقى فِى الْاَرْضِ خَرابٌ اِلّا یَعْمُرُهُ.64

حـکـومـت او، مـشـرق و غـرب جـهان را فراخواهد گرفت و گنجینه هاى زمین براى او ظاهر مى شود و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند مگر آن را آباد خواهد ساخت .

امام باقر(ع ) نیز فرمود:

اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلى رُؤُسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقوُلَهُمْ و کَمُلَتْ بِها اَحْلامُهُمْ.65

هنگامى که قائم ما قیام کند دستش را بر سربندگان گذارد و خردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تکمیل گرداند.

ج . عشق و معنویت : معنویت در حکومت جهانى آخرالزمان (عج ) در حد اعلى است . در روایتى آمده است :

رجـالٌ لایـَنـامـونَ اللَّیـلَ لَهـمْ دَوِى فـِى صـلاتـِهـِمْ کـدَوِى النَّحـْلِ یـَبـیـتـونَ قـِیـامـا عَلى اءطْرافِهِمْ.66

مـردانـى کـه شـب هـا نـمـى خـوابـنـد، در نمازشان چنان اهتمامى و تضرعى دارند که انگار زنـبـوران عـسـل در کندو وزوز مى کنند، شب را با نگهبانى دادن پیرامون خود به صبح مى رسانند.

د. صلح و امنیت : در یک حکومت ایده آل ، امنیت شرط توسعه و لازمه پرداختن به معنویت است . در حدیث مى خوانیم :

حـَتـّى تَمْشى المَرْاءةُ بَیْنَ العِراقِ اِلى الشَّامِ لاتَضَعُ قدمَیْها اِلّا عَلَى النَّباتَ و عَلى راءسِها زینَتُها لا یُهیجُها سَبُعٌ و لاتَخافُهُ.67

راه هـا امـن مـى شـود، چـندان که زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گیاه نـگـذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد هیچ درنده اى او را به هیجان و ترس نیفکند و او نیز از هیچ درنده اى نترسد.

ه‍ . رضـا و رضـایـت : حـکـومت جهانى اسلام ، یرضى بخلافته السماوات و الارض است ، یـعـنـى آسـمـان و زمـیـن ، تواءما اظهار رضایت و خشنودى مى کنند، و حکومتى است که یحبه اهـل السـموات و الارض : سماوات یان از آن خوش شان مى آید و آن را دوست دارند، حکومتى که نتیجه و برکات آن براى همه ، حتى مردگان ، فرج و گشایش است .68

ز. نـعـمـت و اطـاعت : خدا به واسطه صالحانى که حکومت جهانى را در دست دارند، برکت را بر آنان ارزانى مى کند. در حدیث مى خوانیم :

یَتَمَسَّحونَ بسَرْجِ الا مامِ تَطلُبونَ بذلک البَرَکَةَ یُحِفُّونَ بِه .69

به زین اسب امام دست مى سایند تا برکت یابند.

اطـاعـت از امـام زمـان (عـج ) در حـکـومـت جـهـانـى اش ، خـالص و کامل است . در حدیث آمده است :

وَ یقونَهُ باءنفسِهِمْ فِى الْحُروبِ وَ یَکْونَهُ مَا یُریدُ مِنْهُمْ.70

با جان شان امام را در جنگ ها یارى مى کنند و هر دستورى بدیشان بدهد، انجامش مى دهند.
فرجام سخن

در نـگرش اسلامى ، سرانجام تاریخ بشرى تحقق وعده الهى ، حاکمیت حق و مدینه فاضله اسلامى است . چنین مدینه اى یک سنت الهى مى باشد و عصر مهدوى تعلق به قوم و قبیله و نـژاد خـاصـى نـدارد و این تدبیر الهى براى همه انسان هاست . انتظار ظهور مهدى موعود، هـمـان انـتظار ظهور منجى بشریت است که بر جهان حاکم است . مهدویت اسلامى بر فطرت بـشـرى تـاءکـیـد مـى کند. انسان ها فطرتا هویت الهى دارند و از این رو، طالب جامعه اى جهانى و عادلانه اند. در جامعه مهدوى امام لطف الهى است و مردم را هدایت مى کند و به سوى سعادت دعوت مى کند و ویژگى عصر مهدوى بر خلاف عصر جدید تاءکید بر فضیلت و سعادت بشر مى باشد. علم در عصر ظهور حضرت مهدى (عج ) به اوج پیشرفت مى رسد، و فـهـم و آگـاهـى انـسان دو چندان مى شود. روایت شده است : زمانى که امام ظهور کند دست خـود را بـر سـر انـسـان هـا مـى کـشـد و فـهـم و آگـاهـى آنـهـا را تـکـامـل مـى دهـد. علت تاءخیر حکومت جهانى آن حضرت هم به خاطر عدم شرایط و لوازم یا جهل و ناآگاهى مردم است که امید است با شباهت هاى فراوانى که بین انقلاب اسلامى و مردم سـالارى مـبتنى بر آن وجود دارد، زمینه ظهور و استقرار حکومت مستضعفان فراهم آید، اما هیچ یـک از نـظـام مـردم سـالار دیـنـى و حـکـومـت جـهانى استضعاف با نظریه پایان تاریخ و نـظـریـه جـنگ تمدن ها سازگارى ندارند. مهم ترین وجه تمایز آنها در ایده ها و نظرات اسـت . مـردم سـالارى دیـنـى و مـهـدویـت اسـلامـى بـر مـحـور خـالق هـسـتـى و بـر عـقـل ، عـدل و رهـایـى بـخـشى تمام انسان ها تاءکید دارند، ولى آن دو نظریه غربى بر پایه سکولاریسم و بر سیطره و استثمار استوار است .
پى نوشتها:

34. غـلام رضـا عـلى بـابـایـى ، فـرهـنـگ روابـط بـیـن الملل (تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1383) ص 57.

35. همان .

36. مـحـمـد تـوحـیـدفـام ، فرهنگ در عرصه جهانى شدن : چالش ها و فرصت ها (تهران : روزنـه ، 1381) ص 219، مـحـمـد رضـا حـکـیـمى ، جهانى سازى اسلامى و جهانى سازى غـربـى ، فـصـلنـامـه کـتـاب نـقـد، شـماره 24 و 25 (پاییز و زمستان 1381)، ص 105، عـبـدالقـیـوم سـجـادى ، اسـلام و جـهـانى شدن ، همان ، ص 316، غلام رضا لک ، مهدویت و جهانى شدن ، همان ، ص 137.

37. رامین جهانبگلو، نقد عقل مدرن (تهران : فروزان ، 1380) ص 78.

38. همان ، ص 101.

39. همان .

40. مـجـتـبـى امـیـرى ، نـظـریـه بـرخـورد تـمدن ها: هانتینگتون و منتقدانش (تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1375) ص 2، درباره نظریه هانتینگتون نگاه کنید به : مـحـمـد عـلى اسـلامـى نـدوشـن ، کـدام رویـارویى ؟ دو ماهنامه اطلاعات سیاسى اقتصادى ، شـمـاره 75 ـ 76؛ امـیـر فـرهـنـگ ، مـا چـگـونـه بـر غـرب تـاءثـیـر مـى گـذاریـم ؟ فـصـل نـامـه گـفـتـگـو (دى 1373) ؛ داریـوش شـایـگـان ، چـنـدگـانـگـى فـرهـنـگـى ، فـصل نامه گفتگو (دى 1372) ؛ ساموئل هانتینگتون ، رویارویى تمدن ها، ترجمه مجتبى امـیـرى ، دومـاهـنـامـه اطـلاعـات سیاسى اقتصادى ، شماره 73 ـ 74؛ نبرد آینده ، گفتگو با ساموئل هانتینگتون ، ترجمه حمید عضدانلو، ماهنامه کلک ، شماره 42 (شهریور 1372).

41. داریـوش شـایـگـان ، ((چـنـدگـانـگـى فـرهـنـگـى ))، فصل نامه گفتگو (دى 1372) ص 67.

42. امیرى ، همان .

43. قانون اساسى ، مقدمه و اصل 2.

44. همان ، اصول 3، 6 و 7.

45. همان ، اصول 3، 8، 14 و 30.

46. همان ، اصول 2 و 3.

47. همان ، اصول 2، 24 و 39.

48. همان ، اصول 2، 3، 43 و 153.

49. همان ، اصول 3، 30 و 43.

50. مقام معظم رهبرى ، حدیث ولایت ، ج 1، ص 221.

51. همان ، اصول 44 و 49.

52. فـصـلنـامـه مـطـالعـات سـیـاسـى ، سـال اول ، ش 4 (تابستان 1381)، ص 26.

53. مقام معظم رهبرى ، در مکتب جمعه ، ج 7، ص 3.

54. وصیت نامه حضرت امام خمینى (ره )، بخش ف .

55. کلمات قصار، ص 92.

56. همان ، ص 93.

57. همان ، ص 93.

58. نهج البلاغه ، خطبه اول ، ترجمه محمد مهدى فولاوند.

59. نهج البلاغه ، خطبه 3.

60. الشـیـخ الشـبـابـخـى ، نـورالابـصـار فـى مـنـاقـب آل بیت النبى المختار (بیروت : الدار العلمیه ، 1405) ص 200.

61. لطف اللّه الصافى الگپایگانى ، منتخب الاثر (قم : مکتبة الصدر، 1372) ص 170.

62. ابـوعـلى فـضـل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى (بیروت : دارالمعرفه ، بى تا) ص 98.

63. محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار، ج 52 (بیروت : دارالمعرفه ، 1304) ص 336.

64. محمد بن على الصبان ، اسعاف الراغبین (لبنان : بیروت ، 1398) ص 140.

65. مجلسى ، همان ، ص 328.

66. همان ، ص 307.

67. الصافى الگلپایگانى ، همان ، ص 474.

68. مـحـمـد مـحمدى رى شهرى ، میزان الحکمه ، ترجمه حمیدرضا شیخى (قم : دارالحدیث ، 1379) ص 187.

69. همان .

70. همان .

تبلیغات