زن، خانواده، سیاست؛ مسئولیتها، نگرانیها و بایستهها
آرشیو
چکیده
انقلاب اسلامی ایران در روند تکاملی خویش به یکی از بزرگترین پدیدههای سیاسی قرن بیستم تبدیل شد و معادلات سیاسی و فرهنگی جهانی را دستخوش تحول نمود، پیامهای منحصر به فردی به جهان مخابره کرد و تأثیراتی جهانی و منحصر به فرد بر جای گذاشت. مردم ما بهویژه نسل سوم که خود در کانون انقلاب زیستهاند، هرگز این وجه جهانی را آنچنانکه مسلمانان خاورمیانه و شبه قاره هند و مردم افریقا و امریکای لاتین درک کردند که با پرتوافشانی انقلاب، از خواب گران برخاستند، درک نمیکنند.اگر پیامدهای انقلاب به درستی تحلیل شود، میتوانیم با بازخوانی پیامهای اساسی انقلاب اسلامی، الگویی از مشارکت سیاسی زنانه و خانوادهگرا به جهان ارائه دهیم. در نوشتار پیش رو ضمن تحلیل جامعه شناختی از انقلاب و تاثیرات آن بر زندگی زنان، به ارائه الگویی صحیح از زن در جامعه و خانواده و مسئولیت های او می پردازیم.متن
انقلاب اسلامی ایران در روند تکاملی خویش به یکی از بزرگترین پدیدههای سیاسی قرن بیستم تبدیل شد و معادلات سیاسی و فرهنگی جهانی را دستخوش تحول نمود، پیامهای منحصر به فردی به جهان مخابره کرد و تأثیراتی جهانی و منحصر به فرد بر جای گذاشت. مردم ما بهویژه نسل سوم که خود در کانون انقلاب زیستهاند، هرگز این وجه جهانی را آنچنانکه مسلمانان خاورمیانه و شبه قاره هند و مردم افریقا و امریکای لاتین درک کردند که با پرتوافشانی انقلاب، از خواب گران برخاستند، درک نمیکنند.
حضور پرشور زنان در فضای خفقانآور، پیشاپیش تظاهرکنندگان، در مقابل سربازان مسلح و زرهپوشهای رژیم، بسیار چشمگیر بود که نه تنها به مردان انقلابی روحیه میداد، بلکه روحیة نظامیان رژیم را نیز تضعیف میکرد. شرکت خانوادگی مردم در نهضت و پس از آن در جنگ تحمیلی و مقاومت و همیاری مثالزدنی همسران، مادران و خواهران رزمندگان، آمیزهای از صبر، همیاری، گذشت، تولی و تبری را به رخ همگان کشید. از این رو در فرآیند انقلاب این پرسش به درستی مطرح شد که زنان ایرانی که براساس شاخصهای جهانی توسعة سیاسی، پروندة درخشانی نداشتند، خانهنشین و فاقد تجربة متداول سیاسی در احزاب و نهادها بودند و حتی میزان افراد تحصیل کرده، مدیران و صاحبان مناصب در میان آنان با استانداردهای موجود در بسیاری کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه همخوانی نداشت، چگونه توانستند از مهمترین عوامل مؤثر برای اقتدار جامعة اسلامی و ولیّ مسلمین شوند؟ ظرفیتهای نهفتة خانوادة شیعی چیست که شکوفایی بخشی از آن، آثاری چنین شگرف و تاریخی بر جای مینهد؟
اگر این مسائل به درستی تحلیل شود، میتوانیم با بازخوانی پیامهای اساسی انقلاب اسلامی، الگویی از مشارکت سیاسی زنانه و خانوادهگرا به جهان ارائه دهیم که بر اساس فطرت، هماهنگ با کارکردهای خانواده، با بهرهگیری از عناصر زنانه و با نقاط تمرکز و جهتگیریهایی متفاوت با آنچه در جهان مادی مطرح شده است، تأثیرگذاری خود را بیش از گذشته آشکار کند و جامعة جهانی و بهویژه زنان را در مسیری جدید که غایت آن آمادگی جهانی برای حکومت کلان و نظام جهانی مهدوی است، به جوش و خروش کشاند.
متأسفانه در سه دهة گذشته، کار در خور توجهی برای کشف رموز اساسی موفقیت در صحنههای سیاسی و ارائه الگویی اسلامی از سیاست، با تمرکز بر عناصر زنانه، انجام ندادهایم و به تبع آن برای مدیریت و سازماندهی چنین ظرفیت شگرفی به سیاست و برنامهای روشن دست نیافتهایم. بدیهی است که در چنین خلائی، آنچه با مساعدت اصحاب انقلاب و با نیتهای خیرخواهانه ترویج شد، شاخصهای مشارکت سیاسی مدرن بود که در قالبهایی مانند حضور در احزاب و احراز مناصب سیاسی تجلی یافت. از این رو با وجود آنکه شاخصهای مشارکت سیاسی زنان رو به رشد است، اما در مجموع فاصلة زیادی با الگوی مطلوب دارد.
در این مجال برآنیم تا با نگاهی به نقش سیاسی زنان و خانواده در جامعة اسلامی، با روشن کردن مرزهای اعتقادی خود، به تأملاتی در این خصوص بپردازیم و صاحبنظران را به ترسیم دیدگاهی جدید در عرصة سیاست، به صورتیکه با اهداف انقلاب اسلامی همگون باشد، فراخوانیم.
1ـ مفاهیم و شاخصها
سیاست را تدبیر امور مملکت و اصلاح امور مردم معنا کردهاند. علم سیاست نیز علم ادارة کشور است. آنگاه که سیاست، یک فن در نظر گرفته میشود، به رهبری روابط میان افراد، گروهها و نیروهای اجتماعی و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان دولتها در عرصة جهانی ناظر است. متفکران برجستهای مانند ماکس وبر و برتراند راسل معتقدند «قدرت» مفهوم اساسی سیاست است و همه شاخههای علم سیاست را به هم پیوند میدهد. علم سیاست را مطالعة چگونگی شکل گرفتن قدرت و سهیم شدن در آن دانسته است. تعریف معطوف به قدرت از علم سیاست، به این نکته توجه میدهد که نیروهای کنترل کنندة شکل و رفتار دولت، همچون نیروهایی هستند که در دیگر گروههای سازمانیافته، مانند خانواده و اتحادیه کارگری عمل میکنند.
رواج مفهوم مشارکت سیاسی political participation)) که از مفاهیم کلیدی در حوزة سیاست به شمار میآید، به پس از فروپاشی حاکمیت نظام کلیسایی و تولد نظریة قرارداد اجتماعی و تأکید متفکران عصر روشنگری بر دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود باز میگردد. مایرون وینر، مشارکت سیاسی را هر عمل داوطلبانه برای تأثیر بر انتخاب رهبران، سیاست و ادارة عمومی در هر سطحی از حکومت ملی یا محلی میداند. رأی دادن، بهدست آوردن اطلاعات سیاسی، بحث در مورد موضوعات سیاسی، شرکت در محافل و گفتگوهای سیاسی، عضویت در احزاب، تبلیغ سیاسی و شرکت در رقابتهای سیاسی برای انتخاب کردن و انتخاب شدن را از سطوح مشارکت سیاسی دانستهاند؛ در این نگاه مشارکت سیاسی متضمن اقدام آگاهانه، داوطلبانه و هماهنگ است.
عمل سیاسی در پارادایم اسلامی، مؤلفههایی مهم و تفاوتهایی عمده به لحاظ انگیزه، هدف، روش، ملازمات و شاخصهای آن دارد که بیتفاوتی به آنها، منشأ سوء برداشتهای بسیار و جهتگیریهایی غلط خواهد شد. از این رو نباید واژگان مدرن را بر ادبیات اسلامی تحمیل کرد. اگر مشارکت سیاسی، با قید اسلامی، را «شرکت مسئولانه، آگاهانه و حتیالامکان هماهنگ فردی یا گروهی، با هدف اصلاح و اقتدار حکومت اسلامی، تقویت پیوند میان امت و حکومت اسلامی در بُعد ملی و غلبة امت اسلامی در بُعد بینالمللی و تحدید قدرت در حکومتهای غیراسلامی برای به دست آوردن آزادی و افزایش اقتدار مسلمانان، با به کارگیری روشهای مشروع» تعریف کنیم، آنگاه خواهیم توانست به اجمال برخی نکات تعریف را برشماریم.
اول. انگیزة عمل و مشارکت سیاسی در اسلام، احساس مسئولیت در برابر خداوند، خود و جامعه است. از این رو مشارکت اسلامی، در بسیاری مراتب آن، فراتر از حق است و مسئولیت بهحساب میآید و شخص در صورت سستی در انجامدادن وظایف سیاسی خود، از سوی خداوند و اولیای او، مؤاخذه خواهد شد؛ عنوان «مسئولانه» در مشارکت سیاسی از نگاه ما، در مقابل عنوان «داوطلبانه» در تعریف متداول است، اما نباید قید مسئولانه را با مفهوم اجبار، در معنای رایج آن خلط کرد؛ در اینجا آزادی عمل با مفهوم تعهد اجتماعی در هم میآمیزد. در نگاه ما اگر عمل سیاسی مصداق واجب باشد، فراگیری مقدمات آن، از جمله آگاهی سیاسی، روششناسی سیاسی و همچنین زمینهسازی برای انجامدادن صحیح فعالیت سیاسی، هم مسئولیت فردی، هم اجتماعی و هم حکومتی بهشمار میآید. بر این اساس بسیاری از فعالیتهایی که به عنوان مشارکت سیاسی انجام میشوند، به دلیل نداشتن این مؤلفه ارزش ندارند. چنانکه میتوان تمایز نگاه دینی را با تصویری که برخی کارشناسان توسعة سیاسی ارائه کردهاند، دریافت. لئونارد بیندر، آثاری را برای توسعة سیاسی برمیشمارد که از جملة آنها تغییر هویت، از هویت دینی به هویت ملی و تغییر مشروعیت از منبعی متعالی به منبعی غیرمتعالی است.
دوم. رابطة سیاسی میان ولیّ مسلمین و آحاد مؤمنان، گرچه رابطة طولی و همراه با اطاعت است ، و اما این اطاعت بر اساس اصل هماهنگی اجتماعی و وحدت امت و مبتنی بر اصولی مانند خیرخواهی (نصیحت) مردم در حق ولیّمسلمین وحفظ مصلحت امت و رحمت و تواضع ولیّ، در مقابل مؤمنان است. در جامعة اسلامی عمل سیاسی در بستر آگاهی، و تفکر، و بصیرت، و تعقل و کرامت نفس شکل میگیرد و اطاعت مبتنی بر سبُک مغزی و اغفال اجتماعی، دنائت طبع و جهالت، ضد ارزش است؛ از این رو هم فرعون و هم امت او، به دلیل آنکه فرعون آنان را با استخفاف (تحقیر شخصیت و اغفال عمومی) به اطاعت خود واداشته بود، در زمرة فاسقان به شمار میآیند. اما نقطة امتیاز ولایت الهی، حرکت براساس بصیرت است.
«بگو این راه من است! من و پیروانم، با بصیرت کامل، همة مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم».
سوم. تولی و تبری، کلیدواژههای اصلی در مشارکت سیاسی و اصل حاکم بر عملکرد سیاسی هستند؛ از این رو حفظ مرزهای اعتقادی با کافران، افزایش هماهنگی یعنی همدلی، همفکری و همیاری میان مؤمنان، نگاه حداقلی به رابطه با بیگانگان، اعتمادنکردن به آنان و نپذیرفتن سلطه آنان، لازمة پاسداشت این اصل بهشمار میآید.
چهارم. هدف عمل سیاسی، اقتدار امت اسلامی، حاکمیت صالحان و خداترسان، خضوع حاکمیت در برابر حق و ارادة الهی، جریان یافتن عقاید، اخلاق و رفتار انسانی و اسلامی در حوزة سیاسی است تا بدینسان بندگی خداوند گسترش یابد. از این رو توسعة رفاه مادی که در ادبیات مدرن غایت مشارکت و توسعة سیاسی دانسته میشود، هدف والایی برای عمل سیاسی نیست. توجه به اقتدار اجتماعی و وحدت امت، در بیشتر مواقع، ضرورت تقدمیافتن مصلحت عام اجتماعی بر منافع شخصی و صنفی را نشان میدهد. از این رو، برخلاف نگرشهای فردگرایانه، آنجا که پیگیری خواستههای به حق شخصی و صنفی، وحدت جامعه و اقتدار آن را به مخاطره میاندازد، باید در پیگیری مطالبات تجدیدنظر کرد. رمز سکوت امامان معصوم(ع) در برههای از زمان و جوش و خروش آنان در برههای دیگر، بر همین مبنا است.
اقتداربخشی به حکومت و زمینهسازی برای اصلاح آن و حتی تحدید حکومت، آنجا که حکومت صالحان وجود ندارد و نظارت عمومی بر عملکرد حاکمیت، گاه در قالب حرکتهای تودهای قابل پیگیری است و گاه به ایجاد نهاد نیاز دارد، نباید بهویژه در جوامع جدید، ایجاد نهاد و ساختارهای مناسب را کماهمیت انگاشت.
پنجم. مرزبندیهای متداول میان سیاست، فرهنگ و اقتصاد، گرچه از جهاتی کارگشا هستند، اما نباید به کج فهمی در تحلیل منجر شوند. بسیاری از عملکردها در عینیت اجتماعی، همزمان جنبههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارند. درهم تنیدگی این حوزهها نشان میدهد باید در بسیاری مواقع، عمل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را نوعی عمل سیاسی برشمرد و یا به جنبههای سیاسی آن توجه کرد.
از سوی دیگر عمل سیاسی در نگاه اسلامی، بر پایه تحقیر دنیاگرایی و حاکمیت اخلاق فاضله شکل میگیرد و عملکردهای سیاسی اگر بر محور اخلاق تحقق نیابند، اهداف مورد نظر اسلام بهدست نخواهد آمد. از اینجا میتوان دریافت که حاکمیت دیدگاههای ماکیاولیستی که وجه مشخصة آن، زدودن دین و اخلاق از حوزة سیاست است، چه ظلم بزرگی در حق جوامع، بهویژه جوامع اسلامی بهشمار میآید.
درهم تنیدگی حوزههای فوق و پیوند میان اخلاق و سیاست نشان میدهد اعمال اقتصادی و فرهنگی و به ویژه ترویج اخلاق و تربیت، اگر با آگاهی از آثار سیاسی آن و با قصد دستیابی به آن آثار انجام شود، میتواند از مصادیق مهم عمل سیاسی باشد، هرچند در زمرة شاخصهای متداول مشارکت سیاسی به شمار نیاید.
ششم. از آنجا که هدف نهایی از اقتدار حکومت و جامعة اسلامی، تعالی انسانهاست، اهداف میانی سیاسی باید از مسیر مشارکت عمومی به دست آید؛ هرچند از طرق دیگر نیز قابل حصول باشد. به عبارت دیگر مشارکت عمومی و نظارت همگانی، اصلی مسلم در سیاست اسلامی است. برخلاف فرهنگ مسیحی که جدایی دین از سیاست را ترویج میکند، مناسبات حکومتی را با ادبیاتی جبرگرایانه، تنظیمات الهی میشمارد و از مؤمنان میخواهد در مقابل حاکمان ستمگر مقاومت نکنند؛ فرهنگ شیعی با پذیرش اصل اختیار و اراده انسانها و تشریع حکم وجوب برای امر به معروف و نهی از منکر، بر مسئولیت همگانی اصرار میورزد. در عین حال حق و مسئولیت برابر همگان در حوزة سیاست، به معنای تشابه نقشها در عمل سیاسی نیست و توزیع متناسب مسئولیتها، که در ادامه به آن میپردازیم، اصلی حکیمانه در عمل سیاسی به شمار میآید.
هفتم. آنچه در سطوح مشارکت سیاسی مدرن گفته شد، اموری است که رابطة میان مردم، حاکمیت و اقتدار سیاسی حکومتها را در قالبهایی مانند شرکت در انتخابات و عضویت در احزاب نشان میدهد، اما اقتدار جامعة اسلامی را بهطور آشکار نشان نمیدهد. توضیح مطلب آنکه در نگاه ما، اقتدار اجتماعی وجهی سیاسی دارد که حکومت، تنها نمودی از آن بهشمار میآید؛ در غیر اینصورت گروههای اجتماعی و کل جامعه نیز اقتدار دارند. امروزه در جامعهشناسی سیاسی، قدرت گروههای اجتماعی مطالعه میشود، اما لازم است قدرت کلی جامعه با توجه به گروهها و نهادهای گوناگون، به موضوعی محوری تبدیل شود. در اینصورت خواهیم توانست قدرت سیاسی جوامع را با یکدیگر مقایسه کرده، در معادلات اقتدار منطقهای و جهانی تعیین کننده دانست. در چنین شرایطی، ارزشهای مسلط در یک جامعه، روابط اجتماعی، ساختارها، مناسبات اقتصادی و آگاهی و بصیرت عمومی در تحلیل قدرت یک جامعه، جایگاه خود را خواهد یافت و در تحلیل موقعیت سیاسی هر کشور مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. در این میان، فرهنگ سیاسی به عنوان مجموعه نگرشهایی که به فرآیندها و زندگی سیاسی شکل میدهد و به دنبال نظامیافتهکردن اموری چون ارزشهای بنیادین مردم، روانشناسی سیاسی، ایدئولوژی سیاسی و خلق و خوی ملی یک جامعه است، ارزشی ممتاز مییابد.
2- مشارکت سیاسی زنان، دلیلها و نمودهای تاریخی
مسئولیت سیاسی زنان، با توجه به برخی متون دینی از جمله آیة 71 از سورة توبه، که امر به معروف و نهی از منکر را از صفات زنان مؤمن میشمارد، آیة 36 از سورة احزاب که زنان مؤمن را، همچون مردان، به هماهنگی با رسول خدا در امور حکومتی و اجتماعی موظف میداند و روایتی که اهتمام به امور مسلمین را مسئولیت عمومی مسلمانان دانسته است، اثبات میشود. از ادلة وجوب امر به معروف و نهی از منکر چنین استنتاج میشود که اگر مقابله با منکرات و توسعة معروف، به مقدماتی از جمله تشکیل گروهها و احزاب، حضور در گردهماییها، انجامدادن پژوهش و تبلیغ نیاز داشته باشد، باید به انجامدادن آن اهتمام ورزید؛ مگر آنکه اتخاذ برخی روشها و مقدمات، مصداق و یا زمینهساز منکراتی دیگر و یا موجب تعطیل واجباتی مهمتر باشند.
دست کم رجحان برخی فعالیتهای سیاسی نیز با استناد به سیرة عملی و امضای معصوم(ع) دریافت میشود. فعالیت سیاسی فاطمه زهرا (س) چه در قالب مراجعه به منزل اصحاب و درخواست بیعت برای امیرمومنان(ع) و چه در شکل ایراد خطابة سیاسی در مسجد پیامبر(ص) و تبلیغات سیاسی زینب کبری(س) و ام کلثوم(س) در مجلس ابن زیاد و یزید که با امضای امام معصوم(ع) صورت گرفت، بر رجحان چنین اعمالی دلالت دارد؛ چنانکه مصادیقی از عمل سیاسی زنان به طور خاص، مورد تأیید خداوند و رسول او قرار گرفته است، بیعت به معنای تعهد بر همراهی با ولیّ در امور اجتماعی گرچه بر زنان واجب نیست، اما قرآن بر آن مهر تأیید زده است. پیامبر(ص) نیز، هم در بیعت عقبة اولی هم در بیعت دوم با اهالی یثرب پیش از هجرت و هم در فتح مکه از زنان بیعت گرفتند، چنان که در غدیر خم نیز زنان و دختران جوان برای بیعت حاضر شدند. نکته جالب در آیة بیعت آن است که خداوند در موضوع بیعت زنان که از سیاسیترین مفاهیم است، مسائل اعتقادی، اخلاقی و خانوادگی را مطرح میکند:
«ای پیامبر آنگاه که زنان با ایمان نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند که به خداوند شرک نورزند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایستهای مخالفت فرمان تو نکنند با آنها بیعت کن و برای آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است».
این نکته میتواند درهم تنیدگی حوزة اخلاق و سیاست را، به ویژه در مورد زنان، نشان دهد.
شرکت زنان در جبهههای جنگ در زمان پیامبر اکرم (ص) در موقعیت خدمات رسانی بهداشتی و آبرسانی به رزمندگان، از مصادیق دیگر حضور در عرصههای سیاسی است. چنانکه در جنگ خیبر، بیش از 20 زن در این زمینهها فعال بودند. به گفتة ابن مسعود از فعالیتهای زنان در جنگ احد آن بود که پشت رزمندگان در محیطی امن موضع میگرفتند و مشرکان مجروح را از پای در میآوردند.
فعالیت دیگر آنان تحریک احساسات رزمندگان برای جنگ و روحیهدهی به آنان و تحقیر سربازانی بود که قصد فرار از جبهه را داشتند؛ چنانکه در یکی از جنگها امایمن بر صورت فراریان خاک میپاشید و میگفت: «شما مرد نیستید، بروید نخ بریسید». نسیبه بنت کعب که برای آب دادن به رزمندگان در صحنة احد حاضر شده بود، چون پیامبر(ص) را در محاصرة مشرکان و برخی اصحاب را در حال فرار از معرکه دید، با نیزه و شمشیر به یاری پیامبر(ص) شتافت و جراحاتی نیز برداشت؛ او چنان در حفظ جان پیامبر(ص) مصمم بود که رسول خدا (ص) در وصف او فرمودند: مقام نسیبه بنت کعب در این روز، از مقام فلانی و فلانی (که از صحنه جنگ گریخته بودند) والاتر است.
حضور در عرصههای اطلاعاتی از دیگر فعالیتهای سیاسی زنان بود. همسر هیثم بن اسود، در جنگ صفین، از زنان اطلاعاتی امام علی(ع) در لشکر معاویه به شمار میآمد که اخبار لشکر معاویه را مینوشت، بر گردن اسب میآویخت و به سوی لشکر علی(ع) روانه میکرد. اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر نیز وقتی از توطئه قتل علی(ع) در خانة خود آگاه شد، فوراً کنیز خود را به خانة علی (ع) فرستاد و در قالب جملات رمزی ایشان را از این نقشه آگاه ساخت. ام سلمه از همسران پیامبر اکرم(ص) نیز چون از توطئه عایشه برای برپایی جنگ بر ضد علی(ع) باخبر شد، نامهای را از طریق پسرش برای امام علی(ع) ارسال کرد و مسائل را افشا نمود.
مصادیقی از این دست نشان میدهد جواز و رجحان حضور زنان در عرصههای سیاسی مطلبی نیست که غموض داشته باشد، چنانکه وجوب عمل سیاسی در فرض آنکه مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد نیز جای بحث ندارد. در اینجا توجه به چند نکته لازم به نظر میرسد:
اول. ذکر مصادیقی خاص از حضور زنان در صحنههای سیاسی صدر اسلام، اگر با توجه به تحولات زمانی و مکانی و ملاحظة عرصههای جدید از مبارزة سخت و نرم تحلیل نشود، خطر جمود و در نتیجه بیتوجهی به ظرفیتهای جدید تأثیرگذاری را در پی خواهد داشت و ضریب آسیبپذیری جامعة اسلامی را افزایش خواهد داد. از این رو فقهای روشنبین، مانند امام خمینی(ره)، با درکی صحیح از اقتضائات زمانی و مکانی و شناخت ظرفیت نوین زنان، به وجوب شرکت آنان در تظاهرات انقلابی علیه رژیم پهلوی حکم کردند و شرط اذن همسران در این مورد را مؤثر ندانستند.
آزادسازی و مدیریت ظرفیت زنان، چنان تأثیری در انقلاب اسلامی و عرصةدفاع مقدس بر جای گذاشت که در جای خود پیروزی را تضمین میکرد؛ به تعبیر امام خمینی(ره) «ملتی که بانوانش در میدانهای جنگ با ابرقدرتها و مواجه شدن با قوای شیطان قبل از مردها، در این میدانها حاضر شدهاند، پیروز خواهد شد».
نکته فوق گرچه نقطة محوری در فهم مشارکت سیاسی زنان و حضور در عرصههای جدید اجتماعی بهشمار میآید، اما نباید این مغالطه را در پی داشته باشد که از ادلة شرعی که لزوم یا رجحان عمل سیاسی زنان را نشان میدهد، لزوم یا رجحان مشارکت سیاسی به مفهوم متداول و مدرن آن، با همان سطوح و مصادیق، استنتاج شود. برای تبیین مصادیق واجب از مشارکت زنان باید به میزان دلالت ادلة وجوب امر به معروف و نهی از منکر و وجوب دفاع بهره گرفت؛ چنانکه امام خمینی(ره) در مباحث دفاع، دفاع از مسلمانان را وظیفهای واجب میشمارند که به مردان اختصاص ندارد.
دوم. در استناد به سیره و امضای معصومان (ع)، باید به قدر متیقنها بسنده کرد. این ضابطه، در اصول فقهی، به ما نشان میدهد بر خلاف ادلة لفظی که در آنها به ظهور عبارات و کلمات استناد میشود، در ادلة غیرلفظی (لُبّی) باید به حداقلهایی که به طور قطع از سیره استفاده میشود، اکتفا کرد. برای مثال اگر گزارش تاریخی از اینکه پس از جنگ جمل علی (ع) عایشه را با همراهی تعدادی از سربازان پوشیده، به دیار خود بازگرداند و پس از پایان مسیر مشخص شد که همه آن سربازان زن بودند نمیتوان نتیجه گرفت مبدّل پوشی زنان به طور کلی عملی جایز بهشمار میآید و یا حضور زنان به عنوان سرباز (چه در قالب نیروی انتظامی و چه نظامی) موضوعی راجح و در تمام موقعیتهاست؛ زیرا ممکن است خصوص اهمیت حفظ حرم رسول خدا (ص) از تعرض نامحرمان، چنین ضرورتی را اقتضا کرده است، چنان که از حادثة مربوط به دفاع نظامی نسیبه از پیامبر(ص) که مربوط به حفظ جان ولی خدا، در شرایطی است که مردان به کفایت در صحنه حاضر نیستند، نمیتوان حکمی عام برای حضور نظامی زنان استنباط کرد. از این رو زنان مجاهدی که در ظهر عاشورا درصدد حضور نظامی بودند، ظاهراً به این دلیل که حضور آنان نقشی در حفظ جان امام(ع) نداشت، معاف شدند و به خیمهگاه بازگشتند.
براساس همین قاعده (استفاده حداقلی از ادلة غیر لفظی) میتوان دریافت استناد به هجرت زنان، از مدینه به حبشه و به مکه، به عنوان مصادیقی از مشارکت سیاسی، تنها در صورتی صحیح است که در این مشارکت قصد انجام دادن عمل سیاسی وجود داشته باشد، اما در صورت صحت چنین زمینهای، زنانی مانند همسر جعفربن ابیطالب که به عنوان عضوی از خانوادة جعفر و به تبع او و با قصد حفظ زندگی خانوادگی در این سفر شرکت جستهاند و یا در این فرض که فواطم ثلاث، تنها به عنوان عضوی از خانوادة مهاجرین، به دلیل تغییر شرایط زندگی خانوادگی، ناچار در پی پدران، فرزندان یا همسران خود کوچ کردند، نمیتوان هجرت آنان را از مصادیق مشارکت سیاسی برشمرد؛ بنابراین لازم است به استناد متون یا قرائن دیگری بر وجه سیاسیبودن چنین اقداماتی استدلال کرد.
3- وجه زنانه و خانوادگی مشارکت سیاسی
گفته شد در نگاه اسلامی، فعالیت و مشارکت سیاسی به طور کلی امری مردانه نیست و زنان نیز حق یا مسئولیتهای سیاسی دارند. همچنین گفته شد از اثبات لزوم یا جواز مشارکت سیاسی زنان و مردان، نمیتوان برابری در تمام عرصههای رفتار سیاسی را نتیجه گرفت، بلکه تفاوتهای تکوینی زن و مرد، کارکردها، موقعیتها و ظرفیتهای ویژة دو جنس، آنان را در موقعیتهای متفاوتی قرار میدهد.
در این بخش درصدد آنیم که تا به ظرفیتها و محدودیتهای ویژه زنان که حضور در برخی عرصههای حیات سیاسی را برای آنان ضروریتر و برخی عرصهها را مرجوح میسازد، اشاره کنیم. ابتدا موقعیت ویژة خانواده را در ایجاد ظرفیتهای سیاسی توضیح میدهیم، زیرا با توجه به این ظرفیتها میتوان بر موقعیتهای خاص زنانه نیز تأکید کرد.
1-3- خانواده و ظرفیتسازی سیاسی
بیشترین تأثیر خانواده در بازتولید و تقویت اعتقادات، ارزشها، رفتارها و آدابی است که زمینهساز حضور مؤثر و هدفمند در عرصههای سیاسی میشود. سودمندی فعالیت سیاسی نیازمند داشتن صفاتی مانند عزم و ارادة قوی، جدیت، شجاعت در اندیشه و بیان و عمل، سعة صدر و ظرفیت پذیرش حق، روحیة همگرایی و انصاف و عدالتطلبی، مشورتپذیری و مشارکتطلبی، درک صحیح از سلسله مراتب اجتماعی و سیاسی و رعایت آن، رعایت مرزها، صداقت در گفتار و عمل، درک موقعیتهای بحرانی و آمادگی برای مواجهة مؤثر با بحرانهای سیاسی و اجتماعی، مسئولیتپذیری و گذشت است و این صفات در خانواده شکل میگیرند؛ از این رو میتوان اذعان کرد که ثبات و شکوفایی حکومتها در گرو خانوادههای توانمند است.
خانوادة سالم با کاستن از دلبستگیهای دنیوی، افرادی سبکبال، وارسته و آماده، به جامعه عرضه میکند که میتوانند در عملیات سیاسی، به راحتی تعلقات زودگذر و کم ارزش را به نفع مصالح پایدار کنار بگذارند و در پیگیری اهداف والا سرعت داشته باشند. در نقطة مقابل خانوادة ناکارآمد، افراد زمینگیر و سنگین عرضه میکند که تحمل حضور در عرصههای خطیر سیاسی را ندارند.
خانواده مهمترین نهادی است که تولی و تبری را در سطوح گوناگون آن و با به جریانانداختن محبت «خدا» و اهلبیت (ع) و بغض دشمنان آنان بازتولید میکند.
خانواده سالم با رعایت سلسله مراتب مدیریتی (سرپرستی) و پذیرش الگوی تفکیک نقشها، ولایتپذیری اجتماعی و سیاسی را بازتولید مینماید؛ از این رو کسانی که سلسله مراتب در خانواده را انکار و یا تضعیف میکنند خواسته یا ناخواسته سلسله مراتب اجتماعی ولایی را تضعیف مینمایند. فمینیستها نیز میان سلسله مراتب خانوادگی، اجتماعی و دموکراسی در خانواده و اجتماع رابطهای مستقیم یافتهاند و مسیر اصلاحات سیاسی را بر هم خوردن مناسبات خانوادگی و ساختار خانوادة مبتنی بر سرپرستی میدانند.
خانوادهها، به ویژه خانوادههای پرجمعیت، نظم، گذشت، همگرایی و مدارا را بازتولید میکنند که شرط لازم برای مشارکت سیاسی سودمند است. از سوی دیگر خانوادة مؤمن با تولید نسل، معادلات جمعیتی را چه در بعد ملی و چه جهانی به نفع مؤمنان بر هم میزند. موضعگیری اعضای خانواده در موقعیتهای بحرانی در مواجهة صحیح با مشکلات، در حقیقت تمرین اعضای خانواده برای مواجهة سازنده با مشکلات و وضعیتهای بحرانی سیاسی و اجتماعی است.
خانوادة سالم با تأکید بر حفظ و رعایت «مرزها» در مواردی چون رعایت مرز میان والدین و اولاد، حریم میان دختران و پسران، مرز میان خانواده و ارحام، مرز میان اندرون و بیرون، که در گفتارها و رفتارها تجلی مییابد، اعضا را برای رعایت مرزها و حریمها در رفتار و گفتار سیاسی، جامعهپذیر میسازد و زمینههای آسیبزایی رفتارهای سیاسی را به میزان زیادی برطرف میکند.
خانواده در تمام موارد فوق، برای حوزة سیاست ظرفیتسازی میکند. خانواده به دلیل آنکه مهمترین کانون گفتگوی آزاد و مشارکت همدلانه است، به طور مستقیم محفل آزادترین بحثهای سیاسی و بدون واهمه است و همفکری، همدلی و همیاری تولید مینماید. مطالعه جریانهای سیاسی مهم، مانند انقلابها و دفاع مقدس، نشان میدهد حضور افراد با حیثیت خانوادگی خود (اعضای خانواده) از عوامل مهم موفقیت بهشمار میآید.
علاوه بر آنچه گفته شد، اگر خانواده از گروه کوچک چند نفری به شبکة قوی اجتماعی تبدیل شود و سخنگو، نماینده و مرامنامهای روشن داشته باشد، میتواند مسئولیتهای سیاسی خود را در برابر نظام به درستی ایفا کند و بر قدرتهای سیاسی نظارت نماید و آنها را هدایت کند.
پس از اشارهای اجمالی به تأثیر خانواده بر حوزة سیاست، میتوان به ابعاد جنسیتی مرتبط با این حوزه پرداخت؛ این مهم را در سه مبحث پیمیگیریم.
2-3- زنان و اجتماعی شدن
اجتماعی شدن به طور کلی به معنی روندی است که از طریق آن اعضای یک جامعه، ارزشهای گوناگون و زیباییشناختی جامعه را در طول دورهای طولانی، به تدریج درونی و از آن خود میکنند. جامعهپذیری به گونهای آرام و هموار صورت میگیرد و حتی مردم از آن آگاهی نمییابند. جامعهپذیری سیاسی نیز شکلهای آموزش سیاسی، رسمی یا غیررسمی، دلخواه یا بدون برنامه را در بر میگیرد و روندی است که در آن مردم، نه از راه مشارکت سیاسی فعال، بلکه در دورة پیش از پرداختن به فعالیت سیاسی آشکار، ارزشها و ویژگیهای سیاسی را بهدست میآورند.
مهمترین عرصههای کارکرد سیاسی زنان را میتوان شرکت فعال در فرآیند جامعهپذیر کردن سیاسی فرزندان برشمرد. در تحلیل تفاوتهای تکوینی زن و مرد عناصری وجود دارد که میتواند توضیحی بر علل تمایل زنان به حضور در چنین عرصههایی و توضیحی برکارآمدی آنان باشد. عاطفه و انعطافپذیری بیشتر زنان نسبت به مردان، روحیات محافظهکارانه، صبر و حوصله و انس با فعالیتهای یکنواخت، زنان را بیشتر به حضور در عرصههایی فرا میخواند که حیثیت رقابتی آن کمتر و دوام و استمرار آن بیشتر است. تعلق عاطفی زن به فرزندان نیز فضایی برای همزیستی درازمدت فراهم میکند که با حوزة فرهنگ تناسب دارد. مسئولیتها و موقعیتهای ویژة زنان که ارتباطی خاص میان آنان و خانواده برقرار میکند، نیز در ایجاد چنین موقعیت ویژهای مؤثر است. از این رو ظرفیتها و کارکردهای ویژة خانواده در حوزة فرهنگ سیاسی و جامعهپذیری سیاسی، که بدان اشاره کردم، غالباً با محوریت زنان تحقق مییابد و زن در موقعیت همسری و مادری، بیشترین تأثیر را در توانمندسازی و جامعهپذیری سیاسی ایفا میکند.
متأسفانه در حوزة سیاست، به سهم زنان در جامعهپذیری سیاسی چندان توجه نمیشود. جا دارد پژوهشگران و کارشناسان دو موضوع را مورد بررسی قرار دهند: اول چگونگی ارتقاء موقعیت و نقش زنان در فرهنگسازی و جامعهپذیری سیاسی و دوم علت نادیده یا کمرنگ گرفته شدن سهم فرهنگسازی و جامعهپذیری سیاسی در ادبیات رایج و در گفتمان فمینیستی.
3-3- زنان و عمل سیاسی
پیش از این آوردیم که تناسبات تکوینی و کارکردی میتواند موقعیتها و نقشهای گوناگونی برای عمل سیاسی زنان ترسیم کند؛ از این رو انتظار میرود زنان علاوه بر فعالیت در عرصههای مشترک، در صحنههایی حاضر شوند که انتظار تأثیرگذاریهای ویژهای از آنان وجود دارد.
اگر بپذیریم زنان کارویژهها و ظرفیتهای احساسی و روانی ویژهای دارند، آزادسازی و هدایت این ظرفیتها در عرصههای سیاسی نیز کارساز خواهد بود. نمونههای تأثیرگذاری ویژة زنان را هم در تاریخ اسلام و هم در انقلاب اسلامی فراوان تجربه کردهایم. برای مثال آنگاه که فرستادة امام حسین بر کاروان زهیربن قین وارد شد و او را که در حال صرف غذا با اصحاب خویش بود به دیدار امام حسین(ع) فراخواند، سکوتی غریب بر این فضا حاکم شد که گویا ناقوس مرگ نواختهاند، در این شرایط همسر زهیر بود که فضا را شکست و با جملهای تاریخی و تأثیرگذار راه حسین(ع) را به زهیر نمایاند، و تأثیر مثبت عوامل روانی را نشان داد.
تاریخ انقلاب و دفاع مقدس نیز همه روزه صحنههایی از حضور عناصر زنانه در عرصة سیاسی را نشانمیدهد؛ متأسفانه غلبة نگاه مردانه بر تاریخ نگاریها و تحلیلها سبب شد آنگاه که به دنبال ضبط حضور سیاسی زنان بودیم، تنها بر وجه مشترک و حتی مردانة حضور تمرکز کردیم؛ برای مثال حضور تعدادی انگشتشمار از شیرزنانی که در روزهای بحرانی جنگ، با اسلحه به صحنة رزم شتافتند گزارش شد، اما زنان بیشماری که همسران و فرزندان خود را برای حضور در صحنه تربیت و ترغیب میکردند به چشم نمیآمد. اینکه شخصیتهایی چون زینالدین، همت، خرازی و دهها سردار دیگر چهرهپردازی میشوند، اما همسران و مادران آنان به شمار نمیآیند، بیش از هرچیز از ضعف نظام تحلیل ما حکایت دارد. در چنین شرایطی چهرة زن همچنان ناشناخته باقی میماند، مگر آنکه نمودهای مردانه به خود گیرد. به یاد داریم در سال 1360 و آغاز ترورهای سهمگین منافقان، چگونه چند بانوی اصفهانی با اقدامی اثربخش و با معرفی فرزندان توطئهگر خود به مقامات امنیتی، نمایشی چنان جذاب از وارستگی عاطفی بر جای گذاردند که اعجاب امام (ره) را برانگیخت.
فضای «تقابل نرم» که ظهور «قدرتهای سیاسی نرم» و «روشهای تهاجم نرم» را به همراه داشته است، ضرورتهای جدیدی را شکل میدهد. گسترش فضاهای ارتباطی جدید از یک سو، فراغت زنان و افزایش آگاهیهای سیاسی آنان از سوی دیگر، دست به دست هم داد و ظرفیتهای جدید، رسالتها و مسئولیتهای جدیدی در عرصههای نرم سیاسی برای زنان مسلمان ایجاد کرد.
اگر بپذیریم امروزه تهاجم فرهنگی که با اغراض سیاسی انجام میشود، صحنة اصلی رویارویی فرهنگ لیبرالیستی با اسلام است؛ اگر بپذیریم که امروزه تنیدگی زیادی میان قدرتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شکل گرفته است، به گونهای که بسیاری از قدرتهای سیاسی و قطبهای فرهنگی جهان در حقیقت نمایندگان قطبهای اقتصادیاند و اگر بپذیریم که قدرتهای سیاسی از اهرمهای اقتصادی و جریانهای اجتماعی برای تسلط خود بهره میگیرند؛ به انضمام نکتة پیشگفته که هر عملی به قصد تغییر موازنة سیاسی و اقتدار سیاسی امت اسلام و غلبة کلمةالله بر کلمة کفر صورت پذیرد، مصداق عمل سیاسی است، آنگاه میتوان به حوزة رفتار سیاسی زنان توسعه داد و بسیاری از فعالیتهای آگاهانه آنان در عرصة خانواده و اجتماع را که به اغراض سیاسی انجام حتی هدایت و کنترل مصرف به منظور حمایت از پول ملی، صنایع وطنی و پیگیری مطالبات رهبری نظام اسلامی، حمایت از بازار مسلمانان، و همچنین کنترل استفاده از کالاهای فرهنگی برای مقابله با توسعهطلبی قدرتهای سلطهگر و دهها مورد دیگر را، نوعی فعالیت سیاسی ثمربخش برشمرد. اگر چنین کلامی صحیح باشد، آنگاه لازم است ابعاد فعالیت و مشارکت سیاسی در چنین نگاه وسیعی را تحلیل کرد و برای غنیسازی و مدیریت آن برنامهریزی نمود.
بنابراین مرزبندیهای رایج «حوزة خصوصی و عمومی»، «خانه و اجتماع»،و «خانواده و جامعه»، اگر به تفکیک و بیارتباط دانستن این حوزهها منجر شود، تضعیف کارکردها در هر دو حوزه را درپی خواهد داشت. تردید در این تقسیمبندیها، این پیام را میدهد که زن میتواند در محیط خانواده نیز بهترین مصادیق مشارکت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را، حتی با مدیریت رفتارهای روزمره و سنتی خود به نمایش گذارد، چنانکه برخی مصادیق حضور اجتماعی زن میتواند مصداقی از ارتجاع و عقبماندگی سیاسی- اجتماعی بهشمار آید. به همین دلیل زن خانهدار و خانوادهگرا، همسر و مادر، در قرن بیست و یکم، اگر بخواهد حق خانواده، مادری و همسری را چنان که شایسته است به جای آورد و در پرورش نیروهای انسانی توانمند که معادلات سیاسی و فرهنگی را به نفع اقتدار مؤمنان و تحکیم ارزشهای اسلامی تغییر دهند، تأثیرگذار باشد، ناچار باید که بصیرت سیاسی خویش را افزایش دهد. از این رو میتوان تأکید کرد که امروزه موقعیت زن در خانه، پیچیدگیهایی دارد که آن را به مسئولیتی سنگین، فرآیندی پیچیده و لایه لایه تبدیل کرده است و اندیشمندان مسلمان باید برای ثمربخشی موقعیت زن در خانه الگوهایی جدید طراحی کنند؛ چنانکه وجه زنانة مشارکت سیاسی و اجتماعی در عصر حاضر نیز فراتر از آن است که در شاخصهای رسمی جای گیرد، بلکه گاه محصور شدن در شاخصهای مدرن از مشارکت سیاسی، میتواند ما را در تحلیل تحول شرایط سیاسی و نقش سیاسی زنان دچار بدفهمی کند.
رویة دیگر تصویر فوق، از درهمتنیدگی حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و عرصة خصوصی و عمومی آن حکایت دارد، به اینصورت که حضور زنان در هر یک از عرصهها و حوزهها، بر دیگر عرصهها نیز تأثیر میگذارد و فراخوان زنان به هر یک از عرصههای عمل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، باید با توجه به لوازم و پیامدهای آن در عرصههای دیگر صورت گیرد. از این رو باید در صادقانه بودن بسیاری از فراخوانهای سیاسی تردید کرد و موارد دیگر را نیز ساده نپنداشت. برای مثال، شرکت زنان در گروههای اجتماعی و سیاسی، با رعایت قواعد و آداب و لحاظ عناصر زنانه، گرچه میتواند سهمی به سزا در پیشبرد اهداف سیاسی اسلامی ایفا کند، اما فراخوان زنان به مشارکتهای سیاسی رایج در قالب شرکت در احزاب و به دست گیری مناصب سیاسی، گاه به اغراض استفاده ابزاری اصحاب قدرت، تأثیرگذاری بر ساختار خانواده، تغییر الگوی تفکیک نقشها به تشابه نقشها و یا ترویج الگوی تنظیم خانواده و کاهش تعداد فرزندان و به تعبیر برخی فمینیستها، آزاد سازی جنسی زنان و دستیابی به حق تسلط بر بدن انجام میگیرد و یا دست کم چنین لوازمی را مورد توجه قرار میدهد. به تعبیر جین فریدمن: «حق تسلط بر بدن، قدرت خروج از خانه در رقابتهای سیاسی را فراهم میآورد و در اقتدار زنان مؤثر است چنان که حضور فعال در عرصة سیاسی بر تولید مثل اثر معکوس میگذارد. برای فمینیستها، کنترل احساسات جنسی، کلید سلطة مردان بر زنان بوده است و آزادی جنسی به این سلطه خاتمه میدهد».
شاید به دلیل همین درهم تنیدگیهاست که سند پکن در راستای حمایت از مشارکت سیاسی زنان و قدرت یافتن آنان در تصمیمگیریهای سیاسی، همساز کردن زندگی کاری و خانوادگی و سهیم شدن یکسان زن و مرد در فعالیتها و مسئولیتها را ضروری میشمارد و سند پکن + 5، در بندهای مربوط به فعالیتهای سیاسی زنان، بر تأثیر نقشهای جنسیتی بر فعالیتهای آنان پای میفشارد و تساوی جنسیتی را پیشنهاد میدهد.
توجه به عرصههای غیررسمی سیاست که بر آن پای فشردیم، از دهة 60 و 70 میلادی هم، البته با رویکردی خاص، مورد توجه برخی فمینیستها، قرار گرفته است و در دهههای اخیر به این نکته توجه کردهاند که قدرت تنها در نهادهای سیاسی رسمی وجود ندارد، گرچه کماکان حضور در عرصة سیاست رسمی را مهم ارزیابی میکنند. این نکته نشان میدهد غفلت عناصر مؤمن از صحنههای غیررسمی از رفتار سیاسی، بدان معنا نیست که بیگانگان برای مدیریت مؤمنان در این عرصهها برنامهای نداشته باشند.
4-3- زنان و مناصب سیاسی
امروزه مهمترین نمود مشارکت سیاسی زنان، حضور در نهادهای قدرت و مناصب سیاسی است، تا آنجا که در اسناد بینالمللی تمرکز اصلی بر همین وجه از مشارکت سیاسی است. در کشور ما نیز گرچه بحث از مناصب سیاسی زنان سابقهای نزدیک به یک قرن دارد، اما حضور آنان در منصب نمایندگی مجلس، به اوایل دهة 1340 و احراز مناصب مدیریتی به اندکی پس از آن باز میگردد. در دوران سلطنت پهلوی زنانی در منصب وزارت آموزش و پرورش، مشاور وزیر در امور زنان و برخی نمایندگیهای ایران در خارج کشور نشستند.
گرچه پس از انقلاب، حضور زنان در منصب نمایندگی مجلس پذیرفته شد، اما تحلیل لفظ «رجال» در قانون اساسی به یکی از مباحث چالش برانگیز تبدیل گردید که به حسب موقعیتهای خاص زمانی نیز بازار بحث دربارة آن گرم میشود. سال گذشته نیز در پی عزم دولت در به کارگیری وزرای زن مباحثی در مورد مدیریت زنان رد و بدل شد. اگر مدار بحث موافقان و مخالفان را در به کارگیری زنان در مناصب مدیریتی کلان محدود کنیم، تعدادی از صاحبنظران چندان به حضور زنان در مدیریتهای کلان خوشبین نیستند؛ آنان ملاحظاتی به شرح زیر ارائه میدهند:
اول. نظر رایج در میان فقیهان آن است که احراز منصب ولایت اجتماعی برای زنان تجویز نشده است. در این میان تعدادی از فقها مناصبی مانند ریاست جمهوری و وزارت را نیز، یا به دلیل آن که نوعی ولایت اجتماعی است و یا به دلیل آن که عمومیت برخی ادله بر جایزنبودن مدیریتهای کلان دلالت میکند، غیرمشروع شمردهاند. در اینجا به برخی از متون استناد شده است: آیة قوامیت از دیدگاه برخی علما مفهومی عام دارد که شامل مدیریت اجتماعی هم میشود. روایتی ضعیفالسند هم همین برداشت را از آیه تأیید میکند. روایات متعددی - بیش از ده مورد - هم هر یک به زبان خود تسلط مدیریتی زنان را نامطلوب دانستهاند. برخی از این روایات به ویژگیهای منفی آخرالزمان اشاره میکنند و برخی عبارات «غلبة زنان بر حکومت»، «واسپاری امور مردان به زنان»، «تسلط زنان» و «امارت زنان» را مصادیقی از گسترش فساد در آخرالزمان دانستهاند.
دوم. تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد در ابعاد جسمانی و روانی، موضوعی است که هم آموزههای دینی و هم یافتههای علمی آن را تأیید کردهاند. غلبه بعد عاطفی و احساسی زنان، بهویژه در زندگی خانوادگی و در موقعیتهای همسری و مادری کارآییهای بسیاری به آنان میدهد. اما حضور عنصر احساسات در عرصههایی که حساسیت بالا و تأثیرگذاری کلان اجتماعی دارد و پیوسته شرایطی بر آن حاکم است که مدیریت بحران را میطلبد، ضریب خطا و احتمال درگیر شدن با پیامدهای ناگوار را افزایش میدهد؛ بهویژه با توجه به اینکه در شرایط بحرانی، احساسات میتواند غنیشدهتر از حالت معمول باشد. حضور عنصر احساسات در کانونهای قدرت، چه مدیریتهای سیاسی و چه در رأس گروههای اجتماعی که اقتدار سیاسی دارند، میتواند به افزایش عامل فشار روانی در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای سیاسی منجر شود که امروزه نیز متداول است.
سوم. برخی نیز به پیامدهای حضور در عرصههای مدیریتی بر کارکردهای ویژة زن و تقسیمبندی جنسیتی در خانه و اجتماع توجه کردهاند. فشار حاصل از نقش مدیریتی زنان بر روابط خانوادگی، به شکل فشار مضاعف و بر هم خوردن ساختار خانواده و الگوی تفکیک نقشها، بیشترین تأثیر را بر جای میگذارد که شریعت با آن موافق نیست.
به دلیل ناهمخوانی مناصب مدیریتی و موقعیت خانوادگی است که برخی موقعیت خانوادگی زنان را از موانع ارتقاء مدیریتی آنان میشمارند و پیشنهاد میدهند ساختار خانواده تغییر کند و مواردی از قانون مدنی از جمله مادة 1105، 1114 و 1117 اصلاح شود؛ و سند پکن + 5 نیز الگوی تشابه نقشها و حضور فراگیر زنان در مناصب قدرت را لازم و ملزوم یکدیگر دانسته است.
دیدگاه اخیر که حفظ مناسبات خانوادگی و تأکید اسلام بر خانواده به عنوان مهمترین بناء انسانی را با ترویج حضور زنان در مناصب مدیریتی در تضاد میبیند، شعار «شایسته سالاری» را شعاری ناتمام برمیشمارد که تنها به صحنة رقابت میان مدیران و بررسی میزان صلاحیت شخصی آنان برای احراز منصب مورد نظر توجه دارد و زمینهها و پیامدهای پشت صحنة رقابت را که علاوه بر ترویج اختلاط زن و مرد به تحقیر حیات عائلی منجر میشود و چنانکه ذکر شد بر تولید مثل نیز تأثیر میگذارد، نادیده میگیرد. گرچه آمار دقیقی در دست نیست، اما مقایسة اجمالی وضعیت خانوادگی این زنان نسبت به همه زنان کشور، از نسبت بالای زندگیهای غیرمتعارف در میان آنان حکایت دارد و چنین به نظر میرسد که یا میزان جدایی از همسر (طلاق یا مرگ)، تجرد، بیفرزندی در آنان بالاتر از حد معمول است، یا فشار مضاعف را برخود و خانواده تحمیل کردهاند، یا در زمانی وارد فعالیتهای خاص سیاسی شدهاند که فرزندانشان به سن رشد قدم گذاشتهاند و یا آنکه شخصیتهای غیرعادی داشته، در اصطلاح «سوپرمن» بودهاند. این موضوع ارتباط دوسویه وضعیت خانوادگی و حضور در مناصب سیاسی را نشان میدهد؛ از این رو تعمیم چنین الگویی به عموم جامعه زنان، به مصلحت نیست.
کارکردگرایانی چون پارسونز نیز در میان جامعه شناسان غربی، بر ضرورت تفکیک نقشهای خانوادگی و اجتماعی میان زن و مرد تأکید کردهاند.
موافقان حضور زنان در عرصههای مدیریت کلان نیز چند دلیل عمده مطرح میکنند:
اول. برخی فقیهان معتقدند هیچ دلیل قانعکنندهای که لزوم مرزبندی جنسیتی برای حضور در عرصههای مدیریتی را نشان دهد، وجود ندارد و آیة «الرجال قوامون علی النساء» تنها بر سرپرستی مرد در حیات خانوادگی دلالت دارد. روایاتی هم که ممکن است بر نفی مدیریتهای کلان دلالت کند، سند یا دلالت ضعیفی دارند؛ از این رو حضور زنان در این عرصه کاملاً مشروع است.
دوم. فمینیستها حضور در عرصههای مدیریتی را برای بر هم زدن مناسبات جنسیتی لازم دانستهاند. از نگاه آنان زنان در طول تاریخ فرودست بودهاند و حضور آنان در این عرصهها، هم نشانگر رو به اصلاح بودن وضعیت زنان است و هم زمینهای برای آن.
زنان باید بتوانند با به دست گرفتن ماشین قدرت، از آن برای بازتولید ارزشها به نفع خود و تحت فشار قراردادن دولتها بهره برند. از این رو مبارزات زیادی انجام دادهاند تا حکومتها را به تغییر رویه به نفع ورود زنان به عرصههای قدرت و مدیریت سیاسی وادار کنند. از نگاه آنان فقط زنان شایسته نمایندگی از منافع زنان هستند؛ این نگاه بر اسناد بینالمللی نیز حاکم است.
سوم. به ویژه گروهی از زنان مسلمان پس از حضور در عرصة مدیریتهای میانی و تجربة ناخوشایند «دیدهنشدنها» و نفوذنداشتن کلمه و فقدان سازوکار تأثیرگذاری بر تصمیمات کلان، به این نتیجه رسیدهاند که مدیریتهای کلان کشور تا حدود زیادی، گرفتار نگاههای مردانه است و مدیران نمیتوانند مشکلات و نیازهای جامعه زنان یا اهمیت توجه به آن را به درستی درک کنند. از این رو حضور زنان در مدیریتهای کلان، زمینهای برای توجه هرچه بهتر به مشکلات این قشر را فراهم خواهد کرد. تفاوت این استدلال با دلیل پیشین آن است که بر تضاد منافع زن و مرد و ضرورت دستیابی به قدرت زنانه تأکید نمیشود، بلکه تنها توجه به نیازها و مشکلات زنان اهمیت دارد.
گرچه بحثهای صناعتی فقهی در جای خود قابل طرح است و باید در فضایی آرام و فرصتی مناسب انجام شود، اما مخالفان حضور زنان در عرصههای مدیریتی باید برای حل مشکل اخیر، یعنی احتمال نادیده گرفته شدن مصالح و نیازهای زنان و شنیده نشدن مطالبات آنان، منطق و راه حلی قابل اجرا پیشنهاد دهند. از سوی دیگر باید نسبت به بزرگنمایی موضوع مناصب مدیریتی زنان و تمرکز یافتن مشارکت سیاسی بر این وجه نیز هشدار داد. از قضا مقام معظم رهبری نیز نسبت به بزرگنمایی موضوع هشدار داده و از زنان فرهیخته میخواهند نگرشهاشان را در این زمینه تصحیح کنند: «بحث اینکه زنی وزیر بشود یا نشود و یا در مجلس عضو هیئت رئیسه باشد یا نباشد، مسئلهای نیست که ما آن را در قضیه زنها تأثیرگذار بدانیم؛ به هیچ وجه اینطور نیست... من میگویم به مسئله اصلی نگاه کنید. مسئله اصلی فرهنگ عمومی جامعه است. ما دچار یک مشکل فرهنگی هستیم. چرا همهاش خیال میکنیم که اگر معاون وزیر، یا معاون استاندار یا فرماندار فلان شهرستان دور دست شویم، ارزش پیدا میکنیم. من میخواهم شما این نگرش را در جامعه تصحیح کنید».
4- زن، خانواده و سیاست؛ نگرانیها
مباحث پیشگفته نشان میدهد که نباید از رشد شاخصهای متداول توسعة سیاسی استنتاج کرد که ضرورتاً وضعیت عملکرد سیاسی زنان رشد کرده است. قرائن نشان میدهد نگرانی نسبت به این وضعیت چندان بیوجه نیست.
هماکنون اعضای خانوادهها، صرف نظر از استثنائات انگیزة زیادی در پیگیری موضوعات سیاسی و همفکری در مورد آنها دارند؛ الگوهای مرجع به تدریج به سمت شخصیتهای غیرسیاسی تغییر جهت میدهند و آنجا که انتظار میرفت خانواده و بهویژه زنان، برای مثال در پاسخگویی به مطالبة رهبری نظام، در اصلاح الگوی مصرف - عکسالعمل مناسبی داشته باشند، اقدام اساسی صورت نگرفت. ملاحظه رفتارهای سیاسی به ویژه در زمان کشمکشها و اختلافات نشان میدهد خانواده در جامعهپذیری اخلاق و ادب سیاسی، چندان موفق نبوده است.
در اینجا میتوان برخی عوامل مؤثر در کاهش ظرفیتهای سیاسی را برشمرد:
اول. تحول در الگوهای سبک زندگی و مصرفی شدن خانوار، دغدغههای اقتصادی و مادی آنان را افزایش داده است. در این شرایط اعضای خانواده نه فراغت کافی برای پرداختن به امور سیاسی را دارند و نه حوصله آن را.
دوم. روابط خانوادگی بیش از گذشته بر مدار فردگرایی قرار گرفته است. در فرض حاکمیت فرهنگ فردگرایانه، تعلقات گروهی کاهش مییابد و اعضای خانواده به این ذهنیت میرسند که هر کس باید به خود بیاندیشد. اعضای چنین خانوادههایی کمتر از نسلهای گذشتة خود، احساس همبستگی اجتماعی میکنند و به امور اجتماعی کمتر علاقه نشان میدهند. بهعلاوه، فرهنگ فردگرایانه با آموزه «امر به معروف و نهی از منکر» که دلیل اصلی مسئولیتپذیری سیاسی زنان و مبتنی بر فرهنگ غمخواری و همگرایی است، کمتر تناسب دارد.
سوم. آشفتگی مرزها و بر هم خوردن مرزهای زنانگی و مردانگی، به همراه فرهنگ فردگرایانه، موجب میشود زن در سلسله مراتب اقتدار، نقش کلیدی خود را در حمایت از سرپرست خانواده، ولایتپذیری، توقیر و خیرخواهی صلحجویانه و همچنین در شرایط بحرانی، نشان ندهد. در نتیجه اعضای خانواده به الگویی صحیح از مشارکت با رهبران در سطوح گوناگون مدیریتی، از مدیریت بخش، شهر و استان تا مدیریتهای کلانتر و همچنین به معادله صحیح رفتار در موقعیتهای خاص و بحرانی نمیرسند. به نظر میرسد نهادهای تبلیغی و نهادهای اجتماعی دیگر هر یک به گونهای، این سلسله مراتب را تخریب کردهاند. از سوی دیگر با کنارهگیری پدر از موضع سرپرستی، الگویی صحیح از غمخواری و دلسوزی به اعضای خانواده ارائه نمیشود تا براساس آن شرکت در حوزة سیاسی با موازین صحیح آن آموخته شود.
چهارم. توجه به مصالح اجتماعی و سیاسی و عنصر «جدیت»، لازم و ملزوم یکدیگرند و آنچه به تضعیف اراده و جدیت آحاد جامعه بینجامد، میتواند ضریب اهتمام به مشارکت سیاسی را در مواردی که به صرف هزینههای قابل توجه انسانی، زمانی و اقتصادی نیاز است، کاهش دهد. امروزه کالاهای فرهنگی، بیش از هر زمان دیگر، لذتگرایی غافلانه را ترویج میکنند و هرچه موانع جدیت از جمله لودگی غنا و لهو و لعب گسترش یابد، آثار خود را بر علائق و رفتارهای سیاسی نیز نمایان خواهد کرد.
پنجم. سیاستزدگی و نگاه ابزاری به سیاست، هر دو از عوامل مؤثر بر سیاستگریزی به شمار میآیند. هرچه تصویر افراطی و غیراخلاقی از امور سیاسی به جامعه ارائه شود و هرچه مرزهای میان سیاست و اخلاق پررنگتر شود، نتیجة آن گریز از سیاست در میان اقشار و خانوادههایی است که میخواهند هزینههای غیر متعارف و نابهجا برای عمل سیاسی خود نپردازند. بسیاری از خانوادهها به عیان مشاهده کردهاند که جملة تاریخی «سیاست ما عین دیانت ماست»، در عملکرد بسیاری از فعالان سیاسی به تمسخر کشیده میشود. از سوی دیگر بسیاری از بانوان احساس میکنند به حضور آنان در عرصههای رایج سیاسی، از جمله فعالیتهای حزبی، نگاهی ابزاری میشود و زنان را برای منافع خود فرامیخوانند.
ششم. تمرکز فعالان سیاسی بر بخشهایی خاص از مشارکت سیاسی، مانند حضور زنان در عرصة مدیریت سیاسی و مناصب حزبی، علاوه بر آنکه سبب غفلت از مقولة عمل غیررسمی سیاسی، فرهنگ و جامعهپذیری سیاسی شده است، این پیام را با خود دارد که سیاست مقولهای مردانه است و زنان باید از آن کناره بگیرند.
فعالان کشور نیز به جای آنکه زمینة مشارکت همه جانبة زنان و بالا بردن ظرفیت سیاسی خانواده را وجهة اصلی همت خود قرار دهند، انرژی اصلی خود را صرف اموری میکنند که در این درجه از اهمیت قرار ندارند. این نقیصه، از نادیده گرفته شدن مقولة «قدرت نرم» و تمرکز بر ابعاد سختافزاری قدرت ناشی میشود، چنانکه بخشی از این مشکل نیز به گرفتار آمدن در مرزبندیهای ساختگیِ اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع باز میگردد.
اگر به برخی از جریاناتی که در سالیان اخیر با عناوینی چون «جنبش زنان»، «کمپین»ها و «فمینیسم شبکهای» فعالیت کردهاند، توجه کنیم به وضوح خواهیم دید که چگونه موضوعات اجتماعی از جمله مسائل زنان، موضوعات صنفی و حتی منازعات اخلاقی در مواردی مانند دامهای اخلاقی در داشنگاه سهند تبریز و دانشگاه زنجان، بهانه و یا مقدمهای برای منازعات سیاسی است؛ از این رو نباید این مرزبندیها را جدی برشمرد.
هفتم. ضعف نگاه آیندهنگر و مبناگرا در کشور که به تأثیرگذاریهای وهلهای، تصمیمگیریهای عجولانه و عملزدگی تمایل دارد و تصمیمگیریهای مهم را در شرایط روانی آشفته انجام میدهد، تأثیر خود را بر حوزة سیاست نیز بر جای گذاشته است. احزاب خلقالساعه و احزابی که فعالیت خود را بر محوریت انتخابات و بر زمانهای خاص متمرکز میکنند و بیحوصلگی فعالان عرصة سیاست برای درگیر شدن با امور زنان، شواهدی بر این مدعا هستند. این فضا البته با سبک و سیاق زنانه که به صبر و حوصله و فرصت لازم برای تأثیرگذاری نیاز دارد، سازگار نیست. از این رو فعالان سیاسی به تمرکز بر عرصههای زنانة سیاست که بیشتر در فرهنگسازی و عمل غیررسمی سیاسی تجلی مییابد، تمایلی نشان ندادهاند.
هشتم. جنسیتزدگی از آفتهایی است که غالباً زنان عامل آن بودهاند. چنان که گفته شد، غایت عمل سیاسی باید اقتدار جامعة اسلامی و غلبة ایمان بر کفر باشد و مصالح صنفی و گروهی در همین راستا و به همین منظور مورد التفات قرار گیرد. متأسفانه بسیاری از فعالان سیاسی زن، جامعة زنان و یا حتی بخشی از زنان را از کل جامعه جدا میکنند و منافع صنفی را در چارچوبی غیر از مصالح عمومی جامعه پی میگیرند. این نکته البته میتواند تا حدودی از احساس نادیده گرفته شدن در سیاستهای عمومی ناشی شود. بنابراین آنان احساس میکنند باید به عنوان مکمل و مصحح فعالیتهای سیاسی مردان، بهطور خاص، به موضوعات مورد غفلت، یعنی مسائل زنان توجه کند.
5- زن، خانواده، سیاست؛ بایستهها
چه بخواهیم و چه نخواهیم زنان تمایل کمتری به ورود در عرصههای رقابتی سیاسی دارند و بسیاری از بحثهای سیاسی برای آنان جذاب نیست. محافل مردانه را بحثهای سیاسی داغ میکند و محافل زنانه را بحثهای خانوادگی و آنچه دربارة «جمال» باشد. این تفاوتها ضرورتاً از نقاط خلأ خاصی حکایت ندارد تا برای یکسانسازی آن اقدامی لازم باشد. در عین حال توجه به این تفاوت در سیاستگذاریها و برنامهریزیها راهگشاست. دیگر آنکه زنان در حوزة سیاست محافظهکارتر به نظر میرسند و خطرپذیری کمتری دارند. ا این تفاوت گاه با عنوان ویژگی صلحطلبی زنان و گاه روحیة رقابتگری مردان توضیح داده میشود.
اگر برای مردان بحثها و رفتارهای سیاسی هم مسئولیت و هم سرگرمی است، برای زنان بُعد تفریحی و ماجراجویانة سیاست کمتر مطرح میشود و زنان عطش روانی خود را از طرق دیگری سیراب میکنند و بیشتر احساس مسئولیت است که ظرفیت آنان را در این امر آزاد میسازد.
با این مقدمه میتوان نکاتی را به عنوان بایستههای مربوط به حضور سیاسی زن و خانواده مطرح کرد؛ برخی از این موارد زمینهساز است و برخی مانعزدا.
اول. اصلاح الگوی ارتباطی دولت با خانواده؛ به کارگیری ظرفیت حداکثری خانواده و زنان در فرآیند جامعهپذیری سیاسی و تقویت اخلاق سیاسی، به سیاستهای دولت در قبال خانواده، و پیش فرض اقتداربخشی به خانواده و حمایت از مادری و همسری مبتنی است. امروزه در کشورهای غربی الگوهای متفاوتی از تعامل دولت و خانواده را ارائه شده و آثار گوناگونی نیز بر جای میگذارد. برای مثال در حالی که دولت سوسیال دموکرات سوئد برابری اجتماعی را پیش فرض خود قرار میدهد و امتیازاتی را از جمله افزایش مهدکودکها و مداخله دولت در فرآیند تربیت فرزندان، به زنان برای حضور هرچه بیشتر در فعالیتهای اجتماعی تخصیص میدهد، دولت آلمان با پیش فرض قرار دادن یکپارچگی اجتماعی و حمایت از شکل سنتی خانواده، ضمن اتخاذ سیاستهایی برای برخورداری تمام شهروندان از حداقلهای زندگی، حمایت از مادری را در دستور کار قرار میدهد و از میان زنان، کسانی را که، در قالب اشکال رسمی، تشکیل خانواده دادهاند، بر زنان مطلقه و زنانی که ازدواج رسمی نکردهاند، ترجیح میدهد. سیاست خانواده در آلمان به گونهای طراحی شده است که مادران بتوانند در خانه بمانند و از فرزندان خود مراقبت کنند.
روشن است که اتخاذ هر یک از دو سیاست فوق آثار مختلفی بر تأثیر جامعهپذیرانة مادران بر فرزندان، از جمله در حوزة سیاسی، بر جای خواهد گذاشت.
دوم. اصلاح الگوی سبک زندگی؛ چنانکه گفته شد نشاط سیاسی هم سبکبالی شخصیتی و هم فراغت زمانی میطلبد و غلبة رفاهزدگی بر خانواده، هم اعضا را دنیا زده و سنگین میکند و هم با افزایش دغدغة معاش، حساسیتها و فرصتها را بر مسائل اقتصادی و رفاهی تمرکز خواهد داد. بنابراین پیشنیاز سیاسی شدن جامعه، به گونهای پایدار و اثرگذار، اصلاح الگوی سبک زندگی و بیرون آمدن خانواده از «خوش باشی در زمان حال» به زندگی آیندهنگرانه، مسئولیت محور، جمعگرا و مصلحت مدار است.
تجربه حوادثی مانند وقایع سال 88 نشان داد که آنگاه که مسئلهای سیاسی به عنوان موضوعی حساس و حیثیتی مطرح باشد، خانواده با تمامی اعضای خود در قبال آن احساس مسئولیت کرده، در آن مشارکت میکند. ویژگی وقایع
سال 88 آن بود که هم مسئولان نظام، هم اطراف نزاع و هم دوست و دشمن آن را جدی گرفتند و تمام ظرفیت خود را به کار گرفتند و از آن استفاده کردند و خانواده ایرانی که صحنة دیگری را خطیر تشخیص داده بود، نسبت به آن واکنش نشان داد.
بنابراین به میزانی که خانواده برای موضوعی ارزش میدهد، با آن مواجه میشود و برای آن هزینه نیز خواهد کرد؛ اما باید پرسید چرا خانواده تنها با موضوعاتی اینچنین خطیر درگیر میشود و موضوعات دیگر را واجد شرایط لازم برای مداخله ارزیابی نمیکند؟
به نظر میرسد نکته اصلی آن است که آستانة احساس مسئولیت سیاسی در خانواده بالا رفته است، یعنی محرکهای سیاسی به راحتی نمیتوانند خانواده را متلاطم و درگیر کنند و بخشی از این نقیصه به الگوی سبک زندگی بازمیگردد.
سوم. مدیریت روانی جامعه؛ هماکنون ابزارهای رسانهای که سرگرمی را از حاشیه به متن زندگی آوردهاند، فرهنگ جدیت را تحتالشعاع قرار میدهند و جذابیتهایی، به ویژه برای قشر زنان، بههمراه دارند تا بیشتر وقت و دغدغه خود را با رسانهها تقسیم کنند و مجال کمتری برای ورود به عرصههای سیاسی اجتماعی باقی بماند. در چنین فضایی مسئولیت نهادهای تبلیغی و مدیریتی جامعه آن است که با شناسایی ابعاد روانشناسانة زنان و با اتخاذ سیاست خانوادهگرایانه در تبلیغ، احساسات مذهبی و فطری زنان را با مسائل مهم اجتماعی و سیاسی درگیر کنند تا زنان نسبت به مسئولیتهای سیاسی خود احساس مسئولیت کنند.
در اینجا لازم است به آسیب موجود در نهادهای تبلیغی رسمی و غیررسمی کشور اشاره کنیم که ناتوانی خود را در ترسیم مرزبندیهای سیاسی و تقویت آگاهیها و احساس مسئولیت عمومی، آشکارا نشان دادهاند. امروزه نهادهای تبلیغی دینی، سیاستی روشن و مدون در قبال خانواده و حوزة سیاست ندارند و رسانة ملی با وجود سیاستزدگی در برخی عرصهها تا حدودی در حوزة هنری سیاستگریز است. برای مثال با وجود آنکه برخی آثار هنرمندان غربی، تلاشهای به نسبت خوبی برای ارتقاء آگاهیهای سیاسی به شمار میآید، رسانة ملی از ظرفیتهای جامعة هنری ایران برای این مقصود کمتر بهره گرفته است. مبلغان روحانی نیز در سالیان گذشته به جای آنکه در فرآیند جامعهپذیری سیاسی، نقش فعالتری ایفا کنند، بیشتر بر لایة بیرونی رفتار سیاسی متمرکز شدهاند. گرچه استاد شهید مرتضی مطهری، در دهة 1350 ورودی علنی، اما کمرنگ به مباحث سیاسی انقلابی نشان داد، اما ایشان با تمرکز بر حوزة فرهنگ و تبیین قواعد مربوط به درک سیاسی، کسانی را در محضر خود تربیت کرد که از فعالان نهضت اسلامی بودند.
چهارم. ارائه الگوهای مشارکت سیاسی زنانه؛ چنانکه گفته شد، زنان برای حضور در برخی صحنههای سیاسی انگیزة کمتری دارند و روابط خانوادگی و اجتماعی برای آنان جذابتر است. این نکته را میتوان ظرفیت بهشمار آورد. اگر بصیرت و آگاهی سیاسی زنان افزایش یابد و به ابعاد سیاسی در روابط خانوادگی و اجتماعی توجه کنند، میتوان در جهتگیری، انگیزه و ارتقاء عملکرد آنان تأثیر گذارد. برای مثال میتوان زمنیهای فراهم کرد که در جلسات خانوادگی، محفلهای زنانه و برنامههای خانوادگی صدا و سیما، کالاهای فرهنگی که امروز بخشی از سبد هزینهای خانوار را تشکیل میدهد و مورد دغدغة اعضای خانواده است، با پیوست سیاسی آن (چگونگی تسلط بیگانگان از طریق کالاهای فرهنگی) به بحث گذاشته شده و چگونگی مواجهه با آن بررسی شود و نیز تأسیس و ادارة فرهنگسراهای مربوط به دختران، نوجوانان و بانوان، تربیت نسل انقلابی و تقویت بصیرت سیاسی و روحیة انقلابی را به یک هدف تبدیل کرد.
از سوی دیگر به دلیل تمایلات و کارکردهای خاص زنان، نیازمندیم تا آنان را به عرصههایی از فعالیت سیاسی امروزی، که آرامش، متانت و سهولت بیشتر و نتایج جزئی و ملموستری دارند، هدایت کنیم. گرچه میتوان رأیدهی را مصداقی از مشارکت سیاسی کمزحمت و روان دانست، اما قطعاً میتوان مصادیق بیشتری برای آن یافت و یا طراحی کرد؛ حتی مصادیقی که به لحاظ پایداری فعالیت، اثرگذارتر باشد.
پنجم. توجه به جامعهپذیری سیاسی فرزندان؛ هماکنون بسیاری از والدین گله دارند که فرزندانشان چنان که باید روحیة انقلابی و انگیزة سیاسی ندارند. میتوان یکی از عوامل آن را ناکارآمدی خانواده در جامعهپذیری سیاسی فرزندان دانست. اگر مدار ارزشگذاریها در خانواده براساس اصل تولی و تبری باشد، حساسیتها به مسیرهای خاصی هدایت میشود و حتی در تفریحها و بازیها به گونهای ملایم به این نکات توجه خواهد شد و تأثیر خود را بر جای خواهد گذاشت.
دو ماجرای تاریخی زیر تأثیر این جامعهپذیری را آشکارا نشان میدهد:
حضرت زهرا(س) برای کودک خردسال خود، حسن(ع)، شعری با این مضمون میخواند:
حسن جان مانند پدرت باش و ریسمان را از گردن حقبردار؛ خدای احسانگر را پرستش کن و با دشمن و کینهتوز دشمنی کن
یزید لعنة الله علیه در مجلسی که امام سجاد(ع) و عمرو بن الحسن، برادرزاده ایشان که یازدهساله بود، حضور داشتند به عمرو گفت: حاضری با فرزندم خالد کشتی بگیری؟ عمرو گفت: کشتی نه، اما اگر میخواهی کاردی به من و او بده تا با هم کارزار واقعی کنیم». رسانهها، آموزش و پرورش و نهادهای تبلیغی میتوانند در بازتولید صحیح فرهنگ سیاسی و جامعهپذیر کردن سیاسی نسل نو، فعالتر رفتار کنند.
ششم. تهذیب فضای سیاسی؛ در مباحث مربوط به روانشناسی اجتماعی، عوامل اجتماعی که در شکلگیری تصورات و ادراکات ما مؤثرند مورد توجه قرار میگیرد. اگر خانوادة ایرانی در دهة 1380 تصور چندان مناسبی از حوزة سیاست ندارد، باید یکی از عوامل آن را عملکرد نهادهای قدرت و شخصیتهای سیاسی دانست. خانواده باید برای بازسازی ادراک از حوزة سیاست، احساس کند فضای سیاسی فضای پاکی است که هزینه کردن برای آن ارزش دارد. چنین احساسی را در درجة اول، مسئولان و فعالان سیاسی کشور القا میکنند. انتظار میرود که شخصیتهای سیاسی با اصلاح رویة سیاسی خود، الگویی اخلاقمحور را به نمایش گذارند و آرامش و متانت، مدارا، انصاف، حقگرایی، آگاهی بخشی، وحدت و ولایتمداری را نشان دهند.
به علاوه باید خانواده و آحاد جامعه را ارج نهیم و آنها را در مسائل سیاسی جامعه درگیر نماییم و آنان را تا جایی که امکان دارد در جریان پشت صحنه مسائل و حوادث قرار دهیم. اگر فرهنگ مماشات در نهادهای گوناگون به عدالتمحوری تبدیل شود، برای مثال مردم احساس کنند که اعمال فشارهای سیاسی در جریان رسیدگی به دانه درشتها تأثیری ندارد و مدیریتها و مناصب سیاسی و حتی مذهبی براساس رودربایستی و تسامح واگذار نمیشود، اعتماد مردم به حوزة سیاست جلب خواهد شد. به عبارت دیگر یکی از عوامل جذب خانوادهها به حوزة سیاست، افزایش «سرمایة اجتماعی» است.
گرچه آنچه گفته شد بایستههای پیش روی ماست، اما بهطور قطع تمام آنچه که در این مجال میتوان گفت نیست پیشنیاز دستیابی به سیاستها و برنامههایی روشن در این زمینه، به انجامدادن پژوهشهایی نیاز دارد که به استناد آموزههای محکم در باب ویژگیهای تکوینی و کارکردی زنان، ظرفیتهای زن و خانواده و مسئولیتهای سیاسی زنان و نهاد خانواده و پس از بازنگری در شاخصهای توسعه و مشارکت سیاسی، الگویی از مشارکت سیاسی زنانه و خانوادهمحور را ارائه دهد و اقتضائات آن را در نهاد تعلیم و تربیت، نهاد حکومت و حوزة اقتصاد ملاحظه کند و پیشنهاداتی برای اصلاح الگوی توسعه کشور نیز برشمارد. این فرصت را مغتنم میشماریم و پژوهشگران و کارشناسان را به حضور فعال در این عرصه فرا میخوانیم.