تاریخ از فهم سیاسی زن سنتی حکایت میکند
آرشیو
چکیده
تصویری که معمولاً از زن سنتی دوره قاجار در ذهن داریم،ً زنی بیسواد، خرافاتی، تحقیرشده و گرفتار در یک نظام به شدت مردسالار، پوشیده در چادر و روبند است که تنها همّ و غم زندگیاش شوهرداری و بچهداری و تنها دغدغههای فکری او تنظیم و بهبود روابط با هووها یا اقوام و همسایههاست. ساعات روزش به پخت و پز و شستوشوی و دوختودوز میگذرد و تفریح او گپزدن و غیبتکردن با همسایهها یا شرکت در مجالس روضه است. اما آگاهی سیاسی و بالاتر از آن، مشارکت سیاسی این زنان شاید به سختی قابل باور باشد. در این مقاله برآنیم، تا تصویری صحیح از میزان فهم ودرک سیاسی زنان در دوران مشروطه ارائه دهیم.متن
تصویری که معمولاً از زن سنتی دوره قاجار در ذهن داریم،ً زنی بیسواد، خرافاتی، تحقیرشده و گرفتار در یک نظام به شدت مردسالار، پوشیده در چادر و روبند است که تنها همّ و غم زندگیاش شوهرداری و بچهداری و تنها دغدغههای فکری او تنظیم و بهبود روابط با هووها یا اقوام و همسایههاست. ساعات روزش به پخت و پز و شستوشوی و دوختودوز میگذرد و تفریح او گپزدن و غیبتکردن با همسایهها یا شرکت در مجالس روضه است.
آگاهی سیاسی و بالاتر از آن، مشارکت سیاسی این زنان شاید به سختی قابل باور باشد. این تصویر از زن سنتی، حتی در دوران کنونی نیز جایی گوشه ذهن بسیاری از ما وجود دارد و نوع نگاه روشنفکران جامعه به زن سنتی، چنین ذهنیتی را دامن میزند. ذهنیتی که آگاهیهایی که از کانالهای غیرروشنفکری به دست آمدهاند را معتبر، مؤثر و قابل اعتنا نمیداند و زن سنتی را به دلیل دوری از محافل روشنفکری و فاصله داشتن با این نوع افکار، فاقد توان برای مشارکت سیاسی ارزیابی میکند.
بررسی وقایع تاریخی یک قرن و نیم اخیر و تفاوت نوع حضور زنان سنتی و روشنفکر در وقایع سیاسی، اطلاعات مهمی درباره وضعیت آگاهی و مشارکت سیاسی زنان و گروههای مرجع تأثیرگذار بر آنان به دست میدهد که میتواند چراغی برای امروز بیفروزد و ریشه جریانات فرهنگی و سیاسی کنونی را نیز به روشنی نشان دهد.
ضعیفههای فعال سیاسی، پیش از مشروطه
بخشی از تصویر ذهنی ما از زن سنتی دوران قاجار با واقعیت تطابق دارد. بیسوادی و جهل عموم مردم، رواج خرافهپرستی میان زن و مرد، فقر، تحقیر زنان و دخترانی که ضعیفه خطاب میشدند و شرایطی از این دست، حقیقتاً بر زندگی مردم و از جمله زنان حاکم بود؛ اما نمونههایی از کنشگری و فعالیت اجتماعی و سیاسی زنان نیز در تاریخ ثبت شده است که آگاهی و ظرفیت بالای آنان را در اصلاح و تغییر شرایط نشان میدهد و نگاه ما به زن سنتی را اصلاح میکند.
نمونه بارز این کنشگری و حضور سیاسی و اجتماعی در نهضت مشهور تنباکو نمایان میشود. ناصرالدین شاه در سال 1269 شمسی، امتیاز دخانیات کشور را با قراردادی استعماری به ماژور تالبوت واگذار میکند. شرکت انگلیسی شعبههای خود را در شهرهای ایران راهاندازی میکند و جماعتی از کارگران و کارمندان زن و مرد انگلیسی وارد ایران میشوند. به گفته عباس میرزا ملک آرا، برادر ناصرالدین شاه، «مردان فرنگی به تازگی چندین حجره گشودند و همه دختران فرنگی نورس و زیبا که به وضع دلکش و دلربا خود را ساخته، اجناس عالی و فاخر خود را به وصفی هر چه دلخواهتر در معرض نظر و حسرت تماشاچیان میگذاشتند و از هر سو در پی تاراج عقل و دین مسلمانان دلداده به اسم و عنوان داد و ستد بودند» مردم و علما علاوه بر آغاز تهاجم فرهنگی، نگران ریشهدواندن سریع شرکت انگلیسی و سرنوشتی مشابه هندوستان برای ایران بودند و این هجمه را مقدمهای برای مستعمره شدن ایران برمیشمردند.
مخالفتها با این قرارداد آغاز میشود، اما شاه، اعتراضات را سرکوب میکند و روحانیان معترض را تبعید میکند تا آنجا که میرزای شیرازی فتوای مشهور تحریم مصرف توتون و تنباکو را تا هنگام لغو قرارداد از شهر سامرا صادر میکند و علما در شهرهای سراسر کشور این فتوا را به مردم اعلام میکنند و مبارزه رنگی تازه به خود میگیرد.
زنان نیز در این قیام همگانی، نقشی همدوش و گاه برجستهتر از مردان ایفا میکنند. زنان حرمسرای ناصرالدین شاه و حتی سوگلی شاه، یعنی انیسالدوله از تهیه قلیان برای شاه سرباز میزنند، زیرا مرجع تقلیدشان مصرف دخانیات را حرام اعلام کرده است. شاه با میرزا ابولقاسم آشتیانی، روحانی مبارز تهرانی، اتمام حجت میکند که یا باید در ملأ عام قلیان بکشد یا از ایران خارج شود.
زنان پیشاپیش مردان در اطراف محل سکونت آشتیانی جمع میشوند و حمایت خود را از او اعلام میکنند. سپس به سمت بازار تهران میروند و تمامی مغازهداران را وادار به تعطیلی میکنند. پس از آن برای تهییج و تحریک مردان، تمام سرها را از روی چادرها گل گرفته و فریاد و فغانکنان به طرف ارگ دولتی میروند و میگویند: «ای خدا! میخواهند دین ما را ببرند و علمای ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند. اموات ما را فرنگیان دفن کنند و بر جنازه ما فرنگیان نماز بخوانند». مردان نیز به دنبال آنان «وا اسلاما» گویان با گریه و زاری حرکت میکنند.
کامرانمیرزا به آرامکردن جمعیت اقدام میکند، اما زنان او را به باد ناسزا میگیرند. از سوی دیگر خبر میرسد امام جمعهای که وابسته به دربار است میکوشد حکم تحریم تنباکو را در مسجد شاه تخطئه کند. زنان به مسجد میروند و به شرح شیخ حسن کربلایی «یکدفعه آغاز فریاد و فغان کرده و یکجا نیز به تفصیلی که شرح دادنی نیست، قیامت کردند. تا خواستند و توانستند از گفتار و فحش و ناسزا درباره مخاطب حاضر نیز فروگذاری نداشتند....[و فریاد زدند] اگر امروز مردان ما مانند زنان باید در خانه بنشینند، ما زنان جامه مردان پوشیده، به میدان آمدهایم و برای استرداد حق از دست رفته خود، جانبازی خواهیم نمود». در جواب روحانی درباری که میخواست موضوع را از سطح یک جهاد دینی به یک اعتراض ساده به تصمیم شاه تنزل دهد، فریاد زدند: «ما نه با پادشاه طرفیم و نه با شخصی دیگر. ما اجرای حکم خدا را خواهانیم.» زنان، سپس، واعظ درباری را به زور از منبر پایین میآورند و دوباره به میدان ارگ بازمیگردند و حتی هدف گلوله نیز قرار میگیرند. این فعالیتها تا لغو قرارداد ادامه پیدا میکند. عکسالعمل زنان و نحوه احتجاج آنان با روحانی درباری، عمق بینش آنان نسبت به مسئله و همچنین میزان پیروی آنان از مرجعیت شیعه را نشان میدهد.
در تبریز نیز زنی به نام زینب، دوشادوش مردان بهپا میخیزد و هنگامی که بازاریان تبریز با تهدید مأموران دولتی به گشودن دکانها مجبور میشوند، با گروهی از زنان مسلح وارد بازار میشود، بازاریان را مجبور به تعطیلی مغازهها میکند و به سرعت میگریزد. در شیراز جمیعتی قریب به سه تا چهار هزار نفر زن و مرد برای اعتراض در شاه چراغ جمع میشوند.
نمونه دیگر از حضور زنان در مسئله نان است. کمبود نان در تمام دوران حکومت ناصرالدین شاه و جانشینان او ادامه داشت؛ علاوه بر قحطی، خشکسالی و خرابی راهها، سوءاستفاده دولتمردان و احتکار گندم نیز از جمله دلایل کمبود نان برشمرده شده است. مردان و زنان تهران بارها به این مسئله اعتراض کردند، اما مشکل نان تا آخر سلسله قاجاریه پابرجا بود. در یکی از این اعتراضات، زنان جلوی کالسکه شاه را در بازگشت از شکار گرفتند و پس از درگیری با محافظان و رسیدن به شاه، از کمبود نان و کیفیت بد آن شکایت کردند. شاه وعده داد مشکل را حل کند، اما از سوی دیگر نیز دستور داد دروازههای شهر را برای سرکوب شورش ببندند. زنان به نگهبانان دروازه هجوم میآورند و درگیری رخ میدهد و چندین نفر از آنان مضروب میشوند.
شاه، کلانتر را به دلیل ناتوانی او در کنترل شورش، اعدام میکند، اما غائله تمام نمیشود. روز بعد نیز زنان تجمع میکنند و درگیریهایی میان آنان و نظامیان رخ میدهد. در نهایت وزیر دارالخلافه که گویا در احتکار آرد دست داشت، از کار برکنار میشود و علما از مردم میخواهند که غائله را پایان دهند. در تبریز نیز زینب باجی در رأس گروهی از زنان معترض و گرسنه، به انبار یکی از محتکران حمله کرد و آنجا را تصرف نمود و گندمها را میان مردم فقیر تقسیم کرد .
این وقایع، چند نمونه برجسته از حضور سیاسی و اجتماعی زنان پیش از مشروطه بود. شرکت زنان در قیام مردم تهران علیه «گریبایدف» روسی و جنگیدن زنان مناطق سراب و اردبیل با قشون روس نیز از جمله موارد دیگری است که در کتابهای تاریخی یا افواه عمومی مردم آن مناطق، وجود دارد.
حضور زنان و مردان در تشکلهای سنتی دینی
در پس این نمونههای برجسته از حضور سیاسی و اجتماعی زنان و مردان، شبکههای اجتماعی قدرتمند و تشکلهای دینی مقتدری وجود داشت که شناخت آنها برای فهم وقایع خاص تاریخی ضروری است. سیاحانی که در دوران صفویه و پس از آن دوران افشاریه و زندیه به ایران آمدند، از حضور پررنگ زنان در هیئتهای مذهبی خبر دادهاند.
برخی عکسها نشان میدهد واعظ در پس پرده برای زنان سخنرانی میکند. جلسات زنانه در تمام این سالها برقرار بود و مرجعیت شیعه سازوکار کارآمدی برای آگاهیبخشی و تأثیرگذاری بر عموم مردم را در اختیار داشت. عکسهایی از حضور زنان و مردان در سبزهمیدان تهران وجود دارد که برای مراسم مذهبی جمع شده بودند.
مکتبخانههایی در تمام شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاها برقرار بود و دختران و پسران تا رسیدن به سن خاصی، در کنار هم و پس از آن به صورت جداگانه، از زنان یا مردان، قرآن و تعلیمات دینی یاد میگرفتند. همین شیوههای اطلاعرسانی در مقاطعی مانند جنبش تحریم تنباکو به علما کمک کرد و مردم سراسر کشور را به راحتی بسیج نمود. همین قدرت بود که دول استکباری را نگران کرد و برای تضعیف و حذف آن مصمم ساخت.
جایگاه زنان در جریانات نوپای منورالفکری
سفرهای ایرانیان به فرنگ و بهت و حیرت آنان از پیشرفتهای مغربزمین و شیفتگی سکرآور در مقابل آن فرهنگ، در اوایل سلسله قاجاریه آغاز شد و در دوره ناصری به اوج خود رسید. بسیاری از ایرانیان فرنگرفته، عضو لژهای فراماسونری شوند یا از سر همان شیفتگی، عزم کردند تا فرهنگ و شیوه زندگی غربی را برای نجات و ترقی در ایران پیاده کنند.
کشورهای صاحبنفوذی مانند بریتانیا نیز بر اساس سیاستهای سلطهجویانه، تغییر در باورها و فرهنگ ایرانیان را سودمند میدانستند و بنابراین فرقههایی مانند بابیت و بهائیت را حمایت میکردند. تأسیس مدارس به سبک اروپایی نیز روش مؤثر دیگری بود که انگلستان و دیگر کشورهای غربی در ایران دنبال میکردند. اگرچه دختران مسلمان در ابتدا حق تحصیل در این مدارس را نداشتند، اما بعدها با اجازه ناصرالدین شاه، دختران شخصیتهای برجسته، وارد این مدارس شدند و بیشتر آنان جزء منورالفکران آینده گردیدند.
هجمه فرهنگی غربیان در دوران پیش از مشروطه به تولد و تقویت جریانهای منورالفکری در ایران منجر شد که زنان نیز اگرچه با تعداد کم، به واسطه حضور همسران یا دیگر وابستگان درجه اولشان، در متن این جریانات حضور فعالی داشتند. معمولاً همه این گروههای منورالفکر، کم و بیش در نفی ارزشهای سنتی جامعه مسلمان ایران، همرأی بودند و به طور جدی تغییر وضعیت زنان نیز برای آنها محوریت داشت. این امر از جایگاه برجسته زنان در شکلدهی به فرهنگ جامعه ناشی میشد.
برداشتن حجاب زنان و اختلاط زنان و مردان، در کنار تحصیل و آزادی زن و حتی بیش از آن مورد توجه قرار گرفت و اساساً به عنوان مقدمه اهداف دیگر مطرح شد.
میرزا ابوالحسنخان ایلچی در کتاب حیرتنامه که حاصل سفر به مغرب زمین است، درباره یکی از مجالس بزم با آب و تاب مینویسد: «آنجا که من در آن مجلس حیران بودم، میس پرسول گفت: چنان میفهمم که از اکل نمودن مرد و زن در جمعیت، تو را حیرت دست داده؛ انصاف ده که شیوه ما بهتر است یا شیوه شما که زنان را مستور دارید؟ گفتم: طریقه شما بهتر است؛ از رهگذر اینکه زن مستوره چشم بسته و همچو مرغی که در قفس حبس شود، میباشد و چون رهایی یابد، قوت پرواز به طرف گلشن ندارد و زن پرگشوده به مصداق اینکه؛ مرغان گلشن دیدهاند، سیر گلستان کردهاند، به هر کمالی آراسته گردند و چون من سیاحت بسیار کردهام، مانند شما زنی به این همه کمالات معنوی و صوری و آراستگی ندیدم ». چنین تفکری، اگر چه به دلیل فرهنگ ریشهدار ایرانی- اسلامی نمیتواند اهداف خود را با صراحت اعلام کرده، اجرا کند، اما آرام آرام بر جمعی از مردم تأثیر میگذارد. گلایههای تاجالسلطنه، دختر ناصرالدین شاه و برخی زنان و مردان دیگر از حجاب چادر، نشانه نفوذ چنین تفکری است.
فرقه بابیه نیز که در دوران ناصری فعالیت داشت، برای اولین بار کشف حجاب را در ایران عملی کرد. قرهالعین، یکی از 18 نایب سید علی محمد باب بود که پس از او رهبری جریان بابیه را برعهده داشتند. او در اولین کنگره بهائیان که برای تنظیم سیاستهای آتیشان در چادری در دشت بهدشت برگزار شده بود، ناگهان بدون حجاب و با آرایش وارد مجلس شد و عملش را چنین توجیه کرد که تاکنون شریعت محمدی، احکام را مشخص میکرد، اما اکنون این شریعت نسخ شده است و احکم شریعت بعدی، یعنی بهائیت نیز هنوز تعیین نشده است؛ بنابراین در فاصله میان دو شریعت، عمل به هیچ حکم شرعی واجب نیست. این عمل چنان تکاندهنده بود که تعدادی از مردان مجلس به خود آمدند و از فرقه بابیه بیرون رفتند، اما حسین علی بهاءالله از قرهالعین حمایت کرد. پس از آن، ضدیت با حجاب در فرقه بابیه با قوت دنبال شد که آثار آن را میتوان بعدها در دوران مشروطه و پس از آن ملاحظه کرد.
یحیی دولتآبادی، از فعالان فرقه بابیه و بهائیه که در دوران مشروطه و پیش از آن ملبس به لباس روحانیت، اما مشهور به بابیگری است، 36 سال پیش از کشف حجاب رضاخانی به محمد علی فروغی گفت:« زنهای ما دیر یا زود از این چادر سیاه بیرون خواهند آمد». خواهر او، صدیقه دولتآبادی، بعدها جزء پیشتازان کشف حجاب در کشور شد.
در دوران ناصری و پس از آن، گاهی روی خوش به این جریانات منورالفکرانه نشان داده نمیشود، زیرا شاهان قاجار آن را تهدیدی برای قدرت خود میدانستند. ناصرالدین شاه پس از مدتی با فراموشخانه که میرزا ملکم خان آن را به تقلید از لژهای فراماسونری تأسیس کرده بود، مخالفت میکند، زیرا آنجا را محلی برای دسیسه علیه حکومت میداند. جلسات و انجمنهای مشابه نیز در دوران مظفرالدین شاه در خفا برگزار شد.
اردشیر ریپورتر- عامل شناختهشده استعمار انگلستان در ایران- در اولین انجمنهایی که به نام زنان تشکیل شده بود، حضور داشت. اولین گروه، انجمن آزادی زنان بود که در سال 1278 شمسی برای ورود زنان به فعالیتهای اجتماعی و معاشرت آنان با مردان تشکیل شد و طبق نظامنامه آن هر مردی به همراه زن یا دختر یا یکی از بستگانش میآمد و سخنرانیها درباره اوضاع و احوال زمانه، به عهده زنان بود.
انجمن مخدرات وطن را نیز کسانی مانند همسر یپرم خان ارمنی و صدیقه دولتآبادی پیش از مشروطه تشکیل دادند که اهداف خود را استقلال کشور، جلوگیری از نفوذ بیگانگان و ممنوعیت ورود کالاهای خارجی برمیشمردند. چنین انجمنهایی در جریان مشروطه و پس از آن تعدد یافت و فعالیت آنان به صورت مؤثرتر ادامه پیدا کرد.
زنان در نهضت مشروطه
در جریان ماجراهایی که به پیروزی نهضت مشروطه انجامید، زنان نیز همدوش مردان و غالباً به پیروی از علما، در فعالیتهایی مانند بست نشستنها، تظاهرات و مجالس وعظ که رنگ سیاسی نیز به خود گرفته بود، حضور داشتند؛ اما جریانانهای منورالفکری نیز در جریان مشروطه فعال بودند. اگرچه علما تودههای مردم را بسیج میکردند، اما منورالفکران چه در پوشش لباس روحانیت- چنان که واعظ بابیمسلک تهران انجام داد- و چه با نیروهایی که در این سالها تربیت شده بودند، بر جریان مشروطه تأثیر گذاشتند. تشخیص ردپای این جریانات میتواند به تحلیل شرایط پس از مشروطه کمک کند.
نمونههایی از حضور زنان در آن مقطع، مراقبت از علمایی بود که مباحث سیاسی را بر منبرها بیان میکردند. جمعی از زنان به رهبری همسر حیدرخان تبریزی، چماقهای خود را زیر چادر پنهان میکردند و در طول سخنرانی مراقب بودند تا عمال حکومت مزاحمت ایجاد نکنند. در جریان هجرت علما به آستانه حضرت عبدالعظیم، زمانی که تفنگچیهای صدر اعظم برای تهدید علما وارد صحن میشوند، زنان به روی پشتپام حرم میروند و با پرتاب سنگ، تفنگچیها را دور میکنند. در ماجرای توقیف فرزندان علما که برای مذاکره با صدراعظم آمده بودند نیز زنان به مظفرالدین شاه که بیخبر از همه جاست اطلاع میدهند که چه شده است. مظفرالدین شاه در نهایت با خواسته معترضان یعنی تشکیل عدالتخانه موافقت میکند، اما صدر اعظم و دیگر درباریان تعلل میکنند و قصد سرکوب سران و فعالان هجرت صغری را دارند.
مردم خشمگین در جریان دستگیری یکی از این روحانیون، به محل حبس او حمله کرده، او را آزاد کردند. حضور زنان در این واقعه چشمگیر است و میان آنها و قزاقها درگیری جدی رخ میدهد. به همین دلیل صدر اعظم فردای آن روز خروج زنان از خانهها را ممنوع اعلام میکند.
کشمکشها ادامه دارد تا کار به مهاجرت کبری به قم و تغییر خواسته مردم میرسد. این بار فرمان تشکیل مجلس شورا مطرح میشود. جمعی از مردان پس از مهاجرت کبری به سفارت انگلیس پناه بردند تا از تعدیهای صدراعظم در امان باشند. زنان آنها در شهر تظاهراتی برپا کردند و در نهایت پس از کشمکشهای بسیار، شاه با مشروطه شدن حکومت موافقت کرد.
اواخر پادشاهی مظفرالدین شاه، صدراعظم تصمیم گرفت برای تأمین بودجه کشور از دولت روس و انگلیس وام بگیرد. مجلس و مردم به شدت مخالف بودند و تصمیم گرفتند بانک ملی تأسیس شود و دولت از آن وام بگیرد تا به بیگانه وابسته نشود. در این ماجرا نیز داستانهای متعددی از فداکاریهای زنان شهرهای گوناگون نقل میشود. زنانی که جواهرات یا حتی وسائل خانه خود را فروختهاند تا سهام بانک ملی را بخرند. زنی در پای منبر سید جمال واعظ در تهران برخاست و گفت: «دولت ایران چرا از خارجه قرض کند؟ مگر ما مردهایم؟ من یک زن رختشوی هستم و به سهم خودم یک تومان میدهم. دیگر زنها هم حاضرند ».
گفتنی است که سید جمال واعظ، از روحانیون فعال در دوران مشروطه بود که مردم به دلیل انتسابش به روحانیت از او پیروی میکردند، اما در واقع جزء فرقه بابیه بود و اعتقادی به شریعت محمدی نداشت. چنین نمونهای، نفوذ جریان منورالفکری در بطن حوادث مشروطه و بهرهبرداری آنان از قدرت روحانیت در بسیج تودههای مردم و جلب اعتماد آنان را نشان میدهد.
محمدعلی شاه، جانشین مظفرالدین شاه با مشروطه مخالف بود و مجلس را به توپ بست؛ دوران استبداد صغیر با کشتن تعدادی از مشروطهخواهان که اطراف مجلس جمع شده بودند، آغاز شد. پس از چند روز، زنان جرئت کردند جسد کشتهها را از زمین بردارند و دفن کنند. پس از آن مشروطه خواهان تبریز قیام کردند و نیروهای حکومت شهر را محاصره کردند و قحطی پدید آمد. زنان تبریزی نیز در کنار مردان مجاهدت بسیاری در این دوران از خود نشان دادند. ناظمالاسلام کرمانی مینویسد: «عورات آذربایجان قطار فشنگ میبندند و با حالت محزونی بچه خود را شیر میدهند و مانند نره شیران در میدان جنگ میکوشند که دست بیناموسی به آنها دراز نشود».
یکی دیگر از محققان تاریخی درباره عکسی از یک دسته شصت نفری از زنان چادر به سر و تفنگ به دست ایرانی سخن میگوید که محافظ یکی از سنگرهای تبریز بودند.
پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، ماجرای اولتیماتوم روسیه پیش آمد. دولت روس از ایران خواست مورگان شوستر آمریکایی را اخراج کند. زمزمههای تسلیم در برابر این خواسته از مجلس به گوش میرسید، اما بسیاری از مردم خواستار مقاومت بودند. تظاهرات گوناگونی در شهرهای مختلف از جمله تهران برپا شد. زنان نیز علاوه بر شرکت در تظاهرات، نطقهای آتشینی در مذمت تسلیم به روسیه ایرادکردند.
روزنامهها ماجرای اعتراض اعضای یکی از انجمنهای زنانه به نمایندگان مجلس را در این مقطع زمانی برجسته کردند. انجمن مخدرات وطن در حالیکه سلاح خود را زیر چادرها مخفی کرده بودند به دیدار رئیس مجلس رفتند و هشدار دادند: «اگر وکلای مجلس در انجامدادن فرایض خود و محافظت و برقرارداشتن شرف ملت ایران تردید کنند، مردان و فرزندان و خودمان را کشته، اجسادشان را همین جا میاندازیم».
تفاوتها آشکار میشود
شیخ فضلالله نوری در ابتدا از حامیان مشروطه بود و به دلیل جایگاه برجستهای که میان مردم تهران داشت، تأثیر انکارناپذیری در بسیج تودهها و جلب اعتماد آنان ایفا میکرد اما وقتی قرار بود قانون اساسی کشور نوشته شود، او خواستار مشروطه مشروعه و توجه به احکام دین اسلام و مذهب شیعه جعفری شد. در اینجا راه منورالفکران از شیخ جدا شد و مرزها آشکار گردید.
کار به جایی میرسد که مشروطهخواهان پس از فتح تهران، شیخ فضلالله را به جرم استبدادخواهی و فساد فی الارض دار زدند تا هشداری به دیگر مذهبیان داده باشند. شکاف میان آنها که دغدغه دین اسلام داشتند و مشروطهخواهان سکولار، از این مقطع آغاز شد و کسانی که بصیرت شیخ فضلالله را نداشتند، با گذشتن زمان و آشکارتر شدن مقاصد مشروطهخواهان حاکم، متوجه اوضاع گردیدند.
آیتالله بهبهانی از مشروطهخواهان مشهور و میانهرو بود که حتی در ابتدا راه خود را از شیخ فضلالله جدا کرد؛ عمال روشنفکر تندرو، یک سال پس از شهادت شیخ، او را ترور کردند. حرکتهای زنان نیز تحتتأثیر چنین فضایی قرار داشت.
تحلیل این وضعیت، باید با تفکیک جنبش مشروطهای که پیش از مداخله سفارتخانهها وجود داشت، یعنی همان جنبشی که علما در رأس آن بودند و مشروطهای که روشنفکران در رأس آن بودند، صورت گیرد. زنان همچنان حضور داشتند، اما روند آن تغییر کرد. برای نمونه عدهای از زنان برای اعتراض به فلاکت اقتصادی خود به سفارت انگلیس رفتند و چادر و روسری از سر برداشتند تا نشان دهند چقدر زیر فشار هستند. بدینسان انحراف در نهضت مشروطه، دامن زنان را هم گرفت.
اگرچه زنان روشنفکر نیز احساسات وطنپرستانه داشتند و تحقیر قراردادهای ننگینی مانند ترکمانچای و گلستان و از دست دادن خاک کشور را احساس میکردند و به دنبال استقلال و پیشرفت کشور و کسب غرور ملی بودند، اما کسب هویت ملی و رسیدن به حاکمیت را از کانال الگوهای جدید جامعه مدرن پیگیری میکردند.
پس از این مقطع، فعالیت و حضور زنان روشنفکر نمود بیشتری یافت. آگاهسازی و تربیت همه جانبه مادران و اصلاح جامعه از آن طریق، به عنوان هدف فعالیتهای زنان در تأسیس مدارس دخترانه به سبک اروپایی، انتشار نشریات متعدد زنانه یا نشریات منورالفکری که به موضوعات زنان میپرداخت و همچنین برپایی انجمنهای متعدد زنانه مطرح شد. نطق یکی از دانشآموزان در دبستان هنر، نمونهای از بیان اهداف ذکر شده، در برپایی این مدارس است: «کار مقدسی که مجاهدان [مشروطه خواه] به جنگ آغاز کردند، معلمان زن و مرد به صلح انجام خواهند داد و ریشه استبداد ... به قوت تعمیم معارف، پراکنده خواهد شد و از این حیث، اثر و اهمیت مدارس دختران از مدارس پسران بیشتر است، زیرا این مدراس مادرانی تربیت میکند که مردان غیرتمند و وطنپرست در دامان آنها پرورش خواهند یافت.»
مجله دنیای اسلام در مورد یکی از محافل و انجمنهای زنان که در دوره مشروطه تأسیس شده بود، مینویسد: « هر چهارشنبه خانمها در این جلسه شرکت میکنند؛ صحبتهای زنان حول پیشرفت و تفاهم برای قوانین عمومی و اجرای آن است و به نقش زنان در پیشرفت کشور و توسعه تجارت تأکید بسیار میشود». روزنامه شکوفه، هدف از تأسیس انجمن را چنین بیان میکند: «1- ترویج مصرف اشیای ساخت ایران؛ 2- ترقی صنایع هنری دختران و شاگردان مدارس؛ 3- کسب تربیت و علم و هنر».
صدیقه دولتآبادی شعار مجله زبان را که در اصفهان چاپ میشد، «الجنه تحت اقدام الامهات» قرار میدهد و مندرجات آن بیشتر سیاسی، ضد نفوذ بیگانگان و علیه استبداد است. در مقاله «زنده باد قلم» در این مجله چنین آمده است: «مقصود ما آگاهی و بیداری زنان و تشویق ایشان به علم و ادب و تربیتکردن مادران خوب برای اطفال ایران است و به یاری خدا از این نیت مقدس منصرف نمیشویم».
چنانکه میبینیم ظاهراً اهدف خوبی مطرح میشود، اما به دنبال همین جریانات منورالفکری در مدارس و مجلات و انجمنها، بعدها عمدتاً کسانی مانند صدیقه دولتآبادیِ ضداستبداد(!) یا فارغالتحصیلان مدارس دخترانه سبک جدید، از دیکتاتوری رضاخانی حمایت کردند و برای برداشتن حجاب و غربیکردن زنان ایرانی کوشیدند و توصیه به مصرف کالای ایرانی، جای خود را به رقابت برای واردات تجملات اروپایی داد.
پیش از مشروطه، مرجع مردم برای حضور سیاسی و اجتماعی، روحانیت بود و الگوی آنان نیز حضرت زینب و حضرت سیدالشهدا بهشمار میآمد، اما جریان منورالفکری آرام آرام کوشید الگوهای دیگری را مطرح کند. ژاندارک، در عرصه مبارزه با استبداد و ظلم معرفی گردید و به زنان توصیه شد تا با زندگی زنان مشهور و موفق اروپایی آشنا شوند.
تغییر رویهها نشان داد که طرح اهداف موجه و محافظهکاریهای اولیه نیز برای آمادهسازی فضای جامعه و جلب اعتماد و زمینهسازی برای سخنان ساختارشکنانه است. تعبیر پروتستانتیزم اسلامی که میرزا آقاخان کرمانی از سران بابیه درباره کشف حجاب قرهالعین به کار برد، به روشنی نشان داد هدف اصلی مشروطهخواهان منورالفکر، کنار گذاشتن اسلام است، اما این حرکت باید به تدریج صورت گیرد تا مقاومت مردم و علما را برنیانگیزد. منورالفکرها پس از مشروطه و شهادت شیخ فضلالله و به حاشیه راندن روحانیت، اهداف خود را صریحتر بیان کردند.
جمیعت نسوان وطنخواه که زمانی برای سلطه روسیه بر ایران سینه چاک میکردند، در اولین شماره نشریه خود- البته همچنان محتاطانه- چنین مینویسند: «یکی از عمدهترین موضوعات که خصوصاً جالبتوجه خواتین است و میباید نظر لطفی به آن بیندازند، نوشتجات زنان ادیبه و شاعره اروپاست که خارج از حد برای نسوان ما لازم است... و سنجیدن نسوان ایران با زنان دول متمدن و ترقی آنها و عقببودن ما از مرحله تمدن و چاره برای ترقی زنان ایران... و ذکر اجتماعات نسوان و اخبار ترقیات زنان دنیا در هر موقع برای ترغیب و تشویق خواتین محترمه....»؛ همچنین در مقالهای دیگر با عنوان انتقاد مد لباس ما مینویسند: «مناسب حال ما ایرانیان این است تا حدی که ملت و مذهب ما اجازه میدهد، طرز لباس ملت آمریکا را تقلید کنیم» بعدها امثال تقیزاده این غربزدگی را به نهایت رساندند و تنها راه رستگاری را، از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن دانستند.
ظهور فمینیستهای وطنی
پیش از جنبش مشروطه و حتی در جریان مبارزات آن، زنان به عنوان جزئی از جامعه، برای دفاع از دین و کشور و رفع ظلم در صحنه حضور چشمگیر داشتند، اما پس از پایان یافتن جریانات مشروطه و غلبه منورالفکران، طرح مطالبات جنسیتی با تأکید ویژه بر حقوق و مسائل زنان آغاز شد و از آنجا که مرجع فکری این روشنفکران در کشورهای غربی زندگی میکردند و سکولار یا لائیک بودند، خواستههایشان روز به روز با خواستههای توده زنان ایرانی فاصله گرفت.
البته جایگاه نامناسب زنان هم از نظر فرهنگی و در خانواده و هم از منظر حقوقی تا حدی این مطالبات جنسیتی را موجه میساخت؛ برای نمونه نمایندگان اولین مجلس شورای ملی، پس از آن همه مجاهدت زنان در مشروطه، آنان را در کنار دیوانگان و بیگانگان و کودکان، از حق انتخابشدن و انتخابکردن محروم کردند و به زنان اجازه تشکیل انجمن ندادند.
اگر مطالبات جنسیتی زنان نیز برخاسته از فرهنگ ایرانی- اسلامی و با تأکید بر ارزشها و نیازهای همین فرهنگ و جامعه بود و قبله آمال خود را زنان اروپا و سایر ممالک مترقیه قرار نمیداد، شاید به سرنوشت فمینستهای وطنی یعنی دوری از توده مردم و استحاله در فرهنگ غرب نمیانجامید. برای مثال بحث مشارکت اقتصادی زنان در مجله نسوان وطنخواه درحالی مطرح شد که زنان ایرانی همواره نقشی برجسته در اقتصاد خانواده و کشور داشتند و اگر مشکلی هم وجود داشت، باید با توجه به سازوکار اقتصادی کاملاً متفاوت ایران نسبت به دول اروپایی برای آن چارهاندیشی میشد، نه با تقلید سطحینگرانه مصیبتی که هنوز کشور ما به آن دچار است: «کمک و اعانت زنان در امور اقتصادی شخصی و مملکتی مدخلیت تام دارد و در جریان زندگی کاملاً این نکته ملحوظ بوده و هر روز بر اهمیتش میافزایند. خدمات و زحمات اقتصادی زنان عالمه فهمیه اروپا و آمریکا و عثمانی در تمام شعب حیاتی به وطن مقدس خود، مطلب را توضیح و سودمندی علم اقتصاد برای زنان هر جامعه را به خوبی مدلل و مبرهن میدارد» یا در جای دیگر: «در فرانسه، انگلیس، آمریکا، آلمان و ایتالیا، نسوان صاحب عزم و اراده برای ترقی و سعادت نوع خود به مجاهدت مشغولند. جماعت زنان در سوئد و نروژ و فنلاند و نیوزلند در بعضی قسمتهای آتازونی به تمام حقوق مدنی و سیاسی نایل شدهاند.»
زنان در مرکز توجه دول استعمارگر
ملکالشعرای بهار در جریان ماجراهای منتهی به کودتای رضاشاه در 1299 شمسی، متوجه تغییرات و تحرکات تازهای در فعالیتهای کنسولگری انگلستان شد. او که با کنسول رفاقت داشت از او میپرسد که قرار است چه اتفاقی بیفتد و هدف از این اقدامات چیست؟ کنسول حدود10 مورد از اقداماتی را که مورد نظر دولت انگلیس بود، برمیشمرد: از جمله کشف حجاب زنان، برچیدن بساط عزاداریها، مقابله با روحانیت و بعضی اقدامات اقتصادی برای در دستگرفتن نبض اقتصاد ایران.
انگلیسیها به جایگاه مستحکمترین سنگر در جوامع سنتی، یعنی خانواده و نقش کلیدی زنان توجه داشتند و دانستند اگر زن ایرانی بیهویت شده و باورهای مذهبیاش سست شود، غلبه فرهنگی بر جامعه ایرانی ممکن خواهد بود. این اهداف که با چنین جسارتی دنبال میشد، پیش از آن نیز به صورتی محتاطانهتر در فعالیتهای روشنفکران مشروطهخواه بروز داشت.
اقداماتی که کنسول انگلیس برای ملکالشعرا برشمرد، پس از نمایش کوتاه و ریاکارانه رضاشاه در احترام روحانیون و شرکت در مجالس روضه و اجبار زنان به حفظ حجاب در معابر که موجب تثبیت قدرت او گردید، جامعه عمل پوشید شد. روحانیت به شدت سرکوب، لباس مردها متحدالشکل و سیل لباسهای اروپایی و مجلات مد لباس برای زنان و مردان، وارد کشور شد. زنان باحجاب حق خروج از خانه را برای کارهای ضروری و حتی حضور در حرم امام رضا (ع)، نداشتند. برگزاری مجالس روضه و تعزیه ممنوع شد و به جای آن کلوپهایی که محل فسق و فجور بود، رونق گرفت و همه این قوانین با قساوت تمام اجرا شد. برخی زنان و مردان از غصه دق کردند. خونهای بسیاری مانند کشتار مردم در مسجد گوهرشاد، بر زمین ریخت. روحانی برجسته قمی در ملأعام از رضاشاه کتک خورد و حرمتها شکست و بیشتر جریانات منورالفکری به خصوص جریانات زنانه در تمام این سالهای سیاه استبداد و وابستگی در مدح پهلوی و دیکتاتوری منور او و اجبار مردم ایران برای مدرن و مترقی شدن، قلم فرسائیدند و سخن گفتند.
مردم ایران روزهای تلخی را پشت سرگذاشتند. زنها مجبور میشدند برای رفتن از جایی به جای دیگر، گاه از پشتبامها بگذرند. بعضیها در خانه حمام ساخته بودند تا زنها نیازی به خروج از منزل نداشته باشند. بعضی همسایهها دیوارهای میان خانه را سوراخ کرده بودند تا عبور و مرور زنان بدون نیاز به کوچه میسر شود. با وجود همه این فشارها، تعداد زنان عادی که حجاب از سر برداشتند بسیار اندک بود.
پس از کودتای شهریور 1320 و تبعید رضاشاه، همزمان با اشغال ایران توسط متفقین، زنان دوباره با چادر به خیابانها آمدند و شاه را به سخره گرفتند و اوضاع چنان پیش رفت که زنان متنفر از حجاب مانند صدیقه دولتآبادی برای هدر رفتن زحمات چندین ساله رضاشاه و بازگشت حجاب به ایران ابراز نگرانی کردند، اما محمدرضا تکرار فشارهای گذشته را ناممکن دانست و باقی پروژه را به عهده جنگ نرم گذارد: «...مسئله حجاب نمونهای از اقدامات اصلاحی بود و همین که پدرم از ایران خارج شد، در اثر پاشیدگی اوضاع در دوران جنگ، بعضی زنان دوباره به وضع اول بازگشتند و از مقررات مربوط به کشف حجاب عدول کردند، اما من و دولت من از این تخطی چشمپوشی کردیم و ترجیح دادیم این مسئله را به سیر طبیعی خویش واگذاریم و برای اجرای آن به اعمال زور متوسل نشویم».
اگر چه محمدرضا تا حدی از پدرش موفقتر بود و به دلیل رواج نشریات متعدد و جذاب و در دهههای بعدی رادیو و تلویزیون، افکار روشنفکران، بیش از گذشته در میان مردم عادی رواج یافت، اما حرکت امام خمینی در مخالفت با اصلاحات آمریکایی محمدرضا و بسیج مردان و زنان در حمایت از این حرکت نشان داد مرجعیت شیعه همچنان قدرت برتر در جامعه شیعی ایران بهشمار میآید.
اصلاحات آمریکایی شامل اصلاحات ارضی، انجمنهای ایالتی و ولایتی و حق رأی زنان بود. امامخمینی در مقابل همه آنها موضع گرفت و به خصوص حق رأی زنان را در شرایطی که مردان نیز آزادی ندارند، توطئه استکبار دانست. موج جدیدی از مبارزه به رهبری امام خمینی آغاز شد و بار دیگر عرصه برای مشارکت زنان به رهبری روحانیت باز شد که نمونه آن را در ماجراهای سال 42، قیام 15 خرداد و اوج این حضور افتخارآمیز را در انقلاب اسلامی و وقایع پس از آن میبینیم، چنانکه چشمها را خیره کرد.
تاریخ فعالیتهای اجتماعی- سیاسی زنان ایرانی در هالهای از ابهام
اگرچه تاریخ معاصر برخی وقایع برجسته از حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را ثبت کرده است، اما نقاط مبهم بسیاری نیز در این میان وجود دارد که بررسیهای موشکافانه و نگاه تحلیلی و نقادانه میطلبد. برای نمونه ما نمیدانیم زینب باجی تبریزی و زنان گروه او که مسلح بودند و گندمهای احتکارشده را در اختیار فقرا قرار میدادند یا بازار تبریز را به زور میبستند، از کجا تغذیه فکری میشدند؟ رابطه آنها با علمای شهر یا با گروههای روشنفکری چگونه بود؟ در جایی گفته میشود مقنعه خود را برای قیام و تهییج مردم پرچم کردند و نمیدانیم آیا این گفته به معنی کشف حجاب است یا معنای دیگری دارد؟ در جای دیگری گفته میشود «کاروانی از زنان را برای زیارت به کربلا برده و در همانجا فوت کرده» است». باز در این ماجرا روشن نیست زنانی که همراه او بسیج میشدند از کدام قشر جامعه بودند؟ چه روابطی در خانوادههای آنان حاکم بود و چطور همسرانشان به این فعالیت خطرناک راضی میشدند؟ نگاه مردان به این گروه از زنان چگونه بود؟ آیا نگاهی حاکی از احترام بود یا خیر؟
به طور دقیق نمیدانیم زنان ایرانی از لحاظ فکری و قدرت تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه چه فاصلهای با مردان داشتند؟ چگونه این مسائل درون خانواده مورد بحث قرار میگرفت؛ آیا زنان تأثیرگذاری خاصی بر خانواده داشتند یا تابع بودند؟
مشکل دیگر آن است که تاریخنگار، ریشه فعالیتها و منبع تغذیه فکری را مخفی نگهمیداشت و یا در کشف آنها بیدقتی میکرد. گفته میشود زنانی وارد سفارت انگلیس شدند و در اعتراض به وضعیت اسفبارشان روبند و چادر از سر برداشتند اما نمیدانیم این زنان با چه فرآیند فکری و تصمیمگیری به این نقطه رسیدند؟ آیا مرجعی آنها را هدایت میکرد؟ اگر آری این مرجع کدام گروه و خط فکری بود؟ در ماجرای مشروطه از روحانیونی مانند شیخ جمال واعظ نام میبرند که جزء فرقه بابیه بودند، اما عقاید خود را بروز نمیداد و تأثیر قابلتوجهی بر مردم داشتند.
بخشی از منابع تاریخی که بسیار به آن استناد میشود نیز حاصل تاریخنگاری کسانی است که به شدت سوگیری فکری داشتهاند؛ برای نمونه ناظمالاسلام است که دشمنی بسیار جدی با شیخ فضلالله نوری داشت و روشن است نوشتههای او باید با احتیاط بیشتری بررسی شود.
در مجموع باید گفت ابهامات فراوانی درباره زنان در تاریخ ایران وجود دارد که بررسیهای دقیق و عمیقی میطلبد.