چکیده

نوشتار پیش رو گفت و گویی است با دکتر شاه حسینی مدیرعامل بنیاد فارابی در عرصه سینما ، که آن را از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم.

متن

در ابتدا ضمن آسیب‌شناسی و جریان‌شناسی ارتباط مقوله زنان فعال یا کنشگر در عرصه رسانه و مقوله رسانه، تأثیر انقلاب اسلامی را نیز بر این مقوله تبیین کنید. 
برای پاسخ به این پرسش  که نقش زنان کنشگر در عرصه رسانه چیست؟ ناگزیر از تعریف چیستی رسانه هستم و لازم است بدانیم رسانه‌ای که قرار است زنان در آن نقش فعال داشته باشند وثمره این فعالیت، نصیب جامعه شود، چه ویژگی‌هایی دارد.
اگر تعریف غربی رسانه را مد نظر قرار دهیم، رسانه، پیامی را به مصرف‌کننده آن پیام منتقل می‌کند. در خصوص رسانه، ما با رسانه‌های فردی و رسانه‌های جمعی مواجهیم؛ یعنی فناوری و تکنولوژی فرصتی فراهم نموده که در این راستا آحاد جامعه بشری به صورت بالقوه می‌توانند مخاطب پیام باشند. لذا برای تعریف  نقش زن کنشگر مسلمان در عرصه رسانه باید ابتدا تصور درستی از رسانه داشته باشیم.
حقیقت امر این است که رسانه‌های جمعی، در ایران متولد نشده‌اند بلکه در مهد تمدنی دیگری شکل گرفته‌اند. مطبوعات در غرب، سابقه‌ای 200 ساله و در ایران سابقه 150 ساله دارند. رادیو و تلویزیون به ترتیب 80 ساله و 40 ساله‌اند و سینما نیز سابقه‌ای حدود صد ساله دارد. رسانه‌های فعلی در کشور ما در فضای تمدنی دیگری بوجود آمده‌اند. لذا کاربری آنها در یک سپهر تمدنی دیگر با ملاحظاتی توأم است. در آغاز شاید ما گمان می‌کردیم که از رسانه‌های مدرن، به عنوان ابزار و پیام صرف می‌توانیم استفاده کنیم. حال‌ آنکه این رسانه‌ها در تمدن دیگری پدید آمده و در خدمت مفاهیم دیگری بوده‌اند و حالا ما قصد داشتیم از این ابزار، بی‌هیچ زحمتی در ترویج مفاهیم مورد نظر خود بهره ببریم. اکنون لازم است از آغاز این بحث نسبت به این مسئله توجه داشته باشیم که بار محتوایی رسانه، ناخواسته، بر پیام آن حمل می‌شود. رسانه‌ها به نوعی قطبی هستند و بار درونی دارند ولی اگر این مغناطیس نادیده گرفته شود و یا انکار گردد، کارایی رسانه کاهش می‌یابد و گاهی به ضد خود تبدیل می‌گردد. ممکن است این تصور وجود داشته باشد که رسانه‌های مدرن ظرف‌اند و مظروف آن‌ها می‌تواند (علی‌السویه) آب طاهر یا شراب نجس باشد. ولی این تصور نادرست، کار ما را در همه لایه‌های بحث و از جمله در مقوله زن و رسانه دشوار می‌کند. حقیقت این است که فناوری‌‌های مدرن برای خود پیشینه و گذشته تمدنی دارند. ممکن است افرادی در این زمینه افراط کنند و منکر فواید فناوری روز شوند و معتقد باشند که فناوری به هیچ وجه با اعتقادات ما سازگار نیست و در مقابل افرادی نیز در رویکردی تفریط‌آمیز که می‌توان فناوری را معادل علم تلقی کرد؛ یعنی همان‌گونه که توصیه شده است اطلبوا العلم و لو بالصین، فناوری نیز چنین است؛ یعنی به راحتی می‌توان از آن در راستای ترویج هر تفکری استفاده کرد. این گروه دوم برای فناوری، روح قائل نیستند و خیلی راحت با آن برخورد می‌کنند. شیوه برخورد با مفهوم رسانه و در حالت کلی‌تر با مقوله فرهنگ را می‌توان با یک مثال توضیح داد؛ رایانه،‌ تا یک سیستم عامل نرم‌افزاری وجود نداشته باشد تا قابلیت‌های سخت افزاری آن را تعریف کند، قابل استفاده نیست. اصولاً استفاده از هر سیستم سخت‌افزاری صرفاً با سیستم عامل معادل خود تعریف‌پذیر است. به طور مثال اگر کامپیوتری برای کشور آمریکای لاتین ساخته شده باشد، احتمالاً صفحه کلید آن به زبان اسپانیولی خواهد بود و سیستم عامل آن نیز برای همان مخاطب طراحی شده است و اگر شما به زبان اسپانیولی اشراف نداشته باشید با آن سیستم نمی‌توانید کار کنید. حال هر چند که بگوییم که ما با تکنولوژی مشکلی نداریم؛ ولی باید نرم‌افزار و سیستم‌عامل همان سیستم را داشته باشیم یا اینکه برای آن سخت‌افزار، یک سیستم‌عامل بومی و داخلی طراحی کنیم. لذا وقتی به نسبت میان رسانه و فرهنگ توجه می کنیم از آن رو که رسانه حامل فرهنگ است و بار فرهنگی دارد، باید یک سسیتم‌عامل مناسب برای آن تعریف کنیم. البته کسی در سال 2009 میلادی نمی‌تواند بگوید که ما فناوری روز را قبول نداریم، ولی نکته اینجاست که این فناوری را با کدام سیستم‌عامل نرم‌افزاری بومی و کدام بار فرهنگی می‌پذیریم. طبق این مقدمه در این سپهر فرهنگی تعریف ما از کاربری رسانه‌های مدرن متفاوت خواهد بود؛ اما گاهی به این مسئله مهم توجه کافی نمی‌شود. امروز در حوزه‌های فرهنگی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: یک دیدگاه معتقد است باید فناوری را کنار گذاشت و عطایش را به لقایش بخشید، چرا که این ذات تکنولوژی با روح توحیدی حاکم بر فرهنگ ما ناسازگار است. لذا به فناوری نمی‌توان اعتماد کرد یا از آن بهره برد و متقابلاً دیدگاه دوم اساساً با این نگاه مخالف است و منکر ذات تکنولوژی است. البته در این میان نگاه سومی نیز وجود دارد که معتقد است:
ما سخت افزار را می‌توانیم اخذ کنیم اما نرم‌افزار را باید خودمان طراحی کنیم. این نکته‌ایست که اگر از آغاز بحث در حوزه رسانه به درستی برای خود تعریف نکنیم، قطعاً در تعریف نقش زنان کنشگر در ساحت رسانه ‌دچار مشکل خواهیم شد.
برنامه نرم‌افزاری ما برای رسانه چیست؟ پیش از انقلاب نیز این موضوع به تحوی مطرح شده بود. رژیم پهلوی، شعار زنان کنشگر را خیلی جدی مطرح می‌کرد و در ساحت رسانه‌های آن روز هم، جدی به آن می‌پرداخت. رسانه رادیو در سال 1307 در ساختمان بی‌سیم (رادیو) و طبق الگوی پهلوی شکل گرفت و زنانی نیز که در آن عرصه فعالیت می‌کردند، دانشمند و فرهیخته نبودند، بلکه آوازه‌‌خوانان کافه‌ها بودند که در رادیو از صدای آنها استفاده می‌‌شد. این اولین ورود زن کنشگر به عرصه رسانه جمعی بود.
 زنان از سال 1310 ابتدا در رادیو و سپس در تلویزیون حضور پیدا کردند. زنان کنشگر در این زمان در قالب بازیگر مطرح شدند؛ دقیقاً‌ همان نقشی که زن در سینمای غرب داشت. سینمای ایران الگوی محتوایی خود را از فیلم‌های غربی اخذ کرد؛ مثلاً‌ در مورد آناتومی زن غربی، در آغاز قرن 19 تعریفی در سینمای غرب وجود داشته است که این زنان، کوتاه قد، خپل و تا حدودی کودن هستند، محمل روابط مردانه فیلم واقع می‌شوند و گاه بن‌مایه‌های طنز فیلم را تأمین می‌کنند و به طور کلی نقش‌های دست دوم را ایفا می‌کنند. دقیقا‌ً این رویکرد با همین تعریف وارد سینمای ایران شد و زنان با همان آرایش، آناتومی، شیوه و کاراکترهای نمایشی در فیلم‌های سینمای ایران نقش‌آفرینی می‌کردند. به عبارتی همان زیبایی‌شناسی از غرب اخذ گردید و نقش زن در سینمای سنتی بر زیبایی‌شناسی غربی تعریف شد. در این دوره به تدریج زنان وارد عرصه‌های کارگردانی نیز شدند. تا قبل از این دوران، زنان در جامعه نقش‌هایی سنتی داشتند و اصولاً در مقابل دوربین سینما به عنوان بازیگر و در پشت دوربین به عنوان فیلمنامه‌نویس، کارگردان و .. نقش کنشگر جدی نداشتند. افرادی که سینمای قبل از انقلاب را می‌شناسند می‌دانند که در آن دوران، زنان با فضای فاجعه‌واری مواجه بودند. حضور زنان در این عرصه به عنوان یک انسان، بسیار مشکل بود. بسیاری از این زنان، متشرع نبودند؛ اما برای خود ارزش انسانی قائل بودند و وقتی به سینما می‌آمدند و آن فضا را می‌دیدند، فعالیت هنری سینمایی را رها می‌کردند. در نمونه‌ای جالب، یکی از این زنان هنرپیشه با دیدن مناسبات غیرانسانی و زشت آن فضا بازیگری را رها کرد و در مقابل دانشگاه تهران در اعتراض به فضای سینمای دوران پهلوی، به دستفروشی پرداخت.
تلویزیون، رسانه دیگری بود که در دهه 40 ظهور کرد. اولین تلویزیون خصوصی در مکان فعلی شبکه دو تأسیس شد. حضور زن در این رسانه کاملاً مطابق با الگوی‌ غربی بود. وقتی تلویزیون پا به خانه‌ها گذاشت، زنان به صورت برجسته و آشکار در تلویزیون به تصویر درآمدند. قبل از آن فقط صدای آنان در رادیو شنیده می‌شد. این مسئله موجی در خانواده‌ها ایجاد کرد. بعد از آن دوره بود که زنان در نقش مجری، بازیگر، کارگردان، صدابردار و تصویربردار در فعالیت‌های واحدهای تخصصی تلویزیون مثل نودال، امپکس و ... ظاهر و در این مرحله به شکل عمیق‌تری به لایه‌های پشت صحنه و فنی وارد شدند. تعدادی از این زنان در دانشکده تلویزیون آن زمان فارغ‌التحصیل ‌شدند و وارد عرصه برنامه‌سازی تلویزیون نیز شدند. روابط استعماری و استثماری و برده‌واری که ظاهراً در سینمای آن دوره وجود داشت در تلویزیون کمرنگ بود. فضای سینمای قبل از انقلاب به گونه‌ای بود که در آن مثلاً‌ خانمی از شهرستان می‌آمد و چهره زیبایی داشت به همین دلیل از وی در سینما استفاده می‌شد ولی او می‌بایست از بسیاری از حقوق خود می‌گذشت، حتی در مواردی، از این افراد چک و سفته نیز می‌گرفتند تا آنان را به پروژه بدهکار کنند و تا پایان پروژه همراه کار بمانند. ظاهراً چنین روابط برده‌واری که در سینمای آن دوره وجود داشت، در تلویزیون کمرنگ‌تر بود یعنی زنان کنشگر در عرصه تلویزیون، زنان تحصیل‌کرده و از فارغ‌التحصیلان دانشکده بودند. فعالیت دانشکده، مصادف با راه‌اندازی تلویزیون دولتی و جمع شدن تلویزیون خصوصی بود. قبل از انقلاب یکی از بستگان همسر شاه، مسئول راه‌اندازی تلویزیون شد و بودجه زیادی به این امر تخصیص داده شد. زنان کنشگر در این مرحله کارمند بودند، اما خروجی این رسانه نیز، قابل مطالعه است. در تلویزیون آن دوره برنامه‌هایی از قبیل شو و فیلم‌هایی عمدتاً بی‌محتوا که الگویی از زن و دختر ایرانی طراز ارائه می‌داد، پخش می‌شد که مدلی از ابتذال در قالب برنامه‌های تلویزیونی بود. این ترسیم کلی فعالیت زنان کنشگر قبل از انقلاب بود. بعد از انقلاب، در سال‌های اولیه در فضای رسانه‌ها حالت بهت و حیرت وجود داشت، دقیقاً‌ همان حسی که در مورد حجاب نیز وجود داشت. یعنی همان دوره گذاری که در مورد حاکمیت احکام در سطح جامعه وجود داشت، بر فضای رسانه نیز غالب بود. در آن زمان عده‌ای معتقد بودند که اصلاً‌ سینماها باید تعطیل شوند و زنان می‌توانند دست به قلم باشند و بنویسند. اما حضور زنان در مقابل دوربین در هاله‌ای از ابهام بود. جالب است بدانید افرادی که امروزه شعارهای تند فمینیستی می‌دهند آن زمان به گونه دیگری می‌اندیشیدند و حضور زن در رسانه‌های تصویری را برنمی‌تابیدند حضور زن را عمدتاً در عرصه شعر و قلم تجویز می‌‌کردند به هرحال، هر چه بود این نگاه نشان می‌داد که ما دوره گذار را پشت سر می‌گذاریم. به یاد دارم که در آن زمان بسیاری از سینماها تغییر کاربری دادند، چرا که سینماها و مشروب‌فروشی‌ها اولین مصادیق تفکر الحادی غرب به شمار می‌رفتند و به آتش کشیده می‌شدند. نکته مهم این است که اگر سینمای قبل از انقلاب، اگر ذره‌ای به اعتقاد مردم نگاه مثبت نشان می‌داد، مردم ده قدم به سوی سینما جلو می‌آمدند؛ مثلاً‌ فیلم «خانه خدا» که فیلمی مستند از مناسک حج بود در آن فضا به میزان بسیار زیادی تأثیرگذار بود. خیلی از افراد متدین برای دیدن این فیلم به سینما رفتند و تا چند ماه این فیلم روی پرده بعضی سینماها بود، اما چون سینمای مبتنی بر شریعت، مطابق میل رژیم پهلوی نبود، این روند ادامه نیافت؛ مثلاً‌ فیلم «شب‌نشینی در جهنم» که در سال 1336 ساخته شد و گفته می‌شد که مکافات اعمال انسان در عالم دیگر را نشان می‌دهد و اگر کسی این فیلم را ببیند تنبه درونی پیدا می‌کند، گروهی از افراد متدین را برای دیدن این فیلم به سینما کشاند؛ اما آنان حیرت‌زده با صحنه‌های رقص و موسیقی تند غربی و داستان فردی حرام‌خوار که به قشر متدین جامعه نیز تعلق داشت، روبه‌رو شدند. در این فیلم نشان داده شده بود که در جهنم، به افراد یک روز در هفته مرخصی داده می‌شد که در آن روز هر فردی، می‌توانست هر کاری که دوست دارد، انجام دهد و از بهشت نیز ساختار فانتزی‌واری نشان داده می‌شد در مجموع همه چیز مطابق مفاهیم مبتذل روز، به عنوان فیلم دینی به مخاطب عرضه شد. تنها حرکت جدی سینمای قبل از انقلاب، فیلم «خانه خدا» بود که تکرار نشد.
حضور زن در رسانه و سینمای آن دوره شامل چند وجه بود؛ زن به عنوان اسباب طرب مردان که در این زمینه، زنان کنشگر نبودند بلکه ، محور لذت مردان بود. یا در نگاه دیگری، زنان، موجودات خبیث، بدسرشت و کینه‌توزی معرفی می‌شوند که اسباب بدبختی مردان را فراهم می‌کردند؛ کاملاً مانند‌ زن در یونان که در این فرهنگ، زن مایه بدبختی معرفی می‌شود. چهره دیگری که از زن ارائه می‌شد، اسباب ابراز مردانگی مردان بود. دراین حالت زن به عنوان قربانی باید حقش پایمال می‌شد تا مردانگی و غیرت یک مرد در دفاع از یک موجود ضعیف  و  بی‌دفاع به تصویر کشیده شود. کدام یک از این زنان کنشگر به شمار می‌روند؟
این نگاه تا مدتی بعد از انقلاب نیز وجود داشت اما آداب و اعتقادات دینی اجازه نداد که زن به عنوان عامل طرب مردان مطرح شود اما زنان با بلاهت، سفاهت، کینه‌جویی و بدذاتی در مقابل مردان، حالت کنشگرانه خود را تعریف می‌کردند. این روند تا مدتی ادامه داشت تا اینکه نوعی پاکسازی صوری در سینما شکل گرفت و این مسئله مطرح شد که جایگاه زن کنشگر کجاست؟
برای تعیین جایگاه زنان کنشگر، جریانی از گروه‌های چپ به وجود آمد که با نگاهی فمینیستی به دنبال تعریف زن کنشگر با ویژگی‌های روشنفکری بود. ایراد فمینیسم (تأنیث‌گرایی) این بود که زن را نه به عنوان مکمل مرد بلکه به عنوان رقیب در ضمیر ناخودآگاه خود، تعریف می‌کرد. به این صورت که هرچه زنان مردتر و به این غایت نزدیک‌تر شوند کنشگرتر و انسان‌تر می‌شوند و اشتباه این جریان این است که  مردان را طراز انسانیت قرار می‌دهد. بنابراین فمینیسم زنی را تصویر می‌کرد که بتواند با مردان رقابت کند، کنش‌های آنها را تکرار نماید و در فتح سنگر مردان، کنشگری خود را اثبات کند. این اشتباهی بود که فمینیست‌ها انجام دادند. مرد را کمال انسانیت در نظر گرفتند و هر زنی که می‌توانست به این الگو نزدیک شود، به انسانیت نزدیک‌تر بود. در حالی‌که مرد و زن  زمانی کامل می‌شوند که انسان کاملی باشند. فمینیست‌ها نمی‌توانستند فارغ از جنسیت، کمال انسانی انسان را ببینند و این ضعف جنبش فمینیسم بود. این مقوله در حوزه رسانه ظهور جدی و بارزی داشت؛ ابتدا الگوهای به شدت فمینیستی وارد سینما و سپس تلویزیون شد. در واقع، این تفکر،‌ توسط افراد دارای پیشینه علمی و دانشگاهی و از فضاهای آکادمیک  وارد عرصه سینما شد. برخی از این افراد، مردان فمینیست بودند. جالب است بدانید که در اکثر کشورهای دنیا پرچم فمینیسم را مردان بلند کردند، چون بهترین بستر فکری استفاده از انرژی زنان در جهان، فمینیسم است، از این رو، رهبران این جریان در بسیاری از کشورها مردان هستند.
 نگاه فعال دیگر، در عرصه سینما در سال‌های بعد از انقلاب دیدگاه حضرت امام (ره) بود که بر حضور جدی زن در اجتماع به نحو اعم و در رسانه به نحو اخص با حفظ حدود شرعی و دینی تأکید داشت، مثلاً سریالی از تلویزیون در دهه 60 به معضلی تبدیل شده بود و کار ارزیابی به نظرخواهی از حضرت امام منتهی شد. این سریال، یک سریال خانوادگی و اجتماعی بود و آن زمان افرادی اعتقاد داشتند که این فیلم ممکن است واجد برخی فرازهای خلاف شرع باشد، اما نظر امام این بود که این سریال آموزنده است یعنی بحث بهداشت خانواده و پرهیز از طلاق و نسبت زن و مرد در خانه و اجتماع را به نمایش می‌گذارد؛ اما ایشان یک تذکر فقهی و شرعی در خصوص برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی داشتند و آن این بود که در تیتراژ برخی سریال‌ها، نام گریمور زن و مرد توأمان ذکر شده است یعنی در بعضی کارها، زنان، مردان را گریم می‌کنند یا بالعکس. ایشان تذکر دادند که این مسئله باید رعایت شود. امام به محصول کار که محصول عقلانی، اخلاقی و قابل دفاعی بود تأکید داشتند اما به شیوه رسیدن به آن محصول نیز تعریض می‌زدند. یعنی زن نباید مرد را آرایش کند و بالعکس؛ حفظ همه حدود و شئون اخلاقی و دینی. 
از آنجا که برخی از کارشناسان اعتقاد دارند که رسانه از دو ابزار برای جذابیت بهره می‌گیرد، سکس و خشونت. به نظر می‌رسد اتفاقی که در کشور ما رخ داده این است که سکس آشکار در رسانه به سکس پنهان تبدیل شده است.
باید به این نکته توجه داشت که جنسیت زن و مرد را نمی‌توان از آنها گرفت و این جنسیت در حضور و سلوک و حرکات و چهره در حدودی که شرع اجازه داده مشهود است. مشکل رسانه این است که اقتضائاتی پیدا می‌کند که گاهی از عرف جامعه مسئله را فراتر برده و پیچیده‌تر می‌کند؛ در این موارد فقه رسانه باید نظر تخصصی ارائه دهد. طبق الگوی مک لوهانی، رسانه عین پیام است و از طرفی، گیرنده پیام عضو رسانه است، طبق این الگو باید ارزیابی کنیم که آیا یک برنامه تلویزیونی برای مخاطبان یکسان، حکم یکسان دارد یا خیر؟ گاهی ما مخاطب را فراموش می‌کنیم. ممکن است پخش و تماشای برخی برنامه‌‌ها برای بعضی مخاطبان جایز باشند و برای بعضی دیگر همراه با عارضه؛ مثلاً گاهی بحث سن و نیت مخاطبان اهمیت پیدا می‌کند. به طور مثال محارم زن و یا مرد را می‌توان مکشفه و در حد اجازه شرع، دید اما اگر آن محرم همسر انسان نباشد، نمی‌توان محارم را به نظر شهوت نگاه کرد. پس نیت شرط است و با در نظر گرفتن نیت، مسئله پیچیده‌تر می‌شود. باید دقت کنیم که بخشی مهم از موضوع رسانه، مخاطب رسانه است.
اکنون پس از 30 سال، در جمهوری اسلامی در عرصه سینما و تلویزیون موازین بر اساس عرف اجرا می‌شود. البته در برخی موارد حد رعایت از عرف بالاتر و در بعضی موارد پایین‌تر است. طبق این عرف، تعامل زن و مرد مجاز است اما برخی از فقهای بزرگوار این عرف را قبول ندارند. حتی زوجیت اعتباری در فیلم‌ها را محل اشکال می‌دانند و گاهی اوقات، راه‌حل‌هایی ارائه می‌شود که این راه‌حل‌ها از منظر رسانه‌ای قابل پذیرش نیست. بنابراین بحث فقه رسانه، بحث بسیار پیچیده‌ای است که با حکم حکومتی قابل حل است، یعنی مسئله تنها با مراجعه به آراء برخی از علما قابل حل نیست، هر چند این رجوع برای ما برکاتی خواهد داشت.
 فمینیسم در سال‌های پس از انقلاب چگونه وارد عرصه رسانه‌‌‌های تصویری شده است؟
همان‌گونه که گفته شد پس از انقلاب، فمینیست‌های مرد و زن، رسانه را به چالش کشیدند و سوالاتی مطرح شد مبنی بر این‌که شأن زن ایرانی کجاست؛ اما مع‌الاسف این شأن در رقابت با مردان تعریف شد.
در ابتدا فمینیسم در ایران برای تبیین رویکردهایش از فیلم طنز استفاده ‌کرد. به طور مثال، زن و مرد در زیر یک سقف و در فضای کاری، به صورت رقیب، به تصویر درمی‌آمدند و در موقعیتی طنز با یکدیگر رقابت می‌کردند؛ اما این زن در خانه باید ریاست مرد را می‌پذیرفت یا مثلاً مردانی که به دلیل تعلق به لایه‌های سنتی، مورد حمله قرار می‌گرفتند. سنت در قبل و حتی بعد از انقلاب، مظلوم واقع شده است. در بعضی مدیریت‌های ناصواب، قشر سنتی جامعه در یک دهه روی پرده سینما ترور شد. یعنی مرد و زن سنتی روی پرده سینما نازیبا و غیردوست‌داشتنی ترسیم می‌شدند و جایی نیز برای دفاع از خود نداشتند. این خطای بزرگیست که مدیران وقت سینما مرتکب شدند به گونه‌ای که مثلاً تصور کسی که فیلم‌های آن دوره را می‌دید، این بود که مردان سنتی، مردانی زورگو و زنان سنتی، زنانی ستمدیده هستند. در آن فیلم‌ها خانه‌هایی قدیمی به نمایش درمی‌آمد که در  مقابل ورودی خانه، پرده‌ای آویخته بود و مرد با همسرش با تحقیر رفتار می‌کرد. دختران، از بسیاری از حقوق خود محروم بودند، پسر نیز مانند پدر در فضای خانواده زورگو بود و دختر خانواده تحت فشار و ستم قرار می‌گرفت.
در آن دهه زنان و مردانی تربیت شدند که نقش زن و مرد سنتی را در تعداد بسیاری از فیلم‌ها به بدترین شکل بازی می‌کردند؛ یعنی هر زمان فیلمسازان می‌خواستند تیپ زن یا مرد سنتی را مسخره کنند از یک زن و مرد بازیگر خاص استفاده می‌کردند که گمان می‌کنم از این امر که به صورت برنامه‌ریزی شده صورت می‌گرفت، هنوز هم ردپایی در رسانه‌های ما دیده می‌شود و بر اساس آن یک الگوی اجتماعی غلط ارائه می‌شود.
در آن زمان ما با چالش‌های متعددی روبرو بودیم؛ چالش سنت و مدرنیته، چالش دین و لائیسیته، چالش لیبرالیسم و مطلق‌گرایی و چالش زن‌گرایی و مردگرایی افراطی. در همه این چهار چالش، دین، مظلوم و بازنده بود. یعنی قرار بر این بود که دین نازیبا نشان داده شود و به این ترتیب بسیاری از مباحث رایج سیاسی روز در فیلم‌ها مطرح می‌‌شد. به طور مثال جمله «اگر دین در مقابل آزادی انسان‌ها بایستد، شکست می‌خورد». در دوره‌ای در بسیاری از فیلم‌ها ذکر شد.
در چنین شرایطی، یعنی در سال‌‌های پایانی دهه هفتاد، افرادی اعتراض کردند. یا با سینما قهر ‌کردند و سینما به سمت ورشکستگی می‌رفت؛ زیرا سینما به سمت و سویی رفته بود که همیشه روی پرده سینما حق با چند جوان خوش‌بروروی معترض بود که نه تنها به لایه‌های دینی یا سیاسی تفکر مردم بلکه به تمام شقوق و شیوه‌‌های زندگی مردم این کشور اعتراض داشتند؛ یعنی تصویری ارائه می‌شد که همیشه حق با جوان معترض عصبانی بود و گروهی از جوانان 15 تا 23 ساله مخاطب بالقوه این سینما بودند از این رو سینما تعریف خانوادگی خود را از دست داد و افراد معتقد به تفکر سنتی نمی‌توانستند با خانواده به سینما بروند، زیرا همان فرد روی پرده سینما ترور می‌شد و مورد توهین قرار می‌گرفت. تنها بخشی از جوانان مخاطب سینما بودند. تکرار این فیلم‌ها موجب دلزدگی جوانان نیز ‌‌شد و سینما به سمت ورشکستگی اقتصادی حرکت کرد، در نتیجه، مدیریت سینما در اوایل دهه هشتاد دریافت که باید به خانواده سنتی ایرانی احترام گذاشت تا سینما بتواند به حیات خود ادامه دهد. جالب است بدانید که سینمای عصر پهلوی نیز سال 56 را سال ورشکستگی مطلق سینمای ایران اعلام کرده بود، زیرا در رقابت با فیلم‌های اروپایی و امریکایی جا مانده بود در واقع انقلاب برای سینما یک راه نجات بود. بعد از انقلاب قرار بود سینما هویت انقلابی و اسلامی خود را به ظهور و بروز برساند. البته تا جایی نیز این مسیر، طی شد اما زمانی که تصور کرد هرگونه که بخواهد می‌تواند عمل کند مجدداً به این نتیجه رسید که می‌بایست در عرصه فیلم، بازبینی و بازنگری کند تا به ورشکستگی نرسد.
دلیل تولد سینمای جوان پسند در سال‌های پایانی دهه هفتاد چه بود؟
وقایع اجتماعی و سیاسی روز در این زمینه بسیار تأثیرگذار بود.
از دید شما وضعیت سینمای دهه هشتاد چگونه است؟
باید توجه داشت سینمای ایران در دهه هشتاد مجدداً به خانواده رجوع کرده است، البته نمی‌توان گفت که شخصیت‌های ارائه شده درسینما شخصیت‌های طراز هستند. لازم است در ابتدا نهادهای اجتماعی و فرهنگی شخصیت طراز را تعریف کنند تا سینما بتواند این شخصیت را اخذ کند. اما چون شخصیت الگو نداریم لاجرم افراد از سینما الگو می‌گیرند و سینما نمی‌تواند شخصیت طراز را  معرفی کند. تعریف جوان طراز،‌ مرد طراز، زن طراز و... را نمی‌توانیم به طور کامل از رسانه بگیریم. به اتاق‌های فکری و مراکز تولید تئوری نیاز داریم تا جوان طراز ایرانی را به طور دقیق معرفی کند. اگر این کار صورت نگیرد رسانه ناخواسته الگوهایی ارائه خواهد کرد که ممکن است چندان مطلوب نباشد. وظیفه رسانه، الگوسازی و طراحی نیست بلکه وظیفه رسانه ترویج است. طراحی، وظیفه نهادهای اندیشه‌ای و فرهنگی دیگری است که باید در این زمینه تلاش کنند. تولید اندیشه کار رسانه نیست بلکه کار رسانه، ترویج اندیشه است.
چون بحث فعلی ما زن و رسانه است. باید ابتدا شخصیت زن طراز طراحی شود و به این پرسش پاسخ داده شود که زن طراز که متناسب با تغییرات اجتماعی تغییر می‌کند چه مؤلفه‌هایی باید داشته باشد. مختصات دختر طراز چیست و سنیما چه تصویری می‌تواند از این دختر طراز ارائه دهد؟
به یاد داشته باشیم که در این حوزه، آرمان‌گرا باشیم اما باید به شدت مرحله مند عمل کنیم یعنی بدانیم که باید به شکل ذی‌مراتب اهدافمان را دنبال کنیم. ضمن اینکه در این زمینه، سینمای ما مصرف‌کننده است. سی سال از انقلاب گذشته و تازه ما برای حجاب و پوشش زن ایرانی مدل‌های مختلفی تعریف می‌کنیم. باید به برنامه‌ریزی و طراحی اهمیت دهیم، ضمن اینکه ذات سینما، که تکنولوژی و فناوری است را نباید فراموش کرد. هنرهای تجسمی به یک نحو و رسانه‌های تصویری به نحو دیگر، به شدت ظاهرگرا هستند و هر مفهوم و باطنی برای ظاهر شدن از طریق نماد، استعاره و نشانه صورت می‌گیرد یعنی به نوعی از سمبلیسم وارد می‌شویم.
انسان غربی به تصویری‌ترین رسانه مطلوب خود رسیده است و می‌تواند همه باورها و غایت‌هایش را به‌وسیله این رسانه نشان دهد، اما از آنجا که این رسانه، رسانه ظواهر است معلوم نیست که رسانه مطلوب ما باشد. سکس، خشونت و تجمل به راحتی قابل بیان هستند؛ اما نمی‌توانم از طریق رسانه مفهوم خوف، رجا و توسل را به تصویر بکشیم. در این مسیر از نماد و استعاره ناگزیر خواهم بود و همین نماد و استعاره پیام را پیچیده و قابل تأویل و تفسیرهای متفاوت می‌‌کند.
سمبلیسمی که ما از آن سخن می‌گوییم با سمبلیسم اریک فروم و آنچه در غرب مطرح است، متفاوت است. در نگاه آنان سمبل، دلالت  امری ظاهری به امر ظاهری دیگر است. ولی در سمبلیسم هنرهای اسلامی، ظاهر به امر باطنی دلالت دارد؛ این دو خیلی با هم متفاوتند.
آیا می‌توان انتظار داشت که، سینما اسلامی ‌شود؟
این سؤال، سؤالی ساده و در عین حال دشوار است. اگر منظور متشرع و اسلامی شدن است که ابتدا باید فقه رسانه تعریف شود و افق دید رسانه ترسیم شود اما در پاسخ به این پرسش که چه زمانی این رسانه  زن طراز را به مردم معرفی می‌کند؟ بایدگفت: ابتدا باید زن طراز و شخصیت او در نهادهای علمی یا فرهنگی مرجع تعریف شده باشد. ما انتظاری از رسانه داریم که در لایه‌های قبلی و اولیه مفقود است اما در پایان و لایه‌های آخر این زنجیر، انتظار حصول به نتیجه را داریم. مشکل سینمای ما این است. اگر منظور از اسلامی شدن سینما، نشان دادن ظواهر اسلامی است که در زمان شاه این اتفاق با فیلم خانه خدا افتاد، اما به محض اینکه با مفاهیم و روایت روبرو می‌شویم، بحث الگوی طراز پیش می‌آید. آیا این طراز و الگو تعریف شده است؟
سینمای غرب و سینمای ایران در تأثیرپذیری از فمینیسم چه تفاوت‌هایی دارند؟
جریان فمینیسم که در سینمای ایران اتفاق افتاد رنگ و بویی از جریان‌های غربی دارد ولی تکرار آن نیست. ما موج اول فمینیسم را در سینمای کشورمان نداشتیم و تقریباً آن مدل را در ایران شاهد نبودیم. موج دوم با نحله‌های شبه روشنفکری و تفکرات و ایدئولوژی‌هایی که داشت و موج سوم، هنوز کاملاً ‌وارد ایران نشده است. موجی که به ایران آمده،‌ ملغمه‌ای از لیبرالیسم و فمینیسم است.
فمینیسم شاید تئوریسین‌هایی داشته باشد اما ظهور و بروز رسانه‌ای آن به شکلی نظام‌مند اتفاق نیفتاده است. اما اینکه چگونه می‌توان این موضوع را طبقه‌بندی کرد، به نظر می‌رسد مردان، اولین فیلم‌سازان فمینیست در سینمای ایران  بوده‌اند. گروهی نیز کاملاً‌ مردگرا و ضد زن بودند که آنها نیز مرد بوده‌اند. پس از انقلاب، پای زنان فیلمساز که گرایش‌های فمینیستی داشتند به سینما باز ‌شد و این سیر با فضای سیاسی کاملاً‌ در ارتباط است. فمینیسمی که در رسانه‌های ما مطرح می‌شود، کاملاً‌ سیاست زده است. به نظر من این جریان  ساختار وسیعی ندارد که گمان کنیم یک اتاق فکر ویژه‌ای این جریان را هدایت می‌کند. همان اتاق فکری که موج لیبرالیسم و اباحی‌گری را در جهان و در کشور، رواج می‌دهد همان موج، جریان فمینیسم را هم جلو می‌برد. همان‌گونه که در روزنامه‌ها این موج ایجاد شد، رسانه‌های تصویری نیز ظرفیت لازم را برای پیشبرد این هدف پیدا کردند. البته شاید دلیل اصلی آن، بی‌برنامه‌ بودن طرف مقابل است که جریان فمینیسم تا این اندازه دوام آورده است. اگر یک الگوی کنشگر درست از زن ایرانی ارائه می‌شد، این جریان نمی‌توانست تا این حد نفوذ کند. الان با این تعداد زن مسلمان متعهد و متخصص بیرون و درون منزل، نباید نگران تعریف یک الگو برای زن باشیم. متأسفانه برخی مسائل در ذهن فیمسازان ما رسوب کرده است؛ مثلاً‌ وقتی صحبت از خیانت می‌شود به سرعت ذهن‌ها به سمت خیانت مرد به همسرش بر سر همسر دوم معطوف می‌شود در صورتی‌که ممکن است مصادیق خیانت متعدد باشد. بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها تکرار موضوعی خاص است. مصادیق روایی و نمایشی ما می‌تواند خیلی بیشتر از این‌ها باشد اما متأسفانه ذهنیت بسیاری از هنرمندان فیلمساز ما تمرکز بر کلیشه‌ها شده است.
آیا جریان‌های اجتماعی - سیاسی بر سینما تأثیر می‌گذارند یا سینما از جامعه تأثیر می‌پذیرد؟
سینما هم بر جریان‌ها تأثیر می‌گذارد و هم از آنها تأثیر می‌گیرد. سینما کاملاً در حال داد و ستد است.
علاوه بر مواردی که ذکر کردید در خصوص اینکه در مقوله زن و رسانه، فقدان تئوری داریم،‌ به نظر می‌رسد تعدادی از برنامه‌سازان و فیلم‌سازان ما دینی نمی‌اندیشند و از تئوری‌های موجود دینی استفاده نمی‌کنند؟
به هر جهت فعالیت برای افراد متدین و همچنین سیطره نگاه دینی در عرصه رسانه مانند قایقرانی در دریای متلاطم است که در آن شرایط نیروهای بسیاری بر شما وارد می‌شود تا توان شما را کاهش دهد و برآیند نیروی شما را به سمت منفی سوق دهد.

تبلیغات