رسانه ملی و هژمونی فرهنگی اقلیت
آرشیو
چکیده
دکتر محمدرضا جوادی یگانه استادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تربیتمدرس(1383) است. تاکنون از ایشان کتابهایی با عناوین «تغییرات اجتماعی برنامهریزیشده»، «مسئله دختران فراری»، «بازیابی تغییرات اجتماعی: تغییر رفتار برای ارتقای بهداشت، توسعه اجتماعی و محیط زیست» و «دین و رسانه» و همچنین مقالات متعددی به چاپ رسیده است. در این گفت وگو به بررسی آسیبشناسی سیاستهای جنسیتی رسانه ملی و اصول حاکم بر رسانه در رابطه با مقوله جنسیت می پردازیم.متن
دکتر محمدرضا جوادی یگانه استادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تربیتمدرس(1383) است. تاکنون از ایشان کتابهایی با عناوین «تغییرات اجتماعی برنامهریزیشده»، «مسئله دختران فراری»، «بازیابی تغییرات اجتماعی: تغییر رفتار برای ارتقای بهداشت، توسعه اجتماعی و محیط زیست» و «دین و رسانه» و همچنین مقالات متعددی به چاپ رسیده است.
در ابتدا ضمن آسیبشناسی سیاستهای جنسیتی رسانه ملی، اصول حاکم بر رسانه در رابطه با مقوله جنسیت را بیان کنید.
موضوع رسانه و جنسیت، از دو منظر موضوع دشواری است. اول: اصولاً بخشی از کارکرد رسانهها در دنیای مدرن با استفاده جنسی همراه است، به این معنا که در خصوص تبلیغات، نگاههای جنسی وجود دارد و رسانهها برای جذب مخاطب یا از طریق مسئله جنسی و تمایلات جنسی یا از طریق خشونت وارد میشوند. دوم: شاید پرچالشترین مقوله در جمهوری اسلامی، مسئله زنان است.
در زمینه رسانه اساساً چند مشکل اساسی وجود دارد. ابتدا من بحثم را از مخاطب شروع میکنم. در خصوص مخاطب، مشکل اساسی این است که ما از مخاطب رسانه هیچ تعریف خاصی نداریم و نمیدانیم که مخاطب رسانه ما کیست. یعنی در کشور ما، سیما 6 شبکه اصلی دارد و البته شبکههای استانی نیز وجود دارد، حدود 12 شبکه رادیویی داریم بعلاوه رسانههای مکتوب نظیر روزنامه، مجله و کتاب موجود است و همچنین رسانههای دیجیتال مانند، اینترنت نیز هست. ولی در مورد همه رسانه یک تیپ مخاطب، تعریف شده است که آن، مخاطب معمولی است و همچنین برای اکثر رسانهها نیز یک سیاست نسبتاً واحد را اعمال میکنیم. من یک مثال میزنم فرق رادیو و تلویزیون این است که رادیو رسانهای نسبتاً شخصی است. ولی تلویزیون رسانهای عمومیتر است و عمومیت سینما بسیار بیشتر است و سینما رسانهای است که نیاز به یک مکان عمومی دارد. لذا تلویزیون یک رسانه بین جمعی و شخصی است و سینما رسانهای قطعاً جمعی است لذا باید میان این چند رسانه فرق بگذاریم. کتاب و مجله نیز رسانههای فردی هستند لذا وقتی فردی خوانده میشوند، ما سهلگیریهایی که در زمینه کتاب یا رادیو داریم در خصوص تلویزیون نمیتوانیم اعمال کنیم ولی ما چون مخاطب را تعریف نکردهایم و مخاطب کتاب، روزنامه، رمان و یا یک فایل صوتی را با مخاطب سینما و تلویزیون یکسان در نظر گرفتیم مسئله ایجاد شده است. یعنی یکی از مسائل این است که نمیدانیم مخاطب کیست. از آن طرف از مخاطب معمولیمان انتظار داریم که بسیاری از دغدغههای ما را داشته باشد. ببینید این مشکل عمومی ماست. نشناختن مخاطب و یا دستهبندی نکردن مخاطب به گمان من یکی از بزرگترین چالشهای ماست. یعنی ما نتوانستیم مخاطبمان را تفکیک کنیم. یک زمان مخاطب، مخاطب خانوادگی است یعنی زمانی که افراد خانواده ساعت 9 شب در حال شام خوردن هستند و با هم حرف میزنند، تلویزیون نیز روشن است، این یک مقوله است. زمانی برنامهای 11 شب، پخش میشود. این زمان قاعدتاً فرزندان باید خوابیده باشند. ولی در برنامههای صدا و سیما برای زوجهای جوان، برای جوانان، برای زنان و مردان که ازدواج کردند پیام مخصوصی نداریم. به این دلیل که ممکن است فرزندانشان ببینند، مقولهای که در تلویزیون به آن خط تقسیم میگویند. یعنی ما پدیدههایمان یک اندازه است. یعنی 12 شب و 1 بعد از نیمه شب، با 8 شب و برنامه کودکمان یکی است. این تفکیکها، تفکیکهای بسیار مهمی است که در صدا و سیما جاری نیست، از طرفی تفکیک سینما با تلویزیون را نیز نداریم. چون فرض ما این است که افراد معدودی سینما میروند. در مورد سینما میشود محدودیتهایی اعمال کرد مثلاً افراد 18 سال به بالا به دیدن فیلمی خاص مراجعه کنند و یا مثلاً افراد زیر 18 سال به همراه والدین، برای تماشای فیلم بروند. ولی در تلویزیون این تفکیکها را نمیتوان اعمال کرد، بنابراین باید بین تلویزیون و سینما تمایز بگذاریم. ما این تمایز را نداریم. یعنی نمیتوانیم مخاطبمان را دستهبندی کنیم. البته قاعدتاً وقتی دستهبندی میکنیم، چون تلویزیون، یک وسیله همگانی است، من نمیتوانم بگویم دیگران نبینند، نمیتوانم بگویم کودک نبیند، ولی میتوانم قبل از برنامهای خاص، علائم هشداردهنده بگذاریم به این معنا که این برنامه برای کودکان مناسب نیست و انتظار داشته باشیم خانوادهها دراینباره همکاری کنند یا در ساعتهای متفاوتی از روز برنامه پخش کنیم که خانوادهها بتوانند استفاده کنند. ما این موضوع را نداریم، یعنی این تفکیک وجود ندارد. به نظر میرسد در جامعه ما امکان کنترل فرزندان توسط خانوادهها مهیا نیست در حال حاضر در اکثر خانوادهها بیش از یک دستگاه تلویزیون وجود دارد و از طرفی گوشیهای تلفن همراه نیز مجهز به تلویزیون هستند. یک کار آموزشی جذاب میتواند در قالب رمان عرضه شود ولی این مسئله در کشور ما رخ نداده است یعنی نمیتوانیم بین رمان و تلویزیون فرق بگذاریم. همان بلایی را بر سر رمان میآوریم که در مورد تلویزیون نیز انجام میگیرد. درحالیکه نظارت باید در تلویزیون شدیدتر باشد، اما در زمان نظارت باید سهلگیرتر باشد. یا مثلاً نظارت در رادیو نسبت به تلویزیون باید آسانتر صورت گیرد چون رادیو رسانهای فردی است یا نباید با تئاتر همان معاملهای صورت بگیرد که با سینما صورت میگیرد. چون مخاطب تئاتر محدود است. ولی در کشور ما معیارهای متصلب یکسانی برای همه مخاطبانمان در نظر میگیریم، لذا از تنوع رسانه برای تنوع مخاطب استفاده نمیکنیم. مسئله دیگر این است که تعریف ما از مخاطب عمومی، مخاطبی است که میخواهیم مذهبی باشد. در صورتی که مخاطب معمولی، درصدی، تعلقات دینی دارد. به نظر من اصولاً شب احیا فرد مذهبی باید به مسجد برود، اگر من در یک محله زندگی میکنم، و یک انسان محلهای هستم به مسجد محلهمان میروم و تعداد کمی از افراد هستند که در مراسم احیاء خاص بزرگان شرکت میکنند ولی زمانیکه تلویزیون این مراسم خاص را پخش کرد طبیعتاً افراد به مساجد محل نمیروند. بنابراین تلویزیون نباید در تمام حیطهها برنامه پخش کند. لذا ما سردرگمی در حوزه مخاطب داریم. این سردرگمی هست و نتوانستهایم مخاطب ملی و محلی را ببینیم و همچنین مخاطب فرهیخته را با مخاطب معمولیمان ندیدهایم. مخاطب مذهبیمان را از مخاطب معمولی تشخیص ندادهایم. موضوع دیگر، این است که فهم درستی از مخاطب در جامعه ایران درباره مسئله جنسی موجود نیست. تصویری که در جامعه وجود دارد یک تصویر دو قطبی است. مثلاً حجاب و بیحجابی این دوگانه، دوگانه غلطی است. مثلاً من بین برهنگی و بیحجابی فرق میگذارم. یک عده دیگر بین فساد و افساد فرق میگذارند. مسئله مطرح دیگر این است که به اندازهای که از زنان میخواهیم پوشش داشته باشند، به همان اندازه از مردها خواسته نمیشود، که نبینند و یعنی ما در جامعه ما از زنان میخواهیم که پوشش داشته باشند. فلذا در حال حاضر بسیاری از زنان مذهبی در مراسم عروسی در جمع زنانه به دلیل اینکه تلفن همراه مجهز به دوربین بسیار است، حجاب را رعایت میکنند. اگر به سایتهایی که این بیماران جنسی عکس میگذارند، نگاه کنید، متوجه میشوید یک عده بیمار فضای ناامن بوجود آوردهاند و عکسها و فیلمهای زنان را در معرض دید عموم قرار میدهند. از طرفی دیگر اگر یک سیدی از خانمی پخش شد آن فرد باید از همه زندگی محروم شود، ولی با آن چند میلیون نفری که آن سی دی را دیدند برخورد نمیکنیم. این موضوع خیلی مهم است. یعنی ما راجع به مخاطبمان، فهمی که از مخاطب داریم، فهم دوگانه مطلق است ولی مخاطب این فهم را ندارد. من در برههای امیدوار بودم بعضی از این فقهای ما تعدادی از برنامههای تلویزیونی را حرام اعلام کنند. یعنی مخاطب متدینی که خمس میدهد، نماز اول وقت میخواند، روزه میگیرد، دیندار است، نباید بسیاری از برنامههای تلویزیون را ببیند. یعنی ما برنامههایی که برای عوام میسازیم، نباید انسانهای فرهیخته و دیندار جامعه ببینند. ولی برای عوام باید برخی از این برنامهها ساخته شوند. موضوع دیگر این است که باید در برنامههای صدا و سیما خط تقسیم را جدی بگیریم. چه کسی باید محبت در خانواده را به زوجین یاد دهد؟
آیا رسانه متکفل این مسئله است؟ در آن صورت ما تمام کارکردهای نهادهای دیگر را به رسانه واگذار میکنیم.
به نظر من ما باید بتوانیم برای زوجهای جوان این امکان را بگذاریم. رسانه باید برنامهاش را در زمان مقتضی پخش کند و در این صورت، رسانه مقصر نیست. کما اینکه کارخانه مینو نیز که پفک نمکی تولید میکند، مقصر نیست که پفک نمکی تولید میکند. من نباید اجازه دهم که فرزندم پفک بخورد. فلذا این تفکیک مهم است.
تبعات بحثی که شما عنوان کردید، بر اخلاق جنسی جامعه چگونه خواهد بود؟ به هر جهت ما در جامعهمان با مقوله ضیق ازدواج مواجهیم. و بسیاری از دختران و پسران ما به نوعی با این مسئله دست و پنجه نرم میکنند. و در معرض آسیب هستند.
من قبول دارم که این مسئله عوارض دارد. ولی مشکل این است که ما قشر ازدواج کرده را از دست میدهیم و در ضمن متوجه هم نیستیم که بسیاری از مشکلات خانوادگی ما ریشه جنسی دارد. یعنی ما به خانوادهها یک سری مسائل را یاد نمیدهیم. خانواده، ترکیبی از مهربانی و در مواردی دعواست، ولی ما دعوا را نمایش میدهیم و نمیتوانیم عشق را نشان بدهیم. طبیعتاً عشق دیده نمیشود. از یک جایی زوجین باید عشق در خانواده را یاد بگیرند.
چرا رسانه باید مسئولیت آموزش را بر عهده داشته باشد؟
زمانی شما جامعهای دارید که نقش زن و مرد کاملاً روشن است و هیچ راه متفاوتی برای زن و مرد فرض نمیکنید ولی زمانی، جامعه مملو از اطلاعات است الان در جامعه ما اطلاعات دختران بیش از اندازه در خصوص مسائل جنسی بالاست. در موضوع رابطه زن و مرد، زن و مرد در دسترس یکدیگر هستند، وقتی ما الگو ندهیم افراد الگویشان را از سایت جنسی به دست میآورند. زمانیکه یک پسر جوان به جای اینکه اطلاعاتش درباره رابطه جنسی را از یک منبع مطمئن بگیرد از یک فیلم پورنوگرافی میگیرد، تعریف غلطی از توان جنسیاش پیدا میکند. برای اینکه در این فیلمها نوعی بزرگنمایی راجع به توان جنسی وجود دارد و آن پسر فرقی بین بیماری جنسی و بیماری غیرجنسی را نمیداند.
ما در هیچ کدام از رسانههایمان این امکان را بوجود نمیآوریم که اینگونه روابط عاطفی را آموزش دهیم اگر شما در کتاب و مجله و تلویزیون آموزش دهید ممکن است 20 درصد پیامد منفی داشته باشد ولی ممکن است 80 درصد نیز فایده داشته باشد. به یک مسئله باید دقت کرد در فضای جدید در خصوص مسائل جنسی مقولههای جدید نیز وجود دارد و چنانچه در جامعه نسبت به این مسائل هشدار داده نشود با شیوع بیماریهایی از قبیل ایدز روبرو میشویم، در جامعه ما حرفهایمان را در کتاب اختصاصی نمیتوانیم بگوییم و همه را محدود کردهایم، برای اینکه اخلاق عمومی جامعه آسیب نبیند ولی آسیبهای دیگر به جامعه وارد میشود. آموزش جنسی دادن واقعیت جامعه است و باید محملش را پیدا کنیم. ببینید یک عده انسان سادهانگار میگویند این مسائل را باید در تلویزیون آموزش داد. من چنین حرفی نمیزنم. نمیگویم باید در رسانه جمعی آموزش داده شود. ولی یک وسیله انتقالی مکتوب در این فضا باید ایفای نقش کند. من معتقدم باید چنین راهی باز شود.
طیفی از افراد هستند که از طریق رسانه عشقهای رمانتیک را میبینند، و انتظار دارند که در زندگی شخصیشان نیز چنین عشقهایی را داشته باشند، ولی چون این روابط را نمیتوانند در زندگی خودشان بازتولید کنند دچار سرخوردگی میشوند. میخواهم بگویم نمایش یک نوع رابطه محبتی خاص از همسران در تلویزیون یا فیلم سینمایی یا سریالهای تلویزیونی، مسائل خاصی به دنبال دارد و باعث تغییر ذائقهها میشود و انتظارات همسران را از یکدیگر بالا میبرد.
ما در مسئله رسانه همزمان با دو موضوع روبرو هستیم. یعنی تعدادی برنامهساز داریم که ایدههای ما را قبول ندارند. تعدادی مدیر رسانه داریم که این مدیران رسانهها یا ضعف نفس دارند یا مقوله رسانه را درست درک نکردهاند. من به این دلیل که مدتها با رادیو همکاری داشتم و در حال حاضر با تلویزیون نیز همکاری دارم، نقدم را نقد درونی میدانم و در عین حال این انتقادات به خودم نیز بازمیگردد. ما در رسانه (صدا وسیما) با مقولهای به نام هژمونی فرهنگ اقلیت مواجهایم. اقلیتی وجود دارند که بازیگر، فیلمساز و یا برنامهسازند و هیچ کدام از هنجارهای جامعه ما را قبول ندارند. من نمونههایش را مثال میزنم. این افراد یک تلقی خاصی از مرد، زن، دوستی و معاشرت دارند و نگاه خودشان را پیاده میکنند و این افراد بسیاری از قواعد دینی را قبول ندارند. مثلاً این افراد وقتی میخواهند مسئله کنترل نگاه را به تصویر بکشند، صحنههایی که نشان میدهند حالت تحقیر کردن این اصل دینی را دارد. تصویری که این اقلیت نشان میدهند به گونهای است که انگار آن فرد مثل دیوانهها یا افراد نابینا رفتار میکند یا میبینید حجاب دارد تحقیر میشود و در رسانه این اقلیت عمداً میخواهند محدودیتها را به نمایش بگذارند.
لذا هژمونی فرهنگی اقلیت برنامههایش را میسازد، و ضعف مدیریت و عدم اطلاع مدیران پروژه اقلیت را تکمیل میکند، به اسامی که در فیلمها استفاده میشود، توجه کنید اکثراً، اسمهای ایرانی، غیردینی است. در حالی که ده تا اسم اول زنان در ایران، اسم فاطمه و زهراست، اسمهای مذهبی است. زمانی سریالی پخش میشد، کارآگاه شمسی و دستیارش مادام، یک مسیحی بسیار خوشاخلاق، به همراه یک خانم چادری سنتی. ما زنهای سنتی را مسخره میکنیم. ما به سخره گرفتن دین در عرصه رسانه را فراوان داریم. از طرفی سکس پنهان در برنامههای تلویزیون و در برنامههای رادیو موج میزند. پوشش باید برای جلوگیری از تحریک و جلب توجه مورد استفاده قرار گیرد. شما میبینید هنرپیشه زن سربند دارد و روی آن یک شال نارنجی انداخته است. مخاطب آنقدر هوشمند هست که بتواند تصور کند این خانم هنرپیشه در فضایی، غیر از فضای سریال بدون این سربند است و فقط از شال به تنهایی استفاده میکند. صدا و سیما یک حجاب تفکیکی را به نمایش میگذارد. این آموزش، آموزش حجاب نیست. شما هیچگاه در برنامههای تلویزیون روسری و مقنعه نمیبینید، دلیل آن هم این است که آن افراد به این نوع حجابها اعتقاد ندارند. ما فضا را دست کسانی سپردهایم که اعتقاد ندارند، از طرفی فضای جامعهپذیری در حوزه رسانه و حوزه سینما بسیار دشوار است، به حدی این فضا سنگین است که معمولاً افراد از دست میروند. گاهی اوقات فضایی که صدا و سیما منتقل میکند به گونهای است که اگر روزهایی نظیر روز راهپیمایی 22 بهمن وجود نداشت و خانمهای چادری در خیابان حضور پیدا نمیکردند انسان خیال میکرد دیگر در تهران فرد چادری وجود ندارد. لذا مذهب در برنامههای تلویزیونی ما بسیار کمرنگ است. از طرفی دیگر در سریالها، هیچ جا فرزند نداریم. زن جوان فرزند ندارد، چون فرزند داشتن جلوی دست و پایش را میگیرد. خانواده درست و حسابی نداریم. زن چهل ساله، پیرمرد و پیرزن نداریم. خانواده پر فرزند نداریم. یک تصویری در حال ارائه شدن است که آن تصویر اتفاقاً بسیار جنسی است. ما اصرار داریم فضای جنسی نباشد و یکسری برنامهریزیها و ممیزیهایی وجود دارد که جلوی آن را بگیرد ولی تصویر در حقیقت جنسی است.
- یعنی مقوله سکس پنهان؟
- بله. در هر سریالی ما با خانمی مواجهایم که بالاخره باید، ازدواج کند. ازدواج صورت شرعی شدهاش است. صورت غیرشرعی را ما در جامعه میتوانیم به کار ببریم بالاخره تمام زنان جامعه یک موضوع جنسی هستند. در حال حاضر تلویزیون آگاه شده و رابطه مثلثی نداریم، دو تا زن یک مرد، دو تا مرد یک زن. ولی باز میبینید خانواده ایرانی در تلویزیون نمود ندارد.
سؤال دیگر این است آیا الگوی خاصی وجود دارد، که یک تیپ خاصی از زنان به نمایش گذاشته میشوند. مثلاً یک طبقه متوسط خرده روشنفکر که جنس دغدغههایشان متفاوت از عموم جامعه است.
- حقیقت مسئله این است که ما در تمام سریالها در خصوص دکوراسیون منازل و طبقه اجتماعی افراد اغراق میکنیم مثلاً سریال مسافران، در این سریال خانهای که به نمایش گذاشته شده، حیات دارد، استخر دارد. در صورتی که شغل صاحبخانه به گونهای نیست که این میزان ثروت داشته باشد در حقیقت همان اقلیت فرهنگی دارند رویاهایشان را رسانهای میکنند. از طرفی دیگر جریان جامعهپذیری در سینما و به صورت عام در هنر، کاملاً یه سویه است. یعنی انگشتشمار بازیگر، کارگردان، فیلمساز و نویسنده داریم که در این فضا گرفتار نشده باشند. یعنی شما برای اینکه پذیرفته شوی، باید خودت رو به رنگ آنها درآوری. در رسانه فرآیند حرکت از سنت به مدرنیته به شدت دنبال میشود و اگر کسی بخواهد خلاف این جو شنا کند، باید فهم فرهنگی و فهم رسانهای داشته باشد و البته داشتن فهم رسانه برای مدیران نیز بسیار لازم است. اگر شما در رادیو مشغول کار باشید و دستگاههای موسیقی را نشناسید نمیتوانید کار کنید. باید رمان بخوانید فیلمها را ببینید چون در غیر اینصورت یک هنرمند محترم، عیناً سوژه یک سریال خارجی را کپیبرداری میکند ولی شما چون ندیدهاید متوجه نمیشوید.
لذا مدیریت فرهنگی ما به شدت ناکارآمد است. یعنی مدیران فرهنگیمان ناکارآمدند و سواد کافی ندارند. البته اگر تعبیر آقای جوادی آملی را بپذیریم که شجاعت در عمل زاییده بصیرت در نظر است، چون بصیرت ندارد شجاعت هم ندارد. فلذا اشتباهات فراوان از ناحیه آنان ساطع میشود. در مقابل دیگران به شدت کرنش میکند. در مقابل دوستان که منتقدند، به شدت مقاومت دارند. برای اینکه نشان بدهند که با کسی مدارا نمیکنند، با دوستان مدارا نمیکنند ولی در مقابل دیگران کوتاه میآیند.
مشکل رسانه این است. من عضو شورای فیلم و سریال تلویزیون هستم. یعنی تمام فیلمنامههایی که به صدا و سیما آورده میشود را میبینیم و من یا دیگران نقد میکنیم. ولی در مقابل ما، مدیر فیلم و سریال یا مدیر شبکه از آن ایده دفاع میکند. میدانید یعنی ما جهتبندیهایمان عوض شده است. هنرمند یک مدیر شبکه و مدیر گروه و یا احتمالاً ناظر کیفی دارد که تمام دغدغهاش پرشدن آنتن و بالا رفتن درصد مخاطبان است.
در رسانه فقدان بصیرت جدی است به نظر من تعدادی از فیلمهای کارتونی آمریکایی خیلی بیخطرتر از کلاه قرمزی و سروناز است که به بچه پنج ساله، شش ساله عاشقی را یاد میدهد. در همین برنامه کلاه قرمزی و پسرخاله در عید امسال یک بچه شش هفت ساله – پسرعمهزا- عاشق دیگری شد، یعنی به سرعت داریم به بچه شش سالهمان یاد میدهیم که به دختران نگاه کن و عاشق شو. بچه هم یاد میگیرد. لذا سنسورهای جامعه باید به مؤلفههای پنهان حساس شود، ما به مؤلفههای خیلی علنی حساسیت نشان میدهیم. در صورتی که در لایههای زیرین برنامهها، نقد سنت و تعریفی که از اخلاق جنسی بیان میشود خیلی زیرکانه، صورت میگیرد. این زیرکانه بودنش را اگر متوجه شویم شاید بتوانیم در خصوص هر دو لایه اقدام کنیم.
در خصوص روابط همسران، به نظر میرسد مؤلفههایی که نمایش داده میشود زنسالاری و یا خانواده دموکرات است. به نظر شما دلیل این عملکرد چیست؟ آیا همان هژمونی فرهنگی اقلیت است؟
در این خصوص فکر میکنم این بیان جامعه است. اگر به مسئله نقش زنان در خانواده توجه کنیم متوجه میشویم که دختران ما بیشتر از پسران ما با نقش خود در خانواده آشنا میشوند. آنها در خانه، اطلاعتی راجع به خانهداری بهدست میآورند. مثلاً یک دختر از یازده، دوازده سالگی در مباحث زنانه شرکت میکند. اما تقریباً راجع به پسران این سیر را نداریم. یعنی یک پسر تنها از پدرش یاد میگیرد کدام ماشین خوب است؟ مشکل این ماشین چیست؟ ولی مدیریت خانواده را یاد نمیگیرد. رابطه جنسی را نیز که اصولاً یاد نمیگیرد. بنابراین، مرد و زن با اطلاعات و تجربیات نابرابر، وارد خانواده میشوند. و از آن طرف چون کسب درآمد بسیار دشوار است بعد از ازدواج، مرد باید تمام وقت خود را صرف نانآوری کند. فلذا همه مشغولیت ذهنیاش کسب درآمد است بنابراین نقش مرد کسب ثروت و نه هیچ چیز دیگر شده است. بنابراین به دلیل مشکلات اقتصادی، پایین بودن تجربه اجتماعی مردان و تجربه مدیریت خانواده توسط مرد، در رابطه همسری با یک نابرابری قدرت مواجهیم؛ یعنی یک مرد با زور میتواند اعمال اقتدار کند. ولی چند بار که حرفش غلط از آب درآمد حرفش را پس میگیرد. بنابراین ما با یک نوع بالا بودن قدرت زن روبرو هستیم. این قدرت یک مقداریش طبیعی است. یعنی زنان اطلاعاتشان بیشتر است. خیلی زودتر جامعهپذیر میشوند. اطلاعات و توانشان بیشتر است.
یعنی شما آن چه که در رسانه نمایش داده میشود را انعکاس واقعیات اجتماعی میدانید؟
بله متأسفانه در جامعه ما، مردان در زمینه مدیریت خانواده ضعیفاند و پیامد آن نیز فرزندسالاری است. چون پدر در خانواده نیست و نقش ندارد، مادر عاطفیتر است، لذا فرزند سالاری بوجود میآید. همه آموزشهای لازم برای خانواده را به مرد آموزش ندادهایم که چگونه مهمانداری کند، خرید کند، مدیریت مصرف را به او یاد ندادیم. ولی زنان این موارد را آموختهاند لذا مدیریت دست زن میافتد.
تأثیر حضور ماهواره در خانواده به چه صورتی است؟ آیا تفاوتی میان خانوادههای که ماهواره دارند و خانوادهای که ماهواره در آن وجود ندارد هست؟ اگر هست این تفاوت از چه جنسی است؟ ماهواره روی کدام حوزهها اثر میگذارد؟
به نظر من ماهواره کاملاً آسیبزاست. نگرانی عمدهای که در خصوص ماهواره در جامعه ما وجود دارد نگاهی است که عنوان می کند ماهواره و برنامههای ماهواره به شدت جنسی است ولی به نظر من، در فضای کنونی با مقوله دیگری در خصوص ماهواره مواجهایم، در حال حاضر مخاطب شبکههای سطح پایین ماهواره به شدت کاهش یافته است و ما شاهدیم که شبکههای در حال تولید شدن هستند که قواعد کار رسانهای را به خوبی میدانند، چه شبکه خبری و چه شبکه فیلم و سریال، اینگونه شبکهها مسئلهای که ایجاد میکنند این است که بر بینش مخاطب بسیار تأثیر میگذارند. اخیراً شبکهای توسط یکی از مردان بزرگ رسانه تولید شده است که فیلمهای امریکایی را با زیرنویس فارسی پخش میکند و نکته قابل توجه این است که سوژه اصلی در اکثر این فیلمهاو سریالها، خیانت همسران علیالخصوص خیانت زنان است و در این فیلمها، خیانت به صورت امری طبیعی به تصویر درمیآید و شما با فرد خائن همذاتپنداری میکنید و چون توسط متخصصان رسانه اداره میشوند بسیار زیرکانه مقاصدشان را دنبال میکنند و مخاطبان بسیاری را جذب میکنند و بسیار تأثیرگذار و خطرناک است.