باز مهندسی خانواده اسلامی
آرشیو
چکیده
دکتر مؤذن فارغ التحصیل مهندسی الکترونیک از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد الهیات گرایش فلسفه و دکترای الهیات در گرایش قرآن و حدیث از دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات است. وی هماکنون در زمینه تعلیم و تربیت دینی به مطالعه و تحقیق میپردازد؛ در خصوص «نقش خانواده در تعلیم و تربیت»متن
دکتر مؤذن فارغ التحصیل مهندسی الکترونیک از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد الهیات گرایش فلسفه و دکترای الهیات در گرایش قرآن و حدیث از دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات است. وی هماکنون در زمینه تعلیم و تربیت دینی به مطالعه و تحقیق میپردازد؛ در خصوص «نقش خانواده در تعلیم و تربیت» با ایشان گفتگویی داشتهایم که به خوانندگان محترم ارائه میشود.
نظام آموزشی در کشور ما، نه زنانه است و نه مردانه؛ علاوه بر این به تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد و انتظاراتی که شریعت برای آنها ترسیم کرده، توجهی ندارد. به دیگر بیان، نظام آموزشی، خانوادهمحور نیست و خانواده را به عنوان نهاد مستقل، در نظر نمیگیرد. شما، با توجه به شواهد و قرائن و مستندات و تحقیقاتی که در این زمینه داشتهاید، آیا نظام آموزشی کشور ما، در مسیر تعالی خانواده گام برمیدارد؟
به نظر من، خانواده عنصری است که تحتالشعاع تمهیدات بسیاری قرار میگیرد. حتی نمیتوان خانواده را جدا از دیگر مقولاتی که در دنیا هست تحلیل کرد. اقتصاد، تعلیم و تربیت، صنعت سلطه، فرهنگ غالب و دین بر خانواده سایه افکندهاند و بر آن تأثیر میگذارند. اگر بخواهیم نگاه فراگیری به مسئله داشته باشیم، باید نقاط اتصال این عناصر را به یکدیگر تبیین کنیم؛ یعنی نمیتوانیم خانواده را به طور جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
اتفاقات امروز، گسترده است و برای تحلیل آن باید به عقب بازگردیم. مهندسیهای بزرگی را که در دنیا صورت میگیرد بررسی کنیم تا به مهندسی فرهنگی برسیم و ببینیم خانواده باید چه شکلی داشته باشد.
جریان جهانی سازی، اقتصاد و حتی تربیت، مسائلی هستند که خانواده را دگرگون کردهاند، تا جایی که در عمل نهادی به نام خانواده باقی نمانده است. تفکر امروز اقتصاد و لذت است و به همین دلیل شیوه تعلیم و تربیت و صورت خانواده تغییر کرده است. نقشهای جنسیتی و وظایف افراد، تعریف دیگری دارد. البته اقتصاد با محوریت خدا و اقتصاد با محوریت لذت تفاوت دارد. تعلیم و تربیت و خانواده نیز همینگونه است. از آنجا که امروزه در خانواده اقتصاد، لذت و غفلت، محوریت دارد، بنابراین ارزشگذاریها و نیز تعریف نقشهای جنسیتی نیز در این فضا صورت میگیرد.
امروزه میبینیم که همه به دنبال تست و کنکور و دانشگاه هستند و در رتبههای رشتههای دانشگاهی، اولویت با رشتههایی است که درآمد بیشتری دارند. این مسئله پررنگ بودن نقش پول در جامعه را نشان میدهد. در خانواده نیز همین اتفاق رخ میدهد و فرزندان نیز در این فضا تربیت میشوند. دخترها باید درآمد داشته باشند و از همان ابتدا که وارد مدرسه میشوند، به این میاندیشند که چگونه پول بیشتری درآورند.
در فضایی که به دست آوردن پول، اصل است، نقشهای جنسیتی کاملاً متفاوت میشود. همه باید برای کسب درآمد تلاش کنند.
چند روز پیش سخن یکی از بزرگان را خواندم که معتقد بود اگر زنان در جامعه حضور نداشته باشند، جامعه از نظر اقتصادی، متضرر خواهد شد و هزینه زیادی خواهد پرداخت. اولین مسئلهای که به ذهنم رسید این بود که ایشان هزینهها را چگونه تعریف میکنند؟ متولی تربیت در کشور ما مشخص نیست؛ خانواده مسئولیت را بر دوش آموزش و پرورش میگذارد و آموزش و پرورش آن را بر عهده صدا و سیما و رسانهها قرار میدهد. اگر خانواده، امر تعلیم و تربیت را کنترل میکرد و مسئولیت آن را به عهده میگرفت، مشکل بهطور ریشهای حل میشد. حتی اگر بخواهیم با نگاهی اقتصادی به قضیه بنگریم، توجه به خانواده، بسیاری از هزینهها را کاهش میدهد. فرزندی که در خانوادهای مذهبی رشد میکند، به دنبال مواد مخدر، مشروب، دزدی و کارهای حرام نمیرود و در واقع هزینههای جامعه برای کنترل این معضلات کاهش مییابد. اگر خانواده نقشهای جنسیتی را به شکل مناسبی کنترل کند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
یعنی به نظر شما ابتدا باید محور مختصات تربیت که به تعبیر شما در دنیای مدرن اقتصاد است تغییر کند؟
بله، در واقع اصل دعوای ما، روی این محور مختصات است. نباید بگذاریم محور مختصات اقتصادی شود. امروزه در فضای اقتصادزده دنیا بسیاری امور به صورت طبیعی اتفاق میافتد. برای مثال پدیده فرار مغزها، پدیده بسیار سنگینی است و هزینه بسیار بالایی دارد. رئیس یکی از بهترین دانشگاههای ایران میگفت: 70 نفر از 100 نفر اولِ کنکور به دانشگاه ما میآیند که بیشتر آنها پس از پایان دوره تحصیلشان از ایران خارج میشوند. گفتم: پس شما برای آن طرف مرزها زحمت میکشید. همه کارها و برنامههای ما نشان میدهد که مبنای جامعه ما اقتصاد است. اگر از افراد متدین بپرسیم چرا باید به پدر و مادر احترام گذاشت؟ معمولاً میگویند چون پدر و مادر زحمت ما را کشیدهاند، باید زحمات آنها را جبران کنیم؛ اما در مبانی دینی ما اگر پدر و مادری فرزندشان را پس از تولد گوشه خیابان بگذارند و 50 سال بعد سراغ او بروند، باز هم این فرزند وظیفه دارد به پدر و مادرش احترام بگذارد. در واقع ما خودمان هم فرزندانمان را بر مبنای محور مختصات اقتصادی تربیت میکنیم. بنابراین دعوای اصلی درباره محور مختصات است.
همانطور که اشاره شد، چون تفکر اقتصادی بر دنیا سایه افکنده است، بنابراین هر مسئلهای و از جمله نقش جنسیتی باید به گونهای تعریف شود تا به نقطه مطلوب برسد.
اگر مرکز تعلیم و تربیت را به خانه برگردانیم، از لحاظ اقتصادی برای همه جامعه بهتر است. یعنی اگر برآیند این مسئله را پس از یک نسل مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید درآمدی که جامعه به دست آورده است، با نسل پیش قابل مقایسه نیست. در مقالهای، میان دو خانواده امریکائی مقایسه صورت گرفته بود و حدوداً از 70-60 سال پیش تا به امروز این دو خانواده مورد مقایسه قرار گرفته بودند. خانوادهای که بسیار مرتب و منظم بود، چند سناتور، وزیر، وکیل و استاد دانشگاه تحویل جامعه داده بود و از خانواده نامرتب، دزد، چاقوکش، اعدامی و گدا بیرون آمده بود.
امروزه شاهدیم که نظام اقتصادی نه برای تربیت، بلکه برای اقتصاد طراحی شده است. حتی الگوی اقتصادی صحیح که یاد بدهد چگونه میتوان زندگی اقتصادی مناسبی داشت نیز وجود ندارد، بلکه همه چیز برای پول در آوردن صرف، طراحی شده است؛ در این باب چه دیدگاهی دارید؟
داستان از انقلاب صنعتی شروع میشود، در کتابهای تحلیل انقلاب صنعتی، اگر از کتاب ویل دورانت آغاز کنیم میبینیم که صنعتی شدن و حاکم شدن سرمایهداری طبعات خاص خود را دارد. برای توضیح مطلب سؤالی را مطرح میکنم.
اگر ثروت مردم دنیا را دو قسمت کنیم، چند درصد از مردم دنیا نیمی از آن ثروت را در اختیار خواهند داشت؟ در پاسخ گفته میشود 300 نفر و این یعنی یک شکاف طبقاتی بزرگ. یعنی یک نفر به اندازه 40 کشور ثروت دارد و بقیه هم به همین ترتیب. یعنی او میتواند همه نظامهای یک کشور را به تنهایی ایجاد کند. پس از انقلاب صنعتی قدرت از حکومت به شرکتها منتقل شده و این مسئله
تبعات خاص خود را دارد. یک بنگاه اقتصادی جز اینکه عرضه و تقاضا و میزان درآمدش را بالا ببرد، فعالیت دیگری ندارد. این بنگاه میخواهد فروش بیشتری داشته باشد و برای خودش مشتریهای دائم ایجاد کند و روی همه آنها سرمایهگذاری میکند. عملکرد انقلاب صنعتی نیز در همین فضا بود. در نظام صنعتی تخم مرغ و پنیر صنعتی مانند اقلام دیگر به صورت انبوه تولید میشود. حتی برای این اقلام استاندارد تعریف می شود؛ برای مثال ابعاد تخم مرغ باید x و وزنش y باشد. این روند با انقلاب الکترونیک شدت عجیبی یافت. در روند صنعتی شدن همانطور که تولید دفترچه و مداد صنعتی شد، نظام تعلیم و تربیت و حتی نظام سرگرمی نیز صنعتی شد. بنابراین نظام خانواده هم باید صنعتی میشد. نسل جدید باید وارد کارخانه صنعتی بشوند و با استانداردهای دلخواه جامعه صنعتی از کارخانه خارج شوند؛ آن کارخانه صنعتی، نظام آموزش و پرورش است و از مهدکودک تا دانشگاه امتداد دارد. در این نظام خوب بودن و استاندارد بودن با قابلیت به فروش رساندن اقلام بیشتر و داشتن درآمد بیشتر تعریف میشود. معنای خوب و بد در این کارخانه تعریف میشود. نظام صنعتی آموزش و پرورش، خانوادهها را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد؛ از آنجا که خانوادهها فرزندان را به گونههای متفاوتی تربیت میکنند، نقش تربیتی پدر و مادر و خانواده کاسته میشود. و این نقش باید به نهادهای تعلیم و تربیت عمومی سپرده شود. در واقع دو نهاد تعلیم و تربیت عمومی پدید آمد، یکی نظام آموزش و پرورش صنعتی و دیگری نظام رسانه.
آمار سایت صدا و سیما نشان میدهد 9/99 درصد از بچههای کشور 4 ساعت و 16 دقیقه تلویزیون تماشا میکنند. بازیهای کامپیوتری و DVD را نیز به این آمار اضافه کنید، دیگر زمانی برای ایفای نقش تربیتی پدر و مادر باقی نمیماند. بنابراین میبینیم که با این طوفان بزرگ، تربیت از خانواده به رسانه منتقل شده است.
بخش زیادی از وقت نسل جدید در مدرسهها میگذرد. در مدرسهها نیز شیوه تستزدن و برخی فرمولها تدریس میشود. بنابراین نظام آموزش و پرورش هم یک نظام اقتصادمحور است. در مدارس آموزههای تعلیم و تربیت یکسری مسائل حقوق بشری است که در شیعه، سنی، مسیحی، بودایی و کمونیست تفاوتی ندارد. مانند اینکه سالمندان را از خیابان رد کنید و یا حیوانات را نیازارید! بنابراین نظام آموزش و پرورش ما به یک نظام مهندسی تبدیل شده است و در عمل هیچ نقشی برای تعلیم و تربیت در خانواده باقی نمیگذارد.
آموزههای دینی چه نهادی را مسئول تربیت میدانند؟ مدرسه، حکومت یا خانواده؟
اسلام همه جامعه را مسئول تربیت میداند و به همین دلیل همه افراد عهدهدار امر به معروف و نهی از منکر هستند.
آیه «تعاونوا علی البر و التقوی» به همه دستور میدهد نسبت به تربیت حساس باشیم. اما براساس آموزههای دینی، محور تربیت، خانواده است. در اینجا باید پرسید در خانواده محوریت با کیست؟ پدر یا مادر؟ وظیفه اصلی تربیت، با پدر است و پدر بر فرزند ولایت دارد. پدر باید از مادر خواهش کند تا او را در تربیت فرزندان یاری دهد. پدر در کنار مسئولیت اقتصادی، مسئولیت تربیتی هم دارد. مهندسیهای فرهنگی گوناگون موجب شده است تا در عمل پدر از مسئولیت تربیت فرزندان فرار کند یا خودش را کنار بکشد و یا دیگران او را عزل کردهاند. بر این اساس هماکنون در نظام خانواده مشاهده میکنیم که نقش پدری وجود ندارد. حتی متدینان نیز معتقدند نقش تربیتی با مادر و نقش اقتصادی با پدر است و این یک اشتباه بزرگ است.
جالب است که امروزه مردها علاوه بر نقش تربیتی، بخشی از نقش اقتصادی را نیز بر دوش زن گذاردهاند، یعنی پدرها حتی نقش اقتصادی را نیز به درستی انجام نمیدهند و زنان به صورت کمرنگ هم نقش اقتصادی و هم نقش تربیتی دارند. جوانان امروز، مرد بار نمیآیند؛ مرد به معنای مسئولیت پذیری، سنگ زیرین آسیاب بودن، سپر بلا بودن و رنج خود و راحت یاران طلبیدن.
بنابراین میتوان گفت فرآیند اقتصادی و صنعتی شدن در همه علوم و از جمله در علوم انسانی اتفاق افتاده است. یعنی در علوم انسانی، نظریهها، مباحث، روشهای تحقیق، پارادایمها، مسئلهشناسیها و آسیبشناسیها بر اساس الگوهای اقتصادی طراحی شده است و پیش میرود.
ما با دو دسته از فارغالتحصیلان علوم انسانی مواجهیم: دسته اول، کسانی که درگیر محتوا نشدهاند و دسته دوم، آنهایی که یا لائیک میشوند یا شکاک. بنابراین ما در حوزه علوم انسانی برای رژیم لائیک و سکولار نیروسازی میکنیم. به نظر من، شرکتی که پول میدهد تا نظامهای گوناگون بسازد، همان شرکت برای نظریهپردازی هم سرمایهگذاری میکند و البته نوعی نظریهپردازی که به نفع او باشد.
الآن پارادایم غالب در تفکر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تفکر پایان تاریخی است؛ یعنی همه جوامع دیر یا زود خواسته یا ناخواسته لیبرال دموکرات میشوند و لیبرال دموکراسی حرف اول وآخر بشریت است. موج لیبرال دموکراسی خانواده را به پایه و اساس نهاد اجتماعی لیبرال تبدیل میکند و نقشها را تغییر میدهد.
امروز با نگاهی ابزاری به خانواده نگریسته میشود. اندیشمندان و جامعهشناسان، سال 94 را سال جهانی خانواده نامیدند. عدهای از این نامگذاری خوشحال شدند اما خانواده مورد نظر آنان، خانوادهای ابزاری بود. برخی استانداردهای آنان عبارت بود از اینکه مردها هم باید به مد روی بیاورند تا لذت ببرند، مؤنث و مذکر ابدی نباید داشته باشیم و ازدواج در خانواده چندان معنا ندارد (آزادی روابط).
اگر بخواهیم وضعیت موجود را تغییر داده و خانواده را در جایگاه اصلی قرار دهیم، باید تا حدودی مناسباتمان را هم تغییردهیم که این امر گاهی غیرممکن به نظر میرسد؛ با این اوصاف، وضعیت موجود به چه شکل قابل اصلاح است؟
به نظر من ، باید به باز مهندسی خانوادههای اسلامی بپردازیم. اول انقلاب، خانوادههای متدین حرکت کردند و عدهای هم به دنبال آنها راه افتادند و پس از آن اتفاقهای زیادی افتاد. در واقع متدینان بودند که توانستند کاری انجام دهند. امروز فاصله خانوادههای متدین و غیرمتدین کم شده است یعنی آنچه هماکنون در خانوادههای به اصطلاح متدین میبینیم، در گذشته وجود نداشت. امروز خانوادههای متدین، نظام خانوادههای دینی را ندارند. باید ابتدا ایدههایمان را در خانوادههای مذهبی بپروریم و اگر باز هم فرصت و توان داشتیم، در بخشهای دیگر فعالیت کنیم تا بتوانیم پس از یک نسل، تحولی عظیم ایجاد کنیم. باید ابتدا سراغ مهمترین نهاد یعنی نهاد خانواده برویم. غربیها با سرمایهگذاری روی بچهها، فرهنگشان را تغییر دادند، پس ما هم باید روی بچهها کار کنیم.
حرکت در این مسیر، به نقشهای نیاز دارد. بحث امروز ما درباره نقشه راه است و باید روی طرح درازمدت بازمهندسی خانوادهها کار کنیم. با وضعیت موجود نمیتوانیم فرهنگ جامعه را تغییر دهیم.
اصلاح به دو شکل صورت میگیرد، یکی اصلاح ساختارها و دیگری اصلاح انسانها؛ اما آیا میتوانیم در جهت اصلاح ساختارها، تلویزیون را تغییر دهیم؟ در اصلاح انسانها چقدر توانایی داریم؟ توان ما در اصلاح و تغییر انسانها خیلی بیشتر از اصلاح ساختارهاست. همانطور که گاندی میگفت من آدمها را طوری عوض میکنم که کالای انگلیسی نخرند. او روی اصل تربیت انسانها کار کرد. تغییر انسانها به صورت عملیاتی، آسانتر از تغییر ساختارهاست. در همین روزگار وانفسا و در جامعه لائیک غربی، خانوادههای متدینی هم وجود دارند. در کتاب عصر اطلاعات آمده است که در روزگار جدید کلونیها، یعنی جمعیتهای کوچک متدینی که همه مراوداتشان با هم است و خیلی نیاز به رسانه ندارند، در مقابل موج جدید مقاومت میکنند باید این کلونیها را ایجاد کنیم.
نباید معادلهای با هزار مجهول بسازیم که نتوانیم آن را حل کنیم. باید خانوادههای متدینی را که امکان اصلاح دارند تغییر دهیم. آنها موج ایجاد خواهند کرد، و تکثیر خواهند شد؛ به این صورت که در درازمدت الگوی جامعه خواهند شد.
بنابراین ابتدا باید نقشه راه را ترسیم کنیم و سپس ببینیم چگونه میتوان در آن مسیر حرکت کرد.
فصل آخر کتاب «مشارکت سیاسی در منظر اسلام»، به خانوادههای فلسطینی اشاره میکند که چگونه در برابر تحریمها و فشارهای اسرائیل انعطاف نشان میدهند. محله محور میشوند و برای خود بازار محلی و مدرسه محلی تشکیل میدهند و با یاری خانواده و محله، مشکلاتشان را حل میکنند. بنابراین بازسازی خانواده میتواند راهکاری مناسب و راهگشا باشد؛ ایده شما برای تبیین این مسیر یا به تعبیر خودتان نقشه راه چیست؟
باید شکل آموزشهای مذهبی از حالت مثلثی به حالت مربعی تبدیل شود. یعنی اعتقادات، اخلاق و احکام موجود کافی نیستند. آموزشهای روزگار جدید، ضلع جدیدی به ما تحمیل میکند که آن را بصیرت مینامیم. نسل جدید تغییر کرده، اما روشهای تربیتی ما با ویژگیهای این عصر تناسب ندارد. برای اینکه تغییرات اتفاق بیفتد، باید در مسیر تربیتی، بصیرتبخشی صورت گیرد. بصیرت بخشی، یعنی قدرت نقد و بررسی.
یکی از رقبای بزرگ ما در عصر جدید، رسانه است میتوانیم با ایجاد بصیرت عقلانی با تاکتیک بهرهمندی از سواد رسانهای در مقابل رسانه مقاومت کنیم. رسانه فراگیرترین رقیب تعلیم و تربیت دینی به شمار میآید. صاحبان تفکر لیبرال دموکراسی میخواهند از طریق رسانه البته با چراغ خاموش افراد را تربیت کنند. زیرا وقتی رسانه با چراغ خاموش حرکت میکند، افراد مقاومت نمیکنند. اما هنگامی که افراد در مقابل رسانهها حساس شوند و قدرت نقد و بررسی پیدا کنند، هنگام نفوذ تفکر مقابل، فرد با مقاومت وسیعی روبهرو خواهد شد، بنابراین تأثیرپذیری او از رسانه بسیار کم میشود. خانواده هم باید برای تربیت، به عنصر بصیرت توجه ویژهای داشته باشد.