چکیده

چرا موضوع باز‌تولید خانوادة ایرانی برای ما اهمیت دارد؟ برای یافتن پاسخ مناسب لازم است از دو منظر به این موضوع پرداخته ایم که آن را به نظر شما خوانندگان محترم می رسانیم.

متن

1. اهمیت موضوع
چرا موضوع باز‌تولید خانوادة ایرانی برای ما اهمیت دارد؟ برای یافتن پاسخ مناسب لازم است از دو منظر به موضوع توجه شود:
اول. خانواده به‌سان موجودی زنده، اگر در معرض مزاحمت‌‌ها و تهدیدهای بیرونی قرار نگیرد و عوامل خارجی در پی شکست اقتدار و کارآیی آن برنیایند، به‌طور غالبی می‌تواند خود را بازسازی کند و در درون خود ساز‌وکارهایی برای مواجهة سازنده با اوضاع متحول، رویارویی با ناملایمات، حمایت از اعضای خود و کنترل و هدایت آنان دارد. در این حالت، خانواده به منبعی الهام‌بخش از انرژی مؤثر تبدیل می‌شود که می‌تواند در بعد فردی انسان‌هایی دین‌دار، با‌نشاط، سخت‌کوش و آرمان‌طلب پرورش دهد؛ در بعد اجتماعی با جامعه‌پذیر کردن درستِ اعضای خود، به تقویت هم‌بستگی عمومی و حس غم‌خواری کمک کند و امنیت اجتماعی را اعتلا بخشد، و خواسته‌های نسل نو را مدیریت کند؛ در بعد سیاسی با پرورش نسل مشارکت‌پذیر، به نظام سیاسی کشور اقتدار بخشد و در تعاملی دو‌سویه نظام را کنترل و هدایت کند؛ و در بعد اقتصادی با اصلاح فرهنگ تولید، توزیع و مصرف و نهادینه ساختن روحیة کار و تلاش، اقتدار اقتصادی مسلمانان را تضمین کند؛ و تمام این امور را با باز‌تعریفِ درستِ زنانگی و مردانگی و ترسیم موقعیت‌ها و نقش‌‌های جنسیتی استمرار بخشد و پویا سازد.
چنین برآورد می‌شود که تحولات فرهنگی، اجتماعی و تکنولوژیکِ دهه‌های گذشته تأثیرهای عمیقی در خانواده بر‌جای نهاده و آن را به لحاظ کارکردی تضعیف، و از مدیریت موقعیت‌های جدید ناتوان کرده است. در این نگاه، خانوادة ایرانی، همچون خانواده در دیگر نقاط جهان، در برابر هجوم ارزش‌های جدید خود‌باخته شده و در روند خطی پیوسته‌ای از موضع خود عقب می‌نشیند و میدان را به رقیبان می‌سپارد. اما با دقت بیشتر روشن می‌شود که خانوادة ایرانی به مثابة موجودی زنده، در برابر این حوادث گاه مقاومت می‌کند، گاه تسلیم می‌شود، گاه عناصری را جذب و با اجزا و عناصر خود ترکیب می‌‌کند و به واکنشی جدید می‌رسد، و گاه نیز خواسته‌های خود را بر حوزه‌های دیگر تحمیل می‌کند. برای مثال، رواج فرهنگ مادی که به دگرگونی الگوهای سبک زندگی و رواج مصرف‌گرایی انجامید، در کنار افزایش مشکلات اقتصادی، خانوادة ایرانی را در حرکتی انفعالی به سمت کاهش شمار فرزندان سوق داده است. اما در همین وضعیت، با جذب عناصری از فرهنگ جدید و ترکیب آن با ویژگی‌های فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، که به آن اشارت خواهد شد، با تکثیر مراسمی چون میهمانی‌ حج و عتبات و حمایت‌های اقتصادی بیشتر از فرزندان کوشیده است با تقویت جنبه‌هایی از پیوند خویشاوندی در برابر تحولات، مقاومت کند، و در همین زمان فشار خواسته‌های خود را در حمایت از کیان خویش و فرزندان، بر حوزة اقتصاد وارد آورده است تا با افزایش مرخصی زایمان و مرخصی شیر‌دهی وضع خود را بهبود بخشد.
چنین نمونه‌هایی نشان می‌دهند که خانواده در حال باز‌تولید است؛ به این معنا که در تحولات موجود در پی صیانت از قدرت و امتیازات اجتماعی خود در میان طبقات جامعه و انتقال این قدرت و اعتبار به نسل آینده است و همچون موجودی زنده گاه هوشیارانه و بجا رفتار می‌کند، گاه باز می‌ایستد و متحیر و گیج می‌شود، و گاه نیز گمراه می‌گردد. بنابراین در تحولات خانواده باید به این نکته اذعان کرد که این مجموعه را به دلیل آنکه برآیند انسان‌های مختار است، همچون موجودی شعور‌مند و خود‌آگاه می‌دانیم، و به همین دلیل می‌توانیم دربارة احساسات، نگرش‌ها و رفتارهای آن داوری کنیم.
حال، پرسشی رخ می‌نماید: آیا باید خانواده را در چنین اوضاعی، که دگرگونی‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیک اقتضائات خود را بر آن تحمیل می‌کنند، تنها گذاشت تا خود راه را بیابد، یا آن را موجودی محتاج حمایت و دستگیری می‌دانیم که یارای صیانت از خود را ندارد و یا آنکه خانواده را نیازمند مدیریت می‌دانیم؟ چگونه می‌توان خود‌آگاهی خانواده را دربارة ظرفیت‌ها و ناتوانی‌هایش، شرایط پیچیدة نو و مسئولیت‌های خطیرش افزایش داد تا به منزلة انتقال‌دهندة اصلی ارزش‌های فرهنگی، ارزش‌های اصیل را به آیندگان انتقال دهد؟
دوم. از آنجا که خانواده در ایران کانون تولید فرهنگ، قدرت، اخلاق و زندگی اجتماعی است، می‌توان با مطالعة آن به تمایلات جامعه پی برد و دگرگونی‌های اجتماعی را پیش‌بینی کرد؛ چنان‌که فضاهای گوناگون اجتماعی، از جمله فضاهای عمومی دانشگاهی و خوابگاه‌‌های دانشجویی و رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نسل جوان، بازتابی از تحولات خانواده‌اند. از سوی دیگر، دگرگونی‌های خانواده در رابطه‌ای دو‌سویه، هم از تحول در هویت و نقش‌های جنسی اثر می‌پذیرد، و هم از مؤثرترین عوامل شکل‌گیری شخصیت زنان است. بنابراین دگرگونی‌های اجتماعی، از جمله تحول در نقش‌‌های جنسیتی زنان و تغییر موقعیت آنان در تحولات فرهنگی ـ اجتماعی، می‌تواند ضرورت بررسی دگرگونی‌های خانوادة ایرانی را در مسیر بازتولید، تبیین کند.
2. ظرفیت‌های خانوادة ایرانی
خانوادة ایرانی، با «اسلامیت» و «ایرانیت»، و در یک قرن گذشته، با «مدرنیت»، داد و ستدی پیوسته داشته است. در داد و ستد خانواده و دین، خانواده با استفاده از عناصر دینی استحکام و کار‌آمدی خود را تضمین می‌کند، و در برابر، به استمرار و تقویت مفاهیم و فرهنگ دینی یاری می‌رساند. برای نمونه، طی برگزاری مراسم مذهبی خانوادگی و صلة رحم به انگیزة ثواب، خانواده فرهنگ دینی را به نسل بعد منتقل می‌سازد و خود نیز از این مراسم دینی برای تقویت پیوندهای خویشاوندی و استحکام خود بهره می‌گیرد، یا در فرایند تقدیم هدیه به مادران در روز زن، هم نگاه خانواده‌محور تثبیت می‌شود و هم پایگاه اهل‌بیت در خانواده و جامعة ایرانی تقویت می‌گردد.
داد و ستد سازندة «ایرانیت» با خانواده را نیز در مواردی مشاهده می‌کنیم. عید نوروز از مهم‌ترین موارد تعامل خانواده با فرهنگ ملی است. خانواده کوشیده است این مراسم را با پررنگ کردن دید و بازدیدهای خانوادگی و احترام به بزرگان طایفه، به عاملی وحدت‌بخش و نشاط‌آفرین تبدیل کند، و در عین حال با حفظ نام نوروز و آداب و رسوم ویژه‌اش به استمرار آن یاری رساند. برخی عقاید خرافی، همچون نحوست عدد سیزده و «سیزده‌بدر» نیز گرچه در اصل مبنای علمی و عقلانی نداشته‌اند، خانواده از آنها به منزلة عاملی برای گردهمایی طایفه در تفرجگا‌ه‌‌ها بهره برده و البته گاه به استمرار این فکر خرافی هم یاری رسانده است. در سالیان اخیر، به کمک‌ نهادهای تبلیغی، خانواده کوشیده است تا از بار خرافی این باور بکاهد و سیزدهم فروردین را به مناسبتی برای آشتی خانواده با طبیعت تبدیل کند.
در یک قرن اخیر، فرهنگ مدرن، برخی اقتضائات خود را بر خانواده تحمیل کرده است. از این روی، خانوادة ایرانی به تبع الگوی جهانی در حال هسته‌ای شدن است. اما در همین فرایند نیز خانواده با حفظ نسبی هویت ملی و دینی خود در برابر پاره‌ای از تحولات مقاومت نشان می‌دهد. به همین دلیل، ویژگی‌هایی خانوادة هسته‌ای ایرانی را از خانوادة هسته‌ای در برخی جامعه‌های غربی متمایز ساخته است. در این جامعه‌ها خانواده به‌شدت فرد‌گراست، و فرزندان با ورود به سنین جوانی از خانواده جدا می‌شوند. این جدایی نه‌تنها جدایی جغرافیایی و تمایز مکان زندگی، بلکه جدایی عاطفی است. از این روی، اعضای خانواده در برابر وضعیت عضو جدا شده رفتارهای حمایت‌گونه و احساس همبستگی چندانی ندارند. اما خانوادة ایرانی با آنکه شکل گستردة خود را از دست داده است، به حفظ پیوند با اعضای خود و خویشاوندان پایبند مانده است و فرزندان را حتی پس از ازدواج و تشکیل خانواده، از حمایت‌های مالی و عاطفی خود بهره‌مند می‌سازد.
رابطة فرد با خانواده‌ در ایران به‌قدری پر‌رنگ است که شخصیت اجتماعی افراد با خانواده تعریف می‌شود. بدین روی، پرسش از وضعیت خانواده از نخستین پرسش‌هایی است که دختران و پسران هنگام اقدام به ازدواج با آن روبه‌رو می‌شوند. جایگاه بزرگ‌ترها نیز در خانوادة ایرانی که برگرفته از تعالیم اسلامی است، به‌قدری ریشه‌دار می‌نماید که بی‌توجهی به آن، مثلاً عدم حضور آنان در مراسم خواستگاری و ختم، واکنش طایفه را بر‌می‌انگیزد. خانواده توجه به اصل و نسب و شرافت خانوادگی را پیوسته به نسل بعد منتقل می‌سازد. از این روی، دختران و پسران هنگام ازدواج و پس از آن، پدر و مادر خود را به رخ طرف مقابل می‌کشند و والدین نقش تعیین‌کننده‌ای در هم‌گرایی و یا اختلاف آنان دارند.
جایگاه فرزندان در خانوادة ایرانی از ویژگی‌هایی است که آن را از خانوادة غربی و حتی خانواده در بسیاری از جامعه‌های دیگر متمایز ساخته است. خانوادة ایرانی، بدون فرزند، خود را ناتمام می‌داند و بر خلاف خانوادة غربی با فرزند تعریف می‌شود، و شاید به همین دلیل است که فرزند‌خواندگی در خانوادة ایرانی جا نیفتاده است. از آنجا که خانواده فرزند را استمرار حیات و آبروی خود می‌داند، بر انتقال ارزش‌های خود به نسل جدید اصرار می‌ورزد و در برابر شکاف نسلی حساس است.
حمایت خانواده از فرزندان نه‌تنها در زمان کودکی و نوجوانی، بلکه تا میان‌سالی آنان نیز ادامه می‌یابد. از این روی، تک‌روی‌‌های فرزند در تصمیم‌گیری‌های مهمی چون ازدواج و طلاق، امری ناپسند شمرده می‌شود.
مذهبی بودن خانوادة ایرانی از ظرفیت‌های دیگری است که در مصادیق متنوعی از نماز و روزه تا صلة رحم و صدقات و نذورات رخ می‌نماید؛ چنان که در میان خانواده‌های غیرمذهبی نیز می‌توان گونه‌ای بازگشت به مذهب را در موقعیت‌های حساس دید. منظرة پدرها و مادرهایی که در کنار محل برگزاری کنکور و امتحانات و یا در کنار تخت بیمارستان و هنگام مرگ بستگان مشغول دعا هستند، هم نشانِ عمق روابط خانوادگی است و هم نمایانندة ریشه‌های مذهبی. محبت اهل‌بیت از عناصر اصلی فرهنگ مذهبی در خانوادة ایرانی است که نشاط، تکاپو و انرژی زیادی در فرایند باز‌تولید خانواده ایجاد می‌کند.
منسک‌گرایی و توجه به آیین‌های گروهی نیز از ظرفیت‌های خانوادة ایرانی است. بر خلاف بسیاری از فرهنگ‌ها، در فرهنگ ایرانی عقد، عروسی، مرگ و بسیاری از حوادث دیگر بدون اجرای مراسم و تشریفات ویژه برگزار نمی‌شود. این مراسم برای اعضای خانواده خاطره‌انگیز، و خود زمینه‌ای برای هم‌گرایی و بازگشت به اصالت‌های خانوادگی است. به نظر می‌رسد فشارهایی که در سالیان گذشته برای کاهش ارتباطات رحمی، هسته‌ای شدن و فرد‌گرا شدن به خانواده وارد می‌آید، واکنش خانواده را در قالب برگزاری مراسمی که طایفه را در کنار هم جمع کند، در پی داشته است. رواج مراسمی چون میهمانی‌های حج و عتبات، جشن تولد فرزندان و سالگرد ازدواج که در گذشته کمتر رایج بود، می‌تواند شواهدی بر این واکنش‌ها باشد. شایع‌ترین مراسم در خانوادة ایرانی سفره است که آن را از یک وعده غذا خوردن عادی به فعالیتی گروهی با آداب خاص تبدیل کرده و سبب شده است خانواده از این مراسم برای تنظیم ارتباط اعضا و انتقال ارزش‌های خود بهره‌ گیرد.
خانوادة ایرانی خانواده‌ای احساساتی و سرشار از عاطفه است. ترویج محبت اهل‌بیت، با تأکید بر عواطف و احساسات، که در مراسم مذهبی متبلور می‌شود، خود از عوامل تقویت احساسات در جامعه‌ و خانوادة ایرانی بوده است. جنبة مثبت احساسات را می‌توان در نگرانی خانواده برای اعضای خود و واکنش اجتماعی مردم در حوادث ناگواری چون سیل و زلزله مشاهده کرد. مفهوم برادری در جامعه و خانوادة ایرانی گرچه متأثر از مفهوم اخوت دینی و مفاد آیة انما المومنون اخوة  است، در جامعة شیعی آنچه حس برادری را تقویت کرده برادری خاصِ برگرفته از رابطة همخونی بزرگانی چون امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) است که نمونه‌ای مثال‌زدنی برای برادری خانوادگی است.
برخی ویژگی‌های قومی و محلی نیز به مثابة ظرفیتی برای استوار‌سازی و کارآمدی خانواده به شمار می‌آید. ویژگی‌هایی چون مدارا و تسامح در کرمان، خون‌گرمی و جوشش در آذربایجان، غیرت در طوایف عرب و کرد، قناعت در یزد، سخاوت در ایل بختیاری و در میان عرب‌ها، و آینده‌نگری در اصفهان، هر یک از ویژگی‌هایی هستند که اگر پیرایه‌های مزاحم و محدود‌کننده یا افراطی‌گری‌ها از آن زدوده شود، ظرفیتی تأثیرگذار در بهبود وضع خانواده به ‌شمار می‌آیند. زبان‌ها و آداب و رسوم محلی نیز از عوامل هم‌گرایی‌اند. از این روی، در فرایند مهاجرت به شهرها می‌بینیم که هر یک از اقوام مختلف در مناطق حاشیه‌ای شهرها، می‌کوشند تا با هم‌جواری و استفاده از زبان‌ محلی وحدت و هم‌گرایی خود را بیشتر سازند و بخشی از روابط خانوادگی خود را محافظت کنند.
3. تحولات خانواده
با آنکه خانوادة ایرانی به پشتوانة ظرفیت‌‌های خویش در مواجهه با مدرنیت، مقاومت‌هایی می‌کند، ضعف خود‌آگاهی خانواده، نا‌آشنایی با واقعیت‌های مدرنیت و ضعف در مدیریت استعدادها سبب شده است که در چند دهة اخیر، سیر تحولات، استحکام و کارآمدی آن را با مخاطرات جدی رو‌به‌رو سازد. تمدن جدید، افزون بر آنکه به علل گوناگونی از جمله مادی‌گرایی، فردگرایی و نسبیت‌گرایی، ذاتاً در مسیر تضعیف خانواده گام برمی‌دارد، با پیام‌های مستقیم و غیر مستقیم نیز تحولات مورد نظر را در خانواده مدیریت می‌کند.
پیش‌تر در برخی مقالات و بیانیه‌های دفتر مطالعات و تحقیقات زنان به برخی دگرگونی‌های خانوادة ایرانی اشاره شده است.  در اینجا نیز به تبیین برخی از تحولات می‌پردازیم.
1ـ3. تغییر شبکة ارتباطی
در گذشته، خانواده مهم‌ترین شبکة ارتباطی بود و مهم‌ترین نقش را در تولید فرهنگ و جامعه‌پذیری ایفا می‌کرد و مناسک خانوادگی، از سفرة غذا تا مجالس و آیین‌‌ها، در خدمت توسعة روابط زوجین و طایفه به شمار می‌آمد. در تحولات اخیر، تغییرات مهمی در شبکة ارتباطی افراد پدید آمده است که مهم‌ترین ویژگی آن فردگرا و فرد‌محور بودن ارتباط است؛ به این معنا که ارتباط‌ها بر اساس تمنیات فردی و بر محور فرد شکل می‌گیرد نه بر پایة حیثیت خانوادگی.
برای مثال، عید نوروز در خانوادة ایرانی موقعیتی بود برای ارتباط خویشاوندی با محوریت بزرگان طایفه؛ اما رفته‌رفته ارتباط‌های طایفه‌ای جای خود را به مسافرت‌های نوروزیِ اعضای خانوادة هسته‌ای می‌دهد. در اینجا مشاهده می‌شود که روابط، از شکل گسترده به سمت هسته‌ای شدن تغییر می‌کنند. همچنین تحولات بیشتری را نیز در تغییر مسافرت‌ها از سفرهای خانوادگی به سفرهای فردی با دوستان می‌بینیم.
اردوهای مذهبی نیز مصداقی از نِشستن شبکة ارتباط‌های فرد‌محورانه به جای ارتباطات خانواده‌محورند. کاهش دفعاتی که اعضای خانواده در کنار سفره گرد هم می‌‌آیند می‌تواند تا حدی نشانِ تقویت تمایلات فردگرایانه باشد. برخی مراسم نیز، از جمله جشن تولد، که در گذشته اصولاً مراسمی خانوادگی به شمار می‌آمد، رفته‌رفته به محافل دوستانه تبدیل می‌شود.
شبکة ارتباطی جایگزین، به دلیل آنکه بر اشتراکات فرهنگی و طبقه‌ای، شناخت و همخونی استوار نیست و ارتباطات مجازی در آن سهم بسیار بزرگی دارند، می‌تواند دگرگونی‌هایی را در خانواده پدید آورد. محض نمونه، ازدواج‌های مبتنی بر آشنایی در شبکة ارتباطی جدید، یعنی دانشگاه، محیط کار و محیط مجازی، ناپایدارترند. از سوی دیگر، بررسی‌ها نشان داده‌اند که ازدواج‌های خویشاوندی در ایران کمترین میزان طلاق، یعنی پنج درصد، را در پی دارند؛  در حالی که نسبت طلاق به ازدواج در سال 85 دوازده درصد بوده است.
نگرانی‌های گروهی از خانواده‌های ایرانی از آسیب‌پذیری ازدواج‌ها سبب شده است تا تمایل به ازدواج‌ خویشاوندی در میان آنان افزایش یابد.
سهم نظام آموزشی جدید را در تغییر شبکة ارتباطی نمی‌توان نادیده گرفت؛ چنان‌که شهرنشینی، ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و رسانه‌ها نیز در این زمینه مؤثرند. دربارة تأثیر رسانه‌ها سخن خواهیم گفت، اما دربارة نظام آموزشی توجه به این نکته اهمیت دارد که نظام آموزشی، با انتقال ارزش‌های فردگرایانه عملاً خانواده را در حاشیه قرار داده است. به‌راستی امروزه والدین چه ارتباطی با مدرسه دارند و تا چه حد فضا برای مداخلات خانواده در مدرسه فراهم شده است؟ آیا انجمن اولیا و مربیان رابطه‌ای یک‌سویه، ضعیف و صرفاً به منظور تأمین هزینه‌های مدرسه با والدین برقرار کرده است یا دیدگاه والدین را نیز در مدیریت و سازمان‌دهی امور در نظر می‌گیرد؟ آیا نظام آموزشی ساز‌وکاری برای انتقال نگرانی‌‌های خانواده و پیشنهادهای آنان طراحی کرده است که آثار خود را در متون درسی، روش‌های تحصیلی، ارتباط خانه با مدرسه و مواردی دیگر نشان دهد؟ آیا فرهیختگی عوامل آموزشی و پرورشی در حدی هست که بتوانند تعاملی سازنده با خانواده برقرار سازند و خانواده را در ایفای نقش جامعه‌پذیری فرزندان تقویت کنند؟
در سالیان اخیر، نمودی از فردگرایی در شبکة ارتباطی را در کاهش نقش تعیین‌کننده و تأثیرگذار والدین می‌توان دید. جایگاه والدین در فرایند ازدواج فرزندان در بسیاری خانواده‌‌های ایرانی از هدایتگری و نظارت به حمایت اقتصادی تقلیل یافته است. گرچه والدین در تأمین هزینه‌‌های ازدواج نقش خود را تا حدودی حفظ کرده‌اند، در اصل انتخاب حضور کمتری می‌یابند و حضور آنان در مراسم خواستگاری و عقد به سمت حضوری نمادین تحول می‌یابد. در اختلاف‌های خانوادگی نیز می‌توان کاهش دخالت و نقش هدایتگرانة والدین را مشاهده کرد. البته پیوندهای خانوادگی در میان خانواده‌های طبقة پایین که از نظر اقتصادی بیشتر به یکدیگر وابسته‌اند تا حدی بیش از دیگر طبقات است.
2ـ3. دگرگونی‌های جنسیتی
در یک نگاه به نظر می‌رسد خانوادة ایرانی در حال زنانه شدن است، و ادراک‌ها، گرایش‌ها و کنش‌های زنانه در خانواده غلبه می‌یابد. نمودهای این تحول را در موارد پرشماری مشاهده می‌کنیم. هم‌اکنون ساختار قدرت در خانواده در حال زنانه شدن است و اگر در خانوادة سنتی ایرانی اقتدار مردانه گاه حالتی افراطی می‌یافت امروزه خانواده به سمت حاشیه‌نشینی مردان و تغییر جایگاه آنان از سرپرست به تدارکچی تحول می‌یابد. نمود دیگر زنانه شدن را می‌توان در مدیریت ارتباطات و خویشاوندی توسط زنان دید. هم‌اکنون روابط خانوادگی به سمت طایفة مادری متمایل می‌شود و فرزندان احساس با خویشان مادری قرابت و همرنگی بیشتری دارند. الگوی توزیع ثروت در خانواده نیز نشانه غلبه یافتن نگاه‌ها و گرایش‌های زنانه است؛ به گونه‌ای که خانوادة امروز بیش از نسل گذشته برای تجملات زندگی، دکوراسیون و خرید لوازمی که زنان به داشتن آن راغب‌ترند، هزینه می‌کند.
فرزند‌سالاری نیز پدیدة جدیدی است که در خانوادة ایرانی بیش از خانواده‌های دیگر به چشم می‌خورد و می‌تواند تا حدی نتیجة غلبه یافتن احساسات در خانواده باشد. در خانواده‌های فرزندسالار، امکانات، دغدغه‌ها و کنش‌های خانواده بیشتر در مسیر شادکامی فرزندان قرار می‌گیرد. در فضای احساسی خانوادة ایرانی، فرزند در‌می‌یابد که با ایجاد فشار روانی به والدین به‌راحتی می‌تواند توزیع ثروت در خانواده را از تأمین ضروریات زندگی به سمت خواسته‌‌های غیر‌ضرور خود منحرف سازد. ملاحظة بررسی هزینه‌های روزانة خانواده، به روشنی، نشانِ غلبة فضای احساسی است.
می‌توان نمونة مشهودی از مدیریت احساسی را در جبهه‌بندی‌های خانوادگی دید. خانوادة ایرانی به‌تدریج به سوی بالا بردن تعارض میان مادر و فرزند با پدر پیش می‌رود. از آنجا که مادر، کانون عاطفی خانواده، و پدر کانون اقتدار و نظارت است، جبهه‌بندی میان پدر و اعضای خانواده می‌تواند نشانه‌ای از بی‌سامانی قدرت در خانواده و تزلزل جایگاه پدر باشد. رابطة میان اعضای خانواده و فرزندان که در گذشته بر محور اقتدار شکل می‌گرفت اکنون به گونه‌های دیگر و با محوریت حمایت اقتصادی و عاطفی باز‌تولید می‌شود.
در نگاهی دیگر، می‌توان نمای دیگری از تحولات جنسیتی را به شکل بروز تمایلات مردانه در زنان و حضور در عرصه‌هایی که تاکنون مردانه تلقی می‌شد، یافت. به نظر می‌رسد زنان تا حدی ویژگی‌های زنانه‌ای را که در گذر تاریخْ صفات ممتاز زنانه به شمار می‌آمد وانهاده‌اند و گرایش‌ها و کنش‌های مردانه از خود بروز می‌دهند. از آنجا که بروز صفات مردانه صرفاً در لایه‌ای سطحی مشاهده می‌شود نمی‌توان انتظار داشت زنان در احراز موقعیت‌های مردانه کاملاً موفق عمل کنند و بتوانند جای خالی مردان را به‌درستی پر سازند. از آنجا که الگوی تفکیک نقش‌ها ضامن هم‌گرایی و استحکام خانواده و افزایندة کارکردهای آن است، نتیجة بر هم خوردن این الگو آن است که خانواده به سمت تغییر کارکردهای جنسیتی بازتولید می‌شود و نمی‌تواند جامعه‌پذیری جنسیتی فرزندان را به‌درستی بر عهده‌ گیرد. بنابراین در آینده با افزایش بیشتر میزان طلاق، افزایش طلاق‌‌های عاطفی، کاهش هم‌بستگی خانوادگی و تغییرات بیشتری در الگوی تولید، توزیع و مصرف و البته دگرگونی‌هایی در استانداردهای مردانگی روبه‌رو خواهیم شد. این تغییر را هم‌‌اکنون نیز می‌توان در برخی موارد مشاهده کرد. پسران ریز‌نقش با صدا و ادبیات گفتاری و رفتار‌های زنانه رفته‌رفته جای خود را در خانواده و در محیط اجتماعی پیدا می‌کنند و جامعه چنین ویژگی‌هایی را ارزش‌گذاری می‌‌کند.
3ـ3. تحولات ازدواج و طلاق
تحولات جمعیتی ایران، از رشد جمعیت بیش از 5/3 درصد در دهة شصت به 5/1 درصد در دهة هشتاد، پیامدهایی بر جای گذاشته است. اگر بپذیریم که در قبال هر یک‌صد نفر از متولدان دختر 8/103 پسر متولد می‌شوند و اگر متوسط اختلاف سن ازدواج پسران و دختران را سه سال فرض کنیم در دهة هشتاد متولدان دهة شصت به سن ازدواج رسیده‌اند. اگر 104 پسر متولد سال 1362 در سن ازدواج باشند، علی‌القاعده در قبال آنان 114 نفر از دختران سال 65 در سن ازدواج هستند که نتیجة آن فراهم نیامدن فرصت ازدواج برای بسیاری از دختران است. اما روند کاهش رشد جمعیت در دو دهة اخیر ما را با عکس این مسئله‌ روبه‌رو خواهد کرد. به نظر می‌رسد فرزند‌آوری در سال‌های اخیر به‌قدری کاهش یافته که نتوانسته است جمعیت فرزندان دیروز را جایگزین سازد. بنابر آمار، جمعیتِ صفر تا چهارده سالة کشور در سال 1375 معادل 000/726/23 نفر (5/39 درصد جمعیت کشور) و در سال 1385 معادل 000/682/17 نفر (1/25 درصد جمعیت کشور) بوده است. معنای این کاهش آن است که در دهة نود با کاهش شمار دختران آمادة ازدواج در مقایسه با پسران روبه‌رو خواهیم بود، و شمار زیادی از پسران، اگر با دختران بزرگ‌تر از خود ازدواج نکنند، بدون همسر می‌مانند.  به هم خوردن این تعادل جمعیتی می‌تواند آثار اجتماعی و اخلاقی متعددی در پی داشته باشد.
در یک دهة گذشته، رشد طلاق در مقایسه با رشد ازدواج فزونی گرفته است. نکتة جالب توجه آنکه در سال 84 شمار ازدواج‌های کشور در قیاس با سال پیش از آن کاهش یافته و از سال 85 به رشد هشت درصد رسیده و در سال 86 نیز رشد خود را حفظ کرده است.  به نظر می‌رسد اعطای وام ازدواج توسط صندوق مهر در این افزایش مؤثر بوده است. در سه ماهة نخست سال 86 بیشترین تعداد ازدواج در بین مردان در گروه سنی بیست تا 24 سال، معادل 4/48 درصد از کل ازدواج‌ها، و بیشترین ازدواج زنان در گروه سنی پانزده تا نوزده سال معادل 5/40 درصد کل ازدواج‌ها بوده است و 2/8 درصد از دختران نیز پیش از پانزده‌سالگی ازدواج کرده‌اند.  این موضوع می‌تواند نشانِ آن باشد که خانوادة ایرانی با نگرانی از بالارفتن میزان تجرد قطعی دختران به ازدواج آنان در سنین نوجوانی تمایل بیشتری  پیدا کرده است.
بررسی سازمان ملی جوانان در موضوع موانع ازدواج نشان‌ می‌دهد که نزدیک به هفتاد درصد دختران و شصت درصد پسران، ناتوانی والدین در راهنمایی فرزندان را از موانع ازدواج می‌دانند  که هم می‌تواند نشان‌دهندة کاهش نقش والدین و هم نمایانگر کم شدن اعتماد جوانان به پدر و مادر باشد. در این تحقیق در حدود 84 درصد دختران و 79 درصد پسران عدم اعتماد به جنس مخالف را از موانع ازدواج شمرده‌اند که ممکن است برخاسته از تغییر شبکة ارتباطی و از لوازم زندگی شهری باشد. بیش از   دختران و  پسران نیز آزاد نبودن در انتخاب همسر را مانع ازدواج شمرده‌اند که تا حدی نشانِ تمایل به کاهش نقش والدین است.  این آمارها به روشنی نشان‌دهندة پدیدة شکاف نسل‌ها‌ست.
4ـ3. عرفی‌گرایی
قراین مختلف نشانِ آن است که خانواده به‌تدریج از شریعت دور می‌شود و به سمت دین معنوی حرکت می‌کند که آثار خود را صرفاً  در رابطة فرد با خداوند نشان می‌دهد، به این معنا که تأثیر دین در تصمیم‌گیری‌های خانواده و اعضا به‌تدریج کاهش می‌یابد. برخی بررسی‌های میدانی نشان داده‌اند که جوانان ترس از مشکلات و سختی‌های پس از ازدواج را مانع ازدواج می‌دانند؛ اما، مجردها به گونه‌ای معنادار بیش از متأهلان ترس را مانع شمرده‌اند.  بنابراین می‌توان دریافت که ترس از مشکلات برای جوانان بزرگ‌نمایی شده و بیش از حد واقعی مانع ازدواج می‌شود و مفاهیم دینی از جمله توکل و امید، و آموزه‌هایی که جوانان را به ازدواج بدون ترس از تنگدستی فرا می‌خوانند، نتوانسته‌اند به جوانان انگیزه دهند. همچنین 54 درصد از دختران و 49 درصد از پسران ترس از محدود شدن امکان پیشرفت و ترقی پس از ازدواج را دارای اثر زیاد یا بسیار زیاد در تأخیر ازدواج دانسته‌اند.  این نکته نیز نشان غلبة ارزش‌های مادی و فردگرایانه بر ارزش‌های دینی است.
کاهش اطاعت‌پذیری فرزندان از والدین، کاهش ارتباطات رحمی به انگیزة رضای خداوند، کاهش مسئولیت‌پذیری سرپرست خانواده و همچنین تمکین همسر، سهل‌انگاری خانواده در تربیت اعتقادی و رفتاری فرزندان، کاهش اهتمام به کسب درآمد از راه‌های حلال، کم‌رنگ شدن حریم‌ها در روابط دوستانه و طایفه‌ای، افزایش روابط دختر و پسر در زمان نامزدی بدون عقد و مواردی از این دست نشانه‌‌هایی از این تغییر‌ند.
افزایش مراسم مذهبی گرچه به‌ظاهر نشانِ مذهبی‌تر شدن خانواده است، تحلیل محتوای مجالس مذهبی گویای آن است که در این مجالس تحریک احساسات عمومی در مقایسه با دانش‌افزایی و پرورش اخلاقی و تشریعی مردم غلبه می‌یابد. اینکه به‌تدریج در جلسات مذهبی مداحان بر جای روحانیان تکیه می‌زنند می‌تواند نشانه‌ای از این دگرگونی‌ها باشد.
در سال‌های اخیر با پدیده‌ای روبه‌روییم که گرچه بسیار اندک است، احتمال افزایش آن بعید نیست. مواردی از همزیستی‌های بدون ازدواج گزارش می‌شود که در آن دو طرف در قبال هم احساس تعهد می‌کنند و این رابطه گرچه پایایی چندانی ندارد، نباید آن را در زمرة روابط نامشروع جنسی که لحظه‌ای و شهوت‌مدار است قرار داد؛ بلکه نوعی همزیستی نامشروع است که جهات عاطفی در آن پررنگ به نظر می‌رسد. نا‌مشروع بودن این همزیستی‌ها دسترسی به اطلاعات و آمار تفصیلی را مشکل می‌سازد اما می‌توان حدس زد که آسیب‌‌ها و پی‌آمدهای  این همزیستی‌ها در جامعة ایران بیش از تخمین‌های اولیه باشد.
5ـ3. رسانه‌ای شدن خانواده
گسترش حضور رسانه‌ها به‌ویژه تلویزیون، در چهل سال اخیر تأثیرات بسزایی بر جای گذاشته است. شاید بتوان مهم‌ترین پیامد حضور رسانه را تولد «خانوادة رسانه‌ای» دانست. خانوادة رسانه‌ای خانواده‌ای است که وجود خارجی ندارد، اما توسط رسانه‌‌ها «بازنمایی» می‌شود. در اینجا رسانه‌ با نادیده گرفتن تنوعات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، الگویی را به منزلة الگوی مرجع به خانواده‌‌ها ارائه می‌‌دهد که نمایانندة قشر متوسط و مرفه جامعه است و سبب می‌‌شود تا انتظارات اقتصادی خاص در قشرهای مختلف شکل گیرد و الگوی تولید، توزیع و مصرف در خانوادة ایرانی تغییر کند. بنابراین انتظارات اقتصادی خانوادة طبقة پایین که درآمد محدودی دارد،‌ افزایش می‌یابد، و تعادل اقتصادی و روانی آنان به هم می‌خورد. اگر در گذشته‌ حس رقابت‌جویی خانوادة ایرانی در میان خویشان و همسایگان جریان می‌یافت که اغلب نیز از یک طبقة اجتماعی بودند، هم‌‌اکنون به مدد حضور فراگیر رسانه‌ها و تغییر در شبکة ارتباطی، در شبکه‌ای از افراد ناشناخته و لایه‌های اجتماعی مختلف جریان می‌یابد. ناگفته پیداست که این رقابت برای اعضایی از طبقه‌های پایین چقدر پر‌هزینه‌تر خواهد بود.
شاید بتوان مهم‌ترین ویژگی موجود در الگوی رسانه‌ای خانواده را غیر بومی بودن آن دانست. رسانه‌ گرو‌ه‌هایی را گروه مرجع و پیام‌فرست برای مخاطبان معرفی می‌کند که نه صلاحیت اخلاقی دارند و نه نمایش‌دهندة فرهنگ ملی‌اند. برای مثال، زندگی در خانوادة ایرانی دو دوره دارد. دورة اول دورة روابط شور‌انگیز جنسی است و دورة دوم آغاز زمان پختگی و عقلانیت در زندگی، و زوجین با ورود به دورة دوم، انتظار رفتاری منطقی و مبتنی بر عاطفه از یکدیگر دارند، و گذار به دورة دوم را طبیعی و لازم می‌دانند. در غرب جدید اما، زوجین در پی رابطه‌ای گرم و پرشور‌ند و عادی شدن رابطه را به معنای سردی و علامت بیزاری می‌دانند. ترویج الگوهای غربی، این پیامد را برای زوج‌های ایرانی داشته است که ورود به مرحلة دوم را علامت سردی و زمینة ناسازگاری تلقی کنند.
4. بایسته‌ها
نهادهای مختلف مدیریتی، علمی و فرهنگی ـ اجتماعی تاکنون کارنامة موفقی در حمایت از خانواده نداشته‌اند. در این زمینه می‌توان به سه علت اشاره کرد: اول آنکه ادبیات و تفاهم گروهی دربارة خانواده وجود ندارد؛ دوم آنکه ظرفیت خانواده در ایجاد اصلاحات اجتماعی نادیده گرفته می‌شود و خانواده میدان عمل مناسب برای ابراز وجود نمی‌یابد، و استفاده نکردن از ظرفیت‌ها، خود، به کاهش ظرفیت بازتولید می‌انجامد. برای مثال، اگر در اجرای سیاست توسعة عفاف بار سنگین مسئولیت بر دوش نهادهای حکومتی قرار گیرد و ظرفیت خانواده در جامعه‌پذیری اخلاقی و جنسی فرزندان در نظر گرفته نشود، خانواده همین ظرفیت را نیز از دست خواهد داد؛ و سوم آنکه خانواده در کشور ما نه زبان مشخصی دارد، نه نماینده‌ای رسمی و نه مطالبه‌ای شفاف. از این روی، جامعة کارشناسی حوزه و دانشگاه، حکومت‌ و نهادهای دیگر خود را در مقام پاسخ‌گویی به مطالبات خانواده ندانسته‌اند.
نخستین و مهم‌ترین گام برای دریافت پیام خانواده آن است که خانواده، با عنوان خانواده، صرف نظر از زن، مرد و فرزند، به رسمیت شناخته شود؛ در جریان گفت‌وگوهای علمی، پژوهش‌ها و گفت‌وگوهای مدنی، سیاسی و اجتماعی، خانواده به مثابة یک سازة اجتماعی مورد نظر قرار ‌گیرد؛ و این نهاد در سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت و تحولات مصالح خانواده، در مقام خانواده مد نظر قرار گیرد. تا زمانی که خانواده به اجزای آن تحلیل برده و حیثیت گروهی آن نادیده گرفته شود، راه به جایی نخواهیم برد.
در گام بعد لازم است همة نهادهای مرتبط با موضوع، همت خود را صرف شناسایی خانوادة ایرانی، الگوی خانوادة کار‌آمد در ایران، شاخص‌های خانوادة کار‌آمد، چالش‌های پیش روی خانواده و مسئله‌شناسی خانواده سازند و برای ایجاد تفاهم گروهی سیاست‌گذاری کنند. پس از آن لازم است تمام نهادها جهت‌گیری‌های زیر را مد نظر قرار دهند:
اول. افزایش آگاهی خانواده از مسئولیت‌های خود: پژوهش‌های پرشماری نشان می‌دهند که تحولات خانواده ناشی از تحول در الگوهای سبک زندگی و ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. این تحلیل گرچه در جای خود درست است، نباید این نتیجه را داشته باشد که تنها راه اصلاح وضعیت موجود اصلاحات ساختاری است و خانواده باید تا آن زمان که نزدیک هم نیست، به انتظار بنشیند. خانواده، خود در اصلاح وضعیت خویش مسئول است و می‌‌تواند در حد وسع، آمورش را مدیریت کند. از این روی، لازم است نتایج پژوهش‌های علمی و سیاست‌ها و برنامه‌ها، افزایش حس مسئولیت ‌خانواده، ارتقای آگاهی از مسئولیت‌ها‌ و کم شدن وابستگی خانواده به نهادهای دیگر برای حل مشکلات داخلی خود، با تقویت ظرفیت‌ها و افزایش اعتماد به نفس خانواده باشد.
دوم. پررنگ کردن سهم تأثیر خانواده در فرایند جامعه‌پذیری فرزندان: هم‌اکنون پژوهش‌های علمی ضعف خانواده را در ایفای این نقش به‌راحتی نادیده می‌گیرند، و همچنین نهادهای مدیریتی با مداخلات نادرست، مشکلات را پیچیده‌تر می‌کنند. محض نمونه، در بررسی طرح ارتقای امنیت اجتماعی توسط نیروی انتظامی، برای گسترش فرهنگ حجاب، به این نتیجه می‌رسیم که مشکل اصلی، جامعه‌پذیری نادرست کودکان و نوجوانان در محیط خانواده است، و در گام نخست می‌باید حساسیت خانواده نسبت به موضوع عفاف و حجاب در روابط خانوادگی و محلی جلب گردد. در این صورت نقطة ثقل برنامه‌ها به سمت آگاه‌سازی و مهارت‌‌آفرینی والدین خواهد رفت و نهادهای رسمی و غیر رسمی آموزش به منزلة مکمل خانواده وارد عمل می‌شوند و هزینة مقابلة مستقیم با مظاهر بد‌پوشی کاهش خواهد یافت.
سوم. توجه به تفکیک نقش‌های جنسیتی: به دلیل آنکه بیشترین آسیب‌های خانواده از اختلاط نقش‌ها برخاسته است، اصلاح وضع موجود منوط به بازخوانی موقعیت‌ها و نقش‌های جنسیتی است. از آنجا که جریان غالب در علوم اجتماعی، در دهه‌های اخیر، به سمت کم‌رنگ کردن مرزهای جنسیتی پیش رفته است، اصلاح وضع موجود با خانه‌تکانی به‌دست کارشناسان این حوزه و ایجاد جریان پژوهشیِ حساس به تفاوت‌های جنسی میسر است. نهادهای مدیریتی نیز صرفاً در پرتو حفظ مرزهای جنسیتی می‌توانند به توانمند‌سازی خانواده کمک کنند. در اینجا توجه به تقویت کانون اقتدار خانواده، که سبب می‌شود مردان با اعتماد‌به‌نفس بیشتری به مدیریت خانواده بپردازند و نقش مؤثر خود را در کنار کانون عاطفی خانواده به‌درستی ایفا کنند، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر می‌یابد.
چهارم. تقویت شبکة همبستگی خویشاوندی: پژوهش‌های اندک‌شماری که به تأثیر ارتباطات رحِمی بر افزایش رضامندی از زندگی پرداخته‌اند‌، نتوانسته‌‌اند تأثیر بسزای «صلة رحم» را در تقویت نشاط، افزایش فرهنگ یاری و همدلی و همفکری، تقویت‌ بعد نظارتی و هدایتی توضیح دهد. از این روی، نیازمند توسعه و تقویت چنین پژوهش‌‌هایی هستیم؛ چنان‌که لازم است پژوهش‌‌ها به چگونگی بازتولید و کارآ‌مد‌سازی شبکة ارتباطات خانوادگی، متناسب با ویژگی‌های عصر جدید اهتمام ورزند. رسانه‌ها نیز لازم است موضوع چگونگی ایجاد هم‌گرایی در خانواده را کانون توجه قرار دهند؛ و حکومت نیز می‌تواند نقش طایفه را در حل معضلات خانوادگی در نظر آوَرد و با تدوین سیاست‌های روشن، بخشی از حمایت‌های خود را از طریق شبکه‌های خانوادگی و محلی انجام دهد.
پنجم. تقویت هویت ملی و منطقه‌ای با محوریت خانواده: گفته شد که فرهنگ‌ها و قومیت‌ها ظرفیت‌هایی دارند که می‌تواند در خدمت استحکام و پویایی خانواده باشد. در گام نخست با شناسایی این ظرفیت‌ها و بازنمایی آنها می‌توان نسل جدید را با این مفاهیم آشنا ساخت. ترویج و تقویت این ظرفیت‌ها گام بعدی است. در این مسیر البته باید زواید و زنگارهای دست و پاگیر را از روحیات، رسوم و آداب محلی و ملی زدود و آن را با جایگزینی مفاهیم مترقی بالنده کرد.
هر قوم، هر طایفه و هر محله می‌تواند برای خود شعارهایی داشته باشد و با محوریت این شعارها خویش را ترمیم و تقویت کند. همان‌‌گونه که لباس محلی می‌تواند زمینه‌ای برای حس مشترک، احساس همبستگی و نشاط باشد، شعارهای مشترکی چون غیرتمندی، مدارا، حسابگری، قناعت، همبستگی، احترام به بزرگان و سخاوت نیز ظرفیت‌هایی هستند که هم می‌توانند محور هویت‌یابی محلی باشند و هم به جزئی از فرهنگ و هویت ملی تبدیل شوند. اگر در گذشته و در دورة نبودِ سیستم‌های ارتباطی و اطلاعاتی، شکل‌گیری گروه‌هایی چون «عیاران» با هویتی مبتنی بر جوانمردی میسر بود، در عصر جدید نیز که همبستگی‌های سنتی و مبتنی بر خصلت‌‌های اخلاقی و تمایلات فطری کم‌رنگ شده است می‌توان هویت‌های گروهی خانواده‌مدار و اخلاق‌محور شکل داد و اعتماد به نفس اعضای گروه را تقویت کرد.
ایجاد گروه‌های هم‌فرهنگ با محوریت ارزش‌های خانوادگی در حاشیة شهرها، که به دلیل مهاجرت و از میان رفتن شبکة ارتباطیِ گذشته آسیب‌پذیرتر به نظر می‌رسند، مؤثرتر می‌نماید. رسانه‌های عمومی می‌توانند با انعکاس هوشمندانة عناصر فرهنگی مربوط به ملیت‌ها و اقوام به ترویج مفاهیم خانواده‌گرایانه بپردازند و ارزش‌ها را تعمیم دهند.
ششم. مدیریت مناسک ملی و مذهبی: آداب و رسوم و مراسم ملی و منطقه‌ای، مؤلفة مثبت و منفی‌ دارند. مدیریت مناسک به آن است که در حرکتی تدریجی و هوشمندانه، مؤلفة خرافی و مزاحم از مناسک حذف، و مؤلفه‌های جدید که در خدمت کارآیی و استحکام خانواده باشند، جایگزین و ترویج شوند. برای مثال می‌توان عناصر خانواده‌گرایانة نوروز را با توجه اذهان عمومی به ضرورت احترام بزرگان، وجوب صلة رحم، توجه ویژه به خویشانی که در زمرة ایتام یا نیازمندان طایفه‌اند، توجه ویژه به رفع کدورت‌ها، ارزش‌گذاری بر ارتباطات رو در رو در مقایسه با ارتباط از راه دور، و مواردی از این دست، غنی‌سازی کرد و حتی به بهانه‌های مختلف از جمله نام‌گذاری برخی روزها و ایجاد مناسبت‌‌هایی، خانواده و طایفه را به گفت‌وگو دربارة مسائل و مشکلات خانوادگی و طایفه‌ای ترغیب کرد. همچنین می‌توان سیزده‌بدر را به روز آشتی خانواده با طبیعت تبدیل، و مردم را به تفرج خویشاوند‌مدار در طبیعت ترغیب کرد.
هم‌اکنون برخی مناسبت‌‌ها از جمله چهارشنبه‌سوری به دلیل آنکه مبتنی بر خرافه‌ها شکل گرفته و در گذر زمان مدیریت نشده است به زمینه‌ای برای اخلال در نظم عمومی و رفتارهای مخاطره‌آمیز تبدیل شده است، اما برای مثال اگر به عنصر نشاط و آزادسازی انرژی در این مناسبت توجه کنیم می‌توانیم بر اساس آن جریان رقیبی بیافرینیم که راه‌هایی جایگزین برای آزاد‌سازی انرژی نسل جوان، با چاشنی عناصر خانوادگی و حفظ حریم‌ها ارائه دهد و رفته‌رفته جانشینِ مناسبِ چهارشنبه‌سوری، برای وداع با سالی که می‌گذرد، باشد.
مناسک مذهبی را نیز، به‌ویژه باید نهادهای مذهبی مدیریت کنند، و در حرکتی تدریجی از آنها خرافه‌زدایی گردد و این آیین‌ها با مفاهیم دینی غنی‌سازی شوند. در ادامه وظیفة نهادهای تبلیغی حوزه را در این باره بیان خواهیم کرد، اما رسانه‌ها نیز می‌توانند با ترویج الگوهای جدیدی از مراسم مذهبی که بر روابط گرم خانوادگی، همیاری و سادگی مبتنی است، به ترویج این الگو‌ها بپردازند.
هفتم. مدیریت احساسات خانواده: گفته شد احساسات در عین حال که در جامعه و خانوادة ایرانی یک ظرفیت تلقی می‌شود کارکردهای مثبتی دارد، در مسیر تحولات اخیر، به جای آنکه مدیریت شود، در منصب مدیریت نشسته و معضلاتی را نیز در پی آورده است. با مدیریت درست می‌توان از احساسات خانواده برای نگران ساختن آن دربارة آیندة پیش روی و افزایش احساس مسئولیت بهره گرفت.
مدیریت احساسات گاه این‌گونه نمود می‌یابد که با تکیه بر احساسات مذهبی خانواده، احساسات‌زدگی‌اش مهار و محدود گردد تا این نهاد با احساسات مذهبی خود دریابد که در مسیری اشتباه گام بر می‌‌دارد. در بسیاری از موارد نهادها و رسانه‌ها می‌توانند با اطلاع‌رسانی و تحلیل مناسب خانواده را با مشکلات و مخاطرات پیش‌روی آشنا سازند و در شکل‌گیری مطالباتی جدید برای خانواده مؤثر افتند. بسیاری از مسائل در زمرة موضوعاتی‌اند که تقویت درستِ آن‌ها از طریق خانواده موجب تصدیق و تأیید‌شان می‌گردد و کافی است نهادهای ذیربط دربارة آنها به طور مناسب اطلاع‌رسانی کنند تا خانواده اقدام مناسب را انجام دهد.
هشتم. مدیریت الگوی سبک زندگی: آداب و رسوم پرهزینه و تغییر الگوی توزیع و مصرف سبب شده است که با وجود افزایش تولید ثروت، هم از آرامش روانی خانواده کاسته و احساس فقر گسترده‌تر شود، و هم روابط خانوادگی تحت تأثیر قرار گیرد. سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها، مبنی بر افزایش خدمات تأمین اجتماعی و افزایش دستمزدها نیز، حتی در فرض مهار تورم، در صورتی در خدمت آرامش روانی خانواده خواهند بود که فرهنگ اقتصادی اصلاح، و توقعات اقتصادی مهار گردد. از این روی، لازم است الگوهای جدیدی از سبک زندگی با محوریت قناعت و با توجه به وضع طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی طراحی شود. در دورة رکود یا بحران اقتصادی، خانواده‌هایی که در دهک‌‌های پایین قرار می‌گیرند می‌توانند با روی ‌آوردن به فرهنگ دینی و قناعت و تغییر الگوی مصرف (مثلاً استفاده از هیدروکربن‌ها به جای پروتئین‌ها) خود را با وضعیت جدید وفق دهند. در برخی جوامع، خانواده با بازگشت به شکل خانوادة گسترده، در برابر فشارهای اقتصادی مقاومت می‌کند، و مهاجران با بازگشت به روستاها از بار هزینه‌ها می‌کاهند. مدیریت بحران‌های اقتصادیِ خانواده نیازمند مداخلة مؤثر نهادهای آموزشی و مهارت‌آموزی ذی‌ربط است.
افزون بر سیاست‌‌های مزبور که به همت نهادهای مختلف قابل پیگیری است، لازم است حکومت‌، رسانه‌ها، نهادهای کارشناسی و نهاد حوزة علمیه‌ نیز سیاست‌های خاص خود را ترسیم و آنها را به دقت پیگیری کنند.
1ـ4. نهادهای حکومتی
بنابر اصل دهم قانون اساسی، تمام قانون‌گذاری‌ها باید در خدمت استحکام و کار‌آمدی خانواده باشد. معنای این اصل آن است که تمام امور باید در فضای (پارادایم) خانواده‌گرایی طراحی و اجرا شوند. اما نا‌آشنایی بسیاری از مدیران و سیاست‌گذاران با مدیریت کلان خانواده و با نقش دولت در اعتلای خانواده سبب شده است خانواده‌گرایی منحصر به توصیه‌های جزئی و تزریق چند بند، تبصره یا پسوند به مباحث رایج شود؛ بدون آنکه نگاه خانواده‌گرا چتر خود را بر برنامه‌های کلان بگسترد. تخصص‌زدگی مدیران، که صرفاً در یک جنبة خاص به کارشناسی پرداخته‌اند، مانع از آن شده است که ایشان به گونه‌ای فراگیر برنامه‌ها و سیاست‌های حوزة مسئولیت خود را بنگرند. در نتیجه، در دهه‌های اخیر، مباحث خانواده در فضایی ضد‌خانواده و دولت‌سالار مطرح شده است و تا زمانی که دولت‌سالاری جای خود را به خانواده‌سالاری به معنای توانمندسازی خانواده برای حل مشکلات خود و افزایش کار‌آمدی آن ندهد اقدام‌ها، در سطح حمایت‌ها، آن هم حاکمیت‌های اقتصادی، محدود خواهد شد، بدون آنکه آثار تصمیم‌گیری‌های مهم بر خانواده کانون توجه قرار گیرد.
البته در سال‌‌های گذشته نگاه خانواده‌گرایانه در سطح‌هایی از مدیریت نظام وجود داشته است. تبدیل شدن مرکز امور مشارکت زنان به مرکز امور زنان و خانواده، برگزاری دوره‌‌های مهارت زندگی و تشکیل کارگروه‌ ملی خانواده به ریاست معاون اول رئیس جمهوری و با مشارکت شماری از وزرا، مسئولان نهادهای سیاست‌گذار و تبلیغی، از جملة این اقدام‌ها است. با وجود این نمی‌توان در دراز‌مدت به ثمر‌بخشی چنین اقدام‌هایی چندان امید بست؛ مگر آنکه سه ویژگیْ کانون التفات قرار گیرد: نخست. نهادی ثابت، که در تغییر دولت‌‌ها گرفتار تلاطم، فروپاشی و تغییر سیاست‌ نگردد، عهده‌دار تدوین سیاست‌های نظام در موضوع خانواده باشد؛ دوم. یک نهاد بتواند قوای سه‌گانه‌ و استعدادهای نظام را در این موضوع با یکدیگر هماهنگ سازد؛ و سوم. ساختاری طراحی شود که به اقتضای آن، دستگاه‌های اجرایی خود را موظف به پیگیری سیاست‌ها بدانند.
سند ملیِ تحکیم خانواده در نظام اسلامی از مهم‌ترین برنامه‌‌هایی است که چنین نهادی تدوین آن را بر عهده خواهد گرفت. در مراحل تدوین این سند، مرام‌نامة رسمی نظام در موضوع خانواده، شاخص‌های رشد، کار‌آمدی و استحکام خانواده، الگوی خانوادة کارآمد در جامعة کنونی ایران، تحولات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و تکنولوژیک و تأثیر آنها بر تحولات جهانی خانواده، آسیب‌ها و چالش‌های پیش روی خانوادة ایرانی، بررسی و تحلیل عملکرد نهادهای بین‌المللی، بررسی ظرفیت‌های علمی و کارشناسی کشور در ایجاد جریان فرهنگی خانواده‌گرا، چشم‌انداز خانواده و برنامة عمل ملی خانواده تدوین خواهد شد. تدوین این سند، که مورد وفاق نسبی مسئولان و مدیران نظام خواهد بود، می‌تواند به طور شفاف رویکرد نظام را به موضوع خانواده نشان دهد.
برخی از سیاست‌هایی که نهادهای حکومتی اسلامی در تقویت نهاد خانواده پی ‌می‌گیرند عبارت‌اند از:
1ـ1ـ4. حمایت از حوزة مطالعاتی و پژوهشی خانواده: حـمایت از مطالعات استراتژیک، کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد، آسیب‌شناسی، شاخص‌سازی، و همچنین حمایت از جریان پژوهش‌های کاربردی و مهارتی که هدف آن تبدیل مفاهیم نظری به مفاهیم کاربردی و عملیاتی باشد، اگر به‌درستی انجام شود جریان بالنده‌ای پدید می‌آورد که نظام از نتایج آن بهره‌ خواهد برد.
2ـ1ـ4. اصلاح اصول و سیاست‌های حاکم بر نظام آموزشی: لازم است نظام آموزشی بر اساس نگاه جنسیتی و خانواده‌محور اسلامی بازنگری شود و کارشناسان در طرح اصلاحی خود به چند پرسش‌ پاسخ دهند:
ـ چگونه می‌توان نظام آموزشی را در ساختار، محتوا، فضای آموزشی، زمان آموزش، تکنولوژی‌های کمک‌آموزشی، فضای آموزشی، فوق برنامه، الگوی رابطة خانه و مدرسه و... بازسازی کرد، چنان‌که نتیجة آن توجه به ویژگی‌های زنانه و مردانه و نقش‌های جنسیتی، افزایش روحیة هم‌گرایی خانوادگی، افزایش اقتدار والدین و افزایش نسبت تأثیر خانواده در فرایند جامعه‌پذیر شدن فرزندان باشد؟
ـ چگونه می‌توان نظام آموزشی در مقطع متوسطه و عالی را بازسازی کرد، چنان‌که مطالبات نسل جوان همسو با مصالح نظام خانواده شکل گیرد؟
3ـ1ـ4. کاهش مداخلات در عرصة خصوصی: اگر توانمندسازی خانواده در حل مشکلات خود را به منزلة یک اصل بپذیریم، باید ظرفیت‌ها و فرصت‌های لازم را برای چنین منظوری فراهم ساخت. برخی سیاست‌های دولتی از آنجا که به کاهش اعتماد به نفس خانواده و کاهش قدرت رو به رو شدن با مشکلات و بحران‌‌های زندگی می‌انجامد، قابل نقد است. برای مثال، سیاست‌ کمیتة امداد باید ایجاد زمینة کار‌آفرینی برای خانواده و آموزش‌ شیوه‌های رویارویی با مشکلات اقتصادی باشد تا در دراز‌مدت خانواده‌‌های بیشتری را به اعانات دولتی وابسته نسازد. تقویت فرهنگ تلاش و سخت‌کوشی و احساس مسئولیت نیز می‌تواند فشار مطالبات را کاهش دهد. اگر سیاست دولت در حوزة اشتغال رفع موانع قانونی، اطلاع‌رسانی مناسب از ظرفیت‌ها و محدودیت‌های بازار کار، ایجاد ثبات در بازار، گسترش سازمان‌های فنی و حرفه‌ای و تقویت سطح آموزشی آنها، روان‌سازی فعالیت‌ها و هدایت سرمایه‌گذاری به فضاهای مناسب باشد، به گونه‌ای که انگیزة صاحبان سرمایه برای کار‌آفرینی افزایش یابد و کاریابی نیز بر ابتکار و تلاش شخصی و خانوادگی استوار باشد، در دراز‌مدت نتایج بهتری به دست خواهد آمد.
4ـ1ـ4. اصلاح سیاست‌های اقتصادی: سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها گاه لطمه‌های جبران‌ناپذیری بر خانواده بر جای گذاشته است. برخی از این سیاست‌ها و برنامه‌ها به افزایش انتظارات عمومی و در نتیجه کاهش احساس رضامندی از زندگی انجامیده است و برخی به ناپایداری وضعیت اقتصادی خانواده، افزایش مهار‌گسیختة تورم و شوک‌های اقتصادی. خدمات تأمین اجتماعی نیز که در نگاه نخست در خدمت مصالح خانواده طراحی شده است، بیشتر با نگاه به منافع فرد تنظیم شده است تا مصالح خانواده:
«زمانی که دولتمردان مراقبت از سالمندان و نیازمندان را در قبال افسردگی زیاد آنان بر عهده‌ گرفتند، وابستگی اقتصادی میان اجداد و فرزندان خانواده قطع شد و این مسئله بر وابستگی‌های دیگر خانواده اثر معکوس گذاشت. شرایط اقتصادی و مالی، شرایط بقا را هم تعریف می‌کند. وقتی این حس مسئولیت‌ اقتصادی میان نسل‌‌ها از بین برود، این موضوع تاروپود دیگری که نسل‌ها را دور هم جمع می‌کند از جمله تاروپودهای اجتماعی و معنوی را پاره می‌کند. در نتیجه، یک راه حل کوتاه‌مدت منجر به یک مشکل گسترده می‌شود. در اغلب موارد «خانواده‌ها» دیگر یک واحد منسجم که روابط آبا و اجدادی خود را حفظ کرده باشند، نیستند... دولت به جای اینکه آخرین منبع باشد به صورت اولین منبع درآمد است».
این نکته ضرورت باز‌ترسیم سیاست‌‌های اقتصادی دولت‌ها را برای حمایت از خانواده نشان می‌دهد. بنابراین جهت‌گیری اعطای این خدمات باید حمایت از خانواده‌های معمولی برای کاهش مسائلِ در حال شکل‌گیری و تقویت توان رویارویی با مشکلات باشد.
از جمله فعالیت‌هایی که می‌توان در جهت حمایت از خانواده انجام داد، تدوین طرح حمایت از تعاونی‌های اقتصادی خانوادگی است. این تعاونی‌ها به دست خویشاوندان و اعضای خانواده تأسیس می‌شوند و با فعالیت‌‌های اقتصادی‌شان زمینه‌ای برای همبستگی خانوادگی و کار‌آفرینی برای اعضای طایفه فراهم می‌سازند.
ثبات اقتصادی و حفظ ارزش پول ملی، ایجاد زمینه‌های اشتغال در شهرهای کوچک برای مهار مهاجرت، توسعة فضاهای اقتصادی مناسب برای زنان از جمله با شناسایی ظرفیت‌های بین‌المللی در هنرها و صنایع دستی، اصلاح الگوی اشتغال زنان به منظور کم کردن تعارض میان اشتغال و همسری و مادری، از جمله با توسعة مشاغل نیمه‌‌وقت و انعطاف‌پذیر، هدایت زنان به مشاغل زنانه، و اولویت اشتغال برای مردان و زنان سرپرست خانوار از سیاست‌هایی است که می‌توان برای حمایت از خانواده پیشنهاد کرد.
5ـ1ـ4. حمایت از فعالیت‌های خیرخواهانه و فرهنگی ـ اجتماعی زنان: این فعالیت‌ها افزون بر آنکه می‌تواند به شکوفایی استعدادهای زنانه در فعالیت‌هایی چون امداد اجتماعی، حمایت از سالمندان و کودکان در معرض آسیب بینجامد، فشار مطالبات را از مشاغل درآمدزا نیز کاهش می‌‌دهد. از این روی، نظام اسلامی، هم باید بر چنین فعالیت‌هایی ارزش‌گذاری کند و هم زمینه‌های آن را توسعه بخشد و به‌قدر لازم از آنها حمایت کند.
6ـ1ـ4. آسیب‌شناسی مستمر فرایند سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری: با نگاه درجة دو به قوانین و سیاست‌ها می‌توان نشان داد که قوانین و سیاست‌های موجود چقدر خانواده‌گرایند؟ آیا تحولات حقوقی در خدمت استحکام و کارآمدی خانواده، به مثابة یک کل منسجم بوده‌اند یا حمایت از برخی اعضا را به جای تقویت خانواده نشانده‌اند؟ در حمایت از خانواده صرفاً به خانواده‌‌های آسیب‌دیدة خاص توجه کرده‌ایم یا آثار تحولات حقوقی را بر خانوادة ایرانی، در معنای عام آن در نظر گرفته‌ایم؟ آسیب‌شناسی و اصلاح قوانین را صرفاً بر اساس پرونده‌های موجود در قوة قضائیه دیده‌‌ایم یا مطالعة وضع اجتماعی و آسیب‌هایی را که غالباً جنبة قضایی نمی‌یابند نیز مطالعه کرده‌ایم؟ آسیب‌شناسان، کارشناسان یک رشتة خاص، مثلاً حوزة حقوق‌اند، یا کارشناسانِ جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و تربیت و علوم مرتبط دیگر را در کنار یکدیگر نشانده‌ایم؟ تحولات حقوقی در کشور، در مجموع، به سمت کاهش مرزهای جنسیتی و دستیابی به استانداردهای دنیای مدرن بوده است یا به سمت به رسمیت شناختن تفاوت‌های تکوینی و مسئولیت‌های متمایز زن و مرد؟ و آیا اصولاً نهادی به آسیب‌شناسی روش‌ها و برنامه‌ها از نگاه خانواده‌محور اقدام می‌کند یا آنکه آسیب‌شناسی‌ها را به موارد قانونی فرو‌کاهیده‌ایم؟
7ـ1ـ4. آموزش مدیران و مسئولان: ضرورت آموزش خانواده بر این پیش‌فرض مبتنی است که اغلب مدیران ما، همچون دیگر قشرها، تصویر درست و روشنی از خانواده‌گرایی در ذهن ندارند و خانواده را به اجزای آن یا به برخی مصادیق آن (مانند خانواده‌های آسیب‌دیده) تقلیل می‌دهند. از این روی، نمی‌توانند نسبت میان تصمیمات حوزة مدیریتی خود و خانواده را تحلیل کنند. اگر حوزه‌های کارشناسیِ قوی در موضوع خانواده شکل‌‌گیرد، می‌توان در هر یک از حوزه‌های مدیریتی و سیاست‌گذاری، کارشناسان خانواده را به کار گرفت تا افزون بر آموزش مستمر مدیران، مسئولیت‌ مطالعة نسبت میان سیاست‌ها و برنامه‌های آن حوزة کاری را با خانواده بررسی کنند.
2ـ4. رسانه‌ها
رسانه‌‌ها، به‌ویژه رسانة ملی، نیازمند آنند که سند تحکیم خانواده در رسانه را تدوین کنند. این سند در ذیل سند تحکیم خانوادة نظام اسلامی و از اجزای آن است. در اینجا محورهایی چون مرام‌نامة خانوادگی رسانه، شاخص‌های رسانه‌ای خانواده، الگوی خانوادة موفق، خانواده و تنوع‌های فرهنگی، چالش‌های خانواده، آسیب‌های خانواده، اصول و سیاست‌های خانوادگی حاکم بر رسانه، ارزش‌‌های خانه‌مدارانه و برنامة عمل ملی رسانه‌ تدوین می‌گردد.
تا زمانی که به تدوین چنین اسنادی اقدام نشود، اقدامات رسانه، حتی مواردی که به قصد خانواده‌گرایی صورت می‌گیرند به نتیجة مطلوب نخواهند رسید. برای مثال، اخیراً رسانة ملی کوشیده‌ است تا با تأسیس شبکة رادیویی خانواده در مسیر تقویت خانواده گام بردارد؛ اما به نظر می‌رسد چنین اقدامی بیش از آنکه مفید باشد مشکل‌ساز است. پیش‌فرض تأسیس چنین شبکه‌ای آن است که دیدگاه‌هایی منسجم و قابل دفاع در موضوع خانواده داریم که تاکنون فرصت طرح نیافته‌اند و با ایجاد تریبونی جدید پیام‌های مفید را به خانواده منتقل می‌کنیم. اما به نظر می‌رسد معضل اصلی ما، نبود همین دیدگاه منسجمِ مبتنی بر اصول اسلامی است، و در آینده نیز خواهیم دید که چنین شبکه‌هایی بیشتر در مسیر ترویج آموزه‌های مدرن و افزایش تعارض در پیام‌ها گام برخواهند داشت. در مراحل تدوین سند، پرسش‌هایی اساسی، از جمله پرسش‌های زیر پاسخ خواهند یافت:
ـ مفاهیم خانواده‌گرایانه و ضد‌خانواده کدام‌اند؟
ـ کانونی‌ترین بخش خانواده، همسری است یا والد‌گری، و مفاهیم مدرن بیشتر کدام‌یک را مورد هجوم قرار داده‌‌اند؟
ـ ارتباط مخاطبان با رسانه چگونه تعدیل گردد تا در خدمت مصالح خانواده قرار گیرد؟
ـ افزایش کانال‌های تلویزیونی، بالا بردن جذابیت برنامه‌ها و جذب مخاطبان بیشتر، چه تأثیری بر خانواده می‌گذارد؟
ـ تعارض میان پیام‌های مستقیم و غیر‌ مستقیم چگونه کاهش می‌یابد؟
ـ چه تصویری از نقش مکمل رسانه برای خانواده و چه تصویری از نقش مزاحم یا متضاد رسانه و خانواده داریم؟
ـ در این فرض که خانوادة ایرانی به سمت سیاست‌گریزی می‌رود چگونه می‌توان پیوند میان خانواده و حوزة سیاسی را تقویت کرد؟
ـ چه مشکلاتی در ساختار، منابع انسانی و مالی وجود دارد که سیاست‌ها و اصول مصوب به مرحلة اجرا نمی‌رسند؟
ـ با چه مقیاسی می‌توان دربارة خانواده‌محوری برنامه‌ها ارزش‌‌داوری کرد و این داوری را در حمایت از برنامه‌ها و اصلاح روش‌های آتی تأثیرگذار ساخت؟
برخی از سیاست‌هایی که رسانه می‌تواند در مسیر خانواده‌گرایی در پیش گیرد، از این قرارند:
1ـ2ـ4. پاسداشت و ترویج مفاهیم و ارزش‌های خانواده: در فرهنگ غنی ما، ارزش‌هایی چون ایمان به حضور فعال خداوند در متن زندگی، دعا، محبت اهل‌بیت، امید، مدارا،‌ صبر، گذشت و چشم‌پوشی، وفاداری، عفت و حفظ مرزهای اخلاقی، قناعت و تعدیل سطح انتظارات، تلاش و سخت‌کوشی، توجه به مصالح گروهی، هم‌گرایی، حفظ روابط رحمی، احترام به بزرگ‌تر‌ها، که تأثیر بسزایی در استحکام، شادکامی و کارآیی خانواده دارند، می‌توانند موضوع پیام‌های مستقیم و غیر ‌مستقیم رسانه قرار گیرند، و در برابر، از ترویج آنچه سبب تضعیف چنین ارزش‌هایی می‌گردد، جلوگیری شود. امروزه برخی کشورها به اقدام‌هایی ابتکاری برای نشان دادن و ترویج ارزش‌های خانوادگی دست زده‌اند. محض نمونه، کشور عربستان اخیراً مسابقة ملکة زیبایی اخلاق را برگزار کرد که طی آن، زنانی که بهترین ارتباط با والدین را داشته و بر تکریم و بزرگداشت آنان اهتمام ورزیده‌اند، به جامعه معرفی شده‌اند.  رسانة ملی می‌تواند با تغییر رویکرد، به جای سرمایه‌‌گذاری در اموری چون مسابقة مردان آهنین که سودی برای جامعه نداشته است، زمینة رقابت‌هایی را فراهم آورد که مصداق واقعی «سبقت در خیرات» باشد؛ مواردی چون شناسایی فعال‌ترین شبکة همبستگی رحمی که مشکلات اساسی خود را در پیوند فعال خویشاوندی حل کرده باشد یا شناسایی بهترین جوانانی که در بدترین اوضاع خانوادگی با روش‌هایی ابتکاری برای نجات خود و خانواده کوشیده باشند و یا شناسایی زنانی که بحران‌های زندگی را به بهترین شیوه از سر گذرانده‌اند.
پر‌مخاطب بودن رسانة ملی در کنار احساسات سرشار در خانوادة ایرانی، این فرصت را فراهم می‌سازد که با جریان‌سازی‌‌های خانواده‌محور در قالب مسابقات علمی در محیط‌‌های دانش‌آموزی، دانشجویی و خانوادگی، خصلت‌های مهم مردانه و زنانه‌ای را که در خدمت حیات و پویایی خانواده قرار خواهند گرفت، به دغدغة خانواده‌ها تبدیل کنیم، و در این مسابقات، برای توجه به ارزش‌‌های خانوادگی از جمله حیا، غیرت، تمکین، همبستگی و مقابلة سازنده با بحران‌های زندگی پاداش تعیین کنیم. این پاداش‌ها خود می‌تواند از مصادیق خانواده‌محوری باشد. اعطای تسهیلات مسافرت‌های خانوادگی با والدین و بزرگان طایفه، یا اعطای اعتبار وام به اعضای خانواده یا طایفه، مواردی از این دست‌اند.
2ـ2ـ4. کاستن از تعارض پیام‌‌های مستقیم و غیر ‌مستقیم: اگر برنامه‌های خانوادگی را که بیشترْ پیام‌‌های مستقیم را به مخاطب منتقل می‌سازند با برنامه‌های بخش سرگرمی، فیلم و سریال که حاوی پیام‌های غیر‌ مستقیم‌اند بسنجیم، به‌روشنی پیام‌هایی متعارض را مشاهده خواهیم کرد. در حالی که پیام‌های مستقیم بر ارزش‌ کار خانگی و خانه‌داری، تقویت روابط کلامی میان اعضای خانواده، توجه به برنامه‌های مشترک خانوادگی، احترام به بزرگ‌تر‌ها و حفظ جایگاه والدین تأکید می‌ورزند، پیام‌های غیر ‌مستقیم چنین ارزش‌هایی را تحقیر می‌کنند. افزون بر این، رسانه گاه با اتخاذ سیاست‌هایی چون افزودن بر شمار کانال‌های تلویزیونی و انتقال برنامه‌های جذاب به نیمه‌شب، روابط خانوادگی را با مشکل روبه‌رو می‌سازد. امروزه جامعة ما با تضادهای ارزشی بسیاری روبه‌روست که برخاسته  از تعدد گروه‌های مرجع و پیام‌فرست، و نیز تعارض پیام‌هایند.
گرچه می‌توان از طرف مسئولان رسانة ملی چنین عذر آورد که بخش چشم‌گیری از فیلم‌ها و سریال‌ها غیر‌ ایرانی‌اند و در این برنامه‌ها نمی‌توان همسویی با فرهنگ ایرانی را انتظار داشت، تجربه نشان داده است که تأثیر پیام‌های منفی‌ای که فیلم‌ها و سریا‌ل‌های ایرانی بر جای گذاشته‌اند کمتر از برنامه‌های غیر ‌ایرانی نیست.
3ـ2ـ4. تأکید بر قالب‌های غیر سیاسی و زبان غیر ‌مستقیم در انتقال ارزش‌‌های خانواده: سیاست‌زدگی و عدم ثبات در نهادهای دولتی به بی‌ثباتی در سیاست‌ها و برنامه‌ها می‌انجامد و اولویت‌ها را به حاشیه می‌راند. از سوی دیگر، سیاست‌زدگی، به‌ویژه در ایام انتخابات، به جریان یافتن ادبیات عامیانه و احساسی و مطالبات نامعقول کمک می‌کند. شاید بتوان سیاست‌گریزی را واکنش خانوادة ایرانی در رویارویی با سیاست‌زدگی دانست. در سال‌های اخیر، تحولات خانواده به سمت سیاست‌گریزی بوده است و مرجعیت‌های سیاسی در بسیج خانواده و اعضای آن قدرت کمتری داشته‌اند. شاید به همین دلیل است که توصیه‌های مدیران و مسئولان در رسانه‌های رسمی نظام در مواردی چون اصلاح الگوی مصرف، چندان جدی گرفته نمی‌شود. بنابراین مناسب است که در کنار اقدام برای افزایش اعتماد عمومی خانواده به دولت، ارزش‌های مورد نظر نظام در قالب‌های غیر سیاسی و با زبان غیر مستقیم به مردم منتقل شود تا به افزایش حساسیت‌‌های عمومی بینجامد.
4ـ2ـ4. تنوع‌بخشی به الگوها: گفته شد که رسانه‌ها الگوهای طبقة متوسط و تحصیل‌کردة شهری را به جامعه تعمیم داده‌اند. از این روی، لازم است سیاست رسانه به سمت تنوع‌بخشی به الگوها سوق یابد و دهک‌های پایین اقتصادی و طبقات اجتماعی دیگر، به جد، در کانون توجه قرار گیرند. برای مثال، گرچه توجه به مناسک خانوادگی زمینه‌ای برای پیوند بیشتر آنان فراهم می‌سازد، ارائة الگوهای جدید و ابتکاری از مراسم و مناسک می‌تواند رقابت خانواده‌ها را به صحنه‌های دیگری که در جهت مصالح آنها باشد بکشاند.
3ـ4. نهادهای حوزوی
خانواده را می‌توان دغدغة بسیاری از اعضای جامعة علمی حوزه، چه در سطوح‌ عالی و چه در سطوح میانی، دانست؛ اما این دغدغه‌ از سطح نگرانی شخصی فراتر نرفته و به تفکر سازمانی تبدیل نشده است. از این روی کمتر می‌توان نشانی از تأسیس نهادهای علمی، گروه‌های پژوهشی یا آموزشی با محوریت خانواده یافت. به همین دلیل، مطالعات خانواده در حوزه‌های علمیه نیز به شکل تخصصی و با ادبیات تفاهم با جامعة علمی کشور مطرح نشده است، و اگر پژوهش‌هایی موردی با موضوع خانواده می‌یابیم، مواردی هستند که یا نشانِ حساسیت‌ شخصی‌اند و یا در حاشیة فعالیت گروه‌های حقوق، جامعه‌شناسی و یا روان‌شناسی در نهادهای تخصصی حوزه انجام شده‌اند. در فضای تبلیغی حوزه نیز نه در سطوح تخصصی تبلیغ و نه در تبلیغ عمومی، خانواده به منزلة سیاست حاکم بر تبلیغ یا محور مهم مطرح نشده است. بی‌توجهی حوزه به مساجد، در جایگاه مهم‌ترین پایگاه فرهنگی که ظرفیت ارتباط با خانواده و حمایت فکری از آن را دارد، و غفلت از اعزام نیروهای خوش‌فکر و توانمند حوزوی به مساجد، مسجد را در حل مشکلات خانواده و رفع نیازهای آن ناتوان ساخته است. نتیجة ضعف در حوزة پژوهش و ترویج آن است که ادبیات غنی اسلامی هنوز به زبان کاربردی برای نسل جدید ترجمه نشده و نمی‌تواند نیازهای خانوادة امروز را، چه در مباحث فکری و چه در مباحث مهارتی، پاسخ گوید. در مباحث کلان خانواده نیز به دلیل پیش‌گفته، مباحثی چون نظریة اسلامی خانواده، الگوی خانوادة اسلامی در عصر حاضر، آسیب‌شناسی خانواده از نگاه اسلامی، شاخص‌های خانوادة سالم از دیدگاه اسلام و چالش‌های پیش روی خانواده، چندان کانون بحث قرار نگرفته‌اند و حوزه برای پاسخ‌گویی به نیازهای نظام اسلامی صرف سرمایه‌هایی عظیم و زمانی طولانی را در پیش دارد.
از سوی دیگر، پیش‌نیاز تأسیس و ادارة نظام اسلامی آن است که حوزه‌‌های علوم دینی نیازهای علمی و کارشناسی نظام را تأمین کنند. از این روی، با قاطعیت می‌توان گفت سیاست‌‌ها و اصول پیشنهادی دربارة نهادهای دولتی و کارشناسی در صورتی که با ظرفیت‌‌سازی لازم در حوزه‌های علمیه همراه نباشد، می‌تواند به ضد خود تبدیل یا کم‌‌اثر شود. حوزة پویا، کارآیی دین را در صحنه‌های مختلف حیات فردی و اجتماعی نشان می‌دهد و برای هر پدیدة جدید موضعی اصول‌گرایانه و واقع‌بینانه‌ پیش می‌گیرد. امروزه نه‌تنها نظام اسلامی پاسخ بسیاری از پرسش‌های خود را از حوزه‌‌های دینی نمی‌شنود، خانواده‌های مسلمانی نیز که می‌خواهند متدینانه زندگی کنند الگوی روشنی از خانوادة اسلامی در دست ندارند. بر این اساس لازم است حوزه سیاست‌هایی را در پیش گیرد که برخی از آنها عبارت‌اند از:
1ـ3ـ4. ایجاد نهضت خانواده‌پژوهی: بدین منظور تأسیس نهادهای تخصصی و گروه‌های علمی با موضوع خانواده پیشنهاد می‌شود. از جمله فعالیت‌های این نهادها، تدوین نظریة اسلامی خانواده، شاخص‌های خانوادة مسلمان، منشور اسلامی خانواده و تحلیل وضع خانواده با نگاه اسلامی است. بخشی از ظرفیت این نهادها به تدوین سند ملی تحکیم خانواده و سند رسانه‌ای خانواده اختصاص خواهد یافت. از جمله اقدامات مؤسسات حوزه، انتشار فصلنامه‌های تخصصی خانواده و تدوین بسته‌های آموزشی برای افزایش آگاهی‌ها و توانمندی‌‌های اعضای خانواده است.
هدایت پایان‌نامه‌های حوزوی به مباحث خانواده، تشکیل جشنواره‌های خانواده‌پژوهی و تأسیس انجمن مطالعات‌ خانواده نیز از اقدام‌هایی است که می‌تواند به تحقق این سیاست کمک کند.
2ـ3ـ4. ایجاد نهضت تبلیغی: تبلیغات اسلامی، چه با شیوه‌های سنتی اعزام مبلغ، و چه در قالب‌های جدید، حجم درخور توجهی از فعالیت‌های حوزوی را تشکیل می‌دهد. با توجه به تأثیرات ویژة ارتباط چهره به چهره و نیز با توجه به آنکه بیشتر مخاطبان این برنامه‌ها دختران و زنان هستند، زمینه برای ترویج ارزش‌های خانوادگی و به بحث گذاشتن آسیب‌‌های خانواده فراهم است و باید بدین منظور سیاست جامعی تدوین گردد. از جمله مواردی که در این سند قابل بحث است ایجاد سپاه تبلیغی تخصصی در موضوع خانواده است. ارتقای سطح علمی مبلغان، در قالب‌هایی مانند طراحی نشریه‌های علمی ـ ترویجی و ایجاد انجمن‌های ترویجی خانواده در شهرهای مختلف به همت مبلغان محلی، از جمله اقدام‌هایی‌اند که می‌توانند ادبیات خانواده‌گرایانه را ترویج دهد.
3ـ3ـ4. ایجاد رشته‌های تخصصی: ایجاد رشتة مطالعات خانواده با گرایش‌های خاص، در حوزة خواهران و برادران، می‌تواند زمینه‌ای برای ایجاد گروه‌های مطالعاتی و پژوهشی و حمایت از عرصة تبلیغ فراهم آورد. افزون بر آن لازم است درس مطالعات خانواده، هم در متن برنامة حوزة برادران و هم در حوزة خواهران قرار گیرد.
4ـ3ـ4. احیای مساجد:  بسیـاری از مساجـد در شهرهـای کشور، حتی‌ کلان‌شهرهایی چون تهران، از نداشتن روحانی یا ناکارآمدی وی رنج می‌برند، و به همین دلیل مساجد نتوانسته‌اند محور فعالیت‌های فرهنگی باشند. در این زمینه، هم نیازمند آنیم که حوزه افراد توانمند را به حضور در مساجد ترغیب کند، و هم با پشتیبانی اطلاعاتی، آنان را در مسئولیت خود تقویت کند. در سال‌های اخیر جلسات فرهنگی که بار سیاسی کم‌تری دارد اما حساسیت‌های فرهنگی را افزایش می‌دهد و مخاطبان را اقناع می‌کند در حال افزایش است. می‌توان با توسعه و غنی‌سازی این دست فعالیت‌ها کارآیی حوزه را در ارتقای توانمندی خانواده‌ها افزایش داد.
4ـ4. نهادهای مردمی
نهادهای مردمی بر پایة حساسیت‌ها و دغدغه‌ها شکل‌ می‌گیرند؛ ثبات دارند؛ جزر و مدهای سیاسی و تغییر دولت‌ها جهت‌گیری‌های آنها را دستخوش تغییر نمی‌سازد؛ اعتبارشان به میزان کارآیی‌شان وابسته است؛ و به دلیل کوچک بودن ساختار تشکیلاتی، کارآیی بیشتری دارند. این ویژگی‌ها نهادهای مردمی را از نهادهای حکومتی متمایز می‌سازند و آنها را چه در میدان پژوهش و چه در میدان کنش اجتماعی کارآمدتر می‌سازند. این نکته را نیز باید افزود که نهادهای حکومتی به دلیل درگیری با حوزة عمل، کمتر می‌توانند بر عملیات خود نظارت دقیق داشته باشند، اما نهادهای مردمی رابطة نظارتی و مشورتی بهتری با نهادهای حکومتی برقرار می‌کنند.
هم ‌اکنون که گروهی از نخبگان و خانواده‌های فرهیخته به حساسیت موضوع خانواده آگاه شده‌اند بهترین فرصت برای ایجاد انجمن‌های خانواده‌گرایان، و در گام بعد، تشکیل شبکة خانواده‌‌گرایان فراهم آمده است. هستة مرکزی این گروه‌ها را خانواده‌گرایانی تشکیل می‌دهند که با نگرش انتقادی به خانوادة مدرن در صدد تقویت استحکام و کارآیی خانواده با محوریت آموزه‌های دینی برآمده‌اند، و به همین دلیل گروهی از کارشناسان حوزه و منتقدان دانشگاهی با آنان همراهی می‌کنند. این شبکه به پشتوانة ظرفیت‌های علمی و مهارتی انجمن‌ها می‌تواند محورهای زیر را پی ‌بگیرد:
1ـ4ـ4. ایجاد و تقویت زمینه‌های هم‌گرایی خانوادگی: در اینجا دو موضوع اهمیت دارد: نخست، تقویت پیوندهای طایفه‌ای با بالا بردن ظرفیت‌های همیاری؛ و دوم تقویت ارتباط خانواده‌گرایان ایران برای ایجاد هویت گروهی جدید، افزایش اعتماد به نفس و نشاط، و ایجاد جریان‌های اجتماعی. پیش‌تر به این نکته توجه کردیم که خانوادة ایرانی از بسیاری معضلات خود رنج می‌برد، اما چون با اقدام به تغییر این وضعیت در شبکة ارتباطی موجود تحقیر می‌گردد، اعتماد به نفس لازم را برای تغییر اوضاع ندارد. تشکیل شبکة جدید ارتباطی و ایجاد هویت گروهی می‌‌تواند به افزایش اعتماد به نفس خانواده‌ها برای تغییر وضع موجود کمک کند.
2ـ4ـ4. ارائة الگویی از خانوادة ‌کارآمد: این شبکه به کمک بازوهای علمی خود، الگوی خانواده را ترسیم و از عقلانیت آن در جامعة کنونی ایران دفاع می‌‌کند؛ و خانواده‌، نهادهای دولتی و غیردولتی را دربارة تغییر روش خود مجاب می‌نماید. تدوین مرام‌نامة خانوادة ایرانی نیز که به ترسیم دقیق دیدگاه شبکه در موضوع‌هایی چون ساختار خانواده، اقتصاد خانواده، جامعه‌پذیر کردن کودکان، تنظیم خانواده و ارزش‌های خانوادگی می‌پردازد، افزون بر آنکه زمینة هم‌گرایی اعضا را فراهم می‌سازد، تعامل شبکه با نهادهای دیگر را تسهیل می‌کند.
3ـ4ـ4. مدیریت مطالبات خانواده: اگر بپذیریم که این شبکه می‌تواند نماینده‌ای برای خانوادة ایرانی باشد، می‌توان از ظرفیت‌ این نهاد برای تعریف مطالبات خانواده و جهت‌دهی به آنها و مجاب کردن نهادهای حکومتی به اصلاح روش‌‌ها بهره گرفت. با توجه به مردمی بودن نظام حکومتی ایران، انگیزة ارتباط با این شبکه از سوی نهادهای حکومتی، هم به ارتقای تصمیم‌گیری‌های حکومتی می‌انجامد و هم پیوند میان ملت و دولت را با محوریت‌ مصالح خانواده تقویت می‌‌کند. افزون بر این، شبکة مزبور می‌تواند مطالبات خانواده را در حوزه‌های اقتصادی و فرهنگی به حوزه‌های غیردولتی اقتصاد و فرهنگ منتقل کند.
4ـ4ـ4. اصلاح الگوهای خانواده: انجمن‌های علمی شبکه، بر پایة اقتضائات و نیازهای جامعه، الگویی جدید از سبک زندگی را ارائه می‌دهند و در زمینة اصلاح فرهنگ و نظام اخلاقی خانواده و الگوی تولید، توزیع و مصرف خانوار اقدام می‌کنند، و انجمن‌های ترویجی و مهارتی نیز به ترویج الگوهای جدید می‌پردازند.
5ـ4ـ4. ایجاد زمینه‌های رقابت: گفته شد که نیازمند آنیم که رقابت‌‌ها در خدمت مصالح خانواده قرار گیرد. شبکه می‌تواند بسترهایی جدید برای رقابت تعریف کند و با هماهنگی رسانه‌ها و نهادهای دولتی به ترویج آن بپردازد.
6ـ4ـ4. مهارت‌افزایی: مهارت‌افزایی برای ارتقای موقعیت خانواده در جامعه‌پذیری فرزندان، در کنار مهارت‌ رویارویی با فقر، خشونت، اختلافات خانوادگی و موقعیت‌های پیش‌بینی‌ناپذیر، از جمله محورهای مهارت‌افزایی در انجمن‌هاست.
اگر به این نکته توجه کنیم که امروزه نهادهای مردمیِ پرشماری در سراسر جهان در تعامل با دولت‌‌ها مطالبات بخش‌‌هایی از جامعه را مدیریت می‌کنند و تجربه‌های قابل استفاده‌ای دارند می‌توان به نتیجة تشکیل چنین شبکه‌‌هایی امیدوار بود. هم‌اکنون گروهی از خانواده‌های امریکایی، با تشکیل یک شبکه، آموزش فرزندان خود را در خانواده، به منظور اطمینان از انتقال ارزش‌های مورد نظرشان به فرزندان پی‌گرفته‌اند و میلیون‌ها نفر را آموزش می‌دهند. این دانش‌آموزان، طی سه سال متوالی در امتحانات کالج‌ها پیشتاز  بوده‌اند.
خاتمه
رابطة دین، دولت و خانواده در دهه‌های اخیر دستخوش تحولاتی مثبت و منفی شده است. ظهور انقلاب اسلامی، ظرفیتی جدید برای حضور دین در عرصه‌های حیات اجتماعی پدید آورده است. در این فضا، خانواده در تعاملی سازنده با نهادهای دین و حکومت می‌تواند خود را بهتر از پیش باز‌تولید کند. با تأسف باید گفت این ظرفیت عظیم چنان که باید، به فعلیت نرسیده است و نگرش‌‌های دولت‌سالارانه، که برگرفته از ادبیات دولت‌های رفاهی‌اند، الگوی ارتباطی خانواده با دین و دولت را دچار اختلال کرده‌اند.
امروزه همه می‌‌خواهند خانواده را اصلاح کنند، اما هیچ‌یک سهم خانواده را در اصلاح خود به رسمیت نشناخته‌اند، و تا زمانی که «دیگری» در صدد اصلاح خانواده از بیرون برآید و حساسیت‌های عمومی «خانواده» با موضوعْ درگیر نشود، حرکت‌های اصلاحی می‌توانند به ضد خود تبدیل شوند. هم‌اکنون وقت آن فرا رسیده است که درک کنیم دولت مدرنی که مصالح خانواده را بهتر از خود خانواده بشناسد؛ دل‌سوزتر از خانواده برای حل مشکل باشد؛ و توانایی لازم را برای اصلاحات اساسیْ بدون به کارگیری ظرفیت‌ها و حساسیت‌های خانواده داشته باشد، متولد نشده است، و تنها راه بازتولید کارآمد خانوادة ایرانی همراهی دولت‌ها با نهادهای کارشناسی حوزه و دانشگاه از یک سوی، و محوریت خانواده در کنترل و هدایت سرنوشت خویش، از سوی دیگر است.

تبلیغات