ملاحظاتی پیرامون مطالبات
آرشیو
چکیده
مطالبات اقشار مختلف جامعه، از جمله زنان، چگونه انعکاس مییابند؟ زبان و قلم به عنوان مهمترین راههای انتقال پیام، مطالبات زنان را از طریق رسانهها، و یا نظر سنجیها اعلام میکنند. اما زبان مستقیم تنها بخشی از مطالبات را منتقل میکند و نخبگاه و مدیران نظام باید همواره درصدد دریافت پیامهای غیرزبانی باشند. البته این موضوع در جامعة زنان که به دلایلی چون حیا و یا بسته بودن برخی فضاها، نمیتوانند آزادانه از بخشی از مطالبات خود سخن بگویند با اهمیت مینماید. در این مجال برآنیم تا به بیان شیوه های بیان مطالبات از جانب زنان و کاستی های آن بپردازیم.متن
1. زبان مطالبات
مطالبات اقشار مختلف جامعه، از جمله زنان، چگونه انعکاس مییابند؟ زبان و قلم به عنوان مهمترین راههای انتقال پیام، مطالبات زنان را از طریق رسانهها، و یا نظر سنجیها اعلام میکنند. اما زبان مستقیم تنها بخشی از مطالبات را منتقل میکند و نخبگاه و مدیران نظام باید همواره درصدد دریافت پیامهای غیرزبانی باشند. البته این موضوع در جامعة زنان که به دلایلی چون حیا و یا بسته بودن برخی فضاها، نمیتوانند آزادانه از بخشی از مطالبات خود سخن بگویند با اهمیت مینماید. به عنوان مثال بالا رفتن سن ازدواج دختران و پسران و افزایش احتمال تجرد قطعی، به ویژه در میان دختران روستایی، مطالباتی را شکل میدهد که به دلیل عدم امکان بحث از نیازهای جنسی و عاطفی به ازدواج، زبان مستقیم ابراز مطالبه در این مورد، به پیامهای غیرمستقیم تبدیل میشود و ممکن است با رفتارهای پرخاشگرانه، افسردگی، رفتارهای تند و ماجراجویانه (غالباً در پسران)، تبرجهای غیرعادی، و برقراری رابطه با جنس مخالف، اعتراض خود را به نبودن شرایط ازدواج و مطالبه خود را در مورد ازدواج و یا حتی روابط جنسی آسان و مشروع ابراز نمایند. چنین مطالباتی حتی ممکن است، به زبان غیرمستقیم اما در شکل مطالبهای دیگر، بیان شود و مثلاً دختران و پسرانی که سودای ازدواج در سر دارند و شرایط آن را فراهم نمیبینند، به جای اعلام مطالبه اصلی خود، فضای آموزشی مختلط را مطالبه نمایند.
این نکته هم ضرورت ارتباط وثیق میان دستگاههای تربیتی و کارشناسی را روشن میسازد و هم ضرورت ارتقاء سطح کارشناسیهای موجود را نشان میدهد.
2. ضرورت دستهبندی مطالبات
مطالبات نشانی از سرزندگی است و اگر به درستی هدایت شود شورآفرین، نشاط افزا و امید بخش است. جامعه بدون مطالبه، بهویژه در عصر جدید، بوی مردگی میدهد. از این روی نباید انتظار داشت که مردم خواب مسئولان را آشفته نسازند و مطالبات خود را پیگیری نکنند. نظامی موفق است که همواره راهی هموار، گوشی شنوا و سنگ صبوری برای بیان مطالبات در نظر بگیرد و ایجاد زمینهای برای پیگیری صحیح مطالبات و پاسخگویی به نیازهای مردم را در دستور کار قرار دهد. مطالبات بیان نشده و یا سرکوب شده نشانگر بیتوجهی به شخصیت اقشار و آحاد مردم و زمینهساز انحراف در خواستههای عمومی و بروز نارضایتیهای اجتماعی، سیاسی و حرکتهای غیرمنطقی است.
از سوی دیگر برخی از مطالبات در بستری طبیعی شکل نمیگیرد و ناشی از تأثیر ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، تبلیغات رسانهای، جریانسازی غیرمسئولانه و حتی توطئههای دشمنانه است. در اینصورت تمکین نمودن در مقابل چنین مطالباتی میتواند به تقویت گروههای انحرافی و جریانهای منحط و افزایش مطالبات غلط منجر شود. در بسیاری اوقات نیز مطالبه شکلگرفته در میان اقشار مختلف، گرچه در جای خود قابل توجه، بیخطر و مفید است؛ اما مطالبهای کماهمیت است و این پیامد را دارد که توجه بیش از حد به این مطالبه، مطالبات اساسی را در حاشیه قرار دهد و توجه نظام را از اصلاحات اساسی به مسائل کم اهمیت و کم فایده معطوف دارد.
از اینجاست که مدیریت نظام باید مقیاسی برای سنجش مطالبات داشته باشد و مشخص کند کدامیک از مطالبات از نیازهای واقعی سرچشمه گرفته و کدامیک متأثر از احساس نیازهایی است که ریشه در نیازهای واقعی ندارد؛ کدام یک واجد اهمیت است و کدام یک در رتبههای بعدی جای میگیرد؛ پاسخگویی به کدامیک در توان ماست و قدرت پاسخگویی به چه مطالباتی را نداریم و ... بدین منظور لازم است نیازهای واقعی را تعریف کنیم؛ به طور مثال در حوزه زنان، نیازهای واقعی مواردی هستند که از واقعیت تکوینی زنانه سرچشمه میگیرند؛ از ارزشهای جنسیتی که عقل و دین آنها را به رسمیت شناختهاند گرفته شده و در راستای ایفای هرچه بهتر نقشهای اساسی زنانه قرار گرفتهاند. به عنوان مثال مطالبه امنیت در محیط کار و محیط اجتماعی هم همخوان با ویژگیهای جسمی و حیای زنانه است و هم از ارزشمندی عفاف ناشی میشود و هم در راستای تحکیم نقشهای جنسیتی آنان به عنوان همسر و مادر است.
در تشخیص مطالبات مهم از موارد غیرضروری نیز میتوانیم به ملاکی دست یابیم. از ملاکهایی که مطالبات زنانه را واجد اهمیت میسازند میتوان به مطالباتی که 1- زمینهساز تحقق آرمانهای اصلی زنان از نگاه دینی، 2- مقدمهشدن برای شکلگیری مطالبات مهم و سازنده دیگر 3- تأثیرگذاری اساسی بر شکلگیری هویت جنسی منطبق بر ارزشهای دینی را دارند، اشاره کرد..
3. مدیریت مطالبات به مثابه مسئولیت و کار هنرمندانه
هر نظامی که دارای آرمانهای روشن و چشماندازی مشخص باشد و آرمانها را به اهداف مرحلهای و قابل دستیابی تحلیل نماید به ناچار باید نسبتی خاص با مطالبات عمومی و مطالبات خاص برقرار نماید. در این زمینه چند رسالت مهم بر عهده نظام است.
اول. مطالبهآفرینی (زمینهسازی برای شکلگیری مطالبات مورد نظر). آحاد جامعه، گاه تصویر روشنی از یک موضوع ندارند و فوائد مرتبت بر آن را نمیشناسند تا آن را ارزشمند بدانند و مطالبه کنند. در اینجا شأن نخبگان، مدیران و نهادهای تبلیغی آن است که ارزشها را برای مردم تبیین و آنها را برجسته نمایند. مهمتر آن است که ساختارها و زمینهها و الگوهای سبک زندگی به گونهای اصلاح گردد که در این زمینهها، ارزشهای جدیدی شکل بگیرد و نیازها و مطالباتی پرورده شود. این شعار باید پیشروی تمام نخبگان و مدیران باشد که «ارزش بیافرینید تا مطالبه شکل بگیرد.»
دوم. مواجهه با مطالبات نابجا
مطالبات نابجا، یا مطالباتی مبتنی بر احساس نیازهای غیر واقعی است و یا مطالبهی اموری است که گرچه مبتنی بر نیاز واقعی است اما پرداختن به آن واجد اهمیت نیست و میتواند مانع از تحقق مصالح مهمتر گردد. در اینجا لازم است به تفاوت نگرش اسلامی و لیبرالی به این مطالبات توجه شود. اگر بپذیریم که ورای تمایلات و احساسات ما اموری هستند که چه ما بپسندیم و چه نپسندیم ارزشمند به حساب میآیند، پذیرفتهایم که ارزشمندی واقعیتی ورای تمایلات بشری است. به عنوان مثال اگر در زمانی بیشتر مردم حیا و عفت را تابو و غیر قابل پذیرش و غیرت را امری برگرفته از مناسبات مرد سالاری بدانند، هیچ خللی در ارزشمندی این امور به حساب نمی آید و قضاوت آنان واقعیت را تغییر نخواهد داد. اما اگر نسبیت گزارههای اخلاقی و مبنا قرار گرفتن تمایلات فردی را بپذیریم، هیچ مطالبهای از مطالبات عمومی نمیتواند به خوب یا بد توصیف شود و چون نظام مدیرتی نمایندهی مردم است تا تمایلات آنان را تحقق بخشد، لازم است مطالبات را، تا سر حد امکان، تحقق بخشد. اما در دیدگاه اسلامی که هر مطالبهای همسو با ارزشهای واقعی و در خدمت مصالح عمومی نیست چه واکنشی در قبال مطالبات نابه جا اخذ کنیم؟
در اینجا چند راه به نظر میرسد: یکی از سیاستها ایجاد یا تقویت مطالباتی است که مطالبهی موجود را در حاشیه قرار دهد و به تعبیر عامیانهتر معطوف نمودن ذهن اقشار مختلف به اموری دیگر که مطالبهی موجود را در نظر مردم به فراموشی سپرد و یا کم اهمیت جلو دهد. سیاست دیگر تغییر مختصات یک مطالبه به مطالبهای دیگر است؛ با این توضیح که گاه مرم چیزی را با ویژگیهایی میخواهند که مصلحت آنها را تامین نمیکند اما ما با ارائه تعریفی جدید از این نیاز، و بیان قیود و شاخصهایی برای آن، مطالبه را به سمت مورد نظر هدایت میکنیم. به عنوان مثال ممکن است در زمانی دختران طالب آزادی باشند و ذهن آنان متاثر از فضای لیبرالیستی شکل یافته باشد در اینجا با ارائه تصویری جدید از آزادی، بیان مختصات آن و ارائه شاخصههایی که نشانگر افزایش یا کاهش آزادی واقعی در جامعه است در تمایلات عمومی تصرف میکنیم و به اقشار مختلف این باور را انتقال میدهیم که آزادی را با چه مختصاتی بخواهند و در این فرض که متقاضی اشتغال باشند این مطالبه را با افزایش قیودی به مطالبهای اشتغال در محیطهای زنانه و متناسب با ویژگیهای زنانه و همسو با ارزشهای خانوادگی تبدیل میکنیم.
آخرین واکنش یک نظام در قبال مطالبات مردم پذیرش یک مطالبه و تمکین در مقابل خواست عمومی است و این در جایی است که نخبگان و مدیران به این نتیجه برسند که توان اصلاح و تغییر در مطالبات موجود را ندارند و مقاومت در برابر این مطالبه، زمینة اصلاحاتی مهمتر را که نمیتوان آنها را معطل گذاشت، از دست آنان خواهد گرفت و یا آن که به این باور برسند که قدرت مقاومت در برابر خواستههای عمومی را ندارند. در اینجا گرچه به دلیل اضطرار و یا توجه به مصلحتهای مهمتر در برابر فشار مطالبات ناچار به تمکین میشویم اما در همین زمینه باید حتیالامکان به گونهای عمل کرد که همراهی با خواست عمومی به معنای صحیح بودن آن خواسته تلقی نشود.
چهبسا گمان شود که لازم است در قبال هر مطالبهی نابجا مقاومت نمود. به عنوان مثال در موضوع فزونی دختران در دانشگاهها پیشنهاد سهمیه بندی جنسیتی رشتهها مطرح شده است. سهمیه بندی جنسیتی رشتههای تحصیلی بر اساس نیازهای کشور گرچه در جای خود اقدامی به جا و ضروری و مصداقی از مدیریت منابع انسانی است اما در این فرض که در میان دختران تحصیل کرده مطالبهای پر انرژی برای حضور در مقاطع آموزشی بالاتر شکلگرفته است، مقاومت در برابر آن میتواند به افزایش نارضایتی عمومی، ایجاد جریانهای اجتماعی و حتی سیاسی بیانجامد. در اینجا راه حل آن است که با اصلاح نظام آموزشی در مقاطع پایینتر انتظارات دختران و پسران را به سمت اموری منطبق با مصالح اجتماعی سوق دهیم.
سوم. تحلیل مطالبات
با بررسی مطالبات میتوان دریافت که گاه نیازهای متعددی در شکلگیری یک مطالبه موثر بوده است. تحلیل مطالبات این امکان را به ما میدهد که با ایجاد مجاری مختلف برای پاسخگویی به نیازهای متعدد، فشار مطالبه را کاهش دهیم. به عنوان مثال یکی از مطالبات دختران و زنان اشتغال است. اما با وجود تعداد روز افزون جوانان بیکار و کمبود فرصتهای شغلی نمیتوان تمام فرصتها را به دختران تخصیص داد. اگر به این نکته توجه کنیم که فرهنگ اسلامی و ایرانی تأمین هزینههای خانوار را بر عهده مرد مینهد و دسترسی به فرصتهای اشتغال توسط پسران، زمینه ازدواج آنان را فراهم و بسیاری از معضلات اجتماعی را کاهش میدهد، اولویت واگذاری فرصتهای اشتغال به افراد سرپرست خانوار موجه مینماید اما فشار مطالبات عمومی مدیران را ناگزیر به تمکین ساخته است. در چنین شرایطی با تحلیل علمی موضوع اشتغال زنان میتوان تمایل به اشتغال را ناشی از علل مختلفی دانست که افزایش اوقات فراغت دختران، کاهش ارتباطات طایفهای و محلی و نیاز به برقراری ارتباطات اجتماعی به منظور کسب تجربههای جدید از جمله آنهاست. در اینجا دولت میتواند با ایجاد فضاهای جدیدی برای فعالیت اجتماعی زنان، مثلاً در قالبهای گروههای امداد خانواده، حمایت از محیط زیست، حمایت از سالمندان و... از فشار تقاضا برای اشتغل رسمی بکاهد.
4. تعدیل توقعات مردم از دولت
ویژگی دولتهای رفاهی آن است که تقریباً در تمامی حیطهها وارد شدهاند و خود را موظف به ارائه خدمات حداکثری و بدست گرفتن امور میکنند. مداخلات حداکثری دولتها سبب شده است تا ارادهی مردم در تدبیر امور خویش سستتر، مطالبات عمومی از دولتها برای سامان دهی امور ریز و درشت بیشتر، ناکامی دولتها در قبال پاسخگویی به مطالبات روز افزون بیشتر و در نتیجه میزان نارضایتی عمومی هم افزونتر گردد. از سوی دیگر ایدهی مداخلات حداکثری بر این پیش فرض استوار است که دولتها توانمندی بیشتری در درک ارزشها و تحقق آرمانها دارند. و به عنوان مثال ارزشهایی را که دولتها به فرزندان ما، در قالب آموزشهای رسمی و تبلیغات رسانهای، منتقل میکنند، بهتر از ارزشهایی که خانواده به فرزندانش منتقل میکند و این خود موضوعی است که مورد تردید و انکار قرار گرفته است.
بنابراین لازم است دولتها به تفکیک میان اموری که دخالت دولت در آنها ضروری نیست یا مصلحت مهمی ندارد از موارد دیگر اقدام نماید و سطح توقعات عمومی را متناسب با آن هدایت کنند. به عنوان مثال هم اکنون میلیونها جوان به انتظار نشستهاند تا دولت زمینه اشتغال را برای آنها فراهم کند و یا دولت را در افزایش سن ازدواج خود مقصر میدانند. و دولتها هم پیوسته به افزایش چنین انتظاراتی دامن میزنند در اینجا باید سهم دولت در چنین اموری کاملاً مشخص گردد و مردم به ایفای نقش فعال در محدودة مسئولیت خود دعوت شوند.
5. تبین و نهادینهسازی قواعد پیگیری مطالبات
اگر مطالبهای شکل گرفت چگونه باید آن را به نهادهای ذی ربط منتقل نمود، با آنها برای تبین هرچه بهتر خواستهها، تصحیح مطالبات و یا اجرایی کردن آنها تعامل نمود تا در فضایی از آرامش و همدلی، همفکری و همکاری لازم صورت بپذیرد. به عنوان مثال اگر زنان شاغل در یک اداره از شرایط کار خود ناراضیاند چگونه نارضایتی خود را اعلام و تبیین کنند که هم اختلالی در نظم ایجاد نشود و هم کارفرما به خواستهی آنان توجه کند؟ در کشورهایی که برای این منظور قواعد روشن و عملیاتی وجود ندارد شاهد اعتراضات خشونت بار، درگیریها و شکلگیری خواستههای رادیکال خواهیم بود اما در فضایی آرام، هم تعدیل مطالبات و قانع کردن قشر ناراضی امکان پذیر است و هم فرصت و شرایط کافی برای تصمیمگیری مناسب فراهمتر میباشد.