الگوی روابط زوجین نگران کننده است
آرشیو
چکیده
دکتر سید محمد صادق مهدوی، متولد 1327 و فارغالتحصیل رشته جامعهشناسی خانواده و جوانان از دانشگاه وین اتریش است. وی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است. از وی بیش از بیست مقاله در نشریات علمی- پژوهشی به چاپ رسیده است. در زمینه خانواده و جوانان نیز ترجمهها و تألیفات متعددی دارد.گفت و گوی پیش رو بیان نظرات ایشان در مورد آسیب شناسی روابط زوجین در ایران است.متن
دکتر سید محمد صادق مهدوی، متولد 1327 و فارغالتحصیل رشته جامعهشناسی خانواده و جوانان از دانشگاه وین اتریش است. وی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است. از وی بیش از بیست مقاله در نشریات علمی- پژوهشی به چاپ رسیده است. در زمینه خانواده و جوانان نیز ترجمهها و تألیفات متعددی دارد.
لطفاً در ابتدا در خصوص آسیبشناسی روابط زوجین مقدمهای بفرمائید.
هرجا قرار است میان دو یا چند نفر روابطی وجود داشته باشد، حتماً یک نظام انتظاراتی(expectation system) برآن حاکم است. این نظام که چارچوب روابط را تعیین میکند، به افراد میگوید چه انتظاراتی میتوانند از یکدیگر داشته باشند. برای مثال در رابطه پدر و فرزند، یک نظام انتظاراتی وجود دارد. این نظام معین میکند پدر از فرزند و فرزند از پدر چه انتظاراتی میتواند داشته باشد. در هر نظام اجتماعی نیز نظام انتظاراتی وجود دارد.
نظام انتظاراتی در خانواده تعیین میکند زن و شوهر چه انتظاراتی میتوانند از یکدیگر داشته باشند. این نظام، مناسبات میان آنان را تعیین میکند. به این معنا که وقتی اختلاف ایجاد میشود، شاخصی است که نشان میدهد حق با چه کسی است. این شاخص غالباً به عرف باز میگردد.
گاهی این انتظارات مدون میشود و به صورت قانون در میآید، گاهی هم هنجارهایی نانوشته است.
نظام انتظاراتی، نظامی متغیر و متنوع است و بنابراین تنظیم مناسبات را با مشکل روبهرو میکند. از طرف دیگر نظام انتظاراتی بر خلاف دیگر ساختارهای اجتماعی، تأثیرپذیری بیشتری از نظامهای بیرونی دارد. یعنی در نظام انتظاراتی زن و شوهر، آنها از طریق رسانه با نظام انتظاراتی روابط زوجین در جاهای دیگر مثلاً اروپا و آمریکا آشنا میشوند و به سرعت تأثیر میپذیرند چون به طور مثال انتظارات مرد از همسرش، با تصوری که زن از انتظارات مرد دارد متفاوت است لذا زن و شوهر دچار مشکل میشوند. به این صورت که فرد انتظاراتی از همسرش دارد که با انتظارات طرف مقابل تفاوت دارد.
نکته دیگر اینکه نظام آموزشی و تربیتی کشور ما به شدت در حال تغییر است. وقتی اهداف تربیتی تغییر میکند، بر روابط والدین و فرزندان و معلم و شاگرد و همچنین روابط زن و شوهر تأثیر میگذارد. یعنی بچهها نظام تربیتی را در خود متجلی میبینند و هنگامی که پدر و مادر شدند میخواهند آن تحولات را به عنوان همسر، پدر یا مادر اجرا کنند.
آیا الگویی وجود دارد که طبق آن نشان دهیم نظام منطقی انتظارات عوض شده و یا انتظارات باید با آن مطابق باشد؟
نظام انتظاراتی، طبقاتی است، یعنی در طبقات و گروههای اجتماعی گوناگون فرق میکند. برای مثال
بین شهری و روستایی، تحصیل کرده و کم سواد و پولدار و فقیر، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. بنابراین نمیتوان الگوی ثابتی برای همه افراد ارائه داد. حدود 100 سال پیش که هنوز تغییرات مدرنیته وارد جامعه نشده بود و ارزشها متحول نشده بودند، در میان همه گروهها نظام انتظاراتی از تعالیم اسلام گرفته میشد. یعنی اسلام نظام توقعاتی و انتظاراتی زن و شوهر را در قالب حقوق و تکالیف تعیین میکرد. حق شوهر بر زن، حق زن بر شوهر، تکلیف شوهر نسبت به زن و تکلیف زن در برابر شوهر. همه مردم از دستورات اسلام تبعیت میکردند و تفاوتهای طبقاتی چندان شدید نبود. به همین دلیل طلاق خیلی کم بود؛ زیرا هر زن و شوهری میتوانستند برای یکدیگر خوب باشند. عصر ماقبل حاکمیت صنعت، عصر حاکمیت هنجارهاست و یکی از ویژگیهای حاکمیت هنجارها این است که افراد را همسان بار میآورد. یعنی تفاوتهای فردی بسیار کم است و در جایی که تفاوتهای فردی کم باشد و همه از اصول مشخصی پیروی کنند، تنازع به حداقل میرسد. به همین دلیل طلاق بسیار کم بود. هم زن میدانست در برابر شوهر چه باید بکند و هم شوهر میدانست در مقابل زنش چه وظیفهای دارد. همه وظایف خود را انجام میدادند و مسئله پیچیدهای وجود نداشت. البته در آن زمان همه مردها و زنها خوشبخت نبودند، اما اختلافها کمتر از امروز بود. هنجارها همه را یکسان میکرد. افراد ناگزیر بودند از هنجارها تبعیت کنند. تأثیرات نظام بیرونی هم چندان قوی نبود و مانند امروز با فرهنگهای پیچیده دنیا روبهرو نبودند به همین دلیل روابط و مناسبات نیز کمتر دستخوش نوسانات میشد.
حال اگر بخواهیم درباره ابعاد انتظارات با هم گفتگو کنیم، بهتر است جدول تغییر انتظارات داشته باشیم. برای مثال در قدیم چه انتظاراتی وجود داشت و امروز چگونه است و تغییر انتظارات و ابعاد آن به چه صورت تبیین میشود؟
اگر بخواهیم این مسئله را مطرح کنیم باید اول به ازدواج بازگردیم. در همه جوامع در دوران ماقبل صنعتی، سطح انتظارات از دیگران بسیار پایین بود، ولی امروزه سطح انتظارات از فرد مقابل بسیار بالاست. «دیگری» هر کسی میتواند باشد و اختصاصی به روابط زوجین ندارد. یکی از ویژگیهای جامعه ما، بالا بودن سطح توقع از دیگران است. ما از همه طلبکاریم. از دولت، از دانشگاه و به همین ترتیب سطح توقع از همسر هم بالاست. در جامعهشناسی میگویند هر قدر سطح توقع بالاتر برود، همزیستی مشکلتر خواهد بود.
آیا میتوان رفاه نسبی اجتماعی را از عللی به شمار آورد که سطح توقعات را بالا برده است؟
بالاخره رفاه تأثیر دارد، ولی عامل اصلی نیست. فکر میکنم عامل اصلی نحوه نگرش است. در هیچ جای دنیا پدیده فرزندسالاری به صورتی که در ایران هست، وجود ندارد. نه در کشورهای اسلامی و کشورهای همسایه و نه در کشورهای اروپایی و صنعتی. در اروپا بچهها در 16 سالگی از خانه بیرون
میروند و از خانواده هیچ توقعی ندارند، اما در ایران فرزند 30 ساله که پزشک هم هست، بسیار متوقع است. مسائل فرهنگی بسیار اهمیت دارد. اگر تنها مسائل رفاهی توقع را بالا ببرد، باید کشورهای اروپایی نیز همینگونه میبودند؛ درحالیکه آنجا انتظارات از دیگران، بر اساس مناسبات، روابط، امکانات و درآمدهاست. در جامعه ما رفتارها، بیپایه و حساب است. این توقعات در انتظارات ما از دولت نمود مییابد.
چه چیزهایی به توقعات دامن میزند تا آنها به شکل ساختاری تغییر کنند؟ شاید بخشی از آن تبلیغات دولتی باشد. برای مثال وقتی دولت در شعارهایش میگوید ما اشتغال ایجاد میکنیم و مشکل ازدواج را حل میکنیم، چقدر در بالا بردن سطح انتظارات مردم تأثیر خواهد داشت؟
قطعاً چنین است. یعنی هم دولت، هم خانواده، هم نظام آموزش و پرورش و هم فرهنگ تأثیر دارند. همه این عوامل دست به دست هم میدهند و مؤثر هستند. زن و شوهر غربی، به این صورت که در ایران متداول است از یکدیگر توقع ندارند. یکی از مشکلات عمده فرهنگی در کشور ما بالا بودن سطح توقعات است. در غرب زن از شوهرش انتظاری غیر از صحبت کردن ندارد و البته هیچ مرد اروپایی از همسرش توقع ندارد پیراهنش را بشوید و اتو کند؛ ما حتی انتظار داریم خانم شاغل مریضمان همه کارها را انجام دهد. این توقع نا به جا در همه سطوح جامعه وجود دارد.
یکی از ارکان مهم جامعه ما احساسی بودن آن است. که بیش از حد بر منطق و عقل غلبه دارد. فرزند فکر میکند اگر احساسات پدر و مادر را تحریک کند، آنها رفتار غیرمنطقی نشان میدهند و ممکن است خانهشان را بفروشند و برای او اتومبیل بخرند. حتی به نظر میرسد دولت هم این کار را میکند گاهی آنقدر در شأن و ارزش جوانان مبالغه میکنیم که خودمان هم نمیتوانیم پاسخگوی آنها باشیم. پدر و بهخصوص مادر باید خودش را فدا کند؛ این توقع از غلبه بخش احساسی بر بخش عقلانی ناشی شده است. چنین منطقی هیچ جای دنیا وجود ندارد.
لطفاً درباره ساختارهای دیگر اجتماع از قبیل تغییر سبک و شیوه زندگی افراد که در کنشها و روابط زوجین تأثیر میگذارند نیز توضیح دهید.
یکی از مشکلات جامعه این است که خانه به خوابگاه تبدیل شده است. مناسبات و روابط انسانی بیرون از خانه صورت میپذیرد. یکی از مؤلفههایی که در قدیم امکان انسجام خانواده را ممکن میساخت و همانندسازی برای بچهها انجام میداد، سر یک سفره نشستن بود. همین که اعضای خانواده با هم غذا میخوردند و صحبت میکردند، موجب همدلی و وحدت بیشتر میشد. نه تنها این روابط امروز وجود ندارد، بلکه برقراری ارتباطات و مناسبات انسانی در بیرون از خانه شکل میگیرد. یک فرد وقتی صبح از خانه بیرون میرود و شب بازمیگردد، فقط میتواند بخوابد. مناسبات و برقراری روابط و گفتگو و آن چیزی که هم اصل زندگی اجتماعی و هم نیاز انسانی است، بیرون از خانه و با دیگری اتفاق میافتد. کمکم به سمتی میرویم که با اعضای خانوادهمان احساس بیگانگی میکنیم و با بیگانه احساس خویشاوندی داریم. امروز در غرب چنین اتفاقی افتاده است. یعنی بیگانه خویشاوند و خویشاوند بیگانه شده است؛ جامعه ما نیز به آن سمت پیش میرود. خانواده بهترین محل برقراری روابط و مناسبات صمیمانه است. انسان نیاز دارد با کسانی زندگی کند که واقعاً دوستشان دارد. تنها نهادی که میتواند به بهترین وجه و بهتر از بقیه ساختارهای اجتماعی، این کارکرد را داشته باشد، خانواده است.
آرام آرام به سمتی میرویم که بسیاری از کارکردهای خانواده، یعنی نیاز آدمی به تأمین مناسبات صمیمانه از دست میرود و دیگر برای برقراری روابط صمیمانه با خانواده فرصتی وجود ندارد. این فرصت توسط روزنامه، تلویزیون و اینترنت گرفته شده است. هر کس برای خودش زندگی میکند. حذف مناسبات صمیمانه، افزایش بیماریهای روحی مانند اضطراب و افسردگی کمترین پیامد این واقعه به شمار میآید. وقتی انسان کسی را دوست دارد و با او حرف میزند، نه فقط تعادل شخصیتی پیدا میکند، بلکه از لحاظ روانی نیز تخلیه میشود و اضطرابهایش را بیرون میریزد. آرامتر میخوابد و انرژیاش برای کار بیشتر است. اگر اضطرابهایی که در روز برای ما ایجاد میشود، بیشتر از مقداری باشد که تخلیه میکنیم، به همان میزان دچار اضطراب میشویم. اگر این اضطرابها روی هم جمع شوند، مشکلات جدی خواهیم داشت.
از مؤلفههایی که روابط زوجین را تحت تأثیر قرار میدهد آن است که زوجین بعد از ازدواج مقایسهها، رقابتها و انتظارات پیش از ازدواجشان را همراه خودشان دارند. گویی هنوز به هم اطمینان ندارند و یکدیگر را نپذیرفتهاند. این مسئله چقدر در روابط زوجین تأثیر دارد؟
شاید به جای کلمه رقابت، اصطلاح چشم هم چشمی در فرهنگ ما مناسبتر باشد. انتظار از دیگری باید در چارچوب و قالب فرهنگی باشد. باید دید این فرهنگ و قالبهای فرهنگی یا نظام انتظاراتی، چه چیزهایی را مجاز میداند و چه چیزهایی را مجاز نمیداند. در انتظارات باید به امکانات و شرایط خاص خانواده نیز توجه شود. یکی از مشکلات جامعه ما این است که در مناسباتمان یا احساسی هستیم یا اصلاً احساس نداریم. بهتر است در مناسبات با همسر، دو عامل احساس و عقل با هم ترکیب شود. به نظرمن متأسفانه کمتر از عقل و منطق بهره میگیریم. به کار نگرفتن احساس، به این معنا نیست که عقل و منطق را به کار میگیریم. در واقع هیچ چیز نداریم. یا آنقدر به همسرمان محبت میکنیم که هر چه بخواهد چشم و گوش بسته انجام میدهیم یا به او بیاعتنا میشویم. هم احساس زیباست و هم منطق؛ اگر بتوانیم میان آنها تعادل برقرار کنیم، مشکل چندانی نخواهیم داشت.
به نظر شما آیا الگوی روابط زوجین در جامعه ما الگوی مطلوبی است؟ آیا اگر بگوییم امروز وضعیت خانواده ایرانی مطلوب نیست، مبالغه کردهایم؟
به نظر من الگوی روابط به چند دلیل نگران کننده است؛ یکی اینکه خانواده در گذشته قداست و شأنیت داشت. تشکیل خانواده مهمترین هدف زندگی بود، امروز قداست خانواده تا حد زیادی شکسته شده است؛ دیگر تشکیل خانواده هدف نیست و خانواده نهادی با ارزش به شمار نمیآید. سن ازدواج بالا رفته و تعداد ازدواجها کاهش یافته است. در شرایط امروز خانواده بسیار زود از هم میپاشد. در مسیحیت قدیم طلاق ممنوع بود؛ چون خانواده نهادی مقدس به شمار میآمد. به سادگی نمیشد متارکه کرد. ولی در حال حاضر طلاق رایج شده است. در آمریکا از هر1000 ازدواج، 560 ازدواج به طلاق منجر می شود؛ گویی ازدواج به امری تفننی تبدیل شده است.
از طرف دیگر مناسبات میان زن و شوهر چندان مطلوب نیست. رابطه پدر بزرگها و مادر بزرگهای ما بسیار احترامآمیز بود. شاید بگویید الآن روابط صمیمانه شده است. زیرا در گذشته با ضمایر جمع حرف میزدند و حالا به یکدیگر «تو» میگویند. این یک پاذل است که شاید تکهای از آن چندان معنادار نباشد، اما وقتی این تکهها را کنار هم بگذارید، معنای دیگری مییابد. آن وقت مجموعه کاملی درست میشود که از آینده خانواده ها و روندی که در حال شکلگیری است، احساس نگرانی پدید میآید. امروز با 4مسئله مهم مواجه هستیم: کاهش تعداد فرزند، افزایش طلاق، کاهش میزان ازدواج و افزایش سن ازدواج. زوجین بیشتر شبیه دو درخت هستند نه مانند دو انسان که باید از کنار هم بودن و از داشتن فرزندان خوب لذت ببرند. بیش از همه روند گسترش این عوامل نگرانکننده است. هر چند وضع موجود زیاد هم سیاه نیست، ولی روند و جهتگیری آن کمی نگرانکننده است.
یکی از علل بالا رفتن توقعات زوجین از یکدیگر کوچک شدن خانواده است. در خانوادههای گذشته، بخشی از نیاز از مادر، پدر، خواهر یا برادر نیز تأمین میشد. الآن خانواده کوچکتر شده است. هر قدر جمعیت زیادتر باشد، حساسیت نسبت به یک نفر کاهش پیدا میکند؛ این مسئله را چقدر مهم میدانید؟
دورکهیم میگوید آنچه انسان را حفظ میکند مقدار مناسباتی است که با دیگران دارد و هر قدر شبکههای ارتباطی که فرد را به جامعه وصل میکند بیشتر باشد، آن فرد سالمتر است. البته او این مسئله را در مورد خودکشی بکار میبرد. این امر نشان میدهد که ما امروز به سمتی پیش میرویم که پیوندهای میان فرد و جامعه و فرد و خانواده مضمحل شده است. در گذشته فرد با پدربزرگ و مادر بزرگ یک شبکه ارتباطی داشت. با همه خانواده کانال دو سویهای وجود داشت. همه چیز هم از فرد به دیگران میرفت، هم از دیگران به فرد. و از این کانالها محبت، رابطه انسانی، کمک، احساس پشت گرمی، پشتوانه داشتن و احساس قوم و خویشی، تأمین میشد. امروز همه اینها از فرد گرفته شده است. فرد احساس تنهایی میکند و احساس غربت دارد. شبکه مناسبات اجتماعی تنگتر شده و به رابطه نیمبند فرد با همسر و فرزندش محدود میشود. انسان آینده، انسانی تنهاست، هر چند در ظاهر خانواده دارد و در جامعه زندگی میکند.
بخشی از مسائلی که روابط زوجین را تحت تأثیر قرار میدهد، بحث روابط مالی و روابط جنسی است. در اینباره چه نظری دارید؟
ارتباط مجموعهای از روابط عاطفی، انسانی، مالی و جنسی است. تعادل میان همه اینها، مناسبات انسانی و صمیمانه را شکل میدهد. و اختلال در هر کدامشان مشکل ایجاد خواهد کرد.
گمان میکنم مناسبات جنسی بحث بسیار مهمی است، اما به دلایل زیادی در جامعه ما مغفول مانده است و تابو به شمار میآید. به دلیل حجابهای اخلاقی، بحث ارضاء و عدم ارضاء غریزه جنسی و شکل آن در مناسبات زوجین باحیا مواجه شود و هیچگاه به درستی بدان پرداخته نشده است. حتی در بعضی موارد از آن به عنوان ارضای هوسهای نفسانی و شیطانی سخن میگویند و بهخصوص ارضاء نیازهای جنسی در زن را عملی شیطانی معرفی میکنند. محققان غالباً فقط در یک جمله میگویند روابط جنسی بسیار مهم است، اما نمیگویند چرا مهم است و وقتی از آن غفلت شود چه تبعاتی خواهد داشت.
روانشناسان پرخاشگری را معلول ارضاء نشدن غریزه جنسی میدانند. برای مثال سختگیری مرد، قهرکردن او و کم حوصلگی زن میتواند آثار ارضا نشدن غریزه جنسی باشد. این تبعات آثاری همه جانبه برجای میگذارد. فرزندان ما در مدارس، آموزش علمی رسمی ندارند و خانوادهها نیز این آگاهی را به آنها نمیدهند. تصویر ذهنی مطابق با علم، عقل و حتی مطابق با غرایز کمتر ارائه میشود. نه تنها مسائل جنسی بلکه آشنایی با مسائل و نیازهای روحی هم چندان در جامعه ما جدی گرفته نمی شود و در مورد آنها آموزش علمی وجود ندارد. و این موضوع، کار را بسیار پیچیدهتر کرده است. نیازهای روانی زن و مرد برای زوجین شناخته شده نیست و نمیدانند چقدر از نیازهای روحی و روانیشان را باید همسرشان تأمین کند و چقدر باید خودشان درصدد تأمین آن باشند.
غربیها به این مسئله بسیار میپردازند، اما ما بسیار بسته عمل میکنیم؛ هر دو جامعه تا رسیدن به نقطه تعادل فاصله دارند؛ افراط غربیها و بیتفاوتی ما، هیچ کدام درست نیست. آمار نشان میدهد 75 درصد از زنان غربی اعلام کردهاند در روابط جنسی از همسرشان ارضاء نمیشوند.
امروز تعریف خانواده تغییر یافته است. چقدر این تغییر معنا از آن نهاد مقدس به یک نهاد تأمین کننده اقتصادی و بیمه کننده مالی، در افزایش آسیبهای خانواده مؤثر است؟
این مسئله درست است، اما به شکل دیگر آن نیز باید توجه کرد که چقدر از مردها در جامعه ما با زنی زندگی میکنند و بعد از 50 سال او را بیرون میکنند، در حالیکه زن هیچ چیز برای ادامه زندگی ندارد. اگر زنها ازدواج را پشتوانه مالی و تأمینکننده امنیت اقتصادی میبینند، حتماً ابتدا از طرف مردها احساس عدم امنیت کردهاند.
بخشی از این نگرانیها به خاطر تفاوتی است که در نگاهمان به خانواده صورت گرفته است. امروز زنان همه امنیت را از شوهر میطلبند. در گذشته، شاید فرزندان و بهخصوص پسران بخشی از ضمانت آینده مادر را به عهده میگرفتند. در خصوص این تغییر نگاه چه نظری دارید؟
واقعاً دیدگاهها عوض شده است. جایگاه و شأن خانواده و هدف از ازدواج تغییر کرده است. همه تغییرها بدان دلیل است که کم کم لعاب مادیگرایی و محوریت مادیات بر معنویت و انسانیت غلبه مییابد. هرچند نباید از نیازهای اقتصادی و آینده خانواده غافل شویم.
شما در آسیبشناسی ساختاری روابط زوجین بالا رفتن سطح انتظارات و توقعات را برجسته نمودید. چه توصیههایی برای تعدیل و تلطیف فضای روابط بین زوجین از جنس توصیههای ساختاری و توصیههای کنشی دارید؟
اگر در ارتباط با دیگران، از اصول مشخص و معین آن ارتباط بیاطلاع باشید، دچار مشکل خواهید شد. هر کسی برای ارتباط خود اصولی دارد که هم دیگران و هم خودش تکلیف خود را میدانند. یکی از مؤلفههایی که چارچوب همه جانبه و منسجمی ارائه میکند، چارچوب معقول شرع است. اگر اصول و ضوابط شرع را بپذیریم، حدود، انتظارات و تابوها مشخص خواهند شد. یکی از مشکلاتی که افراد به آن توجه نمیکنند تابوها هستند. تابو شکنی یک نوع هنجارشکنی قوی به شمار میآید و موجب آزرده خاطری دیگران میشود.
اگر انسان بتواند اصولی را برای خود تنظیم کند، پرداختن کارها آسانتر خواهد شد؛ یافتن اصلی که بر همه رفتارها حاکم باشد و بتواند میان اجزاء، رابطه منطقی برقرار کند، کار پیچیدهای است. من نمیتوانم اصولی را ارائه دهم، اما شرع مقدس اسلام این اصول را در اختیار ما قرار میدهد. با پیروی از اصول اسلام و برآورده کردن انتظارات در قالب آنها، میزان نارضایتیها کاهش خواهد یافت.
این توصیهها، توصیههای فردی بود. چه توصیه ساختاری دارید؟ دولت چگونه میتواند ساختارها را تعدیل کند یا مربیان چگونه باید توقعات را تعدیل کنند؟ به طور کلی چه ساختارهای تعدیلکنندهای میتوان داشت؟
هیچ کس چه دولت و چه فرد نباید وعدهای بدهد که تواند آن را انجام دهد و یا به دیگری لطمه بزند. به فرض اینکه توان انجامش را داشته باشد، چه تأثیری روی مخاطب خواهد داشت؟ این موضوع فقط به دولت مربوط نیست. به خانواده، رسانه و مدرسه نیز ارتباط دارد. نکته دوم اینکه باید سعی کنیم نسبت به آن پدیده، برای مثال، خانواده، شناخت علمی داشته باشیم و تئوری آن را بدانیم. ببینیم در جوامع مختلف چگونه عمل کردهاند و چه سرانجامی داشتهاند؛ افراد متخصص چه میگویند. نکته دیگر اینکه باید آگاهیهای عمومی را بالا ببریم. نه فقط گوینده و تصمیم گیرنده، بلکه مخاطب نیز باید آگاهی بیشتری داشته باشد. به طوری که حتی اگر سیاستگذار تصمیم ناصوابی گرفت، آگاهی افراد، آسیبها را کاهش دهد. تصمیمگیری نیز بسیار مؤثر است. باید دید انجام دادن یک سیاست چه تأثیرات مطلوب یا نامطلوبی بر بخشهای گوناگون میگذارد. گاهی تاثیر سیاستگذاریها و تصمیمگیریها بیشتر در یک بخش مورد بررسی قرار میگیرد، اما باید آنها را با نگاهی همه جانبه تحلیل کنیم.