سبکهای زندگی مؤثرترین عامل بر افزایش روابط دختر و پسر
آرشیو
چکیده
روابط دختر و پسر را چگونه تحلیل میکنید؟ در بحث از روابط دختر و پسر، هنوز موضوع اصلی بحث معلوم نیست. آیا منظور از روابط دختر و پسر، روابط محرم و نامحرم است؟ پاسخ این مسئله در فقه مطرح میشود. دربارة این موضوع، آیا دختر و پسر بودن مهم است یا رابطه مرد متأهل با زن متأهل هم، قابل بررسی است؟ گاهی میبینیم برداشت جامعه و جوانان از بحث روابط دختر و پسر، با برداشت کارشناسان تفاوت دارد؛ برای مثال جوانان میپرسند آیا روابط دختر و پسر اشکال دارد؟ در پاسخ گفته میشود اگر این روابط در حد ضرورت باشد اشکال ندارد؛ اما منظور جوان از طرح این پرسش، تنها ارتباط در حد ضرورت نیست. در نوشتار پیش رو مسئله روابط دختر و پسر را از زوایای مختلف مورد واکاوی قرار می دهیم.متن
روابط دختر و پسر را چگونه تحلیل میکنید؟ در بحث از روابط دختر و پسر، هنوز موضوع اصلی بحث معلوم نیست. آیا منظور از روابط دختر و پسر، روابط محرم و نامحرم است؟ پاسخ این مسئله در فقه مطرح میشود. دربارة این موضوع، آیا دختر و پسر بودن مهم است یا رابطه مرد متأهل با زن متأهل هم، قابل بررسی است؟
گاهی میبینیم برداشت جامعه و جوانان از بحث روابط دختر و پسر، با برداشت کارشناسان تفاوت دارد؛ برای مثال جوانان میپرسند آیا روابط دختر و پسر اشکال دارد؟ در پاسخ گفته میشود اگر این روابط در حد ضرورت باشد اشکال ندارد؛ اما منظور جوان از طرح این پرسش، تنها ارتباط در حد ضرورت نیست.
در فقه گفته میشود که زن در مواجهه با مرد نامحرم و یا در صحنة اجتماع، خوب است به ضرورتها بسنده کند. برخی کارشناسان هم معتقدند روابط دختر و پسر تابع ضرورتهاست؛ اما آنچه دختر و پسر جوان از رابطه دختر و پسر در نظر دارند، این نیست. در جامعة جوان ما مسائلی وجود دارد که جامعة کارشناسی از آن غافل است. شاید بهتر باشد که بپرسیم در خصوص رابطة دختر و پسر، چه چیز باید موضوع بحث قرار گیرد.
نخست باید در اینباره بحث کنیم که در موضوع روابط دختر و پسر یک اتفاق جدید در حال وقوع است؛ که این اتفاق، رویدادی جامعهشناختی است که ما از آن غفلت میکنیم. آنچه امروز در مورد رابطة دختر و پسر مطرح است، با رابطه دختر و پسر، در سال 55 تفاوت دارد. ابتدا باید این مسئله را تعریف، سپس تحلیل کنیم. در تعریف مطلب باید گفت روابط دختر و پسر، نوعی از رابطه است که در آن نفس رابطه اهمیت دارد، نه رابطه برای گرفتن جزوه، تدریس و مسائل ضروری. در روابط دختر و پسر، بحث بر سر این نیست که به طور مثال در شیفت شب بیمارستان، در قسمت مردانه، یک پرستار زن وجود دارد و آیا این امر اشکال دارد یا نه. موضوع بحث در این جا، نفس رابطة میان دختر و پسر است که در آن جنسیت هر یک از طرفین موضوعیت دارد؛ و در نهایت اینکه در اینگونه روابط، در شکل بسیار متعادلش، عاطفه رد و بدل میشود و در اشکال شدید آن، روابط رادیکال جنسی.
این تعریف در عرف کاملاً مشخص است و دختر و پسر هم وقتی از روابط سخن میگویند، همین منظور را دارند. این رابطه در زبان انگلیسی با لفظ (boy friend و girl friend) به کار میرود. میان دوستپسر یا دوستدختر بودن، با دوست بودن تفاوت وجود دارد، اما برخی کارشناسان به این مسئله واقف نیستند.
از طرف دیگر، صرفنظر از نگاه کارشناسی، با یک مشکل مواجه هستیم. مشکل این است که در مسئلهشناسی اجتماعی نیز چنین رابطهای جدی گرفته نمیشود. سازمان ملی جوانان یکی دو پژوهش جدی انجام داده است که آن هم با برچسب محرمانه و یا غیرقابل انتشار در اختیار پژوهشگران نیست. به هر حال در این موضوع کار چندانی صورت نگرفته است. به نظر من این پدیده چنان مبهم و پیچیده نیست که نتوان ابعاد آن را بررسی کرد.
این پدیده به شکل درستی بررسی نمیشود و به همین دلیل عوامل تأثیرگذار و تشدیدکنندة آن نیز مورد توجه قرار نمیگیرند، و بنابراین نمیتوان برای بازدارندگی از آن به طور جدی اقدام کرد؛ برای مثال نمیتوان گفت آیندة روابط دختر و پسر در ایران چگونه خواهد بود.
چرا باید روابط دختر و پسر را به عنوان مسئلهای اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم؟
امروزه روابط دختر و پسر به سمتی پیش میرود که اگر مهار نشود، این روابط جایگزین نهاد خانواده خواهد شد. بحران جدیتر از آن است که یک حکم شرعی زیر پا گذاشته شود. برخی جوانان تا زمان تشکیل خانواده دوره گذاری را برای خود ترسیم میکنند که در آن به روابطی خارج از چارچوب خانواده، در قالب روابط دختر و پسر روی میآورند. این مسئله در درازمدت، ابعاد وجودی خانواده را کوچکتر خواهد کرد؛ یعنی ممکن است روابط دختر و پسر در سن 25 سالگی تمام شود و ممکن است تا ده سال بعد، یعنی35 سالگی امتداد داشته، و یا مانند مدلهای غربی تا چهل سالگی و آستانة پیری ادامه یابد و بعد از آن ازدواج کنند.
چه عواملی، اعم از عوامل بیرونی یا درونی به این مسئله دامن زده است؟
برخی از این عوامل، عام و جهانشمولند و برخی عوامل نیز درونی هستند. در عوامل بیرونی میتوان به نفوذ مدرنیته و تبعات آن اشاره کرد. از میان عوامل درونی نیز ساختارها نقش مهمی در پدید آمدن این وضعیت دارند. در جامعة ما معنای جوانی و دانشجویی به هم گره خورده است؛ گویی کسی که وارد دانشگاه نمیشود، هویت طردشدهای دارد و کسانی که وارد دانشگاه نمیشوند جوان نیستند! تعداد زیادی از برنامهریزی برخی نهادهای مسئول، برای جوانانی که وارد دانشگاه نمیشوند، تعریف شده نیست! آنها دورة جوانی را از هجده تا 29 سالگی تعریف میکنند؛ یعنی درست سن و سال دانشجویی. اگر دختر یا پسری وارد دانشگاه نشود، برنامهای برای او نداریم. این مسئله اشکالی است که بر یک نوع تفکر خاص وارد میشود و به نهاد خاصی مربوط نیست. امروز ساختارهایی در روابط دختر و پسر وجود دارد که در گذشته نبوده است. میبینیم اکثر دانشجویان غیربومی هستند ـ البته سیاستهایی وجود دارد که دانشجوی بومی در شهر خود درس بخواند ـ محیط دانشگاه، ارتباط را تسهیل کرده به آن دامن میزند و حتی جهت میدهد. حضور بیرون از خانه در میان جوانان در حال نهادینه شدن است و این حضور، تکجنسیتی نیست. در خوابگاهها و سوئیتهای دانشجویی، از یک طرف نظارت خانواده وجود ندارد و از طرف دیگر جمع شدن جوانان در کنار یکدیگر، به برخی شیطنتهای دوران جوانی دامن میزند.
ترکیب جنسیتی اشتغال نیز دیگر تکجنسیتی نیست. اشتغال در فضاهای خصوصی هم به روابط میان دو جنس و مشکلات آن دامن میزند. عوامل مؤثر دیگر، وسایل ارتباطجمعی مانند موبایل، اینترنت، و امکان چت کردن است که ارتباطها را تسهیل میکند.
بعضی ساختارها، تأثیرات مرئی و نامرئی دارند. برای مثال در میان تکنولوژی ارتباط، تلفن همراه یک سلسله تأثیرات نامرئی در فضای ارتباط ایجاد کرده است. این تاثیرات دیده نمیشوند، اما بهقول کاستلز، این تکنولوژی، فضای مجازی هویتسازی ایجاد کرده است. این فضا ارزشساز است و ارزشهای آن به هنجارهای فراگیر تبدیل خواهند شد. در روابط دختر و پسر ارتباطاتی طلب میشود که عموماً از طریق تلفن، اینترنت و چت کردن میسر است.
یکی از تغییرات ساختاری سازگار با توسعه روابط دختر و پسر، حاکمیت تفکر مدرن است. صرف نظر از مظاهر مدرنیته، شاید حتی متوجه تفکر مدرن نشویم! بازتابهای مدرنیته، مانند ماهواره و تلفن همراه مشخص و آشکارند، اما تفکرات مدرن مانند ارزش بخشیدن به فردیت، ارزش بخشیدن به خواست، در اکنون زندگی کردن یا به عبارتی سکولار شدن، به طور مستقیم قابل مشاهده نیستند.
تفکر مدرن حتی در میان افراد مذهبی نیز رسوخ کرده است. این فرهنگ، افراد را برای «در اکنون بودن» آماده میکند. غیر از تفکر مدرن، تربیت مدرن هم در حال نهادینه شدن است. در روابط دختر و پسر، تنها تفکر مدرن تأثیرگذار نیست، بلکه جوانان ما اینگونه تربیت میشوند و رسانهها در چنین تربیتی نقش بسیار پررنگی دارد. ممکن است بتوانیم برخلاف یک تفکر موضعگیری کنیم، اما نمیتوانیم در برابر تربیت، موضعی اتخاذ نماییم؛ زیرا تربیت امری تدریجی و پنهان است و ناخودآگاه تأثیر خود را خواهد داشت. در تربیت مدرن، یک تفکر فربه و نهادینه میشود. بنابراین تربیت مدرن، یکی از ساختارهاست. مهدکودکها، رسانهها و نظام آموزشی به این تربیت دامن میزنند. برای مثال نظام آموزشی ما در بحث جنسیت، نظامی خنثی است. دختران و پسران ما به گونهای تربیت نمیشوند که بدانند در ارتباط با جنس مخالف، چگونه باید رفتار کنند. در تربیت مدرن، دختران و پسران در ارتباط با جنس مخالف، مانند جنس موافق برخورد میکنند. در توجیه روابط دختر و پسر، دائماً گفته میشود باید به روابط میان دو جنس، نگاهی انسانی داشت. نباید داشتن نگاه انسانی، دستآویز هر گونه رفتاری باشد؛ زیرا در کنار انسانیت، مقولهای به نام جنسیت هم وجود دارد.
یکی دیگر از ساختارهای تأثیرگذار، نفی مرجعیتهای گذشته است. البته از بین رفتن مرجعیتها، معلول ساختارهای دیگری است. در گذشته مهمترین مرجع جوانان، خانواده بود که در مواقع لزوم جوانان را حمایت میکرد. اما نقش خانواده از حمایتگری به خدمتگزاری تبدیل شده است؛ نگاه نسل جدید به خانواده با نسل گذشته تفاوت دارد. خانوادههای قدیمی واقعبینتر بودند، اما نسل جدید با اعتماد به نفس کاذب و خواستههای غیر واقعی، دیگر نقش خانوادههای قدیمی را نمیپذیرند؛ باید نگاه این نسل تعدیل شود. البته گاه خانواده نیز ناخودآگاه این تفکر را به فرزندان منتقل میکند که مشکلات نسل گذشته به مراتب بیشتر از نسل امروز بوده است.
ساختار دیگری که در بروز روابط دختر و پسر نقش دارد، بیتوجهی به تفاوت نقشهای جنسیتی به خصوص است. بخشی آسیبپذیری دختران از روابط دختر و پسر، معلول ایفا نشدن درست نقش پدری در خانواده است. ضعف یا خشونت پدران، نداشتن ارتباط عاطفی، صحبت نکردن و ارتباط برقرار نکردن با دختران، باعث میشود که پدران نتوانند تکیهگاه عاطفی مناسب برای دختران باشند.
یکی دیگر از ساختارهایی که در روابط دختر و پسر به این معنا تأثیرگذار است، طبقاتی شدن اجتماع است. این ساختار بر آمار طلاق و بسیاری موضوعات و مسائل اجتماعی دیگر نیز تأثیر میگذارد، زیرا زن و مرد و یا دختر و پسر خود را با افراد دیگر مقایسه میکنند، و این امر باعث میشود که آنها از وضعیت موجود راضی نبوده و با ریسکهای حداکثری، درصدد تغییر وضعیت موجود باشند. این نکته را از آن رو عرض میکنم که در روابط دختر و پسر باید به مولفههایی اصلی در تعریف این روابط توجه داشته باشیم، بسیاری از روابط افراد متأهل با جنس مخالف خود و بیرون از حریم خانواده، از مصادیق روابط دختر و پسر محسوب میشود.
به تعبیر آقای دکتر مهدوی در گذشته تظاهرات معیشتی، در میان خانواده، تفاوت معناداری با هم نداشت و هیچیک از خانوادههای فامیل به دلیل مسائل اقتصادی بر هم تفاخر نداشتند؛ اما الگوهای سرمایهداری، کم کم این فاصلهها را بیشتر کرد. نظام تفاوتها، موجب شد زمینه برای زندگی کردن در حال، فراهم شود؛ یعنی اگر فردی خاص، تظاهرات اقتصادی زیادی دارد با همین تفکر در اکنون زیستن، سعی میکند فرصت را از دست ندهد، زیرا ممکن است دیگر چنین فرصتی برای او پیش نیاید. گویی در اکنون زندگی کردن، لازمة دنیای مدرن میباشد و این دو لازم و ملزوم هم هستند.
ساختار در اکنون زندگی کردن و نگاه سودانگارانه موجب میشود که روابط دختر و پسر نیز تحت تأثیر چنین نگرشی قرار گیرد. برای مثال یک دختر یا یک پسر همزمان به چند نفر فکر میکند تا بتواند بهترین موقعیت را انتخاب نماید. این تفکر از نگاه سودانگارانه مدرن و در حال زندگی کردن، نشأت گرفته است.
این ساختارها و تغییرات مربوط به آن به روابط دختر و پسر دامن میزنند، اما جالب است که ما میخواهیم در مقابل تجلیات این روابط، سپرسازی کنیم. برای مثال دوگانه عمل کردن خانوادهها در روابط دختر و پسر به این روابط دامن میزند. خانواده در بسیاری موارد مانند اشتغال و ازدواج، اکنونیت را لحاظ میکند، اما از طرف دیگر هنوز از الگوهای سنتی خود در مخالفت با روابط دختر و پسر دفاع میکند.
از طرف دیگر، بهرغم افزایش سطح تحصیلات، سن رشد اجتماعی افراد بالا رفته، و جوانان از نظر مهارتهای زندگی ضعف دارند. این مسائل موجب شدهاند که سن ازدواج بالا رفته، و روابط دختر و پسر در جامعه بیشتر شود.
عوامل دیگری نیز در ایجاد روابط دختر و پسر مؤثر هستند که معمولاً از آنها غفلت میشود. یکی از آن عوامل، تغییر سبکها یا خردهفرهنگهای زندگی است. خردهفرهنگ خوشباشی، تنوعطلبی و بهروز بودن، معلول همین تغییر سبکهای زندگی است. خردهفرهنگها و سبکهای زندگی، تجلیات متفاوتی دارند. برای مثال اگر در جامعهای ارتباط با جنس مخالف مُد شود، نوع رابطه را نیز همان خردهفرهنگ تعیین خواهد کرد.
اگر روابط دختر و پسر را به روابط میان مجردها منحصر نکنیم، اهمیت مطلب بیشتر خواهد شد. اگر سبکهای جدید زندگی به افراد متأهل نیز سرایت کند، تبعات بسیاری خواهد داشت. متأسفانه سبک رمانتیک زندگی، به خانوادهها سرایت کرده است. فیلمهای رمانتیک موجب میشوند تا بیننده با بازیگر همذاتپنداری کند. وقتی رسانهها پیوسته به عشقهای رمانتیک میپردازند، بازتولید این نگاه کمکم به سبک زندگی تبدیل میشود که گاهی عمر آن کوتاه و گاهی نیز بلند است.
یکی دیگر از عواملی که زمینه را برای ایجاد برخی سبکها آماده میکند، فقدان عوامل وحدتبخش هویتی است. در کشور ما عامل وحدتبخش هویتی از میان رفته است. مردم احساس میکنند با هم فاصله دارند و گاه به دلیل مسائل سیاسی به این فاصلهها دامن زده میشود. برای جبران تفرقة پایگاهی به عامل وحدتبخش نیاز است. مردم عامل وحدتبخش خود را گم کردهاند. افراد جامعه اعم از مذهبی و غیر مذهبی، و سیاسی و غیر سیاسی با دیدن یک سریال و یا یک صحنه طنز، احساس وحدت کرده، با هم میخندند و پیامک رد و بدل میکنند، اما در موضعگیریهای سیاسی و یا مذهبی اختلافات عمیقی دارند. مردم به دنبال عوامل وحدتبخش هویتیای هستند که آنها را به هم نزدیک کند.
تنوعطلبی منحصر به زمان حال نیست، بلکه در سالهای بسیار دور هم چنین مسئلهای بوده است؛ بنابراین چگونه میتوانیم تغییر سبکهای زندگی را به عنوان عامل تنوعطلبی مطرح کنیم؟
تنها بحث تنوعطلبی مطرح نیست، زیرا گفته میشود مردان در زمینة زناشویی تنوعطلب بوده و هستند. اما آنچه مهم است، تنوعطلبی مردان نیست، بلکه سبکی است که ساختارها را زیر سؤال میبرد؛ در گذشته تنوعطلبی با زن دوم ارضاء میشد، اما تنوعطلبی به سبک امروزی، به گونهای است که هر چه فرد به سمت اعمال غیر مشروع پیش میرود، بیشتر احساس لذت میکند. گویی هر چه هنجارهای جامعه شکسته میشوند، فرد به موقعیتهای بهتر دست مییابد. این مسئله نیز کم کم به یک سبک زندگی تبدیل میشود.
جدا از بحث جامعهشناختی و ساختاری، ممکن است فرد به دلیل نیاز روحیاش به دنبال چنین روابطی باشد؛ بنابراین نمیتوان تنها مسائل ساختاری و جامعهشناختی را مطرح کرد.
بله؛ ممکن است نیاز روانی هم یکی از عوامل باشد، اما آنچه بیشتر اهمیت دارد تغییر سبکهای زندگی است. برای مثال، وقتی درصد بالایی از زنان متأهل با مردان نامحرم درددل میکند و یا روابط آنها منحصر به رابطه با همسرانشان نیست، این مسئله بیشتر به تغییرات ساختاری و سبکهای زندگی مربوط میشود که در پس آن، دغدغة هویت جمعی نیز وجود دارد.
عامل جمعیت از جمله عوامل بومی است که تغییرات آن جدی گرفته نمیشود؛ برای مثال اغلب جامعهشناسان کشور ما در تحلیل بالا رفتن سن ازدواج، ساختارهای مدرنیته را مطرح میکنند، اما اخیراً دیده میشود که سن ازدواج دختران پایین آمده است. این امر نیازمند تحلیل است.
در تحلیل روابط دختر و پسر، عامل جمعیت، عامل مهمی است که گاه از آن غفلت میشود. در سالهای جنگ و پیش از آن رشد جمعیت بسیار چشمگیر بود. مسائل متولدین این دوران که آن را جمعیت دوران جنگ مینامم، همیشه مسائل درجه یک جامعة ما بوده است. برای مثال آنان در دوران ابتدایی، مشکل کمبود مدرسه و چند شیفت بودن مدارس را داشتند. در دوران دبیرستان، مسئلة کنکور و بعد از آن مشکل ازدواج و مسکن، و امروز هم دربارة معضل روابط دختر و پسر، باز پای نسل جنگ به میان آمده است. این جمعیت که در زمان خود، انفجار جمعیت را به وجود آورده بود، اینک جامعه را با مسائل مختلفی روبهرو کرده است. به نظر من نسل دوران جنگ، نسل فیلم «چهارشنبهسوری» است. اگر بخواهیم برای مشکلات آنها یک عنوان روزنامهنگاری انتخاب کنیم، باید بگوییم این نسل «چهارشنبهسوری» است از آن جا که سینما وقایع جامعه را منعکس میکند، میبینیم که در دو سال اخیر، بیشتر فیلمها مشکلات همین نسل را انعکاس میدهند. ما از سینمای دختر و پسری دوم خردادی، به سمت سینمای چهارشنبه سوری میرویم.
اما با وجود همة این صحبتها، پیشبینی من درمورد پنج سال آینده این است که اگر دربارة روابط دختر و پسر، برخی فاکتورها را در نظر بگیریم، نسبت به گذشته وضعیت بهتری خواهیم داشت که در جای خود به آنها خواهم پرداخت.
در مقایسه این نسل با نسل گذشته، با بالا رفتن آمار جمعیت میزان مشکلات هم بیشتر میشود. برای مثال اگر در دهة سی، بیست درصد از جمعیت، جوان بودند، تنها درصد کمی از آنها به دنبال روابط دختر و پسر میرفتند، اما حالا که درصد جمعیت جوان بالا رفته است، میزان روابط دختر و پسر نیز بیشتر شده است؛ اما این روابط با آنچه در دهة سی وجود داشت، رابطة معقول و منطقی ندارد؛ زیرا درصد افرادی که این رابطه را تجربه میکنند، بسیار بیشتر از درصد افرادی است که در دهة سی چنین روابطی را تجربه میکردند. بنابراین نمیتوان رشد جمعیت را عامل مداخلهکنندة جدی دانست.
برای روشن شدن قضیه مثالی میزنم: یک زیستشناس، چند موش را در یک محیط محدود قرار داد و همة شرایط زیستی را هم برای آنها فراهم کرد؛ اما بعد از گذشت مدتی که این موشها زیاد شدند، هر چند همه شرایط زیستی برایشان مهیا بود، به یکدیگر آسیب میرساندند.
منظور شما این است که جمعیت تا به سقف مشخصی نرسد، مشکلات کمی خواهد داشت، ولی اگر بالاتر از آن باشد، آسیبها نیز گستردهتر میشوند؟
بله؛ البته اگر نهادهای حمایتی، امکانات خود را متناسب با رشد جمعیت تنظیم کنند، آسیبها به طور تصاعدی بیشتر نمیشوند. در دوران جنگ، تناسب جمعیت با نهادهای حامی از میان رفت و آسیبها هم مجال خودنمایی یافتند؛ این امر در ایجاد معضلات اجتماعی مؤثر است.
من از این مطلب به «تناسب نسلی» جمعیت تعبیر میکنم. زمانی که در یک فامیل، تعداد افراد مسن، میانسال و جوان با هم تناسب داشته باشد، این جمعیت با مشکل چندانی مواجه نیست، اما اگر تناسب سن افراد به هم خورد، یعنی تعداد افراد پانزده تا سی سال در فامیل بیشتر از افراد دیگر شد، تناسب نسل در آن فامیل به هم خورده است و بنابراین مشکلات خاصی خواهند داشت. رقابتها، حسادتها، نیازها و عملکرد آنها، مشکلاتی را برای همه جمعیت فامیل، ایجاد خواهد کرد.
بنابراین به نظر شما این روابط در سالهای آینده کاهش خواهد یافت؛ اما میدانید، که روابط دختر و پسر به یک فرهنگ تبدیل میشود و اگر مسئلهای به فرهنگ تبدیل شد، کم یا زیادی جمعیت تأثیر چندانی در آن نخواهد داشت؟
اصلاً منظور این نیست که این وضعیت روابط در آینده بسیار خوب خواهد بود، بلکه عامل جمعیت که عاملی تشدیدکننده است، اکنون در فاصلة ده سال، به تدریج آثارش کم شده است. البته اگر عوامل دیگر تشدید شود، تأثیر خود را خواهد داشت.
نقش جریانهای نرمافزاری را در دامن زدن به مسائل روابط دختر و پسر چقدر پررنگ تلقی میکنید؟ برای مثال نقش جریانهای فمینیستی که در سالهای اخیر بحثهایی مانند نسبی بودن حیا و روابط آزاد جنسی را مطرح میکنند. به نظر شما این جریانات به چه میزان در توسعة روابط جنسی مؤثر بوده است؟
باید دو رویکرد را از هم تفکیک کرد؛ یک رویکرد مبتذلی که معلول تبلیغات مدرن است؛ مانند بحث آرایش، بدحجابی، و مد؛ و رویکرد دیگر، فمینیستی است که در روابط دختر و پسر تأثیر داشته است. آنچه بسیار اهمیت دارد و باید در نظر گرفته شود، این است که در فضای کنونی که بیشتر سبکهای زندگی و ساختارها، عاملی اثرگذارند، عقلانیت و رویکردهای نظری جایگاه چندانی ندارد. افراد بدون چونوچرا الگو میپذیرند. هرچند ممکن است فمینیسم نیز به عنوان یک جریان به این معضلات دامن زده باشد.
سبکهای زندگی، عقلانیت را در تحلیل مسائل اجتماعی به حاشیه رانده است. این استدلال که همه دوستپسر یا دوستدختر دارند، من هم باید داشته باشم، از سبکهایی برآمده است که در پس آن عقلانیتی وجود ندارد. وقتی یک مسئله به صورت هنجار درآمد، عنصر عقلانیت در آن دیده نمیشود و بنابراین کمتر اتفاق میافتد که کسی در آن مناقشه داشته باشد.
پیامدهای روابط دختر و پسر چیست؟
مهمترین پیامد این روابط در جوامع مدرن این است که چنین روابطی از سطح یک رابطة اجتماعی به یک نهاد اجتماعی تبدیل میشود. این نهاد کارکرد و آثار مخصوص به خود را دارد و خواه ناخواه جایگاه خود را در جامعه خواهد یافت. این نهاد کمکم به نهادی تبدیل میشود که رقیب خانواده خواهد بود. ممکن است این روابط بهقدری پیشرفت کند که بهتدریج خانواده نام گیرد. کاستلز میگوید: اینکه گفته میشود خانواده در حال فروپاشی است، درست نیست، زیرا خانواده از بین نرفته، بلکه شکل آن عوض شده است. خانواده فقط در تعریفهای رایجی که از آن وجود دارد قرار نمیگیرد؛ برای مثال روابط دختر و پسر را میتوان در تعریف انواع خانواده لحاظ کرد.
علاوه بر نهادینه شدن این روابط به عنوان جایگاهی در جامعه، عواملی چون توسعة فردیت، زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی، بحران نسل و بسیاری مشکلات و مسائل دیگر از پیامدهای دیگر این روابط هستند. سوءظن افراد نسبت به یکدیگر نیز (البته این به شرطی است که هنوز در عرف اجتماع این روابط ناهنجار محسوب شوند) نیز از پیامدهای این روابط است؛ زیرا والدینی که با یکدیگر چنین روابطی داشتهاند، هم نسبت به فرزندانشان کنترل بیشتری دارند و هم نسبت به همسر خود همواره ظنین هستند.
از طرف دیگر روابطی که تکرار میشوند کمکم به صورت عادت درمیآیند و نمیتوان از دختر یا پسری که به این روابط عادت کرده است انتظار داشت بعد از ازدواج از رفتارهای گذشته دست بردارد.
این روابط علاوه بر خانواده، به ارزشها و نهاد دیانت نیز لطمه میزند. از آنجا که ما در جامعهای دینی زندگی میکنیم، این روابط ارزشهای دینی را خدشهدار خواهد کرد.
از طرف دیگر آسیبهای روانی که دختر و پسر از این نوع روابط میبینند، به مراتب بیشتر از آسیبهایی است که ممکن است در خانواده رخ دهد. اگر معنای خانواده را آنگونه که کاستلز تحلیل کرده بود، به معنای وسیع در نظر بگیریم، تفاوتهای فاحشی در مناسبات و رفتارها رخ خواهد داد که برای آن هیچ تدبیری وجود ندارد و آسیبزایی آن نیز چند برابر خواهد شد. برای مثال در روابط دختر و پسر، شخص برای برآوردن خواستة خود تهدید میکند و چون نهاد حامی و کنترلگری مانند خانواده وجود ندارد، آسیبهای فراوانی ایجاد خواهد کرد و بهتدریج داشتن چنین روابطی عادی میشود.
در کنار این آسیبها، بحث هویت نیز مطرح میشود. دختر و پسری که با هم دوست هستند، نسبت به هم احساس مالکیت میکنند و البته این مالکیت یکطرفه است و فرد احساس نمیکند که مالکیت طرف مقابل را هم بر خود پذیرفته است.
غیر از مسئلة هویت، سبک زندگی دنیای مدرن، تنوع خواستهها و توسعة آنها هم وجود دارد. برای مثال به محض اینکه یک نفر از رابطة دوستی کسی کنار میرود، به جای تحلیل کردن دلایل جدایی، به فکر نفر بعدی است! سبک زندگی مدرن، مانند یک فروشگاه بزرگ، انواع و اقسام انتخابها برای خرید یک محصول را برای مشتری القا میکند. این تنوعطلبی و توسعة خواستهها، در میان افراد نیز نهادینه میشود.
عادت کردن به چنین روابطی برای فرد، هویتی میسازد که ادامة این روابط را تقویت خواهد کرد. یک روانشناس در کتاب خود، درباره کسانی که به او مراجعه کرده بودند، از قول خانمی گفته بود چندین سال است به روابط آزاد جنسی معتاد شده و هر قدر هم سعی میکند آن را ترک کند، دوباره وسوسه میشود؛ یعنی داشتن چنین روابطی، جزئی از هویت آنها میشود. فرهنگ خواستن موجب میشود فرد برای تجربه کردن موقعیتهای جدید، با افراد بیشتری ارتباط برقرار کند.
به نظر شما این مسئله را باید، جامعهشناسی تحلیل کرد، یا روانشناسی و یا هر دو؟
یکی از مسائلی که در روابط دختر و پسر با آن مواجه هستیم این است که در میان پژوهشگران در اینباره دو رویکرد وجود دارد رویکرد خرد و رویکرد کلان؛ رویکرد کلان مسائل را به شکل ساختاری میبیند و معتقد است وقتی جامعهای دچار تغییر شد، در همة حوزهها و از آن جمله در حوزه روابط دختر و پسر چنین اتفاقی میافتد. رویکرد دیگر معتقد است در روابط دختر و پسر باید ویژگیهای شخصی افراد، مورد نظر قرار گیرد. برای مثال بررسی میکنند که چرا دختر و پسری به این روابط تن میدهند و بر اساس تحلیل خود، نسخههایی تجویز مینماید. هر چند رویکرد خرد رویکرد درستی است، اما کافی نیست؛ یعنی دربارة روابط دختر و پسر، با تغییر الگو مواجهیم. ما نسبت به بیست سال گذشته، تغییرات معناداری داشتهایم. روابط دختر و پسر امروز، با بیست سال پیش فرق کرده است. باید به این تفاوتهای معنادار، پاسخ داده شود و پاسخ این سؤال از طریق روانشناسی خرد به دست نمیآید. البته ممکن است روانشناسی اجتماعی کارآمد باشد. به نظر من، روابط دختر و پسر، باید بر اساس رویکرد جامعهشناختی تحلیل شود. جامعهشناس میتواند اتفاقاتی که در مورد این روابط رخ داده است، رصد کند و برای مثال مدرنیته، حاکمیت تفکر مدرنیته و مسائل ساختاری را بررسی نماید.
دختران و پسران، در روابط دختر و پسر چه انگیزههایی را دنبال میکنند و اصل این رابطه را چگونه تحلیل میکنند؟
نگاه دختران و پسران به رابطه متفاوت است. معمولاً پسران، نگاهی فرصتطلبانه، جنسی و استعمارگرانه دارند و دختران آن را تمهیدی برای ازدواج میبینند. در اینجا خانواده نقش مهمی ایفا میکند؛ اطمینان دادن خانوادهها به دختران در اینگونه موارد در مورد حمایت آنها از ازدواج دختران، بسیاری از آسیبها را کاهش خواهد داد.
متأسفانه اخیراً نگرش دختران به رابطه، تغییر کرده است؛ و دختران نیز با نگاهی مدرن به مسئله مینگرند. مثلاً دختری که قبلاً به نیت ازدواج با پسری ارتباط برقرار کرده بود، کمکم نفس رابطه برایش مهمتر میشود، حتی اگر بداند این رابطه به ازدواج منتهی نمیشود.
برای برونرفت از مشکلات اینگونه روابط چه راهکارهایی وجود دارد؟
وقتی از تأثیر مدرنیته در جامعة ایران صحبت میکنیم، از مقاومت جامعه ایرانی در مقابل آن غفلت میکنیم. خانوادة ایرانی حتی در شکل هستهای، در مقابل مدرنیته مقاومت میکند. این مقاومتها خیلی تعیینکننده هستند. یکی از مقاومتها به این دلیل است که، برای خانوادة ایرانی، نهاد خانواده ارزشمند است. اولویت داشتن مسائل خانوادگی بر مسائل دیگر، از مقاومتهای جامعه ایرانی است. 1400 سال از اسلام میگذرد؛ اما هنوز بعضی از مراسم خود را بر اساس سنتهای زرتشتی برپا میکنیم مانند مراسم ختم و شب هفت، غیر از مراسم چهلم که از زیارت اربعین گرفته شده است؛ هیچیک از این مراسم و حاشیههای آن در اسلام وجود ندارد. بعد از بیش از هزار سال، هنوز انگارههای جامعة مدرن و جامعه اسلامی نتوانستهاند انگارهها و سنتهای جامعه ایرانی را از میدان بهدرکنند. مراسم ترحیم که در خانوادههای ایرانی برگزار میشود، هم ضد مدرنیته، و هم اصولاً برگرفته از اسلام نیست.
مراسم ترحیم در کشور ما به جای چند نهاد دیگر کار میکند. این مراسم، نهاد کنار گذاشتن کدورتها، بازگشت به سنتها و پیدا کردن ریشههای خویش است. این مراسم به نوعی تجلی اشرافیت نیز هست. ایرانیها، اشرافیت را پاس میدارند و هر نهادی که به اشرافیگری دامن بزند نیز پاس داشته میشود. نهاد خانواده نیز به اشرافیگری دامن میزند؛ چشم و همچشمی و رقابتها در نهاد خانواده معنا مییابد. خانوادة ایرانی، برخی ارزشهای خود را، هر چند برای اشرافیت، پاس میدارد. اگر دقت کرده باشید، خانوادههای ایرانی به ازدواج فامیلی روی آوردهاند.
یکی از چشماندازهای مثبت در روابط دختر و پسر این است که خانوادة ایرانی میخواهد خود را حفظ کند و تلاش خواهد کرد این مسئله را در آینده کنترل نماید. اما میزان قدرت این عامل، قابل تأمل است. اگر خانوادة ایرانی نتواند به طور جدی مقاومت کند، دیگر روابط دختر و پسر نیز اهمیت نخواهد داشت.
از دیرباز خانواده ضامن حفظ اخلاق جنسی بوده است و تا سالهای آینده نیز این رویه مثبت ادامه خواهد داشت. به نظر من خانوادة ایرانی در ده پانزده سال آینده خود را در برخی محورها بازتولید خواهد کرد؛ محورهایی مانند حمایت از فرزندان، مداخله در امور آنان، و حفظ هویت خود؛ مسائلی است که روابط دختر و پسر را کنترل خواهد کرد. اما اگر خانواده نقش خود را به درستی ایفا نکند، این روابط همچنان وجود خواهند داشت. البته این مشکل رفع نمیشود، بلکه از حالت مسئله بودن خارج خواهد شد؛ و به صورت اَشکالی جدید از ازدواج و خانواده ادامه پیدا خواهد کرد. دختر و پسر در اولین ارتباطها، رابطة کامل جنسی را تجربه خواهند کرد. در آن شرایط که شبیه روابط آزاد جنسی در غرب میباشد، خانواده از بین خواهد رفت.
روابط دختر و پسر از مسائل جوامعی است که به سوی مدرنیته حرکت میکنند. اگر جامعهای مدرن شود، روابط دختر و پسر در آن، به شکل یکی از مدلهای ازدواج تبدیل خواهد شد. اما به نظر من خانوادة ایرانی خود را بازتولید خواهد کرد، همچنان که در کشورهایی که خوی اشرافی دارند، مانند ایتالیا و انگلیس، بحث خانواده و ازدواج بحثی جدی است. البته اشرافیت تنها سند ادعای بازتولید خانواده نیست. مسئلة اصلی هویت است و از شقوق آن گرایش نداشتن به فردیت و سپس اشرافیت است. در جامعة فردگرا، اشرافیت نقشی ندارد. اشرافیگری معلول حس هویت جمعگرایی است.
یکی دیگر از علل طبیعی و ناخودآگاه پایین آمدن میزان روابط، بحث ترمیمهای دورهای میباشد؛ برای مثال سن ازدواج دختران تا دورة دبیرستان پایین آمده است. آمارهای اخیر از پایین آمدن سن ازدواج حکایت دارند و با پایین آمدن سن ازدواج روابط دختر و پسر نیز کاهش مییابد.
از این عوامل طبیعی که بگذریم، برای برونرفت از این وضعیت، باید به علتالعللها بپردازیم. تربیت افراد جامعه بر اساس هنجارهای دینی در روابط دختر و پسر، به رسمیت شناختن مدیریت مرد و بازتولید نقش او در خانواده، بازتولید ارزشهای دینی در خانواده، تأکید بر تفاوت نقشهای جنسیتی در خانواده و موقعیت، از جمله این عوامل هستند.
کتابی با عنوان «زن بودن» را مطالعه میکردم. در این کتاب، زنان به چهار دسته تقسیم شده بودند: زن آمازون، زن مدونا، زن معشوقه و زن مادر. به نظر نویسندة کتاب، هر کدام از این تیپها برای موقعیت خاصی کارکرد دارند. برای مثال کارکرد زن آمازونی در بیرون از خانواده و در مقابل مرد غریبه است. فمینیستها کارکرد زن آمازونی را به درون خانواده و با همسر یا برادر هم تعمیم دادند. جامعة ما باید دختران و زنان را بهگونهای تربیت کند که در برابر مردان و پسران غریبه از خود عکسالعمل مناسب و توأم با وقار نشان دهند، نه آنکه نظر همة مردان غریبه را تأمین کنند.
ما در مورد روابط دختر و پسر مشکل عمدهای داریم و آن نداشتن تئوری و الگویی برای ارضاء و کنترل نیروی جنسی است. اصولاً مذاق شریعت در بیان روابط جنسی، مذاق تشریع و تسهیل است. یعنی این ارتباط به راحتترین وجه صورت بگیرد و وجه شرعی داشته باشد. صیغة نکاح به شاهد نیازی ندارد، اما برای فسخ نکاح باید دو شاهد عادل حضور داشته باشند. حتی صیغة طلاق باید با ادای کلماتی خاص باشد، و این امر نشان میدهد که دین در مسئله طلاق بسیار سختگیر است. اگر به کنه قضایا توجه کنیم، به نکات مهمی میرسیم، اما متأسفانه از تفکر دینی به میزان زیادی فاصله گرفتهایم.
مهمترین راهکار برای حل مشکلات روابط دختر و پسر، این است که جامعه الگویی را برای ازدواج در نظر بگیرد که میان سن بلوغ جنسی و سن رشد اجتماعی، تناسب باشد. اکنون سن بلوغ اجتماعی دختران بالا رفته است؛ دختر میبیند که قرار نیست تا سن 25 سالگی ازدواج کند، و احساس میکند که تا آن سن هنوز بچه است. تا جامعه برای کم کردن این فاصله و الگوسازی برای چنین تحولی آماده نشود، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
منظورتان این است که اگر این فاصله کم شود، دختران و پسران به ازدواج تشویق میشوند؟
من در بحث از عوامل، به از بین رفتن مرجعیتها اشاره کردم. چرا مرجعیتها از بین رفته است؟ میان نیازهای واقعی پسران، و مرجعیتی که این نیازها را به رسمیت بشناسند، فاصله وجود دارد. نحوة برخورد خانواده با یک دختر یا پسر بالغ، در نگاه او و بر مسائل بیولوژیکش تأثیر میگذارد. تا وقتی خانواده بلوغ جنسی نوجوان را جدی نگیرد، نگاه جوان به بلوغ جنسی و ازدواج تغییر نخواهد کرد. بلوغ اجتماعی که جای خود را دارد؛ پسران و دختران گاهی میگویند خانوادهها نمیدانند ما چه میخواهیم. این فاصله، مرجعیت خانواده را زیر سؤال میبرد. اگر خانواده میخواهد به مرجعیت سابق خود بازگردد، باید به نیازهای نوجوانان توجه کند. هر قدر خانواده مرجعیت مستحکمتری داشته باشد، روابط دختر و پسر به مراتب قابل کنترلتر خواهد بود.
از طرف دیگر ما از تربیت پسران غافلیم، و دربارة تربیت دختران حساسیت بیشتری داریم. باید توجه داشته باشیم که تربیت آنها بر هم تأثیر خواهد داشت. در زمینة تربیت اخلاقی و فهم محدودیت دربارة پسران ضعیف عمل میکنیم، اما این محدودیتها به دختران خوب آموزش داده میشود. نظام اخلاقی جامعه ما دربارة دختران غیر اصیل است، زیرا نظام ارزشهایی که بر رفتار دختران حاکم است، برآمده از نهادینه شدن ارزشهای اخلاقی در وجود آنها نیست، بلکه از نظام ساختارها نشأت گرفته است. برخی دختران ایرانی که برای تحصیل به هند میروند، رفتارهایی دارند که قابل تصور نیست! اگر پسران به گونهای تربیت شوند که محدودیت در خواست، نگاه و روابط را درک کنند، تأثیر چنین تربیتی در جامعه، به مراتب ثمربخشتر از تربیت دختران خواهد بود. تربیت فرزندان در خصوص روابط دختر و پسر باید از سنین کودکی آغاز شود. فروید عقیده داشت کودکان در پنج سالگی تفاوت جنسیتی خود را میفهمند، اما به نظر میرسد کودکان در 5/2 تا سه سالگی به تفاوت جنسیتی خود آگاه میشوند و بنابراین تربیت جنسی باید از همان زمان آغاز شود.
در پایان اگر مطلبی هست بفرمایید؟
ما در جدی گرفتن مسائل جنسی قصور داشتهایم و بخشی از این قصور متوجه جمعیتهای زنانه است. بحثهایی مانند حفظ حیا و آبرو باعث شده است مسائلی که واقعاً وجود خارجی دارد، جدی گرفته نشود.
وقتی برای جامعهای تئوریپردازی میشود، نباید ملاک، افراد متقی جامعه باشند. صحبت از تقوای شخصی در بحث رابطة دختر و پسر چندان کارآمد نیست، زیرا تقوای شخصی در برخی ساختارها تعریف میشود. اگر یک دختر یا پسر جوان از این ساختارها بیرون بیاید، برای مثال از ایران خارج شود، همة آنچه که تقوای شخصی و جایگاه خانوادگی نامیده میشد ممکن است کنار گذاشته شود. اگر خانمی در مسئلة حجاب و غیبت، تقوای شخصی ندارد، اما در مسائل جنسی این تقوا را رعایت میکند، به دلیل وجود ساختارها و عوامل بازدارندهای است که در کشور ما وجود دارد.
بدون داشتن تئوری جنسی، و با توصیه به تقوا نمیتوان مشکلات را حل کرد. به خصوص پدر و مادری که خودشان روابط آزاد و ناهنجار داشتهاند، نمیتوانند جوانانشان را به اخلاق توصیه نمایند.
متأسفانه در جامعة ما، هم حرف زدن و هم فکر کردن درباره مسائل جنسی، تابو است؛ به نظر میرسد نسل قدیم در این زمینه الگوهای رفتاری بهتری داشتند.