حجاب، شریعت، جامعه
آرشیو
چکیده
یکی از مظاهر اسلامیت جوامع مسلمان، حجاب و پوشش زنان است که به عنوان سمبلی از آموزههای اسلامی و تکلیفی برای مسلمانان و بویژه زنان، موضوع چالشهای فراوان داخلی و خارجی قرار گرفته است. در برخی از کشورها نیز از جمله فرانسه حجاب زنان مسلمان از سوی دولت ممنوع اعلام شد و دختران محجبه از حضور در برخی محافل، به دلیل داشتن حجاب محروم شدند. در پی این ممنوعیتها، نظر صاحبنظران و اندیشمندان به این موضوع جلب گردید و ناخودآگاه حجاب به موضوعی نه تنها برای شناخت حجاب که موضوعی برای شناخت اسلام تبدیل شد. کتاب «فراسوی حجاب» تلاشی از سوی خانمها بهجت یزدخواستی و ماری کلود لوتراند دو جامعه شناس ایرانی و فرانسوی است. آنچه در پی می آید مهرفی کتاب با نگاهی نقادانه است.متن
معرفی، نقد کتاب «فراسوی حجاب» زهرا گودرزی یکی از مظاهر اسلامیت جوامع مسلمان، حجاب و پوشش زنان است که به عنوان سمبلی از آموزههای اسلامی و تکلیفی برای مسلمانان و بویژه زنان، موضوع چالشهای فراوان داخلی و خارجی قرار گرفته است. در برخی از کشورها نیز از جمله فرانسه حجاب زنان مسلمان از سوی دولت ممنوع اعلام شد و دختران محجبه از حضور در برخی محافل، به دلیل داشتن حجاب محروم شدند. در پی این ممنوعیتها، نظر صاحبنظران و اندیشمندان به این موضوع جلب گردید و ناخودآگاه حجاب به موضوعی نه تنها برای شناخت حجاب که موضوعی برای شناخت اسلام تبدیل شد. کتاب «فراسوی حجاب» تلاشی از سوی خانمها بهجت یزدخواستی و ماری کلود لوتراند دو جامعه شناس ایرانی و فرانسوی است. درباره انگیزه نگارش این کتاب، خانم لوتراند میگوید حجاب زنان ایران برای او نشانی از سلطه جنس مذکر و مردسالاری و بیعدالتی و زن محجبه موجودی کمارزش و حجابش ضد ارزش بوده است. او از حجاب چیزی جز فقر ظاهر، محبوس شدن در غل و زنجیرهای قدیمی و سنتی برداشت نمیکرده و حجاب را مانعی برای پیشرفت زنان در عصر حاضر میدانسته است اما از سویی دوستی وی با خانم بهجت یزدخواستی و مواجهه با زنانی که در عین ایفای نقشهای مادری و همسری، در امور اجتماعی و انجمنهای زنانه حضوری فعال دارند و حجاب برای آنها ورای جنبههای مادی و فراتر از موقعیت اجتماعی-سیاسی ایران و نشاندهنده نظام ارزشهای آنهاست، به این نتیجه میرسد که تصاویری که رسانههای غربی و تصورات جمعی از فضای ایران و حجاب زنان ایرانی ارائه میدهند، تصویری است که با واقعیت در تضاد است. پس از این تعارض و نگاه عمیق به واقعیتها با همکاری خانم بهجت یزدخواستی تحقیقی را در زمینه حجاب زنان ایران آغاز میکنند. کتاب «فراسوی حجاب»، نتیجه تلاش این دو جامعهشناس است که توسط صفیه غایی ترجمه شده و از سوی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است. این کتاب در دومین جشنواره کتاب دین و پژوهشهای برتر که از سوی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی در سال جاری برگزار شد به عنوان پژوهش برتر در حوزه زنان انتخاب گردید. در این تحقیق خانم ماری کلود لوتراند اذعان میکند که گذشتن از اصول فرهنگ خودی و توجه به فرهنگ دیگری و تعمق در آن، مهمترین دستاورد این تحقیق بوده است. به نظر وی «آنچه که گاه مانع توانایی درک ما از واقعیت میشود و اغلب زاییده پیشداوریهاست، این است که ما «دیگری» را با یک سری عناوین و ویژگیها به شیء یا جنس تبدیل میکنیم و واقعیت موجود زنده، آگاهی و محیط او را رها میکنیم. او را فیالحال منجمد و در زمان متوقفش میکنیم: «او همین است» و «او اینگونه است». رویکرد اصلی نویسندگان در این کتاب رویکرد جامعهشناختی است و سعی آنان بر این بوده است که علاوه بر رویکرد جامه شناختی، حجاب را در ابعاد و سطوح مختلف آن بررسی کنند از این رو با نگاهی عرفانی، تاریخی- مذهبی، مردم شناسی و جامعه شناسی به بررسی پدیده حجاب پرداختهاند. کتاب در دو بخش اصلی تدوین یافته است. بخش اول رویکردی چند بعدی به حجاب را مطرح میکند و پیوند حجاب با ابعاد عرفانی مسیحیت و اسلام را با تکیه بر کتاب مقدس و قرآن کریم تبیین مینماید و مفهوم حجاب، ریشههای نمادین و حتی ریشههای اسطورهای پدیده حجاب مورد بررسی قرار گرفته است. در این فصل حجاب در کاربردهای مختلف بکار میرود که از آن جمله، قدم نهادن در راه سیر و سلوک و شکافتن حجابهای میان عبد و معبود، آنچه از انسان محافظت میکند و روحانیتی که خداوند برای نزدیک شدن انسان به او به این عشق الهی معنا میدهد.«عشق الهی منحصر به خداوند است و زن نمایان کننده این جنبه از عشق الهی است و باید نمایانگر جنبه انحصاری عشق الهی در ایجاد انسانی باشد.» در توضیح بیشتر مفهوم حجاب، نویسندگان به آثار ابن عربی و دیدگاه وی درباره زن مراجعه کردهاند و با تمسک به این سخن از پیامبر (ص) که « من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم عطر، زن و روشنی چشم من در نماز است»، سعی کردهاند میان حجاب، معنویت و موقعیت هستیشناسانه ابن عربی درباره زن ارتباط برقرار کنند. «زن در نگاه پیامبر همانند عالم برای خداست، خدایی که در وجود زنان قالب یا نرم جهان را پدیدار میسازد». فصل دوم از بخش اول، هدف، شناخت ریشههای مردمشناسی برخی از تفاسیر و قوانین مربوط به پوشش زنان و ارتباط مرد و زن است و اینکه چگونه این ارتباط در فضای خانواده، اجتماع و سیاست اجرا شده است. در این فصل عناوینی از قبیل پدرسالاری و کنترل جنسیت، حجاب زنان آزاد و متأهل در شرق، عادت ماهیانه- حجاب و انزوای زنانه، پوشیدگی- انزوا و حمایت از قانون چند همسری در عربستان قبل از اسلام، و حجاب و رسوم ازدواج مورد بررسی قرار گرفتهاند. مباحث این فصل با نقد تلویحی رویکرد مردمشناسانه در توجیه حجاب پیگیری شده است. در این قسمت تأکید شده است جنسیت در پژوهشهای مردمشناسی مرجعی است که منشأ پیدایش پدرسالاری بوده و نوع آناتومی هر یک از دو جنس، نقشهای زادآوری برای زنان و کشت و زرع برای مردان را رقم میزند. پدرسالاری نتیجه چنین تقسیم نقشی است. همین مسئله در ازدواج و نظام اجتماعی نیز تسری مییابد. منشأ چنین تفکری در مردمشناسی نگاه افلاطون به زن است که ضعف زن را ناشی از ماهیت فیزیولوژیک او میداند و ارسطو از جمله بزرگترین اندیشمندان فیلسوف، در نهایت ماهیت وجودی مردان را در روح و ماهیت وجودی زنان را در ماده دنبال میکند و نتیجه منطقی چنین تفکری به گفته لرد آینارد، تسلط مرد بر زن است زیرا روح بر جسم مسلط است و این تسلط در انزوا، زاد و ولد، حجاب، نحوه لباس پوشیدن و در همه مظاهر زندگی خانوادگی و اجتماعی تأثیر گذار بوده است. حجاب زنان آزاد و متأهل در شرق عنوان قسمت دیگری از فصل دوم است که در واقع میتوان آن را اصلاح نگرش مردمشناسانه به موضوع حجاب زنان شرقی دانست. در این قسمت مفهوم مردمشناسانه حجاب در حال نزدیکی و تداخل با سنتها، آداب و رسومی است که خصوصاً در شرق غالب است. ادبیات قرون مختلف تمدنهای شرقی، به انحاء مختلف زنان اصیل و شایسته را با حجاب نشان میدهد. حجاب نشانه آزادی، تأهل، شایستگی، آبرو و بیحجابی نشانه بردگی، روسپی بودن، ننگ و شرمساری زنان است. «بنابراین به نظر میرسد که حجاب، بیشتر نشانه تمایز، تشخص، برتری و اثبات توانایی زنان متأهل است نه علامت انقیاد و وابستگی زن. حجابداری برای زن شوهر دار عملی مؤدبانه و روشی برای حفظ وقار اوست. بنابراین پوشیدگی زنان و حجابداری در اصل، بیشتر زاییده کاربرد سنتی ثبت شده و در آداب و رسوم محلی است نه رعایت محترمانه یک دستور مذهبی.» برای مشخص کردن حجاب زنان قبل از ظهور اسلام در عربستان و بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) تقسیمبندی مختصری صورت گرفته که تحت عنوان پوشیدگی، انزوا و حمایت از قانون چند همسری در عربستان قبل از اسلام در فصل دوم از بخش اول کتاب مشخص شده است. زنان در جاهلیت قبل از اسلام هیچ ارزش و اعتباری نداشتند و همواره مورد ظلم و بیعدالتی مردان قرار میگرفتند و وجودشان مثل کالا بود و مردان میتوانستند به صورت نامحدود همسران زیادی اختیار کنند و یا رابطه زناشویی را با زنان خود قطع کنند. اما بعد از ظهور اسلام و محدودیت ازدواج با زنان، وضع قوانین مربوط به ارث، حجاب و ... ، قبایل مختلف برای اینکه ارث قبیله در همان قبیله باقی بماند خود را به راحتی با حجاب که یک دستور الهی بود وفق دادند تا زنان را بدین وسیله بیشتر تحت کنترل خود درآورده و برخلاف دوران جاهلیت نتوانند به راحتی در اجتماع حاضر شوند( زنان تا قبل از اسلام به راحتی در اجتماع حاضر میشدند و بسیار اتفاق میافتاد که مورد تعرض افراد مختلف قرار میگرفتند). در این قسمت نویسندگان کتاب به سخنی از ژرمن تیلیون استناد میکنند: « توزیع و گسترش جغرافیایی حجاب و انزوای زنان تقریباً با آداب و قوانین قرآنی در باب ارث زنان مرتبط است». در فصل سوم که به بررسی بعد تاریخی- مذهبی حجاب میپردازد، دو رویکرد بروندینی از نگاهی جامعهشناسانه و رویکردی درون دینی و در قالب الهیاتی مورد بحث قرار میگیرد. در این فصل، فضای اجتماعی و مذهبی حجاب در دین مسیحیت و دین اسلام مورد بررسی قرار گرفته است. در قسمت اول از این فصل که به مفهوم حجاب در دین مسیح میپردازد، در رسالههای بر جای مانده از پولس مقدس و دیگران، حجاب اکثراً در زمان نیایش و در حال عبادت بر زن واجب بوده است و از آنجا که زن و مرد با هم فرق دارند، زن میبایست نشانه تمایز خود یعنی حجاب را بر سر داشته باشد. «کلمان الکساندری»، که بعد از شرک از ایمانآورندگان به دین مسیح بود از حجاب، توجه خود را بر عدم جلب توجه زنان برای مردان معطوف کرده بود و در قسمتی از کتابش، بالا رفتن آستانه تحریک مردان را نتیجه دلربایی و جلب توجه کردن زنان میدانست و فروتنی، تواضع و سادگی و ریاضت در شهوات را میستود و شهوت و اشتغال به امور دنیوی را باعث از بین رفتن و ویرانی حقیقت میدانست. در نگاه برخی دیگر از بزرگان دین مسیح مثل «سنت سپرین» یا «ترتولیان»، حجاب به عنوان عامل حمایت و محافظت ارایه میشود و نشانهای از تشخص، احترام و اکرام زن عفیف است. رهبانیت و باکرگی از مفاهیمی است که از زمان قرون اول مسیحی و به تقلید از حضرت مسیح (ع) و حضرت مریم(ع) در میان برخی از زنان و مردان وجود داشته و تعارض و مخاصمه میان ازدواج و تجرد، یک اصل ثابت و پایدار از اندیشه مسیحیان صدر اول بوده است و مفهوم حجاب هم در چنین فضایی محل اختلاف ظاهری زنان قرار میگرفت به این نحو، راهبههایی که خود را وقف مسیح کرده بودند، تمایل داشتند تا از زنان دیگر متمایز باشند. اما این مسئله که همه زنان در هنگام نیایش در کلیسا میبایست حجاب داشته باشند تقریباً عمومیت داشته است. راهبههای کلیسای کارتاژ با این تفکر که حجاب مخصوص زنان شوهر دار است حجاب را معنایی کاملاً شهوانی میدانستند. اما ترتولیان با این تفکر مخالف بود و با ارایه چند شاهد از دستورات و احکام پولس مقدس و آیین مربوط به کشیشان، قائل به پوشیدهگی زنان و دختران بود. در قرون چهارم و پنجم میلادی، دوشیزگانی که خود را وقف کلیسا میکردند طی مراسمی که به ازدواج با مسیح شهرت داشت، مراسم نیایش، تبرک نان و شراب و دعای خیر و مراسم حجاب و پوشش را به جا میآوردند و حجاب برای راهبهها، سمبلی از ازدواج با مسیح بود. در پایان این قسمت از فصل سوم، حجاب در دین مسیح، حجاب به عنوان مفهومی عرفانی، اجتماعی و اخلاقی و به عنوان سمبلی برای به جا آوردن عمل مذهبی و اخلاقی برای راهبه یا خواهر روحانی معرفی میشود. قسمت دیگری از فصل سوم، به حجاب در اسلام اختصاص دارد. در این قسمت دو رویکرد دروندینی که بر پایه وحی الهی است و رویکردی بروندینی از نگاهی جامعه شناسانه بررسی شده است. در بیان دیدگاههای جامعهشناسانه، ابتدا دیدگاه فاطمه مرنیسی، جامعهشناس مراکشی درباره موقعیت اجتماعی زمان پیامبر و عکسالعمل خلیفه دوم به عنوان شخصیت نزدیک به پیامبر، درباره حجاب مطرح شده است. مرنیسی حجاب را ناشی از مشکلاتی میداند که پیامبر تحت تأثیر فشارهای عمر، به عنوان نماینده مرد مسلط در آن زمان به هدف محدود کردن زنان، مجبور به پذیرش آن میشود؛ اما نویسندگان کتاب با نقد دیدگاههای فاطمه مرنیسی، این مسئله را با عدالتخواهی و عصمت پیامبر در تضاد دیده و اضافه میکنند که هدف از وجوب حجاب، بهرهگیری فرصت طلبانه به عنوان یک معضل اجتماعی آن زمان نبوده است از طرفی زیر سئوال بردن شخصیت و سنت پیامبر به عنوان شخصیتی معصوم و تحت حمایت الهی بودن وی خطاست. در توضیح بیشتر این مطلب، با طرح این سئوال که آیا حجاب بیشتر از آنکه نتیجه وحی باشد، معلول آداب و رسوم بوده است؟ پاسخهایی از افراد مختلف، مثل قاسم امین در کتاب «آزادی زن»، فاطمه مرنیسی در کتاب «حرمسرای سیاسی- پیامبر و زنان» و عبدالوهاب بوحدیبا نقل شده است که حاکی از آن است که عدم آزادی و عدالتخواهی در مورد زن و مرد با روح اسلام ناسازگار است و این مسایل معلول تحریفات تاریخی است که به اسلام نسبت داده شده است و از آنجا که احکام اسلامی با آداب و رسوم جاهلی آن دوره در تناقض بوده است، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی که فرهنگها را شکل میدادهاند از اسلام به جای تفکر تکاملی جنسیتها، ایده سلسله مراتبی جنسها را اتخاذ کردهاند و همین رسم اسلام را تغییر داده و آنرا تحریف کرده است. اما در مقابل تفکرات ذکر شده در بالا، منصور فهمی از نگاهی کاملاً جامعهشناسانه، احکام مربوط به اجبار حجاب را بیشتر معلول آداب و رسوم و حجاب را ابزاری برای حمایت از چند همسری معرفی میکند. اما نویسندگان کتاب، حجاب را دارای معنایی عمیق میدانند که یکی از مفاهیم کلیدی تمدن اسلامی است و نمیتواند تنها در دیدگاه مقتضیات و آداب و رسوم وارد شود. در فصل دوم از این بخش نیز با برشمردن آیات حجاب، مواردی را که میتوان از این آیات در مورد غریزه جنسی و رابطه آن با حجاب، نکاح، مرزهای ارتباط و مفاهیمی چون ناموس و غیرت استنباط کرد بیان شده است. بخش دوم دارای دو فصل است. فصل اول که با عنوان رویکردی مفهومی مشخص شده، به فضای عرفانی – مذهبی شیعه دوازده امامی و فضای تاریخی سیاسی ایران در قرن بیستم میپردازد. در این فصل، اصول و منابع شیعه دوازده امامی- فروع دین و تفاوت در نقل حدیث در مذهب تشیع و تسنن برشمرده شده، امامت و ولایت و ظهور امام غایب و رسالت نبوت که هدایت و ارشاد است، مورد بررسی قرار گرفته است و با تقسیم امامت و ولایت به ظاهری و باطنی، سعی در برقراری ارتباط میان این مفاهیم با ظاهر و باطن پوشش زنان در ایران شده است. در قسمتهای دیگر، درباره حجاب در زمان ساسانیان و مراسم ازدواج زرتشتیان توضیحات مختصری داده شده است. حجاب در ایران اسلامی و شکل آن عناوین قسمتهای دیگری از این فصل هستند که در آن فضای تاریخی سیاسی ایران در قرن بیستم در سلسله پهلوی؛ انقلاب و ظهور چادر به عنوان سمبل وحدت انقلابی و مبارزه علیه سلطنت طلبی؛ جمهوری اسلامی و تعهد زنان به حجاب و مشارکت آنها در فضای مختلف اجتماعی فرهنگی و سیاسی و جایگاه آنان در جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است . فصل دوم از بخش دوم به رویکرد جامعهشناسی اختصاص دارد. این فصل دارای چهار قسمت است که عبارتند از: خصیصههای چندگانه حجاب، خردهفرهنگهای مختلف، شرایط اجتماعی و نسلی و جهانبینی خردهفرهنگها وتغییرات اجتماعی در ایران. در این فصل، خردهفرهنگهایی که در ایران و دیدگاهی که هر یک از این خردهفرهنگها نسبت به حجاب دارند توضیح داده شده است. این خردهفرهنگها عبارتند از خردهفرهنگ فردگرا، مصلحتگرا، متغیر، تطبیقگرای پارسا و خرده فرهنگ افراط گرا. هر یک از این خردهفرهنگها بر اساس نگاهی که به مقوله حجاب دارند، تقسیمبندی شدهاند. این فصل، به نتایج پژوهش پیمایشی نویسندگان این اثر در ایران اختصاص دارد. بعد جامعهشناسی مفهوم و کاربرد حجاب در فضای اجتماعی خاص یعنی جامعه زنان ایران در اصفهان، به منظور بررسی رویکرد تجربی زندگی زنان ایرانی و تطبیق تعابیر و مصادیق ناشی از مفهوم اصل قرآنی حجاب مثل«محرم» و «نامحرم»، حوزه «عمومی_ خصوصی» و «ظاهر- باطن» از مهمترین مباحث این فصل هستند. در این پیمایش، فاکتورهایی از قبیل: تأهل، سن، تحصیلات و موقعیت اجتماعی و شرایط مکانی و زمانی در رابطه با تأثیر این فاکتورها بر حجاب فرد مورد توجه قرار گرفته است و همچنین مدلهای جهانبینیهایی که مبنای این خردهفرهنگهای متفاوت هستند شناسایی شده است. از آنجا که حجابی که در جامعه ایرانی متداول است، اعم از حجابهای کامل یا حجابهای اجباری، نقش هویت زنانه و هنجارهای اجتماعی که ناشی از قوانین، دین، سنت و... هستند به خوبی در میان زنان ایران مشاهده میشود حتی کسانی که حجاب را نوعی سلب آزادی میدانند، بر اساس تطبیق خود با جامعه و فرهنگ غالب، حداقل حجاب برای خود را رعایت میکنند. در این قسمت، نقش دین و هنجارهای اجتماعی و سنتهای غالب در فرهنگ ایرانی توضیح داده شده است. خصوصاً در بخشی که حجاب را از منظری دینی بررسی میکند رابطه حجاب در دین و مذهب را با فاکتورهای جامعهشناسانه تطبیق داده و به نتیجهگیری میپردازد. در این تحقیق که با موضوعی محوری به نام «دیگری»، انجام میشود، بر نگاهی گسترده و وسیع به فرهنگ، عقاید، قوانین و هنجارهای «دیگری» تأکید میکند و معتقد است که نتیجهای که در این میان رخ میدهد، علاوه بر آشنا شدن با فرهنگ و هنجار و عقاید دیگری، راه بر فردگراییای که غرب داعیهدار آن است بسته و زمینه برای گفتگوی تمدنها و فرهنگها و ادیان فراهم میشود و اتفاقا ًمواجهه با «دیگری»، به همراه رابطه دیالکتیکی که بین دو فرد، دو جامعه و دو فرهنگ رخ میدهد، عاقبت به یک نوع رجوع به خویش و بازیابی هویت خویش منجر خواهد شد. ضمن تقدیر از تلاشهای این دو نویسنده ارجمند در تألیف این کتاب و روشن کردن ابعاد مختلفی از پدیده حجاب، و با توجه به اینکه رویکرد نویسندگان به بحث حجاب رویکردی است که در پی شناسایی حجاب از یک سو و شناساندن آن در جوامعی چون ایران به جامعه غربی است در پایان نکاتی به نظر میرسد که در ادامه خواهد آمد. 1- نکته اول اینکه نویسندگان محترم در بخشی که به معارف عرفانی اسلام و مسیحیت اختصاص دارد میان مفهوم حجاب در عرفان و حجاب، به عنوان پوشش زنان خلط کردهاند به این شکل که لفظ حجاب در عرفان، رابطه آن با زن و عشق الهی در مقایسه با مفهوم فقهی حجاب را مبنای مطالعه خود قرار دادهاند. در این رابطه نکاتی که لازم به ذکر است بیان میگردد: در صدر اسلام به پوشش زنان، ستر گفته میشد و در هیچ یک از آیاتی که بیانگر حکم پوشش و توصیه به رعایت آن هستند نیز کلمه حجاب به کار نرفته است. کلمه حجاب به معنای پوشش و پشت پرده واقع شدن است و کم کم به معنای پوشش زنان به معنایی که ستر خوانده میشد به کار رفت. حجاب در عرفان به معنای موانعی است که حائل میان خداوند و بنده است و شهود پروردگار و مقام قرب او بواسطه دریدن حجابهایی است که انسان در طی طریق سیر و سلوک، کمکم آنها را از جلوی راه برداشته و با مجاهدت و جهاد با نفس و مبارزه با رذائل اخلاقی به جایگاهی میرسد که میتواند این حجابها را از میان برداشته و به مقام قرب الهی نائل شود. حجاب به معنای پوشش یا اصطلاحی که در طی زمان و با سیری زبانشناختی و لفظی از کلمه ستر به کلمه حجاب تبدیل شده است با حجاب در عرفان متفاوت است و از آنجا که نمیتوان میان آن دو ارتباط وثیقی برقرار ساخت، نویسندگان محترم، پای زن در عرفان را هم وسط کشیدهاند و با بیان شواهدی در عرفان در باب زن، سعی کردهاند میان پوشش، زن و حجاب به معنای عرفانی ارتباطی بیابند که البته توفیقی هم به دست نیاوردهاند. از این رو مناسبتی میان حجاب به معنای اصطلاحی پوشش و حجابی که در عرفان بکار میرود وجود ندارد. تنها در انتهای فصل سوم از کتاب، معنای عرفانی حجاب و ارتباط آن با خلقت زن به گونه بهتری تبیین شده است که بهتر بود این مطلب در همان فصل مربوط به خود آورده میشد. 2- از سوی دیگر، این پیش فرض که چون زن تجلی وجود خداوند است، پس حجاب برای او الزامی است، قابل نقد است زیرا در اینصورت میبایست همیشه دارای حجاب باشد، اما اینگونه نیست که زن همیشه باید با حجاب باشد زیرا در قرآن، موارد حجاب به طور کاملاً مشخص و واضح برشمرده شده است و افرادی که زن میتواند در برابر آنها حجاب نداشته باشد، کاملاً مشخص شدهاند. 3- عرفان اسلامی، آنهم بنا بر قرائت ابنعربی، یکی از حوزههای معرفت بشری است که تلاش میکند، از منظر خود، نظام معرفتی سازواری درباره آموزههای دینی ارائه کند. با مبانی چنین نظامی نمیتوان احکام فقهی خاص را که از اصالت دینی و معرفتی بیشتری برخوردار است توجیه کرد. 4- در بخش اول، حجاب در متون دینی مسیحی نیز بررسی شده است اما از آنجا که حجاب در متون قدیمی به معنای پرده نیز مورد استفاده قرار میگرفته است، نویسندگان سعی داشتهاند تا در کتاب انجیل نیز به کلماتی که در بردارنده همین معناست( به طور مثال پرده) تمسک جویند که ارتباط دادن این موارد؛ مثلاً پاره شدن پرده معبد اورشلیم همزمان با به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح، با بحث پوشش زنان چندان مناسب نمینماید. 5- در فصل سوم از بخش اول در بخشی که به حجاب در اسلام اختصاص دارد، نویسندگان در مقابل دیدگاههای جامعهشناسانه برخی جامعهشناسان مسلمان، با آوردن دلایلی، حجاب را معلول آداب و رسوم نمیدانند و این تفکر که منشأ حجاب آداب و رسوم زمان پیامبر بوده است را رد میکنند اما در نهایت تردید خود را در مطلق بودن حکم حجاب را با سئوالی به این شکل مطرح میکنند که «درک حجاب در اسلام نمیتواند در رویارویی و مقایسههای جامعهشناسانه، تاریخی و عرفانی و معنوی تقسیمبندی شود. با مقایسهای که همواره در بطن خود این سئوال را در بردارد که آیا حجاب زن در اسلام امری مطلق است یا جز مقتضیات زمانه و جامعه نیست؟» در صورتیکه در قسمتی که به تحلیل و نقد نگاههای جامعهشناختی میپردازند اذعان دارند که حجاب نتیجه و دستاورد حمایت از همسران پیامبر و زنان مؤمنی است که مورد مزاحمت و آزار و اذیت قرار میگرفتهاند و همچنین کارکرد جنسی آن مورد توجه نویسندگان بوده است. در بیان فلسفه حجاب هم، همین نکته مطرح میشود که حجاب، وسیلهای است که زنان و دختران بوسیله آن از نگاهها و مزاحمتهای احتمالی مصون میمانند و این فلسفه، فلسفهای همیشگی برای حجاب است تا زمانی که جنس و تفاوتهای جنسی وجود دارد، این فلسفه هم برای حجاب محفوظ است. بنابراین جایی برای تردید نمیماند که حکم وحیانی حجاب، پدیدهای نیست که تابع شرایط و مقتضیات زمانه باشد. 7- نکتهای که درباره فصل اول از بخش دوم به نظر میرسد این است که اگر چه این فصل اطلاعات مفیدی در مورد مذهب تشیع و مبانی آن در اختیار خواننده قرار میدهد؛ اما نمیتواند ارتباط وثیقی میان حجاب و موضوع این بخش برقرار کند و همچنان مشکل اشتراک لفظیای که در بخش اول وجود داشت در این بخش هم تکرار شده است. 8- اگر چه حجاب به عنوان یک دستور الهی در یک فصل به طور خلاصه بیان شده است اما در جای جای کتاب، این پدیده تنها از منظر جامعه شناسی و مردم شناسی مورد بحث قرار گرفته و نه به عنوان پدیدهای برآمده از دین و دستورات الهی. لذا تطورات و تغییرات حجاب در جوامع مختلف و چگونگی حجاب زنان در فرهنگها و خردهفرهنگها، از حجاب تصویری عرفی عرضه میکند که حداقلهای آن در همه جوامع وجود داشته و همانگونه که در طول اعصار به طرق و تحت شرایط مختلف تغییر یافته، در آینده هم بر اثر شرایط پیشبینی نشده، موضوع تغییر سلایق مختلف قرار خواهد گرفت. حجاب به معنای عرفی آن را نمیتوان به عنوان ارزشی برآمده از یک ایدئولوژی دانست چرا که از آغاز زندگی بشر، انسان به انحاء و انگیزههای مختلف از جمله زیبایی، شرایط جغرافیایی، سیاست حکومتها و ...از حجاب استفاده میکرده است و اگر چه به مرور زمان فرهنگها و طریقه زندگی افراد، پوششهای مختلف را ایجاب میکردهاند ولی در پشت همه دستورات الهی درباره حجاب تفکر و فلسفهای است که از جانب خدای حکیم برای همه و بیشتر برای زنان الزامآور شده است. نگاه عرفی به حجاب، آن را از حالت تکلیفگرایانه بیرون آورده و تابع شرایط زمان و مکان میکند در صورتیکه، در دین اسلام حجاب دارای فلسفهایست که برخی از دلایل وجوب آن عبارتند از: تقویت امنیت اجتماعی زنان، افزایش آرامش روانی در جامعه، حمایت از خانواده در کارکرد جنسی و .... که نمیتوان این کارکردها را از زمان و جامعهای حذف کرد تا بتوان حجاب را تابعی از مقتضیات زمانه دانست