چکیده

مهدیان در این نوشته به «تنظیم نسل» ‌پرداخته شده و منظور از تنظیم نسل، برنامه ریزی صحیح و شرعی برای زن و شوهر ـ با توجه به توانایی‌شان در تربیت فرزند و نیز توانایی جامعه در فراهم آوردن نیازهای یک زندگی سعادتمند است ـ تا تعداد معینی فرزند داشته باشند. در این مقاله با رویکردی تحلیلی به مسئله تنظیم خامواده پرداخته می شود.

متن

در این نوشته به «تنظیم نسل» ‌پرداخته شده و منظور از تنظیم نسل، برنامه ریزی صحیح و شرعی برای زن و شوهر ـ با توجه به توانایی‌شان در تربیت فرزند و نیز توانایی جامعه در فراهم آوردن نیازهای یک زندگی سعادتمند است ـ تا تعداد معینی فرزند داشته باشند. با آوردن قید «شرعی» در تعریف تنظیم نسل، راه‌های حرام یا آنچه که مشهور به حرام است، مانند: «سقط جنین»، «عقیم سازی کامل» و... از موضوع این نوشته خارج می‌شود. هم‌چنین این نوشته شامل اهدافی که شرع از آن روی گردانده، نمی‌شود و فقط به راه‌های مشروع و متعارف می‌پردازد. سه قول در این مسئله وجود دارد؛ برخی تنظیم خانواده را به طور کامل پذیرفته‌اند، برخی آن را به طور کامل رد کرده‌اند و برخی بین جنبه فردی و قوانین حکومتی آن تفاوت قایل شده‌اند». در اینجا برخی ادله این اقوال را بررسی می‌کنیم. طرفداران عدم جواز تنظیم نسل ادله این گروه بر چند امر متمرکز است. نخست- نصوص مختلف شرعی که به اموری از این قبیل تاکید می‌کند. ـ تقبیح رسوم جاهلیت در «زنده به گور کردن دختران» و «کشتن فرزندان از بیم فقر». ـ نابود شدن کسی که بدون فرزند بمیرد. ـ تاکید بر داشتن فرزند صالح. ـ تأکید بر اختیار همسر زایا. ـ فرزند را یکی از نعمت‌های الهی شمردن. ـ ترویج بسیار فرزنددار شدن. ـ نهی از ترک ازدواج و عدم فرزنددار شدن. ـ آموزش دعاهایی به مسلمانان برای فرزنددار شدن. و نیز نصوص دیگری که همگی بیانگر این نکته‌اند که اسلام به روشنی مسلمانان را به افزایش نفوس صالح فرا می‌خواند. در اینجا به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم: 1- محمد بن مسلم در صحیحه خود آورده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: تزوجوا فانی مکاثر بکم الأمم غداً فی القیامة؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ازدواج کنید که من در قیامت به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم.»[1] 2- جابر از امام باقر علیه السلام، نقل می‌کند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما یمنع المؤمن أن یتخذ أهلاً لعل الله یرزقه نسمة تثقل الأرض بلاإله‌إلاالله؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چه چیز مومن را از اختیار همسر باز می‌دارد، شاید خداوند نسلی به او بدهد که زمین را با کلمه «لااله‌الاالله» سنگین کند»[2] 3- از امیرمؤمنان در اصول «اربعمأة» آمده است: «تزوجوا فإن رسول الله صلی الله علیه و آله کثیراً ما کان یقول: من کان یحب أن یتبع سنتی فلیتزوج، فإن من سنتی التزویج، واطلبوا الولد فإنی أکاثر بکم الأمم غداً؛ ازدواج کنید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بسیار می‌فرمودند: هر کس می‌خواهد از سنت من پیروی کند ازدواج کند که ازدواج از سنت من است و طلب فرزند کنید، همانا من در قیامت به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم.»[3] 4- جابر بن عبدالله می‌گوید: ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که ایشان فرمودند: «إن خیر نسائکم الولود الودود العزیزة فی أهلها الذلیلة مع بعلها؛ بهترین زنان شما، زنان زایا، دوست داشتنی و عزیز در خانواده و مطیع همسرشان هستند»[4] 5- عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «جاء رجل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: یا نبی الله، إن لی ابنة عمٍ قد رضیت جمالها و حسنها و دینها، لکنها عاقر. فقال: لاتزوجها أن یوسف بن یعقوب لقی أخاه فقال: یا أخی، کیف استطعت أن تزوج النساء بعدی؟ فقال: إن أبی أمرنی فقال: إن استطعت أن تکون لک ذریة تثقل الأرض بالتسبیح فافعل. قال: وجاء رجل من الغد إلی النبی (صلی الله علیه و آله) فقال له مثل ذلک فقال (صلی الله علیه و آله) له: تزوج سوآء ولوداً فانی مکاثر بکم الأمم یوم القیامة. قال: فقلت لأبی عبدالله [الصادق] علیه السلام: ما السوآء؟ قال: القبیحة؛ مردی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: «ای پیامبر خدا، دختر عمویی دارم که از زیبایی، نیکویی و دیانتش را پسندیده‌ام ولی نازاست.» پیامبر فرمودند: با او ازدواج نکن که یوسف بن یعقوب برادرش را دید و به او گفت، چگونه توانستی بعد از من ازدواج کنی؟ برادرش جواب داد: پدرم مرا دستور به ازدواج داد و گفت: اگر می‌توانی نسلی داشته باشی که بر روی زمین تسبیح خدای را بگویند این کار را انجام بده. و نیز مردی از اهالی «غد» نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و مانند همین سخنان را گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: با «سوآء زایا ازدواج کن که من در قیامت به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم. در این هنگام من از امام صادق علیه السلام پرسیدم: سوآء چیست؟ فرمودند: زن زشت روی»[5] روشن است که ایشان صلی الله علیه و آله از ازدواج با زن نازا نهی فرمودند و به سخن یعقوب پیامبرعلیه‌السلام استناد کردند که فرمود: هر چه می‌توانید زمین را با تسبیح فرزندانتان سنگین کنید و نیز خود ایشان صلی الله علیه و آله امر به ازدواج با زن زشت‌رویِ زایا فرمودند، با اینکه از دیگر سخنان ایشان روشن می‌شود که زن زشت‌روی، مطلوب ایشان نیست مانند: «أفضل نساء امتی أصبحهن وجهاً و أقلهن مهراً؛ بهترین زنان امت من زیباروترین و کم مهریه‌ترین آنها هستند»[6] اما باید گفت منظور ایشان این است که زن زشت‌رویِ زایا بسیار مطلوب است. حتی اگر خواستید بین دو زن، زیبا و نازا و دیگری زشت‌روی و زایا، یکی را انتخاب کنید، زشت‌رویِ زایا مقدم است. از سخن یعقوب پیامبر علیه السلام نیز این چنین برداشت می‌شود که کثرت فرزندان و پرکردن زمین با تسبیح فرزندان در همه آیین‌های آسمانی مطلوب بوده است. 6- محمد بن مسلم در صحیحه خود به نقل از امام باقر علیه السلام می‌گوید: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: تزوجوا بکراً ولوداً و لاتزوجوا حسناء عاقراً فانی أباهی بکم الامم یوم القیامة؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: با زن باکرة زایا ازدواج کنید و زن زیبای نازا را رها کنید که من در قیامت به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم»[7] 7- محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أکثروا الولد أکاثر بکم الأمم غداً؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بسیار فرزند بیاورید که در قیامت به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم»[8] 8- در سنن بیهقی به نقل از ابوامامه آمده است: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: تزوجوا فانی مکاثر بکم الأمم [یوم القیامة.خ] ولاتکونوا کرهبانیة النصاری؛ پیامبر خدا صلی الله علی و آله و سلم فرمودند ازدواج کنید که من به کثرت شما [در قیامت] بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم و مانند رهبانیت مسیحیان نباشید»[9] 9- در همین کتاب آمده که عمر بن خطاب گفت: «سوگند به خدا که من خود را بر نزدیکی با زنان مجبور می‌کنم، باشد که خداوند نسلی به من عطا کند که او را تسبیح کنند»[10] 10- نیز در همین کتاب از معقل بن یسار آمده است که گفت:« مردی نزد پیامبر خدا آمد و گفت، ای پیامبر خدا، من با زنی با اصل و نسب و ثروتمند برخورد کردم که فقط نازاست. آیا با او ازدواج کنم؟» پیامبر او را از این ازدواج نهی کردند. پس از آن، مرد دیگری آمد و همین سخنان را تکرار کرد و پیامبر او را نیز نهی کردند، سپس، مرد دیگری آمد و همان سخنان را تکرار کرد، در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «تزوجوا الولود الودود، فإنی مکاثر بکم الأمم؛ با زن زایا و دوست داشتنی ازدواج کنید که من به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم»[11] حاکم در مستدرک این حدیث را با تقدیم «الودود» آورده و این حدیث را صحیح السند دانسته است. ذهبی نیز در التلخیص این حدیث را صحیح دانسته است. نسایی در سنن خود این حدیث را در باب «کراهیة تزویج العقیم» و ابوداود در سنن خود در باب «النهی عن تزویج من لم تلد من النساء» آورده است. 11- باز در این کتاب به اِسناد انس آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را امر به زنان می‌فرمودند و از ترک ازدواج و بی نسل ماندن به شدت نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «تزوجوا الودود الولود فانی مکاثر بکم الأنبیاء [الأمم، خ ل] یوم القیامة؛ با زنان دوست داشتنی و زایا ازدواج کنید که من به کثرت شما در قیامت بر پیامبران [امت‌های دیگر] مباهات می‌کنم»[12] 12- نیز در این کتاب به اسناد ابواذینه صدفی آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «خیر نسائکم الودود الولود المواتیة المواسیة اذا اتقین الله ...؛ بهترین زنان شما، زنان با محبت و زایا و یاور و همدل هستند که تقوا پیشه می‌کنند ...»[13] 13- در سنن ابن ماجه از ابوهریره نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «انکحوا فانی مکاثر بکم الأمم؛ ازدواج کنید که من به کثرت شما بر امت‌های دیگر مباهات می‌کنم»[14] البته در سند این روایت طلحه ابن عمرو مکی حضرمی آمده است که کتاب الزوائد او را به استناد اتفاق علما ضعیف دانسته است. به این مقدار از نصوص بسنده می‌کنیم گرچه نصوص بسیاری در این زمینه باقی می‌ماند. دوم- طرفداران این رأی به انگیزه‌ فطری نیز تمسک جسته‌اند که نوع بشر را از طریق تولید مثل استمرار می‌بخشد، آنها هرگونه ایستادگی در برابر این انگیزه را به معنی مخالفت با فطرت دانسته، بلکه سوء ظن به خداوند تعالی می‌شمرند که این دین را بنابر فطرت فرو فرستاده است و روزیِ انسان را به روشنی ضمانت کرده است و تاکید کرده که طبیعت به طور کامل برای تمامی نیازهای انسان کفایت می‌کند و کمبودها ناشی از ستم و کفران انسان است «وآتاکم من کلّ ما سألتموه وإن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها إنّ الإنسانَ لظلومٌ کفّارٌ؛ و از هر چه خواستید، به شما داده است؛ و اگر نعمت خداوند را بر شمارید، نمی‌توانید شمار کرد؛ بی‌گمان انسان ستمکاره‌ای بسیار ناسپاس است»[15] سوم- این دسته به فشارهای استعماری و صهیونیستی و اباحیگران نیز اشاره کرده‌اندکه محدودیت فرزنددار شدن را ترویج می‌کنند و در ورای آن میزان عددی مسلمانان را کاهش داده و باعث تضعیف قوای آنان می‌شوند. چهارم- با مناقشه در نظریه «مالتس» به رد کلیه ادله ادعا شده برای تنظیم نسل می‌پردازند ـ نظریه مالتس رشد امکانات غذایی کره زمین را بسیار کمتر از نرخ رشد جمعیت می‌داند و پس از آن تلاش می‌کنند در دلالت روایات جواز «عزل» تشکیک کنند یا آنکه آن روایات را مربوط به حالات شخصی دانسته که کاربرد عمومی ندارد. ادله طرفداران جواز تنظیم نسل طرفداران جواز تنظیم نسل به این نکات استناد می‌کنند: نخست، استناد به احادیثی که عزل را جایز می‌داند و پیشوایان مذاهب چهارگانه بر اساس آن احادیث حکم به جواز عزل با اجازه زن داده‌اند، حتی مالک و ابوحنیفه و شافعی بدون اجازه زن هم حکم به جواز عزل داده‌اند. مشهور نزد امامیه جواز عزل است. امام خمینی (ره) می‌گوید: «اشکالی در جواز عزل نیست ... در غیر همسر دائمیِ آزاد و در همسر دائمیِ آزاد با اجازه او، اما بدون اجازه او در حکم عزل دو قول است؛ قول مشهور جواز عزل با کراهت است. که اقوی همین قول است حتی بعید نیست در زن نازا و پیر و بدزبان و فحاش و زنی که کودک خود را شیر نمی‌دهد، کراهت هم نداشته باشد. همچنین دیه نطفه نیز بنابر اقوی به عهده مرد نمی‌باشد هر چند حکم به حرمت عزل در زن دائمیِ آزاد داده باشیم. البته گفته‌اند که دیه نطفه بر عهده مرد است و باید به زن بپردازد و میزان آن ده دینار است ولی این قول بسیار ضعیف است.»[16] در این موضوع روایاتی داریم که به تعدادی از آنها اشاره می‌شود: 1. صحیحه محمد بن مسلم که از امام صادق علیه السلام درباره عزل پرسید و امام پاسخ دادند: «ذاک الی الرجل یصرفه حیث شاء؛ آن در اختیار مرد است، هر جا بخواهد آن را می‌گرداند» 2. محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «لا بأس بالعزل عن المرأة الحرة ان أحب صاحبها، و إن کرهت لیس لها من الأمر شیء؛ عزل در زن آزاد اشکالی ندارد اگر شوهرش بخواهد و اگر زن ناراضی باشد هیچ اختیاری ندارد.» 3. محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) روایت می‌کند که شخصی از ایشان درباره عزل پرسید. ایشان جواب دادند: «اما الأمة فلا بأس، فأما الحرة فانی أکره ذلک، إلا أن یشترط علیها حین یتزوجها؛ در کنیز اشکالی ندارد. اما در زن آزاد من نمی‌پسندم، مگر آنکه هنگام ازدواج با او شرط کرده باشند» 4. یعقوب جعفی می‌گوید از ابوالحسن (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمود: لابأس بالعزل فی ستة وجوه: المرأة التی تیقنت انها لاتلد، والمسنة، والمرأة السلیطة، والبذیة، والمرأة التی لاترضع ولدها، والأمة؛ عزل در شش صورت اشکال ندارد: زنی که نازاست، زن پیر، زن بدزبان، زن فحاش، زنی که فرزند خود را شیر نمی‌دهد و کنیز.» 5. در صحیحین از قول جابر آمده است: «ما عزل می‌کردیم در حالی که قرآن نازل می‌شد.» دوم- استناد به اصالت الاباحه در اصل ازدواج و فرزنددار شدن به خصوص وقتی که زیانی به هر یک از دو طرف وارد نیاید و رضایت داشته باشند. سوم- استناد به ضررهای فردی و اجتماعی احتمالی که ضررهای فردی را فرد و ضررهای اجتماعی را حاکم تشخیص می‌دهد. این دسته تاکید می‌کنند که بدیهی است وقتی اسلام مسلمانان را به تکثیر نسل فرا می‌خواند، نسلی را در نظر دارد که پیامبر بتواند به آنها بر امت‌های دیگر مباهات کند و آن نسل، نسل صالح و طیّب است. پس اگر بسیار فرزنددار شدن منجر به عدم توانایی بر تربیت فرزندان شود، مطلوب اسلام نخواهد بود که شاید کم جمعیت بودن خانواده، گونه‌ای آسایش باشد. و در نهایت به آمار و ارقام کاهش و رشد امکانات فعلی در ازای رشد جمعیت اشاره می‌کنند. البته این آمار و ارقام غیر از آمار و ارقامی است که در نظریه مالتس و دیگر غربیان آمده است. رأی به تفصیل برخی به تفاوت بین حالات فردی و اجتماعی تمایل دارند با این استدلال که مباح بر دو نوع است: الف: آنچه که با اصالت الاباحه مطابقت دارد و فایده عامی برای فرد و جامعه دارد، مانند «بهره بردن از طیبات» ب: آنچه که با این اصل مطابقت ندارد؛ بلکه حکم اباحه در موارد خاص و نسبت به اشخاص معینی وارد شده است. در نوع اول حاکم می‌تواند دخالت کند و برای حفظ مصلحتی، آن را منع نماید؛ اما در نوع دوم حاکم نمی‌تواند دخالت کند. موضوع این نوشته هم در ذیل نوع دوم می‌آید و حتی از ظاهر کلام برخی علما قول به عدم وجود اصاله الاباحه استفاده می‌شود، در این صورت اصل اولی در موضوع «منع» می‌شود، مگر با دلیل مشخص این منع برداشته شود. این دسته از علما این نظر را مقتضای فکر سلیم می‌دانند[17] و مجوزی برای تنظیم نسل در حد اجتماع نمی‌دانند. نظر برگزیده ملاحظه این نکات در مسئله جواز تنظیم خانواده از راه محدودیت فرزنددار شدن، در رسیدن به رأی مناسب ما را یاری می‌دهد. نکته اول: بدون تردید ـ با توجه به نصوص زیاد و مختلف ـ شریعت اسلام، امت را به فرزنددار شدن و تکثیر نسل فرا می‌خواند. زیرا تکثیر نسل، اصل اجتماعی مسلمانان است و چنانکه در نصوص آمده است تکثیر نسل برای تقویت امت اسلامی و مباهات رسول بر دیگر امت‌ها می‌باشد و این طبیعی است؛ زیرا از امت اسلامی، رهبری تمدن بشری انتظار می‌رود. چرا که این امت بهترین امتی است که برای مردم پدید آمده است و با جمعیت اندک، نمی‌تواند وظایف خود را به انجام برساند. البته روشن است که کیفیت تکثیر نسل در روایات لحاظ شده است و همیشه متمرکز بر فرزند صالح و متقی بوده است که حامل امانت پیشینیان باشد و در پی آنان رسالت اسلامی و تلاش برای برقراری خلافت الهی را به دوش بگیرد. در این صورت است که جامعه اسلامی از تولید مثل استقبال می‌کند و نیز روشن است که اسلام در خلال این نظر، رأی خود را درباره نظریاتی مثل نظریه«مالتس» بیان می‌کند که گنجایش طبیعت را کمتر از میانگین نرخ رشد جمعیت می‌داند؛ در حالی که می‌دانیم طبیعت حاوی توانایی‌های بسیاری است که چندین برابر آنچه که امروز موجود است را شامل می‌شود، البته به شرط آنکه دو مسئله رعایت شود؛ اول، شکر نعمت‌های الهی با استفاده بهتر و بهبود روش‌های مصرف و پرهیز از اسراف و تبذیر و نیز پرهیز از صرف اموال در جنگ‌ها، اعمال مغایر انسانیت و کارهای بیهوده، دوم، عدالت در توزیع و پایبندی به حقوقی که اسلام برای انسان به عنوان یک انسان در نظر گرفته است. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «الله الذی خلق السماوات والأرض و أنزل من السماء ماءً فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم وسخّر لکم الفلک لتجری فی البحر بأمره و سخّر لکم الأنهار . و سخّر لکم الشمس و القمر دائبین و سخّر لکم اللیل و النهار . وآتاکم من کل ما سألتموه و إن تَعدّوا نعمة الله لاتحصوها إن الانسان لظلوم کفار؛ خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما، رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید و خورشید و ماه را که همواره روانند؛ و نیز شب و روز را رامِ شما کرد . و از هر چه خواستید، به شما داده است؛ و اگر نعمت خداوند را بر شمارید، نمی‌توانید شمار کرد؛ بی‌گمان انسان ستمکاره‌ای بسیار ناسپاس است»[18] پس مشکل حقیقی ستم و کفران انسان است. نکته دوم- وظیفه ما هنگام شک در یک حکم شرعی که نفی و اثباتش ممکن نباشد، چیست؟ در این گونه موارد بحث از دو طریق بررسی می‌شود: اول: اصل عملی عقلی دوم: اصل عملی شرعی در طریق اول دو مسلک وجود دارد: مسلک اول: نفی حکم تکلیفی، هنگام شک در حکم با استناد به قاعده عقلی «قبح عقاب بلابیان». مسلک دوم: مسلک حق الطاعه است، چنانکه شهید صدر گفته است، این مسلک، حق الطاعه را برای مولای حقیقی بسیار گسترده می‌داند، به گونه‌ای که شامل هر حکم تکلیفی می‌شود. حتی اگر آن حکم در حد یک احتمال باشد و اظهار می‌دارد که عقل وجدانی انسانی این گستردگی را برای مولای حقیقی می‌پذیرد. اما مسلک اول تا وقتی که دلیل قطعی بر حکم اقامه نشده باشد، تاکید بر عدم عقاب می‌کند و استدلال می‌کند مادامی که تکلیف قطعی به ما نرسیده باشد، مقتضایی برای انجام وظیفه مطابق با حکم وجود ندارد و در این صورت عقاب از نظر عقلی قبیح است. در واقع اگر ما گستره حق الطاعه را محدود می‌دانستیم به گونه‌ای که شامل تکالیف مشکوک نباشد، این سخن صحیح بود؛ اما ابتدا باید گستره حق الطاعه را مشخص کنیم که آیا شامل تکالیف احتمالی می‌شود یا نه. همچنین طرفداران مسلک اول استدلال به عرف عقلایی، جاری می‌کنند که با عدم بیان، عقاب هم نیست. ولی باید در اینجا بین مولای حقیقی و مولای عرفی تمیز داده شود. برای این مسلک ادله دیگری نیز ذکر شده است. در هر صورت اگر مسلک اول را پذیرفتیم، مقتضای اصل عقلی هنگام شک در هر حکم تکلیفی برائت عقلی از تکلیف است و اگر مسلک دوم را پذیرفتیم وظیفه ما احتیاط عقلی است. این کلام در جایی است که اصل شرعی موجود نباشد. علما گفته‌اند که در اینجا اصل شرعی موجود است که همان برائت شرعی از تکلیف هنگام شک در آن است؛ و این اصل مقدم بر اصل عقلی است. برای برائت شرعی استدلال به آیاتی از قرآن و برخی روایات کرده‌اند مانند: «لایکلف الله نفساً إلا ما آتاها؛ خداوند هیچ‌کس را جز به آنچه بدو داده است، تکلیف نمی‌کند»[19] این آیه شامل شبهات موضوعی و حکمی می‌شود. «وما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً؛ و ما تا پیامبری برنیانگیزیم، (کسی را) عذاب نمی‌کنیم»[20] کلمه «رسول» دلیل است بر فرستادن چیزی که حکم را توضیح دهد. «وما کان الله لیضلّ قوماً بعد إذ هداهم حتی یبیّن لهم ما یتقون إن الله بکل شیء علیم؛ و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی، گمراه کند مگر برای آن‌ها روشن گردانَد از چه پرهیز کنند؛ به راستی خداوند به هر چیزی داناست»[21] امام صادق علیه السلام: «کل شیء مطلق حتی یرد فیه نهی؛ هر چیزی آزاد است تا وقتی که در آن نهی وارد شود»[22] پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله: «رفع عن امتی تسعة: الخطأ، و النسیان، وما اکرهوا علیه، وما لایعلمون، وما لایطیقون، وما اضطروا الیه، والحسد، والطیرة، والتفکر فی الوسوسة فی الخلق ما لم ینطق بشفة؛ نه چیز از امت من برداشته شده است: خطا، فراموشی، آنچه که بدان مجبورشان کرده‌اند، آنچه که نمی‌دانند، آنچه که توان آن را ندارند، آنچه که بدان مجبور شده‌اند، حسادت، فال شوم زدن، و تفکر در وسوسه بین مردم تا زمانی که به زبان جاری نشده باشد»[23] ضعف سند این روایت، با شهرت و استناد علما به آن جبران می‌شود و برای توضیح بیشتر باید به کتب اصولی مراجعه شود. از این بحث نتیجه می‌گیریم، در مواردی که حکم مسئله‌ای مشکوک است، اصل عملی برائت شرعی جاری می‌شود و در نتیجه انجام آن عمل، مباح است. پس نمی‌توانیم قایل به منع شویم تا وقتی که دلیلی بر آن نداشته باشیم و موضوع ما در این بحث نیز همین است و هیچ دلیلی بر حرمت تنظیم نسل نداریم و ادله‌ای که به آن استدلال شده، نمی‌تواند این حرمت را ثابت کند. در حالی که بدون شک، حلال بودن عزل با شرایط آن، دلیل بر اباحه تنظیم نسل است و اگر این اباحه ثابت هم نشود، این مسئله مشکوک الحکم باقی می‌ماند و اصل شرعی در این گونه موارد برائت از حکم تکلیفی الزامی است تا وقتی که دلیل قطعی بر حرمت به دست ما نرسد. نکته سوم- درباره گستره ولایت حاکم شرع است. در اینجا بحث‌های مفصلی مطرح شده که ما به اختصار به مواردی از آن می‌پردازیم که به موضوع ما مربوط می‌شود. گستره ولایت چقدر است؟ آنچه از ادله شرعی درباره وظایف حاکم شرع استفاده می‌شود، این است: 1. تصرف در اموال عمومی و هدایت آن در مسیر صحیح. 2. اقامه حدود اسلامی. 3. صدور احکام در محدوده مباحات شرعی، مانند الزام به یک مباح یا تحریم آن برای تحقق یک مصلحت ضروری اجتماعی مانند: «تعیین قیمت‌ها» یا «جلوگیری از واردات». 4. یکسان سازی اجتماعی مانند: «اعلام هلال ماه» و «جهاد». 5. تشخیص موارد تداخل احکام اجتماعی. یعنی اگر یک حکم شرعی اجتماعی با حکم دیگری تداخل داشت و عمل به هر دو با هم، امکان نداشت، وظیفه حاکم، تشخیص اهم و مقدم داشتن آن بر مهم است. 6. الزام افراد به انجام دادن وظایف‌شان مطابق با امر به معروف و نهی از منکر. مجوزی برای تفاوت بین مباحات برای افراد خاص و مباحات به طور عمومی نداریم، مگر اینکه بگوییم اسلام بعضی از احکام را به طور دائمی برای افراد، مباح قرار داده است؛ مانند «ازدواج»، «طلاق»، «لذت‌جویی»، «آزادی» و دولت اسلامی نمی‌تواند این احکام را محدود کند یا برای آن شرایطی وضع کند، هر چند به اقتضای یک ضرورت عمومی باشد. با دقت در نوع اباحه «راه رفتن» و «خوردن» و اباحه «طلاق» به وجود تفاوتی بین آن‌دو پی می‌بریم از این جهت که نوع دوم که شارع آن را حلال دانسته، حلیت آن مربوط به اصل این امور است و نه مربوط به شرایط آن. در اینجا دولت اسلامی اگر مصلحت بداند، مثلا «ازدواج» را مشروط به ثبت نزد یک کاتب عادل می‌کند یا طلاق را مشروط به شرایطی قرار می‌دهدو این در جایی است که بقای این اباحه به صورت مطلق با نظام اجتماعی معارضه نداشته باشد و الا نظام اجتماعی، عقلاً و شرعاً مقدم است. در نتیجه وضع قانونی برای محدودیت در نسل، در واقع شرط و قیدی برای این حکم مباح است و بنابر آنچه در پیش گفتیم مانعی از وضع این قانون نیست. نتیجه بعد از شناخت مقدماتی که گذشت، می‌توانیم در این موضوع رأیی را بدین گونه برگزینیم: نخست- در شرایط طبیعی، اسلام فرزنددار شدن و ازدیاد تعداد مسلمانان را که به تقویت آنان می‌انجامد، بی اشکال می‌داند. دوم- هر شخصی هنگامی که نیاز به محدودیت نسل و تنظیم خانواده دارد، می‌تواند یکی از راه‌های مشروع برای این کار را مانند «عزل»، برگزیند. البته با رعایت شرایطی که فقها معتبر می‌دانند، مانند رضایت زن و شوهر و عدم زیان رساندن به زن. سوم- شایسته است دولت اسلامی قانونی برای محدودیت نسل وضع نکند؛ زیرا الف- مخالف گرایش اجتماعی اسلام است ب- تنگنایی بدون توجیه برای مسلمانان ایجاد می‌کند و عسر و حرج دارد‌ و در صورت عدم وضع این قانون، جامعه رشد می‌کند و به ظرفیت‌ها و توانایی‌های جدیدی دست می‌یابد که با آن توانایی‌ها می‌تواند وظایف اجتماعی خود را انجام بدهد، به جای آنکه به محدودیت نسل دست بزند. ج- هنگامی که دولت با بحرانی کلی مواجه شود و مصلحت جامعه تنظیم خانواده را ایجاب کند، مانعی برای وضع این قانون نیست و دولت توانایی الزام به این مباح را تا زمان مشخصی دارد. به عبارت دیگر دولت می‌تواند این حکم مباح را برای حفظ مصلحت جامعه، مشروط به شرطی کند تا بحران اجتماعی بگذرد و وضع به حالت عادی برگردد. د- دولت اسلامی ـ نه از روی ولایت ـ بلکه برای جلوگیری از زیان‌های بزرگ اجتماعی که در پی عدم محدودیت نسل حاصل می‌شود، می‌تواند اقدام به محدودیت نسل کند و این در صورتی است که حدیث «لاضرر» را شامل زیان‌های اجتماعی نیز بدانیم. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. رواه الصدوق فی الفقیه و معانی الاخبار، أخرجه عنه فی الوسائل، الباب الأول من أبواب مقدمات النکاح، (الحدیث 2)، ج 14، ص 3. [2]. رواه الصدوق فی الفقیه، أخرجه عنه فی الوسائل، الباب الاول من أبواب مقدمات النکاح، الحدیث 3، ج 14، ص 3. [3]. رواه الصدوق فی الفقیه والخصال ص 14 ـ 615 و أخرجه عنه فی الوسائل، باب الاول من أبواب مقدمات النکاح، الحدیث 6، ج 14، ص 3 ـ 4. [4]. الوسائل، الباب 6، من أبواب مقدمات النکاح، (الحدیث 2)، ج 14، ص 14. [5]. الوسائل، الباب 15، من أبواب مقدمات النکاح، الحدیث 1، ج 14، ص 33. [6]. همان، الباب 6، ص 16. [7]. همان، الباب 16، ص 33، أخرجه عن الکافی. [8]. الوسائل، الباب 1، من أبواب احکام الاولاد، الحدیث 8، ج 15، ص 96. [9]. البیهقی، کتاب النکاح، باب الرغبة فی النکاح، ج 7، ص 78. [10]. همان، ص 79. [11]. البیهقی، کتاب النکاح، باب استحباب التزوج بالودود الولود، ج 7، ص 81 ؛ المستدرک، کتاب النکاح، ص 162، ج 2 ؛ النسائی، ج 6، ص 6 ـ 65 ؛ ابوداود، ج 2 ص 297، الرقم 2050. [12]. البیهقی، کتاب النکاح، باب استحباب الزواج بالودود الولود، ج 7، ص 82. [13]. البیهقی، کتاب النکاح، باب استحباب الزواج بالودود الولود، ج 7، ص 82. [14]. سنن ابن ماجه، باب تزوج الحرائر و الولود، ج1، ص 599، الرقم 1863. [15]. ابراهیم، 34. [16]. تحریر الوسیلة، ج 2، ص 242. [17]. استاد عبدالمجید بن باکل فی بحثه، ص 10. [18]. ابراهیم، 32 ـ 34. [19]. طلاق، 7. [20]. اسراء، 15. [21]. توبه 115. [22]. جامع أحادیث الشیعة: أبواب المقدمات، الباب الثامن، الحدیث 15. [23]. همان، الحدیث 3.

تبلیغات