چکیده

طبیعی است ورود دختران به مقطع آموزش عالی و اکثریت یافتن نسبی آنان مانند بسیاری از پدیده‌های دیگر اجتماعی، خود معلول و برآمده از علل و عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگری است که توجه به این دسته از عوامل در تحلیل چیستی و چرایی این پدیده اجتماعی راهگشا خواهد بود. از سوی دیگر در مقابل این رویداد مهم موافقان و منتقدانی نیز وجود دارند که هر کدام از منظر و جایگاه متفاوتی به تحلیل، تفسیر، توجیه و بیان بایسته‌های آن می‌پردازند. در این میان می‌توان میان پدیده افزایش ورود دختران به دانشگاه‌ها و اکثریت یافتن نسبی آن‌ها نسبت به پسران با بسیاری از پدیده‌های اجتماعی دیگرتفاوت معناداری را مشاهده نمود و آن، غفلت از لزوم انجام پژوهش‌های جدی و به چالش کشیدن این پدیده اجتماعی از منظرهای متفاوت است. در این مقاله نگاهی می اندازیم به به ترکیب جنسیتی دانشگاه های ایران و تحلیل افزایش دختران در دانشگاه ها.

متن

«ترکیب جنسیتی در دانشگاه‌ها» یکی از پدیده‌های اجتماعی در سالیان اخیر و در کشور ما، اقبال و موفقیت دختران در ورود به دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی است. افزایش ورود دختران اگر چه به خودی خود قابل تأمل و مداقه می‌نماید، اکثریت یافتن دختران به نسبت پسران در ورود به مقطع تحصیلات آموزش عالی چشم‌گیرتر به نظر می‌رسد. نسبت ورود دختران به کل جمعیت دانشجویان از 28 درصد در سال 1357، به 37 درصد در سال 1374به 62 درصد و 62 درصد درسال 1381 به رسیده است. توزیع جمعیتی دو جنس در رشته‌های مختلف اگر چه کاملاً با درصد جمعیتی دو جنس نسبت به کل ورودی‌ها به دانشگاه تطبیق نمی‌کند، اما گویای افزایش تدریجی و گاه جهش‌دار نسبت جمعیتی دختران در تمامی رشته‌ها است. درسال تحصیلی 81 ، 53 درصد دانشجویان در رشته‌های علوم انسانی، 61 درصد در علوم پایه، 43 درصد در کشاورزی و دامپزشکی، 13 درصد در فنی و مهندسی، 74 درصد در پزشکی و 75 درصد در رشته هنر را دختران تشکیل می‌دادند، این در حالی است که درسال تحصیلی 82 درصد ورودی دختران در علوم انسانی 61 درصد، درعلوم پایه 63 درصد، درگروه هنر 74‌درصد اعلام شده است. طبیعی است ورود دختران به مقطع آموزش عالی و اکثریت یافتن نسبی آنان مانند بسیاری از پدیده‌های دیگر اجتماعی، خود معلول و برآمده از علل و عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگری است که توجه به این دسته از عوامل در تحلیل چیستی و چرایی این پدیده اجتماعی راهگشا خواهد بود. از سوی دیگر در مقابل این رویداد مهم موافقان و منتقدانی نیز وجود دارند که هر کدام از منظر و جایگاه متفاوتی به تحلیل، تفسیر، توجیه و بیان بایسته‌های آن می‌پردازند. در این میان می‌توان میان پدیده افزایش ورود دختران به دانشگاه‌ها و اکثریت یافتن نسبی آن‌ها نسبت به پسران با بسیاری از پدیده‌های اجتماعی دیگرتفاوت معناداری را مشاهده نمود و آن، غفلت از لزوم انجام پژوهش‌های جدی و به چالش کشیدن این پدیده اجتماعی از منظرهای متفاوت است. به عنوان مثال در سال‌های گذشته چندین پژوهش ملی و کلان درباره موضوعات و مسایلی از قبیل اشتغال زنان، لوازم و پیامدها، سن ازدواج، مشارکت سیاسی اجتماعی زنان، فرار دختران از خانه، زنان ویژه و خشونت خانگی علیه زنان که صرف نظر از رویکردها، یافته‌ها و جهت‌گیری‌ها برخی از این قبیل پژوهش‌ها، اهتمام پژوهشگران و دستگاه‌های حمایت‌گر به موضوعات مهم و تأثیر‌گذار اجتماعی به خصوص در حوزه مسایل جنسیتی قابل تقدیر است. در این میان مسئله افزایش ورود دختران و اکثریت یافتن آن‌ها در دانشگاه‌ها از وضعیت متفاوتی برخوردار است. به رغم آن که تغییرات در ترکیب جنسیتی در دانشگاه‌ها از بسیاری از پدیده‌های اجتماعی اجتماعی دیگر مشهود‌تر و ملموس‌تر است، پژوهش‌های بایسته و درخور در این موضوع با مقاومت‌های جدی روبرو می‌شود. 1) البته در برخی اخبار و گزارشات از برخی پژوهش‌ها و همایش‌ها خبر داده می‌شود که بررسی این موضوع را در دستور کار خود قرار داده‌اند. خبرگزاری ایسنا گزارش داد طرح ملی «بررسی علل افزایش قبولی دختران در کنکور سراسری با تأکید بر پیامدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن و ارائه راه‌کارهای عملی» توسط جهاد دانشگاهی علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی انجام گرفت (خبرگزاری ایسنا، 10/11/1384). همچنین مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران و اداره امور بانوان وزارت کشور در نظر دارند، همایش بررسی علل و پیامدهای «فزونی ورود دختران به دانشگاه‌ها» را برگزار کنند. برخوردهای تبلیغاتی و احساسی و تخریب منتقدان و یا پرسش‌گرانی که تلاش دارند، ابعاد متفاوت و پیامدهای این پدیده اجتماعی را رصد، تبیین و برجسته کنند، در عمل فضا را برای تضارب آراء و افکار تنگ می‌کند و البته این به معنی منتفی شدن پیامدهای احتمالی یک پدیده اجتماعی نیست. در مسئله ورود دختران به دانشگاه از سالیان گذشته شاهد حجم گسترده‌ای از تبلیغات رسانه‌ای هستیم که مسأله ورود دختران به دانشگاه را در شکل کنونی آن با آب و تاب فراوان منعکس کرده و آن را گاه یک گام موفق برای نظام و گاه به عنوان پیروزی دختران بر پسران در میدان مبارزه علم و دانش قلمداد کرده‌اند. این نوشته برآن است با طرح سئوالاتی چند در برابر پدیده اکثریت یافتن نسبی دختران در ورود به دانشگاه‌ها و مقاطع آموزش عالی، لزوم توجه مضاعف حاکمیت و دستگاه مدیریتی و تمام نخبگان، اندیشمندان و تحلیل‌گران پدیده‌های اجتماعی را به مداقه در اطراف این پدیده اجتماعی دعوت کند. آنچه در این مقام مدنظر است آن است که صرف نظر از اینکه موافق پدیده اکثریت یافتن دختران در مقطع آموزش عالی باشیم و یا مخالف آن، یک نکته را نباید از نظر دور داشت که این پدیده در کشور ما، پدیده‌ای نیست که به صورت فعال مدیریت شده باشد ( اگر چه برخی تصمیمات و سیاست‌گذاران کلان مدیریت کشور، ناخودآگاه بر این پدیده تأثیر مستقیم گذاشته است) حال در مقابل این پدیده و اقتضائات و الزامات آن، اگر توان و یا اراده مدیریت وجود نداشته باشد، پدیده‌ها و لوازم آن الزامات و اقتضائات خود را به مجموعه مدیریت کشور و بدنه عمومی اجتماع تحمیل خواهد کرد. قبل از ورود در بحث توجه به چند نکته لازم به نظرمی‌رسد: 1- در مورد پدیده افزایش ورود دختران به مقطع آموزش عالی و اکثریت یافتن آنان در دانشگاه‌ها باید از تقلیل‌گرایی در ناحیه علل و عوامل به وجود آورنده این پدیده اجتناب کرد. این پدیده مانند بسیاری (ویا تمام) پدیده‌های اجتماعی دیگر معلول سلسله علل و عوامل متفاوتی است که هر کدام به اندازه خود در تمام یا بخشی از جامعه تأثیر داشته و این پدیده را سبب شده‌اند. گو اینکه واقعیت اجتماعی ورود دختران به دانشگاه و فزونی جمعیت آن‌ها، در روابط متقابل (دیالکتیکی) با سایر پدیده‌های اجتماعی، خود علت و عامل تغییرات اجتماعی دیگر خواهد بود که تحت عنوان لوازم و اقتضائات فزونی جمعیت دختران در دانشگاه‌ها قابل توجه و تأمل است. 2- در مورد اکثر واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی کشور ما‌، آمارها، یا وجود ندارد و یا دقیق نیست و همین امر تحلیل پدیده‌های اجتماعی را با مشکلات و ابهامات فراوانی مواجه می‌کند. اگر چه می‌توان ادعا کرد که در مورد پدیده فزونی ورود دختران به دانشگاه‌ها وضعیت تا حد زیادی مطلوب‌تر است، با این حال آمارهای موجود عمدتأً ناظر به تعداد و یا درصد ورود دختران و پسران در مقطع کاردانی و کارشناسی است، از نسبت دو جنس میان فارغ التحصیلان و یا تعداد و دفعات شرکت در کنکور و ورود در مقاطع تحصیلات تکمیلی و تفکیک میان رشته‌های فنی، انسانی، تجربی و هنر و تفکیک میان دانشگاه‌های دولتی، آزاد، پیام نور، علمی کاربردی و شبانه و در نهایت در مورد نسبت جنسیتی داوطلبان آمارهای چندان روشنی وجود ندارد و یا اگر این آمارها وجود دارد در رسانه‌ها و مطبوعات چندان به آن پرداخته نمی‌شود. با توجه به نکات فوق تلاش خواهد شد برخی از ابعاد فزونی ورود دختران به دانشگاه‌و اکثریت یافتن نسبی آنان درچند بند مورد توجه قرار گیرد. 1- چیستی و ماهیت این پدیده اجتماعی: در چیستی و تحلیل این پدیده اجتماعی توجه به علل و عوامل، نقش تعیین کننده‌ای دارد ولی در این مختصر تلاش می‌شود با بررسی برخی احتمالات و دیدگاه‌های مطرح شده، گامی هر چند کوچک در مسیر تبیین و توضیح چیستی و واقعیت این پدیده اجتماعی برداشته شود. 1-1-یک احتمال قابل توجه که طرفدارانی نیز دارد، آن است که چیستی و رکن پدیده اجتماعی اکثریت یافتن ورود دختران به دانشگاه‌ها را در راستای فراگرفتن علم و دانش ارزیابی کرده و آن را از زاویه یک امر مثبت و قابل دفاع ارزیابی و حمایت کنیم. شکی نیست که فراگرفتن علم در رأس فضیلت‌های اسلامی و انسانی است. حجم وسیع آیات و روایات وارد شده در ترغیب و تشویق به دانش اندوزی و تأکید بر عدم برابری عالمان و غیر عالمان و ترجیح آموختن علم و دانش بر بسیاری از عبادات از جمله مسلمات در میان آموزه‌های اسلامی است. از سوی دیگر فراگیری علم و دانش‌برای زنان و دختران هم از عمومات و اطلاقات وارد شده در لزوم و فضیلت علم آموزی استفاده می‌شود و هم از بیانات خاصی که ناظر به تحریک و تحریص زنان بر علم آموزی است به دست می‌آید. سپس بر این اساس می‌توان مدعی شد که ورود دختران و زنان به مقاطع آموزش عالی در راستای تحقق یکی از اهداف متعالی دین مبنی بر لزوم و فضیلت علم آموزی است که باید آن را به فال نیک گرفت. به نظر می‌رسد برای تأمل و مداقه دراستدلال و ادعای فوق، نگاهی هر چند اجمالی به آموزه‌های دینی در باب علم و فضیلت آن و همچنین ماهیت تحصیلات عالی و آموزش‌های دانشگاهی ضروری باشد. از مجموع معارف و آموزه‌های اسلامی به دست می‌آید که علم، حکمت و یا دانش به خودی خود فضل و ارزش محسوب نمی‌شود و شرط اصلی در ارزشمندی علم(چه برای زنان و چه برای مردان)جهت علم است. درمجموع روایات اهل بیت (علیهم السلام) دو گونه تقسیم بندی، برجسته است، یک تقسیم بندی درناحیه متعلم و دیگری تقسیم‌بندی به اعتبار علم. در تقسیم بندی اول، علمی ارزشمند و مایه تعالی و قرب است که به قصد تقرب و بندگی خدا آموخته شود. از رسول گرامی اسلام روایت است که «هر کس دانش را برای غیر خدا بیاموزد، جایگاهش دوزخ باشد» و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که: هر که برای خدا علم بیاموزد، برای خدا به آن عمل کند و برای خدا به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان‌ها از او به بزرگی یاد شود». از این دسته از روایات و مجموعه معارف دیگر به دست می‌آید که دانش به خودی خود ارزش و فضیلت محسوب نمی‌شود مگر در صورتی‌که از باب عبودیت و با قصد قربت آموخته شود. تقسیم دیگری که در این‌باره و به اعتبار ماهیت علم در معارف اسلامی وجود دارد تقسیم علم به علم نافع(مفید) و علم غیر نافع است، از رسول خدا روایت است که می‌فرمود: «بار خدایا به تو پناه می‌برم از دانشی که سود نمی‌دهد». آیا نمی‌توان بر اساس آنچه از مجموعه معارف اسلامی به دست می‌آید، مدعی شد که علم و دانش برای هر کدام از دو جنس در صورتی‌فضیلت محسوب می‌شود که در جهت و مسیر انتظارات نظام تشریع و تکوین از هر کدام از زن و مرد باشد و با قصد تقرب و عبودیت نیز تحصیل شود. اما آنچه در باب ماهیت آموزش عالی در این مختصر می‌توان گفت آن است که نظام آموزش عالی یکی ازدستاوردهای عقلانیت مدرن است که در راستای بسط و توسعه عقلانیت ابزاری و در جهت تخصصی کردن امور ایجاد شده است. نظام آموزش عالی و تحصیلات دانشگاهی تعلیم و تعلم را به عنوان یک ارزش غیرآلی لحاظ می‌کند که غایت و هدف آن به کارگیری علم و دانش در جهت کسب ثروت و تصرف در عالم است. به یک معنا ارزشمندی نظام آموزش عالی تابعی از ارزش‌های کلان جامعه مدرن است. اگر درجامعه مدرن مشاغلی که تخصصی‌تر‌ند از ارزش مادی و اجتماعی والاتری برخوردارند، رشته و گرایش‌هایی که این تخصص‌ها را در پی دارند از ارزش و جایگاه بالاتری برخوردار شده و مطلوبیت بیشتری می‌یابند. 2- علل و عوامل در بحث از علل و عوامل، علاوه بر توجه به نکات ذکر شده در ابتدای این نوشته توجه به دو نکته قابل توجه است؛ نخست آنکه در بیان تأثیر عوامل تنها بر اصل تأثیر این عوامل تأکید می‌شود اما تعیین درصد و میزان تأثیر گذاری هر یک از این عوامل مبتنی بر انجام پژوهش‌های گسترده‌ای است که به رغم اهمیت، کمتر بدانها پرداخته می‌شود. ضیق فرصت و امکانات به معنای غفلت از بایسته‌های پژوهشی مرتبط با بحث نیست. دیگر آنکه در پدیده فزونی جمعیت دختران در دانشگاه‌ها، دو امرقابل تفکیک از یکدیگراست که هر کدام علل و عوامل مخصوص به خود را داراست. یکی اقبال دختران به دانشگاه‌ها و دیگری اکثریت یافتن دختران (و یا عدم اقبال نسبی پسران به دانشگاه و یا عدم موفقیت آنان) در پذیرش و ورود به دانشگاه است. با توجه به نکات فوق به برخی از علل و عوامل این پدیده به طور اختصار اشاره می‌شود: 1-2 گفته شد که یکی از اهداف و غایات نظام آموزش عالی، کسب مهارت و تخصص‌های ارزشمند و مورد نیاز جامعه است، به یک معنا پذیرش در یک رشته دانشگاهی به معنای جهت یافتن هویت شغلی فرد پذیرفته شده در نظام دانشگاهی محسوب می‌شود. در سالیان اخیر افزایش جهش‌مند جمعیت از یک‌سو و رشد فارغ التحصیلان مقاطع مختلف آموزش عالی، اکثریت مشاغل و فرصت‌های اقتصادی را پوشش داد به گونه‌ای که جز معدودی از رشته‌های تحصیلی که عمدتاً جدید محسوب می‌شود، در سایر رشته‌‌ها با حجم وسیعی از افرادجویای کار مواجه هستیم و بیکاری تحصیل‌کردگان و فرهیختگان به تدریج وجه غالب جمعیت بیکاران خواهد بود. در این میان شرایط دختران و پسران را نمی‌توان یکسان ارزیابی کرد. از پسران به عنوان مردان و مسئولان خانواده‌های آینده به حکم قانون و عرف انتظار می‌رود که برای تشکیل خانواده از حداقل استقلال اقتصادی برخوردار شوند، از طرف دیگر با گذشت زمان و به دلیل تغییر شرایط و هنجارها به‌ ویژه در حوزه اقتصاد، کسب حداقل‌های استقلال اقتصادی روز به روز مشکل‌تر شده و انرژی و زمان بیشتری را طلب می‌کند. درچنین فضایی اگرچه هنوز نسبت به برخی مشاغل درآمدزا و با موقعیت اشتغال مطلوب، انگیزه ورود به دانشگاه برای پسران وجود دارد و در رشته‌های فنی که از نظر بازار کار از اعتماد بیشتری برخوردار است. پذیرش و قبولی پسران به رقم14/52 درصد رسیده است. اما درمجموع همان‌گونه که در نسبت داوطلبان دختر(به عنوان مثال درصد داوطلبان دختر در کنکور در یک سیر تدریجی از 97/53 درصد در سال 78 به 87/62 درصد در سال 85 رسیده است) و پسر ملاحظه می‌شود علایق و انگیزه پسران در اصل شرکت در کنکور دانشگاه‌ها رو به کاهش است. اگر ارزش‌های جامعه مدرن را به یک اعتبار می‌توان تصرف در هستی دانست و به اعتبار دیگر مهم‌ترین ارزش جامعه کسب و انباشت سرمایه است این ارزش‌ها به طور طبیعی به رشته‌ها و گرایشات دانشگاهی نیز سرایت می‌کند. در کشور ما نیز این هم‌خوانی و هم نوایی میان حاکمیت ارزش‌های مدرنیته در جامعه با اقبال عمومی به تحصیلات دانشگاهی به وضوح دیده می‌شود. به عنوان مثال در سال‌های میانی دهه 60 و اوایل دهه به دلیل نیاز عمومی کشور به رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی، این رشته‌ها در درجه نخست از مطلوبیت بهره‌مند بودند و رشته‌های فنی و سایر رشته‌ها در اولویت‌های متأخر در نظر گرفته می‌شد. با اشباع نسبی جامعه نسبت به پزشکان عمومی و به تدریج پزشکان متخصص، اقبال عمومی جامعه و جوانان به ورود در رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی به تدریج رو به کاستی گذاشت و رشته‌های فنی و مهندسی در رتبه اول مطلوبیت قرار گرفت. در سال 1380 دختران 25 درصد دانشجویان رشته‌های فنی را شامل شده‌اند درحالی که این رقم در رشته‌های پزشکی به رقم 70 درصد می‌رسد. در یک کلام تحصیلات عالی و نهاد دانشگاه به عنوان یکی از موالید جامعه مدرن از قواعد و هنجارهای جامعه مدرن تبعیت می‌کند و صرف‌نظر از ملاحظات جنسیتی، هر گونه تغییر در الگوها و هنجارهای جامعه در باب تحصیلات دانشگاهی، به تغییر در الگوها و هنجارهای مرتبط با مدرنیته در جامعه بازگشت می‌کند. و البته این مطلب به معنای نفی خرده هویت‌هایی است که تعلیم و تعلم را فارغ از دغدغه‌های جامعه مدرن دنبال می‌کنند و نه به معنای غیر ارزشمندی نظام تعلیم و تعلم در جامعه مدرن است، بلکه تأکید آن است که اکثر و کلیت این نظام تحصیلاتی در خدمت اهداف مدرن و ارزش‌های جامعه سرمایه‌داری است. اما در این میان اشتغال به تحصیل در دانشگاه برای دختران مزیت‌هایی را به دنبال دارد، نخست آن‌که هم زمان با بالا رفتن سن ازدواج در جامعه و رسیدن میانگین سن ازدواج دختران به بالای بیست و پنج سال فاصله سن ازدواج و فارغ التحصیل شدن دختران از دانشگاه زمانی بین پنج تا هفت سال را در برمی‌گیرد. در چنین شرایطی چه از نظر خانواده‌ها و چه از منظر خود دختران تحصیلات عالی و دانشگاه وارد می‌شود، علاوه بر این که از برخی فشارهای روانی که از سوی فرهنگ‌ها و عرف‌های موجود در جامعه بر خانواده‌ها می‌کاهد، باعث موفقیت‌های اجتماعی بهتر برای دختران چه در ازدواج و چه در فرصت‌های احتمالی‌اشتغال می‌شود. مضافاً بر اینکه برای تشکیل خانواده و اقدام در ازدواج توقع استقلال اقتصادی از دختران نمی‌رود. به تعبیر دیگر فواید آموزش عالی و دانشگاه برای دختران منحصر در اشتغال و توان رقابت اقتصادی نیست، و نفس کسب مدارج علمی و مدارک تحصیلی برای آنان مطلوبیت دارد. از آنچه گذشت می‌توان یکی از عوامل فزونی یافتن جمعیت دختران در دانشگاه‌ها را کاهش انگیزه پسران برای رقابت در کنکور دانشگاه‌ها دانست. 2-2 یکی از عوامل مؤثر در فزونی جمعیت دختران بر پسران در دانشگاه‌ها را می‌توان رقابت در شرایط نامساوی دانست. یکی از موانع مهم بر سر راه پسران، ‌مسئله خدمت نظام وظیفه است. اگر چه در سال‌های گذشته و در زمان جنگ، مسئله نظام وظیفه،‌عامل انگیزشی مهمی برای پسران برای ورود به دانشگاه محسوب می‌شده است. بسیاری از پسران در طول دوران دبیرستان از تنش‌ها و اضطراب‌های روحی و روانی متفاوتی در رنجند، که یکی از علل آن دغدغه ورود در خدمت نظام وظیفه است که این عامل به تشویش و اضطراب روحی پسران در دوران تحصیل در مقطع دبیرستان دامن می‌زند. از سوی دیگر به دلیل اینکه کنکور در کشور ما به صورت رقابتی برگزار می‌شود، پسران در صورت عدم قبولی گزینه‌ای جز اعزام به خدمت سربازی ندارند. طبیعی است بعد از پایان دوره سربازی به دلیل فاصله زمانی طولانی از تحصیل و فضاهای آموزشی به ضریب موفقیت آن‌ها در آزمون کاهش چشمگیری می‌یابد. این شرایط برای دختران کاملاً منتفی و یا به تعبیری برعکس است. بسیاری از دختران پذیرفته شده در دانشگاه‌ها، سابقه شرکت بیش از یک بار در آزمون سراسری را در کارنامه خود دارند. دختران در صورت عدم قبولی در آزمون سراسری چاره‌ای جز اندیشیدن به شرکت دوباره در آزمون ندارند، زیرا همچنان که گفته شد آینده بسیاری از دختران در صورت ازدواج نکردن به قبولی در آزمون دانشگا‌ه‌ها و کسب مدارج آموزش‌عالی بستگی دارد. این درحالی است که پسران علاوه بر اینکه به گزینه‌‌های دیگری جز ورود در دانشگاه‌ها می‌اندیشند، با ملاحظه توقعات روز افزون جامعه و خانواده از آنان، در پی از دست ندادن فرصت‌‌ها و پاسخ‌گویی به نیازها و خواسته‌های خود هستند و انگیزه ورود آنها به دانشگاه‌ها به تدریج در حال کم‌رنگ شدن است. 3-2 یکی از عوامل فزونی ورود دختران به دانشگاه‌ها، تغییر در الگوهای حاکم بر بازار کار است. گسترش تکنولوژی اطلاعات و افزایش ارزشمندی مبادله اطلاعات به عنوان عمل مهم در فرآیند تولید ثروت محسوب می‌شود. کاستلز در اثر مفصل و ارزشمند خود در تحلیل عصر اطلاعات به سه عامل مهم در جذب و استخدام زنان در نظام اشتغال جدید اشاره می‌کند، نخست امکان پرداخت مزد کمتر به زنان در مقایسه با مردان و دیگری انعطاف‌پذیری زنان در مقام نیروی کار و در نهایت «دلیل عمده استخدام زنان عبارتست از مهارت‌های ارتباطی آنان که در اقتصاد اطلاعاتی روز به روز مهم‌تر می‌شود، و این جایی است که مدیریت منابع مادی در مقایسه با مدیریت منابع انسانی در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد. به این معنا تقسیم جنسیتی کار بین کار سنتی مردان در تولید وکار سنتی زنان در خانه‌داری و معاشرت اجتماعی در چارچوب پدر سالاری، گسترش یافته است. از قضای روزگار چنین شده است که اقتصاد جدید به طور فزاینده‌ای نیازمند مهارت‌هایی است که قبلاً محدود به قلمرو خصوصی کار ارتباطی بوده‌اند و اینک در صف مقدم مدیریت و پردازش اطلاعات و انسان‌ها قرار گرفته‌اند. بر این اساس زنان در مشاغل چند مهارتی که نیازمند خلاقیت وتحصیلات است گمارده می‌شوند.» در واقع بخشی از عوامل تأثیرگذار در ورود دختران به دانشگاه‌ها را باید در نیاز بازار به توانایی‌ها و ویژگی‌های زنان دانست، که تجلی اصلی‌ آن کنش ارتباطی بالای زنان و دختران در مقایسه با مردان است. الگوی اقتصاد جدید انعطاف در تغییر مأموریت‌ها، توانایی در انجام کارهای متفاوت و قابلیت بالای دریافت و مبادله اطلاعات را طلب می‌کند که این ویژگی‌ها در زنان بیش از مردان یافت می‌شود. طبیعی است وقتی بازار کار به نیروی تحصیل کرده زنان نیازمند است، این نیاز برای گروهی از زنان دغدغه و انگیزه ورود به دانشگاه‌ها را فراهم می‌کند. 4-2 کاهش امنیت، کارآمدی و اقتدار نهاد خانواده را می‌توان عامل دیگری در توجیه علت اقبال دختران به دانشگاه‌ها و فزونی جمعیت آنان در مقایسه با پسران دانست. در گذشته خانواده مهم‌ترین پایگاه اجتماعی تلقی می‌شده که زنان هویت فردی و جمعی خود را در پیوند با این پایگاه اجتماعی جستجو می‌کردند. خوشبختی و سعادت زن ایرانی مانند بسیاری از زنان جوامع دیگر در گرو بهره‌مندی از خانواده‌ای کارآمد و پویا، استوار و سعادت‌مند تلقی می‌شد و البته مفهوم خوش‌بختی و سعادت از معنایی کاملاً عرفی و ساده برخوردار بود که بر اساس آن محبت و صمیمیت و ارتباط عاطفی میان اعضاء و همکاری و درک متقابل اعضای خانواده مهم‌ترین ملاک‌های تحقق سعادت و خوش‌بختی خانواده تلقی می‌شده. تزلزل ارکان خانواده در مقیاس جهانی آن و تغییرات فاحش در الگوی خانواده ایرانی از نظر روابط میان اعضاء(خصوصاً زوجین) و پایداری خانواده‌ها، نگرانی‌های عمده‌ای را در سطح نخبگان و عموم آحاد جامعه ایجاد کرده است. این نگرانی‌ها را در برخی خرده‌فرهنگ‌ها که به تدریج در ازدواج‌از سوی دختران و خانواده‌های آنان، مهریه‌های سنگین و غیر متعارف و افزایش شروط ضمن عقد ازدواج بخشی از این خرده‌فرهنگ‌ها است که نمایان‌گر نگرانی دختران و خانواده‌های آنان از خانواده و آینده آن در مقیاس خرد است. بالا رفتن آمار طلاق (که خود معلول علل و عوامل بی‌شماری است.) اعتیاد، مشکلات اقتصادی، رواج بی‌بند و باری اخلاقی در میان گروهی از افراد جامعه، آمادگی دختران را برای اداره یک زندگی مستقل و یا مشارکت در اداره آن را، از منظر ایشان ضروری می‌سارد. به طور طبیعی یکی از عواملی که به اقتدار نسبی دختران در اداره یک زندگی کمک می‌کند_ یا لااقل این‌گونه تصور می‌شود_ اشتغال و کسب درآمد مالی است. در شرایط کنونی جامعه ما، به دلیل مشکلات موجود در فضای اقتصاد آزاد، مطمئن‌ترین راه اشتغال زنان در مقیاس وسیعی، اشتغال بر اساس تحصیلات دانشگاهی و آموزش عالی محسوب می‌شود. به عبارت دیگر دانشگاه علاوه بر این که فرصت‌های ازدواج مناسب‌تر را برای دختران فراهم می‌کند. سوپاپ اطمینانی است برای زندگی بهتر برای دوران پس از ازدواج. 5-2 یکی از عوامل فزونی و افزایش جمعیت دختران در دانشگاه‌ها فقدان مدیریت و مهندسی فرهنگی اجتماعی در بدنه حاکمیت است. در سال‌های پس از انقلاب و به خصوص سال‌های پس از جنگ تحمیلی و دوران سازندگی دولت‌ها در تمرکز بر موضوعات در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی،‌اقتصادی و فرهنگی دچار افراط و تفریط شده‌اند، در دوره‌ای تأکید بسیاری بر حوزه اقتصاد و فراموش کردن سایر عرصه‌ها،‌پیامدهای خاص خود را به دنبال داشت. در دوره‌ای دیگر تأکید بر سیاست و آزادی مطبوعات، پیامدهایی دیگر را رقم زد. عرصه آموزش عالی اما در این میان داستانی متفاوت دارد. تقریباً در بیست سال گذشته سیاست‌های دولت‌ها بر تمرکز برحوزه آموزش عالی بوده است. افزایش دانشگاه‌ها، افزایش پذیرش دانشجویان، تکثیر نامتوازن رشته‌های تحصیلی بدون توجه به نیازهای اجتماعی و تأسیس نهادهای موازی آموزش عالی، بخشی از اقدامات دولت‌ها در تمرکز برحوزه آموزش عالی محسوب می‌شود. شاید بتوان در توجیه این قبیل اقدامات دولت‌ها به ناکارآمدی آنها از طراحی‌های بدیل و پاسخ‌گویی به نیاز نسل جوان اشاره کرد. شاید بتوان گفت دولت‌ها در رویکردشان مبنی بر تمرکز بر حوزه آموزش عالی نوعی سیاست وقت‌کشی، استخوان لای زخم گذاشتن و سرگرم کردن جوانان را پیش گرفته‌اند. البته رویکرد دولت‌ها از یک سو تحت تأثیر برنامه‌های توسعه قرار دارد که یکی از شاخص‌های مهم آن آموزش در معنای عام و آموزش دختران و تحصیلات دانشگاهی آنان در معنای خاص آن است. از سوی دیگر فشارها و سیاست‌های بین‌المللی و سازمان‌های وابسته از قبیل سازمان ملل متحد و سازمان یونسکو، و گزارش خواهی و رصد این قبیل نهادها در ایجاد وضع موجود بی‌تأثیر نبوده است. 2-6 یکی از عوامل مهم اقبال دختران به دانشگاه‌ها تحقیر کارویژه‌ها و نقش‌های جنسیتی زنان در حوزه‌های مختلف فردی و اجتماعی است. حاکمیت ارزش‌های مادی و دنیوی که معلول حاکمیت تفکر و تمدن مدرنیته است، ارزش‌های معنوی و غیرمادی دیگر فرهنگ‌ها و مکاتب را تحت الشعاع قرار داده است. اگر چه تفکر و فلسفه مدرنیته شعار مبارزه با تبعیض جنسی را سرمی‌دهد اما در اصل در پی حاکمیت ارزش‌های سرمایه‌داری است که اصولاً هویت‌های متکثر جنسی را برنمی‌تابد. خانواده و تفکیک نقش‌های جنسیتی در آن عملاً استیلا طلبی افسارگسیخته سرمایه‌داری را به چالش می‌کشد. بر این اساس تضعیف نهاد خانوده و تحقیر نقش‌های متفاوت میان زن و مرد در قالب ارزش‌های فمینیستی توسط فرهنگ و تمدن غربی پی‌گیری شد. تاثیرات و بروزات اجتماعی حاکمیت تفکر سرمایه‌داری در کشور ما اگر چه در ظاهر به نفع قداست و جایگاه خانواده منجر شده است اما تأثیرات غیر مستقیم آن باعث گردیده است که زنان و دختران با اهمیت دادن و ترجیح نقش‌های غیر جنسیتی (و در واقع در بسیاری از موارد نقش‌های مردانه) بر نقش‌ها و کارویژه‌های جنسیتی و زنانه به دنبال حضور و نقش آفرینی در عرصه‌هایی باشند که عمدتاً ارزش‌ها و هنجارهای جامعه مدرن و نظام سرمایه‌داری را تداعی می‌کند. البته در تحقیر نقش‌ها و کارویژه‌های زنان، تبلیغات رسانه‌ها و الگو پردازی‌های جهت‌دار آنها بی‌تاثیر نبوده است. در اکثر شخصیت پردازی‌های فیلم (سریال‌های تلویزیون در سال‌های گذشته، ازدواج در سنین بالا و بعد از تحصیلات دانشگاهی، مورد ترویج و تبلیغ قرار گرفته و عملاً نقش‌ها و قلمروهای دیگر حذف، ترد و یا نادیده گرفته شده‌اند. 3- پیامدها و آثار درباره پیامدها و آثار ورود دختران به دانشگاه‌ها، سخن گفتن و ارایه تحلیل به یک اعتبار مشکل می‌نماید، زیرا از یک سو این واقعیت اجتماعی، یک واقعیت نو ظهور و در حال تکوین است و بسیاری از پیامدها و دستاودهای آن هنوز به مرحله عینیت و تحقق خارجی نرسیده است. پیش‌بینی‌های احتمالی در حد حدس و گمان باقی می‌ماند. از سوی دیگر برخوردهای شعاری و تبلیغاتی جرأت و جسارت را از محققان و پژوهشگرانی که درصدد بررسی ابعاد و پیامدهای این پدیده اجتماعی هستند سلب می‌کند و همین امر سبب شده است که تحقیقات چندان قابل توجهی در اطراف این مسأله صورت نگیرد و بسیاری از واقعیت‌های این پدیده اجتماعی همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی بماند. اما با این وجود، می‌توان با تجمیع شواهد و قراین و تأملات درباره تأثیرات این پدیده اجتماعی در سایر نقاط جهان و تأمل درباره خاستگاه‌ها و اطراف این واقعیت اجتماعی بخشی از پیامدها و دستاوردهای آن سخن گفت. در یک تقسیم بندی سنتی، شیوه بر آن است که ابتدا آثار مثبت و (دستاوردها) و سپس آثار منفی(پیامدها) به بحث گذاشته می‌شود. در این نوشته از این الگو پیروی نمی‌شود و تلاش می‌شود دستاوردها و پیامدها به ترتیب اولویت بیان شوند: 1-3 از جمله مهم‌ترین پیامدهای تمرکز بر آموزش عالی به معنای عام آن، ناسازگاری الگوها و ساختارهای اجتماعی است. در مهندسی ساختارهای جامعه یکی از دغدغه‌های اصلی توجه به اهداف نظام کلان اجتماعی، ارزش‌های حاکم و مبانی و اصول جهت دهنده به نظام است. ورود بی‌رویه جوانان اعم از پسر و دختر به مقطع آموزش عالی و تحصیلات تکمیلی، بدون توجه به زیر ساخت‌های لازم و نیازهای اجتماعی، ‌الگویی مخدوش، تقلیل‌گرایانه و نامتوازن از جامعه را ترسیم خواهد کرد، ‌که عدم مدیریت آن، باعث خواهد شد، جامعه در دراز مدت به تبعات آن تن دردهد. متورم شدن دستگاه آموزش عالی، ‌که اصولاً نهادی است هزینه‌بر و غیر مولد، به تدریج معضلات جدی اقتصادی و فرهنگی را برای جامعه ایجاد خواهد کرد. امروزه در کشورهای غربی برای رسیدن به الگویی از آموزش عالی که هم کارآمدی دانشگا‌ها را تأمین کند و هم از بار هزینه‌ها بکاهد، چالش‌های بسیاری وجود دارد. طبیعی است اتکا به اقتصاد نفتی باعث تأخیر در عطف توجه به این معضل اجتماعی شده است. درحالی که نظام دانشگاهی در کشورهای غربی به دلیل پیوند با صنعت و اقتصاد، ‌به لحاظ هزینه‌ای وضعیت فوق‌العاده متفاوتی با کشور ما دارند و زیرساخت‌های اقتصادی در کشور ما با کشورهای مورد اشاره تفاوت بسیاری دارد، درصد ورود هجده سالگان ما به دانشگاه‌ها نسبت به بسیاری از این کشورها یا بیشتر است و یا لااقل برابری می‌کند. 2-3 گفته شد یکی از علل و عوامل عمده انگیزشی در ورود دختران به دانشگاه‌ها، کسب هویت اجتماعی است، دختران به وسیله آموزش عالی (و عمدتاً مدرک حاصل از آن) به تثبیت موقعیت اجتماعی خود در مواجهه با اطرافیان می‌پردازند. به دلایل مختلف بسیاری از دختران به رغم این‌که احتمال عدم دست‌یابی به فرصت‌های شغلی مناسب را در نظر دارند، اقدام به تحصیل در دانشگاه‌ها و مقاطع آموزش عالی می‌کنند. این در حالی است که بسیاری از این رشته‌ها صرف نظر از فرصت‌های شغلی ممکن هیچ تناسبی با نیازهای شخصی و صنفی دختران پیدا نمی‌کند. بر این اساس و به دلیل وجود جو کاذب لزوم ورود تمام دختران به دانشگاه و مقاطع تحصیلی، هزینه‌های سنگین ملی و سرمایه عمر و جوانی تعداد زیادی از دختران به هدر می‌رود که مدیریت و پیشگیری از آن، بایسته به نظر می‌رسد. 3-3 اگر چه یافتن تخصص و فرصت‌های شغلی اولویت اول دختران در ورود به دانشگاه‌ها محسوب نمی‌شود ولی به تدریج این وضعیت تغییر خواهد کرد و دختران و خانواده‌های‌آنان، به تدریج اشتغال و درآمد اقتصادی متکی بر تحصیلات و تخصص را وجهه همت خود خواهند کرد. این در حالی است که با توجه به رشته‌هایی که عمدتاً دختران در آن به تحصیل می‌پردازند، انتظار منطقی آن است که عمده نیروی متخصص جامعه زنان و دختران توسط دولت جذب و استخدام شوند که از هم‌اکنون محدودیت‌های چنین اشتغالی هویدا است. این پدیده خود تبعات متعددی را به دنبال دارد: 1-3- طبیعی است بخشی از دختران و زنانی که بخشی از بهترین سنین عمر را صرف تحصیلات با هدف اشتغال نموده‌اند، در صورت عدم دستیابی به فرصت‌های شغلی مناسب دچار آسیب‌های روحی و افسردگی می‌شوند. 2-3- بخشی از زنان تحصیل‌کرده در قالب گروه‌های فشار به صورت سازماندهی شده به بیان مطالبات خود خواهند پرداخت و به دلیل ناکارآمدی سیستم از پاسخگویی به مطالبات آنان، تنش و اصطکاک دایمی میان این گروه و حاکمیت قابل پیش‌بینی است. 4-3 بالا رفتن سن ازدواج و به تبع آن کاهش نرخ باروری یکی از پیامدهای قهری و طبیعی ورود دختران به دانشگاه‌هاست. اگر چه در دوره‌ای ورود دختران به دانشگاه‌ها خود معلول بالا رفتن سن اقدام به ازدواج پسران به دلیل اشتغال به تحصیل و انجام خدمت سربازی، است. بر اساس پژوهش‌های صورت گرفته در تمامی سال‌های سرشماری سن ازدواج زنان تحصیل‌کرده با زنان غیر تحصیل‌کرده تفاوت چشمگیری دارد و میانگین تفاوت سن ازدواج در گروه نزدیک به پنج سال است. در مجموع فرآیند افزایش سن رشد دختران به گونه‌ای است که با توجه به الگوی ازدواج ایرانی- با روند افزایش سن ازدواج پسران سن ازدواج زنان ایرانی طی 36 سال گذشته با تحول چشمگیری مواجه بوده و از رقم 4/18 سال در سال 1345 به 2/23 سال درسال 1381 رسیده است در صورتی‌که سن متوسط ازدواج مردان فقط 9/0 سال افزایش یافته است. طبیعی است درشرایط موجود، حداقل در دهه هشتاد به دلیل وجود الگوی ناهمسان همسری در سن ازدواج، و ترجیح پسران به ازدواج با دخترانی که فاصله سنی قابل قبولی با یکدیگر دارند،‌بخشی از دختران به‌ ویژه دختران تحصیل‌کرده فرصت ازدواج را از دست بدهند که این امر خود تبعات اجتماعی و اخلاق قابل توجهی در پی خواهد داشت. 5-3 تغییر در ملاک‌های انتخاب همسر یکی ازپیامدهای اکثریت یافتن دختران در دانشگاه‌ها قلمداد می‌شود. طبیعی است با اکثریت یافتن دختران تحصیل‌کرده در مقابل و اینکه بسیاری از پسران ترجیحات دیگری ازجمله زیبایی و تفاوت سنی را در انتخاب همسر در نظر می‌گیرند. ملاک‌های هنجاری جامعه درخصوص انتخاب همسر تغییر خواهد کرد(همچنان که درخصوص تفاوت‌سنی نیز چنین است) و شاهد تشکیل خانواده‌هایی خواهیم بود که میزان تحصیلات زنان از مردان بیشتر است که بدیهی است این امر در بسیاری موارد ایجاد تنش و تغییر در الگوهای روابط همسران منجر خواهد شد. 6-3 تغییر در الگوهای اشتغال هر یک از دو جنس از جمله پیامدهایی است که به صورت مطالعات تطبیقی در بسیاری از کشورهای دیگر قابل ردگیری است. به رغم وجود موانع بسیار در مسیر اشتغال زنان، روند جهش دار تحصیلات عالی دختران بخش مهمی از فضاهای اقتصادی را به زنان اختصاص خواهد داد. اشتغال زنان در مشاغل دفتری وخدمات اجتماعی به تدریج افزایش خواهد یافت. و به تدریج در مشاغل فوقانی مانند دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی و بدنه رسانه‌ها به کار گرفته خواهندشد. طبیعی است در مقابل مردان عرصه‌هایی را برای اشتغال برخواهند گزید. که سودآوری اقتصادی، و ریسک پذیری و امکان رقابت در آن جدی‌تر باشد. 7-3 تغییر در ساختارخانواده‌ها و الگوی تقسیم کار خانگی و الگوهای تربیتی در درون خانواده، بخش دیگری از پیامدهای فزونی دختران در دانشگاه‌‌ها است. طبیعی است وقتی زن تحصیل‌کرده در جامعه اکثریت یافتند و گروه قابل توجهی از آنان نیز به واسطه برخورداری از درآمد و استقلال اقتصادی قدرت مضاعفی یافتند، ساختار اقتدار در خانواده هسته‌ای تغییر خواهد کرد. به نظر می‌رسد هم زمان با افزایش اقتدار زنان در خانواده و کاهش تعهد و مدیریت مردان و کارآمدی و نقش خانواده و تضعیف الگوی رایج تقسیم کار خانگی در خانواده هسته‌ای، اساس خانواده در معرض تغییر قرار خواهد گرفت، نهایت اینکه به تعبیر توجیه‌گرانه کاستلز: «این ضرورتاً به معنای پایان خانواده نیست، زیرا نظم و سنت‌های دیگری برای خانواده آزمایش می‌شود. طبیعی است، بحران‌های ناشی از ازدواج و طلاق، دشواری تطبیق ازدواج، کار و زندگی، کاهش نرخ باروری و پیرشدن جمعیت، همه دست به دست یکدیگر داده و الگوی خانواده هسته‌ای را که حداقل خانواده به جا مانده از این نهاد دیر پاست، در معرض تغییر قرار می‌گیرد.» 4- بایسته‌ها 1-4 طبیعی است وقتی می‌توان درباره وظایف حکومت، سیاست گذاران، برنامه‌ریزان اجتماعی و مدیران در قبال یک پدیده اجتماعی سخن گفت که پژوهش‌های نظری و تحقیقات میدانی متناسب با آن به حد کافی صورت گرفته باشد. اهتمام عمومی نخبگان، محققان، مدیران و عموم جامعه به بررسی، پژوهش وتأمل در اطراف این پدیده اجتماعی را می‌توان به عنوان مهم‌ترین ضرورت و وظیفه عمومی در قبال این پدیده دانست. به نظر می‌رسد سئوالات زیر بخشی –ونه تمام– از سئوالات قابل توجه درباب اکثریت یافتن دختران در دانشگاه‌هاست: 1- آیا نظام آموزش مدرن وتحصیلات دانشگاهی تنها نظام ممکن وقابل دفاع درمسیر علم آموزی است؟ 2- آیا نظام آموزش عالی موجود را می‌توان از مصادیق ارزشمندی فراگیری علم و دانش در ادیان الهی و از جمله اسلامی تلقی کرد؟ 3- آیا ساختار آموزش عالی موجود در کشور ما با سایر ساختارهای موجود از قبیل ساختار اقتصاد، سیاست و آموزه‌های دینی تناسب و سازگاری دارد؟ 4- چه عواملی فزونی دختران و اکثریت یافتن آنها را دردانشگاه‌ها سبب شده و یا آن را تشدید می‌کند؟ 5- چه عواملی بی انگیزگی و کاهش اقبال پسران به دانشگاه‌ها در مقایسه با دختران سبب گردیده است؟ 6- لوازم حضور و اکثریت یافتن دختران در دانشگاه‌ها چیست؟ 7- پیامدهای تحقق نیافتن لوازم حضور دختران در دانشگاه‌ها چیست؟ 8- پیامدهای اکثریت یافتن دختران در دانشگاه‌ها در ساختار خانواده و تاثیر آن بر الگوی تربیتی فرزندان چیست؟ 9- پیش بینی درباره کیفیت ورود دختران به دانشگاه‌ها در سال‌های آتی چیست؟ آیا وضعیت به همین شیوه ادامه پیدا می‌کند و یا حرکت جهش‌دار ورود دختران به دانشگاه‌ها در سال‌های آینده به تدریج تعدیل شده و به ثبات نسبی خواهد رسید؟ 10- آیا می‌توان به لحاظ محتوا نوعی تفکیک علمی و درسی واحد آموزشی ارائه شده به دو جنس پیشنهاد کرد (حداقل در برخی موارد) 11- اگر دیدگاه برخی فمینیست‌ها در باب تاثیر جنسیت در فرایند تولید علم و نظریه پردازی را بپذیریم، آیا می‌توان غلبه نوعی گفتمان علمی سزاوار با جنسیت مونث را در فرایند علم آموزی پیش‌بینی کرد؟ 12- مطالعات تطبیقی از ورود دختران به دانشگاه‌ها در سایر کشورها چه تفاوت‌ها یا مشابهت‌هایی با کشور ما دارد 13- اکثریت یافتن دختران در دانشگاه‌ها چه تغییراتی را در الگوی جنسیتی اشتغال رقم خواهد زد و پیامدهای آن چیست؟ 14- ورود دختران به دانشگاه‌ها و اکثریت یافتن نسبی آنها چه تاثیری را در الگوهای اخلاقی و هنجارهای عمومی و اجتماعی برجای خواهد گذاشت؟ 15- برای کاهش تاثیرات منفی که احتمالا از ورود دختران به دانشگاه‌ها ایجاد میشود، چه تمهیدات کوتاه مدت و دراز مدت لازم است؟ 16- اصول و راهبردهای اساسی به ارزش‌ها و مبانی دینی و ملی در حوزه جنسیت و خانواده چیست؟ 17- دستاوردهای مثبت و قابل دفاع ورود دختران به دانشگاه‌ها در مقیاس کنونی چیست؟ 2-4 چه موافق حضور حداکثری دختران در دانشگاه‌ها باشیم و چه در مقابل این پدیده اجتماعی دیدگاه‌های انتقادی داشته باشیم، از یک نکته نمی‌توان اغماض کرد که زیر ساخت‌های اجتماعی– اقتصادی جامعه ما – و شاید هیچ جامعه دیگری– آمادگی پاسخ گویی به این حد از حضور دختران در دانشگاه‌ها نیست. ترسیم فضاها و موقعیت‌های دیگری غیر از دانشگاه‌ها برای حضور و نقش آفرینی جوانان – اعم از پسر ودختر– ضروری می‌نماید. توجه به عرصه‌های دیگری از میدان‌های حضور اجتماعی و اقتصادی بر اساس امکانات، قابلیت‌ها و واقعیت‌های بومی جامعه ایرانی می‌تواند، بخشی از بحران و پیامد‌های انفجار جمعیت در دانشگاهیان و فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را جبران و از بروز آن جلوگیری کند. البته توجه به ویژگی‌ها وتفاوت‌های دو جنس در طراحی قلمروهای جدید برای فعالت‌های اقتصادی– اجتماعی بسیار راه‌گشا خواهد بود. توجه به امور هنری، صنایع دستی، مهارت‌های مربوط به خانه و خانواده، نقش آفرینی در فعالیت‌هایی که به لحاظ کیفیت و نحوه حضور در محل کار انعطاف دارد و مواردی از این دست، از یک سو با ویژگی‌ها و ظرافت طبیعی و روحی زنان سازگار است و از سوی دیگر به تحکیم ارزش‌ها و هنجارهای جامعه و فرهنگ ایرانی و در رأس آنها خانواده منجر می‌شود، مضافاً اینکه این گونه فعالیت‌ها و توانمندی‌ها، هم به صورت مستقیم ارزش افزوده اقتصادی دارد و هم به صورت غیر مستقیم و از طریق صرفه جویی در سبد هزینه‌های شخصی و خانوادگی. 3-4 نظام آموزشی در جامعه با چالشی مهم درتأثیر یا عدم تأثیر جنسیت در محتوای آموزشی مواجه است. این ایده که نظام آموزشی در مقابل دو جنس و تفاوت‌های طبیعی آنها نباید بی‌تفاوت باشد، از دیرباز مطرح بوده و طرفدارانی نیز داشته است. اگرچه به تدریج و به مدد شعارها و اقدامات فمینیستی این ایده به عنوان یکی از مصادیق و عوامل تبعیض جنسیتی مورد طرد و انکار قرار گرفت و نشانه‌هایی مبنی بر بازسازی و احیای این ایده مشاهده می‌شود. صرف نظر از اینکه نظام آموزشی ما، چه در حوزه آموزش و پرورش و چه درحوزه آموزش عالی، باید موضع عقلانی و شفاف در برابر رابطه جنسیت و آموزش اتخاذ کند، ایده توجه به تفکیک محتوای آموزشی بر اساس جنسیت در کوتاه مدت قابل دفاع و توجیه است. اگرچه می‌توان از استمرار این ایده در دراز مدت به عنوان اصل حاکم بر نظام آموزشی لااقل در برخی مواد درسی و سرفصل‌های آموزشی دفاع کرد. 4-4 پیشگیری از دامن زدن به تب ورود به دانشگاه‌ها از سوی حاکمیت و رسانه‌ها. گفته شد که یکی از عوامل دامن زدن به ورود بی‌رویه جوانان، اعم از دختر و پسر به دانشگاه‌ها تبلیغات منسجم و یک سویه حاکمیت و رسانه‌ها به ویژه صدا و سیما به این امر است. بدیهی است توصیه به ادامه چنین رویه‌ای از سوی نهادهای تبلیغی و از جمله صدا و سیما در صورتی ممکن است که عقلانیت و ارزشمندی الگوی موجود حضور جوانان و به خصوص دختران به اثبات رسیده باشد (که به نظر نمی‌رسد دست‌اندرکاران نظام تبلیغاتی-رسانه‌ای چنین ادعایی داشته باشند) از طرفی دیگر قدر مسلم آن است که صرف نظر از عقلانیت مورد مناقشه و مورد بحث و اشاره شده جامعه کنونی ما توان پاسخگویی به تمام مطالبات وارد شوندگان به نظام آموزش عالی وجود ندارد. در چنین فضایی تبلیغات بی‌رویه و دامن زدن به تب ورود به دانشگاه‌ها درحکم هیزم گذاشتن برآتش بحران‌ها و پیامدهای پدیده مورد بحث است. پرهیز از تحقیر و کم ارزش جلوه دادن عرصه‌های فعالیت اجتماعی و اقتصادی دیگر، نگاه اقتصادی و واقع‌گرا به ورود جوانان به دانشگاه‌ها، پیشنهاد و ارائه الگوهای مطلوب و موفق ازحیات اجتماعی– اقتصادی از مسیرهایی غیر از ورود به سیستم آموزش عالی از جمله بایسته‌های اساسی حاکمیت و رسانه‌ها به خصوص صدا وسیما در قبال پدیده ورود جوانان اعم از دختر و پسر به دانشگاه‌ها است. در شرایط کنونی به دلیل آنکه لوازم و اقتضائات تحصیلات دانشگاهی در حوزه اشتغال و اقتصاد برای جوانان و به خصوص دختران فراهم نیست از یک سو شاهد به هدر رفتن سرمایه‌های ملی و فردی و در رأس آن سرمایه عمر جوانان هستیم و از سوی دیگر شاهد خواهیم بود احساس غبن و ضرر از ورود به سیستم آموزش عالی برای بسیاری از فارغ التحصیلان باعث بروز فشارها و نارضایتی‌های روحی و روانی از یک سو و افزایش مطالبات اجتماعی و سیاسی ازسوی دیگر می‌شود. توجه به توانمندی‌ها و مهارت‌های لازم برای هر یک از دو جنس در حوزه حیات فردی و اجتماعی، بخشی از این بحران‌ها و پیامدها را تعدیل می‌نماید و استفاده بهینه از امکانات و منابع را در پی خواهد داشت. 4-5 نظام آموزشی مدرن اگرچه لوازم، اهداف و غایات مخصوص به خود را دارد که جزو لاینفک این نظام محسوب می‌شود، اما برخی از عناصر و اجزاء این نظام قابل تعدیل و جایگزینی است. توجه به ارزش‌ها و هنجارهای دینی-اخلاقی در محیط‌های آموزشی، خوابگاه‌ها و کاهش سطح مهاجرت برای تحصیل می‌تواند به تعدیل برخی از پیامدهای منفی ورود دختران به دانشگاه‌ها منجر شود. 4-6 در خاتمه به نظر می‌رسد یکی از عوامل اقبال جوانان به طور عام به دانشگاه‌ها، کاهش سطح علمی-آموزش دانشگاه‌هاست. برداشت عمومی جامعه به خصوص جوانان مبنی بر اینکه ورود به دانشگاه در اغلب موارد با فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه ملازم است و باعث می‌شود در بسیاری از موارد که ذوق و انگیزه و یا استعداد و توانایی ورود جدی به دانشگاه را ندارند، در این عرصه ورود پیدا کنند. رعایت استانداردهای آموزش عالی در طول دوران دانشجویی و تغییر باورهای عمومی موجود درباره ورود به دانشگاه، به کاهش تب ورود به دانشگاه در دراز مدت خواهد انجامید. پی‌نوشت: 1- وضعیت زنان درآموزش عالی کشور، خبرنامه زنان، ش 43، خرداد 83، صفحه 16. 2- گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشرنی، چاپ هفدهم، 1385، صفحه 464. 2- گیدنز، آمار ورودی‌های دانشگاه در انگلستان سال 1985 را چیزی حدود 7/7 اعلام می‌کند، که به نظر می‌رسد این آمار درکشور ما با توجه به آمار دانشگاه آزاد به مراتب بیش از این باشد. 3) کد 10 4- آمارهایی که از این پس ذکر می‌شود از تحلیل داده‌های خام سازمان سنجش به دست آمده است. 7- اگر چه برخی تمهیدات پیش‌بینی شده است تا پسران هم امکان شرکت چندین‌باره را در کنکور قبل از اعزام به خدمت سربازی داشته باشند. 8 و 9)- کاستلز، مانوئل، عصر ارتباطات، جلد دوم،‌ترجمه حسن چاووشیان، انتشارات طرح نو، 1380، صفحه211. 14و15)کاظمی پور، شهلا، تحول سن ازدواج در ایران و عوامل مؤثر جمعیتی بر آن، پژوهش زنان، دوره 2، پاییز 1383. 17- مانوئل کاستلز، عصر ارتباطات، جلد دوم، صفحه 204. 18 و 19) همان، صفحه 180. 20. رک: گیدنز،آنتونی، جامعه شناسی، ص 477 21. پیز، آلن و باربارا، زنان و مردان با هم برابرند، اصلا چنین نیست، ترجمه بیژن و پگاه پایدار، تهران، نشر افکار، 1384، ص 115

تبلیغات