جنبش غربی فمنیسم و تلاش¬های جهانی سازی
آرشیو
چکیده
جنبش فمنیسم جنبشی غربی است که پیش از این به جنبش آزادی سازی زن شهرت یافته بود و سپس با تهاجم نظامی و فرهنگی به جوامع عربی و اسلامی وارد شد و از چندین دهه پیش، امت اسلام را گرفتار کرد و هنوز نیز این افکار پیاپی و با توجه به تحولات فکری آن در سرزمین اصلی خود وارد جوامع ما می شود.پیروان فمنیسم آن را این چنین تعریف کرده اند: فلسفه ای است منکر اختصاص توانایی ها و مهارت های انسان به مهارتهای مرد و ارایه فلسفه و تصوری در مورد اشیا از دیدگاه زن. در نوشتار پیش رو به بررسی نحله های جدید فمنیستی می پردازیم.متن
مرحله جدید جنبش غربی فمنیسم:
جنبش فمنیسم جنبشی غربی است که پیش از این به جنبش آزادی سازی زن شهرت یافته بود و سپس با تهاجم نظامی و فرهنگی به جوامع عربی و اسلامی وارد شد و از چندین دهه پیش، امت اسلام را گرفتار کرد و هنوز نیز این افکار پیاپی و با توجه به تحولات فکری آن در سرزمین اصلی خود وارد جوامع ما می شود.
پیروان فمنیسم آن را این چنین تعریف کرده اند: فلسفه ای است منکر اختصاص توانایی ها و مهارت های انسان به مهارتهای مرد و ارایه فلسفه و تصوری در مورد اشیا از دیدگاه زن.
متخصصان، بین فمنیسم (زن سالاری) و زنانگی تفاوت قایلند؛ زنانگی در حقیقت فعالیتهایی است که زنان بدون توجه به بعد فکری و فلسفی به آن می¬پردازند و فقط به صرف اینکه فعالیتهایی هستند که زنان به آنها همت می¬گمارند، ولی فمنیسم بنابر تعریف فوق عبارت از مضمون فلسفی و فکری خاصی می¬باشد.
دلایل شکل¬گیری این مکتب در غرب، چهره زن در منابع فرهنگی و دینی غرب یعنی میراث یهود و مسیح می¬باشد. با در نظر گرفتن این نکته که این حرکت نتیجه جامعه و فرهنگ خود آنها است و نه جوامع دیگر – خواه اسلامی و یا غیر اسلامی – و این تفکر از همین جامعه برخاست و رشد و نمو پیدا کرد و از مهم¬ترین دلایل وجود آن می توان به تصویر زن در میراث یهودی و مسیحی اشاره کرد. زن در این میراث، سرچشمه خطا است، چرا که او آدم را فریفت تا از آن درخت بخورد و این چیزی است که در کتابهای دینی تحریف شده آنان اشاره شده است. هنگامی که حوا این عمل را انجام داد خداوند در نهایت حکم به برتری مرد بر وی داد و پس از آن احکام و اوصاف دیگری بر زن بار شد مانند اینکه زن شیطان و ملعون است و اینکه او روح ندارد تا به وسیله آن به بهشت راه یابد بلکه بیشتر وارد جهنم می¬شود و نیز هیچ فضیلتی ندارد که به واسطه آن وارد بهشت شود. این یکی از دلایل وجود این جنبش و اسباب انتشار این افکار می¬باشد.
دلیل دیگر این جنبش افراطی، موضع¬گیری بسیاری از متفکران و فلاسفه غربی در برابر زن
می¬باشد. از «افلاطون» فیلسوف مشهور یونانی گرفته که در تعدادی از کتابها و گفتوگوهایش زن را با بندگان و بدان و بیخردان و بیماران به تصویر کشیده تا فلاسفه معاصر مانند «دکارت» که در جریان فلسفه دوسویه¬اش که بر عقل و ماده تکیه می¬کند، عقل را به مرد و ماده را به زن مربوط می¬داند.
«کانت» یکی از پدران فلسفه غرب، زن را در تمامی زمینه¬ها و قدرت¬های عقلی ضعیف میپندارند، همچنین فیلسوف انقلاب فرانسه (ژان ژاک روسو) می¬گوید: زن تنها برای مسایل جنسی و تولید مثل آفریده شد. فروید یهودی پیشگام مکتب تحلیل روان شناسانه نیز دیدگاه مشهوری در مورد زن دارد و در آن از زن به عنوان جنس ناقص یاد می¬کند که نمی¬تواند به پایه مرد برسد یا حتی به او نزدیک شود.
این موضعگیری سنتی دینی که از تحریف عهد قدیم و جدید برخاسته بود و نیز موضعگیری این متفکران و فلاسفه، دو عامل اصلی این جنبش به شمار می¬روند.
داعیان فمنیسم،این افکار را زمینه¬ای برای گسترش فرهنگ ضد زن دانستند که مفاهیم، ارزشها و مبانی حرکت فمنیسم غربی را تشکیل داد سپس تلاش کردند این حرکت را جهانی کنند.
از نظر فمنیست¬ها نتایجی که موضعگیری سنتی دینی و موضع فکری – فلسفی به جای گذاشت چه بود؟
آنها می¬گویند: منزوی کردن زن و سیطره مرد بر او سبب شکل گیری جمعیتهای مرد سالار تندرو شد که به زن هیچ فرصتی برای اثبات وجود خود نمی¬داد و اینجا سرچشمه تبعیض بر اساس جنس یعنی تبعیض علیه زن شد. از این رو جنبش فمنیسم غربی راه حل را در رها کردن این نظریه که همان عقاید و افکار دینی و قوانین آسمانی باشد یافت از این رو که وضعیت امروز زن پیامد همان نظریات دینی است.
سپس ایده نزاع بین زن و مرد بروز یافت تا زن حقوقی را که مرد از او سلب کرده، باز پس گیرد. یعنی رابطه زن و مرد یک نبرد حقوقی شد. از این رو یکی از مهمترین راهکارهایی که فمنیسم غربی مطرح کرد،رها کردن عقاید و دین بود،زیرا مکتب فمنیسم بر پایه تفکر سکولاریسم محض استوار است و باید بپذیریم که بیشتر جوامع اسلامی نیز از آن تأثیر پذیرفته اند.
در خلال روند این تفکر دو جریان درون مکتب فمنیسم در جوامع غربی شکل گرفت:
جریان اول: جریان لیبرالی فمنیسم معروف به جنبش آزادی زن که یک قرن و نیم پیش در جهان غرب آغاز شد و بر دو پایه اساسی تساوی و آزادی استوار است. تساوی بین زن و مرد و آزادی تقریبا بیحد وحصر که بر پایه آن دو مدرنیسم در غرب پدید آمد. چگونگی تشکیل آندو پایه داستان فلسفی طولانی دارد که نیازی به درنگ در آن نیست ولی با نگاهی به نتایج آن در می¬یابیم که مکتب فمنیسم به عنوان یکی از دستاوردهای تمدن غرب بر آندو پایه استوار است و تحکیم این مکتب در این چند مرحله انجام شد:
1. دو انقلاب در غرب این دو پایه را رشد دادند؛ انقلاب 1779م آمریکا و انقلاب 1789م فرانسه و مبانی این دو انقلاب در قوانین اساسی دولتهای امریکا و فرانسه جای داده شد سپس در ژرفای تفکر معاصر غرب خود را جای داد.
2. نظام بین المللی معاصر بر این مبانی پایه ریزی شده است و هنگامی که اصول سازمان ملل متحد در سال 1945م بنیان گذاشته شد، در سند آن رد تبعیض بر اساس جنس و تحقق مساوات مطلق گنجانده شده بود. رد تبعیض و مساوات به معنای غربی که بر پایه تفکر نزاع بین زن و مرد بر سر حقوقی که مرد بر آن مستولی است، بنا نهاده شده است.
3. اساسنامهها و پیمانهای بین المللی بر مبنای این اصول پایه گذاری شده و مهمترین پیمانها در این زمینه،این دو سند است:
أ. بیانیه جهانی حقوق بشر 1948م که بر وجوب التزام به این اصول تصریح و بر عدم تبعیض جنسی و تحقق مساوات یکسان بین زن و مرد و به ویژه بر آزادی ازدواج در ماده هفت و شانزده خود تاکید می¬کند.
ب. سند دوم که در بین این پروتکلها از اهمیت بیشتری برخوردار است، قطعنامه (سیداو Cedaw) یا «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» است که تفاهمنامهای متشکل از 30 ماده است. شانزده ماده اول آن بر عدم تبعیض علیه زن، تحقق مساوات بین زن و مرد، تشویق اختلاط بین دو جنس و مساوات در ازدواج و طلاق اشاره دارد.
4. مرحله جهانی سازی این تفکر از راه اسناد و پیمانهای بین المللی و گسترش آن به وسیله کنفرانسهایی زیر نظر سازمان ملل متحد که هر از گاهی در مسایل اجتماعی برگزار می¬شود، مانند کنفرانس جمعیت در قاهره 1994م و کنفرانس زن در پکن 1995م که کنفرانس پکن از دیگر کنفرانس ها مهمتر است زیرا سند آن در مصاف با پیمان (سیداو) از لحاظ اهمیت و پیگیری، حکم مرجع پیدا کرده است.با وجود اینکه اسناد این کنفرانسها توصیه¬ای است و نه پیمان بین المللی، اما تلاش شدید برای پیگیری عملی کردن مقررات این قطعنامه (سند پکن) نشان از مرجع بودن آن دارد. در سال 2000م در نیویورک نشستی بین المللی موسوم به پکن + 5، بر پا شد که هدف آن دنبال کردن اجرای این سند بود و در فوریه سال 2005م کنفرانس پکن + 10 در نیویورک و با هدف پیگیری اجرای توصیه¬های همین سند برگزار شد و در تمامی این نشستها ا از دولتها ا خواسته شد تا گزارشهایی بیانگر میزان پیشرفت اجرای این توصیه¬ها ارایه دهند و موانع اجرایی نشدن بعضی مواد را بیان کنند.
دومین جریانی که جنبش فمنیسم غربی به دنبال داشت،عبارت از جریان تندرو فمنیسم بود که خواستار تغییر ساختار اجتماعی، فرهنگی، علمی، زبانی و تاریخی است؛ زیرا این مبانی، متعصبانه به مرد می¬نگرد و درون این جریان شاخه¬هایی شکل گرفت که دعوت به دین جدید (زن پرستی) می کنند.
Femal Paganism یا دین جدید زن بر مبنای الهه قرار دادن زن در مقابل ادیان مردگرا که در آن خدا مرد است به وجود آمد. پس زن باید در دین جدید الهه باشد.
مهمترین اصول این جریان:
- دست کشیدن از افکار مقدس که متون وحی و میراث دینی آن را بیان می¬کند و اینجا نقطه برخورد این دو جریان است. نبرد با ادیان نقطه مشترک این دو جریان است.
- دست کشیدن از زنانگی، زیرا زن بودن سبب ضعف زن و استیلای مرد بر اوست، زنانگی به ازدواج، ازدواج به مادری و مادر بودن به تشکیل خانواده منجر می¬شود که در همه این مراحل، زن طرف ضعیف و مرد طرف چیره است.
چگونگی دست کشیدن از زنانگی در تفکر این جریان:
این امر با برخی اقدامات محقق می¬شود:
الف. تغییر این نظام خانوادگی که مرد سالارانه بوده و زن در آن مقهور است، با نابود کردن این مفهوم از خانواده و جایگزینی خانواده دموکراتیک به جای آن.
ب. حق آزادی زن در سقط جنین بنابر خواسته وی و تسهیل این راه.
ج. هم جنس بازی که به زن این آزادی را می¬دهد تا بی نیاز از مرد در مسایل جنسی، تمایلات خویش را ارضا کند.
د. تدوین یک نظریه فمنیستی برای تحقق مساوات بین دو جنس با جدا کردن روانشناسی و جامعه¬شناسی سنتی بین زن و مرد و جایگزین کردن مفهومی بدیل آن به نام (Gender) – یک گونه اجتماعی – که بدل اصطلاح جنسیت (Sex) است.
مفهوم Gender چیست؟
این مفهوم بر تغییر هویت بیولوژیک و روانشناختی کامل زن مبتنی است و مرزهای روانشناسی، بیولوژیک و عقلی بین دو جنس و نیز هویت اجتماعی را که نقش متفاوتی در زندگی هر یک از دو جنس دارد، می¬زداید.
بنابر تفسیر این جریان تندروی فمنیسم، دلیل تبعیض و اختلاف بین زن و مرد، رشد اجتماعی و خانوادگی در جامعه¬ای مرد سالار می¬باشد، یعنی سازماندهی مرد گراست؛ خدایان مرد هستند و حتی عقیده تثلیث مسیحیت مردگراست و پدر، پسر و روح القدس همگی مذکر هستند و ضمیر مذکر (He) برای آنها ا به کار برده می¬شود، نه ضمیر مونث (She).
این تربیت و رشد اجتماعی، خانوادگی و زیست محیطی که مرد در آن بر زن حکمرانی می¬کند، نقش زن را در اجتماع مشخص می¬نماید و سرچشمه تبعیض جنسی است. بنابراین زن در اثر تربیت اجتماعی، زیست محیطی و اصطلاحات زبانی که بین زن و مرد تفاوت می¬گذارد، ویژگیهای زنانه را به دست می¬آورد در حالی که ذات یکی است و بنابر قوانین اجتماعی رایج می¬تواند مذکر یا مونث باشد و هیچ ذاتی در جوهرش مذکر یا مونث نیست.
این اعتقاد به ایده Gender یعنی گونه اجتماعی رهنمون میشود زیرا اگر صفت جنسیت (مذکر و مونث) باقی بماند، با همه تلاشها، تحقق مساوات امکان پذیر نخواهد بود. پس برای رسیدن به مساوات یا حداقل، کم کردن تبعیض باید صفت زنانگی از بین برود یا دست کم کمرنگ شود و بنابراین جامعه، زندگی و روابط اجتماعی بر اساس جنسیت و مرد و زن بودن تقسیم نمی¬شود و فقط نوع بشر حاکم می¬شود. در این صورت این دوگانگی اجتماعی متشکل از زن و مرد از میان برداشته می¬شود.
به فرض اینکه خانواده سنتی سدی در برابر تحقق تساوی کامل به شمار می¬رود، ساخت خانواده دموکراتیک و پیریزی مفهوم جدید خانواده که همگام و همسو با اصول این جریان باشد، چگونه ممکن خواهد بود؟
این مسأله با برخی اقدامات به نتیجه می¬رسد و در نهایت ویژگیهای خانواده دموکراتیک را محقق می¬کند. مهمترین این اقدامات:
- لغو کانون ازدواج؛ زیرا این کانون مانع اساسی در راه تحقق مساوات، محسوب و در نهایت منجر به شکاف طبقاتی بین زوجها و پی ریزی حاکمیت مرد بر زن می¬شود.
- آزادی زن در بارداری، سقط جنین، زایمان و لقاح مصنوعی. چرا که حاملگی و زایمان دو کار ظالمانه در حق زن است که باید زن از آن دو آزاد شود.
- لغو نقش زن در تربیت فرزندان و انجام امور منزل و برپایی مراکز تربیتی کودکان در جامعه و نه در منزل.
این اصول نزد برخی طرفداران این جریان سبب شکل گیری دین جدید بت پرستانه¬ای به نام دین جدید زن یا زن پرستی (Female Paganism) شد و بنابر آخرین آمار به دست آمده در دهه هفتاد میلادی، بیش از دویست هزار زن به این دین جدید گرویده¬اند و انتظار
می¬رود این میزان در مرحله پست مدرنیسم افزایش یابد. زیرا اصول این جریان مطابق با مبانی و افکار پست مدرنیسم است مانند نسبی گرایی و رد ثوابت. از عجایب اندیشه این جریان تندرو (زن پرستی) این که آنان علم مادی طبیعی را متهم می¬کنند که موجب بیگانگی انسان از خود و از ایمان روحی می¬شود. از این رو این جنبش یکی از اهداف خود را بازگرداندن روح به انسان از طریق الهه قرار دادن طبیعت می¬داند که به بازگشت رابطه انسان و طبیعت کمک می¬کند، پس از اینکه که مرد مستبد با ساخت ابزارهای ویرانگر آن را نابود کرده است. پس باید دوباره روابط انسان و طبیعت به واسطه زن از سر گرفته شود چرا که رابطه مستقیمی بین زن و طبیعت وجود دارد. طبیعت، زیبایی، طراوت و رشد و نوید صلح و آرامش را در خود دارد و این همان صفات زن است.
پس زن همگام با طبیعت است و اگر طبیعت الهه شود، زن الهه می¬شود و رابطه مقدسی بین آن دو شکل می¬گیرد و طبیعت پژواک زن و زن بازتاب طبیعت می¬شود و بنابراین افکار مکتبی درون این حرکت در جوامع غربی به وجود آمد به نام مکتب فمنیسم زیست محیطی (Eco feminism) که در آن پروردگار، زن است و برایش مجسمه¬هایی با سینه¬های بر آمده درست کردند و به جای الهه مرد (God)، نام الهه زن (Godess) را بر وی نهادند و تاریخ بت پرستی قدیم را که در جوامع آسیایی و آفریقایی رواج داشت و زن را الهه قرار می¬دادند، زنده کردند.
کوتاه سخن اینکه این مکتب بر اساس از بین بردن ادیان استوار است، زیرا ادیان بنابر مبنای مرد سالاری بنا نهاده شده¬اند، از خدا گرفته تا نظام¬های سیاسی و جامعه و مردی که حاکم بر جامعه است و این محیط مردسالارانه بر ضد زن است و این مکتب برای از بین بردن اصول مبتنی بر مردسالاری و نادیده انگاشتن قالبهای ثابت و افکار خشک دینی کمر همت بسته است و پس از آن به ساخت تفکر فمنیستی که در زن پرستی (Female Paganism) یا دین جدید زن ظهور می¬یابد، می¬اندیشد که بر پایه مفهوم جنسیت (Gender) و خانواده دموکراتیک استوار است.
جهانی سازی تفکر فمنیسم غربی و موضع گیریهای داخلی در برابر آن:
در برخی از کشورهای عربی و اسلامی حرکت¬های پرحرارتی در این زمینه صورت گرفته است. به عنوان مثال می¬توان به مغرب و مصر اشاره کرد؛ در مغرب جنبش شدیدی تحت عنوان گنجاندن زن در توسعه به غارت باقیمانده احکام اسلام حتی در جنبه¬های شخصی
می¬پردازد. در مصر نیز قوانین جدیدی در قوانین شخصی شکل و کشمکش بزرگی پیرامون اصول فمنیسم صورت گرفته است.
به دلیل شمار بالای گروههای فمنیستی در مصر، بعضی نویسندگان به آنها دکانهای فمنیسم میگویند که بالغ بر چند صد گروه است و برخی از آنها ها از سوی بیگانگان حمایت مالی
می¬شوند تا به فعالیتهای مشکوکی بپردازند. بیش از پنجاه موسسه سرمایه¬گذاری در مصر فعالیت می¬کنند که در درجه اول آمریکایی سپس کانادایی، اروپایی و استرالیایی هستند و نیز موسسات تابع سازمان ملل و برخی موسسات رسمی یا نیمه رسمی و نیز موسسات خودجوش محلی که هیچ ارتباطی به دولتها ندارند.
از بارزترین طرحهایی که بعضی از موسسات غربی سرمایه¬گذاری در مصر از آن حمایت کردهاند، طرحهای پیگیری اجرای مقررات سند پکن در مصر است، به گونه¬ای که چند موسسه در این راستا از گروههای مختلف حمایت می¬کنند.
اما در سطح سازمانهای رسمی چند مجلس و هیأت عالی برنامهریزی و اجرایی در امور بانوان فعالیت دارند که قوانینی مطابق با قطعنامه سیداو (کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان) یا پکن تصویب کرده¬اند که مهمترین آن، موضوع قوانین شخصی است و کشمکشی که در مجلس مصر برای تغییر تعدادی از مواد قوانین شخصی و تصویب چند قانون جدید در این زمینه است بیانگر چگونگی حالت مصر در مواجهه با این جریان می¬باشد چنانکه محافظه کاریهای عادی مصر نسبت به بعضی از معاهدات بین المللی در این زمینه در حال کم رنگ شدن یا در واقع در آستانه نابودی است. با گذری به عربستان درخواهیم یافت که دولت سعودی به طور رسمی این کنفرانسها (کنفرانس جمعیت و کنفرانس پکن) را تحریم و هیأت علمای بزرگ آن، بیانیه¬ای مبنی بر محکوم کردن محتوای اسناد این دو کنفرانس و حضور در آن صادر کرد، ولی در مقابل، این دولت، پیمان سیداو را به طور مشروط در مورد آنچه که مخالف شریعت اسلام است، امضا کرد. اما مشکل این است که بر اساس پیمان ژنو، پذیرش مشروط بر هیچ بندی در توافقنامه¬های بین المللی مجاز نیست مگر آنکه مربوط به اساس و بنیان آن معاهده باشد و پر واضح است که مخالفت پیمان سیداو با اسلام در بندهای اساسی و بنیادین این معاهده است. از جمله مسایلی که در عربستان سعودی پسندیده است اینکه گروههای زنان این کشور در این فتنه که در تفکر فمنیستی نمایان است وارد نشدند، چنانکه بسیاری از جمعیتهای زنان جوامع عربی و اسلامی در این فتنه دست دارند و متأسفانه شاهد هستیم که نظریه¬های زیادی از این جمعیتهای عربی با نظریه¬های جمعیتهای جنبش فمنیسم جهانی مطابقت دارد. در کنفرانس پکن یکی از بدترین پیشنهادها از سوی برخی جمعیتهای زنگرای عربی مطرح شد در حالی که جمعیتهای مسیحی غرب، به ویژه کاتولیکها، محافظه کارانه¬تر از بسیاری از جمعیتهای عربی فمنیسم هستند.
از جمله مسائل پسندیده در جامعه عربستان، منع اختلاط زن و مرد در بیشتر زمینه¬هاست و اختلاط بین دو جنس در جنبش فمنیسم جهانی و در تفاهمنامه سیداو از مظاهر مساوات و منع آن، تبعیض در حق زن می¬باشد. بدین جهت این پیمان بر ضرورت اختلاط در کار و آموزش تاکید دارد، ولی این جامعه تا حد زیادی در این مسأله یکپارچه و پایبند است مگر پاره¬ای سرپیچیها در بعضی مکانهای آموزشی و کار با وجود اینکه قوانین و دستورات بر منع اختلاط صراحت دارد. نظام کار و کارگر نیز بر عدم اختلاط اصرار دارد و شایسته است که این ارزش والا را در جامعه حفظ کنیم تا گرفتار لغزش یا گمراهی که جوامع اسلامی و عربی بدان دچار شده¬اند، نشویم. بیشترین انتقادی که از جامعه سعودی در کنفرانسها و نشستها، در رابطه با عدم تمکین زن – تمکین زن یک اصطلاح فمنیستی است به معنای اینکه زن در اجتماع به طور کامل توانایی¬های مرد را دارا باشد – و نیز رانندگی، مشارکت در تصمیم¬گیریها و به عهده گرفتن امر قضاوت می¬باشد. امسال در مصر برای اولین بار در هیأت دولت، خانمی وظیفه قضاوت را بر عهده گرفت با اینکه فتوای شرعی در مصر بر عدم جواز قضاوت زن دلالت دارد.
همچنین تبعیض بین مرد و زن در ارث، گواهی دادن در دادگاه، موضعگیری هیأت امر به معروف و نهی از منکر نسبت به زن، تبعیض علیه زن به وسیله منع اختلاط، منع از رانندگی، عدم آزادی سفر بدون محرم و به خصوص سفرهای خارجی و عدم مشارکت در هیأتهای رسمی خارجی از دیگر انتقاداتی است که بر جامعه عربستان وارد است و بیشتر این مسایل دارای ابعاد شرعی و اجتماعی است که این پیمان و توصیه¬نامه¬های کنفرانسها، بدون توجه به احکام شرعی و مواضع فرهنگی، خواستار اجرای کامل بندهای آن می¬باشد.
چگونه با فشار موضعگیریهای خارجی روبرو شویم:
در سطح خارجی: با مشارکت فعال در این هیأتها و کنفرانسها است چرا که اگر یک قدرت ضعیف، کنفرانسی را تحریم کند به آن اهمیتی نمی¬دهند و ما در این برهه از لحاظ مادی و سیاسی ناتوان به شمار می¬آییم و فقط در صورت شرکت در این مجامع می¬توانیم وجود و اندیشه خود را ثابت کنیم و به نشر و گسترش اصول فکری خویش بپردازیم. بر خلاف نیروی قدرتمند که با تحریم یک کنفرانس، می¬تواند تأثیر گذار باشد: به عنوان مثال ایالات متحده آمریکا هنگامی که یونسکو را تحریم کرد، یونسکو ضعیف شد چرا که یک دولت همچون آمریکا آن را تحریم کرده بود، ولی اگر بعضی از دولتهای اسلامی کنفرانسهای جهانی را تحریم کنند، تأثیر چندانی نخواهد داشت. پس بهتر است که شرکت کنیم و حتی با آنان به رقابت بپردازیم و دیدگاه اسلام را با قدرت تمام و بدون تردید بیان کنیم و با ثبت دیدگاه اسلام در اسناد این گونه کنفرانسها، مانع از تک روی دیدگاه فمنیسم جهانی شویم. فمنیسمی که سیاستهای غرب و سازمان ملل متحد متولی آن است و باید از رفتارهایی که نشانگر موافقت ما با مفاد پیمان سیداو یا پکن است، بپرهیزیم؛ زیرا ما نمی¬توانیم شرایط دینی و فرهنگیمان را جایگزین این مقررات کنیم و خداوند تبارک و تعالی می¬فرماید: «فماذابعدالحقالاالضلال؛ بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد» و نیز جامعه ما این مسایل را نمی¬پذیرد، پس این راه حل غیر ممکن است و ادامه گفت وگو با آن هیأتها طبق عرف بین الملل، ما را به وضعیت سرگردانی می¬رساند، ولی اگر دین و اصولمان را ابراز داریم و اعلام کنیم که ارزشهای جامعه ما بر اساس مبانی و احکام شریعت بنا شده و مشروعیت دولت نیز از این احکام است و جامعه بر آن محور می¬چرخد، ممکن است بتوانیم با این دلایل در نظریات آنان رخنه کنیم اگرچه شاید در ابتدا نپذیرند ولی باید با اصرار، پایداری و پیشنهادهای خردمندانه به این راه ادامه داد. از این رو شایسته است که مفهوم آزادی غربی و مساواتی که بر اندیشه یکسانی وظایف بین دو جنس استوار است را نقد کنیم و با منطق قوی و استدلال شایسته به بیان دیدگاه اسلام در این قضیه بپردازیم. در ازای مساوات از عدل سخن به میان آوریم و اینکه مساوات همیشه عدل را محقق نمی¬سازد، بلکه در پاره¬ای اوقات ظلم است و این قضیه در مورد زنان غربی اتفاق می¬افتد که آنها می¬پندارند مساوات در حق اجرا شده است. در حالی که این درست نیست زیرا در بسیاری اوقات یکسان کردن چیزهای متفاوت، ظلم است و در این حالت نیز زن مظلوم واقع می¬شود.
در سطح داخلی: تزهای لیبرالی وجود دارد که با سوء استفاده از شرایط و پذیرش بیانیه¬های کنفرانسها می¬خواهند گامهای اولیه را به سوی سقوط برداریم و رویارویی با این نظریات نیازمند کار مثبت و مداومی است که همزمان با رشد و توسعه وظایف و نقش اجتماعی زن، به حل مشکلات وی نیز بپردازد و با راه¬های زیر می¬توان از عهده این مهم بر آمد:
اولا با ابراز دیدگاه دین نسبت به حقوق زن و وظایف او و بیان این مطلب که وقتی دین مرجع ماست، اقتضای آن این است که این موضعگیری را بپذیریم و در یک جامعه مسلمان به دیدگاه دین گردن نهیم.
ثانیا از طریق بیان مشکلات زن: زن در هر جامعه¬ای مانند دیگر افراد جامعه با مشکلات زیادی مواجه است، چنانکه مرد، کودکان، معلولان و ... مشکلات خاص خود را دارند. با توجه به اینکه زن وضعیت ویژه¬ای دارد و همانطور که برای تمدن معاصر غرب فتنه شده است، در جامعه ما نیز راه ورود فتنه به شمار می¬رود، از این رو باید مشکلات زن در جامعه را با نگاهی به واقع دینی، بررسی کرد.
مشکلات زن با مرد چیست؟ مشکلات زن در جامعه چیست؟ مشکلات زن با سازمانها چیست؟ زن چه مشکلی با زنان دیگر دارد؟ زن مشکلات فراوانی با زنان دیگر دارد که بسیاری از کارشناسان امور بانوان از آن غفلت ورزیده¬اند، چه بسیار زنهایی که زنان دیگر را می¬آزارند. چقدر زن هوویش را می¬آزارد؟ چه بسا زنانی که فرزندان یا همسران خود را آزار می¬دهند؟ ای بسا زنان مدیری که در مدرسه کارمندان زن را اذیت می¬کنند؟ چقدر خانم معلم¬ها دختران دانش آموز را آزار می¬دهند؟
ثالثا پیشنهاد یک برنامه عملی منسجم برای حل این مشکل بدینگونه که اهل علم، فرهیختگان، غیرتمندان، صالحان و شایستگان، کار را به دست گیرند و عرصه را برای کسانی که فقط ادعای روشنفکری دارند ولی با قلبهای بیمارشان فقط بخشی از فرهنگ فمنیسم غرب را رونویسی و با پشتیبانی ایده جهانی سازی فمنیسم از اوضاع کشورها پس از 11 سپتامبر 2001م سوء استفاده
می¬کنند، رها نکنیم.
از جمله اقدامات شایسته¬ای که بعضی اهل علم انجام دادند، صدور سندی است با عنوان (سند حقوق زن و وظایف او در اسلام) که تصویری شرعی از مسایل زن ارایه می¬کند که بیش از سیصد عالم و روشنفکر و متفکر از زن و مرد این سند را امضا کرده¬اند. این سند به بخشهای زیر تقسیم می¬شود:
اولا نقاط اساسی که باید هر طرحی در مورد زنان بر اساس آن بنا شود؛ خواه درباره مواضع شرعی در قبال زن باشد یا در رابطه با بررسی مشکلات یا برای طرح و برنامه و راهکار. به عنوان مثال دو بند از این تفاهمنامه متفاوت را ذکر می¬کنیم:
بند اول: این سند مقرر می¬دارد که دین اسلام، دین عدل است و مقتضای عدالت، تساوی بین همسانان و تفاوت بین مختلف ها است و هر که بگوید اسلام دین مساوات است بدون هیچ قیدی، بی شک اشتباه کرده است چرا که مساوات در بعضی اوقات اقتضا می¬کند همسانی بین مختلفها بر قرار شود که این حقیقت ظلم است و هر که قصدش از مساوات، عدل باشد در معنی درست اندیشیده ولی در لفظ دچار خطا شده است. در قرآن حتی یک کلمه نیامده که بر مساوات امر کند بلکه خداوند فقط در مورد عدل سخن رانده است و می¬فرماید: «انالله یأمربالعدل والاحسان؛ خداوند به عدل و احسان فرمان می¬دهد» و احکام دینی مبتنی بر عدل است و هر گاه مساوات، عدل باشد بر مساوات تأکید دارد و هر گاه که تفاوت عدل باشد بر تفاوت. خداوند تبارک و تعالی می¬فرماید: «و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم؛ و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حد تمام رسید؛ هیچ کس نمی¬تواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست» یعنی صدق در اخبار و عدل در احکام از این رو اسلام حیات انسان و روابط انسانی را در پایین¬ترین مرحله بنا بر عدل پایه می¬گذارد و عدل را در هر حالی و برای هر کسی مطلوب می¬داند. خدای متعال می¬فرماید: «و لا یجرمنکم شنآن قوم علی ألا تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوی؛ دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است»
بند دوم در این باب در روابط بین انسانها است، جاهلیت معاصر غرب، فردگرایی را ارزشی اساسی می¬داند و نتیجه طبیعی و منطقی آن، این است که اصل در روابط بین انسانها، درگیری و نزاع و خودخواهی و خودکامگی است نه همکاری و همیاری و ایثار و فداکاری و این نتیجه انحراف از مسیر خداست و نزاع جهانی بر سر حقوق بین زن و مرد، نتیجه طبیعی میراث تاریخی و فرهنگی غرب با ریشه¬های دینی آن است که معتقد است اندیشه دشمنی بین دو جنس ازلی بوده و زن باعث اولین گناه است و شاید این میراث با فرهنگهای دیگر همخوانی داشته باشد ولی بی شک هیچ دخلی به شریعت اسلام و فرهنگ مسلمین ندارد و نزد مسلمانان حقوق را، هیچ یک از زن و مرد، تعیین نکردند بلکه فقط خداوند – عزوجل – آنها را مشخص نموده است.
در یک باب دیگر این سند، با عنوان حقوق زن و وظایف آن در اصول شرع، این سند به برخی نکات اشاره می¬کند که تعدادی از آنها عبارتند از: تأکید بر موضوع خانواده و رابطه بین زن و مرد و اینکه این رابطه تکاملی است نه تشابهی و در یکی از بندهای آن عنوان می¬کند زن در اجتماع حقوقی دارد که به مراتب بالاتر و با اهمیت¬تر از حقوقی است که بیانیه حقوق بشر سازمان ملل متحد به آن اشاره کرده است. سندی که بر اساس مساوات مطلق است و جاهلیت معاصر، آن حقوق را نادیده گرفته و از نقض آن پروایی ندارند؛ مانند حق زن در ازدواج بر اساس شریعت اسلام و نیز حق او در وظایف مادری و اینکه خانه¬ای داشته باشد و او بانوی آن خانه باشد و سرزمین کوچکش به حساب آید به گونه¬ای که فرصت کامل برای انجام وظایف طبیعی¬اش که با فطرت وی سازگار است، پیدا کند. پس هر قانون یا جامعه¬ای که فرصتهای زن را در ازدواج محدود کند یا نادیده بگیرد، ناقض حقوق زن و ظالم به وی می¬باشد.
جای تردید نیست که تفکر فمنیسم، این حقوق (حق ازدواج و مادر بودن) را زیر پا می¬گذارد و کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، دولتهای امضا کننده را به حمایت از آموزش و کار زنان فرا می¬خواند هر چند به ازدواج لطمه بزند و با ازدواج زود هنگام، مخالف است و این افزون بر جهتگیری جریان تندرویی فمنیسم است که خواستار لغو قداست ازدواج است. این سند در باب دیگری چند بحث را مطرح می¬کند از جمله: اسلام پس از تأیید مساوات بین زن و مرد در انسانیت و کرامت بشری و حقوقی که به طور مستقیم به کیان بشر ارتباط دارد و مساوات در کلیت دین و شریعت، بین زن و مرد در برخی حقوق و وظایف تفاوت قایل است و این تفاوت ناشی از اختلاف طبیعی در وظایف، اهداف و سرشتی است که بر آن آفریده شده¬اند تا وظیفه اساسی¬شان را ادا کنند. در اینجا جنجال بزرگی را کنفرانسهای ویژه زنان و منسوب به جنبش فمنیسم جهانی و پیروان آن در جهان اسلام و مروجان اندیشه مساوات مطلق بین دو جنس به راه انداخته¬اند که مساوات در معنای انسانیت و مقتضیات آن، امری ذاتی و عین عدالت است و بنابراین زن و مرد، دو نیمه انسانیت هستند و بی شک اسلام نیز بر این مطلب صحه گذاشته، اما مساوات در وظایف زندگی و روش آن چگونه به اجرا در خواهد آمد؟ آیا در جلسات و توافقنامه¬های این کنفرانسها و جنبشهای فمنیستی آمده است که سرشت انسان را تغییر دهند؟ یا طبیعت فطرت آدمی را دگرگون سازند؟
مزیت بزرگ اسلام این است که دین و نظامی واقعگراست و در مسأله زن و مرد به شیوه واقعبینانه خود با توجه به فطرت بشر عمل می¬کند و هر گاه مساوات از منطق فطرت صحیح باشد، مساوات بر قرار می¬کند و هر گاه تفاوت از دید منطق فطرت صحیح باشد، تفاوت را اعمال می¬کند. خداوند متعال می¬فرماید: «الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر؛ آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) با خبر و آگاه است.» در بند دیگری، این سند دلایل تمایز میان زن و مرد در ارث، گواهی دادن، دیه، کار، آموزش، حجاب و هر آنچه مختص به زن است را توضیح می¬دهد و در پایان، توصیه¬هایی را برای حاکمان، جامعه، زنان و فعالان حقوقی مسلمان و غیر مسلمان بیان می¬کند. این بیانیه با اهتمام به برنامه¬های عملی خاتمه می¬یابد که بر دو اصل استوار است:
اول: پایبندی به مسایل شرعی، عقاید، احکام و مقاصد.
دوم: سازگاری حقیقی با شرایط جدید زندگی. سپس این سند نوید می¬دهد که گسترش اسلام در میان ادیان دیگر در غرب، رتبه اول را احراز کرده و بیشتر کسانی که در غرب به اسلام
می¬گروند، بانوان هستند. این مهمترین مسایل موجود در این سند بود.
امید است سند دیگری این روند را ادامه دهد و مشکلات زنان در جامعه را بررسی کند و سند سومی به طرح برنامه¬ها و راهکارهای جامعه بپردازد تا این رویه از سوی اهل علم، روشنفکران و اصلاح طلبان اقدامی باشد جهت حمایت از جامعه¬شان در برابر این فتنه خانمان براندازی که در فساد اندیشه وارداتی از جنبش فمنیسم جهانی و انعکاسهای منفی¬اش در جامعه متبلور است و عنایت به تربیت و رشد زن تا بتواند بر مبنای دیدگاه شرعی به ایفای نقش فعالی بپردازد.