چکیده

متن

 دکترکرمی:
 بعضی معتقدند خانواده در دنیای مدرن کارکردهای سنتی خود را از دست داده است، این کارکردها در جامعه مدرن توسط نهادهایی که در دولت‌های رفاهی و غیر رفاهی ایجاد شدند مثل: مهدکودک‌ها، نهادهای‌تربیتی، نهادهای آموزشی و تأمین اجتماعی، از بین رفته است.  با این فضا، خانواده، وظیفه وکارکردهایش را از دست می‌دهد. در این وضعیت ما نباید به شکل سنتی خانواده توجه کنیم بلکه باید اشکال جدید خانواده را هم در نظر بگیریم. دیدگاه شما درباره این اظهار نظر چیست ؟
 دکترمهدوی:                                                                                                            
در مورد کارکردهای خانواده چند نوع بحث شده است، یکی اینکه آیا کارکردهای خانواده کارکردهای ثابت ولا یتغیر و غیر قابل تفکیک از خانواده هستند و اینکه آیا نمی‌توان تصورکرد ساختار دیگری در جامعه ‌ایجاد شود که این کارکردها را به عهده بگیرد؟ این سئوال را می توان به گونه دیگر هم مطرح کرد وآن اینکه اگر خانواده به طور مرتب کارکردهایش را واگذار کند به جامعه و مؤسسات جدیدالتأسیس آیا کارکردی برای خانواده باقی خواهد ماند که غیرقابل سلب باشد. یکی دیگر از تعبیرها بحث جابجایی کارکردها، چگونگی وحد آن است واینکه ما چگونه می‌توانیم قضاوت کنیم که این نهادها بتوانند کارکردهای آموزشی و تربیتی را بهتر از خانواده انجام دهند؟ زیرا کارکرد تربیتی در بعضی خانواده‌ها تا سن قبل از 10 سال در داخل خانواده انجام  و در بعضی خانواده‌ها به بیرون منتقل می‌شود. وآیا مقایسه‌ای صورت گرفته که خانواده کارکرد تربیتی را بهتر انجام می‌دهد یا مؤسسات آموزشی مثل کودکستان‌ها، شیر خوارگاهها وپرورشگاهها ؟
باید به سابقه تاریخی این بحث هم بپردازیم به این ترتیب که علی الاصول عصری بوده که در آن سعی شده باشد این کارکردها را از خانواده جدا کنند زیرا بحث جدایی یا از دست دادن کارکردهای خانواده را نوع دیگری نیز می توان مطرح کرد و آن اینکه آیا از دست دادن کارکردهای خانواده، یک امر محتوم است یا اینکه ما به طور مصنوعی هم می‌توانیم بگیریم یا اینکه باید صبر کنیم تا شرایط به گونه‌ای پیش بیاید که خود زمانه این کارکردها را از خانواده بگیرد .
من از نکته آخر شروع می‌کنم.  زمانی که سوسیالیست‌ها از سالهای 1890 تا 1920 م، بحثهای نظری زیادی در این مورد داشتند که تشکیل خانواده به این صورت محصول شرایط اجتماعی است، خصوصا مارکسیست‌ها به این معتقد بودند که روابط و شکل همسرگزینی در ادوار مختلف تکاملی، اشکال مختلف داشته است. مثلا در شیوه تولید اشتراکی، به علت اینکه مالکیت خصوصی وجود نداشته، تعلق یک زن به یک مرد (چه قانونی، چه شرعی  وچه عرفی) وجود نداشته است. آنها معتقد بودند که در عصر برده‌داری یکی از تحولاتی که به وقوع پیوست، تعدد زوجات بود. یعنی یک مرد حق داشت که زنهای متعددی داشته باشد. از نظر آنها بین برده‌داری وتعدد زوجات، همسویی وجود داشته است، یعنی تعدد زوجات، مصداقی از برده داری بود.
در عصر سرمایه‌داری در خانواده، تک همسری هسته‌ای بوجود آمد و این فرم خانواده، سازگارترین شکل با این زیربنای اقتصادی وشیوه تولید است. آنها معتقد بودند در عصر سوسیالیستی وکمونیستی، مالکیت خصوصی از بین خواهد رفت و یکی از سئوالاتی  باید به آنها پاسخ می‌دادند این بود که خانواده چه وضعی پیدا خواهد کرد ؟«لنین» یک‌ تئوری دارد به نام «تئوری لیوان آب ». به عقیده او نیاز جنسی، یک نیاز طبیعی است وهمانگونه که وقتی انسان تشنه می شود، هر جا آبی دید، مجاز است از آن بنوشد و هیچ کار خلافی نکرده است،  نیاز جنسی هم، همین‌گونه است و هر جا که این نیاز بوجود آمد، حق ارضا آن وجود دارد. به همین دلیل به آن تئوری لیوان آب می گویند.
یکی از برنامه‌های او بعد از تحقق جامعه سوسیالیستی، لغو شیوه قالب تعلق دائم و همیشگی وتک‌همسری در خانواده بود. برای همین بعد از ایجاد جامعه سرمایه‌داری که تأثیرات خود را گذاشته، اولین کاری که باید بکنیم این است که رابطه عاطفی مادر و فرزند را حذف کنیم و لازمه آن این بود که بچه بجای اینکه در خانواده تربیت شود، در مراکز پرورش دسته جمعی رشدکند. لنین تز «کودکستانهای آزمایشگاهی » را مطرح کرد. به این ترتیب که، بجای اینکه یک مادر متکفل نگهداری یک بچه باشد- که از نظر اقتصادی به معنای حذف یک نیروی اقتصادی است- یک تیم را تشکیل دهند تا گروهی از بچه‌ها را توسط یک یا دو نفر پرورش بدهند. ولی با شکست مواجه شد، آنها علل شکست خود را اینگونه عنوان کردند که ما برای اینکه توفیق پیدا کنیم باید مربیانی داشته باشیم که متخلق به آداب سوسیالیستی باشند .
در زمان جنگ ویتنام، مسئله ‌دهکده‌های ‌اشتراکی توسط بعضی از یهودیانی که تمایلات شدید سوسیالیستی، مانند «لیگله» داشتند مطرح شد و «کیبوتسها» (مزارع اشتراکی) در اسرائیل را یک نمونه موفق عنوان کردند. اومی‌گفت: در این مزارع اشتراکی، بچه‌ها را در گروههای مختلف جدا می‌کردند تا مادران این بچه ها بتوانند کار اقتصادی انجام بدهند. این یک نوع نگرش است که تلاش شده در عمل -نه درمقام تئوری- کارکرد خانواده را تغییر دهند. اما هیچ کدام موفق نشدند. عملا درتاریخ سعی شده خانواده را حذف کنند. الان نسل سوم و چهارم بچه هایی که در کیبوتسها پرورش یافتند وارد جامعه شده اند. در این طرح بچه ها را از مادرانشان جدا کردند و مادران فقط حق داشتند تا چهارماهگی نوزاد، هر روز بعد از ظهر برای دیدن فرزندانشان مراجعه کنند و بعد از سن دو یا سه سالگی مادر تنها هفته‌ای یک بار اجازه داشت فرزندش را ببیند وبا خودش ببرد. بچه‌ها در کیبوتسها با هم زندگی می کردند، آموزش می‌دیدند و یک مربی داشتند. لیگله بین بچه‌هایی‌که در کیبوتسها پرورش یافته بودند و بچه‌هایی که در خانواده رشد یافته بودند، مقایسه‌ای در ابعاد مختلف از حیث بهره هوشی، سازگاری با محیط و انطباق با دیگران، توفیق در انجام مسئولیت‌ها، تحمل دیگران، برقراری رابطه با دیگران، جامعه پذیری و انجام وظایف، به عمل آورد. بچه‌هایی که در کیبوتسها رشد کرده بودند، فقط در یک زمینه موفق بودند و آن هم نظم و ترتیب بود. زیرا زندگی دسته جمعی داشتند و تحت یک دیسیپلین شدید -شبیه سرباز خانه - بودند مثلا باید کفش خود را در جای خود می‌گذاشتند و اگر غیر از این بود تنبیه می شدند البته نه تنبیه بدنی و...
اما این بچه‌ها به علت فشارهایی که بر روی آنها وجود داشت بسیار پرخاشگر بودند و البته کمبود محبت هم دلیل این پرخاشگری می‌شد. زیرا هیچ گاه پرستار نمی‌تواند جای مادر را بگیرد و هرگز نمی‌تواند همزمان 10 بچه را در آغوش بگیرد و به آنها محبت کند.
این بچه ها آسیب‌های جدی دیدند. جالب تر اینکه لیگله متوجه شد مادرها هم آسیب دیدند.  بچه و مادری که از هم جدا شدند دچار پرخاشگری و ناسازگاری شدند و بعد هم رفتارهای نابهنجار ناشی از ارضا نشدن عواطف و نیاز به محبت را از خود نشان می‌دادند. در این رابطه، لیگله میمونی را مثال می‌زند که بچه‌اش را از او جدا کرده‌اند این آزمایش نشان داد که مادر و بچه هر دو دچار افسردگی شدند و با دیگران ارتباط برقرار نمی‌کردند، غذا نمی‌خوردند، کاهش وزن یافتند و اما به مجرد اینکه بعد از سه یا چهار ماه، بچه را برگرداندند، رفتار مادر هم اصلاح شد. لیگله می‌گوید: در مورد انسان هم وضع شبیه به همین است. پرخاشگری، بی‌مهری، و افسردگی در انسان هم نتیجه عدم ارضای عواطف و حس مادری و محبت کردن است. این نیاز دو طرفه است. 
 دکتر کرمی: با توجه به این توضیحات چرا این برنامه را ادامه می دهند؟                                      
 دکتر مهدوی:
به خاطر ضرورت‌های اقتصادی، چون نیروی انسانی در آن کشورها کم است، به دلیل اینکه اکثریت مردان اسرائیلی نظامی هستند و وظیفه اقتصادی عمدتا بر دوش زنان است.
با این رویکرد آنها به خودشان ظلم می کنند. زیرا نظام آفرینش این گونه است که اگر ظلم کنی، ظلم خواهی دید. درست است که آنها به فلسطینی‌ها ظلم می‌کنند ولی در درجه اول خودشان مظلوم شرایطی هستند که ایجاد کرده اند. و در این میان خودشان، بچه هایشان، کارخانه هاشان و نظامیان، همه در این قضیه آسیب دیدند.
عده‌ای سعی کردند خانواده را حذف کنند. «رنه کوئینگ »که یک جامعه شناس سوئیسی است و تخصص اصلی او خانواده است، می‌گوید: یک روند جهانی عام و محتوم در خانواده، این است که خانواده کارکردهای اصلیش را با پیشرفت صنعت از دست می‌دهد و آن را به نهادهای جدید واگذار می‌کند و به همین دلیل هم، خانواده دچار دو مسأله‌ می‌شود. تحول در ساختار و تحول در هماهنگی و سازگاری با نهادها و پاره- نظامهای اجتماعی. « پارسونز» می‌گوید: من هم معتقدم که از دست دادن خانواده درجهان صنعت امری است که به جهت تطبیق خانواده با صنعت و تبدیل خانواده به خانواده هسته‌ای انجام می‌گیرد ولی این روند تا جایی ادامه پیدا می‌کند که به سه کارکرد در خانواده می‌رسیم که اینها غیر قابل تفکیک از خانواده هستند این کارکردهای اصلی هستند که نهاد خانواده بدون آن بی معناست . پارسونز می گوید :آن کارکردها، سه چیزند :
1-         فرزند آوری
2-         تأمین سلامت روانی
3-         تکوین و رشد شخصیت بچه در بزرگسالی
 
از نظر پارسونز فرزند آوری تنها درحیطه تشکیل خانواده میسرخواهد شد. فرزندان نقش‌های عاطفی و احساسی (expercive)ونقش‌های ابزاری (mistromental)را درخانواده می‌آموزند زمانی که پدرو مادر با هم زندگی می کنند فرزندان با دیدن رفتار والدین، هم نقش زنانه را می‌فهمند وهم نقش مردانه (پدرانه)را .
پارسونز می‌گوید آنچه باعث تضمین سلامت روانی درخانواده می‌شود تفکیک نقش، بین زن و مرد است.
سلامت روانی بچه‌ها متضمن یادگیری نقش‌های عاطفی و نقش‌های ابزاری است و یادگیری این نقش‌ها هم،  درگرو تفکیک نقش‌هاست. به نظر وی، اختلاط نقش‌ها، باعث به هم ریختن خیلی چیزها می‌شود. مهمترین نتیجه‌ای که او می‌گیرد این است که زن و مرد درکنار هم باشند و در عین حال هر کدام یک قلمرو عملی مجزا داشته باشند. این ضامن سلامتی بچه‌هاست .
 دکتر کرمی:
چقدر این تفکیک نقش به هویت جنسی فرزندان کمک می‌کند ؟
 دکتر مهدوی :
فرزند پسر از اینکه می‌بیند پدرش چه کارهایی انجام می دهد،  و دختر هم با دیدن مادرش نقش‌های زنانه  و وظیفه خویش را می‌شناسند. پارسونز اعتقاد دارد  کارکردهای خانواده به تدریج کم می‌شود غیر از کارکردهایی که ذکر شد .
اینکه فرزندان باید نزد دو نفر پرورش یابند، فلسفه‌ای دارد که خداوند آن را مقرر فرموده است، و زوج بودن، کارکردهای بسیاری دارد که یکی از آنها پرورش فرزند و اجتماعی کردن آن در مراحل اولیه زندگی است که  تنها بوسیله خانواده اجرا می‌شود و فرزندانی که نزد یکی از والدین ناپدری یا نامادری یا نزد برخی موسسات، تربیت می شوند هر کدام به نوعی دچار مشکل هستند. البته این نیست که همه آنها الزاما دارای ناسازگاری شدید رفتاری و عاطفی هستند، اما به هر حال نوعی  تفاوت در میان این بچه ها دیده می‌شود.
و در اینجا به این نکته باید توجه کرد که کارکردهای عاطفی خانواده، اصلا جایگزین ندارند.  برای بچه شیر خواره، هیچ چیز به اندازه آغوش مادر آرامش بخش نیست و برای بچه‌های بزرگتر در سنین بالاتر نیز هیچ کانونی مثل خانواده برای رشد و تربیت آنها وجود ندارد یا به عبارت دیگر هیچ مصیبتی بالاتر از نبود خانواده نیست . 
 دکتر کرمی:
خانواده در همه جای دنیا، دستخوش تغییر و تحول و پوست انداختن است. اما در کشور ما چه تأثیراتی خواهد داشت؟ نگاه کلی شما نسبت به وضعیت خانواده در حال حاضر کشور ما چگونه است؟
 دکتر مهدوی:
خانواده در جامعه ما در حال تغییر و گذار از سنتی به مدرن و از گسترده به هسته‌ای است و کارکردهایش هم درحال از دست رفتن است. خانواده، کارکردهای بسیاری داشته از قبیل: کارکردهای اقتصادی، کارکردهای آموزش دینی، کارکرد تولیدی، مهارت‌های شغلی و...که همه اینها را از دست داده است. اما به نظر من اینها لطمه جدی به خانواده نزده، آنچه به خانواده آسیب می زند، از دست دادن کارکردها یا تغییر ساخت به معنای هسته‌ای شدن خانواده نیست زیرا خانواده هسته‌ای خیلی هم بد نیست. مهمترین تغییر، تغییر در مناسبات و روابط است، هم رابطه درون خانواده و هم رابطه بیرون خانواده. رابطه والدین با هم، رابطه والدین با فرزندان، رابطه خانواده با خانواده‌های جدیدی که بوجود می آیند. این تغییر مناسبات است که باید جدی گرفته شود. مثلا شیوه‌های همسر گزینی تغییر کرده است. در جوامع سنتی، پدر و مادر برای فرزندانشان همسر انتخاب می‌کردند ولی حالا حق جوانان  در انتخاب همسر، بسیار زیاد شده و برای دیگران حقی قائل نیستند. و ازدواج یک امر فردی شده. مناسبات زن و شوهر هم تغییرات زیادی کرده است. مهمترین تغییر، اختلاط نقش است؛ در قدیم نقش‌ها تفکیک شده بود ولی حالا بر عکس شده است. این تغییر به سمت برابری نقش‌ها پیش می‌رود.  در مورد روابط والدین با فرزندان، مهم‌ترین تغییرات این است که در قدیم فرزندان دو ویژگی بسیار مهمی داشتند: حرف شنوی و صالح بودن. اما این نظام تغییر کرده است.  نظام تربیتی غرب بجای بچه مطیع، بچه مستقل را پرورش می‌دهد.  اما در جامعه ما متأسفانه فرزند سالاری رشد کرده است. همچنین پروسه تنازعاتی بین والدین  و فرزندان در جامعه ما زیاد شده است و بیشتر بین پدر و پسر و مادر و دختر شدیدتر است. در روابط خواهر و برادر هم نوعی جدال و تنازع و رقابت است اما درگذشته روابط مبتنی بر گذشت و محبت بود. 
یکی دیگر از تغییرات، تغییر در مناسبات ارزشی است مثل کمک به همنوع و در ازدواج مد نظر قرار دادن رضای خدا و عمل به سنت پیامبر و... اما حالا این ارزشها به طور جدی مطرح نیستند. ارزش‌هایی مثل مادی‌گرایی، احترام بیش از حد به همسر و فرزند جای ارزش‌های پیشین را گرفته است و شاید این یکی از دلایل فرزند سالاری باشد.
یکی دیگر از آفت‌ها، ظهور فمینیسم است. رفتار دختران با پدران، برادران و همسرانشان رفتاری غیر منصفانه شده است و همه رفتارهای آنان را بر اساس تفکرات فمینیستی می‌خواهند تغییر بدهند. یکی دیگر از آسیب‌ها مسئله طلاق است که درگذشته ابغض الحلال بوده و همه تلاشها بر این اساس بود که جلوی طلاق گرفته شود ولی متأسفانه اکنون طلاق رشد بسیار زیادی یافته است. الآن در امریکا از هر هزار ازدواج500 مورد آن به طلاق منتهی می‌شود . در اروپا حدود 250 مورد و درجامعه ما نزدیک به 150 مورد به طلاق منجر می‌شود .
اما آنچه مهم است این که در جامعه ما دو برابر این آمار، خانواده آشفته وجود دارد .
در جامعه ما حریم‌ها شکسته شده و حد وحریم مشخصی در روابط باقی نمانده است اینها از آفت‌های جدی هستند .
دکترکرمی:
 این اتفاقات تا حدودی قابل پیشگیری است. مثلا شاید به دلیل عدم فهم درست استقلال فرزندان، به فرزند سالاری کشیده شده‌ایم که می‌شود این را هدایت و توجیه کرد . اما درباره روابط همسران، مهم‌ترین آسیب، اختلاط نقش‌هاست . علت این اختلاط نقش‌ها چیست؟ چه اتفاقی افتاده که همه خانواده‌ها در حال تغییرات این چنینی هستند ؟
 دکتر مهدوی :
نیاز به نیروی کار و همگانی شدن آموزش و پرورش. در قدیم زنان را جدا و برای اهداف خاصی پرورش می‌دادند اما حالا بچه‌ها به شکل یکسان آموزش می‌بینند با این شرایط دیگر تفکیک نقش‌ها بی‌معنا خواهدبود. 
یکی از تعاریفی که بعد از عصر روشنگری، بعد از انقلاب فرانسه مطرح شد، حقوق انسانی بود.  به این نحو که مرد و زن در این تعریف، حقوق یکسانی دارند وبه صرف جنسیت نمی‌توان کسی را از حقوقش محروم ساخت.  یکی از این حقوق، حق درس خواندن بود. حقوق دیگر، حق انتخاب همسر، حق کار کردن و...
غیر از اینها به هم ریختن نقش‌ها از پیامد‌های این تفکر بود. جامعه شناسان (غیر از جامعه شناسان مارکسیست و فمینیسم‌ها)این اختلاط نقش‌ها را بسیار مضر می‌دانند. اما بعضی وقت‌ها زنها به دلیل نیاز اقتصادی  مجبورند  کار کنند و این باعث می‌شود نقش عاطفی آنها درست شکل نگیرد. زنی که 10 ساعت بیرون از خانه کار می‌کند، انرژی و وقت مفیدش را خارج از خانه صرف می‌کند و با این وضعیت نمی‌توان انتطار داشت بتواند وظایف احساسی خود را به خوبی  انجام دهد البته اختلاط نقش ضربه می‌زند اما نه به آن اندازه که عدم حضور زن. البته زنان می‌توانند در خارج از خانه فعالیت کنند اما نه به شکلی که مثلا هشت ساعت به طور مداوم خارج از خانه باشند.
 دکتر کرمی :
به عنوان راهکار، من درجایگاه یک فرد سنتی بر این عقیده‌ام که مثلا درحیطه آموزش، باید جداسازی صورت گیرد اما این نظر در بین افراد سنتی است. چه راهکارهایی وجود دارد که ما این دیدگاه را در بین جامعه، مورد پذیرش قرار دهیم .
 دکتر مهدوی :
سئوال شما به گونه دیگر هم قابل طرح است که آیا در جاهایی که متوجه مشکل شده‌اند، آیا تلاش عملی هم صورت گرفته است ؟
گروهی در کشورهای اسکاندیناوی (سوئد، نروژ و فنلاند) تشکیل شدند و علت تشکیل این گروهها، آسیب‌هایی بود که در خانواده‌ها می‌دیدند. پرخاشگری، انزوای اجتماعی، خودکشی، رفتارهای ناهنجار وتزلزل بنیان خانواده و تغییر کارکرد خانواده باعث شد یکی از متفکران سوئدی تزی بدهد که بر اساس آن می‌گفت: اگر می‌خواهید با این ناهنجاری‌ها مبارزه کنید، باید زن کانون و محور خانواده بشود و در این کانون، حیات جریان پیدا کند زیرا یکی از ایرادهایی که به خانواده هسته‌ای می‌گرفتند، این بود که خانواده هسته‌ای خوابگاه است در آن، حیات جریان ندارد . در آن تعاملات انسانی صورت نمی‌پذیرد. حال برای تغییر این نحوه از زندگی، باید خانواده احیا شود و برای احیای آن نیاز به کانون داریم. و این کانون باید زن باشد . و این در صورتی است که  دست از اشتغال بردارد و درخانه بماند و بچه دار شود.
یک تحقیق انجام دادند به این نحو که زنانی را انتخاب کردند که شاغل بودند و به آنها وعده دادند  همه حقوق و اضافه کاری و ترفیع سالانه که در زمان اشتغال دریافت می‌کردند را به همان ترتیب به آنها پرداخت کنند به شرط اینکه آنها درخانه بمانند و بیرون از خانه کار نکنند اما بعد از مدتی دیدند که این زنان باز هم درخانه نمی‌ماندند و وقت خود را صرف خرید از فروشگاههای مختلف می‌کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که این زنان نه برای در خانه نشستن تربیت شده‌اند و نه برای کانون بودن و بچه دار شدن.
آنها به این نتیجه رسیدند که آموزش و پرورش را جدا کنند. به این ترتیب که دختران و پسران به صورت جدا آموزش ببینند. دختران را برای مادری و خانه‌داری تربیت کردند و اینکه اعضای خانواده باید سه وعده غذا را با هم بخورند. به این معنا که در زندگی خانوادگی، حیات جریان پیدا کند. آنها در این آزمایش موفق شدند و از سال 1970 این کار را ادامه داده اند و نتیجه مثبت گرفته‌اند اما قادر نیستند این برنامه را در سطح کلان اجراکنند. 
 دکتر کرمی :
به نظر شما ما چه کارهایی درجامعه انجام دهیم که جامعه پذیرا باشد و اگر پذیرا نیست، چگونه زمینه این پذیراشدن را بوجود آوریم ؟
 دکتر مهدوی :
یکی از مشکلات مهم درجامعه ما سطح پایین قلمداد شدن نقش مادری و خانه داری است . وخانم‌های شاغل، نسبت به خانم‌هایی که کار نمی‌کنند احساس برتری دارند.
متأسفانه کار کردن و پول درآوردن ارزش شده و بچه داری و خانه داری، ارزش خود را از دست داده است .
در غرب 85 درصد مشاغل فروشندگی، مربوط به زنان است و کارهای سطح بالا برای خانم‌ها بسیار کم است . مثلا در آلمان بعد از سالها خانمی به عنوان صدر اعظم انتخاب شده است و یا در آمریکا فقط چند نفر خانم، وزیر هستند.
 دکتر کرمی :
به نظر شما آیا جامعه ما آمادگی اصلاحات را پیدا کرده است ؟
 دکتر مهدوی :
در جامعه ما کارهای بسیاری می‌توان کرد. ما می‌توانیم فرهنگ‌سازی و جریان‌سازی کنیم. مثلا همین طرح ازدواج دانشجویی که در دانشگاه شهید بهشتی شروع شد، یک جریان سازی بود که با تبلیغ صدا وسیما، به صورت هنجار درآمد، البته جدای از ضعف‌هایی که وجود دارد.
یک فکر درمیان دانشجویان ما  وجود دارد که نمی‌توان هم درس خواند وهم ازدواج کرد اما تجربه و علم ثابت کرده است که قضیه برعکس است . باید در این زمینه کارشود. باید نگرش جوانان را به بسیاری چیزها اصلاح کرد. روشها هم باید تغییر یابند، مثلا حوزه، قدرت کارهای بسیاری را دارد که می‌تواند انجام دهد اما روشها باید اصلاح شوند .

تبلیغات