فمینیسم وتناقض درراهبردها
آرشیو
چکیده
مروری بر کارنامه جنبش فمینیسم یا نهضت دفاع از حقوق زنان پس از چندین دهه و بلکه پس از دوقرن تلاش نظری و فعالیت سیاسی و فرهنگی نشان میدهد این جنبش علی رغم دستاوردهای مثبتی که برای زنان به ارمغان آورده، به نتایج موردانتظار نرسیده است. اگر افزایش آگاهیها، ارتقای سطح تحصیلات و بالا رفتن میزان مشارکت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زنان را جزء دستاوردهای مثبت فمینیسم بدانیم، درکنار اینها باید بر تداوم انواع نابرابریها و ستمهای جنسی که در قالبهای گوناگون و گاه با ظواهر فریبنده بر ضد زنان اعمال میشود به عنوان ناکامیهای فمینیسم انگشت نهاد . براستی چرا جنبش فمینیسم با وجود آنکه هدف نهایی خود را تحقق آرمانهای والایی مانند عدالت و برابری جنسی قرار داده، در رسیدن به این هدف، موفقیت لازم را کسب نکرده است؟ذر پی پاسخ این سؤال با ما باشید.متن
مروری بر کارنامه جنبش فمینیسم یا نهضت دفاع از حقوق زنان پس از چندین دهه و بلکه پس از دوقرن تلاش نظری و فعالیت سیاسی و فرهنگی نشان میدهد این جنبش علی رغم دستاوردهای مثبتی که برای زنان به ارمغان آورده، به نتایج موردانتظار نرسیده است. اگر افزایش آگاهیها، ارتقای سطح تحصیلات و بالا رفتن میزان مشارکت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زنان را جزء دستاوردهای مثبت فمینیسم بدانیم، درکنار اینها باید بر تداوم انواع نابرابریها و ستمهای جنسی که در قالبهای گوناگون و گاه با ظواهر فریبنده بر ضد زنان اعمال میشود به عنوان ناکامیهای فمینیسم انگشت نهاد . براستی چرا جنبش فمینیسم با وجود آنکه هدف نهایی خود را تحقق آرمانهای والایی مانند عدالت و برابری جنسی قرار داده، در رسیدن به این هدف، موفقیت لازم را کسب نکرده است؟ به نظر میرسد پاسخ این سؤال را باید در ناسازگاریها و بلکه تناقضات راهبردهای فمینیستی جستجو کرد؛ موضوعی که این نوشتار میکوشد بخشی از ابعاد آن را به نمایش گذارد. در سطور آتی چندین مورد از مهمترین تناقضات راهبردهای فمینیستی در ضمن دو محور یعنی راهبردهای معتدل و راهبردهای رادیکال مورد بررسی قرار خواهند گرفت. 1-راهبردهای معتدل 1-1-کوشش در جهت کسب حقوق برابر تلاش در جهت تحقق برابری حقوق زن ومرد یکی از نخستین و اصلیترین سیاستهای راهبردی طرفداران حقوق زن بوده است که تقریبا از سوی تمامی نحلههای فمینیست و بویژه فمینیستهای لیبرال مورد تایید قرار گرفته است. پیشگامان فمینیسم در قرن 18و 19 میلادی در واکنش به تبعیضات گوناگون و ستمهای فراوانی که در غرب بر ضد زنان اعمال میشد،برابری حقوق زن و مرد را درخواست کردند و نهضتی را به بارآوردند و از حیث جهانی و بین المللی نیز اعلام صریح تساوی حقوق زن و مرد در اعلامیه جهانی حقوق بشر که درسال 1948 از سوی سازمان ملل متحد منتشر شد و نیز بیانیه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان درهمین سالهای اخیر، نشانه تداوم و پویایی نهضت مزبور است. نکتهای که در اینجا میخواهیم موردتاکید قرار دهیم آن است که چگونه برخی از پیامدهای منفی تساوی حقوق برای زنان، اعتراض طرفداران حقوق زن را موجب گردیده و به این ترتیب، تناقضی در راهبردهای فمینیست رقم خورده است. یکی از موارد درخور توجه، نارضایتی زنان از نابرابری شغلی در شکل خام آن است که بویژه در دهههای میانی قرن بیستم به یکی از دل مشغولیهای مهم فعالان فمینیست تبدیل شده بود. یکی دیگر از مصادیق این موضوع زمانی بروز میکند که رابطه زناشویی به واسطه طلاق خاتمه مییابد. اینک بسیاری از زنان غربی از تقسیم برابر اموال و داراییهای خانوادگی پس از طلاق توسط دادگاهها گلایه دارند و سهم بیشتری را برای حل مشکلات خود و فرزندان تحت حضانت خود مطالبه میکنند. این موارد و موارد مشابه که اندک هم نیستند، باعث گردیدند درخواست پارهای از امتیازات ویژه به نفع زنان به دلیل ضعف جسمانی آنان درمقایسه با مردان و نیزدرخواست تسهیلات و حمایتهای ویژه دوره بارداری و زایمان و اموری از این قبیل در ردیف راهبردهایی قرار بگیرند که طرفداران حقوق زن دردهههای اخیر با جدیت دنبال کردهاند. خلاصه اینکه عدم توجه کافی به مسأله تفاوتهای جنسی بین زن و مرد از سوی طرفداران فمینیسم آنان را به اتخاذ راهبردی پارادوکسیکال سوق داده است، به این معنی که تحقق برابری حقوق زن و مرد واقعا مستلزم نابرابری است، زیرا به دلیل نادیده گرفتن یا انکار تفاوتهای طبیعی دو جنس، وضعیتی را بر زنان تحمیل میکند که خود ازآن گریزانند. استاد شهید مطهری عبارت گویایی در این خصوص دارند. به گفته ایشان: «عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن بیشتر موجب پایمال شدن حقوق او میگردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد وبگوید: تو یکی و من یکی، کارها، مسئولیتها، بهرهها، پاداشها و کیفرها همه باید متشابه و همشکل باشد، در کارهای سخت و سنگین باید با من شریک باشی، به فراخور نیروی کارت مزد بگیری، توقع احترام و حمایت از من نداشته باشی، تمام هزینه زندگیات را خودت بر عهده بگیری، در هزینه فرزندان با من شرکت کنی، در مقابل خطرها خودت از خودت دفاع کنی، به همان اندازه که من برای تو خوج میکنم تو باید برای من خرج کنی و... دراین وقت است که کلاه زن ،سخت پس معرکه است. زیرا زن بالطبع نیروی کار و تولیدش از مرد کمتر است و استهلاک ثروتش بیشتر، به علاوه بیماری ماهانه، ناراحتی ایام بارداری، سختیهای وضع حمل و حضانت کودک شیرخوار، زن را دروضعی قرار میدهد که به حمایت مرد و تعهداتی کمتر و حقوقی بیشتر نیازمند است. » 1-2.اشتغال زنان تلاش برای دستیابی زنان به فرصتهای برابر با مردان درهمه زمینههای حیات اجتماعی، از دیگر راهبردهای طرفداران فمینیسم بوده است. در اینجا به طور خاص بر فرصت اشتغال در خارج از منرل تأکید داریم که بسیاری از صاحبنظران فمینیسم آن را به عنوان پیش شرط برابری و آزادی زنان مطرح کردهاند. به عنوان نمونه، هریت تیلور* از پیشگامان فمینیسم درقرن نوزدهم، کار زنان در خارج از منزل را رکن اصلی استراتژی خود قرار داد. وی در مخالفت با نظر استوارت میل که معتقد بود زنان حتی اگر از آموزش و فرصتهای اقتصادی و آزادی مدنی مساوی با مردان بهرهمند گردند، همچنان ازدواج و مادر شدن را بر دیگر اشتغالات ترجیح خواهند داد، چنین اظهار عقیده میکرد که اگر زن حقیقتا آزادی انتخاب داشته باشد، به آسانی میتوان او را تشویق کرد که حرفهای هنری، تجاری یا سیاسی را به جای حرفه ازدواج و مادری انتخاب کند. استراتژی یاد شده درآثار فمینیستهای متأخر نیز مورد توجه و تأیید قرار گرفت از جمله، بتی فریدن *از فعالان فمینیست درکتاب رمز وراز مؤنث (1963) زنان را تشویق کرد که به تحصبل و اشتغال رو آورند تا از قفس خانه که بر خلاف تأکیدات فرهنگی چندان هم طلایی نیست، رها شوند. البته بسیاری از فمینیستها اذعان دارند که ورود زنان به بازار کار به تنهایی آزادی آنان را تضمین نمیکند و به همین دلیل، عمومی کردن کار خانگی و خارج کردن آنان از حوزه مسئولیتهای خاص زنان را درخواست کردهاند. اما نکتهای که در این قسمت میخواهیم بر آن تأکید کنیم، جنبه تناقض آمیز راهبرد یاد شده است که درسخن سیمون دوبوار*به آن اشارت رفته است. به اعتقاد وی هر چند همسری و مادری دو نقش زنانهاند که مانع از دستیابی زنان به آزادی میشوند، اما نباید تصور کرد که پذیرش نقشهای شغلی و حرفهای، زنان را از دام زنانگی نجات خواهد داد . از جهاتی زن شاغل وضعیت بدتری نسبت به همسر و مادر خانهنشین دارد، زیرا از او درهمه اوقات و در همه جاها انتظار میرود که مثل یک زن باشد و عمل کند، یعنی ناگزیر است علاوه بر وظایف شغلی، وظایفی را نیز که زنانگی مستلزم آنها است (به طور خاص، ارائه ظاهری دلپذیر )در دستور کار خود قراردهد. در نتیجه، تعارضی درونی بین علقههای خود احساس خواهد کرد . به میزانی که به علقههای شغلی خود اهتمام میورزد، احساس میکند که از نمونههای زنانگی (زنانی که روزهای خود را درسالنهای زیبایی می گذرانند)عقب افتاده و به میزانی که به آراستگی ظاهری خود توجه میکند، احساس میکند کارش نسبت به کار مرد شاغل در ردیف پایینتری قرار دارد. به نظر میرسد در اینجا نیز همچون بحث قبل، منشأ تناقض راهبرد فمینیستی را باید دربیتوجهی به تفاوتهای طبیعی بین زن و مرد جستجو کرد. 1-3.عمومی کردن کار خانگی ناخرسندی از الگوی سنتی تقسیم کارخانگی، بسیاری از طرفداران فمینیسم را به موضعگیری بر ضد آن سوق داده است . فمینیسهای سوسیالیست با تکیه بر مبانی مارکسیستی، کار خانگی زنان را در راستای اهداف سرمایهداریارزیابیکرده اندزیلا ایزنشتاین * درتحلیل کار خانگی میگوید: «تمامی فرایندهایی که کار خانگی مشتمل بر آنها است، به تداوم جامعه موجود ]سرمایه داری] کمک میرسانند: 1-زنان با انجام این نقشها، ساختارهای پدر سالارانه(خانواده، زن خانهدار، مادر و غیره ) را تثبیت میکنند. 2-همزمان، زنان به باز تولید کارگران جدید برای نیروی کار مزد بگیر و غیر مزد بگیر اشتغال دارند 3-آنها همچنین درزمره نیروی کار در ازای مزد کمتر کار می کنند. 4-آنها از طریق نقشی که به عنوان مصرف کننده ایفا می کند، اقتصاد را تثبیت مینمایند.» دربرخورد با مسأله کار خانگی چند راهبرد عمده از سوی صاحبنظران فمینیسم ارائه شده است. گذشته ازراهبرد افراطی نسخ خانواده که درضمن راهبردهای رادیکال به آن اشاره خوهد شد، استراتژی غالب در بین فمینیستها، تشویق زنان به ورودبه بازار کا ربوده است.دراینجا نیز نمیخواهیم ایناستراتژیرا به طور کلی مورد ارزیابی قرار دهیم، بلکه صرفا اشاره به جنبه تناقضآمیز این رهیافت مارکسیستی مد نظر است که از یک سو کار زنان خانه دار درراستای اهداف سرمابه داری ارزیابی کردهاند و از سوی دیگر ، خودفمینیستها ناچار از اعتراف به این مطلب مشدهاند که کار زنان درخارج از منزل نیز درجهت منافع و اهداف سرمایهداری است. سیاست راهبردی دیگری که از سوی برخی از فمینیستهای مارکسیست پیشنهاد شده ، درخواست مزد درقبال کار خانگی است. ماریا روزا دالاکوستا*و سلما جیمز * مدعی شدهاند کارخانگی زنان کار تولیدی است ، نه به معنی مفید بودن، بلکه به معنی دقیق مارکسیستی کلمه که متضمن ایجاد ارزش اضافی است. زنان نه تنها با تهیه غذا و لباس، بلکه با تأمین آسایش عاطفی برای کارگران حال وآینده، چرخهای ماشین سرمایهداری را در حال حرکت نگاه میدارند. زنانی که وارد کار صنعتی عمومی میشوند، درحقیقت دو شغل دارند: شغل مزدی شناختهشده درکنار خط تولید وشغل غیر مزدی ناشناخته درخانه.راه پایان دادن به ایننابرابری آناست زنان برای کار خانگی درخواستمزد کنند و پرداخت این مزد نیز باید توسط حکومت (دولت وکارفرمایان)و نه اشخاص (شوهران وپدران)صورت گیرد، زیرا آنانکه در نهایت سودمیبرندصاحبان سرمایه هستند. با این همه، سیاست مزبور نیز مشتمل بر جنبه ای تناقضآمیز است که از سوی خودفمینیستهای مارکسیست موردتوجه قرار گرفته است.آنان کثرا این استراتژی را در جهت آزادی زنان، ناممکن و نامطلوب دانستهاند. نخست به این دلیل که مزد گرفتن د رمقابل کار خانگی این اثر را دارد که زن را در خانه خودش منزوی نگه میداردو فرصتهای فعالیت اجتماعی او را محدودمیسازد.دوم به دلیل اینکه زن خانهدار با در خواست مزد برای کا رخانگی به تنایل سرمابهداری به تبدیل همه امور از جمله رابطه شوهر –همسر و رابطه مادر –فرزند به کالا کمک میکند. سوم آنکه اخذ مزد در قبال کار خانگی باعث میشود زن مشوق چندانی برای کار بیرون منزل نداشته باشد.نتیجه نهایی این سیاست آن است که تقسیم جنسی کار عملا استحکام نخواهد یافت. مردان هیچ فشاری رای انجام «کار زنان» احساس نخواهند کرد و زنان شوقی برای انجام «کار مردان» نخواهند داشت. 1-4.پدر و مادری مشترک یکی از راهبردهایی که موردتأیید بسیاری از فمینیستها قرار گرفته و صاحبنظرانی مانند نانسی چودروف* به تجزیه وتحلیل و شرح و بسط آثار مثبت آن پرداختهاند، شیوه پدر ومادری مشترک*است. این شیوه متضمن مشارکت بیشتر مردان درامر پرورش فرزندان است که گذشته از آنکه حرکتی به سمت تحقق برابری جنسی درونخانواده است، با تغییر الگوی جامعه پذیری مبتنی بر تفاوتهای جنسیتی، زمینه کاهش نابرابریهای جنسی در سطح جامعه را نیز فراهم میآورد. به گفته چودروف: «تقسیم کار جنسیت خانوادگی که در ضمن آن زنان به مادری میپردازند منجر به تقسیمی جنسی در باب سازماندهی وجهتگیری روانی میشود. این امر زنان و مردانی تولید میکند که جنسیتی اجتماعی کسب کردهاند و وارد مناسباتی نامتقارن و ناهمجنس خواهانه میشوند؛ مردانی تولید میکند که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی میکنندازپدری کردن خودداری میورزند؛ زنانن تولید میکند که انرژی خود را متوجه پرورش فرزندان و مراقبت از آنها میکنندکه این کار به وبه خود، تقسیم ککار جنسی خانوادگی را که د رضمت آ»، زنا به مادری میپردازند، باز تولید میکند.د رگیری شخصی تیشتر مردان درامر مراقبت از کودکان میتواند ساختار های روانی-جنسی حاکم ب رمردانگی و زنانگی را تغییر دهدو زمینه الغی تقسیم کار جنسی را فراهم آورد. » از میان انتقاداتمتعددی که بر راهبرد مذکور ایراگردیده ، تنها به دو مورد که تناقض آمیز بودن آن را نشان میدهند، بسنده میکنیم. به گفته آن او کلی*هرقدر مردان اوقات بیشتری را درخانه میگذارنند و نتیجه، علاقه بیشتری به فرزندانشان پیدا میکنند و به فعالیتهای مشترک بیشتری با همسرانشان میپردازند، همان قدر هم قدرت زنان کاهش مییابد.» جنیس ریموند در استدلالی مشابه اظهار داشته است که تأکید بر پدر و مادری مشترک به عنوان راه حل مشکلات زنان به معنی آن است که مردان را بار دیگر تا حد «منجی» بالا ببریم. این راه حل حتی قدرت بیشتری به مردان نسبت به آنچه اکنون دارند، میدهد-قدرت عاطفی در خانواده ونیز قدرت سیاسی و اقتصادی درخارج از خانواده. 1-5.تربیت انسانهای دوجنسیتی بسیاری از فمینیستهای معاصر خواهان جامعهای فارغ از جنسیت شدهاند که در آن حقوق و وظایف اساسی بر پایه جنس تیولوژیک تعییننمیشوند. ولی اینهدف فقط به طور سلبی بر آرمان فمینیستی دلالت دارد، اما نمیگویدچه چیزی را بایدجایگزین کنیم.آرمان دوجنسیتی به جنیه اثباتی هدف فمینیستی اشاره دارد. یکی از مبانی نظری راهبرد تربیت انسانهای دوجنسیتی، یافتههای روانشناسانی است که ویژگیهای موسوم به «مردانه»و«زنانه» را هر چند با تسبتهای متفاوت د رمنردان وزنان مساهده کردهاند. بر این اساس ، مدل معروف دوجنسیتی یعنی دوجنسیتی واحد*که دراین بحث بر آن تأکید داریم، به سنخ شخصیتی واحدی اشاره دارد که بهترینویژگیهای جنسیتی مردانه و زنانه هبهطور تلفیقی درآن تجسم مییابند و اینسنخ شخصیتی برای خمگان مفروض گرفته میشود. از جمله شیوههایی که بترای تحقق آرمنان دوجنسیتی مورد تأکید طرفداران فمینیسم قرار داشته و دارند ، میتوا بهیکسان سازی تالگوهای تربیتی دختران پسران و پاکسازی فیلمها ، کتتابها و نشریات از کلیشههای جنسیتی اشاره کرد . به گفته آندره میشل : «در یک اثر عاری از تبعیض جنسی،پسران ودختران بتهیک نسبت د رحال انجامکارهای خانگی و نهداری کا زبراد ر کمنهو اهر ةا کوچکتر نو مردانو زنان نیز به یک ننسبت در حال خانهداری ، نگهداری از تچههات و تربیت کآنا نیا تأمین نان خانواده ترسیم کمیشوند. به همین ترتیب، دختران و پران به عروسکبازی،ت مهمانبازی ، توپبازی و بازیهای الکترونیکی میپردازند، از درختان بالا میروند، خیاطی و باغبانی میکنند، کاموا میبافندو... تصویر سنتی زوجی که در آن ، زن کتسلیم و مطیع منفعلانه مننتظر تصمیم شوهر است، بایدناپدید شود.» ولی براستی پیامدهای تحقق آرمان دو جنسیتی چه خواهند بود؟ برخی از فمینیستها اینسؤال را مطرح کردهاند که واقعا چه چیزی ممکن استجانگزین تفاوتهای جنسیای شود که اینک بین زنو مرد نوجود دارند. عدم تفاوت بین زن ومرد این خطر را به همراه دارد که احتمالا به مردان تاجازهکمیدهد الگوی واحد – یا الگوهای متکثر- جنسیتی را که در آینده کبروز میکند ، خودشات کتعریف کنند . مقاومت برخب کاز تئوریسینهای فمینیست در برابر اندیشه جهان کعارین کاز تفاوتهای جنسی و اتأکید آنان ب رتارج نهادنزنان به لا اقل تعضی از ابعاد زنانگی، حتاکی از وجود زمینه مشترکی بین کتئوریسیتهای امروزی و فمینیتهای رادیکال دهه 1970 است که تافاوتهای زن و مرد را جبری کو متغییر ناپذیر تلقی میکردند. در اینجا نیز مساهده میکنیم که کعدمتوجه به تفاوتهایجنسی طبیعی چگویه طرفداران فمینیسم را به اتخارذ رویکردی متناقض سوق داده است. 2- راهبردهای رادیکال 2-1.نفی ازدواج و خانواده تعدادی از فمینیستهای رادیکال به دلیل آنکه نتوانستهاند با برخی از مسئولیتها . محدودیتهای طبیعی خانواده کنار آیند، از ضرورت منسوخشدنخانواده سخن به میان آوردهاند . برخی از فعالان فمینیسم مانند اتکینسون*ازدواج را بردگی، عجاوز قانونی و کار بدون دستمزد نامیدند. آن اوکلی از مخالفان اصلی نهادخانواده با یادآوری سخنلنین که گقته بود: «تا زمانی کهنیمس از جنعیتد رآشپزخانه اسیر شدهاند، هیچ ملتی نمیتواند آزاد باشد» آزادی زنا رامنوط به منسوخشدننقش زن خانهدار، منسوخ شدن خاتنواده و منسوخ شدن کنقشهای جنسیتی دانست. به گفته وی: «تنها موهبتخانواده برای زنان، کارآمووزی مستقیم در نقش کزن خانهاار است. کبه این دلیل، منسوخ شدن این نقش، مستلزم ممنسوخ شدنخانواده و جانگزینشدن مناسباتی بازتر و انعطافپذیرتر است: نه مرد معیل، زن خانهدار و کودکان وابسته، بلکه افرادی که د ریک رابطه صمیمی اختیاری درکنار هم کو در فضایی کمنزندگی میکنند که به هر یک کاز آنها اجازه میدهد سرنوشت جدا گانه خود را در یابد.» ولی آیا واقعا میتواندر غیر محیط خانوادگی به صمیمیت حقیقی دست یافت؟با گذشت چندین دهه از ظهور و رواج این اندیسههای خانمانبرانداز در غرب که کاههش چشکگیر تعداد نخانوادههای زن و شوهری و افزایش کالگوهای جانگزین خانواده مانند همخانگی زن و مرد بدونازدواج، همجنسگرایی وتجردگزینی را درپی داشتهاست،ت اینک جمعی تازصاحبنظران فمنینیست و غیر فمینیست د رمقابل این کاندیشههای افراطی موضع گرفته و بته این ترتیب،ت تناقض دیگری کرا در راهبردةای فمینیستیآشکار ساختهاند. به گفته جین بنکه الشتین* یکی از فمینیستهای خنوادهگرا:«خانواده تنها محلی استکمکه انسانها هنوز میتوانند درآن به محبت، امنیت و آسایش دست یابند.مخانوادهدر واقع تنها جایی است که انسانها هنوز میتتنند در آن تصمیماتی بگیرند که مبتنی بر ملاحظات پولی نباشد.» یکی دیگراز نویسندگان زن غربی درتحلیلی پیرامون وضعیت زنا ند رجامعه مدنیغرب میگوید: «از هم پاشیدن کآ» کانونت گرم[خانواده] صمیمیت و تامنیت عاطفی را محو میکند. ظرفیت با هم زیستن، مدارا برای تأمین این همزیستی، برای حفاظت از صمیمیت دنیای عاطفیمان زا از دست میدهیم...هیچ کس د ربرابر کسی ککه مسئولیتی ندارد، مسئول نیست. روابط شخصی پایدار میتوانند باری باشند، اما بدون بار هم کزندگی بیش از حد سبک کمیشود. در نتیجه، ما با تناقضات جدیدی روبرو میشویم: تناقض بین آزادی حخصی و مامنیت عاطفی، بین استقلال و مسئولیت، بین فقط برای خود بودن و برای دیگران بودن ... در یک میتوان به خاطر خوش قلبی، به خاطر توانایی مقابله با مشکلات روزمره، به خاطر خصوصیاتی که در بازار هیچ ارزش مبادتلاتی ندارند، تحسین شد. پس جمعها مانع از هدر رفتن قابلیتهای انسانی میشوند...البته میتوان از همه چیز آزاد بود و هیچ مسئولیتی نداشت، اما این زندگی با تنهایی توأم است... آزادی از هر قید، آزادی مطلق نیست. آزادی مطلق میتواندبا در نظر گرفتن دیگران عمدآمحدودشود و این به معنای معافیت از مسئولیت، زحمت مشارکت، عشق و حتی فداکاریهای خود خواسته نیست.» 2-2.ترویج حس دشمنی با مردان بعضی از فمینیستهای رادیکال درادامه سیاستهایی که ازدواج و تشکیل خانواده را نفی میکنند، شیوههایی را پیشنهاد کردهاند که عملا میتوانند به ترویج دشمنی بین دو جنس نیز منجر گردند. مری دیلی *و برخی از همفکران وی با حمایتاز سیاست جدا سازی کامل زنان ومردان از طریق ایجاد اماکن زنانه و با کوشش در جهت ترویج حس خواهری بین زنان، آنان را تشویق کردهاند «تا خلاقیت زنانه جدیدی را که بر خواهری و تعیین هویت خود مبتنی است، ارج بگذارند. بر همین اساس، مفهوم دو جنسیتی را رد میکنند، زیرا معتقدند با ارزشترین خصوصیات آنهایی هستند که خاص زنانند. همچنین به دلیل اینکه مردان حتی در نزدیکترین روابط ، زنان را زیر سلطه خود درمیآورند، زنان باید جدا از مردان زندگی کنند. » این راهبرد فمینیستی به دلیل غیر واقع بینانه بودن، ناکارآمدی درجهت رفع مشکلات زنان و مناقض بودن با دیگر اهداف مطلوب، چندانت مقلولیتی بین صاحبنظران فمینیسم کسب نکرده است. آلیسون جگر*ضمن پذیرش این مطلب که ایجاد اماکن زنانه مثل تعاونیها ، کلینیکها، باشگاهها و سرپناههای زنان که درآنها بر تصمیم گیری مبتنی بر وفاق، بهرهگیری معنوی و کمک رسانی متقابل تأکید میشود، میتواند تا حدی برای زنان مفید باشد، آن را بهترین راه برای آزادی زنان نمیداند. او معتقد است آزادی زنان زمانی به بهترین شکل تأمین میشود که آنان بتوانند در رابطهای غیر استثماری و غیر ستم آلود با مردان شرکت کنند. به گفته وی: «اگر زن فقط با زنان دیگر روابط نزدیک داشته باشد، میتواند از استثمار قابلیتهای تولیدمثل خود و همچنین از ستم ذاتی ! موجود درمناسبات سنتی زنانه –مردانه اجتناب کند. با این همه، وقتی زنی بتواند به یک مرد «نه» بگوید، فقط بخشی ا زکنترل بدن کخود را راختیار گرفته است. بخش دیگر این است کمه تنواند«آری»بگوید، یعنی اینکه در رابطهای غیر استثماری با یک مرد شرکت کند.» 2-3. توسل به تکنولوژی تولید مثل شولامیت فایرستون*درکتاب دیالکتیک جنس (1971)نظریهای را مطرح کرد که بر حسب آن، عامل اصلی نابرابری جنسی، تفاوت زیستشناسی زن ومرد بویژه در ناحیه قابلیتهای تولید مثل است که در طول تاریخ به وابستگی زنان به مردان منجر گردیده است. به اعتقاد وی «تفاوت بین دو جنس از حیث تولید مثل طبیعی مستقیما منجر به اولین تقسیم کار (تبعیض مبتنی بر ویژگیهای بیولوژیک)در آغازطبقاتی شدن جوامع گردیده است.» فایرستون بر پایه این نظریه، پناه بردن زنان به تکنولوژی پیشرفته تولید مثل را به آنان توصیه میکند. از نظر وی، با توجه به پیشرفتهای فنی جدید، از جمله راههای قابل اعتماد پیشگیری از بارداری، امکانات بارداری خارج از رحم، ایجاد نوزادان آزمایشگاهی و تربیت فرزندان در خارج از خانواده، این امکان فراهم آمده است که زنان از قید وبندهای زیستشناسی خود آزادگردند. بنابراین، مرد سالاری دیگر ضرورتی ندارد و زنان میتوانند و باید با اتخاذ تدابیر یادشده، خود را از وابستگی به مردان برهانند.» این استراتژی نیز به حدی افراطی بود که حتی فمینیسنتهای رادیکال هم با آن مخالفت کردند . مری آبرین این تکنولوژی را سبب محرومیت بیشتر برای زنان دانست، زیرا به نظر وی، فناوریهای تولید مثل که فایرستون آنها را میستود،«صرفا راههای جدیدی هستند که مردان به واسطه آنها یک چیز-یعنی کودک- را در مقابل هیچ چیز به دست میآورند.» مارلین فرنچ*نیز درهشداری مشابه چنین میگوید: «کشیشهای قرون وسطی عادت داشتند این سؤال را مطرح کنند که خداوند اصلا چرا زن را خلق کرد و نتیجه میگرفتند که زنها برای تولید مثل لازم بودند. در حال حاضر، اختراع تکنولوژیهای مولد میتواند زنان را منسوخ کند و آزمایشگاهها وسیله جدیدی برای نشان دادن خشونت علیه زنان خواهندشد.» 2-4.آزادی روابط اجتماعی زن ومرد آزادی روابط اجتماعی زنان و مردان را درنگاه نخست نمیتوان در ردیف راهبردهای فمینیستی به معنی خاص کلمه قرار دارد، اما از آنجا که بخشی از راهبردهای فمینیسم به طور غیر مستقیم مستلزم وجود این نوع آزادیاند و این امر موافقت ضمنی و مهنمنوایی صاحبنظران فمینیسم با آرادی روابط زن و مرد را نشان میدهد، میتوان در یک معنی وسیعتر، آزادسازی روابط بیندوجنس را یک راهبرد فمینیستی قلمداد نمود. شاید این ادعا در مورد جوامع غربی، نامأنوس و غریب به نظر آید، چرا که آزادی روابط دوجنس در غرب، پیامد فرایندی تدریجی و دراز مدت بوده که ریشه در عوامل اجتماعی متعددی داشته است، نه اینکه در نتیجه یک برنامه ریزی و تصمیم گیری مقطعی حاصل شده باشد. اما در جوامعی مثل ایران با پیشینههای فرهنگی خاص که شدیدا از ارزشهای دینی متأثر بودهاند و بویژه بر محدودیتهای قابل توجهی در روابط زنان ممردان تأکید داشتهاند آشکارا به مبارزهبا مظاهر فرهنگ جنسیتی اسلام برخیزند و اموری همچون حجاب و سایر محدودیبها یالزرامی یا استحبابی روابط مردان و زنان را به عنوان امور ناقض آزادی زن زیر سؤال برند. یکی از خانمهای به اصطلاح، طرفدار آزادی زن، زمانی در سخنرانی خود نگاه نکردن مردان با ایمان به صورت زنان نامحرم را مورد اعتراض تمسخر قرار داده وچنین القا کرده بود که این امر نشانه سلطه طلبی مردان و خوار شمردن زنان است، در حالیکه خود قرآن کریم به این مطلب تصریح کرده که اولا هنجار مذکور اختصاص به مردان ندارد، بلکه بهتر است زنان و مردان متقابلا این ادب معاشرت جنسی را رعایت کنند وثانیا فلسفه آن صرفا حفظ طهارت معنوی و سلامت روحی افراد جامعه اعم از زن و مرد است. بنابراین، اتهام مطرح شده از سوی خانم مزبور اتهامی است بیاساس که از بیاطلاعی یا عرض ورزی گوینده نشأت گرفته است. به هر تفدیر، نکتهای که دراینجا میخواستیم روی آن تأکید کنیم، تناقض نهفته در جهتگیری یاد شده است. در بسیاری از متون فمینیستی ضمن یادآوری آمارهای تجاوز و آزار جنسی، از اینکه زنان کنترل خود بر حیات جنسیشان را از دستدادهاند، شکایت شده است.نویسدگان فمینیست با اشاره به اقعیاتی از این قبیل که «تعداد کمی زن میتوان پیدا کرد که به سن بیستو یکسال رسیدهباشند ومورد حمله مردی به صور گوناگون قرار نگرفته باشند» و«احتمال اینکه زنانموردتجاوز ناآشنایان یا شوهران، دوست-پسرها، همکلاسیها، کارفرماها، مشتریان، پدران، برادران، عموها، داییها، و غیره قرارگیرند، کنترل زنان را بر حیات جنسیشان به پائینترین حد میرساند» و«در آمریکا تقریبا در هر دو دقیقه یک تجاوز رخ میدهد. احتمال همیشگی تجاوز، زندگی تمام زنان را تحت تأثیر قرار میدهد. آنها از سوار شده در اتومبیلهای شخصی، پیادهروی درشب وسفرهای شبانه با قطار اتوبوس به نقاط مختلف محله و شهر بیم دارند. این ترس بر محل زندگی زنان، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وامکانات شغلی وتحصیلی آنان سایه میاندازد.»، نگرانی شدید خود را از نا امنی به وجود آمده برای زنان ابراز میکنند. با توجه به این واقعیت انکار ناپذیر که آزاد سازی روابط زن مرد از عومل اصلی افزایش پدیدههایی مانند آزار وتجاوز جنسی میباشد، به نظر میرسد این سر در گمی وبه تعبیری، تناقض فکری و راهبردی فمینیستها نیز ریشه در بیتوجهی به تفاوتهای طبیعی زن و مرد دارد. ? نتیجه گیری به طور کلی دربرخورد با مسائل زنان، سه رویکرد اصلی وجود دارد:1) درخواست برابری جنسی کامل 2)ترویج تضاد، دشمنی وجنگ بین دو جنس 3) پذیرش برخی تفاوتها و تمایزها در نقشهای اجتماعی وحقوق زن و مرد . رویکرد اصلی فمینیستها رویکرد نخست بوده است که بیش از یک قرن کوشش نظری و عملی آنان رابه خود اختصاص داده است. گرچه از این رهگذر، امتیازات فراوانی عائد زنان شد، اما نادیده گرفتن تفاوتهای طبیعی میان جنس زن و جنس مرد منجر به ناکارآمدی پارهای از راهبردهای فمینیستی شد، ضمن انکه بخشی از اینراهبردها ذاتا دچار تناقض بودند و این نقیصههادر مواردی حتی افزایش مشکلات زنان را در پی داشت. بهگفتهشهید مطهری: «بدبختیهای قدیم [زن] غالبا معلول این جهت بود که انسان بودنزن بهفراموشی سپرده شده بود و بدبختیهای جدید از آن است کهعمدا یا سهوا زن بودن زن وموقع طبیعی و فطریش، رسالتش، مدارش، تقاضاهای غریزش، استعدادهای ویژهاش به فراموشی سپردهشده است.» فمینیستهای رادیکال که از تداوم ستم جنسی بر زنان علی رغم کوششهای صورت گرفته، سرخورده شده بودند، رویکرد دوم را برگزیدند، اما واضح است که این رویکرد اولا با اهداف وارزشهای اصیل انسانی ناسازگار است، ثانیا در صورت تحقق عملی آن، نتایج منفی مادی برای کل جامعه بشری به بار خواهد آورد وثالثا تا زمانی که تفاوتهای جنسی یاد شده به قوت خود باقیاند، این رویکرد نیز نمیتواند زنان را از وضعیت ستمدیدگی برهاند. کافی است شرایطی را تصور کنیم که درآن تمامی مردان بر ضد تمامی زنان متحد شده باشند. آیا این اوضاع و شرایط فرضی هیچگونه چشم انداز نوید بخشی برای زنان به همراه دارد؟اینجاست که اندیشمندان فمینیست خود را در تنگنای سختی گرفتار یافته اند.اگر بخواهند مبارزه را ادامه دهند تاکجا وبه چه قیمت و اگر تخواهند زنان را مجددا به پذیرش نقشهای سنتی تشویق کنند، این نیز ناممکن به نظر میرسد. بر این اساس، رویکرد سوم که مستلزم توجه به تفاوتهای طبیعی زن مرد ودر نتیجه، پذیرش پارهای از تمایزات جنسیتی است، شرط لازم برای رفع مشکلات حقیقی زنان است، هرچند شرط کافی نیست وباید مجموعهای از اصول راهبردی را به آن ضمیمه کرد. به اعتقاد ما اسبرابژی جامع اسلامی این اصول را که ذیلا به عناوین آنها اشاره میشود به بهترینشکل ر درونخود جای دادهاست.برخی مؤلفههای اصلی این استراتژی جامع از این قرارند: 1-پذیرش پارهای از تمایزات جنسیتی (مانند سرپرستی شوهر بر خانواده ، حجاب یا ممنوعیت زنان از اظهار زینت و رفع برخی از تکالیف مانند جهاد از زنان) 2-حذف قوانین و مقررات ستم آلود (با لحاظ معیارهای دینی ستم) 3- ابطال و نسخ اسطورهها ،خرافات وآداب و رسوم ستم آلود و مغیر با شرع اسلام 4- کوشش در جهت رسیدن تمامی افراد-چه مرد و چه زن – به سطح اخلاقی مطلوب 5-کوشش در جهت نهادینه شدن نظارت اجتماعی و 6-تأمین ضمانت افی برای اجرای قانون (کارآمدی دستگاه قضایی، پلیس و...) پی نوشت: دراین ارتباط ،ر.ک:مطهری، مرتضی؛ نظام حقوق زن در اسلام؛1369 ؛ص24."