چکیده

یکی از نهادهای بنیادین حفظ و تربیت نوع انسانی خانواده می‌باشد که در آن بچه‌ها با فراگیری ارزش‌ها و هنجارها و تربیت روانی مناسب برای ایفای نقش مثبت در بزرگسالی آماده می‌شوند. نهاد خانواده را از ابتدای خلقت انسان می‌توان جستجو کرد. مهمترین عامل فروپاشی این نهاد ارزشمند، متارکه یا طلاق می‌باشد. هرچند طلاق از ابتدای زندگی اجتماعی بشر وجود داشته و حتی طبق قدیمی‌ترین اسناد حقوقی، از ابتدا صورت قانونی نیز داشته است؛ ولی در هر عصری درصد نسبی طلاق در حد معقولی بود و جود آن ضرری جبران ناپذیری به بنیاد اجتماع وارد نمی‌ساخته است اما امروزه جامعه انسانی شاهد افزایش روز افزون نرخ طلاق در جامعه می‌باشد؛ به طوری که بیم نابودی بنیاد خانواده می‌رود و بدنبال آن جامعه شاهد روز افزون انحرافات اجتماعی ناهنجاری‌های روانی، انواع بیماری‌های روان پریشی در افراد مطلقه و فرزندان طلاق می‌باشد. این مقاله درصدد آن است تا با نگاهی اجمالی به تغییرات فرهنگی موجود در جوامع به اصطلاح پیشرفته اروپایی و نگرش آن‌ها به مسئله ازدواج، خانواده و طلاق، دورنمای کشورهای در حال توسعه از جمله ایران که شتابان بدان سو می‌روند را ترسیم کرده باشد.

متن

".یکی از نهادهای بنیادین حفظ و تربیت نوع انسانی خانواده می‌باشد که در آن بچه‌ها با فراگیری ارزش‌ها و هنجارها و تربیت روانی مناسب برای ایفای نقش مثبت در بزرگسالی آماده می‌شوند. نهاد خانواده را از ابتدای خلقت انسان می‌توان جستجو کرد. مهمترین عامل فروپاشی این نهاد ارزشمند، متارکه یا طلاق می‌باشد. هرچند طلاق از ابتدای زندگی اجتماعی بشر وجود داشته و حتی طبق قدیمی‌ترین اسناد حقوقی، از ابتدا صورت قانونی نیز داشته است؛ ولی در هر عصری درصد نسبی طلاق در حد معقولی بود و جود آن ضرری جبران ناپذیری به بنیاد اجتماع وارد نمی‌ساخته است اما امروزه جامعه انسانی شاهد افزایش روز افزون نرخ طلاق در جامعه می‌باشد؛ به طوری که بیم نابودی بنیاد خانواده می‌رود و بدنبال آن جامعه شاهد روز افزون انحرافات اجتماعی ناهنجاری‌های روانی، انواع بیماری‌های روان پریشی در افراد مطلقه و فرزندان طلاق می‌باشد. این مقاله درصدد آن است تا با نگاهی اجمالی به تغییرات فرهنگی موجود در جوامع به اصطلاح پیشرفته اروپایی و نگرش آن‌ها به مسئله ازدواج، خانواده و طلاق، دورنمای کشورهای در حال توسعه از جمله ایران که شتابان بدان سو می‌روند را ترسیم کرده باشد. بنابراین، در این مقاله نمی‌توان پدیده طلاق را از تمام جنبه‌های متعدد آن (جنبه‌های: روانی، اقتصادی، حقوقی، جمعیتیا) مورد بررسی قرار داد، بلکه آن‌چه در این‌جا مد نظر است این است که به نقش توسعه غربی در وضعیت طلاق و علل و عوامل گسترش طلاق در جوامع غربی اشاره کرده باشد. فایده این تحقیق آن است که از سرنوشت دیگران درس عبرت گرفته و اگر لابد باید مسیر توسعه را پیمود، بدانیم که چه عناصری از تمدن غرب به چه نتایجی منجر خواهد شد تا در صورت تمایل بتوانیم از عناصر فرهنگی مضر غربی اجتناب شود. انشاء الله این تحقیق طلیعه‌ای باشد برای مطالعه عمیق‌تر مسئولینی که قصد مدرنیزه کردن جامعه را دارند. تا خدای نکرده اشتباهات دیگران را تکرار ننمایند. 1. تعریف بعضی از مفاهیم کلی <طلاق> در لغت جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قید نکاح و رهایی از زناشویی است1 و در اصطلاح <طلاق)Divorce( > در نظام‌های حقوقی غربی دلالت بر انحلال یک رابطه زناشویی رسمی و قانونی در زمانی‌که هر دو طرف هنوز در قید حیاتند و پس از وقوع آن می‌توانند بار دیگر ازدواج کنند، دارد.2 <انحلال زناشویی>، مفهوم وسیعی است که طلاق تنها یکی از اسباب آن است، از اسباب دیگر همانند مرگ یکی از دو همسر یا فسخ ازدواج، می‌توان نام برد. <انفصال > به معنی جدایی فیزیکی زن و شوهر از یکدیگر، در اغلب کشورها فاقد جنبه رسمی و قانونی است. اما امروزه در برخی از کشورهای غربی به شکلی از انفصال قانونی برمی‌خوریم که معمولا پیش از طلاق اتفاق می‌افتد و آن از این قرار است که دو همسر توافق می‌کنند در اقامتگاه‌های مجزا به سر برند. <متارکه > نیز به معنی انحلال اجتماعی ازدواج، زمانی رخ می‌دهد که یکی از دو همسر، دیگری را به مدتی طولانی ترک کند و یا از وی دوری گزیند.3 .2نگاهی اجمالی به طلاق در نظام‌های حقوقی گذشته از حیث تاریخی طلاق را به قدمت ازدواج دانسته‌اند، در قدیمی‌ترین متن حقوقی بدست آمده مربوط به قانون حمورابی متعلق به تمدن بابل، این حق برای مرد و در شرایطی برای زن مجاز بود هم‌چنین در یونان باستان مرد حق داشت هر وقت بخواهد و به هر دلیلی و بدون هیچ تشریفاتی زن خود را طلاق دهد در تمدن روم باستان پیش از مسیحیت ابتدا طلاق زن ممکن نبود مگر با اثبات زنای وی یا سوء قصد او به جان شوهر ولی از سال 411 ق. م. که قوانین خاصی به مورد اجرا گذاشته شد، طلاق به طور مطلق برای مرد آزاد شد و از این تاریخ به بعد آمار طلاق در روم حتی در میان قیصرها به شدت افزایش یافت ولی پیش از ظهور مسیح( دوباره شروطی برای انجام طلاق در نظر گرفته شد. در مصر باستان نیز هیچ قیدی برای طلاق قائل نبودند و مرد هر زمان که می‌خواست ، می‌توانست همسرش را طلاق دهد. در میان پیروان بودا نیز مرد می‌توانست هر زمان که بخواهد همسرش را طلاق دهد در میان برهمن‌ها طلاق ممنوع بود در میان اعراب جاهلی نیز طلاق کاملا شایع بود محدودیتی برای طلاق وجود نداشت . در آیین یهود به مجرد این‌که مرد همسرش را نپسندد، حق دارد او را طلاق دهد، ولی به مردم توصیه می‌شود که تنها به دلیل موجهی مانند کاستی‌های جسمانی یا اخلاقی، همسر خویش را طلاق دهند. در مسیحیت کاتولیک (که متاثر از قوانین روم باستان می‌باشد) برای هیچ کدام از زن و مرد حق طلاق وجود ندارد و تنها زمانی‌که زن مرتکب زنا شده باشد مرد می‌تواند او را طلاق دهد.4 1.2 طلاق در اسلام اسلام، ازدواج را به عنوان یک پیوند مقدس و دارای کارکردهای متعدد فردی و اجتماعی ضروری، مورد تا‡کید فراوان قرار داده است و طلاق را فی نفسه امری منفور و ناپسند (دارای کراهت بسیار شدید) معرفی می‌کند و تمام تلاش و کوشش خود را در جهت پرهیز خانواده‌ها از طلاق به کار می‌بندد، ولی در عین حال در مواردی که مصالح مهم‌تر ایجاب کند ممنوعیتی برای طلاق قائل نشده است. بر همین مبنا در کتب روایی ما نیز دسته‌ای از روایات پدیده طلاق را بسیار مبغوض و منفور معرفی کرده‌‌اند، درحالی‌که دسته دیگر طلاق را در شرایط خاصی مجاز و احیانا لازم دانسته‌اند؛ بطور کلی می‌توان گفت که اسلام طلاق را به خودی خود مبغوض می‌شمارد و در جهت منصرف کردن افراد از آن تمام تلاش خود را بکار می‌گیرد. با وجود این در مواردی که کارکردهای مطلوب خانواده با اختلالات جدی روبه رو شود و ادامه زندگی مشترک مفاسدی بیش از پیامدهای منفی طلاق، به بار آورد اسلام حکم به جواز یا رجحان و احیانا لزوم طلاق کرده است5 در خصوص اهمیت بنای خانواده در اسلام باید گفت که: توصیه‌های فراوان اسلام در مورد بردباری و گذشت همسران نسبت به یکدیگر و تحمل نارسایی‌های اقتصادی و دیگر مشکلات زناشویی از آن حکایت دارد که اسلام در صورت وجود مشکلات قابل تحمل نیز طلاق را مبغوض می‌شمارد و تا حد امکان می‌کوشد از فروپاشی بنای مقدس خانواده جلوگیری کند. ولی مهم آن است که اسلام برای تحقق این هدف عمدتا بر راهبردهای اخلاقی و تربیتی تاکید کرده و کمتر به ممنوعیت‌های قانونی توسل جسته است. دلیل این امر تا حدودی روشن است : ایجاد محدودیت‌های شدید قانونی برای طلاق کمک چندانی به تحکیم روابط زناشویی نمی‌کند؛ زیرا در فرضی که ازدواج دچار اختلال گردیده ، با منع قانونی طلاق معمولا جایگزین‌های نامطلوبی هم‌چون متارکه یا جدایی غیر رسمی، طلاق عاطفی ناشی از سردی بیش از حد روابط و خشونت خانگی در انتظار زوجین خواهد بود. افزون بر آن، منع قانونی طلاق می‌تواند انگیزه افراد برای ازدواج را نیز کاهش دهد. .3 طلاق در جوامع توسعه یافته در نتیجه تغییرات ارزشی و حقوقی دهه‌های اخیر، در بیشتر کشورهای غربی، طلاق با رشد بی‌سابقه‌ای روبه‌رو شده است به طوری که گاهی مسئله به عنوان یکی از شاخص‌های <انقلاب جنسی> در غرب مطرح می‌شود،.6 بسیاری از نویسندگان غربی معتقدند که: <امروزه در جوامع غربی ازدواج‌ها به طور فراینده‌ای محتمل است که به طلاق متنهی گردد، و بنابراین ازدواج برای زندگی، آنگونه که به صورت سنتی آنرا می‌شناسیم، در حال ناپدید شدن است، این‌که تعداد طلاق‌ها به سرعت رو به افزایش است مطلب درستی است: 7 به عنوان مثال از سال1960، افزایش طلاق در کشور انگلیس در هر سال حدود 10 درصد بوده است (از رقم 26000 در آن زمان تا تعداد 70000 طلاق در در سال )1998؛ و اگر به دهه 1930 برگردیم، آمار سالیانه طلاق، کمتر از 5000 می‌باشد. 8 تعداد طلاق‌هایی که در سال 1996 واقع شد 13/9 در هزار نفر از کل جمعیت ازدواج کرده بود، درحالی‌که در سال 2/1964 9 در هزار نفر جمعیت ازدواج کرده و در سال 1931 تنها 0/4 در هزار نفر جمعیت ازدواج کرده واقع شده بود9 افزایش طلاق در بریتانیا روندی را که در اکثر کشورهای اروپایی وجود دارد را منعکس می‌سازد.>10 ایالات متحده امریکا نیز بالاترین میزان طلاق را در میان کشورهای جهان داراست . در این کشور در سال 1997 تقریبا 2/1 میلیون طلاق واقع گردید که نسبت به سال 1960 افزایش به میزان 2 برابر را نشان می‌دهد11 نسبت طلاق‌هایی که طی یک سال در آمریکا واقع می‌شود به ازدواج‌هایی که در همان سال واقع می‌شود 50 درصد است یعنی هر سال در مقابل دو ازدواج یک طلاق صورت می‌گیرد. محاسبه فراوانی طلاق نسبت به کل جمعیت نیز نشان می‌دهد که از هر 1000 نفر 4/1 نفر به طلاق اقدام می‌کنند12 هم‌چنین از هر 1000 زن متاهل تقریبا 21 زن سالانه در این کشور طلاق می‌گیرند13 و در حدود 2 میلیون کودک آمریکایی سالانه طلاق والدین را تجربه می‌کنند.14 میزان طلاق در کانادا از زیر 38 در هر صدهزار نفر در سال 1951 به بیش از 270 در هر صدهزار نفر در سال 1991 رسید.16 در سایر کشورهای اروپایی مانند سوئد، دانمارک ، مجارستان، فنلاند، آلمان غربی، و فرانسه، هر سال بیش از 300 طلاق در مقابل 1000 ازدواج واقع می‌شود.17 در کشور ایران نیز طی سال‌های اخیر شاهد افزایش میزان طلاق بوده‌اند و این افزایش به ویژه در شهرهای بزرگ ، بسیار محسوس بوده است. در سال 1371 تعداد طلاق در کل کشور 33983 مورد بود است درحالی‌که در سال 1379 این رقم به 53797 مورد رسیده است. میزان طلاق در کل کشور نیز بین سال‌های 1375تا 1379 از 0/63 در هزار به 0/85 در هزار افزایش یافته است.18 هم‌چنین نسبت تعداد ازدواج‌ها به تعداد طلاق‌ها در کل کشور در سال 1379، 12 برابر بوده است ، به این معنا که در برابر هر 120 ازدواج 10 طلاق به ثبت رسیده است ، درحالی‌که این نسبت در مورد استان تهران 6/1 بوده است ، یعنی در مقابل هر 10 طلاق 61 مورد ازدواج صورت گرفته است19 .4 فروپاشی نهاد ازدواج در غرب امروزه مسجل شده که در غرب حداقل حدود یک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌شود علاوه بر این‌که بسیاری از مردم در این کشورها اصلا در تمام طول عمر خود ازدواج نمی‌کنند. بر این اساس ، باوری عمومی وجود دارد که <نهاد ازدواج> در کشورهای توسعه یافته رو به زوال است؛ طرفداران این مسئله، ارقام خانواده‌های تک لنگه‌ای ( خانواده‌هایی که معمولا توسط یک زن سرپرستی می‌شود)، را شاهد می‌گیرند.20 برخی دیگر به افزایش تعداد افرادی که [بدون ازدواج] با هم زندگی می‌کنند، اشاره می‌کنند.21 در این میان دکتر رودز بوی‌سون ، وزیر دولت محلی انگلستان، در یک همایش حاشیه‌ای که توسط جامعه مسیحی در کنفرانس حزب سنتی در <بورنموث >، سازماندهی شده بود، افرادی که زندگی به صورت <تک لنگه‌ای> را برگزیده‌اند، را مورد نکوهش قرار داده و خانواده <تک لنگه‌ای> را در بسیاری ازمشکلات رو در روی کشورهای توسعه یافته از جمله بریتانیا، مقصر دانست و گفت که چنین خانواده‌هایی با افزایش تلقیح مصنوعی و روابط جنسی غیر رسمی گسترش می‌یابند. او گفت: پدران یا مادارن منفرد، آنچنان وضعیت خود را گسترش داده‌اند که یارانه‌های خود از خزانه عمومی را از حدود 15 میلیون پوند در سال 1960 به 1 بیلیون پوند در 1983، افزایش داده‌اند. در این کشورها درحالی که از اعضای کم درآمد خانواده‌های رسمی، بر اساس نرخ مقرر مالیات گرفته می‌شود [به کسانی که در خانواده‌های <تک لنگه‌ای> زندگی می‌کنند یارانه پرداخت می‌شود]، این یارانه نه تنها به آن کسانی که به خاطر بدشانسی و بدبختی مجبور می‌شوند که از خانواده‌های تک لنگه‌ای شوند، پرداخت می‌شود، بلکه هم‌چنین به کسانی هم که مشخصا خانواده تک لنگه‌ای بودن را برگزیده‌اند، نیز یارانه پرداخت می‌شود. دکتر بوی‌سون گفت: که یک هفتم از فرزندان در خانواده‌های تک لنگه‌ای زندگی می‌کنند، که یک سوم آن‌ها در مناطق مرکزی شهر‌ها می‌باشند. او مسئول توحش پسران جوان لجام گسیخته را فقدان پدر دانست. معمولا، پسران را تنها به وسیله پدران قاطع و مواظب می‌توان تربیت کرد. دوری پدر به این معنا است که پسران ارزش‌های خود را از گروه‌ها همسالان پرخاشگر و غالبا وحشی می‌گیرند و برای یک زندگی حاوی جرم شدید و در آشوب و شورش مناطق مرکزی، خفه، و دارای گروه‌های اوباش و ولگرد شهر، آماده می‌شوند. او هم‌چنین تاکید کرد که: خانواده از سوی طرفداران افراطی حقوق زنان (هواداران جوان آن) و ترغیب کنندگان به هم جنس بازی مورد حمله قرار می‌گیرد. دکتر بوی‌سون از چیزی که به تعبیر خودش شیوه ارائه و تبلیغ هم جنس بازی و روابط جنسی زن با زن می‌باشد، به عنوان چیزی که ضد خانواده و ضد زندگی است، انتقاد می‌کند. او درحالی‌که کتابی که به وسیله منبع تعلیم و تربیتی مرکزی لندن تولید شده بود را از باب مثال نشان می‌داد، وی سوال کرد که چه تعداد از مستمعین، گرایش هم جنس بازی را به عنوان یک بیماری احساس می‌کنند؟ او هم‌چنین ایلیا )Ilea( و دیگر منابع مولد مواد تعلیم و تربیتی را متهم کرد که در فاسد کردن ارزش‌های سنتی و معمول که مدارس ما بر اساس آن پیش می‌روند، موثر می‌باشند.22 1.4 آیا خانواده به گونه‌ای که ما آنرا می‌شناسیم، در جوامع متمدن در حال نابودی است؟ امروزه در کشورهای توسعه یافته، خانواری که پدر برای کار بیرون می‌رود، درحالی که مادر برای مراقبت از کودکان در خانه می‌ماند، جدا کمیاب است، و تنها مبین پانزده درصد از خانوارهاست. بیش از نصف کودکان زیر پانزده سال در حال حاضر مادرانی دارند که برای کار بیرون می‌روند و از این رو اصطلاح <خانواده دوجانبه کارگر >، برای توصیف این خانواده‌ها استعمال می‌شود. در سال‌های اخیر رشد زیادی در تعداد خانوارهای تک لنگه‌ای که تنها یکی از والدین همراه کودکان نورس خود زندگی می‌کند، وجود داشته است. 23 دو نوع دیگر از خانوار در سال‌های اخیر در کشورهای توسعه یافته در حال افزایش بوده است. اول، خانوارهایی وجود دارد که افرادی، تنها و بدون هیچ خانواده‌ای زندگی می‌کنند؛ به عنوان مثال در کشور انگلستان این نوع خانوار، بیست و پنج درصد از کل خانوارها را تشکیل می‌دهد. دوم، زن و شوهرانی وجود دارند که با یکدیگر بدون هیچ فرزندی زندگی می‌کنند. زیرا که آن‌ها یا خواهان فرزند نیستند و یا قادر به داشتن فرزند نمی‌باشند. این خانوارها نیز در حال حاضر بیست و هفت درصد خانوارهای بریتانیایی را تشکیل می‌دهند.24 بر اساس داده‌های فوق بسیاری از نویسندگان و دانشمندان معتقدند که زندگی خانوادگی سنتی در جوامع غربی به سرعت در حال زوال و نابودی است.25 .5 الگوهای جدید ازدواج و طلاق در غرب افزایش طلاق در بریتانیا، در 20 سال اخیر بسیار سرعت گرفته است. در واقع ادعا می‌شود امروزه در کشوری مثل بریتانیا یک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌گردد. 26 و از این کسانی که طلاق می‌گیرند. حدود 70 درصد دوباره ازدواج می‌کنند27، این امر نشان می‌دهد که بوالهوسی، عیاشی و بی وفایی به همسر در غرب به صورت یک فرهنگ درآمده است. به عبارت دیگر تبدیل عشق از یک همسر به همسر دیگر چیزی است که نه تنها قبح خود را از دست داده بلکه شکل یک هنجار اجتماعی به خود گرفته است. بسیاری از کسانی که <هم خانگی> اختیار کرده‌اند، به‌راحتی انتقال از یک عشق به عشق دیگر انجام می‌دهند و از لحاظ زندگی خانوادگی، افزایش طلاق، و ازدواج مجدد، نوعی ساختار خانوادگی جدید در غرب ایجاد کرده است. این نوع جدید خانواده، <خانواده تجدید بنا شده > می‌باشد، که دو پدر و مادر که هر دو، کودکانی [نامشروع و محصول ارتباط قبل از ازدواج] دارند، ازدواج می‌کنند، و لذا خانواده حاصل از آن، مرکب از کودکان با پدر و مادران مختلف می‌باشد.28 بنابراین، امروزه این تغییرات ناموزون و از روی هوی و هوس صورت هنجار اجتماعی به خود گرفته به صورت چیزهایی هم‌چون هم خانگی، طلاق‌های فزاینده، خانواده‌های تجدید بنا شده، و خانواده‌های تک لنگه‌ای، زندگی مشترک موقت در حال رخ دادن است که جایگزین دیدگاه سنتی ازدواج و خانواده در کشورهای توسعه یافته می‌باشد. اما در عین حال اقلیت‌های قومی هم‌چون مسلمانان و آسیایی ها در اروپا، ماهیت متفاوت الگوهای خانودگی خود را هم‌چنان حفظ کرده‌‌اند. به عنوان مثال، ازدواج‌های ترتیب یافته ، خانواده‌های گسترده و بدون طلاق، از ویژگی‌های خانواده‌های آسیایی است.29 .6 تاثیرات طلاق بر کودکان هرساله میلیونها کودک در سراسر جهان بر اثر طلاق از مصاحبت یکی از والدین خود محروم می‌شود به عنوان مثال در کشور انگلستان هر ساله حدود 160000 کودک، گرفتار طلاق می‌شوند، تقریبا یک سوم این‌ها زیر پنج سالگی هستند. اولین نتیجه این امر، این است که بسیاری از این کودکان، حداقل مدت زمانی را در خانواده‌های تک لنگه‌ای زندگی می‌کنند. هم اکنون 1/5 میلیون کودک انگلیسی در این شرایط زندگی می‌کنند. به طور کلی این امر مورد توافق است که بالهوسی والدین و عشق‌های مکرر آن‌ها برای کودکانشان بسیار گران تمام می‌شود. زیرا، کودکان خردسال‌تر به خوبی کودکان بزرگتر، انطباق نمی‌پذیرند. این امر به خصوص وقتی جدی است که، افزایش تعداد کودکان زیر پنج سالگی را که گرفتار طلاق می‌شوند، مشاهده شود. یک معضل عمده، این است که کودکان توسط پدر و مادرهایشان، به عنوان حربه‌ای علیه یکدیگر استفاده می‌شوند. این معضل. و نیز نزاع در مورد حق حضانت، ممکن است ناراحتی‌های عاطفی شدیدتر از جدایی واقعی را موجب گردد. ازدواج مجدد، خانواده‌های ناتنی‌ای را ایجاد می‌کند که باید از عهده مادران و پدران تازه رسیده برآید. در این وضعیت‌ها، اصطکاک متداول است. و مشکل را بیشتر و بیشتر می‌کند. .30 .7 دلایل رشد طلاق چرا نرخ‌های طلاق به شدت در قرن حاضر، افزایش یافته است؟ 1.7 ازدواج‌های عاشقانه از لحاظ سنتی، عشق مهم‌ترین عنصر ازدواج نمی‌باشد. بیشتر این مهم است که اتحادی استوار بین دو شخص در خور و مناسب با هم وجود داشته باشد، و دو خانواده را به هم بپیوندد. در مقابل، در جوامع توسعه یافته و سایر جوامعی که از آن‌ها تقلید می‌کنند، تاکیدهای فرهنگی فراوانی روی <عاشق شدن> وجود دارد. چنانچه، اخیرا تحقیقی در مورد افراد زیر 25 سال به این نتیجه دست یافت که داستان عاشقانه، به عنوان مهم‌ترین ویژگی یک ازدواج موفق لحاظ می‌شود. ولی اگر زوج‌ها، از مدار عشق خارج شدند، چیز اندکی برای با هم نگاه داشتن آن‌ها وجود دارد. در مقابل، جایی که عشق چندان مهم نباشد ولی تداوم خانواده دارای اهمیت باشد، زنجیرهایی که خانواده را با همدیگر متحد می‌کند، بسیار محکم‌تر است.31 به عبارت دیگر: مفهوم جدید ازدواج در جوامع غربی معاصر از مهم‌ترین عوامل افزایش میزان طلاق به شمار می‌آید. به تعبیر بعضی از جامعه‌شناسان خانواده و ازدواج در دیدگاه جدید غربی از یک <نهاد> به <مصاحبت> تبدیل شده است32 در نگاه زوج جوان غربی، ازدواج قراردادی است که با گزینش کاملا آزادانه صورت می‌گیرد و بر مبنای عشق رومانتیک استوار گردیده است چنین مفهومی از ازدواج به خودی خود مفهوم طلاق و گسست زناشویی را در بر دارد؛ زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می‌شوند، ممکن است ازاین رابطه خارج شوند. زوج‌های جوان با افول عشق اولیه نه تنها دلیلی بر ادامه رابطه نمی‌بینند، بلکه دلیل موجهی برای خروج از رابطه در اختیار دارند. یک بررسی نشان داد که زنده نگاه داشتن احساسات رومانتیک از نظر 78% از زنان آمریکایی برای یک ازدواج خوب، با اهمیت تلقی می‌شود، درحالی‌که تنها 29% از زنان ژاپنی چنین بینشی دارند.33 بنابراین، باید به جرئت بالا بودن میزان طلاق را نتیجه طبیعی تعریف جدید غرب از مفهوم ازدواج دانست. لازم به ذکر است که این مسئله اختصاص به کشور خاصی ندارد طبق آمار بدست آمده در ایران نیز90 درصد ازدواج‌های عاشقانه به طلاق ختم می‌شود.34 2.7 تغییر در قوانین مربوط به طلاق کاملا روشن است که گرفتن طلاق امروزه بسیار آسانتر از هر زمان گذشته دیگر می‌باشد. از سال 1969، تنها دلیل لازم برای طلاق گرفتن، <سقوط غیر قابل برگشت>35 ازدواج بوده است؛ از این رو، اگر دو نفر احساس کردند که دیگر نمی‌توانند با هم زندگی کنند، می‌توانند از هم جدا شوند - این وضعیت، به شدت در مقابل با وضعیت پیشین است که یکی از زوجین مجبور بود که ثابت کند که همسر او، رفتار ناشایستی مانند بی‌وفایی، یا بکار گیری خشونت علیه او، انجام داده است. در هر حال، این درست نیست که تغییرات در قوانین طلاق را به عنوان علل افزایش نرخ طلاق لحاظ کنیم. تغییر قوانین، بازتاب تغییراتی است که در نگرش مردم نسبت به ازدواج و خانواده ایجاد شده است.36 جدول زیر نشان دهنده سیر تاریخی تغییرات قوانین مربوط به طلاق و هم‌چنین سیر افزایش آمار طلاق در جوامع توسعه یافته می‌باشد:37 3.7 افت مذهب و اعتقادات مذهبی در کشورهای توسعه یافته اهمیت و تاثیر کلیساها و نهادهای مذهبی، در مجموع قرن حاضر، کاهش یافته است. ازدواج از دیدگاه سنتی به عنوان نهادی مقدس، و پیوندهای زناشویی آنچنان قدسی لحاظ می‌شد که مردم پیمان ازدواج را به عنوان یک امر شرعی و دینی انجام می‌دادند و بیشتر ازدواج‌ها در کلیسا انجام می‌شد.38 این در حالی است که طبق آمارهای موجود امروزه درصد ازدواج‌‌هایی که حاوی خواندن صیغه عقد باشد به شدت سیر نزولی دارد و در کشورهای توسعه یافته اکثر ازدواج‌ها فاقد خواندن خطبه عقد می‌باشند مثلا در یک کشور مسیحی مثل بریتانیا، در سال 1989 فقط 52% از کل ازدواج‌ها همراه با مراسم مذهبی در کلیسا برگزار شده است.39 کاهش عقاید دینی، بدین معنا بوده که مردم پیمان‌های ازدواجشان را به عنوان پیوند دهنده آن‌ها به زندگی با همسران خود، تلقی نمی‌کنند. علاوه بر این، آن برچسب‌های (بدی) که بر طلاق در آموزه‌های دینی بر طلاق زده شده بود، و بسیاری از افراد را از طلاق مانع می‌شد، (در کشورهای توسعه یافته) به میزان قابل توجهی ضعیف شده است.40 اعتقادات دینی در زندگی روزمره افراد، از لحاظ رعایت نکات اخلاقی کم اهمیت شده‌اند. به عنوان مثال در بررسی نگرش‌های اجتماعی انگلیسی، در سال 1989 نتایج ذیل به دست آمد: یک سوم انگلیسی‌ها ادعا کردند که ابدا هیچ دینی ندارند. وجود کلیساهای گوناگون، مخالفت سنتی انواع کلیساها با مساله طلاق، جلوگیری از حاملگی، سقط جنین، آمیزش جنسی در خارج از ازدواج، حرام‌زادگی و همجنس بازی نشان می‌دهد که کلیساهای گوناگون تاثیر اندکی بر رفتار مردم دارند. در کشورهای غربی، تعداد رو به افزایش طلاق، خانواده‌های تک والدینی و بچه‌های نامشروع، زندگی دو زوج بدون ازدواج، داشتن رابطه جنسی با چند نفر و رشد پذیرش همجنس‌گرایی، رواج استفاده از روش‌های جلوگیری از حاملگی در میان کاتولیک‌ها بر خلاف تعلیمات صریح کاتولیکی و سطوح رو به رشد استفاده از مواد مخدر، و درج موارد مستهجن و سکسی و جرم‌های خشن را می‌توان به عنوان مدارکی برای کاهش اصول اخلاقی دینی و عقاید دینی در زندگی کشورهای غربی به شمار آورد.41 4.7 تغییر نگرش‌ها در مورد نقش‌های مناسب برای زنان (برابری جنسی زن و مرد) امروزه تفکر غلطی رواج یافته که : این زنان هستند که در بسیاری از ازدواج‌ها بازنده می‌باشند. چرا که آن‌ها از کارشان، و از استقلال مالی‌شان در قبال نقش خانه‌داری و مادری دست می‌کشند. بنابراین زنان به خاطر دستیابی به منزلت‌های شغلی که روز به روز در حال افزایش است و خودداری فزاینده آن‌ها از قبول نقش‌های سنتی - خانه‌داری و مادری، موجب گردیده که امروزه 70 درصد از جدایی‌ها، از سوی زنان شروع ‌شود.42 امروزه بسیاری از نویسندگان غربی برای توجیه این تغییر نقش مواردی از شکایت بعضی از زنان خانه‌دار را به رخ می‌کشند درحالی‌که آن‌ها ابتدا با تغییر فرهنگ و ارزش‌های مربوطه، خانه‌داری را به عنوان یک عیب و نوعی بیکاری معرفی می‌کنند و به زنان و دختران آموزش می‌دهند که برای خوشی و شادابی خیالی باید به بیرون از منزل بروند؛ طوری وانمود می‌کنند که انگار همه خوشبختی در بیرون از منزل نهفته است آنوقت در بحثهایشان به موردهایی که حاوی شکایت و گله از خانه‌داری باشد، تمسک می‌کنند به عنوان مثال اقای استفن مور وقتی خواست این تغییر نقش را توجیه کند به چنین چیزی اقدام کرد: و گفتگوی زیر را به عنوان شاهد این تغییر نگرش دکر کرد: گفتگوی یک زن خانه‌دار : من فکر می‌کنم که عده کثیری از زنان امروزه، خواهان کار کردن هستند، زیرا آن‌ها همه مانند من احساس می‌کننند که در بند کشیده شده‌اند و زندگی التفاتی به آن‌ها ندارد، بدون این‌که از منزل خاج شوند، کاری انجام دهند، و یا گفتگو کنند. من این را می‌یابم، تمایل به گفتگو را. و اگر چه وقتی نیک [ )Nick(شوهرش] به خانه می‌آید و خسته است او داخل می‌شود و همان دم، از لحاظ روحی خاموش می‌شود، و تنها به من می‌خندد و می‌گوید: خوب، من بی تفاوتم، چیز خاصی را در نظر ندارم، او لم می‌دهد، و من می‌گویم، صحبت کن، برای خدا با من صحبت کن. من هیچ کس را برای گفتگو در تمام روز ندارم و هم اکنون فکر می‌کنم که زنان نیاز دارند که از منزل خارج شوند، زیرا ماندن در خانه در همراهی هیچکس، آدم را دیوانه می‌کند. خصوصا هنگامی که شوهر به خانه می‌آید ولی نمی‌توان به او زحمت داد که با شما گفتگو کند، زیرا که بسیار خسته است. من می‌دانم که وقتی کسانی داخل منزل ما می‌آیند، من معمولا تا دم مرگ با آن‌ها گفتگو می‌کنم.43 در این گفته‌های زن به وضوح پیداست که قبل از آن‌که واقعا تنهایی‌اش او را ناراحت کرده باشد، فکر تنهایی است نه تنهایی واقعی؛ او خیال می‌کند که زن‌های بیرون زندگی بهتری نسبت به او دارند و یا به عبارت دیگر احساس محرومیت نسبی بیشتر از هرچیز در او تاثیر گذاشته است، و الا در بسیاری از کشورهای در حال توسعه بخش عظیمی از زنان که به شغل خانه‌داری مشغول هستند چنین چیزی را احساس نمی‌کنند.44 بنابراین تغییر نگرش در مورد نقش‌های خانوادگی و اجتماعی زن و شوهر در نتیجه تغییر هنجارهای مربوط به الگوی خانواده سنتی (مرد نان‌آور و زن خانه‌دار) یکی دیگر از عوامل اساسی موثر بر افزایش طلاق به شمار می‌رود. در وضعیتی که برابری جنسی به عنوان یک ارزش عمومی پذیرفته شده و ترویج می‌شود، احساس بی‌عدالتی نسبت به تقسیم کار خانگی، رضایت شخصی زنان را از زندگی زناشویی کاهش داده و باعث می‌شود آنان بیش از مردان به طلاق بیندیشند.45 5.7 استقلال اقتصادی زنان در دوره‌های گذشته یکی از مهم‌ترین دلایلی که زنان را در رابطه زناشویی نگاه می‌داشت ، کسب امنیت مالی بود؛ اما افزایش بی‌سابقه ورود زنان به بازار کار در دهه‌های اخیر، به استقلال اقتصادی آنان منجر گردیده است و این امر چشم انداز طلاق را برای زنانی که از وضعیت زناشویی خود چندان رضایتی ندارند روشن و نوید بخش ساخته است به همین دلیل پژوهش‌های انجام شده درخواست طلاق از سوی زنان شاغل را بسیار بیشتر از درخواست طلاق از سوی زنان غیر شاغل نشان می‌دهد.46 زیرا وقتی <زن در بیرون از خانه به فعالیتی اقنصادی و پول‌‌آور اشتغال دارد و چندان متکی به مرد نیست بلکه چه بیش از زناشویی و چه در جریان زناشویی و چه پس از طلاق، می‌تواند شخصا معاش خود را نامین کند و به همین جهت از متارکه و طلاق بیمی به دل راه نمی‌دهد و در منازعات خانوادگی تا آنجا که بخواهد به پیش می‌تازد.>47 از سوی دیگر، استقلال اقتصادی زنان گاه انگیزه مردان را نیز برای طلاق تقویت می‌کند؛ زیرا مردی که زن شاغل خود را طلاق می‌دهد، به آسانی از پرداخت هزینه‌های مربوط به مراقبت از کودک خود فرار می‌کند.48 6.7 تصادم زمینه‌ها با ورود سیل جوانان به دانشگاه‌ها و گردآمدن افراد مختلف از فرهنگ‌های متعدد و مکان‌های بسیار دور در یک مکان، احتمال اینکه زوج‌هایی که از زمینه‌های قومی و اجتماعی بسیار متفاوت می‌باشند، با هم برخورد کنند و ازدواج نمایند، بسیار زیاد است. بدون شک، برای این چنین زوج‌هایی که از فرهنگ‌های متفاوتی می‌باشند، زمینه برای ناسازگاری بین آنها به سبب توقعات و نگرش‌های مختلف‌شان افزایش خواهد یافت. در عرض این مشکل <تنوع فرهنگی> این واقعیت قرار دارد که اجتماعات اولیه (روابط چهره به چهره اعضای فامیل) در بیشتر شهر‌ها، با رشد حومه‌های شهری که هر کسی در فکر تجارت خودش است، سست گردیده است و در نتیجه فشارهای سنتی‌ای که بر زوج‌های دارای ازدواج متزلزل، توسط اجتماع محلی و ریش سفیدان فامیل تحمیل می‌شد، دیگر وجود ندارد.49 7.7 آزادی روابط جنسی انحصار کارکرد ارضای جنسی به نهاد خانواده همواره از پشتوانه های اصلی ثبات و استحکام نهاد خانواده بوده است و با شکسته شدن این انحصار، به طور طبیعی باید در انتظار کاهش تعهد افراد نسبت به حفظ خانواده، سپس افزایش میزان طلاق باشیم. برخی از جامعه‌شناسان بر این باورند که نگرش عمومی گذشته به فعالیت جنسی به عنوان عملی صرفاً در جهت تولید مثل، به نگرشی جدید تغییر یافته است که آنرا نوعی بازآفرینی تلقی می‌کند و این، یکی از عواملی است که با افزایش بی‌بندوباری جنسی در قالب روابط خارج از چهار چوب ازدواج و در نتیجه، به افزایش میزان طلاق انجامیده است.50 زیرا آزادی ارتباطات جنسی قبل از زناشویی و بیرون از زناشویی را به شیوه‌های گوناگون، جذابیت جنسی هریک از زن و شوهر را برای دیگری تقلیل می‌دهد و طلاق را که با همبستگی جنسی طرفین نسبت معکوس دارد افزایش می‌بخشد.>51 .8نتیجه‌گیری همانطور که می‌دانیم، مدرنیسم و توسعه غربی اصولی دارد که آنرا به این‌جا کشانده است. از جمله اصول آن فرد گرایی، لذت گرایی و تک ساحتی انگاری بشر است. نتیجه آن این شده است که بشری که خیال می‌کرد با کنار گذاشتن خدا به لذت و راحتی و بهشت روی زمین خواهد رسید در عمل، نه تنها بهشت روی زمین را نیافت بلکه بهشت موجود را تبدیل به جهنمی کرد که خودش در آن وا‌مانده است. تا به این‌جا گذشت که فرهنگ غرب چه بلایی بر سر خانواده آورده و می‌آورد و باز خیال می‌کند که خوشبختی او در این است که طبق هوا و هوس خویش رفتار کند و از هرچه غیر خودش باشد بگریزد تا به آرامش و رفاه برسد اما همانطور که میشل فوکو گفته است: <اومانیسم که اندیشه‌ای بود برای مقابله با نهادهایی مانند سلطنت استبدادی و استفاده از شکنجه بدنی برای اقرار گرفتن از متهم، در عمل موفق به از میان بردن سلطه نشد و فقط شکل‌های مدرن سلطه را به جای شکل‌های پیشین آن نشاند و تا‡کید بر حیثیت و شخصیت انسانی نیز خود، تبدیل به بخشی از مکانیسم موِثر برای کاربست نظارت اجتماعی شد. کاربست قدرت با شگردهای نامرئی جدید، انسان‌باوری سنتی را به کلی بی‌ اثر کرد، مکانیسم‌های دموکراتیک که برای مقابله با استبداد ایجاد شده بودند دیگر توان مقاومت در مقابل شکل‌های جدید سلطه را نداشتند، صحبت از حقوق و آزادی‌های فردی در شرایطی که سلطه نه از جانب دیکتاتور، بلکه از جانب روان‌پزشک و مددکار اجتماعی است، بی‌اثر و بی‌ربط است. در چنین شرایطی سخن‌گفتن تجریدی از حقوق و آزادی‌های فردی وضع را بدتر هم می‌کند.52> ویژگی مهم نظام قدرت جدید غرب این است که آرام و غیر نمایشی است و در نتیجه عملکرد آن بی‌وقفه و عمیق است. این قدرت، برخلاف قدرت در نظام قدیم، مرکز قابل تشخیصی ندارد و در سراسر شبکه اجتماعی پخش است. این قسم قدرت، ویژگی دولت رفاه اجتماعی است و نه حکومت استبدادی که هدف حمله انسان‌باوری کلاسیک بود؛ پس انسان‌باوری کلاسیک در مقابل این نظام قدرت جدید، به کلی خلع سلاح و بی‌دفاع و در نتیجه برای نقد اجتماع معاصر به کلی بی‌اثر است. مفاهیم آزادی، خودمختاری، ذهنیت و حقوق فردی که سرچشمه‌گیرایی و کشش انسان‌باوری بودند، اکنون خود از عناصر تشکیل‌دهنده نظام قدرت جدیدند، این مفاهیم به جای آن‌که مبنای نقد وضع موجود قرار گیرند، خود وسیله اعمال قدرت در نظام جدید شده‌اند.53 بنابراین دیده می‌شود که <چگونه این فرمول‌های بنیادی دموکراسی، چه بورژوایی و چه انقلابی، که از قرن هیجدهم تاکنون ما آنی از تکرار آن‌ها باز نایستاده‌ایم، ما را به کجا رسانده‌اند.>54 و جای تعجب ندارد که آمار طلاق و انحرافات اجتماعی روز به روز در جامعه ما نیز افزایش پیدا کند و هرچه ما به غرب نزدیک‌تر می‌شویم آن گرفتاری ها بیشتر گریبان‌گیر ما می‌شود. لذا جا دارد که به خود آمده و برای توسعه در همه زمینه‌های جامعه، زنان اهل بیت و الگوهای صدر اسلام را مد نظر قرار دهیم و به یاد داشته باشیم که تقلید کردن از غرب هنر نیست (بلکه پی‌ریزی طرحی نو بر اساس وحی الهی کار افراد بزرگ است) و بدانیم که هر قدم که به طرف غرب برداریم یک قدم بر بدبختیهای این ملت افزوده می‌شود که در چند سال اخیر به‌دنبال جو توسعه غربی که در کشور و دانشگاه‌های کشور ایجاد شد شاهد بودیم که چقدر بر آمار طلاق و انحرافات اجتماعی نیز افزوده شد (به عنوان مثال: خوب است بدانیم هم اکنون سالانه 30 تا 35 درصد از ازدواج‌ها در ایران به طلاق ختم می‌شود.) و بخشی از معضلات اجتماعی از جمله قتل، جنایت، دختران فراری و فرزندان نامشروع به روابط نادرست بین دختر و پسر بر می‌گردد.55 پی نوشت: .1 فرهنگ عمید. .2 بستان (نجفی)، حسین، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1383، ص 229 3. Curry, T and Jiobu, R and Schwirian , K. Sociology for the twenty First Century , Prentice Hall, Upper Saddle River and .New Jersey, 1997, P267 .4 سالم محمد الجنابی، عائده ، المتغیرات الاجتماعیه والثقافیه لظاهره الطلاق، دارالحریه لطباعه ، بغداد، 1983، ص 33.- 19 .5 بستان، همان، ص .233 .6 همان، ص .237 7. Moore, Stephoen: Sociology Alive, Stanley Thornes )publishers, L.T.P.1987( P 121 .8. Ibid 9. Allan, Graham and Crow, Graham, families, Households and society, Palgrave, New York, 2001, p 25 10. Moore, ibid, P 121 .11. Allan, ibid, P 26 12. Ward, D. A. and Stone, L.H. Sociology for the 21st Century, Hunt Publishing .Company, Dubuque and Iowa, 1998, P 296 13. Lindsey, Linda L. and Beach, Stephen, Sociology: Social Life and Social Issues, .Prentice Hall, New Jersey, 2000, P 384 14. Grusec, J. E. and Lytton, H. Social Development: History, Springer - Verlag, .New York, 1988, P 411 .15. Lindsey, ibid, P 384 16. Allan, ibid, P 26 17. Grusec, ibid, P 411-412 .18 بستان، همان، ص .238 .19 همان. 20. Moore, ibid, P 94 .21. Moore, Ibid :22. The Guardian, 10 October 1986. from .Moore, ibid, P 95 23 Moore, ibid, P 93 .24 Ibid .25. Ibid 26. Moore, Ibid, P 97 27. Moore, Ibid 28. Moore, Ibid 29. Moore, Ibid 30. Moore, Ibid, P 125 31 Moore, Ibid, P 124 .32 بستان، همان، ص 239 به نقل از )Kuper and kuper, 1985, 208( 33. Myers, david G.Exploring social Psychology, McGraw Hill, Boston, 2000, P 284 .34 روزنامه کیهان، مورخه 7 شهریور .1384 .35 این جمله کنایه از این است که صرفا به خاطر سقوط ارزش ازدواج در نظر طرفین ، طلاق به راحتی انجام می‌گیرد، به طوری که به صرف این‌که دلشان دیگر نخواست با هم زندگی کند همین امر بهترین دلیل برای مجوز بودن طلاق می‌باشد . 36. Moore, ibid, P 122 37.Social Trends)HMSO, 1986( from : Moore, Ibid, P 121 38. Moore, ibid, L.T.P.1987, P 123 39. Browne, Ken, An Introduction to Sociology, p 313)Polity Press, 1994( 40 Moore, ibid, p 123 41. Browne, ibid, p 319 42 Moore, ibid, P 123 43 . S Sharpe, Doube identity coelican, 1984. fram: Moor, ibid, P 122 .44 بلکه بسیاری از زنان کار در خانه را به کار در بیرون ترجیح می‌دهند آن‌ها با استفاده از فرصت بدست آمده در خانه به کارهای اقتصادی متعددی مشغول می‌شوند یا اجتماعات خاص زنانه، تشکیل می‌دهند در هیئات مذهبی و مجالس روضه زنانه شرکت می‌کنند و از طریق این مجالس هم بر علم و دانایی خود می‌افزایند و هم در جریان امور قرار می‌گیرند و چه بسا عکس‌العمل‌های به جایی هم از آن‌ها صادر می‌شود که نمونه این قبیل تحرکات را می‌توان در تاریخ سیاسی معاصر ایران همانند نقش زنان در قیام تنباکو و مشروطه به نظاره نشست (ر.ک: رمضان نرگسی، نقش مذهب تشیع در هویت زن ایرانی ، مجله بانوان شیعه شماره اول) یا چنان‌چه ادرواد بروان دراین خصوص می‌گوید: زنان ایران اگر چه تحصیل کرده و آشنا به تمدن غربی نیستند ولی به‌هیچ‌وجه کودن و احمق نیستند و در امور اجتماعی و سیاسی کشور نفوذ دارند و در پشت پرده خیلی کارها با مشارکت و مساعی آن‌ها می‌گذرد ، فقط تفوذ زنان ایران آشکار و ظاهر نیست و خارجی‌ها در نظر او به آسانی از آن مطلع نمی‌شوند . مثلی معرف که می‌گویند <از صاحب قدرت نباید ترسید بلکه از عواملی که این صاحب قدرت را تحریک می‌کنند و پشت سر او هستند باید وحشت داشت> در ایران وضع چنین است در دربار و مواضع قدرت نقش موثر ولی پشت پرده را دارند . گذشته از این ، استعدادهای بسیاری در اندرون‌ها و داخل حرامسراها وجود دارد. زنانی که در موسیقی ، شعر ، نقاشی، قلابدوزی و در عین حال سیاست و دیپلماسی به مرحله استادی رسیده‌اند(سفرنامه بنجامین (نخستین سفیر ایالات متحده امریکا در ایران عصر ناصر الدین شاه) ، س-ج- و- بنجامین ، ترجمه مهندس محمد حسین کردبچه ، سازمان انتشارات جاویدان، چ 2، 1369، تهران، ص )82 45.Huber, Joan and Spitze, Glenna, Trends in Family Sociology, SAGE ا.Publications, Newbury, 1988, P 432 .46 بستان، همان، ص .240 .47 مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1372 ص 326 48. Curry, T and Jiobu, R and Schwirian K, ibid, P 268 49. Moore, ibid, p 123 .50 بستان، همان، ص .241 .51 مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، ص 326 .52 حقیقی، شاهرخ، گذار از مدرنیته (نیچه ، فوکو، لیوتار، دریدا) ، نشر آگه ، تهران، بهار 1381، ص .224 .53 همان، ص.225 .54 فوکو، میشل، ایرانیان چه رویائی در سر دارند. ترجمه حسین معصومی همدانی، انتشارات هرمس، تهران، .1377 ص25 .55 روزنامه کیهان، مورخه 7 شهریور .1384"

تبلیغات