چکیده

آنچه پیش روی دارید گزیده‌ای از مهم‌ترین واژگان متداول در حوزه‌ی مباحث جنسیت است. فرهنگ نامه جنسیت در دو بخش ارائه می‌گردد. در این شماره با هفت واژه‌ی اصلی آشنا می‌شویم و در شماره‌ی آینده به دیگر اصطلاحات این حوزه خواهیم پرداخت. این موضوعات عمدتاً در دهه‌های اخیر و در رشته‌های مختلف علوم انسانی مطرح شده است و به دلیل تازگی تحقیقات، هنوز از استواری و انجام لازم برخوردار نیست. وظیفه‌ی اصلی یک فرهنگنامه ارائه خلاصه تحقیقات و نظریه‌های مطرح شده در ذیل هر مدخل است. از آنجا که این مباحث در فضای فرهنگ غرب شکل گرفته و تحقیقات اسلامی در زمینه جنسیت کمتر صورت گرفته است، محتوای مدخل‌های زیر گاه با موازین و اندیشه‌ی دینی همساز نیست. امید است محققان حوزه و دانشگاه در جهت غنابخشی به پژوهش‌های دینی در این عرصه تلاش افزون‌تر داشته باشند.

متن

آنچه پیش روی دارید گزیده‌ای از مهم‌ترین واژگان متداول در حوزه‌ی مباحث جنسیت است. فرهنگ نامه جنسیت در دو بخش ارائه می‌گردد. در این شماره با هفت واژه‌ی اصلی آشنا می‌شویم و در شماره‌ی آینده به دیگر اصطلاحات این حوزه خواهیم پرداخت. این موضوعات عمدتاً در دهه‌های اخیر و در رشته‌های مختلف علوم انسانی مطرح شده است و به دلیل تازگی تحقیقات، هنوز از استواری و انجام لازم برخوردار نیست. وظیفه‌ی اصلی یک فرهنگنامه ارائه خلاصه تحقیقات و نظریه‌های مطرح شده در ذیل هر مدخل است. از آنجا که این مباحث در فضای فرهنگ غرب شکل گرفته و تحقیقات اسلامی در زمینه جنسیت کمتر صورت گرفته است، محتوای مدخل‌های زیر گاه با موازین و اندیشه‌ی دینی همساز نیست. امید است محققان حوزه و دانشگاه در جهت غنابخشی به پژوهش‌های دینی در این عرصه تلاش افزون‌تر داشته باشند.
 
جنس (sex)
جنس در مفوهم عام آن، به مجموعه‌ی ویژگی‌هایی گفته می‌شود که زن و مرد را از یکدیگر متمایز می‌سازد، اما در اصطلاح کنونی، جنس تنها به تفاوت‌های زیست شناختی (بیولوژیک) و پیکر شناختی (فیزیولوژیک) زنان و مردان اطلاق می‌شود. به بیان ساده‌تر و خاص‌تر، منظور از جنس، تمایزهای فیزیکی  و بدنی زن و مرد می‌باشد.
چنان که اشاره شد، این واژه در گذشته به معنای عام و به هرگونه تفاوت میان زن و مرد به کار می‌رفت اما امروزه در مقابل اصطلاح جنسیت (Gender) به کار می‌رود. بدین معنا که جنس، به جنبه‌های طبیعی و نفسانی و جنسیت به ابعاد اجتماعی این تفاوت‌ها اشاره دارد (جنسیت) البته در این که قلمرو ابعاد زیستی وطبیعی تمایزها از یک و ابعاد اجتماعی آن از سوی دیگر دقیقاً کدام است، هنوز در بین نظریه پردازان اتفاق نظر وجود ندارد. برای مثال، اینکه ویژگی‌های روانشناختی ( یا دست کم برخی از آنها) مربوط به جنس است یا جنسیت جای تامل و بحث‌های گوناگون وجود دارد.
به هر حال، کسانی که بر جداسازی این دو مفهوم اصرار دارند، غالباً بر این عقیده‌اند که ویژگی‌های جنسی اساساً به کروموزم‌های مشخصی که در سلول‌های بدن وجود دارد بازمی‌گردد. بیست و سه جفت کروموزم مربوط به جنس هستند که با ترکیب xx ( مونث) و یا ترکیب xy (مذکر) سبب تولید و توسعه دو الگوی متفاوت جسمانی می شود که ما آنها را با دو ویژگی « مردی» و « زنی» از یکدیگر باز می‌شناسیم.
البته به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر این نگرش که میان جنس و جنسیت تمایز اساسی گذاشته شود، اندکی تعدیل یافته و محققان عمدتاً از ارتباط نزدیک میان جنبه‌های زیست شناختی و فیزیولوژیک با سایر ابعاد روانی و هویتی زن سخن می‌گویند.
منابع:
1. ویون بار، جنسیت روانشناسی اجتماعی، ترجمه حبیب احمدی و دیگران، نوید شیراز، 1383.
2. سید هادی حسینی و دیگران، کتاب زن، امیر کبیر، 1381
3. مگی هام، فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، 1382.
4. عبدالمنعم الحضنی، الموسوعه، النفیصه الجفسیه، مکتبه مدبولی،قاهره، 1997.
جنسیت (Gender)
این واژه‌گاه به معنای جنس (sex) نیز به کار می‌رود ولی امروزه غالب نظریه پردازان غربی ـ و بویژه فمینیست‌ها ـ  اصرار دارند  که دو مقوله جنس و جنسیت را از یکدیگرجدا سازند (جنس) در برداشت اخیر، جنسیت به مجموعه ویژگی‌های اجتماعی رفتار مردانه و زنانه اطلاق می‌شود. به بیان دیگر، جنسیت یک معنای اجتماعی از جنس است و مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و رفتارهای اختصاصی را که به زن یا مرد نسبت داده می‌شود، در بر می‌گیرد. ازاین رو، برخی این واژه را به « جنسیت غیر جسمانی» و برخی به « مفهوم اجتماعی جنس» تعبیر کرده‌اند.
جدا سازی میان جنس و جنسیت مشخصاً درکتاب‌‌های مارگارت میده « جنس و خلق و خو در سه جامعه اولیه (1960)» و عمدتاً در نظریه‌های فمینیستی و علوم سیاسی مطرح شد و به سرعت در مباحث جامعه شناختی راه یافت، به طوری که مطالعه روابط جنسیت در سال‌های اخیر به صورت یکی از مهم‌ترین حوزه‌های جامعه‌شناختی درآمده است. در حالی که پیشتر، تصور بر این بود که کلیه تفاوت‌های زنان و مردان به خصوصیت‌های طبیعی و ذاتی آنها باز می‌گردد، فمینیست‌ها عمدتاً بر این عقیده‌اند که رفتارهای اجتماعی و بسیاری از خصلت‌های روانشناختی زنان و مردان، به تربیت خانوادگی و مناسبات اجتماعی باز می‌گردد. از این نظرگاه انتظارات اجتماعی از زن و مرد بیشترین تاثیر را در شکل‌گیری مفاهیم جنسیتی در جامعه و فرهنگ دارد. یکی از وظایف عمده‌ی نظریه فمینیستی معاصر از زمان کیت میلت تا به امروز، تمایز مفهومی میان جنس و جنسیت است تا انتظارات جامعه از نقش‌های جنسی را در صورت زیست شناختی نبودن، بتوان اصلاح کرد. به نظر اکلی تفاوت‌های جنسی چه بسا «طبیعی» باشند، اما تفاوت‌های جنسیتی را در فرهنگ باید جست، نه در طبیعت.
فمینیست‌ها با نظر به تمایز جنس و جنسیت میان مقوله‌های «زنانگی» و «مردانگی» (Femininity/mas _ cuility) که به لحاظ اجتماعی ساخته و پرداخته می‌شوند و مفاهیم «زن» و «مرد» که به جنبه‌‌های جسمانی یعنی به جنبه‌های مادینگی و نرینگی باز می‌گردد، تفکیک می‌کنند. زنانگی ومردانگی، ابعادی چون اندیشه‌ها و رفتارها، خواسته‌ها و آرزوها و آرایه‌های ظاهری شخص و مانند آن را شامل می‌شود. اکثر فمینسیت‌های معاصر بر این باورند که خوی‌های مردانگی و زنانگی در بین مردمی که دارای یک فرهنگی مشترک هستند،تولید و باز تولید می‌شود و تنها راه رهایی برای محو نابرابری میان زنان و مردان، ایجاد دگرگونی‌ و سازماندهی اجتماعی جنسیت است.
هر چند این تلقی هم اکنون در بین جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی رسوخ یافته و به طور کلی ادبیات زن پژوهی درغرب را تحت تأثیر قرار داده است ولی پاره‌ای از پژوهش‌های جدید، این نگرش افراطی را نادرست می‌دانند و بین جنس و جنسیت  رابطه‌ی نزدیک‌تری برقرار می‌کند. این گروه با پذیرش تأثیر جامعه و خانواده در شکل‌گیری نقش‌های جنسیتی، بر این عقیده‌اند که بسیاری از خصوصیات روانی و اجتماعی با جنبه‌های طبیعی و جنسی پیوندی ناگسستنی دارند. همین نکته در سال‌های اخیر، پژوهش‌های جدیدی را در خصوص تبیین رابطه میان جسم، روان و رفتار سبب شده است.
منابع:
1. stere Jackson and sue Scott (ed), Gender , Rutledge 2002
2. Alison M.jaggar and Eris Marrion young (Ed) A Companion to feminist philosophy, Blackwell,2000
3. استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقائی، نشر دیگر، 1380.
4. امیلیا نرسیسیانس، مردم شناسی جنسیت، نشر افکار، 1383.
5. سوزان گولومبرگ و دیگران،‌رشد جنسیت، ترجمه مهناز شهر آرای، ققنوس، 1378.
6. مگی هام، فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، 1382.
احساس جنسی (شور جنسی)
Sexuality
احساس جنسی هرچند در نگاه یک پدیده روان شناختی است که ریشه در جنبه‌های زیستی دارد اما امروزه جامعه شناسان آن را به عنوان پدیده‌ای اجتماعی تعبیر می‌کنند. ازاین نگاه، احساس جنسی مجموعه‌ای از کشش‌ها، نگرش‌ها، عادات و کنش‌های موجود زنده است که پیرامون عمل جماع متمرکز شده باشد. یا به تعبیر دیگر، آن فرایند اجتماعی است که میل را به وجود می‌آورد، نظم می‌دهد بیان می‌کند و جهت می‌بخشد.
احساس جنسی در روانشناسی به عنوان مجموعه‌ای از گرایش‌ها و رفتارهای برآمده از نیازهای درونی و فعالیت ارگانیسم‌‌های اندام تناسلی تفسیر می‌شود. برای مثال، نظریه سی.ال.هال به عنوان یک دیدگاه مسلط در روانشناسی بر دو پایه‌ی «سائق» و «نیاز» شکل گرفته است. او می‌گوید که سائق‌های اولیه گرایش‌های ذاتی یا انعکاسی عمل‌اند. در میان این‌ها سائقی هست که به بقای نوع مربوط می‌شود واین خود به هم آغوشی جنسی می‌انجامد. بنابراین سائق جنسی ارثی است. ج. مورفی تنش جنسی را که اساساً از بیضه (تخمدان) ناشی می‌شود وسایر تنش‌های ناشی از غدد مترشحه داخلی را جزو دسته «سائق‌های درونی» جای می‌دهد.
از نظر روانکاوی، مفهوم احساس جنسی یک مفهوم عام و جامعی است که از فعالیت‌های لذت‌ آور مبهم وتعریف ناپذیر دوران کودکی تا دوستی‌ها، علاقه‌ بین والدین و کودک، عشق به مجردات، خود دوستی و تمام احساسات لذت بخش جسمانی را شامل می‌شود. هرگاه سائق‌های جنسی فرد سرکوفته شوند ازراه‌های دیگری به ظهور می‌رسند که قابل کنترل نیستند . نظریه‌های روان کاوی بیشتر تحت تاثیر نظریه فروید درباره‌ی عقده روانی (ادویپ) قرار دارد.
به همین ترتیب در انسان شناسی، مردم شناسی و روان‌شناسی اجتماعی نیز دیدگاه‌های متفاوتی در این باره مطرح شده است که گاه با یکدیگر تفاوت‌های اساسی دارد. از منظر علوم اجتماعی به طور کلی، احساس جنسی را می توان به این صورت بیان کرد: الگوبندی پاسخ‌های جنسی انسان از طریق تجاربی گرفته می‌شوند. هرجامعه‌ای در رسوم، نهادها، زبان وتفاوت‌های زیستی بین جنس‌ها تجسم می‌یابد که نمونه‌ آن را در تفکیک نقش‌های اجتماعی برای هرجنس می‌توان یافت. نظام نقش‌های اجتماعی جنسی با تغییر اقتصادی ـ فرهنگی‌ تغییر می‌یابد. در این نگرش، جنسیت انسان دارای شش خصوصیت متمایز است که عبارت است از :
1. در درون فرایند انتخابی که زیر سیطره‌ی هنجارها است قرار دارد و از طریق همین فرآیند کنترل می‌شود.
2. ازنظر عاطفی پیوندهایی نیرومند و کم و بیش پایدار پدید می‌آید.
3. رفتار جنسی انسان لزوماً زاینده نیست بلکه ممکن است جنبه تفریحی، عاشقانه، زیبایی شناختی و تجاری پیدا کند.
4. رفتار جنسی انسان تا حدودی عقلایی است و برای داشتن یا نداشتن روابط جنسی تصمیم‌گیری می‌شود.
5. تمایلات جنسی انسان در میان جوامع و زیر گرو‌ه‌های جوامع در معرض دگرگونی فرهنگی قرارمی‌گیرد.
6. در تمام جوامع انسانی تمایلات جنسی تا حدودی به صورت‌هایی خودنمایی می‌کنند که با ارزش‌های اجتماعی منافات دارد.
گرایش‌های فمینیستی از دهه 1960 به طور جدی به نقد همه جانبه آن گروه اندیشه‌های مسلط درباره‌ی احساس جنسی دست زد که واقعیت تجربه زنان را نادیده می‌انگاشتند. برخی ازنظریه‌های فمینیستی که احساس جنسی را یکی از ساختارهای سرکوب زنان می‌دانند، معتقدند که کنترل مردان بر تولید مثل و احساس جنسی تن زنان یکی از دلمشغولی‌های عمده‌ی مردسالاری است. به این معنا فمینیسم، معتقد است که اشکال مختلف احساس جنسی، فطری نیستند بلکه بازتاب نهادهای فرهنگی و سیاسی هستند که بر وضع زندگی و آگاهی فردی تاثیر می‌گذارند.
البته در بین فمینیست‌ها دیدگاههای معتدل‌تری نیز دراین باره وجود دارد. در نظریه‌ی فمینیستی بحث درباره‌ی سرشت احساس جنسی زن هم چنان ادامه دارد و هنوز یک شکل جدید احساس جنسی فمینیستی به وجود نیامده است. فیلسوفان فمینیست نیز از منظر هستی شناختی، معرفت شناختی و اخلاقی نیز در این باب، پرسش‌هایی پراکنده‌اند پرسش‌هایی که زمینه انجام مطالعات جدیدی را در عرصه مباحث فلسفی و علمی به وجود آورده، ولی هنوز پاسخ‌های روشنی را فراهم نیاورده‌ است.
منابع‌:
1. جولیوس گوله و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارات مازیار، 1376
2. مگی هام، فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه1382.
3. Alison M.jaggar and Eris Marrion young A Companion to feminist philosophy, Blackwell,2000
هویت جنسی sexual Identity
« هویت» پاسخ انسان به پرسش‌ از کیستی تا چیستی خود است که به تدریج از کودکی تا سنین بالای رشد ادامه می‌یابد. هویت جنسی نیزگونه‌ای درک از احساسات جنسی خود است و بخشی از فرایند عمومی رشد جنسی به حساب می‌آید.هویت جنسی اساس زیستی دارد و البته ارتباط کودک با والدین  (به ویژه والد هم جنس) و همانندسازی و الگوبرداری در همانند شدن با والد همجنس و شکل دادن الگوهای رفتاری در ارتباط با جنس مخالف، در این زمینه نقش اساسی دارد. ارتباط کودک با برادران و خواهران و سایر اعضای خانوده هم در تشکیل یا تقویت هویت جنسی موثر است.
پس ازخانواده، محیط مدرسه در شکل‌گیری هویت، نقش شایانی دارد. اولیای مدرسه به طور غیر مستقیم به هر جنس، رفتارهای ویژه‌ی همان جنس را می‌‌آموزند. به طور کلی، خانواده، محیط وفرهنگ در شکل‌گیری هویت نقش دارند.
فرایند شکل‌گیری هویت جنسی به ویژه از سال‌های کودکستانی تا دوران بلوغ ادامه می‌یابد. اریکسون شکل‌گیری هویت را در فاصله‌ی سنی 12 تا 20 سال دانسته‌ است ولی پیداست که زمان و روند شکل‌گیری هویت از یک فرهنگ تا فرهنگ دیگر، متفاوت است.  تحقیقات متعدد نشان داده است که شکل‌گیری هویت دختران و پسران با یکدیگر متفاوت است، هرچند در برخی از مولفه‌های هویت زنانه یا هویت مردانه در بین جوامع تفاوت‌هایی مشاهده شده است. تحقیقات کاردن گیلیگان حاکی است که شکل‌گیری هویت دختران برای همکاری و صمیمیت ومراقبت از دیگران است در حالی که هویت پسران از اساس برای استقلال، رقابت و فردیت است.
اما بر اساس نظریه‌ فمینیستی، فرهنگ بیش از بیولوژی، هویت جنسی را تعیین می‌کند. برای نمونه؛ گفته‌آند که این هویت صرفاً تصویری عمومی از اهداف و مقاصد جنسی را که با شخصیت انسان یکی شده بازنمایی می‌کند. در فلسفه فمینیستی، مسئله هویت، از منظر هستی شناختی و معرف شناختی مورد بحث  قرار گرفته است و حقیقت « خود» (Self) در مقابل «دیگری» چنان که در فلسفه‌های دیگر مطرح بوده، مورد پرسش قرار گرفته است. پرسش اساسی فیلسوفان فمینیست این است که آیا سرشت یا هویت « خود» می‌تواند جدای از واقعیتهای ممکن در باب شرایط اجتماعی، تاریخی و روانشناختی باشد و یا این واقعیت‌ها از اساس سازنده «خود» هستند.به هر حال،امروزه گرایش عمومی در بین نظریه پردازان فمینیست بدین سو است که هویت به طور عام و هویت جنسی به طور خاص را زاییده شرایط محیطی و تربیتی بدانند و بازسازی هویت زنان را گامی در جهت احیای حقوق و جایگاه آنان تلقی کنند.
حقیقت آن است که پژوهش‌های فمینیستی ابعاد ناشناخته‌ای از هویت جاری زنان و فرایند شکل گیری آن را به ما معرفی کرده است ولی مطالعات مستقل نشان داده است که ساخت روانی زن آشکارا از مرد متفاوت است و خطا است که این تفاوت‌ها را تنها زاییده تربیت ومحیط بدانیم.
منابعک
1. استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقائی، نشر دیگر، 1380.
2. سید هادی حسینی و دیگران، کتاب زن ، امیر کبیر، 1381
3. هلن فیشر، جنس اول، ترجمه نغمه صفاریان‌پور، نشر زریاب، 1381.
4. مگی هام، فرهنگ نظریه‌ای فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، 1382.
5. Alison M.jaggar and Eiris Marion young  A Companion to feminist philosophy, Black
نقش‌های جنسی Sex Roles
« نقش» ، یک اصطلاح جامعه شناختی است. نقش‌‌های اجتماعی یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی، انسان شناسی و سایر شاخه‌های دانش انسانی به شمار می‌رود. به زبان ساده، نقش‌های اجتماعی تجلی‌گاه شخصیت و روزنه‌ای برای برونی‌سازی محتوای آن است. ازنگاه دیگر، نقش‌های اجتماعی رفتارهای مورد انتظار جامعه از یک وضعیت اجتماعی (social position) است. به همین قیاس، نقش‌های جنسی رفتارها و فعالیت‌های مورد انتظار از زن یا مرد به طور جداگانه است. مفهوم نقش، به گونه‌ای است که بر عنصر کنش متقابلی و دو جانبه بودن دلالت دارد. چنان که نقش آموزگار بدون نقش دانش‌آموز بی‌معناست، در نقش‌های جنسی، شیوه‌های رفتاری زنان و مردان در رابطه با یکدیگر باید مدنظر قرار گیرد. برای مثال، نقش‌های زوجین (Mariotal roles) یا نقش همسر از (conjugal role) مصادیق نقش‌های جنسی به شمار می‌رود.
بنابراین در جامعه شناسی، نقش جنسی یک نقش اجتماعی است که بر اساس جنس زیست‌شناختی به مردان و زنان محول می‌شود. نظریه‌ی فمینیستی بر این باور است که جامعه رفتار مرتبط با جنسیت را به شیوه‌‌‌ای نادرست و بی‌قاعده به هر یک ازدو جنس زیست‌شناختی پیوند می‌دهد. فمینیست‌ها، با تأکید بر این اندیشه سیمون دوبووار که « انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه زن می‌شود» اظهار می‌دارند که نقش‌های جنسی خصلتی کسب شده، موقعیتی مقرر شده و بخشی از یک ایدئولوژی است که نقش‌های زنان را ناشی از طبیعت آنها می‌داند. در مقابل آنها تلاش دارند اثبات کنند که این گونه نقش‌ها تحت تاثیر تلقین و تقلید، تبلیغات رسانه‌ای یا زندگی خانوادگی کلیشه سازی می‌شوند و فطری نیستند، دسته‌ای از این پژوهش‌‌ها ناظر بر حوزه‌ی مردم شناسی است که نشان می‌دهد زنان در قبایل مختلف از نقش‌های کاملاً متفاوتی برخوردارند.
فمینیسم رادیکال مدعی است که تنها راه حل برای پایان دادن به سلطه مردان، امتناع از اطلاق هرگونه ویژگی، رفتار یا نقش به زنان است. نظریه فمینیستی به تدریج واژگان نقش، جنس را با رویگردانی کامل از شرح‌های متکی بر روان‌شناسی رها کرده است.
در مقابل، مخالفان فمینیسم بر این عقیده‌اند که نظریه‌های فمینیستی تنها با تکیه بر برخی از حالات و رفتارهایی از زنان و مردان که تحت تاثیر شرایط اجتماعی دگرگون می‌شوند، اثر پذیری نقش‌های جنسی از خصلت‌های فطری را انکار می‌کند. از آن سوء باید گفت که حتی اگر همه نقش‌های اجتماعی جنبه اکتسابی داشته باشند، اما این به معنای نفی تناسب میان نقش‌های جنسی با ویژگی‌های ذاتی جنسی نیست.به تعبیر دیگر، درست است که می‌توان رفتارهای اجتماعی یک جنس خاص را تغییر داد اما این کلیشه پذیری به معنای نفی تناسب برخی از نقش‌ها با ویژگی‌های روانی یا زیست‌شناختی یک جنس وناهماهنگی برخی از نقش‌های دیگر با آن جنس نیست.
باید افزود که در سال‌های اخیر، پژوهش‌های متعددی صورت گرفته و نشان داده است که عوامل اجتماعی به خودی خود طیف وسیعی از رفتارهای متمایز جنسی را که پسران و دختران نشان می‌دهند، توجیه می‌کند.
منابع:
1. ویون بار، جنسیت و روان‌شناسی اجتماعی، ترجمه حبیب احمدی و دیگران، نوید شیراز، 1383.
2. امیلیا نرسیسیانس، مردم شناسی جنسیت، نشر افکار، 1383.
3. سوزان گولومبرک و دیگران، رشد جنسیت، ترجمه مهرناز شهر آرای، ققنوس، 1378.
4. محمد باقر ساروخانی، دائره المعارف علوم اجتماعی، کیهان، 1370.
5. مگی هام، فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، ترجمه‌ی فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، 1382.
6. استفانی گرت، جامعه شناس جنسیت، ترجمه کتایون بقائی، نشر دیگر، 1380
تناسب جنسی
نظریه‌های فمینیستی غالباً تلاش می‌کنند که ویژگی‌های ذاتی هر جنس را از نقش‌های اجتماعی او تفکیک کنند و نشان دهند که رفتار و کارکردهای اجتماعی و حتی گرایشات روانی در هر جنس متاثر از شرایط محیطی وفرهنگی است و به خصوصیات جنسی ارتباطی ندارد (هویت جنسی / نقش‌‌های جنسی) البته برخی از جامعه شناسان و مردم شناسان غیر فمینیست نیز این مدعا را مورد تاکید قرار داده‌اند در مقابل، گفته شده است که رفتارهای اجتماعی و نقش‌های جنسی مستقیماً از ویژگی‌های ذاتی جنسی تاثیر می‌پذیرد و شرایط اجتماعی و فرهنگی هر چند در این امور موثر هستند ولی به تنهایی نمی‌توانند تفاوت‌های موجود میان زنان و مردان در جوامع مختلف توجیه کنند. اصطلاح تناسب جنسی به معنای وجود ارتباط بنیادین میان خصلت‌های ذاتی و فطری هر جنس با رفتارها و کارکردهای اجتماعی او است. البته این دیدگاه امکان تغییر پاره‌ای از رفتارها و منش‌های جنسی را انکار نمی‌کند بلکه معتقد است که هرچند می‌توان با استفاده از فنون تربیتی و تبلیغاتی تا حدودی به شبیه سازی رفتار یک جنس با جنس دیگر پرداخت، اما این تغییرات نه تنها نمی‌تواند تناسب جنسی را به کلی از میان بردارد بلکه ایجاد اختلال در تناسب‌های جنسی به مرور سبب بروز مشکلات و آشفتگی‌های روانی و اجتماعی خواهد شد.
منابع:
1. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، 13
2. محمد رضا زیبایی نژاد و محمد تقی سبحانی، در آمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام،ج1، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
3. سید هادی حسینی و دیگران، کتاب زن، امیرکبیر، 1381.
4. هلن فیشر، جنبش اول، ترجمه نغمه‌ی صفاریان، زریاب، 1382.
 
جدا سازی جنسی
Sex Segretion
جدا سازی در اصطلاح جامعه شناسی به جدائی جغرافیایی و استفاده مجزا از وسایل که از طریق قانون، رسم یا قول شرف بر طبقات یا گروه‌هایی از اشخاص زیر دست تحمیل شده باشد گفته می‌شود این مفهوم نسبت به جدایی طبقات و گروه‌های قومی، مذهبی و نژادی کاربرد دارد. اخیراً این واژه با بسط معنا، به خصوص در ایالات متحده به کلیه اعمال تبعیض آمیز دلالت یافته است که از آن جمله‌اند نفی بعضی از مشاغل یا حق رای و ممنوعیت اختلاط نژادی که بر اثر آن طبقات و گروه‌های قومی، مذهبی و نژادی از داشتن فرصت مساوی برای تحرک اجتماعی محروم شده‌اند. اصطلاح جداسازی در کاربرد اخیر تقریباً مترادف با یکی از موارد کاربرد تبعیض نژادی است.
اصطلاح «جدا سازی جنسی» ریشه در معنای اخیر از جداسازی دارد و به جداسازی افراد یک گروه جامعه یا ملت بر پایه جنس اطلاق می‌شود.به این ترتیب، جداسازی جنسی یکی از مصادیق تبعیض جنسی است (تبعیض جنسی)
منابع:
1. جولویس گوله و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارات مازیار، 1376.
2. محمد باقر ساروخانی، دائره المعارف علوم اجتماعی، کیهان، 1370.

تبلیغات