جنسیت
آرشیو
چکیده
جنسیت را میتوان در بافت همسانی و تمایز، به بهترین نحو درک کرد. از حیث تاریخی، جنسیت، مقولهای است که در نیمه دوم قرن بیستم، همزمان با آغاز نهضت فمینیسم که اغلب عنوان «موج دوم» به آن اطلاق میشود، ظهور یافت و مورد تحلیل و نقد فرهنگی قرار گرفت تا از جنبش حق رأیِ ابتدای این قرن و همین طور از نهضتهای فمینیستی پساساختارگرا متمایز گردد. فمینیستها با ایجاد تقابل بین جنس و جنسیت که به تقابل آشنای ذات و تربیت شباهت دارد، استدلال نمودند که تفاوتهای فاحشِ میان زنان و مردان را نمیتوان به هویت جنسی طبیعی، زیست شناختی یا «ذاتی» مربوط دانست، بلکه باید آنها را ناشی از تعیین نقشهای جنسیتی از سوی جامعه در هر فرهنگ خاص دانست.در این مجال به واکاوی هر چه بیشتر واژه جنسیت می پردازیم.متن
جنسیت را میتوان در بافت همسانی و تمایز، به بهترین نحو درک کرد. از حیث تاریخی، جنسیت، مقولهای است که در نیمه دوم قرن بیستم، همزمان با آغاز نهضت فمینیسم که اغلب عنوان «موج دوم» به آن اطلاق میشود، ظهور یافت و مورد تحلیل و نقد فرهنگی قرار گرفت تا از جنبش حق رأیِ ابتدای این قرن و همین طور از نهضتهای فمینیستی پساساختارگرا متمایز گردد. فمینیستها با ایجاد تقابل بین جنس و جنسیت که به تقابل آشنای ذات و تربیت شباهت دارد، استدلال نمودند که تفاوتهای فاحشِ میان زنان و مردان را نمیتوان به هویت جنسی طبیعی، زیست شناختی یا «ذاتی» مربوط دانست، بلکه باید آنها را ناشی از تعیین نقشهای جنسیتی از سوی جامعه در هر فرهنگ خاص دانست. در اینجا گفته معروف سیمون دوبوآر(1986 ـ 1908)، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی،میتواند راهگشا باشد: هیچ کس زن به دنیا نمیآید، بلکه به اجبار تبدیل به زن میشود.به طور خلاصه، تعیین نقشهای اجتماعی زنان، بیشتر جنبه فرهنگی دارد، نه زیستشناسی . در این اقدام اولیه، برای دور ریختن مفاهیم برگرفته از هویت زنانه و نیز هویت مردانه، محدودیت نقشهای جنسیتی، پدیدهای اجتماعی ـ تاریخی تلقی گردید و در نتیجه، زمینههایی برای تغییرات اجتماعی و سیاسی فراهم شد. تأکید بر جنسیت به عنوان ابزاری حساس برای مداخله در بنیادگرایی پدرسالارانه، به پیوند با نوعی نهضت فمینیسم (که غالباً «فمینیسم جنسیتی» نامیده میشود) تمایل داشته است؛ نهضتی که بهایجاد حقوق و فرصتهای مساوی برای زنان توجه دارد و به وجود ماهیت انسانی عامی معتقد است که زن و مرد به نحو مساوی و بر اساس شباهتهای «ذاتی» خود، در آن سهیم هستند. با اینحال در تفکر پسامدرن، مقوله جنسیت از منظرهای متفاوت اما متداخل، مشکل آفرین بوده است. هر چند ممکن است معدودی از نظریه پردازان پسامدرن در مورد این ادعا بحث و تأمل نمایند که نقشهای جنسیتی، ساختار فرهنگی دارند و به نحو زیستشناختی تعیین نمیشوند. با وجود این، در این مورد که مقوله جنسیت نمیتواند تفاوتها را به نحوی بسنده توجیه نماید، توافقی عمومی وجود دارد. در نتیجه، نقد فرهنگی از تفکر در چهار چوب جنسیت فراتر رفت تا پیش فرضهایی را که غالباً فمینیسم جنسیتیِ پسامدرن را محدود میسازد، مورد چالش قرار دهد. یکی از مهمترین انتقاداتی که فمینیسم جنسیتی مطرح ساخته، بر اساس تمایزات جنسی ارائه گردیده است و در مورد این ادعا که زنان، «همانند» مردان هستند یا باید بخواهند که با مردان «مساوی» باشند، توضیح میطلبد. نظریه پردازان فمینیسمِ مبتنی بر تمایز معتقدند: چنین اظهاراتی مستلزم گنجاندن زنان در نظام ارزشی مرد سالار است، و در حقیقت باید اصلاحات ریشهای در آن صورت گیرد. فمینیسمهای پسامدرنِ برجستهای همچون: لوئیس ایریگاری ( 1932)و هلن سیکسوز( 1937)، به تفصیلِ نظریههای مربوط به تمایز زنان پرداختهاند و در این زمینه تا حد زیادی تحت تأثیر ژاک دریدا(1930) و روانکاویِ پسافرویدیِ ژاک لاکان بودهاند. دریدا و لاکان، در صدد تضعیف چیزی هستند که آن را محو زنان از تاریخ تفکر فلسفی غرب میدانند. در این دیدگاه، گریختن یا فراتر رفتن از جنسیت، به عنوان مقولهای که نظام بخش تحلیلهاست، مستلزم پذیرش این نکته است که سنّت مابعدالطبیعی غرب با خودداری از توجه به خصوصیات جسم زن در نظامی که به طور آشکار دارای تقابلی دوگانه است، با شکست مواجه میگردد. در واقع، فرض وجود ماهیتی کلی و «خنثی»، برای انسان ارزشهای مردانه و حالات وجودی را بنیان مینهد. این کلّیت بخشی مردانگی، به نوبه خود، مردانگی را معیار قرار داده، به نحوی مؤثر، تنوعِ تمایز زنان و تمایز در معنای دقیقش را پنهان میسازد. در عوض، تمایز زنان، کار خود را با نظری استدلالی درباره [ویژگیهای ]جنسی زنانه آغاز میکند تا بیان نماید که پیش از تفکر در مورد تمایز به معنای دقیق کلمه، باید تمایزات خاص جسم زنان را نشان دهیم. سایر فمینیسمهای پسامدرن از جمله: جودیث باتلر و دیان الام تأکید میکنند فمینیسم مبتنی بر جنسیت و فمینیسم مبتنی بر تمایز در نبرد برای تعیین اینکه آیا «زن» ساختاری (جنسیتی) صرفاً فرهنگی است یا بدون کم و کاست شکل «دیگر» چند گانه و نامشخص در کلام مردانه (یک جنس است، میتوانند به ساختارهای دو گانه ، طبقاتی و غیر همجنس خواهانه سنت مابعد الطبیعه غرب تداوم بخشد و در نتیجه، قادر به تضعیف فشار ظالمانه این سنت نخواهند بود. بر اساس این دیدگاه، مقوله جنسیت باید بار دیگر در پرتو شبکه پیچیدهای از روابط میان جنسیت و جنس مورد توجه قرار گیرد که در نهایت، خود مقوله «زن» به عنوان مبنای سیاست فمینیستی تضعیف میگردد. این فمینیستها در ادامه شناسایی منابع ساختار شکنی «دریدا» و روان کاوی «لاکان»، به کاراییهای نظام جنس/ جنسیتی به عنوان یکی از نظامهای فراوانی اشاره میکنند که تمایز را در معنای دقیقش، درون تقابلهای دوگانه مابعدالطبیعه غرب، سازمان دهی میکند.
بازگشت