نقد آسیبشناسی پژوهشهای فقهی در مسائل زنان
آرشیو
چکیده
تردیدی نیست که اجتهاد به عنوان روش استخراج احکام از منابع، بویژه در دوره غیبت که دسترسی مستقیم به امام (ع) وجود ندارد، بهترین، مطمئنترین و عمومیترین راه است؛ چه اینکه حتی گریزی از آن نیست؛ با وجود این، این روش به رغم استواری، ارزش علمی و حجیت شرعی و آن همه پشتوانه و سابقه، مانند هر روش یا پدیدهی دیگر از آفت و آسیب دور نیست. برخی از بخشهای فقه ـ بهجز آفتهای عامّی که متوجه همهی ابواب و بخشها است ـ دچار آسیبهای خاص خود است. مسائل زنان یکی از همین بخش هاست. آسیبشناسی اجتهاد و پژوهش فقهی، مجتهد و پژوهشگر را کمک خواهد کرد تا از این روش بنیادین به شکل اطمینان بخشتری بهره ببرد. در این مقاله پس از نگاه گذرا به موضوع آسیبشناسی در فقه و تعریفی که از اجتهاد میتوان به دست داد، پانزده نوع آسیب و آفتی که متوجه پژوهشهای فقهی و اجتهادی در مسائل زنان است بیان شده است.متن
تردیدی نیست که اجتهاد به عنوان روش استخراج احکام از منابع، بویژه در دوره غیبت که دسترسی مستقیم به امام (ع) وجود ندارد، بهترین، مطمئنترین و عمومیترین راه است؛ چه اینکه حتی گریزی از آن نیست؛ با وجود این، این روش به رغم استواری، ارزش علمی و حجیت شرعی و آن همه پشتوانه و سابقه، مانند هر روش یا پدیدهی دیگر از آفت و آسیب دور نیست. برخی از بخشهای فقه ـ بهجز آفتهای عامّی که متوجه همهی ابواب و بخشها است ـ دچار آسیبهای خاص خود است. مسائل زنان یکی از همین بخش هاست. آسیبشناسی اجتهاد و پژوهش فقهی، مجتهد و پژوهشگر را کمک خواهد کرد تا از این روش بنیادین به شکل اطمینان بخشتری بهره ببرد. در این مقاله پس از نگاه گذرا به موضوع آسیبشناسی در فقه و تعریفی که از اجتهاد میتوان به دست داد، پانزده نوع آسیب و آفتی که متوجه پژوهشهای فقهی و اجتهادی در مسائل زنان است بیان شده است. هر پدیدهای که در زندگی آدمی شکل میگیرد، در بستر حیات خویش ممکن است گرفتار آفتها و آسیبهایی گردد که آن را از خاستگاه اصلیاش دور سازد؛ بنابراین برای جلوگیری از آفتها و آسیبها باید نظارتی پیوسته و بیرونی حاکم بر آن باشد. پژوهش و اجتهاد به عنوان یک پدیده معرفتی، در حوزههای دینشناسی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛بنابراین باید پیوسته نظارت و بررسی بیرونی آن را در برگیرد تا اوّلاً از خاستگاهش خارج نشود و ثانیاً حرکت تکاملی اش را با شتاب و استواری دنبال کند. در تاریخ معاصر «فقه شیعه» نیز گروهی از فقیهان بر پارهای از آسیبها تأکید ورزیدهاند. امام خمینی(ره) در نامهای به روحانیت از عدم کفایت اجتهاد مصطلح سخن راند صحیفه امام، ج 21، ص 177. و جمود در فهم اخبار را مایه عقب ماندگی فقه خواند؛ همان، ص 150. همچنین علّامه فضلّ اللّه و علّامه شمس الدین از فقهای لبنانی، عدم توجه به مقاصد شریعت را به عنوان یک مشکل مطرح کردهاند. الاجتهاد و الحیاة، ص 44 ـ 45 و 21 ـ 22. آسیبشناسی پژوهشهای فقهی و اجتهاد، یک مطالعه بیرونی درباره پدیده اجتهاد است. در این مطالعه باید الگویی درست و سالم از اجتهاد در دست باشد تا از مقایسه وضعیت موجود، با آن بتوان به آسیبها و آفتها پی برد. بررسی آفتهای اجتهاد در دو حوزه، میتواند پیگیری شود: نخست آفتهای عمومی اجتهاد که شامل تمامی ابواب و بخشهای فقه است و دیگری، به صورت اختصاصی که به برخی از موضوعات فقهی برمیگردد؛ مانند آسیبشناسی فقه معاملات یا فقه سیاسی و مسائل زنان. آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار میگیرد «آسیبشناسی پژوهشها و اجتهاد در مسائل زنان» است. اکنون فهرستی از آسیبهایی که به نظر میرسد در پژوهشها و اجتهاد مسائل زنان راه یافته است عرضه میشود که البته برخی عمومی است و بعضی اختصاصی سپس به شرح و بسط آن و ذکر نمونه پرداخته خواهد شد. 1 ـ دوری از قرآن؛ 2 ـ عدم توجه به خانوادهی حدیث؛ 3 ـ عدم توجه به سیره و افعال معصومان؛ 4 ـ جمود در فهم نصوص؛ 5 ـ عدم تفکیک میان احکام دائم و موقت؛ 6 ـ در آمیختن شریعت با آداب و رسوم عرفی؛ 7 ـ احتیاطهای بیجا؛ 8 ـ استناد به ادله شخصی؛ 9 ـ عوام زدگی؛ 10 ـ پیش فرضهای معرفتی نسبت به هویّت و توانمندی زنان؛ 11 ـ عدم توجه به روحیات و احساسات زنان؛ 12 ـ عدم توجه به نیازهای زنان؛ 13 ـ تلقی خاص از خانواده و جایگاه زن در آن؛ 14 ـ بررسی پراکنده مسائل زنان یا جزءنگری؛ 15 ـ غیبت زنان از حوزه فقاهت و اجتهاد. از میان این آسیبهای پانزدهگانه، نُه مورد اوّل عمومیت دارد و در تمامی ابواب فقهی جاری است و میتوان برایش نمونههایی یافت؛ شش مورد اخیر نیز تنها به اجتهاد در مسائل زنان اختصاص دارد. در این وهله به شکلی گذرا به هر یک از این بندها خواهیم پرداخت و البته تلاش خواهیم کرد هر یک را با شرح و نمونههای ملموس همراه کنیم: 1 ـ دوری از قرآن در اینکه قرآن منبع اصلی مسلمانان است و نیز روایات، حجیت و اعتبار خود را از آن میگیرد، تردیدی نیست؛ همچنین به فرموده پیامبر (ص) و ائمه (ع) باید برای عمل به روایات، آنها را بر قرآن عرضه کرد بحار الانوار، ج 2، ص 227، ح 5، وسائل الشیعه، ج 11، ص 388، ح 9. و البته در صورت مطابقت، بدان عمل کرد؛ اما در عمل گاه چنین نمیشود و روایات، محور اصلیِ اجتهاد و استنباط قرار میگیرند. در حوزه مسائل زنان اهتمام به قرآن یا دوری از آن نقش تعیین کنندهای دارد؛ زیرا از یک سو آیات قرآنی در حوزه مسائل زنان بسیار است و از طرف دیگر روایتها نیز فراوان و البته با مضامین مختلف. قرآن آفرینش زن و مرد را از آغاز خلقت قرآن کریم چگونگی آفرینش زن و مردرا یکسان دیده و آن را در خلال موضوعاتی چون سجده فرشتگان، دمیدن روح الهی، تعلیم، عهد، وسوسه شیطان، عصیان، تلقی کلمات، توبه و مبدأآفرینش طرح کرده است. در اینباره ر.ک: بقره، آیه 30 ـ 38؛ نساء آیه 1؛ اعراف، آیه 10 ـ 27 ـ 189؛ حجر، آیه 26 ـ 42؛ نحل، آیه 72؛ اسراء، آیه 60 ـ 64؛ کهف، آیه 50؛ طه، آیه 115 ـ 123؛ روم، آیه 21؛ ص، آیه 71 ـ 83؛ حجرات، آیه 13؛ نجم، آیه 45 ـ 46؛ قیامت، آیه 37 ـ 39؛ انسان، آیه 2 ـ 3؛ لیل، آیه 3. تا سکونت در بهشت بقره، آیه 34 ـ 35؛ اعراف، آیه 19 ـ 22. و سپس هبوط بقره، آیه 34 ـ 35؛ طه، آیه 123. یکسان میبیند. قرآن در عرصه مشارکت اجتماعی، از ملکه سبا یاد میکند که کشوری را اداره میکرد. او زنی عاقل بود که به سلیمان گروید؛ همچنین نمل، آیه 23، 29، 32، 34. قرآن از دختران شعیب یاد میکند که در فعالیتهای اجتماعی، حیا و آزرم، نشانه رفتاری آنان است. قصص، آیه 23 ـ 26. قرآن دیده فروهشتن در معاشرتهای اجتماعی را تکلیف مردان و زنان دانسته است نساء، آیه 32. و زنان را به روسری انداختن، نور، آیه 31. پوشش فرو گرفتن احزاب، آیه 59. و پرهیز از تبرج و خودنمایی جاهلی همان، آیه 33. مکلف میسازد. همچنین زنان را از بروز دادن زنانگی و آشکار ساختن جنبهی زن بودن، در مشارکتهای اجتماعی باز میدارد. همان، آیه 32؛ نور، آیه 31. از این گزارش گذرا بر میآید که تصویر قرآن از زن، معقول و قابل دفاع است؛ از این رو باید تمام احادیث و روایات، همچنین نیز برداشتهای عالمان دینی از این آهنگِ کلی فراتر نرود و با آن ناهمگونی نورزد؛ بنابراین این سؤال مطرح میشود که اگر در بُعد مشارکت اجتماعی فتواهایی بر استحباب پرده نشینی زنان صادر گردد چگونه با این آیات سازگاری خواهد داشت؟ 2 ـ عدم توجه به خانواده حدیث اصولیان در کتابهای خود تأکید میکنند که فحص از «مخصص و مقید» و آنچه میتواند قرینه باشد، لازم است و بدون آن، «استفراغ الوسع» (به کار گرفتن نهایت تلاش) که شرط اجتهاد است صدق نمیکند؛ اما در عمل، چه بسا به کتابهایی خاص بسنده میشود و فحص و جستجو از آن فراتر نمیرود، همچنین به موارد همانند و مرتبط اعتنا نمیشود؛ بنابراین نگاه جمعی به فرهنگی که در حدود سه قرن شکل گرفته، امری لازم است؛ چه اینکه در پرتو همین نگرش، بسیاری از سخنان یکدیگر را شرح و تفسیر میکنند. 3 ـ عدم توجه به سیره و افعال معصومان اصولیان در تعریف «سنت»، قول، فعل و تقریر معصوم(ع) را میآورند، با توجه به این نکته که ارزش و اعتبار هر سه در صورت ثبوت یکسان است، بنابراین به نظر میرسد در مسائل مربوط به زنان اگر سیره معصومان مورد توجه و اهتمام قرار گیرد برخی از آرای فقهی دچار تردید میگردد و در پرتو سیرههای رفتاری، نادرستی پارهای از سخنان منسوب باز شناخته میشود. برای مثال «خانه نشینی» زن را که برخی بر آن استناد و تکیه میکنند و حتی صدای زن را عورت میشمارند الحدائق الناضرة، ج 5، ص 141. در حیات پیشوایان دینی نمیتوان سراغ گرفت؛ چه اینکه حضور زنان در عرصههای تعلیم، فعالیتهای اجتماعی، پیکارها و نبردها در جامعهی اسلامی آن روزگار آشکارا به چشم میخورد. خدشه در اسناد تمامی اینها وقائل شدن به یک سخن منسوب خطاست، چنانکه حمل تمامی آنها بر ضرورت، خطایی دیگر است. 4 ـ جمود در فهم نصوص یکی از آفتهای گریبانگیر مجتهدان، جمود بر الفاظ و واژههای نصوص بویژه در روایات است. به این معنا که بر ظاهر لفظ بسنده میشود و آن را به موارد دیگر که تشابه قطعی دارند، تعمیم و گسترش نمیدهند؛ آنچه در مقابل این آفت قرار دارد، اجتهاد در فهم نصوص با رعایت حصار و حریم روایت است. به تعبیر دیگر در مواردی که نص، دلالت قطعی ندارد، بلکه «ظنی الدلالة» میباشد با اعتقاد به اینکه پیشوایان دینی، حکیم، دور اندیش، انسان شناس و آگاه به پیدا و پنهان امورند، روایت باید فهم و تفسیر گردد و گرنه با اندوختههای ذهنی سراغ حدیث و روایت رفتن، برآیندی جز ارائه چهره ناتوان از شریعت ندارد. اکنون به نمونههایی اشاره میگردد: 1 ـ 4. برخی از فقیهان در کشیدن آب چاه برای تطهیر [طبق قول قدما که آب چاه را معتصم نمیداشتند ]انجام این کار توسط زنان را کافی نمیدانند، چرا که واژهی «قوم» در حدیث شامل زنان نمیشود. مدارک الاحکام، ج 1، ص 68. 2 ـ 4. برخی واژه «میّت» را در قضای نماز، حمل بر پدر کرده و گفتهاند: این واژه شامل مادر نمیشود؛ بدین جهت قضای نماز مادر را بر پسر ارشد واجب نمیدانند. مستند العروة الوثقی، کتاب الصلاة، ج 5، القسم الاّول، ص 317 ـ 318. 5 ـ عدم جدایی میان احکام دائمی و موقت تردیدی نیست که اکثر نصوص دینی، در بردارنده احکام دائمی و همیشگی است؛ ولی بدان معنا نیست که تمامی نصوص صادره چنین باشد؛ بلکه میان آنها به مواردی برمیخوریم که به نوعی محدودیت زمانی دارند. به کلیت این مسئله عالمان و متفکران اسلامی تصریح کردهاند. برای مثال، احکام ولایی در مقابل احکام تبلیغی، برخی از احکام ارشادی در برابر مولوی، ادله منسوخ در برابر ادله ناسخ و قضایای شخصیه و خارجیه در برابر قضایای کلیه از چنین وصفی برخوردارند. عدم تفکیک میان این دو نسخ از احکام یکی از آفتهای بزرگ است؛ زیرا امر متغیر و زمانمند به جای حکم واقعی و جاودانه قرار میگیرد. 1 ـ 5. برخی از فقیهان حکم تنبیه بدنی زن «ضرب المرأة» را منسوخ به نسخ تمهیدی دانستهاند که اسلام برای ریشه کن سازی برخی عادات و رسوم جاهلی پیش گرفته است: «و نتیجة علی ذلک؛ کانت الآیة بظاهرها المطلق منسوخاً نسخاً تمهیدیاً کان الناسخ لها تلک التوصیات الأکیدة بشأن المرأة و الاخذ بجانبها و الحفاظ علی کرامتها.»: خلاصه آنکه این آیه به حسب ظاهر نسخ تمهیدی شده و ناسخ آن، سفارشهای اکیدی است که دربارهی زن و احترام به وی وارد شده است. 2 ـ 5. مرحوم محمدمهدی شمس الدین و استاد مطهری(ره) روایات منع تدبیر زن را ناظر به وضعیت آن روز ایران دانستهاند و ماهیت حکومت امروزی را با گذشته متفاوت دانسته، آن حکم را قابل تعمیم و گسترش نمیدانند. مرحوم شمس الدین در پاسخ به استدلال به روایتهایی که گفته شده: «جامعهای که زنان بر آن حکومت کنند موفق نخواهد بود» مینویسد: مضمون این روایتها با ساختار دولتهای مستبد سازگار است که قدرت مطلقهای بر مردم حکومت میکند و ملتزم به شورا و نظارت و کنترل نیست و این همان نوع حکومتی است که در امپراتوری ایرانی در آن زمان رایج بود و در روایات از آن به حکومت کسری(انوشیروان ساسانی) یاد شده و به مردم هشدار میدهد که در چنان حکومتی گرفتار نشوند. 6 ـ در آمیختن شریعت با آداب و رسوم عرفی بسیاری از عادات و رسوم اجتماعی که گمان میرود منشأ آن در تاریخ صدر اسلام است و به عنوان سیرهی متشرعه مورد استناد قرار میگیرد، عادتهای اجتماعی است که توسط اقلیتی پدیدار شده و به خاطر قدرت و سیطرهی عوامل دیگر گسترش یافته است. اصول الفقه، محمدرضا مظفر، ج 2، ص 142 ـ 143. در آمیختن میان این گونه سنتها و آداب و رسوم با شریعت یکی از آفتهای بزرگ در اجتهاد و استنباط است . استاد مطهری(ره) دربارهی برخی از سنتها مینویسد: «آنچه بعدها، حتی در میان متشرعین، تحت تأثیر عادات و عرفها پیدا شد، مافوق توصیههای اخلاقی اسلامی مسلّم است. در عرفهای متأخر حتی ذکر مام(مادر) همسر، نوعی کشف عورت تلقّی میشود! پیغمبر اکرم(ص) و امیر المؤمنین(ع) و سایر ائمه اطهار(علیه اسلام)، در محاورات خود، نام همسرشان را میبرند... ولی امروز اگر یک مرجع تقلید نام همسر خود را بدون تعبیراتی از قبیل «اهلبیت» یا «والده» فلانی یا «خانواده» و امثال اینها ببرد، کاری زشت تلقی میشود. در صورتی که رسول اکرم (ص) از همسرش با کلمه «حمیرا» تعبیر میکند که نشان دهنده زیبایی و رنگ پوست اوست؛ همچنین... ستر «وجه و کفین»، به اجماع فقهای فریقین (سنی و شیعه) واجب نیست؛ حداکثر این است که مستحب است؛ اما اگر همسر یک روحانی موجَّه میان عوام ستر «وجه و کفین» نکند، از هر فسقی برای آن روحانی مهمتر جلوه میکند.» 7 ـ احتیاطهای بیجا احتیاط و دور اندیشی، امری خوب و پسندیده است؛ اما احتیاط نابجا و خارج از مرزهای مورد قبول عقل و شرع، زیانهای غیر قابل جبران به دنبال دارد. یکسونگری و سختگیریهای نابجا و به تعبیر دیگر از خدا و رسول(ص) جلو افتادن، خطر بزرگی است که گاه زیانش را نمیتوان جبران کرد. اشاره به نمونههایی از این احتیاطها، عبرتانگیز است: 1 ـ 7. محقق اردبیلی(ره) در پاسخ آنان که پوشاندن قدمین(پاها) تا مچ را نیز در نماز واجب میدانند گفته است:» شریعت سهله و برداشتن کلفت و ضیق به دلیل عقلی و نقلی، دلیل بر عدم پوشش است. عادت مردم در روستاها و بادیه نیز بر آن است که قدمین را نمیپوشانند. از سوی امامان (ع) و اهل علم نیز منعی در این باره نرسیده است؛ بلکه غالباً برای روستانشینان این عمل کلفت دارد(سخت است)؛ بدین جهت مکلّف ساختن آنان، از شریعت به دور است و اگر ترس از اجماع نبود میگفتیم مقداری از سر نیز که غالباً آشکار است، لازم نیست در نماز پوشیده شود.» مجمع الفائدة و البرهان، ج2، ص 105 ـ 106. این سخن نشان میدهد که فتوا به «وجوب ستر» نوعی احتیاط است که دلیل شرعی ندارد. 2 ـ 7. شیخ یوسف بحرانی(ره) در پاسخ آنان که صدای زن را «عورت» میدانند و معتقدند اگر در حال نماز، صدایش را اظهار کند و بیگانه بشنود نمازش باطل است، میگوید: «اگر زن بلند نماز بخواند و اجنبی صدایش را نشنود، نمازش صحیح است. اگر اجنبی شنید، مشهور آن را باطل میدانند؛ زیرا نهی در عبادت سبب فساد آن است. مراد آنان از نهی این است که صدای زن عورت است و نباید اجنبی بشنود. تو آگاهی که این ادعا دلیلی ندارد. صدای زن عورت نیست و بر زن حرام نیست اگر اجنبی صدایش را بشنود؛ بلکه روایتهایی دلالت دارد که حضرت فاطمه (س) با صحابه سخن میگفت و در مسئله ارث با آنان مخاصمه داشت و سخنرانی بلند خود را در حضور آنان ایراد کرد.» الحدائق الناضرة، ج 5، ص 141. 8 ـ استناد به ادله شخصی در کتابهای اصولی شیعه، منابع اجتهاد و ادله آن را چهار چیز شمردهاند: کتاب، سنت، اجماع و عقل. قاعده استدلال علمی آن است که دلیل به گونهای باشد که برای دیگران قانع کننده باشد و جدا از شخصیت علمی استدلال کننده، قابل ارزیابی باشد؛ به سخن دیگر نباید دلیل، قائم به شخص استدلال کننده باشد. گاه در استدلالهای فقهی به دلیلی استناد میشود که قائم به شخص مجتهد و استدلال کننده است و ارزیابی آن کاری دشوار است؛ مثلاً استناد به مذاق شریعت با اینکه امری مبهم است (چرا که مذاق شریعت را در دورههای مختلف، فقیهان متفاوت برداشت کردهاند) در مسائل زنان به چشم میخورد که نمونههایی بیان میگردد: 1 ـ 8. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد: روش پسندیده در زندگی زن در اسلام، آن است که به اداره امور داخلی و تربیت فرزندان مشغول باشد. این شیوه، گرچه واجب نیست؛ اما ترویج و ترغیب استحبابی موجب حفظ این سنت شده است . 2 ـ 8. آیت الله خویی(ره) در لزوم شرط مرد بودن در مرجع تقلید پس از نقد ادله لفظی مینویسد: حق آن است که مرجع تقلید باید مرد باشد و تقلید از زنان به هیچ روی جایز نیست؛ ما این را از مذاق شریعت فهمیدهام؛ چه اینکه وظیفه مطلوب از زنان، حجاب و عفت و پرداختن به کارهای خانه است نه وارد شدن در امور دیگر و مرجعیت با این وظیفه سازگار نیست. التنقیح، ج 1، ص 226. 9 ـ عوام زدگی فقیهان و مجتهدان به هنگام استنباط احکام شرعی، خود را ملزم به پیروی از ادلهی معتبر میدانند و طبق آن رفتار میکنند و فتوا میدهند؛ اما واهمههایی جز دلیل، گاه رویاروی پژوهشگر قرار گرفته و او را از پیروی دلیل باز میدارد. خوشایندی و ناخوشایندی متدینان یکی از این امور است که میتوان از آن به عوامزدگی یا رعایت فضاهای فرهنگی حاکم یاد کرد. امام خمینی (ره) در پاسخ شورای نگهبان راجع به طلاق حاکم نسبت به زنی که شوهرش از اجرای طلاق خودداری میکند، نوشته است: «طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا بااجبار وادار به طلاق نمایند؛ در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود و اگر جرئت بود مطلب دیگر بود که آسانتر است.» مجموعه نظرات شورای نگهبان، ج 2، ص 73. استاد مطهری درباره عوام زدگی مینویسد: در جامعهای مانند جامعه ما، که معیارها فقط شعارهاست، بر روحها و معناها کاری نیست و جامعه ما... از نظر شعار، علوی است و از لحاظ روح و معنا، ضد علوی. وای به حال کسی که بخواهد مانند علی (ع) صراحت و صلابت به خرج دهد و اسلام را بر مشایخ... مقدّم بدارد...من خواستهام... آینه به دست خشکه مقدسان بدهم... و بفهمند که از دست امثال آنها، چه بر سر مسلمین آمده و میآید... این فکر که زن فقط و فقط باید در کنج خانه محبوس بماند و حتی با حفظ حریم و رعایت عفاف هم از علم و از هر کمالی، الزاماً باید محروم بماند و کاری جز اطفای شهوت مرد و خدمتکاری او ندارد و... علاوه بر اینکه با اسلام جور نمیآید، ضد عواطف انسانی است. پاسخهای استاد به نقدهای کتاب مسئله حجاب، ص 61. 10 ـ پیش فرضهای معرفتی نسبت به هویت و توانمندیهای زنان بی تردید تلقی فقیه از انسان و زن و مرد در استنباطهایش اثر میگذارد و به صورت مستقیم و غیر مستقیم بدان استناد میکند. آنچه سبب میشود این تلقی و تأثیر گذاری، آفت و آسیب اجتهاد به حساب آید، آن است که فقیهان بر پایه باورهای عمومی و بدون تکیه بر دلیلی خاص از آن بهرهمند شوند؛ به سخن دیگر اگر مسئلهای معرفتی در دانشی چون کلام و فلسفه فقهی، دلیل معتبر فقاهتی زمینه یک فتوا و رأی را فراهم آورد، جای ایراد و نقد نیست؛ اما آنجا اجتهاد فقیه و رأی او مورد نقد قرار میگیرد که اوّلاً موضوع معرفتی در هیچ دانشی منقح نشده و ثانیاً در مسئلهی خاص، دلیل معتبر فقاهتی در دست نباشد و فقیه بر اثر باورهای عمومی (یا به تعبیر دیگر بر اساس فرهنگ عمومی زمانه) رأی صادر کند. اکنون به ذکر نمونههایی در این زمینه اشاره میگردد. الف. برخی فقیهان عدالت را در «حاضنه» (مربی کودک) شرط نمیدانند؛ زیرا فسق بر زنان غالب است و عدالت در آنان کم یافت میشود! جواهر الکلام، ج 31، ص 289. ب. در برخی کتب فقهی آمده است: اگر مردی جنب و زنی حائض برای تطهیر، آب به مقدار کافی نداشته باشند، اقوی آن است که حائض با آن تطهیر کند زیرا حق خداوند و حق شوهر را برآورده است، و احتمال دارد که جنب مقدم شود زیرا به کمال سزاوارتر است. پ. شافعی فتوا داده است که اگر مرد (خواه از اولیای میت باشد یا نه) و زن برای خواندن نماز بر مرده حاضر باشند، مرد نماز را بخواند، خواه برده باشد با آزاده، بالغ باشد یا غیر بالغ، به شرط آنکه بتواند نماز را بخواند. آلامَ، ج 1، ص 275. نزدیک به این مضمون در برخی کتب فقهی شیعه نیز آمده است. المبسوط، ج 1، ص 184. برخی دیگر گفتهاند: نماز زنان کفایت نمیکند زیرا مردان کامل ترند و امید اجابت در دعایشان بیشتر است، گذشته از آنکه اهانت به مرده است! ت. در ازدواج زن و مرد غیر هم کیش، ازدواج مرد مسلم با زن کافر یا مرد شیعه با زن غیر شیعه جایز دانسته شده، ولی در مورد ازدواج زن مسلمان با مرد کافر یا زن شیعه با مرد غیر شیعه تردید شده و چنین تعلیل شده است: لأنّ المرأة تأخذ مِن دین بعلها؛ سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 19، ص 682، اللمعة الدمشقیه. زیرا زن پیرو شوهر خواهد شد. برخی نوشتهاند: زن از فرهنگ شوهر متأثر میگردد و شوهر او را بر آئین خود وادار میسازد. ث. در موارد بسیار در کتب فقهی زنان در کنار کودکان، دیوانگان و ناتوانان یاد شده، در احکام مشترک قلمداد شدهاند: زنان، کودکان، ابلهان و دیوانگان جزیه ندارند. عاقله بر عهده زنان، کودکان و دیوانگان ثابت نیست. اگر (دشمنان) با کودکان، دیوانگان و زنان سنگر بگیرند و جز با کشتن آنان پیروزی ممکن نباشد کشتن آنان جایز است. 11 ـ عدم توجه به روحیات و احساسات زنان در برخی از آراء، از آن رو که پژوهشگر و مستنبط مرد بوده، توجهی به احساس و روحیه زن نشده است. به تعبیر دیگر مسئله از نگاه مردانه و احساسات و سود و زیان وی منظور شده است، اینک به ذکر چند نمونه میپردازیم: الف. اگر دختر بچه و پسر بچهای با اشراف و ولایت پدر یا جد پدری به ازدواج درآیند، پس از بلوغ پسر میتواند در صورت عدم تمایل، ازدواج را فسخ کند، ولی دختر چنین حقی ندارد. در تعلیل مسئله گفته شده است: شیخ طوسی در نهایه و ابن براج، ابن حمزه و ابن ادریس با این رأی مخالف بوده و معتقدند پسر پس از بلوغ حق خیار دارد زیرا به جهت اثبات مهر و نفقه بر او ضرر عارض میگردد و ضرورتی نبود که در کودکی چنین اتفاقی برایش بیفتد ولی نسبت به دختر این حق وجود ندارد زیرا لزوم نکاح به نفع او است و نه به ضرر وی. ب. در بحث تمکین خاص که زن باید به خواستههای جنسی شوهر پاسخ دهد تا مستحق نفقه گردد، برخی از فقیهان مرقوم داشتهاند: اگر آمادگی زن به صورت مطلق نباشد تمکین حاصل نگردد و بر مرد نفقه واجب نیست زیرا نشوز حاصل شده است. و تنها استثنا را عذر شرعی قید کردهاند. جواهرالکلام، ص 306. 12 ـ عدم توجه به نیازهای زنان شناسایی نیازهای زنان یکی از پایههای اصلی برای اجتهاد و پژوهش درست در مسائل مربوط به آن است. اگر چنین آگاهی به دست نیاید برداشتها و فتواها با مشکل همراه خواهد بود. اینک به نمونههایی اشاره میگردد. الف. فقیهان در کتاب النکاح بحثی را درباره رفع نیازهای جنسی زن و شوهر با عنوان «حق القسم» بیان کردهاند. نسبت به مردان گفتهاند: زن مکلف است همیشه و در هر زمان پاسخگوی این نیازها باشد، ولی نسبت به زن گفتهاند: بر مرد لازم است هر چهار شب، یک شب را نزد همسر خود باشد و در هر چهار ماه یک بار واجب است به نیاز جنسی همسر پاسخ دهد. همان، ص 303 و 307 و 256 و 261. با اینکه اگر روایات و احادیث را مبنا قرار دهیم، تأکید بسیار بر رفع نیاز غریزه جنسی در زن و مرد شده است. ب. در مورد زنی که شوهرش مفقود است برخی گفتهاند: زنی که شوهرش مفقود است، اگر اطلاعی از او در دست است یا ولّی شوهر بر زن نفقه میدهد یا شخصی مجانی نفقه زن را بر عهده میگیرد و یا شوهر ثروتی دارد که میتوان بر زن انفاق کرد، وی حق فسخ نکاح را ندارد، گرچه تمایل به شوهر دارد و مدت هم طولانی شده است. وی در این صورت به بلای الهی گرفتار شده و باید صبر کند. در این مسئله مخالفی نیست و قواعد اولیه و روایات بر این دلالت دارد. پ. در پوشش زن و مرد فتوای مشهور چنین است: بر زنان پوشش واجب است چنانکه بر مردان نگاه کردن حرام است، ولی بر مردان پوشش واجب نیست گرچه بر زنان نگاه کردن حرام است. طبق این قاعده بر مردان واجب نیست بدن خود را در برابر زنان بپوشانند، ولی بر زنان نگاه کردن حرام است و تنها مقدار استثنا از نگاه کردن زنان صورت و دستها تا مچ است. العروة الوثقی مع تعالیق الامام الخمینی، ص 967، مسئله 31. حال با توجه به اینکه بیشتر مردان حداقل سر و گردن شان پوشیده نیست و بسیار شود که دستها را تا آرنج نیز نمیپوشانند، زنها چگونه میتوانند به این تکلیف عمل کنند؟ 13 ـ تلقی خاص از خانواده و جایگاه زن در آن الف. در تعریف نکاح برخی از فقیهان آوردهاند: هر گاه مردی زنی را با مهریه معیّن به ازدواج خود درآورد، زن مالک مهر گردد و مرد مالک زنانگی زن میشود. ب. برخی از فقیهان ازدواج را به کرایه دادن و کرایه گرفتن تشبیه کرده و حقوق و وظایف زن و مرد را بر اساس آن طراحی کردهاند: فقیهان مرد را به کرایه گیرنده و زن را به کرایه دهنده خانه تشبیه کردهاند. آنچه برای نظافت لازم است مانند آب و جارو کردن، تخلیه چاه و فاضلاب بر کرایه گیرنده است زیرا خانه را برای نظافت میخواهند و آنچه برای نگهداری ساختمان است چون ساختن دیوار یا راست کردن شاخهای که شکسته، بر عهده کرایه دهنده است، بنابراین بر عهده شوهر است که وسایل مورد نیاز نظافت و آرایش زن را فراهم آورد، ولی آنچه در حفظ ساختمان تن آدمی لازم است مانند خون گرفتن، بر عهده زن است، و تنها تفاوت میان زن و خانه آن است که در زن آنچه باعث حفظ دایمی او است یعنی اطعام، بر عهده شوهر میباشد و در این یک مورد زن و خانه متفاوت و در سایر موارد مانند یکدیگرند. صاحب جواهر نیز این مطلب را با تعبیر دیگر بیان میکند: بلکه میتوان گفت از آیه قوامیت بر میآید تقریباً استمتاع در برابر انفاق قرار دارد چنان که رسیدگی به چارپا و علوفه دادن به او برای استفاده از باربری اوست. طبیعی است که با این نگاه به خانواده، احکام و قوانین و مقررات همان گونه خواهد بود. اگر در فقه بحث است که آیا خرج و تحصیل زن بر عهده شوهر است یا نه! آیا هزینه عمل جراحی سنگین بر عهده شوهر است یا نه؟ و مانند این پرسشها، از این نگاه سرچشمه میگیرد. نیز به نظر میرسد در خانه نشاندن زن و آماده بودن وی برای برآورده کردن خواستههای شوهر، از این نگاه سرچشمه میگیرد. یکی از پژوهشگران مسائل زنان مینویسد: حقیقت این است که استعداد و صلاحیت زنان برای قضاوت و اصدار حکم از سوی فقیهان پیش از آنکه مبتنی بر دلایل و توجیهات محکم نقلی و عقلی باشد، مولود نوع نگرش و ذهنیتهایی است که در سابق نسبت به زن وجود داشته و قابلیتهای اجتماعی او یا به لحاظ غلبه تفکر مبتنی بر ناقصالعقل بودن او یا به جهت این نوع نگرش است که عمده خاصیت زن، رفع نیاز جنسی مرد و فراهم کردن آرامش و سکون اوست و لذا مهمترین تکلیف و وظیفهای که در خانواده به دوش او گذاشته شده، نه انجام کارهای خانه و حتی پرورش فرزند، بلکه تمکین و آماده بودن برای رفع حوایج مرد به شمار آمده است. حقوق زن، دکتر حسین مهرپور، ص 356. 14 ـ بررسی پراکنده مسائل زنان یا جزءنگری یکی از آسیبهای جدی که در پژوهشها و اجتهادهای مربوط به زنان به چشم میخورد، پراکنده دیدن مسائل زنان با جزءنگری است. بدین معنا که فقیهان و مجتهدان، احکام مربوطه را به صورت حلقههای غیر متصل و جداگانه مورد مطالعه قرار دادهاند، بدین جهت ناسازگاری و تناقض در دیدگاهها و فتاوا به چشم میخورد. اگر این مجموعه با هم و به عنوان یک منظومه دیده شود، بسیاری از این ناسازگاریها از میان رخت برمی بندد. اینک به نمونههایی اشاره میگردد: الف. در زمینه غریزه جنسی زن و حد و اندازه آن در فقه و منابع روایی سه نظر به چشم میخورد: برخی از دیدگاهها نشان میدهد که غریزه مردان بیشتر از زنان است. این را از فتاوای مجتهدان در بحث تمکین و حقالقسم میتوان دریافت. تمکین کامل بر زن واجب است جواهرالکلام، ج 31، ص 303 و 307. ولی حق زن نسبت به مرد هر چهار ماه یک بار است. همان، ص 156، 161. اما تعریفی که برای احصان در کتب فقه بیان شده نشان از برابری غریزه جنسی در مرد و زن میکند زیرا تفاوتی در تعریف آن میان مرد و زن نیست. گفتهاند: احصان آن است که زن و مرد هر صبح و شام بتوانند از طریق حلال ارضای شهوت کنند. در غیر این صورت مجازات آن اعدام و در صورت عدم دسترسی به ارضای حلال، غیر محصن شمرده شده و کیفر آن تازیانه است. همان، ج 41، ص 269؛ الکافی، ج 7، ص 178، ب 3، ح 10. از سوی سوم در برخی روایات غریزه جنسی در زن بیشتر از مرد دانسته شده که حیا و آزرم زن جلوی آن را میگیرد. وسائل الشیعة، ج 20، ص 63. طبق مبحث «حق القسم» شهوت مردان بیشتر است و مطابق بحث «احصان» شهوت زن و مرد برابر است و طبق «روایات»، شهوت زن، حال کدام مبنا قرار گیرد؟ ب) برخی از فقیهان در تفسیر آیه «فاضربوهنّ» قائل به نسخ تمهیدی شدهاند، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، ص 157 ـ 158. چنانکه در عیوب فسخ نکاح تفاوتی میان زن و مرد قائل نیستند. مجله دادرسی، ش 3، ص 5 ـ 8، مرداد 1376. اما در مورد قضاوت معتقد به عدم صلاحیت زن شدهاند. فصلنامه حکومت اسلامی، ش 4، ص 39 ـ 54.*#* پ)برخی از فقیهان از برابری زن و مرد در دیه خطایی و شبه عمدی، مرجعیت زن، قضاوت و... دفاع میکنند.**فصلنامه متین، ش 2، ص 20 ـ 21 و 24.*#*از این قبیل نمونهها در کتب فقه بسیار میتوان یافت. گفته نشود ما در هر مورد پیرو دلیل هستیم، که این سخنی قابل دفاع نیست، زیرا با شریعتی جزءجزء و پراکنده و غیر منسجم رو به رو خواهیم شد. بویژه در مسائل غیر عبادی که دریافت انسجام احکام آن خیلی دشوار نیست. گمان نشود غرض حاکمیت ادله غیر فقهی است، بلکه منظور کردن مباحث مرتبط به هم و دست به استنباط زدن است. 15 ـ غیبت زنان از حوزه فقاهت و اجتهاد این سخن در حوزههای علمیه و میان دانش پژوهان سطوح عالی بسیار رایج است که فقیه تا به حج نرود، بسیاری از مسائل حج را نمیفهمد، نیز در مسائل دماء ثلاثه همیشه فقیهان با مشکل مواجهاند. این اعتراف گرچه دایره مشکل را محدود کرده و فقط آن را به دماء ثلاثه منحصر میکند، اما در بسیاری از مسائل مربوط به زنان چنین است. میتوان از مثالی غیر فقهی برای تقریب مسئله استفاده کرد. در مساجد و تکایا که مراسم دینی و مذهبی برگزار میگردد و اغلب با پرده مردان از زنان جدا شدهاند، بیشتر سخنرانان و مداحان و گردانندگان، از سر و صدای زیاد از سمت زنان گلایه دارند و بارها آن را تذکر میدهند، اما هیچگاه در این مسئله نگاهی جدی و دقیق نشده است که: ـ معمولاً محل مربوط به زنان، کوچکتر از محل اختصاصی مردان است. ـ امکانات از قبیل فرش و سایر وسایل به اندازه جایگاه مردان نیست. ـ نور و فضا به اندازه جایگاه مردان نیست. ـ معمولاً کودکان به همراه مادران حضور دارند و به صورت طبیعی در این مجالس آرام کردن آنها دشوار است. ـ پذیرایی بیشتر در محل مردان صورت میگیرد. ـ سخنران یا واعظ یا مداح بیشتر در طرف مردان دیده میشود. ـ رفت و آمد هیئتها و دستهجات در محل مردان است و... . با این همه آنچه باعث سکوت است از قبیل نور، صدا، فضای مناسب، دیدن سخنران و همراه نبودن کودک، برای مردان فراهم است اما تمام عوامل تشنجآفرین و همهمهزا در محل زنان است. سپس نتیجه گرفته میشود که زنان زیاد صحبت میکنند و پرحرفند! اگر وضعیت دگرگون شود آیا باز مردان ساکت و زنان پرحرف خواهند بود؟! در مسائل استنباطی و اجتهادی نیز حضور زنان به عنوان کارشناس در مرحله نخست، و به عنوان فقیه و مجتهد در رتبه بالاتر، بسیاری از این مشکلات را حل خواهد کرد. یکی از پژوهشگران در این زمینه گفته است: برای آنکه روابط بین النصی یا میان متنی مستند برای متن و بافت فتواهای فقهی که در آنها زن، گاهی به شیوهای ریاضی، به نصف مرد تنزل داده شده است، به دست داده شود، فقهای مرد مسلمان باید زنان را در بحث موضوعات مربوط به زنان شرکت دهند. بدون شرکت زنان در فرآیند تفسیری متن برای انتقال معنای بافت و میان متنی که منبع و سرچشمه انقیاد فرهنگی او بوده است، زن مسلمان کمترین شانسی برای غلبه بر این امر که از لحاظ شرعی او را صامت، از لحاظ اخلاقی جدا، و از لحاظ دینی، حجب و نصف مرد کرده است، ندارد.**سنتهای عقلانی در اسلامی، ص 200، مقاله «زن نصف مرد» عبدالعزیز ساچدینا.*#* در حاشیه این نکته نویسنده که اجتهاد در مقام یک روش، نیازمند بازشناسی مستمر، به منظور پویایی و استحکام است، کلامی بجا و ارزنده است؛ این بازنگری آنگاه که در مسیر اثبات حجیت (استناد به وحی) و کارآمدی قرار گیرد، فقه را در مسیر تحول آفرینی به سمت اهداف و جهتگیریهای دین رهنمون خواهد شد. این بازشناسی بویژه در حوزه عملکرد اجتماعی و تدوین الگوهای قابل اجرا و تنظیم برنامهی عمل ملی ضرورتی دو چندان مییابد. آسیبشناسی و ترمیم روش اجتهاد، گاه در ناحیه موضوعشناسی، یعنی دستیابی به روشهایی برای شناسایی صحیحتر موضوعات احکام، گاه در ناحیه استنباط احکام کلیّه، گاه در چگونگی تطبیق قواعد و احکام کلیه بر مصادیق و گاه در چگونگی جریان احکام در میدان عمل، بویژه عمل اجتماعی است. فایده این تقسیم بندی، تفکیک موارد آسیب و پیشنهاد روشهای اصلاحی متناسب با هر یک از این زمینههاست . در عین حال میتوان نکاتی در کنار مطالب نویسنده محترم بیان نمود: 1 ـ اگر موضوع بحث ما در آسیبشناسی اجتهاد مصطلح باشد، باید میان اشتباهات موردی یک فقیه در به کارگیری یک ضابطه و یا عدول از یک اصل و توجه به نکات غیر قابل اتکاء، و میان اشکالات موجود در یک روش استنباطی، تفکیک قایل شد؛ چه بسا فقیهی در استنباط یک حکم به قیاس مبتلا شود که این اشکال را البته باید از مشروع دانستن روش قیاسی در استنباط احکام شرعی توسط پیروان ابوحنیفه متمایز نمود. آنچه به عنوان آسیبشناسی اجتهاد به ذهن میآید نقد روشهای استنباط از نوع دوم است، نه بررسی اشتباهات جزئی یک فقیه در به کارگیری قواعد و اصول؛ بنابراین نمیتوان از فتوا و یا سخنان یک فقیه در مسئلهای خاص اشکالی به روش اجتهادی فقهی وارد کرد؛ مگر آنکه ثابت نماید چنین نگرشی به مثابه یک قاعده نانوشته در عملکرد فقاهتی منظور شده است؛ به علاوه مواردی چون پرداختن به مسائل بیثمر و کماثر گرچه به عنوان اشکالی به عملکرد برخی فقها قابل بحث است؛ اما از نوع اشکالات در روش فقاهت نیست. 2 ـ نویسنده از تدوین مقاله خویش یکی از دو غرض را دنبال میکند: تبیین مباحثی آسیب شناسانه در حوزه اجتهاد و یا ارائه گزارشی از آنچه در نقد اجتهاد گفته شده است. به نظر میرسد نویسنده محترم در حدود تبیین مواردی از اشکال در عملکرد فقهاست؛ اما گاه در مقام تبیین و استدلال به جای اثبات مطلب و یا ارائه شواهدی، به نقل قولهایی گزارش گونه بسنده میکند؛ مثلاً اینکه «علامه فضل الله عدم توجه به مقاصد شریعت را به عنوان یک مشکل مطرح کرده است»، اثبات نمیکند که واقعاً چنین اشکالی به فقها وارد است؛ چه بسا سخن از مقاصد شریعت که در دهههای اخیر در محافل علمی مطرح شده است، کلامی فاقد مبنای صحیح و یا غیر قابل اثبات باشد. 3 ـ آنچه نویسنده محترم در محور دوری از قرآن بیان میکند چندان مقبول نیست. از روایاتی که عمل به روایات را منوط به عرضه آن بر کتاب الله کرده است، چنین استفاده میشود که روایات نباید در مخالفت با قرآن باشد و منظور از عبارت «ما وافق الکتاب» (به قرینه مقابله با عبارت «ما خالف الکتاب») عدم مخالفت روایت با مضمون قرآن است؛ به همین دلیل تخصیص عمومات، تقیید موارد اطلاق وتبیین موارد اجمال قرآن به کمک روایات روش صحیح، غیر قابل خدشه و پذیرفته شده است. بسیاری از موارد و مصادیق ذکر شده در همین محور، توسط نویسنده نیز قابل تردید و خدشه است: اینکه «قرآن آفرینش زن و مرد را از آغاز خلقت تا سکونت در بهشت و سپس هبوط یکسان میبیند» نظر نویسنده محترم است که البته مستندی هم برای آن ذکر نکرده است که این عدم ارائه، میتواند ناشی از اقتضائات رعایت اختصار در یک مقاله کم حجم باشد؛ اما در کتاب «شخصیت و حقوق زن» که کتابی مفصل و از جهاتی ارزنده است، نیز دلایل مقتضی برای موضوع ارائه نشده است. از کجای قرآن میتوان استفاده کرد که هنگام سجده ملائکه بر آدم، حوا هم آفریده شده و سجود بر وی نیز واقع شده است و چگونه از آیات قرآن استفاده میشود که فریب خوردن آدم (ع) از ابلیس بطور مستقیم بوده است و نه توسط حوا. مگر نه آن است که قرآن در موضوع خوردن از «درخت ممنوعه» هر دو را یکسان مورد شماتت قرار داده است؟ آیا میتوان از همین آیات جزئیات مسئله را نیز استنباط نمود؟ آیا میتوان از آیات سوره نمل که به زمامداری شخص خاص (ملکه سبا) اشاره میکند و طبق نظر برخی مفسران اشاره لطیفی به لیاقت وی در به کارگیری افراد در اداره کشور دارد، حکمی کلی، نتیجه گرفت و چنین استنتاج نمود که روایاتی که رهبری زنان را به مصلحت مردم نمیداند (یا به دلیل عدم توانمندی رهبری در اغلب زنان و یا به دلایل دیگر) مخالف کتاب خدا هستند؟ و آیا از آیاتی که ضوابط حضور در جامعه را بیان میکنند و به حفظ حجاب و حفظ حریم فرا میخوانند میتوان نتیجه گرفت که استحباب خانه نشینی زنان مخالف کتاب خداست؟ و یا آنکه تردید در استحباب خانه نشینی دلیلی دیگر میطلبد؟ حق آن است که همچنان که مفاد آیه سرقت، وجوب قطع ید در فرض تحقق سرقت است، آیات حجاب و رعایت حریم نیز بیانگر آداب حضور اجتماعی زنان در فرض تحقق حضور است نه بیانگر حسن یا قبح حضور اجتماعی؛ بنابراین نفی پرده نشینی زنان را باید از ادله دیگر انتظار داشت. 4 ـ در مورد لزوم توجه به سیره و افعال معصومان (ع) نیز توجه به نکاتی شایسته است: اول آنکه فقها گرچه سیره عملی معصوم را در اعتبار، همتای گفتار وی میدانند، اما معتقدند که کشف ارادهی جدی از رفتار، غالباً مشکلتر است. گفتار معصوم (ع) حاوی کلمات و نشانههای گفتاری است که براحتی میتوان از آن استظهار نمود؛ اما رفتارها کمتر حاوی چنین نشانههایی هستند و تفسیرهای متعددی را بر میتابند؛ به عنوان مثال روایتی بیان میکنند که واژه «امیرالمؤمنین» تنها زیبنده علی (ع) است نه هیچ والی دیگر. در اینجا مفاد عبارت کاملاً روشن است؛ از سوی دیگر سیره عملی معصومان (ع) نشان میدهد که در ملاقات با خلفای جور از واژه «امیرالمؤمنین» استفاده میکردند. در اینجا نمیتوان فعل معصوم را دلیلی در مقابل روایت ذکر شده دانست، چون مشخص نشده است که معصومان این واژه را به دلیل «تقیه و خوف» به کار بردهاند یا از سر اعتقاد. در اینجا به مثالی که گاه نویسنده از آن بهره میگیرد اشاره میکنیم. ایشان معتقدند روایتی منسوب به فاطمه زهرا (س) که بیان میکند برای زن بهتر آن است که مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند، مخالف سنت فعلی ایشان است؛ چون سلمان نقل کرده است: که به خانه علی رفتم و فاطمه (س) را در حالی که رنگ بر رخساره نداشت ملاقات کردم.... نویسنده معتقد است که سنت فعلی نشان میدهد که ایشان چهره از نامحرم نپوشیدهاند و علیالقاعده اگر استحبابی در عدم رؤیت زن و مرد موجود بود از ملاقات چهره به چهره با سلمان اجتناب میکردند. در پاسخ باید گفت که این نقل تاریخی (بر فرض صحت) نشان نمیدهد که عمل حضرت صدیقه (س) قبل از نزول آیه حجاب بوده است یا بعد از آن و نشان نمیدهد که اشتغال به عمل مهمتری (شاید آسیاب کردن گندم برای فرزندان گرسنه) ایشان را از عمل به مستحبی بازداشته است یا نه؟ پس چگونه میتوان این نقل تاریخی را در مقابل سنت قولی معصوم (ع) قرار داد؟ دوم آنکه: در برداشت از سنت فعلی باید به قدر متیقنها توجه کرد؛ به عنوان مثال از حضور زنان در عرصه نبرد در کنار مردان برای تیمار مجروحان نمیتوان جواز کلی اختلاط و عدم مرجوحیت آن را استفاده کرد. چون سنت عملی مربوط به حالت جنگ، یعنی وضعیت اضطراری است و بیش از این را ثابت نمیکند که در حال اضطرار «مرجوحیت» اختلاط از میان میرود. این که نویسنده محترم ادعا میکند که «حمل تمامی اینها بر ضرورت خطایی دیگر است»، کلامی است که اگر بدون استناد به قرائنی که نشانگر آن باشد که این سنت عملی اختصاص به حال اضطرار ندارد، بیان شده باشد، خود خطایی دیگر است. آنچه فقها بر آن اصرار میکنند آن است که میتوان از ظهورات کلام و عمومیت گفتار در سنت قولی، حکم کلی و ضابطهای مطلق استنتاج کرد که چنین استظهاری از سنت عملی به سهولت میسر نیست . سوم آنکه أخذ به گفتار معصوم (ع) و توجه به سنت قولی مبتنی بر وجود قرینهای از سنت عملی بر موافقت با مضمون گفتاری نیست، چون بنا بر آن نبوده است که تمام حوادث و مسائل روزمرهی زندگی و رفتار معصوم در قالب نقل تاریخی گزارش شود؛ از این رو این سخن نویسنده که «خانه نشینی زن و... را در حیات پیشوایان دینی نمیتوان سراغ گرفت» ظاهراً کلامی ناصحیح است؛ گرچه میتوان حدس زد که مراد نویسنده آن باشد که در حالات معصوم (ع) قرینههایی قطعی بر خلاف روایات خانه نشینی موجود است نه آن که صِرف عدم وجود نقل تاریخی بر تأیید سنت قولی، سبب تردید در روایات شود. 5 ـ نویسنده در محور «جمود» در فهم نصوص، عدم حکم به مواردی که با موضوع دلیل لفظی، تشابه قطعی دارند را به عنوان آسیب برمیشمرد. در صورتی که مراد از تشابه قطعی در کلام نویسنده، وحدت ملاک و عدم امکان عرفی وجود فرق میان آن دو باشد، به کلام صحیحی اشاره کرده است که فقها نیز خود به این بحث علمی اشاره کردهاند؛ اما سخن اصلی زمانی است که بخواهیم این ضابطه را در قالب مصادیقی نشان دهیم. آنچه فقیه میگوید آن است که باید عدم خصوصیت لفظ احراز شود؛ به عبارت دیگر لفظ نمایانگر محدودهای بیش از موضوع له خود نیست و اراده معنایی فراتر و عدم اراده خصوصیت لفظ دلیلی محکم میطلبد؛ از این رو میتوان مثال ذکر شده توسط نویسنده را مورد تردید قرار داد. واژه «قوم» چه در لغت و چه در استعمال قرآنی آن، به گروه رجال اطلاق شده است و در روایت «کشیدن آب چاه» نمیتوان آن را به زنان تعمیم داد، مگر آنکه احراز شود که در این حکم هیچ خصوصیتی برای مردان، قابل تصور نیست؛ حال آنکه با توجه به اختلاف غالبی قدرت بدنی زن و مرد، اراده خصوص رجال استبعادی ندارد. 6 ـ نویسنده عدم جدایی میان احکام دائمی و موقت را از موارد دیگر آسیب بر شمرده که در کلیت خود میتواند سخنی صحیح ارزیابی گردد. موقت تلقی شدن حکم منوط به آن است که قیود أخذ شده در موضوع به گونهای باشد که بتوان از آن موقت بودن حکم و یا تغییر مصادیق موضوع به حسب زمان و مکان را استفاده کرد؛ به عنوان مثال روایاتی که به عدم جواز تشّبه به کفّار اشاره میکند، در زمانهای متعدد مصادیقی متفاوت مییابد چون تشبه به کفار خود مفهومی انعطافپذیر است، در مباحث متعددی از جمله حرمت موسیقی مطرب و موضوع منافیات مروّت هم به این بحث تصریح شده است؛ در عین حال مصادیق عنوان شده توسط نویسنده خالی از مناقشه نیست. موقت تلقی کردن تنبیه بدنی زن به عنوان نسخ تمهیدی نه تنها شاهدی ندارد؛ بلکه میتوان روایت موجود در برخی منابع را که به شأن نزول آیه اشاره میکند، قرینهای برخلاف این نظریه دانست. توجیههای اکید در شأن زن و حفظ کرامت وی ادله عامی است که میتواند در مورد نشوز تخصیص پذیرد و یا اینکه حکم تنبیه بدنی صرفاً به عنوان یک حق مطرح شده باشد و ادله دیگر در کنار آن قابل حمل بر حکم اخلاقی باشد. خوب بود نویسنده محترم توضیح میدادند که چرا بر خلاف مورد گذشته در اینجا روایات کراهت را به دلیل مخالفت ظاهری با مفاد آیه ضرب، کنار نگذاشته و به مخالفت با قرآن محکوم نکردهاند؟! تخصیص دادن روایات منع تدبیر زن به وضعیت جوامع قدیم نیز ادعایی است که هم نویسنده محترم و هم برخی دانشوران به آن اشاره کردهاند؛ اما تا کنون به دلیلی بر اثبات این مدعا دست نیافتهایم و امید است در آینده بر آن وقوف یابیم. تغییر ماهیت حکومتها از استبدادی به شورایی نیز با توجه به قدرت ویژه ریاست دولت در حکومتهای جدید، نمیتواند دلیلی تام بر تغییر حکم به شرایط خاصی باشد؛ مگر آنکه فرض شود رئیس حکومت منصبی کاملاً تشریفاتی است که تدبیر امور کلان را به هیچ وجه در دست ندارد. شاید پادشاه انگلستان و هلند نمونههایی کم و بیش نادر از این موارد باشند. خلاصه آنکه همانطور که عدم جدایی میان احکام دائم و موقت را میتوان به عنوان آسیب بر شمرد، زمان زدگی فقیه و گرفتار آمدن در چنبره تفکرات زمانی، چه از نوع سنتی و چه مدرن آن نیز از آفات استنباط است . 7 ـ درآمیختن شریعت با آداب و رسوم عرفی که نویسنده به عنوان آفت از آن یاد میکند، مسئلهای صحیح است که میتوان مصادیقی بسیار در عملکرد جامعه مذهبی برای آن برشمرد؛ اما موضوع بحث نویسنده توجه به آسیبهایی است که فقیه را در استنباط احکام تهدید میکند، نه بررسی موضوع درآمیختن سنتهای عرفی و دینی و تقدس یافتن سنتهای عرفی در عملکرد جامعه مذهبی و یا عملکرد فقیه. آنچه نویسنده در مقام استشهاد، از کلمات شهید مطهری(ره) و دکتر شریعتی بیان میکند تماماً ناظر به موضوع دوم و بیگانه از محل بحث است. فقیهی که همسر خود را به پوشش «وجه و کفین» دعوت میکند و یا نام همسر و فرزندانش را به صراحت بر زبان نمیآورد، نیک میداند که رعایت این امور به معنای حکم به وجوب پوشش وجه و حرمت و یا کراهت تصریح به نام همسر نیست و وجه دیگری دارد. 8 ـ احتیاطهای بیجا نیز چنانکه نویسنده بیان کرده است میتواند تأثیرات ناخوشایندی به دنبال آورد؛ اما در اینجا نیز مصادیقی عنوان شده است که معلوم نیست مرتبط به بحث باشد: اینکه محقق اردبیلی به شریعت سهله و حُسن رفع ضیق استدلال کرده است، نشان نمیدهد که مشهور پوشش قدمین را از جهت احتیاط واجب دانستهاند؛ چون ممکن است فقهای دیگر به اطلاق ادله پوشش تمسک کرده باشند و محقق اردبیلی(ره) به دنبال یافتن قرائنی بر تقیید حکم باشد؛ بنابراین نمیتوان نتیجه گرفت که فتوا به وجوب ستر، نوعی احتیاط است که دلیل شرعی ندارد. آنچه از استدلال شیخ یوسف بحرانی در موضوع قرائت نماز توسط زنان گفته شده نیز خارج از موضوع به نظر میرسد و نشانگر آن نیست که فقهایی که به عدم جواز «جهر» (بلند خواندن نماز) فتوا دادهاند، دلیلی جز احتیاط نداشتهاند، چه بسا مستند آنان در این گونه مباحث اطلاق روایت «النساء عیّ و عورة» و موارد مشابه باشد و دقت نظر بحرانی در آن است که به استناد قرائنی، اطلاق روایت را تقیید نماید. 9 ـ آنچه در محور استناد به ادله شخصی مطرح شده است از جهاتی قابل بحث است: اینکه «قاعده استدلال علمی آن است که دلیل به گونهای باشد که برای دیگران قانع کننده باشد»، در مباحثات علمی میان فقها به منظور اثبات یک دیدگاه و ردّ دیدگاههای دیگر، سخنی مقبول است؛ اما استنباط حکم از ادله شرعیه ضابطهای دیگر دارد و آن این است که فقیه از بررسی ادله از طُرق عقلی و عرفی به اطمینانی دست یابد که بتواند حکم را به شارع انتساب دهد؛ گرچه نتواند در مقام استدلال، دیگران را مجاب سازد؛ به عبارت دیگر حجبیت فتوای مجتهد برای مقلدان خود بحثی است و بررسی علمی دیدگاه فقیه در مجامع علمی بحثی دیگر. در موارد بسیاری فقیه حکم خود را بر مبنای استظهار از مفاد یک کلام قرار میدهد که ممکن است فقیه دیگر چنین استظهاری از آن کلام نداشته باشد و در عین حال موضوع استظهار و کشف ارتکازات عرفی نیز مسئلهای نیست که همیشه قابل اثبات در قالب استدلال باشد. نویسنده در ذیل همین مبحث بیان میکند که «استناد به مذاق شریعت با اینکه امری مبهم است در مسائل زنان به چشم میخورد» و به مواردی نیز اشاره میکند. اگر مراد نویسنده آن است که اصولاً نباید به چیزی به عنوان مذاق شریعت، به دلیل ابهام آن پرداخت، چنین کلامی خود خالی از مناقشه و یا ابهام نیست. این که از بررسی مجموع آموزههای دینی در موضوع زن و خانواده (بدون استناد به موارد شخصی از متون) برداشت شود که مثلاً توجه به امور خانوادگی برای زن، نسبت به امور اجتماعی، اولویت دارد و یا آنکه تصدی ولایت عامه از سوی وی مورد رضایت شارع نیست، روشی عقلانی و حتی قابل استدلال است و این گونه هم نیست که مذاق شریعت همیشه مبهم باشد. مشکل آن است که فقیهی که بر تمام ابوات فقه تسلط دارد و بر آن اساس مذاق شریعت را دریافته است براحتی نمیتواند مذاق شریعت در یک موضوع خاص را بر فقیهی که از آن تسلط برخوردار نیست توضیح دهد. اینکه نویسنده برداشتهای متفاوت فقها از مذاق شریعت، در دورههای مختلف را دلیلی بر ابهام مذاق شریعت دانستهاند نیز جای تعجب است؛ چون فقیه در مقام استنباط آن گاه به مذاق شریعت استناد میکند که آن را استظهار کرده باشد و برداشتهای مختلف، نمیتواند برای فقیه متأخر که مستقیماً به متون مقدس مراجعه میکند، دلیلی بر ابهام باشد. خلاصه آنکه اصولاً استناد به ادله شخصی، البته ادلهای که به روشهای عقلانی وحیانی متکی است، در مقام استنباط هیچ اشکالی ندارد؛ گرچه در مقام مناظره مفید نیست. 10 ـ در مبحث عوام زدگی نیز گرچه میتوانیم عوام زدگی در اجتهاد را آفت فقه بدانیم؛ اما باید به گونهای استدلال کنیم و بر آن شاهد اقامه کنیم که موضوع «عوام زدگی در فقه» را از یک فرض محض خارج و در قالب یک معضل مهم در فقه نشان دهیم. مطالب ذکر شده از استاد مطهری(ره) در بحث عوام زدگی آن گاه شاهدی بر بحث است که ناظر به عوام زدگی در روش استنباط حکم توسط فقیه باشد نه عوام زدگی در جامعهی متدینان و نه حتی عوام زدگی در مشی عملی فقیه. ارتباط فتوای ذکر شده از امام خمینی (ره) نیز با موضوع بحث چندان روشن نیست و عبارت «اگر جرئت بود مطلب دیگری بود که آسانتر است» نیز نمیتواند دلیلی بر ترس یک فقیه از اظهار فتوا به دلیل مخالفت متدیّنان و یا به دلیل مخالفت فقهای عوام زده باشد؛ چه آنکه بسیار محتمل است، این عبارت به مثابهی عبارتهای مشابه فقهای دیگر باشد که عبارت «جرأت نداشتن بر فتوا» را در عدم جرئت بر اظهار فتوایی خلاف اجماع یا خلاف مشهور، به دلیل احتمال قوی در مخالفت با حکم واقعی، به کار میبرند؛ به عبارت دیگر در اینجا فقیه گرچه به حسب ظاهر ادلهای در دست دارد که وی را قانع میکند، اما از کثرت وجود فقهای مخالف، احتمال برداشت خطا توسط خود را نیز میدهد و به همین دلیل جرئت بر بیان فتوا نمیکند. 11 ـ مباحث مطرح شده در پیش فرضهای معرفتی گرچه در جای خود صحیح است و میتوان مصادیقی نیز بر آن برشمرد؛ اما بسیاری از مصادیق ذکر شده توسط نویسنده قابل خدشه است. اولاً به این دلیل که: مشرب برخی فقها آنست که در تبیین علت حکم، نکاتی را بیان میکنند که صرفاً به عنوان مؤید و یا برای تقریب مسئله به ذهن بیان میشود نه به عنوان مستند حکم و یا بیان علت واقعی حکم. ثانیاً عباراتی چون «لأنّ المرأة تأخذ من دین بعلها» به عنوان تعلیل، یعنی بیان علت ممنوعیت ازدواج زن مسلمان با کافر بیان شده است نه به عنوان دلیل. به این معنا که اگر از فقیه پرسیده شود مستند فقهی عدم جواز چیست به دلیلی خاص اشاره میکند و آن گاه که از وی سؤال شود که به چه دلیل شارع، حکم به حرمت کرده است عبارت «لاَّن المرأة...» را بیان میکند و آنچه فقیه برای بیان فتوا به آن نیازمند است دلیل حکم است نه علت حکم پس از مشخص شدن استناد حکم به شارع. اینکه از نام زنان در کنار کودکان، دیوانگان و ناتوانان در مواردی مثل بیان حکم جزیه چنین استفاده شود که فقها پیش فرض معرفتی خاصی نسبت به زنان داشتهاند، باعث تعجب است؛ چه بسا فقیه از ادله جزیه چنین برداشت کرده که جزیه از مردان توانمند و عاقل دریافت میشود و به همین دلیل زنان و دیوانگان و... از موضوع حکم خارجند؛ آیا این استظهار از مفاد دلیل را میتوان مستندی بر وجود پیش فرض معرفتی گرفت؟ در موضوع معافیت نساء، صبیان و مجانین از پرداخت جریمه جنایت خطایی (عاقله) نیز چه بسا دلیل آن باشد که این سه گروه (هر یک به دلیلی) از اصنافی که غالباً دارای مکنت مالی و توانمند بر پرداخت دیه باشند، نیستند. زنان به دلیل اشتغال به امور خانگی و کودکان و دیوانگان به دلیلی دیگر. آیا میتوان از این موضوع، وجود پیش فرض معرفتی در عقب ماندگی زنان استفاده کرد؟ 12 ـ موضوع «عدم توجه به روحیات و احساسات زنان» نیز قابل بحث است. اگر منظور این باشد که نباید حکم بدون توجه به روحیات زنان جعل شود، چنین موضوعی مربوط به شأن شارع (قانون گذار) است نه مربوط به مجتهد به عنوان استنباط کننده حکم که صرفاً به کشف قرائن و رموز میپردازد؛ و اگر منظور آن است که مجتهد گاه در تطبیق قواعد شرعی بر مصادیق خود به دلیل مرد بودن گرفتار غفلت میشود و نمیتواند شرایط ویژه زنان را که میتواند موضوع برای حکمی دیگر باشد، دریابد، حرف صحیحی است؛ اما با برخی مثالهای ذکر شده توسط نویسنده سازگار نیست. این کلام فقها را که «اگر آمادگی زن به صورت مطلق نباشد تمکین حاصل نمیگردد» نمیتوان مستندی بر کلام نویسنده تلقی نمود. در اینجا از روایاتی که تمکین را به طور مطلق واجب میکنند (ولو علی ظهر قتب) چنین استنتاج شده است و عدم توجه به احساسات زنان در این موضوع پرسشی است که باید شارع دراینجا عدم توجه به احساسات زنان به دلیل غفلت از آن در مقام قانونگذاری نیست بلکه به دلیل رعایت مصالحی است که شارع آن را مهمتر دانسته است. پاسخگوی آن باشد نه فقیه. در محور «عدم توجه به نیازهای زنان» نیز همین بحث جاری است و برخی مصادیق عنوان شده توسط نویسنده بیشتر مناسب خرده گرفتن از شارع است تا فقیه که قطعاً مراد نویسنده محترم نیست؛ اما مناسب بود نویسنده در موضوعاتی چون فسخ عقد ازدواج به سبب «عنن» و «فقدان زوج» به ادلهی حکم رجوع کنند تا به روشنی دریابند که شارع ضمن آنکه از نیاز جنسی و عاطفی زن بیاطلاع نبوده مصالحی دیگر را نیز در نظر داشته که در مجموع به صبر نمودن زن بر این ابتلا حکم کرده است. در چنین مواردی فقیه نیز (چه بسا علی رغم میل باطنی) در برابر این ادله محکم تسلیم میشود؛ بنابراین در چنین مواردی نباید بر فقیه خرده گرفت. 13 ـ محور «تلقی خاص از خانواده و جایگاه زن در آن» را میتوان به موضوع پیش فرضهای معرفتی درباره زن ارجاع داد و ظاهراً بحث مستقلی نیست. آنچه را که نویسنده از یکی از حقوقدانان پژوهشگر در موضوع قضاوت زنان نقل میکند ناشی از عدم تأمل آن پژوهشگر در متون اسلامی و کلام فقهاست. نویسنده که خود در کتاب شخصیت و حقوق زن به گردآوری روایات عقل زنان اهتمام کرده است، نیک میداند که نگاه فقها أخذ شده از مفاد دهها روایت است که نمیتوان در صدور تمامی آنها تردید کرد؛ گر چه ممکن است در مقام نقد، برداشت فقیه از متن را مورد تردید قرار داد؛ اما این مطلب غیر از آن است که ادعا کنیم: «دیدگاه فقها بیش از آنکه مبتنی بر دلیل نقلی ممکن باشد، مولود نوع نگرش و ذهنیتهایی است که...» مگر نه آن است که ذهنیت فقیه در همین موضوع از روایات شکل گرفته است؟ 14 ـ جزءنگری و بررسی پراکنده مسائل زنان نیز به عنوان یک آسیب قابل تصویر است؛ اما نمیتوان با احتمالات و یا با استفاده از عبارتهایی که پایگاهی در حجیت ندارد، دست از مفاد ادله کشید. اینکه نویسنده دیدگاه برخی فقیهان در قائل شدن به نسخ تمهیدی در آیه ضرب و برابری در عیوب فسخ نکاح را با دیدگاه دیگر ایشان در عدم جواز به قضاوت زنان مصداقی از تهافت و جزء نگری بداند، باعث تعجب است و معلوم نیست چه ملازمهای میان این احکام موجود است که التزام به یکی به معنای التزام به دیگری هم باشد؛ همچنین معلوم نیست چه ملازمهای میان اعتقاد به جعلی بودن روایات مذمت زنان و اعتقاد به اینکه تمام بدن زن (به غیر از چهره و دستها) عورت به حساب میآید، باشد. 15 ـ آنچه به عنوان «غیبت زنان از حوزه فقاهت و اجتهاد» مطرح شده است، در شمار آسیبهای ذکر شده نیست و به فرض صحت دلیل به وجود آمدن یک آسیب است نه خود آسیب؛ به عبارت دیگر غیبت زنان به یکی از آسیبهای پیش گفته منجر میگردد. به هر حال غیبت زنان از حوزه اجتهاد از چند ناحیه قابل بررسی است. میتوان فرض کرد که گاه فقیه مرد به دلیل مرد بودن به دغدغهها، پرسشها و مسائل زنان مرتبط نیست و به همین دلیل بسیاری از مسائل برای وی مسئله نیست تا در جستجوی پاسخ آن از متون برآید. چنانکه میتوان فرض کرد که فقیه از شناسایی کامل برخی موضوعات مختص زنان که احاطه بر آن از دسترس مردان خارج است، برنیاید و نتیجه این دو فرض حضور زنان به عنوان کارشناسان موضوعشناش در کنار فقیه و توجیه فقیه برای رجوع به زنان خبره در شناسایی بهتر این موضوعات است؛ اما ضرورت حضور زنان در عرصه فقاهت را ثابت نمیکند. فرض دیگر آن است که معتقد شویم جنسیت در حوزه شناخت و در برداشت از متن تأثیر گذار است و معرفتها و تفاسیر مردانه از متون خالی از تأثیرات نگاه مرد سالارانه نیست. این دیدگاه گر چه در میان فیمینستها نیز از دهه 1980 مطرح شده و به متون روشنفکران دینی راه یافته است، باید دو چیز را ثابت کند: اول آنکه نگرشهای مردانه استنباط فقیه را تحت تأثیر قرار میدهد؛ به گونهای که حجیت قول فقیه را نیز با مشکل مواجه میسازد و دوم آنکه مکانیزمی علمی و خطایاب مطمئنی برای کشف این تأثیرات، غیر از واگذاری اجتهاد احکام زنانه به زنان وجود ندارد؛ پس از آن نیز با مشکل دیگری مواجه خواهیم شد: اگر جنسیت در فهم از متون تأثیرگذار است چرا آن را به مباحث زنانه اختصاص دهیم؟ از کجا معلوم است که برداشتهای فقها در مکاسب محرمه و صلاة و حج و جهاد هم مردانه نباشد؟ آیا در این صورت میتوان مکانیزمی برای پالایش فهم از تأثیرات جنسیتی یافت یا آنکه باید تمامی برداشتها را تخطئه کرد و یا دست کم برداشت فقهای مرد را برای مردان و برداشت فقهای زن را برای زنان حجت دانست؟ تنها در این فرض است که ضرورت حضور زنان در عرصه اجتهاد ثابت میشود. دفتر مطالعات و تحقیقات زنان. کلیه حقوق محفوظ است.