چکیده

قسمت اول‏ در آذر ماه امسال به دعوت حوزه خواهران حضرت خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ مناظره‏ای میان این جانب و دکتر منصوری نژاد برگزار شد. در این مناظره، فرصتی دست داد تا از یک سو باب دوستی و مراوده میان ما باز شود و از سوی دیگر، این جانب با افکار و آرای ایشان از نزدیک آشنا شوم. قبل از انجام مناظره، به توصیه ایشان کتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم» را مطالعه کردم که حاوی نظرات وی در باره شخصیت و حقوق زن است. پیشتر به ایشان اطلاع دادم که موارد بسیاری اختلاف میان من و ایشان وجود دارد که طرح آن در یک جلسه مناظره، عملی و ممکن نیست، بنابراین از وی اجازه خواستم که مناظره به صورت نوشتاری و در «نشریه حوراء» ادامه یابد. با توجه به اذن و استقبال ایشان، نوشته زیر به عنوان گام اول تقدیم می‏شود. البته در این نوشته، نصیحت شاعر را نشنیده خواهم گرفت که «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی»؛ فقط مواردی را ذکر خواهم کرد که مورد قبول این جانب نیست؛ البته باز هم نه همه موارد.

متن

قسمت اول‏ در آذر ماه امسال به دعوت حوزه خواهران حضرت خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ مناظره‏ای میان این جانب و دکتر منصوری نژاد برگزار شد. در این مناظره، فرصتی دست داد تا از یک سو باب دوستی و مراوده میان ما باز شود و از سوی دیگر، این جانب با افکار و آرای ایشان از نزدیک آشنا شوم. قبل از انجام مناظره، به توصیه ایشان کتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم» را مطالعه کردم که حاوی نظرات وی در باره شخصیت و حقوق زن است. پیشتر به ایشان اطلاع دادم که موارد بسیاری اختلاف میان من و ایشان وجود دارد که طرح آن در یک جلسه مناظره، عملی و ممکن نیست، بنابراین از وی اجازه خواستم که مناظره به صورت نوشتاری و در «نشریه حوراء» ادامه یابد. با توجه به اذن و استقبال ایشان، نوشته زیر به عنوان گام اول تقدیم می‏شود. البته در این نوشته، نصیحت شاعر را نشنیده خواهم گرفت که «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی»؛ فقط مواردی را ذکر خواهم کرد که مورد قبول این جانب نیست؛ البته باز هم نه همه موارد. کتاب «مسئله زن، اسلام و فمینیسم»، مکتوب جلساتی است که دکتر محمد منصوری نژاد در سال‏های 79 و 80 در تهران و قم برای گروهی از طلاب و دانشجویان برگزار کرده است. این کتاب که چاپ اول آن از سوی نشر برگ زیتون در سال 1381 منتشر شده، از یک مقدمه و چند بخش تشکیل شده است. در نویسنده مقدمه مدعی در انداختن طرحی نو در مبانی و مباحث بنایی مربوط به زنان است؛ مبانی از قبیل: بحث «زن و عقل»، یا «طبیعت زنانه»، و بنای شامل مباحثی از قبیل: «زن و نظام خانواده». ایشان در بخش اول کتاب!! که شاید مهم‏ترین بخش آن نیز باشد، چند بحث را است با عناوین زیر مطرح کرده است: الف) طرح مسئله زنان. ب) موافقین و مخالفین زنان. ج) دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنا. د) بنای حقوق و تکالیف زنان در حوزه‏های مختلف. ه) مؤخره. در فصل اول، به طرح مسئله زنان پرداخته می‏شود و اگر چه نوع طرح سؤالات ایشان محل تأمل است، با وجود این، از پرداختن به آن عجالتاً می‏گذریم. در فصل دوم، وی به بیان فهرستی از موافقین و مخالفین زن در طول تاریخ می‏پردازد؛ به عنوان مثال: افلاطون، جریانات فمینیستی، محیی الدین ابن عربی، امام خمینی، استاد مطهری و آیة الله جوادی آملی (در پاورقی کتاب) به عنوان موافقین و یا مدافعین زنان شناخته می‏شوند. البته میان واقعه کشف حجاب در دوره رضاخان و جریان مدافع حقوق زنان پیوند و ارتباط برقرار می شود. مسئله زن، اسلام و فمینیسم، ص 24. در ادامه جریانات مدافع حقوق زنان (که با اغراض متفاوت سیاسی، انسانی، علمی و...) به دفاع از زن پرداخته‏اند، مجملاً مورد اشاره قرار گرفته و حال آنکه ممکن است متفکران یاد شده، در مبانی بحث زن، در مقابل یکدیگر قرار گیرند و نگارنده نیز با بسیاری از دیدگاه‏های متفکران یاد شده موافق نباشد. اما مخالفین زنان عبارت‏اند از: ارسطو، ژان ژاک روسو، هگل، امام محمد غزالی، ملا محسن فیض کاشانی، سنایی و علامه طباطبائی. اما بحث مخالفت و موافقت با زنان، به نصوص دینی نیز کشیده شده است و مؤلف محترم برای هر گروه، دسته‏ای از آیات و روایات را به عنوان شاهد ذکر می‏کند. ایشان یازده آیه از قرآن کریم و شش روایت از معصومین ـ علیهم السلام ـ را به عنوان نصوص موافق زن ذکر می‏کند و در مقابل، از دو آیه شریفه: «الرجال قوامون علی النساء...» و «نساءکم حرث لکم...» در کنار تعداد زیادی روایت (چهل روایت) مخالفت با زنان را استلال می‏نماید. در خصوص مطالب و مدعیات این فصل نکاتی به عرض خوانندگان محترم می‏رسد: 1 ـ سؤال و نکته اساسی در این فصل آن است که بر چه اساس و با چه مبنایی یک شخصیت و یا یک جریان و یا یک نص دینی، به عنوان موافق و یا مخالف زنان قلمداد می‏شوند؟ مؤلف محترم به این مبنا و معیار اشاره مستقیمی نکرده است، ولی می‏توان برخی معیارها را از فحوای کلمات وی اصطیاد کرد: الف) یکی از معیارها این است که شخص یا جریان، داعیه دار دفاع از حقوق زنان باشند. با این معیار، جریانات فمینیسی، جریان کشف حجاب رضاخانی و جریانات روشنفکری مدافع کشف حجاب، از جریانات مدافع زنان هستند، اگرچه ممکن است با نویسنده محترم در مبنا تقابل نیز داشته باشند. ب) یکی از معیارها آن است که در یکی از متون درجه دوم که در اختیار نویسنده قرار گرفته، مطلبی از شخص یا جریانی ذکر شده که نویسنده، آن را مبنای مخالفت با زنان و یا موافقت با آنان قرار داده است؛ به عنوان مثال یکی از چهره‏های جنجالی برای فیمینست‏ها، افلاطون است که از منظر آنان، وی شخصیتی ضد زن دارد و در مقابل، گروهی دیگر به توجیه نظریات و دیدگاه‏های افلاطون دست زده‏اند؛ تا قدری از تلقی عمومی نسبت به ضد زن بودن افلاطون بکاهند. یا در مقابل، کسی مانند ابن عربی، اگر چه دارای دیدگاه هایی است که نویسنده از آن، موافقت با زنان را استنباط می‏کند، ولی همچنان در کلمات او گزاره هایی نیز وجود دارد که بنا بر مشی مؤلف می‏توان از آن، مخالفت با زنان را استفاده کرد. ج) شاید معیار در مخالفت و موافقت با زنان از دیدگاه مؤلف محترم آن است که هر نظریه‏ای که مورد قبول و یا تأیید ایشان نباشد، به عنوان دیدگاه مخالف زنان قلمداد می‏شود؛ به عنوان مثال از آنجا که نویسنده محترم دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی را در بحث قوامیت بر نمی‏تابد، به ایشان بر چسب مخالفت با زنان می‏زند و همین حکم را در مورد کسانی که معتقدند: «زن از مرد آفریده شده است»، جاری می‏سازد. آنچه در این مقام به عنوان سؤال اساسی از نویسنده پرسیده می‏شود آن است که معیار و ملاک در تعیین مخالفان و موافقان زن در طول تاریخ چه چیزی است و تطبیق آن بر شخصیت‏های یاد شده به چه شکل است؟ 2 ـ بحث دیگر ما با مؤلف محترم، نوعی شتاب در نسبت دادن و عدم دقت در نقل منابع است؛ به عنوان مثال ایشان به علامه طباطبائی نسبت می‏دهدکه «مانند بسیاری از قدما، بر این باور است که زن از مرد آفریده شده است» همان. ، در حالیکه آشنایان با دیدگاه‏های مرحوم علامه می‏دانند، نظر ایشان خلاف این مطلب است و این در صورتی است که مؤلف محترم هیچ ارجاعی به آثار علامه (ره) نمی‏دهد. و یا در مورد ملا صدرا (ره) در دو موضع از کتاب همان، ص 28 و 53. ادعا می‏شود که وی از زنان در ذیل اقسام حیوانات بحث می‏کند و انسانیت آنها را نمی پذیرد، که این مطلب، دقیق نیست. اما نکته دیگری که می‏توان در این قسمت یادآور شد، عدم تتبع اقوال در یک مسئله است؛ به عنوان نمونه اگر ذیل یکی از آیات قران کریم میان مفسرین اختلاف نظر وجود دارد و کسی یکی از اقوال را بر اقوال دیگر ترجیح می‏دهد، باید با ذکر اختلاف اقوال، وجه ترجیح قول مذکور را بیان کند؛ والّا این شائبه به وجود می‏آید که وی از اقوال دیگر بی‏اطلاع بوده است؛ به خصوص اگر دیدگاه انتخاب شده ،دیدگاهی باشد که چندان طرفدار ندارد. دکتر منصوری نژاد در بخش نصوص موافق زنان، به آیه 36 سوره آل عمران اشاره می‏کند که: مادر مریم ـ سلام الله علیها ـ پس از حمل وی و آگاهی از اینکه نوزاد دختر است، متذکر نذر خویش شده که کودک را برای خدمت در بیت المقدس در نظر گرفته است؛ منصبی که به طور معمول از آن مردان است. قرآن کریم از زبان مادر مریم چنین می‏گوید: «فلما وضعها قالت رب انی و ضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی» آل عمران (3)، آیه 36. ؛ «پس هنگامی که او را به دنیا آورد، گفت: خداوند من او را دختر به دنیا آوردم، ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود آگاه‏تر بود، و پسر همانند دختر نیست ترجمه آیة اللَّه مکارم شیرازی » دکتر منصوری نژاد بعد از نقل آیه چنین می‏نویسد: «و چون دختر، یعنی مریم (س) را به دنیا آورد، از اینکه نذرش (که قرار بود فرزندش خدمتکار بیت المقدس شود) نمی‏تواند محقق شود، خداوند پاسخ می‏دهد که پسر مانند دختر نیست.» مسئله زن، اسلام و فمینیسم، ص 32. صرف نظر از نامفهوم بودن عبارت، توضیح شفافی در عبارت وجود ندارد که چگونه این آیه از آیاتِ موافق زنان است، اما می‏توان حدس زد که مایه اصلی استدلالِ مؤلف آن است که ولادت مریم ـ سلام الله علیها ـ نعمت و منتی از جانب پروردگار است و در پاسخ مادر مریم به او بشارت داده می‏شود که پسر مانند دختر نیست؛ یعنی از منظر جناب منصوری نژاد، جمله: «لیس الذکر کالانثی»، کلام خداوند بوده و معنای آن، ترجیح پسر بر دختر است. اما اکثر مفسران، جمله مذکور را ادامه کلام مادر مریم (س) می‏دانند و جمله «والله اعلم بما وضعت» جمله معترضه‏ای است که در میان کلام مادر مریم واقع شده است. بر این اساس، جای این سؤال باقی می‏ماند که در آیه شریفه، مادر مریم باید می‏گفت: دختر مانند پسر نیست نه اینکه گفته شود پسر مانند دختر نیست، در بلاغت شرط است که وقتی از دو چیز، نفی مشابهت می‏شود، شی‏ء دوم برتر از شی‏ء اول محسوب شود. البته در این مقام، میان مفسران بحث‏های فراوانی است که در این مقال نمی‏گنجد. اما گروهی دیگر از مفسران، جمله مورد بحث را ادامه جمله معترضه و از زبان خداوند می‏دانند. این دسته از مفسرین به دو گروه تقسیم می‏شوند: گروهی معتقدند از آیه، فضل دختر بر پسر فهمیده می‏شود،یا در خصوص مورد خارجی و یا به طور کلی، (که این دسته در نهایتِ اقلیت هستند، قولی که دکتر منصوری نژاد در این کتاب پذیرفته است). البته گروه دیگری نیز معتقدند که در این عبارت قلب صورت گرفته است. صرف نظر از اینکه کدام یک از اقوال مورد پذیرش قرار گیرد، باید به اقوال دیگر که از قضا فراوان هم هستند، اشاره کرد و وجه ترجیح دیدگاه اختیار شده بر سایر دیدگاه‏ها را نیز بیان کرد. در خاتمه این فصل به عنوان جمع بندی، مؤلف محترم نکات مفیدی را متذکر می‏شود: «نگاه قرآنی نسبت به احادیث در رابطه با زنان، خوش بینانه‏تر است. در قرآن مجید، آیاتی نیز که سهم بیشتری و توجه جدی‏تری به مردان دارد، عمدتاً آیات الاحکام‏اند و حال آنکه در مقام بحث کلامی و انسان شناسانه، نگاه قرآن به زن، کاملاً مثبت است.» همان، ص 47. از این عبارت، دو نکته به دست می‏آید که تأکید بر آن، برای همدلی با مؤلف در ادامه کتاب لازم است: 1 ـ نگاه قرآن به زنان خوش بینانه‏تر از روایات است؛ این خوش بینی نسبی است. با توجه به اینکه فضای اکثر روایات راجع به زنان مثبت نیست. همان، ص 50. یعنی در صدی از ناخوش بینی در آیات قرآن کریم درباره زنان وجود دارد. 2 ـ در آیات الاحکام نوعی ترجیح و تبعیض میان دو جنس وجود دارد. اگر مؤلف همچنان بر این دو نکته ثابت قدم باشد، بسیاری از بحث‏ها جایگاه واقعی خود را پیدا خواهند کرد و معلوم خواهد شد ایشان از چه پایگاهی از حقوق زن دفاع خواهد کرد. توجه به این نکته وقتی اهمیت واقعی خود را می‏یابد که بدانیم بسیاری از روشنفکران لاییک که از موضع روشنفکری غیر دینی از حقوق زنان دم می‏زنند، مستقیماً قرآن کریم را به جانبداری از مردان متهم نکرده‏اند. بسیاری از این قبیل افراد در مقابل تفاوت احکام ذکر شده در قرآن میان مردان و زنان، با پیش کشیدن بحث تاریخی گزاره‏های فقهی، این قبیل آیات را آیاتی مترقی می‏دانند که برای زمان پیامبر مناسب بوده و عملاً در حال حاضر کارآیی ندارد. مؤلف محترم با پذیرش اصل تبعیض در قرآن کریم، لااقل در آیات الاحکام هیچ گونه توجیه کلامی در خصوص برخورد با این آیات ارائه نمی‏کند. فصل بعدی این کتاب، «دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنا» نام دارد. مؤلف محترم توضیح می‏دهد که دفاع از حقوق زنان بر اساس دو مبنای اساسی صورت می‏گیرد: یکسان بودن هویت انسانی زن و مرد، و متفاوت بودن زن و مرد در هویت جنسی. ممکن است در این باره مسئله‏ای به ذهن برسد که آیا مگر انسان بودن زنان هم محل تأمل و شک است؟ در اینجا دکتر منصوری نژاد پاسخ می‏دهد که ممکن است کسی ادعای انسان بودن زنان را نیز داشته باشد، اما با مدعیات دیگری، مدعای قبلی را مخدوش کند. یکی از این مسائل و مدعیات، نقصان عقل زنان است. اینجاست که هنرمندی مؤلف جلوه تام و تمام می‏یابد و تلاش می‏کند تا با پیوند زدن میان بحث نقصان عقل زن و انسانیت زن، میان آن دو رابطه مستقیم برقرار کند؛ به این معنا که هر کس قائل به نقصان عقل زنان شد، باید قائل شود که زن انسان نیست. «حاصل آنکه، نمی‏توانیم هم مدعای هویت یکسان بودن زن و مرد در انسانیت را داشت و هم بر ناقص العقل بودن زنان استدلال نمود و این دو مدعا با یکدیگر سازگاری ندارند و با جا خالی دادن و فرار از بحث، مشکل حل نمی‏شود.» همان، ص 57. «تا این جا سخن در این بود که گرچه مدعای (زن، انسان است) ابتدا بدیهی به نظر می‏رسید، اما مسئله به این سادگی نیست و مدعیان این مفروض را باید بر اساس سایر مدعیاتشان از جمله: در باب عقل زنان، آزمود و آن گاه به راحتی می‏توان به اینجا رسید که کثیری از متفکران نمی‏توانند مدعای انسانیت زن را داشته باشند. همان. تا اینجا اصل ادعای دکتر منصوری نژاد و اما دلیل؟ خام طمعی است. اگر گمان شود که مؤلف برای اثبات چنین ادعای سترگی خود را به زحمت می‏اندازد و عبارت‏های طولانی را به خدمت می‏گیرد هرگز چنین نیست؛ کوتاه‏ترین راه را انتخاب می‏کند و می‏گوید: عقل (عقل ناطقه) فصل انسان از حیوانات است (کبرای قضیه)؛ زن، ناقص العقل (عقل ناطقه) است (صغرای قضیه)؛ پس: زن فصل انسان از سایر حیوانات را ندارد (نتیجه) یعنی زن انسان نیست. همان، ص 56: البته نمونه این قیاس را در جاهای دیگر کتاب نیز می‏توان یافت؛ به عنوان مثال مسائل زنان را با لسانی برهانی و در قالب برهان خلف، به اشکال زیر می‏توان طرح نمود که: اگر مطلبی دینی باشد، نباید با عدالت تعارض داشته باشد، اما بسیاری از احکام در مسئله زنان با عدالت نمی‏سازد، چون به تضییع حقوق آنان منجر می‏گردد و هذا خلفّ. اگر مطلبی دینی باشد، باید با کرامت و فضیلت انسانی سازگار باشد، اما بسیاری از مدّعیّات ما درباره زنان، اهانت به شأن و منزلت آنان است و هذا خلفّ. اگر مطلبی اسلامی باشد، باید کامل‏ترین مدّعیّات در موضوعات مورد بحث باشد، ولی ادعاهای ما در مسئله زنان، ضعیف و غیر قابل دفاع‏اند و هذا خلفّ. اگر فردی دیندار باشد، نباید در مقابل ظلم ظالمان سکوت کند، جامعه ما ادعای دینداری دارد، اما در مقابل ظلم به حقوق بانوان ساکت است و هذا خلفّ.ص 18 اگر نبود تطبیقات و استنتاجات مکرر مؤلف در جای جای کتاب از این قیاس، شاید انگیزه پرداختن به آن را چندان در خود نمی‏یافتم؛ اما کلام ما با مؤلف محترم در دو مقام است: یک مقام، اصل بحث از نقصان عقل زنان است که ایشان به دلیل اعتماد به این قیاس، از پرداختن به آن به صورت جدی اجتناب کرده است و دغدغه این جانب نیز پرداختن به آن بحث نیست، زیرا هدف اصلی در این نوشته، نقد مکتوب دکتر منصوری نژاد است. مقام دوم پرداختن به دلیل ایشان و در نتیجه مدعای وی است. به نظر می‏رسد صرف نظر از عدم تکرار حد وسط در قیاس مذکور، نمی‏توان با این قیاس همدلی کرد، زیرا هیچ فیلسوفی ادعا نکرده که عقل، فصل انسان از حیوانات است. از واژه‏ی جعلی عقل ناطقه که بگذریم، این قیاس صرف نظر از صورت از حیث ماده نیز دچار مشکل است. آنچه فلاسفه به عنوان فصل انسان از حیوان ذکر کرده‏اند، نفس انسانی است، در حال که فصل حیوانات نفسی، حیوانی، و فصل گیاهان نفسی، نباتی است. نفس دارای قوایی است که این قوا در مورد افراد مختلف و در مورد فرد واحد در طول زندگی قوت و شدت می‏پذیرد. یکی از این قوا در نفس انسانی، قوه عاقله است، که هم در مورد فرد واحد در طول حیات، شدت و ضعف می‏پذیرد و هم در مورد افراد نوع واحد. این مطلب به هیچ وجه مستلزم خروج فرد از نوع نمی‏شود والّا بنابر دیدگاه دکتر منصوری نژاد، یا عقل تمام انسان‏ها باید یک اندازه باشد و یا یک انسان بیشتر نداریم و آن، عاقل‏ترین انسان‏ها است. ادامه دارد...
بازگشت

تبلیغات