خانواده و ملت
آرشیو
چکیده
مسئله فروپاشی خانواده معضلی است که امروز جهان غرب بهسختی با آن دست و پنجه نرم میکند. بسیاری از اندیشمندان منصف فرو ریختن ارزشهای اخلاقی را که خود معلول عوامل متعددی است، مهمترین عامل آن بهشمار میآورند و در صدد یافتن راهی جهت مقابله با مسئلهی فروپاشی خانواده هستند.مقاله پیش رو اشاره ای به راه حل های مواجهه با این معضل اجتماعی دارد.متن
مسئله فروپاشی خانواده معضلی است که امروز جهان غرب بهسختی با آن دست و پنجه نرم میکند. بسیاری از اندیشمندان منصف فرو ریختن ارزشهای اخلاقی را که خود معلول عوامل متعددی است، مهمترین عامل آن بهشمار میآورند و در صدد یافتن راهی جهت مقابله با مسئلهی فروپاشی خانواده هستند. پایگاه اینترنتی چشمانداز آمریکائی وابسته به بنیاد هودسن در مقالهای عنوان خانواده و ملت به قلم هربرت لندنبه مسئله فروپاشی خانواده در جامعه کنونی آمریکا پرداخته و تأثیر این امر در افزایش بزهکاریها، پذیرش افکار فمینیستی افراطی، نابهنجاریهای اقتصادی و... را مورد بررسی قرار داده است. هربرت لندن مدیر بنیاد هودسن و استاد علوم انسانی دانشکده جان ام اولن در دانشگاه نیویورک است. وی مؤلف کتاب دهه انکار میباشد که اخیراً توسط انتشارات لگزینگتون منتشر گردیده است. برای مراجعه به او میتوانید با پایگاه اینترنتی ارتباط برقرار نمائید. اگر در آمریکا از هم گسیختگی وجود دارد ـ که متأسفانه امری غیر قابل انکار است ـ مربوط میشود به افزایش 30 درصدی میزان طلاق نسبت به سال 1970، کاهش 40 درصدی میزان ازدواج از همان سال و صعود سرسام آور میزان کودکان نامشروع از 5 درصد در سال 1960 به 33 درصد در حال حاضر. شمار زوجهایی که از ازدواج روی گردانیده و همزیستی خارج از چارچوب ازدواج را برمیگزینند نیز به همین میزان تکان دهنده است. همچنین، تعداد خانوارهای عائلهمندی که سرپرستی آنها را زنان بر عهده دارند از 3 میلیون در سال 1970 به 8 میلیون در حال حاضر بالغ گشته است. در طول همین سه دهه (1970 تا 2000) تعداد زوجهای ازدواج کرده و دارای فرزند، علیرغم افزایش 30 درصدی کل جمعیت، از 5/25 میلیون به 25 میلیون کاهش پیدا کرده است. تنها حدود نیمی از فرزندانی که دارای والدین ازدواج کرده هستند با هر دو والدین حقیقی خود زندگی میکنند. بقیه یا با یکی از آنها که مجدداً ازدواج کرده بسر میبرند و یا با ناپدری و نامادری. انسان هر مرام سیاسی که داشته باشد نمیتواند مسئله رویگردانی از ازدواج و عدم تشکیل خانواده سنتی را یک روش زندگی بیخطر تلقی کند. این وضعیت در حال تأثیرگذاری عمیقی بر زندگی آمریکائی است، گرچه این تأثیرات بندرت مورد بررسی قرار میگیرند. از دید توکویل، خانواده یکی از آن نهادهای واسطی است که در انتقال سنتهای فرهنگی و عادات ذهنی که منجر به شهروندی مطلوب میگردد، بسیار ضروری میباشد. اگر آمریکا از همگسیخته است، تا حد زیادی به سبب از همگسیختگی ازدواجها و نگهداری فرزندان توسط سرپرستان جایگزین، در مدتی که مادر در محل کار بسر میبرد، میباشد. محیط خانواده بجای اینکه کانون آرامش و خرسندی باشد تبدیل به میدان کارزاری شده است که در آن والدین بر سر هزینههای نگهداری از فرزند و حق ملاقات با او به ستیز با یکدیگر میپردازند. فیلمهایی نظیر جای خود را به دادهاند. متأسفانه درگیریهای داخل خانوادهها تأثیری متلاشی کننده بر روی ملت دارد. برای مثال پسرانی که از مادران ازدواج نکرده متولد میشوند در مقایسه با آنهایی که دارای مادران ازدواج کرده هستند 7/1 برابر بیشتر مستعد بزهکار شدن و 1/2 برابر بیشتر مستعد این هستند که به مجرمین سابقهدار تبدیل شوند. عبرتآمیز است که 87 درصد کسانی که در زندانهای آمریکا بسر میبرند یا اصلا نمیدانند پدرشان کیست و یا سالهاست که هیچگونه تماسی با پدر خود نداشتهاند. عجیب است که به موازات اینکه نهاد خانواده مورد تهدید قرار گرفته، مسائل سیاسی مرتبط با جنسیت نیز تشدید گردیده است. بسیاری از فمینیستهای افراطی مدعیاند که ازدواج امری غیرضروری است. منتقدین اجتماعی چپگرا نیز روز به روز خانواده را با دیدگاههای تساهل آمیزتری تعریف مینمایند. تعجب نباید کرد که زنان مطلقه به نسبت همتایان متأهل خود بیشتر مستعد پذیرش دیدگاههای فمینیستی میباشند. بحران خانواده در زندگی اقتصادی نیز بروز و ظهور داشته است. فروپاشی خانواده عامل ایجاد شکاف میان غنی و فقیر است. به این ترتیب که ثروتمندان اکثراً از خانوادههای با ثبات برمیخیزند و فقرا معمولاً محصول خانوادههای دارای سرپرست زن هستند. در رابطه با به اصطلاح دارا بودن یا ندار بودن، ثروت کمتر از نحوه زندگی خانوادگی دخیل است. بدون هیچ شبههای فساد خانواده معضل شماره یک اجتماعی در آمریکاست. با این حال بسیاری منکر این واقعیت میشوند و استدلال میکنند که حقوقی که زنان تازه بدست آوردهاند آزادیی را که قبلاً هرگز نداشتهاند به آنان میدهد، و جامعه نباید به عقب برگردد. اما فرزندان دارای یک تریبون سیاسی نیستند. این خودخواهی که مادر یا پدر بهدنبال آن هستند اثر مخربی بر کودکان دارد، ولی در عصر لذت آنی، کودکان غالباً در محاسبات به فراموشی سپرده میشوند. در این روزگار حتی خانوادههای سالم و پایدار نیز از عوارض مخرب اجتماعی در اطراف خود متأثر میگردند. چنین به نظر نمیرسد که از هم گسیختگی خانواده قابل کنترل باشد. فرزندان نامشروع کارآیی مدارس را کمتر و خیابانها را ناامنتر میسازند. آزادی برای طلاق آسان، اغلب منجر به قطع روابط دوستی و همسایگی میشود و شبح فروپاشی خانواده، بیمیلی نسبت به تشکیل خانواده و ترس از ازدواج و بچه دار شدن را دامن میزند. فروپاشی خانواده ماکتی از فروپاشی ملت است. همانطور که خانوادهها با از همگسیختگی روبهرو هستند، همانگونه نیز بندهای بهم پیوستگی آمریکا در معرض این خطر قرار دارند. اگر بنا داریم که یک ملت را با رشتههای مشترک، متحد و غیر قابل تجزیه سازیم، پس به خانوادههایی سالم، با ثبات و متحد نیز نیازمندیم. ما چندین دهه است که در مسیر بیبند و بارانه ارضاء خواستههای خود فرو رفتهایم و بهای آنرا نیز با دربدری اجتماعی پرداختهایم. به نظر من زمان آن فرا رسیده تا خانواده را به عنوان کانون زندگی آمریکائی بازسازی نمائیم و قدر آنرا در حفظ همبستگی خود بشناسیم .