دایرة المعارف زن ایرانی
آرشیو
چکیده
بیشک، تدوین «دایره المعارف زن ایرانی» توسط مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری که باهمکاری بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی در سال 82 به طبع رسیده، مهمترین اثر مکتوبی است که توسط این نهاد دولتی در طول سالیانِ فعالیت منتشر شده است. این اثر در 918 صفحه، مشتمل بر دوهزار مدخل از اصطلاحات، نامهای امکنه، اشخاص، نهادها، نشریات و اسناد زنانه، با مبلغ 000/230 ریال در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. چنان که از مقدمه کتاب برمیآید هدف اصلی پدیدآورندگان، شناساندن جایگاه زن ایرانی در فرهنگ و تمدن این مرز و بوم بوده است. در این جا ضمن معرفی کتاب به بررسی آن می پردازیم.متن
بیشک، تدوین «دایره المعارف زن ایرانی» توسط مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری که باهمکاری بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی در سال 82 به طبع رسیده، مهمترین اثر مکتوبی است که توسط این نهاد دولتی در طول سالیانِ فعالیت منتشر شده است. این اثر در 918 صفحه، مشتمل بر دوهزار مدخل از اصطلاحات، نامهای امکنه، اشخاص، نهادها، نشریات و اسناد زنانه، با مبلغ 000/230 ریال در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. چنان که از مقدمه کتاب برمیآید هدف اصلی پدیدآورندگان، شناساندن جایگاه زن ایرانی در فرهنگ و تمدن این مرز و بوم بوده است. حضور پررنگ نویسندگان زن در تألیف این اثر نیز نشانگر آن است که تدوین کنندگان به استفاده از توان تخصصی زنان، اهتمامی خاص داشتهاند. تألیف دانشنامه و دایرهالمعارف در موضوع زنان، از آن رو که اطلاعات جامعی از حوادث مهم تاریخی، اصطلاحات مهم و شخصیتهای برجسته به پژوهشگران میدهد، بسیار مفید و راهگشاست. با این حال نباید از یاد برد که اینگونه دانشنامهها نمیتوانند حق مطلب را پیرامون نقش واقعی زنان، در عرصه فرهنگ و تمدن بشری چنان که بایسته است، ارایه نمایند. در طول تاریخ، زنان در پنهانترین لایهها، مهمترین نقشها را ایفا کرده و همواره حاشیههایی مهمتر از متن بودهاند. اگر انسانهای بزرگ، مهمترین عامل تحولات اجتماعی و تاریخی بودهاند در دامان مادران بزرگ ساخته شدهاند. عطوفت مادری، پرورش مادرانه و دامان پاک و مطهر مادر را نمیتوان در هیچ دایرهالمعارفی توصیف نمود. بهرحال، گرچه در چند سال اخیر،انتشار چندین دانشنامه و دایره المعارف زنان را شاهد بوده ایم، رجبی، محمدحسن، مشاهیر زنان ایرانی و پارسیگوی، انتشارات سروش، 1374 اما امتیاز این اثر از کارهای مشابه آن است که اولاً: دایره المعارفی بومی است و صرفاً شخصیت های ایرانی یا کسانی را که در فرهنگ ایران زمین سهمی به سزا داشتهاند، معرفی میکند. ثانیاً: افزون بر اَعلام، به بیان اصطلاحات نیز می پردازد. با این وجود ارزیابی اجمالی این اثر نشان می دهد که نمی توان دایره المعارف زن ایرانی را اثری با استانداردهای دانشنامهای و دایرهالمعارفی دانست. در این مختصر میکوشیم تا به اختصار، در این مورد نکاتی بیان کنیم: 1 ـ ضعف منابع و مآخذ: دایره المعارف زن ایرانی را از این حیث نمی توان در شمار آثار علمی و ژوهشی به حساب آورد، چرا که بسیاری از مقالات از منابع غیر معتبر رونویسی شده اند. اعتبار یک اثر علمی ـ آن هم در سطح دانشنامه ـ به اعتبار و کثرت مآخذ آن است. این در حالی است که صد ها مدخل از مدخل های دایره المعارف تنها به یک مآخذ نه چندان معتبر، مستند شدهاند. به عنوان مثال، دهها مدخل فقط از دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان ـ نوشته پوران فرخزاد ـ برداشت شده و گاه، نویسنده به خود زحمت تغییر عبارت را نیز نداده است. در مدخل«خانزاده»، دایرهالمعارف زن ایرانی با عبارتی شروع کرده است که عیناً در دانشنامه زنان فرهنگساز آمده است: «خانزاده شاهزاده بانوی بالارسی که خانواده قدرتمندش نه تنها در شهر سبز که در تمامی ماوراءالنهر شهرت داشتند، خود نیز در همه جا به جمال و کمال آوازه داشت». جالب این جاست که پوران فرخزاد در زمره مشاوران دانشنامه معرفی شده است و علی القاعده نویسندگان دایرهالمعارف میتوانستند با رجوع به وی،از منابع مورد استناد او در دانشنامه اطلاع یافته و مستقیماً به منابع اصلی مراجعه کنند. دهها مدخل نیز از کتاب مشاهیر زنان ایرانی و پارسیگوی آورده شده که نویسنده کتاب،ارجاعات و ماخد خود را در تمام موارد بیان کرده است، اما نویسنده مدخل، زحمت رجوع به منابع اصلی را که غالباً کتب قابل دسترسی است بر خود هموار نکرده است. از جمله: پوران فرخزاد: دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان (انتشارات زریاب، 1378)؛ پوران فرخزاد، کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز (نشر قطره، 1381)؛ مگیهام، فرهنگ نظریههای فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و... (نشر توسعه، 1382)؛ عقیقی بخشایشی، زنان نامی در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی، (نشر نوید اسلام، 1382) 2 ـ تأخر زمانی: مشکل بزرگ دایرهالمعارف زن ایرانی، فقدان روزآمدی است؛ به گونهای که توجه به حوادث مهم سده اخیر بسیار کمرنگ است. سوگمندانه باید اعتراف کرد با وجود آن که مسئولان مرکز امور مشارکت زنان بارها بر تأثیر انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) بر هویت زن ایرانی تأکید کرده و از انحطاط زن ایرانی در عصر پهلوی سخن گفتهاند، تقریباً هیچ یک از مداخل دانشنامه، از وضعیت زن پس از انقلاب اسلامی و قبل از آن، گزارشی ارائه نمیدهد. این در حالی است که دوران پهلوی مهمترین دوران تاریخی در بحران هویت زن ایرانی است و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، نقطه عطفی در تحول و بالندگی زن مسلمان ایرانی پس از ظهور اسلام است. برای مثال، جلد دوم دایرهالمعارف شامل مداخلی است که به بررسی وضعیت زنان در دورههای مختلف تاریخی پرداختهاند. در این بخش، مداخلی از جمله زن در دوره هخامنشیان، زن در دوره ساسانیان، زن در دوره آیین زرتشتی، زن در ادبیاتِ حماسی ایران، زن در شاهنامه، زن در دوره قاجار، زن و مشروطه را میتوان دید که توضیحات برخی مداخل کاملاً تفصیلی است. اما از وضعیت زن در عهد پهلوی و پس از آن، سخنی به میان نیامده است. بنابراین خواننده، اطلاعات تاریخی دوران پهلوی را صرفاً از لابهلای توضیحاتی که ذیل نام زنان برجسته این عصر آمده است در مییابد و ـ چنان که خواهد آمد ـ تصویر مثبت و غیرواقعیِ ارائه شده درباره این زنان، خواننده را به برداشتی غلط از عصر پهلوی خواهد رساند. با وجود آن که پرداخت به حوادث و وقایع مهم و معرفی شخصیتهای تأثیرگذارِ معاصر، شیوهای متداول در نگارش دایرهالمعارفهاست تا آنجا که بسیاری از نویسندگان این آثار، شرح حالی از زندگی خود نیز در دایرهالمعارف درج میکنند، غیبت زنان در عهد انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و سازندگی، تداعی کننده این معناست که گویا در ربع قرن اخیر، حادثهای مهم چون شرکت زنان در صفوف مقدم راه پیماییها، تقدیم صدها شهید، تهییج همسران و فرزندان به حضور در میدانهای رزم، تسخیر بسیاری از فضاهای فرهنگی و تألیف صدها کتاب و مقاله تحقیقی اتفاق نیافتاده، نه شخصیتهای شناخته شده و برجسته در عرصه علمی و فرهنگی ظهور کردهاند، نه دهها نهاد زنانه و مراکز علمی و فرهنگی مخصوص زنان، از جمله دانشگاه الزهراء، جامعهالزهرا و مرکز امور مشارکت زنان تأسیس شدهاند، نه کتاب مهم و تأثیرگذاری چون نظام حقوق زن در اسلام این در حالی است که در دایرهالمعارف برخی کتابها، از جمله ریاحین الشریعه معرفی شده است به رشته تحریر درآمده و نه حتی رهبران انقلاب اسلامی سخنی درباره شخصیت و مقام زن به زبان آوردهاند. در زمانی که شرکت انتشاراتی مهر ایران وابسته به خاندان پهلوی، هفده سال پس از سرنگونی رژیم شاهنشاهی کتابی را ـ سالار زنان ایران منصوره پیرنیا، سالار زنان ایران، انتشارات مهر ایران، امریکا 1374 ـ منتشر میکند تا پیشرفت زن ایرانی در تمام عرصهها را مرهون نظام شاهنشاهی وانمود نماید، چگونه دایرهالمعارفی که از سوی مهمترین نهاد زنانه نظام اسلامی با صرف هزینههای هنگفت دولتی به بازار آمده است به عصر انقلاب اسلامی و تأثیر شگرف آن در وضعیت زنان، هیچ اشارهای ندارد! 3 ـ فقر مداخل: اصولاً مدخلهای عنوان شده در دایرهالمعارف زن ایرانی، چه در مورد اعلام و چه در مورد اصطلاحات، بسیار کمتر از حد انتظار است، به گونهای که پژوهشگر را از مراجعه به دیگر دانشنامهها بینیاز نمیسازد. اگر به این نکته، کثرت واژههای کم اهمیت را (که چندان مورد استفاده پژوهشگران نیست) بیفزاییم، «فقر مبنا» بر «فقر مداخل» افزوده میشود. به عنوان مثال، در مدخل «زنان» نشریه زنان در دهه 1330 شمسی که به قول نویسنده «از سرنوشت این نشریه اطلاعی در دست نیست» معرفی شده است، اما «مجله زنان» که در دهه اخیر سهمی بهسزا در طرح دیدگاههای فمینیستی داشته و در ادبیات تجددگرایی جدید پیشتاز بوده است، معرفی نمیشود. در بیان شرح حال زنان نیز بسیاری از شخصیتها ـ نظیر زینب خانم، ـ همسر صیغهای ناصرالدین شاه و از زنان نوازنده ـ که نه در زمان خود چندان منشأ اثر بودهاند و نه در طول تاریخ سهمی در تحولات اجتماعی و تاریخی ایفا کردهاند، معرفی میشوند، اما از زنانی چون زهرا شجاعی و منیره نوبخت با بیش از یک دهه مسئولیت در مهمترین نهادهای زنانه و یا کرسی نمایندگی؛منیره گرجی، تنها نماینده زن مجلس خبرگان قانون اساسی؛ فرح روپارسای، وزیر آموزش و پرورش دوران پهلوی، فرح دیبا، ملکه سابق ایران؛ اشرف پهلوی از مهمترین زنان مؤثر در تاریخ معاصر ایران؛ مهناز افخمی، وزیر مشاور در امور زنان در دوره پهلوی؛ صدیقه دولت آبادی؛ قمرالملوک وزیری و دهها شخصیت دیگر که نقش مثبت یا منفی پررنگتری داشتهاند، نامی برده نمیشود. مداخل ناظر به نهادهای زنانه هم به همین وضعیت گرفتار شدهاست. انجمنها و نهادهای زنانهای که معرفی شدهاند نه در زمان خود چندان شناخته شده بودهاند و نه پس از آن و تنها از لابلای مصاحبههای شفاهی یا نوشتههای اعضای این نهادها کشف شدهاند اما نهادهای تأثیرگذار زنانه در تاریخ معاصر مانند کانون بانوان در عصر پهلوی اول، مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، شورای فرهنگی اجتماعی زنان و کمیسیون امور بانوان وزارت کشور در عصر انقلاب اسلامی از قلم افتادهاند و هیچ ذکری از آنها نشده است. معرفی مدارس علمیه زنان و مدارس جدید هم همین حکایت را دارد. در جایی که مدارسی، چون مکتب نرجس مشهد، زاهدان و سبزوار معرفی شدهاند، از جامعهالزهرا به عنوان مهمترین مدرسه علمیه زنان در جهان تشیع و نیز مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران سخنی به میان نیامده است. همچنین با وجود معرفی دهها مدرسه دخترانه، عدم معرفی دانشگاه فاطمیه قم و دانشگاه الزهرا به عنوان مرکز آموزش عالیِ مخصوص زنان، جای سؤال و تعجب دارد. 4 ـ ناهمگونی اعلام و اصطلاحات : افزون بر کاستیهای یادشده، عدم تعادل میان اَعلام و اصطلاحات نیز از مشکلاتی است که دایرهالمعارف را به مجموعهای نامتوازن تبدیل کرده است، به گونهای که خواننده در نگاه اول احساس میکند که با دایرهالمعارف اَعلام مواجه است. در دایرهالمعارفی با دوهزار مدخل، انتظار میرفت دست کم چهارصد اصطلاح تخصصی نیز بررسی شود. علت، آن است که نویسندگان دایرهالمعارف از روش مطمئنی برای گردآوری موضوعات و اصطلاحات زنانه سود نبردهاند، در حالی که مطالعه کتابها و اسناد مهم و مرجع زنانه و ملاحظه اصطلاح نامههای پایانی کتابهای زنانه و علوم اجتماعی، بررسی فرهنگنامهها و اصطلاحنامههای تخصصی علوم به منظور دستیابی به اصطلاحات فقهی، حقوقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... در حوزه مطالعات زنان و بررسی یک دوره لغتنامه عمومی فارسی، عربی و انگلیسی و گزینش واژههای مهم زنانه از آن، میتوانست صدها اصطلاح قابل توضیح را معرفی کند، هیچ یک در دایرهالمعارف زن ایرانی موجود نیست. 5 ـ ناهمخوانی اَعلام: چنانکه در مقدمه دایرهالمعارف بیان شده، منظور از «زن ایرانی» در عنوان دایرهالمعارف، صرفاً زنانی نیست که ریشههای نژادی، قومی و خویشاوندی ایرانی دارند، بلکه زنان مؤثر بر تمدن ایران نیز از جمله زنان ایرانی دانسته شدهاند. برای مثال، حضرت فاطمه(س) برجستهترین شخصیت زن در فرهنگ ایرانی است. اما این تعریف، از دو سو، مورد نقض قرار گرفته است. اولاً: از بسیاری از شخصیتهای کم و بیش مؤثر در تمدن و تاریخ ایرانی همچون زینب کبری(س)، حکیمه(س)، مریم کبری(س)، ساره (س) و هاجر (س) نامی به میان نیامده است. این در حالی است که افرادی چون آسیه همسر فرعون در این دایرهالمعارف معرفی شدهاند. ثانیاً، از اشخاصی، چون بیبیصالحه کوفی، بیبیصفیه حبشی، آسیه ـ محدث اهل سنت و از اهالی مکه ـ و امامزاده بیبیهیبت در جمهوری آذربایجان نام برده میشود که نه ایرانی بودهاند و نه مؤثر بر تمدن ایرانی. 6 ـ مداخل غیرزنانه: در این دایرهالمعارف، صدها مدخل غیرزنانه به چشم میخورد که توجیهی برای انتخاب آنها احساس نمیشود. آجیل مشگلگشا، دفع چشمزخم، دیگچه، مهجورین، قالیبافی، گبه، قلابدوزی، پوشاک، کاچی (حلوا)، آش عباس علی، آش پشتپا، آش سرکوچه، آش ابودرداء، آش زینالعابدین، اجرتالمثل، ارث، چاپ قلمکار، معرق روی چوب، خال کوبی، حنا، دیه و اجتهاد از جمله این مداخلاند. تنها توجیه ورود این مداخل به دایرهالمعارف آن است که این غذاها بیشتر توسط زنان طبخ میشوند یا مورد علاقه آناناند و یا آن که در ذیل این مداخل میتوان به نکاتی زنانه هم اشاره نمود. البته چنین توجیهی، پذیرفتنی نیست. معلوم نیست تفاوت آش عباس علی با شامی کباب، کتلت، سوپ، حلیم بادمجان، و تفاوت چاپ قلمکار با گلدوزی و خیاطی چیست که برخی شانس حضور در دایرهالمعارف را نیافتهاند؟ در مداخلی، مانند قصاص و اجتهاد نیز ممکن بود که با تغییر واژهها به قصاص زنان و اجتهاد زنان صرفاً مطالب زنانه را گزارش داد. 7 ـ عدم رعایت اصول بلاغت و گزارشنویسی: اطناب بدون دلیل در توضیح برخی واژهها و گزیدهگوییِ مفرط در پارهای دیگر، به وجاهت دایرهالمعارف از منظر علم معانی بیان لطمه وارد کرده است. به عنوان مثال، مطالب عنوان شده در مدخل «کشف حجاب» بسیار کمتر از حد انتظار است که اطلاعات شناسنامهای هم به مخاط نمیدهد. در این مدخل به تاریخ کشف حجاب رضاخانی اشاره شده اما به ایان ممنوعیت حجاب در سال 1323 در ی نامه آیهالله العظمی قمی به محمدرضا هلوی اشاره نشده است. در حالی که مباحث ارائه شده در مداخلی چون قلعه دختر ساوه آنچنان طولانی است که مراجعه کننده را خسته میکند. 8 ـ تحریف و یک سویهنگری در معرفی اعلام: تصویری که از زنان معاصر ارائه میشود در مجموع تصویری گزینشی و یک سویه است، اولاً: بیشتر معرفی شدگان از طرفداران جریان فرهنگیِ غربزده به حساب میآیند. نگاهی به ماخذ مورد استناد، نشان میدهد که علت بروز چنین اشکالی، کمتجربگیِ نویسندگان مدخلها در استفاده از منابعِ وابستگان به دربار و غربزدهها است که کوشیدهاند این زنان را با بزرگنمایی و تحریف، در حرکت تاریخی اجتماعی زنان مؤثر نشان داده و حتیالامکان تطهیر نمایند. البته به نظر میرسد که نویسندگان مدخلها نیزگاه با حذف نکتههای مهم شخصیتی این افراد که از قضا در کتابهای معاصر فراوان به چشم میخورد، گامی در تطهیر آنان برداشتهاند. به عنوان مثال، چنان تصویری فرهیخته و فرهنگساز از «نورالهدی منگنه» به مخاطب ارائه میشود که به فکر خواننده خطور هم نمیکند که جمعیت نسوان وطنخواه که منگنه از مؤسسان آن به شمار میرود، گرایشی سوسیالیستی داشته و مهمترین هدف آن زمینهسازی برای کشف حجاب بوده و زنان این جمعیت در سال 1311 با عنایت دربار، کنگره بینالمللی زنان شرق را تشکیل داده و کشف حجاب را به عنوان نخستین قدم به سوی آزادی زنان شمرده و با برگزاری تئاتر آدم و حوا به انتقاد از حجاب ر.ک: «خاطرات نورالهدی منگنه»، جنس دوم، ش1، ص91، ژانت آفاری، گذر از میان صخره و گرداب، ایراننامه چاپ آمریکا، ص 370 پرداختهاند. علاوه بر این، نویسنده توضیح نمیدهد که منگنه در سال 1314 در ادامه فعالیتهای اجتماعی خود به عضویت کانون بانوان ایران که به تدبیر رضاشاه برای مقابله با کشف حجاب تأسیس شد، درآمده است. ثانیاً:از آنجا که نویسنده این مدخل در فهرست منابع خود کتابهای نویسندگانی، چون بدرالملوک بامداد، صدیقه دولتآبادی و افرادی دیگر را که به نکتههای یادشده اشاره یا تصریح کردهاند، آورده است، احتمال سهو یا عدم دسترسی به اطلاعات و منابع بسیار بعید به نظر میرسد. همچنین در مدخل فاطمه سیّاح صرفاً به ویژگیهای علمی وی اشاره میشود نه نقش فعّال او در جریان کشف حجاب. تعابیری، چون «روشنفکر معاصر»، «موثر در نهضت بانوان و دارای نقش برجسته در جریانات سیاسی اجتماعی کشور» در مورد وی و دیگران نشان میدهد که نویسندگان این مدخلها به رونویسی از کتابهای عصر پهلوی و روشنفکران وابسته اکتفا کرده و زحمت تفکیک گزارشهای تاریخی از داوریهای نویسندگان را به خود ندادهاند. 9 ـ یکسویه نگری در گزینش اصطلاحات: کفه واژگان زنان در ایران باستان، به ویژه واژگان زرتشتی، به مراتب بیش از اصطلاحات واژگان عصر اسلامی است. این نکته، گرچه علیالاصول به اٍشکال عدم تناسب ـ قبلاً به آن اشاره شد ـ باز میگردد، اما اگر درنظر داشته باشیم که بسیاری از مدخلهای ایران باستان به دست مشاوران یا نویسندگان فمینیست زرتشتی سپرده شده یا از کتابهای این نویسندگان برداشت شده است، این احتمال که مدخلهای مذکور در مجموع درصدد القای موقعیت ممتاز زن ایرانی قبل از اسلام باشند، در ذهن تقویت میشود. فراموش نکنیم که برخی از همین نویسندگان معتقدند که با ورود اعراب (اسلام) به ایران، موقعیت زن ایرانی از مقامی ممتاز، به جایگاهی فرودست تنزل یافت. از اینجا میتوان علت حجیمشدن مطالب برخی مدخلها، از جمله انجمن زنان زرتشتی را که به نویسنده زرتشتی سپرده شده است، دریافت.این در حالی است که مدخلی به انجمن زنان یهودی اختصاص نیافته است. بنابراین خواننده اطلاعات مربوط به این انجمن را صرفاً در مداخل دیگر از جمله سازمان زنان مییابد. 10 ـ جانبداریهایارزشی: در دایرهالمعارفهای علمی تلاش میشود گزارشی جامع و در عین حال اختصارگونه از موضوع ارائه شود و حتیالامکان از برداشتهای شخصی اجتناب گردد، اما برخلاف انتظار در برخی مدخلها به مطالبی برمیخوریم که نمایانگر گرایش شخص نویسنده است. به عنوان مثال، در مدخل «زن در فقه شیعه» توضیحات مطرح شده در مورد ازدواج موقت، بیش تر برداشت مورد نظر نویسنده را از مجموعه دیدگاههای موجود تداعی میکند. 11 ـ تناقض محتوایی: در برخی موارد، اختلافاتی به چشم میخورد که توجیه ناپذیر است. در مدخل «معصومه(ع)» سن ایشان را حداقل هجده سال و در مدخل «آستانه حضرت معصومه(س)» سن او را هنگام مرگ، دست کم 21 سال دانسته است. در مدخل «قرهالعین» هم از نزاع میان شیعه (طرفداران شیخ احمد احسائی) و متشرعه نام برده میشود که صحیح آن شیخیه در مقابل متشرعه است. گرچه چنین اشتباهاتی دریک اثر حجیم، طبیعی به نظر میرسد، اما با کنترل مدخلهای مرتبط، اشتباهات تاسرحد ممکن کاهش مییافت. 12 ـ مدخلها، فاقد معادل انگلیسی، عربی و فارسیاند. افزون بر این، مدخلها فاقد آوانگاری و اعراب مناسباند، به همین دلیل، خواننده در قرائت صحیح کلمات، گاه دچار اشکال میشود. این مشکل، گاه به اشتباه در کتابت هم منجر شده است. 13 ـ ارجاع الفاظ به یکدیگر به طور کامل و مطلوب انجام نشده است. به عنوان نمونه، مدخل «زنا» ذکر شده است، اما مدخلی به نام «تجاوز» یا «تجاوز جنسی» که به زنا ارجاع دهد، موجود نیست. در مجموع به نظر میرسد مشکل اساسی دایرهالمعارف زن ایرانی در چند چیز است: 1 ـ فقدان طرح تفصیلی دقیق که ملاکهای گزینش واژهها را به خوبی روشن کند؛ 2 ـ استفاده از پژوهشگرانی که به قدر کافی با پژوهشهای دانشنامهای آشنایی نداشتهاند؛ 3 ـ فقدان نظارت علمی و فنی در مراحل مختلف بهویژه در مرحله نهایی؛ 4 ـ عجله در تدوین اثر